عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص84 ) شماره‌ی 1320

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احکام > علل احکام > فلسفه تفاوت بين مال فرزند و پدر

خلاصه

و علّت آنکه مال فرزند برای پدرش بدون اجازه او هم حلال است ولی در مقابل مال پدر برای فرزند فقط با اجاره او حال است، اين است که اصل وجود فرزند به پدر بخشيده شده است؛ چنانچه خداوند در کتابش می‌فرمايد( خداوند به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هرکس بخواهد پسر) ( سوره مبارکه شوری، آيه 49.) و اين که خرج فرزند – چه کوچک باشد و چه بزرگ- با پدر است و فرزند منسوب به پدر بوده و به نام او خوانده و شناخته می‌شود، می‌گويند : فلانی پسر فلانی، و خداوند فرموده است که : ( آن ها را به نام پدرانشان بخوانيد که اين کار نزد خدا عادلانه تر است)

متن فارسی

محمّد بن علی ماجيلويه رحمه الله از محمّد بن سنان روايت کرده که آن حضرت در جواب سوالات او راجع به علل احکام نوشت: علّت تغسل جنابت پاکيزگی و نظافت است، و پاک شدن انسان از منی است، و پاکی کامل جسم است ؛ زيرا جنابت از تمام اعضاء جسد خارج می‌شود. پس از اين رو تطهير تمام بدن بر او واجب شده است. و علّت اينکه در طهارت بول و غائط شستن محل کفايت می‌کند و لازم به غسل نيست، و با وضو می‌توان عبادت را انجام داد آن است که هر يک از اينها در شبانه روز به دفعات برای انسان اتفّاق می‌افتد، و عارض شدنش بدون اراده انسان است و انجام غسل در هر بار مشقّت و سختی دارد، و نيز شهوتی در کار نيست، لکن جنابت با شهوت و لذّت و ميل درونی است و شخص با اختيار خودش اين کار را انجام می‌دهد. و علّت غسل در عيد قربان و غدير و روز جمعه و ديگر غسل ها آن است که موجب بزرگداشت و تعظيم پروردگار است که از سوی بنده انجام می‌شود، و نيز باعث توجّه نمودن بنده به پروردگار کريم و بزرگوار خود است و به اين سبب از خداوند طلب مغفرت و آمرزش گناهان را دارد، و ديگر آنکه روز عيد برای مردم معروف و شناخته شده است و در آن روز همگی برای ذکر خدای متعال دور هم جمع می‌شوند و خداوند غسل آن روز رابرای بزرگداشت آن روز قرار داد و آن را دليل برتری آن روز بر ساير روزها و افزونی عبادت و مستحبّات در آن روز مقرّر فرمود، و به جهت اينکه اين غسل، باعث طهارت و پاکی بنده تا جمعه ديگر باشد.» و علّت غسل میّت اين است که او را عسل می‌دهند تا پاکيزه شود و از آلودگی های ( و ميکروب ها) و امراضی که داشته و ناخوشی های که به او رسيده پاک کردد، زيرا او قرار است با فرشتگان ملاقات کند و با اهل آخرت همنشين گردد، پس چه نيکو است که بر خدا که وارد می‌شود و پاکان را که ملاقات می‌کند و آنان با او تماس می‌گيرند و او با ايشان تماس حاصل می‌کند، با طهارت و نظيف باشد تا مورد درخواست رحمد و شفاعت واقع شود. و علّت ديگر آنکه آن منی که انسان از آن آفريده شده، در هنگام مرگ از بدن او خارج می‌شود و جنب ميگردد، پس غسل برای آن واجب است. و علّت غسل مسّ میّت پاک شدن غسل دهنده از چرک و پليدی های متوفّی است، چرا که شخصی که از دنيا رفت و روح از او جدا شد، بيشتر آفت ها در پيکر او باقی می‌ماند، لذا بايد پس از تماسّ با او، بدن را پاک کرد و او را نيز تطهير نمود. و علّت وضو که واجب است صورت و دست تا آرنج شسته شود و سر و پا ها مسح گردد، به خاطر آن است که قرار است بنده با تمام اعضاء و جوارح ظاهری خويش در مقابل خدا بايستد و بنده با آن اعضای ظاهری با فرشتگان و کرام الکاتبين ملاقات می‌کند، پس شستن صورت به جهت سجده و خضوع با آن در برابر خداست. و شستن دو دست بدان جهت است که آن ها را به درگاه حق تعالی بالا می‌برد و بعد پايين می‌آورد، و با آن دو دست است که رغبت و رهبت و تبّتل ( در روايتی بيان شده که امام صادق عليه السلام فرمودند: « رغبت آن است که کف دو دست رو به آسمان بلند می‌شود و رهبت آن است که دست ها بلند و پشت دو دست رو به آسمان شود و تبتّل اشاره کردن با انگشت است. ») انجام می‌دهد، و مسح سر و روی دو پا برای اين است که در حالت عادّی ظاهر و آشکار و برهنه است و در جميع حالات نماز اين سه رو به قبله ايستاده و خضوع و تبتّل اين سه عضو به اندازه صورت و دست ها نيست. و علّت زکات رساندن غذا به فقيران است، و يز محفوظ ماندن اموال ثروتمندان استو و خداوند تبارک و تعالی اهل صحّت و سالمت را مکلّف ساخته تا اقدام به رفع نيازمندی آفت زدگان و بلاديدگان نمايد، چنان که می‌فرمايد: ( به يفين ( همه شما) در اموال و جان های خود، آزمايش می‌شويد!) ( سوره مبارکه آل عمران، آيه 186.) در اموالتان به پرداخت زکات و در جان هايتان به مهیّا شدن برای صبر بر بلیّات و ناگواری ها. علاوه بر اينکه پرداخت زکات موجب اداء شکر نعمت های پروردگار عزّوجل و سبب زاد شدن نعمت و باعث رافت و رحمت بر مردم بينوا و کوخ نشين و ضعفاست، و همچنين انگيزه ای بر مواسات و همدردی با فقرا و کمک آن ها بر امور دينی است، اين بينوايان خود موعظه و پندی برای ثروتمندان هستند که با ديدن بدبختی های آن ها در اين دنيا، ثروتمندان به ياد بينوايی آخرت می‌افتند و از اين تهی دستی فقرا درس می‌گيرند و به نداری و بيچارگی قيامت و بی توشه بودن در آن سرا پی می‌برند، و همين امر انگيزه ای می‌شود برای آنان که زکات مال خويش را پرداخت کرده و هميشه شکر گزار خداوند تبارک و تعالی باشند که به آن ها ثروت داده و آنان را بی نياز فرموده است، و همچنين وادار به دعا و تضرّع شده و بترسند از اينکه روزی مانند اين بينوايان گردند و در بسياری از امور ديگر مانند زکات و صدقه و صليه رحم و احسان بديگران و از اين قبيل امور، نيز همين دليل جاری است. و علّت بجای آوردن حجّ، رفتن به سوی خدا و طلب کردن ثواب بسيار و پاک شدن از همه گناهانی است که از انسان صار شده است و نی زحج باعث شده که افراد از اشتباهات کذشه توبه کرده و پاک شده و اعمال آينده خود را از سر گيرند، چرا که حج موجب آمرزش و کفّاره گناهان گذشته بنده خواهد بود و شخصی که حج به جا آورد مانند فردی است که تازه به حدّ بلوغ رسيده بو مکلّف شده است. علاوه بر اين در حج لوازمی از قبيل خرج کردن و به حساب اموال رسيدن و به زحمت و مشقّت انداختن بدن و منع از اعمال شهوانی و بردن لذّات است که هنگی موجب تقرّب به پروردگار عزّوجل به سبب همين عبادات و خضوع و فروتن هاست. در حج ذّلت و سختی سفر است و بايستی مدّتی مديد در ميان صحرا و درّه و دشت، در گرما و سرما، ميان امن و خوف، در زمانی بس طولانی و پيوسته در حرکت بود. و ديگر آنکه در حجّ منافعی برای جميع مردم است و در اين سفر حاجت از خدا خواسته می‌شود و آدمی از مخالفت فرمان او دست بر می‌دارد. و از برکات حج رها کردن و دور شدن از صفت زشت بی رحمی و سنگدلی است در حج آدمی به ياد خداست و او را فراموش نيم کند و از غير او اميدش را می‌برد، و به عمل می‌پردازد، و به حقوق واجبه رسيدگی می‌کند و از نفسش در افتادن به فساد جلوگيری می‌کند و با حج کسانی که در شرق و غرب زمين زندگی می‌کنند – در صحرا يا دريا به سر می‌برند، در حجّ شرکت کرده يا نکرده اند، از تاجر و بازرگان، از وارد کننده و فروشنده يا نخريدار و مشتری، از کاسب و نيازمند، - نيز همگی بهره مند می‌شوند، و همچنين با حج حاجات مردم اطراف محل اجتماع حاجيان برآورده می‌شود چنان که خداوند در اين آيه مبارکه فرموده است: ( تا شاهد منافع گوناگون خويش ( در اين برنامه حيات بخش ) باشند)( سوره مبارکه حج، آيه 28.) و علّت اينکه حجّ در مدّت عمر فقط يک بار واجب می‌شود، آن است که خداوند عزّوجل در همه واجبات ملاحظه کم قدرت ترين مکلّفين را نيز فرموده است، و يکی از آن واجبات، حجّ است که يک مرتبه در عمر واجب می‌شود. هرچند کسانی که توانايی انجام حج را دارند تشويق نموده که اين عمل عبادی را بارها به جای آورند. و علّت اينکه محلّ کعبه در وسط زمين قرار داده شده آن است که آنجا مکانی است که زمين از زير آب بيرون آمده و همه بادها از يزر رکن شامی است و آغاز پيدايش خشکی آنجاست و بعد آرام آرام خشکی ها از زير به آن پيوسته است و گسترده شده، و به اين جهت است که کعبه در وسط زمين قار گرفته و نسبت ساکنين يک چهارم زمين نسبت به اين جايگاه يکسان است و فاصله اين مکان از اطراف جهان شرق و غرب به يک نسبت است. علّت نامگذاری مکّه آن است که مردم در آن سوت می‌کشيدند، و نيز کسی را که به آن سمت می‌رفت می‌گفتند : سوت کشيد، و از اين رو خداوند در کتاب خود فرموده است: ( آنها که مدّعی هستند ما هم نماز داريم ،) نمازشان نزد خانه ( خدا) چيزی جز « سوت کشيدن» « کف زدن » نبود پس بچشيد عذاب ( الهی ) را بخاطرکفرتان!) ( سوره مبارکه انفال، آيه 35.) پس « مکاء» سوت کشيدن و « تصديه » دست زدن است. و علّت اينکه بايد دور خانه خدا بگردند و طواف کنند آن است که خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان فرمود: ( به خاطر بياور ) هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: « من در روز زمين، جانشينی [ نماينده ای ] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: « پروردگارا!» آيا کسی را در آن قرار می‌دهی که فساد و خونريزی کند؟!) ( سوره مبارکه بقره، آيه 30.) وقتی فرشتگان اين جواب را به خداوند دادند، پشيمان شدند و به عرش الهی پناه برده و استغفار کردند. خداوند عزّوجل دوست داشت که ساير بندگان و عبات کنندگان، مانند فرشتگان عبات کنند، لذا در آسمان چهارم مقابل عرش، خانه ای قرار داد که به آن « ضراح» می‌گفتند، سپس در آسمان دنيا خانه ای بنا نهاد که به آن بيت المعمور می‌گفتند وآن مقابل ضراح بود، آنگاه خانه کعبه را در برابر بيت المعمور و مقابل آن ايجاد نمو، و به آدم ابوالبشر دستور داد تا به دور آن طواف کند، و خدای عزّوجل گناه آدم را بخشيد و اين امر در فرزندان آدم تا روز قيامت جاری گشت. وعلّت استلام و لمس يا بوسيدن حجر الاسود اين است که خداوند عزّوجل هنگامی که از بنی آدم پيمان گرفت حجر الاسود، آن را همچون لقمه در کام خود فرو برد. از اين رو فرزندان آدم را مکلّف نمود که اين ميثاق را حفظ کنند و به پيمان خويش وفا نمايند، از اين جهت است که وقتی زائران به حجر الاسود می‌رسند، می‌گويند: « امانتی اديتها و ميثافی تعاهدته لتشهد تلی بالموافاه.» ( ترجمه : اين امانت من است که آن را ادا کردم، و پيمان من است که آن را تجديد نمود. باشد که برايم شهادت تدهی که من به اين پيمان وفا نمودم.) و از اين رو سلمان رحمه الله گفته است: حجر الاسود در قيامت همچون کوه ابوقبيس حاضر گشته و با زبان و لب برای کسی که او را زيارت کرده شهادت می‌دهد. و علّت نامگذاری « منی» آن است که جبرئيل عليه السلام نزد ابراهيم عليه السلام آمد و به او گفت: تمنّا کن و آرزوی خود را از خدا بخواه ! پس ابراهيم عليه السلام از خدا خواست که به جای فرزندش اسماعيل، در قربانی، گوسفند ( قوچ) قرار دهد و دستور دهد که به جای ابراهيم سرش بريده شود که خداوند هم درخواست او را اجابت کرد. و علّت روزه گرفتن فهميدن ناراحتی و سختی گرسنگی و تشنگی است به اين که بنده به سختی و ناملايمی دچار شود و رنج و ناراحتی آن را تحمّل کند تا نزد خداوند اجری برده باشد و صببر و پايداری اش را به حساب خداوند بگزارد. و نيز دليلی برای او از سختی های عالم آخرت باشدو علاوه ب اينکه روزه باعث در هم کوبيدن شهوت برای اوست و باعث پنداو در دنيا و دليل و علامت آخرت است، و بدين وسيله مقدار سختی و شدّت آن نسبت به دنيا فهميده می‌شود، و نيز شدّت رنج فقراء و تهيدستان در دنيا و آخرت برای شخص روزه دار درک می‌شود. و خداوند کشتن ديگران را حرام کرده برای اينکه حلال کرده بود بشری باقی نمی‌ماند، و همگی در کمترين اختلاف به جان يکديگر افتاده و نابود می‌شدند، و تدبير او نادرست و فاسد بود. و دليل حرام کردن عقوق والدين ( نارضايتی پدر و مادر) آن است که وقتی فرزندی عاقّ پدر و مادر می‌شود، يعنی فرمان خداوند متعال را د زمينه احترام به پدر و مادر رعايت نکرده است. و نيز با اين کار سبب شده که بزرگی آنان از بين برود و نعمت خداوند کفران شود و اساس شکر و سپاسگزاری خداوند نابود شود، و نتيجه اين کار آن می‌شود که نسل آدمی کم و قطع می‌شود؛ چرا که وقتی با والدين مخالفت شود و اين ها از فرزند ناراضی باشند و احترامشان محفوظ نماند و حقوقشان شنانخته و رعايت نشود، ديگر هيچ کس رغبتی به داشتن فرزند نخواهد داشت و خويشاوندی از بين می‌رود و اگر هم فرزند دار شوند در تربيت او کوششی نخواهند نمود، برای آنکه فرزندشان اطاعت از آنان را رها کرده و اين دو ديگر اميدی به نيکويی فرزند به جای اين زحماتی که می‌کشند، ندارند. و علّت اينکه زنا حرام و ممنوع است، همان فسادی است که در بر دارد. از جمله آن است: کشتار يک ديگر و قاطی شدن نسب ها و به هم خوردن نس و تبار، و ترک تربيت فرزندان، و بر هم خوردن ميراث و فسادهايی که از اين دست است و ثمره اش تباهی و نابودی است. و علّت حرام بودن خوردن مال يتيمان به ستم، آن است که در اين کار انواع و اقسام فسادها نهفته است. اوّلين آن اين است که هرگاه انسان مال يتيمی را از روی ظلم و ستم تصرّف کند، در واقع کشتن يتيم جلو انداخته است؛ چرا که يتيم فردی نيازمند و ناتوان است و از پس کارهای خويش بر نيم آيد و نيم تواند روزی خود را به دست آورد، و کس را هم ندارد که مانند پدر يا مادر برای او دلسوزی کند و به سرپرستی او اقدام نمايد، و نفقه اش را بر عهده گيرد. پس اگر کسی مال او را بخورد، مانند آن است که براستی او را کشته است، و وی را به فقر و فلاکت کشانيده است، با اينکه خدای متعال همه را از اين عمل بر حذر داشته و برای آن در کتاب روشنگرش عقوبت معّين فرموده است که : ( کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود بيادگار بگذارند از آينده آنان می‌ترسند، بايد ( از ستم درباره يتيمان مردم ) بترسند و از ( مخالفت ) خدا بپرهيزند) ( سوره مبارکه نساء، آيه 9. ) و نيز امام باقر عليه السلام فرموده است: « خداوند به دو کيفر در خوردن مال يتيم مردمان را تهديد فرموده، يکی در دنيا و ديگری در آخرت.» بنابراين سبب حرام شدن تعرّض به مال يتيم، نگهداری يتيم و مستقل نمودن اوست تا نيازی به غير در خرج کردن نداشته باشد، و نيز اين کار ( طبق وعده قرآن کريم ) سبب می‌شود بازماندگان قیّم يتيم، گرفتار مصيبتی که يتيم دچار آن شده، نشوند و عقوبت دنيوی نيز به سراغشان نيايد. اضافه بر اين، بالاخره اين يتيم بزرگ خواهد شد و رشد خواهد يافت، و دنبال مال خويش خواهد بود( و چنانچه ببينيد مالش ضايع شده،) قصد انتقام خواهد گرفت، و کينه توزی و دشمنی و خصومت ميان او و ديگران پديد خواهد آورد که نتيجه آن چيزی جز دشمنی و خصومت تا از بين رفتن جان و مال اشخاص نيست! و خداوند فرار از ميدان جنگ را از اين رو حرام کرده که باعث سستی در ديانت خواهد شد، و با اين کار امر پيامبران خدا و سروران الهی و امامان عادل عليهم السلام کوچک و کم ارزش انگاشته خواهد شد. و اين امر موجب يای نرساندن به آنان در مقابل دشمنانشان بوده و موجب کيفراست؛ چرا که دشمنان خداوند اقرار به خدا پرستی نداشته و مانع آشکار شدن عدالت شده و موجب ظلم و ستم و فساد و تباهی می‌شوند و ترک جهاد سبب جرات يافتن و جسارت از سوی آنان به مسلمانان است که ثمره اين امور اسارت و کشتار مردم بی گناه بوده و دين و آيين خداوند از ميان خواهد رفت و موجب فساد و ناامنی بسيار خواهد شد. و خداوند تعرّب بعد از هجرت را حرام فرموده، برای اينکه اين کار بازگشت از دين به بی دينی است، و اين امر ياری ننمودن پيامبران و حجّت های الهی بوده و موجب فساد و نابودی حقوق حق داران است. اين امر نه تنها برای بيابان نشينی باشد، چرا که اگر با حقّ و حقوق هم آشنا شد، و دين را کاملاً دريافت و شناخت، باز حقّ ندارد با مردم عوام و بی فرهنگ و جاهل آميزش داشته باشد، و اين کار برای او خطرناک است، زيرا اطمينان نيست که کم کم کارش بدان جا کشد که آنچه می‌داند زير پاگذاشته و مانند مردمان جاهل و دور از فرهنگ رفتار کند و در اين امر زياده روی هم بکند. و خداوند حرام کرده که قربانی بدون بردن نام خدا و بسم الله کشته شود و همچنين ممنوع است که به نام غير خدا هم کشته شود، زيرا خداوند متعال بر بندگانش واجب فرموده که به توحيد و يگانگی اش اقرار کنند، و هنگام سر بريدن حيوانات حلال گوشت، فقط نام او را برند و دليل ديگر آنکه بين چيزی که سبب نزديکی به خدا و دوری از او و نزديکی به بت ها و عبادات شيطان است، فرق باشدو چرا که وقتی نام خدا را بر زبان می‌آورد به همراه اين عمل اقرار به ربوبیّت خداوند و توحيد او نيز می‌باشد، و در وقتی نام غير خدا را می‌برد، در واقع برای خداوند شريک قائل شده و به غير او تبرّک جسته است، پس با بردن نام خدا در هنگام سر بريدن با لفظ بسم الله، و نبردن نام غير او، بين حلال و حرام الهی فرق گذاشته خواهد شد. و خداوند خوردن گوشت درندگان پرنده و حيوانات وحشی را بطور کل حرام کرده، زيرا ه اين حيوانات مرده حيوانات ديگر و همچنين گوشت حرام گوشت ها را می‌خورند و از مدفوع آنها استفاده می‌کنند؛ بنابراين خداوند عزّوجل نشانه هايی برای شناخت حلال و حرامش در حيوانات وحش و پرندگان قرار داده تا حلال و حرام آن ها از يکديگر تشخيص داده شوند، چنان که پدرم [ موسی بن جعفر عليه السلام] فرموده: « هر حيوان درنده ای که نيش ( مقصود از نيش در اين جا دو دندان است که قبل از دندان های کرسی قرار دارند ؛ نه نيش به معنای زهر.) داشته باشد و هر پرنده ای که چنگال داشته باشد، حرام گوشت است، و هر پرنده ای که سنگدان داشته باشد، حلال گوشت خواهد بود.» و نشانه ديگری که ميان پرنده حلال گوشت و حرام گوشت است، آنکه پدرم فرمود: « پرنده ای که هنگام پرواز مرتّب بال می‌زند از گوشتش بخور و آنکه در پرواز گاهی بال می‌زند و بيشتر بدون حرکت، با بالهايش مسيری را طی می‌کند، از گوشتش مخور .» و خداوند گوشت خرگوش را حرام کرده زيرا همچون گربه و ساير حيوانات وحشی دارای چنگال است، لذا همان حکم که درندگان دارند درباره او نيز جاری است؛ به علاوه که در نفس او نجاستی مانند خون حيض هست ( خون حيض از خون بدن پليدتر است چرا که با مقدار خون کمتر از دو ريالی می‌توان نماز خواند ولی با سر سوزنی از خون حيض، نماز صحيح نيست. چرا که او از حيواناتی است که روزی انسان بوده و مسخ شده است. و علّت تحريم ربا، نهی خداوند از اين کار است. چرا که اين کار موجب فساد اموال خواهد شد. انسان اگر يکدرهم را به دو درهم خريد، قيمت يک درهم همان يک درهم است، و درهم ديگر در واقع تباه شده است؛ پس خريد و فروش و معاملات ربوی در هر حال همه اش برای طرفين موجب خسارت و ضرر است. پس از اين رو خداوند تبارک و تعالی ربا را حرام کرده است چون موجب فساد و تباهی اموال و ثروت ها خواهد شد؛ همچنان که از دادن اموال سفيه و کم عقل و يا ديوانه به خودشان نيز منع فرموده است چرا که بيم آن می‌رود، اين اشخاص همه اموال را در اختيارش قرار خواهند داد. بنابراين خداوند عزّوجل ربا را حرام فرموده است. بيع ربوی آن است که يک درهم را به دو درهم دست به دست معامله کنند. علاوه بر انکه روشن شد حرام بودن ربا حکم الهی است، دليلی ديگر نيز دارد؛ و آن اين که با ربا حرامی که خداوند آن را حرام فرموده است و شرعاً حرمتش معلوم گشته کوچک شمرده می‌شود و اين امر بی اعتنايی به محّرمات الهی و ناديده گرفتن آن است که خود اين کارها علاوه برمعصيت ورود در کفر است. و راز حرام بودن ربای در قرض آن است که کار خير از ميان می‌رود و اموال اشخاص تلف می‌شود، و مردم مايل به منفعت بی تلاش می‌شودند، و سنّت حسنه قرض الحسنه دادن به يکديگر از ميان می‌رود، و قرض دادن از کارهای بسيار نيکوست. دليل ديگر فساد و ستمی است که در اين ميان به قرض گيرنده وارد می‌شود و اين کار موجب نابودی و بر باد رفتن ثروت ها خواهد شد. و خداوند خوردن گوشت خوک را حرام گردانيده، چون زشت است، و خداوند عزّوجل اين حيوان را پند و عبرات برای بندگان قرار داده، و ان را افريد تا دليل و علامت بر مسخ آدمی باشد. از سويی ديگر خوراک خوک قاذورات و کثافاتی است که نجس ترين نجاسات است و اين حرمت دلايل بسيار ديگری نيز دارد. و همچنين بوزينه را حرام فرموده از آن جهت که بوزينه نيز مثل خوک مسخ شده و در واقع پند و اندرزی برای مخلوقات است و نشانه است برای هر چيزی که به شکل او مسخ شده است، و خداوند در آن شباهتی از انسان نيز قرار داده تا دليل باشد بر اينکه اين حيوان از مخلوقاتی است که مورد غضب الهی واقع شده است. و گوشت مردار ( حيوان حلال گوشتی که ذبح شرعی نشده است.) حرام است، زيرا موجب فاسد شدن، و آفت رساندن به بدن هاست، و خداوند خواسته است که بردن نام مبارکش در هنگام سر بريدن حيوان، موجب حلال بودن آن شود، و مردار نام خدا بر آن برده نشده است، و نيز خداوند خواسته است که همين مسئله فرقی بين حلال و حرام باشد. و خداوند خون را نيز همانند مردار حرام کرده؛ زيرا در آن نيز چيزهايی است که موجب فساد بدن ها خواهد شد. و خوردن خون باعث پديد آمدن زرداب و صفرا خواهد شد، و دها را بدبو می‌کند، و باعث می‌شود بدن بوی گند بدهد و اخلاق را نيز فاسد کرده و موجب سنگدلی و بی رحمی و بی عاطفگی می‌شود به حدّی که خورنده خون هيچ ابايی ندارد که پدر يا رفيق خود را نيز بکشد. و خداوند طحال را حرام فرمود از اين جهت که در آن خون وجود دارد و همان دلايلی که در حرام بودن خون و مردار بود در آن نيز جاری است؛ زيرا هر دو از يک قماش بوه و در فساد شريکند. و علّت آنکه پرداخت مهریّه از سوی مردان به همسران واجب است، ( نه زنان به مردان) اين اشت که بر مرد نفقه و مخارج زن واجب است و زن در عوض کاملاً خود را در اختيار مرد قرار داده است. و مرد در واقع مشتری و زن فروشنده است، و معامله و خريد و فروش، بدون قيمت معنی ندارد، با اينکه زنان از خريد و فروش و کسب و کار محظوراتی دارند، و از آمن به محلّ تجارت و داد و ستد عذر دارند. و علّت اينکه مرد تا چهار زن می‌تواند بگيرد، ولی زن حق ندارد در يک زمان بيشتر از يک شوهر اختيار کند، اين است که : چنانچه مردی چهار زن يا بيش از يک زن داشته باشد، هر کدام که باردار شوند تکليف فرزند معلوم است که منسوب به اين پدر است. امّا اگر زنی بيش از يک شوهر داشت و حامله شد، معلوم نمی‌شود که فرزندش از کدام شوهر است، زيرا همه شوهران در هم خوابگی با او برابرند، و در اين صورت نسب ها بر هم خورده و وضع ارث و ميراث به هم می‌ريزد و شناخت پدر و فرزند به کلّی از بين خواهد رفت. و علّت اينکه برده و عبد نمی‌توانند بيش از دو همسر داشته باشند، آن است که برده در ازدواج و طلاق، به اندازه نصف مرد آزاد و غير برده است؛ و خودش نيز مالک نفس خويش نيست، و مالک مالی نيز نمی‌شود و از خوش چيزی ندارد، نفقه خود او هم بر عهده صاحبش می‌باشد، و اين به آن جهت است که ميان او و شخص آزاد فرق باشد، و ديگر اينکه مشغولی اش به زنان کمتر باشد و بيشتر به کار اربابش برسد. و علّت اين که طلاق کامل پس از سه بار اتّفاق می‌افتد برای آن است که در فاصله بين اين سه طلاق، به مرد مهلت داده شده که شايد به زن رغبتی پيدا کند يا از نردبان غضب پائين آيد، و نيز اين مسئله ترسی برای زنان باشد و سبب شود که زن از مخالفت و نافرمانی شوهرش دست بردارد، و اگر چنين نشد سزاوار جدايی خواهد بود، زيرا با مخالفت با شوهر اطاعت نکردن از او، دست به کاری زده که نبايد می‌زد. و علّت آنکه پس از نه طلاق زن بر شوهر حرام ابدی خواهد شد و ديگر به هيچ وجه ب راو حلال نمی‌شود، اين خود عقوبتی است برای هر مردی که طلاق را شوخی و باز گرفته، خيال کرده که زن زير دست و ضعيف است، و بايد مرد چشم و گوش خود را باز کند و خوب در کار خود با کمال هشياری و بيداری انديشه کند و برنامه ريزی کند و دليل ديگر آنکه اين مرد و زن بعد از نه طلاق ديگر از ازدواج با هم کاملاً قطع اميد کنند. و علّت اينکه بنده پس از دو بار طلاق، نياز به محلّل دارد، آن است که عدّه طلاق کنيز به اندازه نصف عدّه زن آزاد است، و رسول خدا (ص) طلاق را دو بار قرار داد که در عدّه تمام سه ماه و سه بار خون حسض ديدن بطور کامل انجام شود، و همچنين در عده وفات، کنيز نصف زن آزاد بايد عدّه نگهدارد، يعنی زن آزاد چهار ماه و ده روز عدّه نگه می‌دارد و کنيز دو ماه و پنج روز . و علّت آنکه به شهادت زنان در طلاق و ديدن هلال ماه اعتنا نمی‌شود، برای آن است که زنان غالباً در رويت ضعيفند و اينکه با يک ديگر دوستند ( دلشان نمی‌خواهد طلاق برای زنی ديگر اتّفاق افتد) لذا شهادت آنان در اين مورد مقبول نيست ؛ مگر در موقع ضرورت مانند شهادت قابله در اينکه اين طفل زنده به دنيا آمد و چيزهايی که مرد حقّ نظ کردن به آن را ندارد. و اين ضرورت ها مثل ان است که ما می‌گوييم وقتی غير اهل کتاب برای شهادت نبودند، شهادت آنان از روی ناچاری پذيرفته می‌شود. چرا که خداوند متعال در قرآن کريم می‌فرمايد: ( ای کسانی که ايمان آورده ايد! هنگامی که مرگ يکی از شما فرا رسد، در موقع وصيت بايد از ميان شما،) مسلمانان ( دو نفر عادل را به شهادت بطلبد يا گر مسافرت کرديد، و مصيبت مرگ شما فرا رسيد، ( و در آن جا مسلمانی نيافتيد،) دو نفر از غير خودتان) يعنی دو نفر از غير خودتان، ( کافر يا اهل کتاب از يهود يا نصاری يا مجوس ) ( را به گواهی بطلبيد)( سوره مبارکه مائده، آيه 106.) و اين قضيه مانند شهادت کودکان نابالغ هنگام قتل است که برای شهادت هيچ مرد بالغی وجود نداشته باشد.( واضح ست حرف زنان پذيرفته می‌شود، ولی نمی‌تواند سند حکم قاضی و حاکم قرار گيرد.) و علّت آن که در شهادت بر زنا لازم است چهار نفر مرد عادل شهادت بدهند ولی در موارد ديگر، شهادت دو نفر کافی است، شدّت حدّ اين گاه است. چرا که اگر آن زن يا مرد همسردار باشند، سنگسار و قتل مجازاتشان است، پس از اين جهت شهادت بايد دو برابر و دقيق تر از همه جای ديگر باشد؛ چرا که اين مجازات موجب کشته شدن انسانی و يتيم شدن فرزند و محروم شدن از نعمت پدر است و اين ها همگی موجب فساد در ميراث به جای مانده از شخص کشته شده است. و علّت آنکه مال فرزند برای پدرش بدون اجازه او هم حلال است ولی در مقابل مال پدر برای فرزند فقط با اجاره او حال است، اين است که اصل وجود فرزند به پدر بخشيده شده است؛ چنانچه خداوند در کتابش می‌فرمايد( خداوند به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هرکس بخواهد پسر) ( سوره مبارکه شوری، آيه 49.) و اين که خرج فرزند – چه کوچک باشد و چه بزرگ- با پدر است و فرزند منسوب به پدر بوده و به نام او خوانده و شناخته می‌شود، می‌گويند : فلانی پسر فلانی، و خداوند فرموده است که : ( آن ها را به نام پدرانشان بخوانيد که اين کار نزد خدا عادلانه تر است) ( سوره مبارکه احزاب، آيه 4. ) و فرمايش رسول خدا (ص) که فرموده : « تو و ثروتت همه ازآن پدرت هست.» ولی مادر اين چنين نيست و حقّ تصرّف در مال فرزند را ندارد مگر به اذن و اجازه، زيرا پدر بايد نفقه فرزند را بدهد و فزند نفقه را می‌گيرد ولی مادر اين چنين نيست و نفقه فرزند بر او واجب نيست. و علّت اينکه در کلّيه مسائل حقوقی بايد شخص ادّعا کننده دليل و شاهد بياورد، و کسی که عليه او ادّعا شده، قتل را انکار می‌کند و او می‌تواند شاهد بياورد، چون انکار امری مجهول است، امّا در قتل، امری معلوم، و مسلمان در آن احتياط و دقّت دارند و بدون رسيدن و آگاهی شهادت نيم دهند و خون هيچ کس نبايد پامال شود، و اين امر به خودی خود مانع آن است که قاتلی مجازات نشود، لذا اگر کسی خيال کشتن کسی را داشته باشد بايد بداند ديگران دشمنی او را با فلانی می‌دانند و اگر متّهم به قتل او شد، هيچ کس از آشنايان به برائت او شهادت نخواهد داد، و برای متّهم، آوردن شاهد امری صعب و گاهی محال است، لذا در صدد قتل بر نمی‌آيد چون شاهدی بر رفع اتّهام پيدا نخواهد کرد مگر بسيار به ندرت. امّا علّت اينکه در قسامه ( گر قرائن و نشانه ها دلالت کند که فلانی قاتل است، ولی متّهم اقرار نکند، و شاهدانی نيز نباشند که شهادت دهند، اما سابقه دشمنی و ارعاب و بودن آلت قتل در دست متّهم و خون آلود بودن جامه او و مانند آن که در شرع آن را « لوث» گويند موجود باشد و برای ولیّ مقتول از آن قرائن يقين حاصل شود که قاتل کيست، ولی قاضی نمی‌تواند حکم به قصاص کند مگر با قسامه و آن چنانست که از اولياء مقتول در قتل عمد پنجاه، و در خطا بيت و پنج نفر سوگند ياد کنند که قاتل همين شخص است، آنگاه قاضی حکم را صادر می‌کند. چنانچه اين پنجاه نفر پيدا نشدند، متّهم پنجاه نفر را می‌اورد که قسم به بی گناهی او بدهند. و چون غالباً ميان قاتل و مقتول دشمنی وجود داشته و خويشاوندان اطّلاع از اين دشمنی داشته اند، پس هرگاه قتل واقع شود فرينه ای هست که فلان کس او را کشته است، و نيز همه يا بيشتر فاميل و دوستان از دشمنی قاتل با مقتول کم و بيش اطّلاعی دارند و در مقام اثبات جرم بر قاتل حاضرند سوگند ياد کنند، و قاتل را قصاص کنند، در اين صورت کسی که بخواهد ديگری را بقتل رساند ميداند که سابقه او با مقتول معلوم است، و اين کار اگر عملی شود آن جماعت سوگند می‌خورند و او را محکوم و قصاص می‌نمايند، لذا اين مساله موجب می‌شود که اقدام بقتل نکند و مانع او از ريختن خون باشد.) پنجاه نفر از آشنايان متّهم قسم ياد می‌کنند که ما قاتل را نم يشناسيم و در نتيجه متّهم از قتل تبرئه می‌شود، آن است که در مسئله قتل سخت گيری و احتياط رعايت شده باشد که نکند يک وقت خون شخص بی گناهی به زمين ريخته شود. و امّا اينکه در دزدی انگشتان دست راست دزد را يم برند، آن است که وی با دست راست اين عمل را مرتکب شده و منفعت دست در بدن انسان از سائر اعضا بيشتر و بهتر است، پس بريدن آن، موجب تنّبه و عبرت برای افراد جامعه است که بترسند و بدين کار دست نزنند، و از سويی ديگر نيز عمدتاً با دست راست دزدی صورت می‌گيرد. و خداوند گرفتن و تصرّف در اموال را بدون مجّوز شرعی حرام فرموده زيرا نتيجه آن انواع فساد است و فساد نيز حرام بوده، چرا که موجب فنا و نابودی و بسياری از مفاسد ديگر است. و به اين دليل دزدی حرام است که اگر جايز بود، همه اموال از دست می‌رفت و موجب خونريزی و کشتار مردم نيز می‌شد، و همه در معرض تلف واقع می‌شدند، زيرا برای گرفتن مال ديگران ناگزير بودند که با او دعوا کرده يا منازعه و زد و خورد کنند و بر يکديگر حسد می‌بردند، و تجارت و کسب و صناعت تعطيل می‌شد و هيچ کس به کار و کوشش و تلاش نمی‌پرداخت و چون چنين شود آن مال که با کوشش يک نفر به دست آمده همه در استفاده از آن مساوی بودند! و علّت اينکه بر بدن زناکار به شدّت تازيانه می‌زنند، آن است که با آن بدن مرتکب اين عمل زشت شده است و همه وجودش از آن کار حرام لذّت برده است؛ پس تازيانه زدن بر جسد او در واقع عقوبت آن لذّت حرام است و موجب عبرت برای ديگران خواهد بود که بدانند يکصد ضربه (تازيانه ) کيفر بزرگترين گناهان است. وعلّت اينکه به کسی که به ديگری نسبت زنا يا عمل زشت دهد يا مست کننده ای را بنووشد، هشتاد ضربه تازيانه می‌زنند، آن است که اين اتّهامی که وارد کرده ثمرات بدی از جمله نفی ولد و از بين رفتن نسل آدمی دارد و موجب بر هم خوردن انساب است، و همچنين با نوشيدن شراب و مست شدن شخص دچار هذيان گويی شده و به کلّی عقل را از دست می‌دهد و به ديگران افترا می‌بندد، بنابراين لازم است که بر او حدّ قذف جاری شود. و علّت اينکه پس از سه بار حد زدن به زن يا مرد زناکار، يدر مرتبه چهارم بايد او را کشت، آن است که او در واقع به قانون خداوند اهمیّت نداده و آن را ناديده گرفت است، و عقوبت آن چندان برای او مهّم نبوده، و فکر کرده که به طور کلّی آزاد است و خيال می‌کند اين عمل، جز همين صد تازيانه، عقوتتی ندارد و او هم براحتی می‌تواند مرتکب اين کار شده و در عوض غرامت آن را نيز بپردازد ! وعلّت ديگر اينکه هر کس به خدا و حدود احکام الهی اهمیّتی ندهد و آن را سبک بشمارد، کافر است، و سزای کسی که کفر بورزد و از آئين حقّ بيرون رود، قتل است، و اين شخص با اين سبک شماردن حدود الهی کافر شده و قتلش واجب می‌شود. و علت ان که همجنس بازی مردان با مردان يا زنان با زنان حرام است از آن جهت است که خداوند آنان را بر نظامی آفريده که زن از آن مرد باشد و مرد از آن زن و در غير اين صورت نسل آدمی زياد نخواهد شد و قطع می‌شود و اين کار موجب فاسد شدن تدبير نظام خلقت و خرابی دنيا خواهد شد. و خداوند گوشت گاو و گوسفند و شتر را حلال فرموده برای آنکه اين حيوانات فراوان هستند و سبب حلال نمودن گوشت گاو وحشی و امثال آن اين است که اين حيوانات از خوراک شالم تغذيه می‌کنند و از مکروه و حرام نمی‌خورند، و غذايشان جملگی مباح است، و همه اين غذا ها برای خود و انسان ها بی ضرر بوده و گوشتشان نيز بی ضرر است و در وضع ظاهری اين حيوانات هم هيچ امر زشت و قبيحی ديده نمی‌شود. و خداوند استفاده از گوشت قاط و چهارپايان اهلی را مکروه شمرده است چرا که اين حيوانات مورد حاجت مردم اند و از آن ها برای بارکشی استفاده می‌کنند، و چنانچه گوشت آنها مباح شمرده شود، بيم نابودی آنان می‌رود. بنابراين دليل حرام بودن گوشت آنها خباثت خلقت آنها يا پليدی خوراکشان نيست. و خداوند نگاه کردن به موی دختران و زنان شوهردار و بيوه باحجاب و قسمت های ديگری که پوشش ان واجب است، را حرام کرده به اين دليل که اين امر موجب تحريک شهوت مردان بوده و سبب می‌شود که شهوت اشخاص به هيجان امده و اين امر منجر به فساد خواهد و ورود به کار حرام و ناپسند و نامشروع خواهد شد البته اين حرمت استثنائاتی هم دارد که خداوند فرموده : ( و زنان از کار افتاده ای که اميد به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نيست که لباس های ( رويين ) خود را بر زمين بگذارند، به شرط اينکه در برابر مردم خود آرايی نکنند) ( سوره مبارکه نور، آيه 60) البته به شرط آن که « جلباب ؛ روپوش » را برندارند، می‌توان به موهای زنان اينچنينی نگريست. و علّت دو برابر بودن سهم ارث مردان در قياس با سهم ارث زنان، آن است که وقتی زن شوهرکند مالی نصيبش می‌شود، ولی مرد خرج می‌کند، از اين جهت است که برای مرد درآمد زيادتری در نظر گرفته اند. و علّت ديگری که مرد دو برابر زن ارث می‌برد آن است که زن، عيال و نفقه خور مرد است و بر عهده مرد است که احتياجات او را بر آورده کند، امّا زن نفقه دهنده مرد که نيست هيچ، نفقه خودش هم بر عهده شوهر اوست، از اين رو خداوند سهم مرد را دو برابر قرار داده است و اين استدلال طبق فرمايش خداوند عزّوجل است که می‌فرمايد: ( مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری هايی که خداوند( از نظر نظام اجتماعی ) برای بعضی نسبت به بعضی ديگر قرار دده است، و به خاطر انفاق هايی که از اموالشان ( در مورد زنان می‌کنند.) ( سوره مبارکه نساء، آيه 34.) و علّت اين که زنان فقط از قيمت ساختمان خانه مردانشان ارث می‌برند، برای اين است که ساختمان را نمی‌شود تقسيم کرد و نمی‌توان آن را از جايی به جای ديگر برد، و ممکن است زنی پس از رهايی از شوهر اوّل بخواهد ازدواج مجدّد کند، ولی ميان فرزند و پدر چنين نيست، زيرا ممکن نيست نسبتشان به يکديگر قطع شود، در حالی که ممکن است به جای زن، ديگری آورده شود، بنابراين آن چيزی که تبديلش ممکن است و آمد و رفت او جايز است، ميراثش نيز در آن چيزی است که بتوان آن را آورد و برد، چون از اين جهت شبيه يک ديگرند، و امّا آن چيز که ثابت و مقيم است و حالش تغيير نمی‌کند، از چيزی ارث خواهد برد که جدايی ناپذير بوده و بر جای خود باقی است.

متن عربی

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَاجِيلَوَیْهِ رَحِمَهُ اللَّهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْکُوفِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِيعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ وَ عَلِیُّ بْنُ عِيسَی الْمُجَاوِرُ فِی مَسْجِدِ الْکُوفَةِ وَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی الْبَرْقِیُّ بِالرَّیِّ رَحِمَهُمُ اللَّهُ قَالُوا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِيلَوَیْهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ فِی جَوَابِ مَسَائِلِهِ‏ عِلَّةُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ النَّظَافَةُ وَ تَطْهِيرُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ مِمَّا أَصَابَ مِنْ أَذَاهُ وَ تَطْهِيرُ سَائِرِ جَسَدِهِ لِأَنَّ الْجَنَابَةَ خَارِجَةٌ مِنْ کُلِّ جَسَدِهِ فَلِذَلِکَ وَجَبَ عَلَیْهِ تَطْهِيرُ جَسَدِهِ کُلِّهِ وَ عِلَّةُ التَّخْفِيفِ فِی الْبَوْلِ وَ الْغَائِطِ لِأَنَّهُ أَکْثَرُ وَ أَدْوَمُ مِنَ الْجَنَابَةِ فَرُضِیَ فِيهِ بِالْوُضُوءِ لِکَثْرَتِهِ وَ مَشَقَّتِهِ وَ مَجِيئِهِ بِغَیْرِ إِرَادَةٍ مِنْهُمْ وَ لَا شَهْوَةٍ وَ الْجَنَابَةُ لَا تَکُونُ إِلَّا بِاسْتِلْذَاذٍ مِنْهُمْ وَ الْإِکْرَاهِ لِأَنْفُسِهِمْ وَ عِلَّةُ غُسْلِ الْعِيدَیْنِ وَ الْجُمُعَةِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ الْأَغْسَالِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَعْظِيمِ الْعَبْدِ رَبَّهُ وَ اسْتِقْبَالِهِ الْکَرِيمَ الْجَلِيلَ وَ طَلَبِ الْمَغْفِرَةِ لِذُنُوبِهِ وَ لِیَکُونَ لَهُمْ یَوْمَ عِيدٍ مَعْرُوفٍ یَجْتَمِعُونَ فِيهِ عَلَی ذِکْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَجَعَلَ فِيهِ الْغُسْلَ تَعْظِيماً لِذَلِکَ الْیَوْمِ وَ تَفْضِيلًا لَهُ عَلَی سَائِرِ الْأَیَّامِ وَ زِیَادَةً فِی النَّوَافِلِ وَ الْعِبَادَةِ وَ لِتَکُونَ تِلْکَ طَهَارَةً لَهُ مِنَ الْجُمُعَةِ إِلَی الْجُمُعَةِ وَ عِلَّةُ غُسْلِ الْمَیِّتِ أَنَّهُ یُغَسَّلُ لِأَنَّهُ یُطَهَّرُ وَ یُنَظَّفُ مِنْ أَدْنَاسِ أَمْرَاضِهِ وَ مَا أَصَابَهُ مِنْ صُنُوفِ عِلَلِهِ لِأَنَّهُ یَلْقَی الْمَلَائِکَةَ وَ یُبَاشِرُ أَهْلَ الْآخِرَةِ فَیُسْتَحَبُّ إِذَا وَرَدَ عَلَی اللَّهِ وَ لَقِیَ أَهْلَ الطَّهَارَةِ وَ یُمَاسُّونَهُ وَ یُمَاسُّهُمْ أَنْ یَکُونَ طَاهِراً نَظِيفاً مُوَجَّهاً بِهِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُطْلَبَ بِهِ وَ یُشَفَّعَ لَهُ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّهُ یَخْرُجُ مِنْهُ الْمَنِیُّ الَّذِی مِنْهُ خُلِقَ فَیُجْنِبُ فَیَکُونُ غُسْلُهُ لَهُ وَ عِلَّةُ اغْتِسَالِ مَنْ غَسَلَهُ أَوْ مَسَّهُ فَطَهَارَةً لِمَا أَصَابَهُ مِنْ نَضْحِ الْمَیِّتِ لِأَنَّ الْمَیِّتَ إِذَا خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْهُ بَقِیَ أَکْثَرُ آفَتِهِ فَلِذَلِکَ یُتَطَهَّرُ مِنْهُ وَ یُطَهَّرُ وَ عِلَّةُ الْوُضُوءِ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا صَارَ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَیْنِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ فَلِقِیَامِهِ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اسْتِقْبَالِهِ إِیَّاهُ بِجَوَارِحِهِ الظَّاهِرَةِ وَ مُلَاقَاتِهِ بِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِينَ فَغَسْلُ الْوَجْهِ لِلسُّجُودِ وَ الْخُضُوعِ وَ غَسْلُ الْیَدَیْنِ لِیَقْلِبَهُمَا وَ یَرْغَبَ بِهِمَا وَ یَرْهَبَ وَ یَتَبَتَّلَ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الْقَدَمَیْنِ لِأَنَّهُمَا ظَاهِرَانِ مَکْشُوفَانِ یَسْتَقْبِلُ بِهِمَا فِی کُلِّ حَالاتِهِ وَ لَیْسَ فِيهِمَا مِنَ الْخُضُوعِ وَ التَّبَتُّلِ مَا فِی الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَیْنِ وَ عِلَّةُ الزَّکَاةِ مِنْ أَجْلِ قُوتِ الْفُقَرَاءِ وَ تَحْصِينِ أَمْوَالِ الْأَغْنِیَاءِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کَلَّفَ أَهْلَ الصِّحَّةِ الْقِیَامَ بِشَأْنِ أَهْلِ الزَّمَانَةِ وَ الْبَلْوَی کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی‏ لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ‏ فِی أَمْوَالِکُمْ بِإِخْرَاجِ الزَّکَاةِ وَ فِی أَنْفُسِکُمْ بِتَوْطِينِ الْأَنْفُسِ عَلَی الصَّبْرِ مَعَ مَا فِی ذَلِکَ مِنْ أَدَاءِ شُکْرِ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الطَّمَعِ فِی الزِّیَادَةِ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ لِأَهْلِ الضَّعْفِ وَ الْعَطْفِ عَلَی أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْحَثِّ لَهُمْ عَلَی الْمُوَاسَاةِ وَ تَقْوِیَةِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَعُونَةِ عَلَی أَمْرِ الدِّينِ وَ هُمْ عِظَةٌ لِأَهْلِ الْغِنَی وَ عِبْرَةٌ لَهُمْ لِیَسْتَدِلُّوا عَلَی فُقَرَاءِ الْآخِرَةِ بِهِمْ وَ مَا لَهُمْ مِنَ الْحَثِّ فِی ذَلِکَ عَلَی الشُّکْرِ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَا خَوَّلَهُمْ وَ أَعْطَاهُمْ وَ الدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ وَ الْخَوْفِ مِنْ أَنْ یَصِيرُوا مِثْلَهُمْ فِی أُمُورٍ کَثِيرَةٍ فِی أَدَاءِ الزَّکَاةِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ صِلَةِ الْأَرْحَامِ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ وَ عِلَّةُ الْحَجِّ الْوِفَادَةُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی وَ طَلَبُ الزِّیَادَةِ وَ الْخُرُوجُ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ وَ لِیَکُونَ تَائِباً مِمَّا مَضَی مُسْتَأْنِفاً لِمَا یَسْتَقْبِلُ وَ مَا فِيهِ مِنِ اسْتِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ وَ التَّقَرُّبِ بِالْعِبَادَةِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْخُضُوعِ وَ الِاسْتِکَانَةِ وَ الذُّلِّ شَاخِصاً إِلَیْهِ فِی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْأَمْنِ وَ الْخَوْفِ دَائِباً فِی ذَلِکَ دَائِماً وَ مَا فِی ذَلِکَ لِجَمِيعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ وَ الرَّغْبَةِ وَ الرَّهْبَةِ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِنْهُ تَرْکُ قَسَاوَةِ الْقَلْبِ وَ جَسَارَةِ الْأَنْفُسِ وَ نِسْیَانِ الذِّکْرِ وَ انْقِطَاعِ الرَّجَاءِ وَ العمل [الْأَمَلِ‏] وَ تَجْدِيدُ الْحُقُوقِ وَ حَظْرُ النَّفْسِ عَنِ الْفَسَادِ وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ مِنْ تَاجِرٍ وَ جَالِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کَاسِبٍ وَ مِسْکِينٍ وَ قَضَاءِ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ وَ الْمَوَاضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الِاجْتِمَاعُ فِيهَا کَذَلِکَ‏ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ‏ وَ عِلَّةُ فَرْضِ الْحَجِّ مَرَّةً وَاحِدَةً لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْفَرَائِضَ عَلَی أَدْنَی الْقَوْمِ قُوَّةً فَمِنْ تِلْکَ الْفَرَائِضِ الْحَجُّ الْمَفْرُوضُ وَاحِدٌ ثُمَّ رَغَّبَ أَهْلَ الْقُوَّةِ عَلَی قَدْرِ طَاقَتِهِمْ وَ عِلَّةُ وَضْعِ الْبَیْتِ وَسَطَ الْأَرْضِ أَنَّهُ الْمَوْضِعُ الَّذِی مِنْ تَحْتِهِ دُحِیَتِ الْأَرْضُ وَ کُلُّ رِيحٍ تَهُبُّ فِی الدُّنْیَا فَإِنَّهَا تَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ الرُّکْنِ الشَّامِیِّ وَ هِیَ أَوَّلُ بُقْعَةٍ وُضِعَتْ فِی الْأَرْضِ لِأَنَّهَا الْوَسَطُ لِیَکُونَ الْفَرْضُ لِأَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ فِی ذَلِکَ سَوَاءً وَ سُمِّیَتْ مَکَّةُ مَکَّةَ لِأَنَّ النَّاسَ کَانُوا یَمْکُونَ فِيهَا وَ کَانَ یُقَالُ لِمَنْ قَصَدَهَا قَدْ مَکَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَالْمُکَاءُ وَ التَّصْدِیَةُ صَفْقُ الْیَدَیْنِ وَ عِلَّةُ الطَّوَافِ بِالْبَیْتِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَالَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ یُفْسِدُ فِيها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ فَرَدُّوا عَلَی اللَّهِ تَعَالَی هَذَا الْجَوَابَ فَنَدِمُوا وَ لَاذُوا بِالْعَرْشِ وَ اسْتَغْفَرُوا فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَتَعَبَّدَ بِمِثْلِ ذَلِکَ الْعِبَادُ فَوَضَعَ فِی السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ بَیْتاً بِحِذَاءِ الْعَرْشِ یُسَمَّی الضُّرَاحَ ثُمَّ وَضَعَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا بَیْتاً یُسَمَّی الْمَعْمُورَ بِحِذَاءِ الضُّرَاحِ ثُمَّ وَضَعَ هَذَا الْبَیْتَ بِحِذَاءِ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ ع فَطَافَ بِهِ فَتَابَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ وَ جَرَی ذَلِکَ فِی وُلْدِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ عِلَّةُ اسْتِلَامِ الْحَجَرِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا أَخَذَ مِيثَاقَ بَنِی آدَمَ الْتَقَمَهُ الْحَجَرُ فَمِنْ ثَمَّ کَلَّفَ النَّاسَ تَعَاهُدَ ذَلِکَ الْمِيثَاقِ وَ مِنْ ثَمَّ یُقَالُ عِنْدَ الْحَجَرِ أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ ميثاق [مِيثَاقِی‏] تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ وَ مِنْهُ قَوْلُ سَلْمَانَ ره لَیَجِيئَنَّ الْحَجَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِثْلَ أَبِی قُبَیْسٍ لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ یَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالْمُوَافَاةِ وَ الْعِلَّةُ الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا سُمِّیَتْ مِنًی مِنًی أَنَّ جَبْرَئِيلَ قَالَ هُنَاکَ لِإِبْرَاهِيمَ ع تَمَنَّ عَلَی رَبِّکَ مَا شِئْتَ فَتَمَنَّی إِبْرَاهِيمُ فِی نَفْسِهِ أَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِيلَ کَبْشاً یَأْمُرُهُ بِذَبْحِهِ فِدَاءً لَهُ فَاعْطِیَ مُنَاهُ وَ عِلَّةُ الصَّوْمِ لِعِرْفَانِ مَسِّ الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ لِیَکُونَ الْعَبْدُ ذَلِيلًا مِسْکِيناً مَأْجُوراً مُحْتَسِباً صَابِراً فَیَکُونَ ذَلِکَ دَلِيلًا لَهُ عَلَی شَدَائِدِ الْآخِرَةِ مَعَ مَا فِيهِ مِنَ الِانْکِسَارِ لَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ وَاعِظاً لَهُ فِی الْعَاجِلِ دَلِيلًا عَلَی الْآجِلِ لِیَعْلَمَ شِدَّةَ مَبْلَغِ ذَلِکَ مِنْ أَهْلِ الْفَقْرِ وَ الْمَسْکَنَةِ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ قَتْلَ النَّفْسِ الَّتِی لِعِلَّةِ فَسَادِ الْخَلْقِ فِی تَحْلِيلِهِ لَوْ أَحَلَّ وَ فَنَائِهِمْ وَ فَسَادِ التَّدْبِيرِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عُقُوقَ الْوَالِدَیْنِ لِمَا فِيهِ مِنَ الْخُرُوجِ عَنِ التَّوْقِيرِ لِطَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ التَّوْقِيرِ لِلْوَالِدَیْنِ وَ تَجَنُّبِ کُفْرِ النِّعْمَةِ وَ إِبْطَالِ الشُّکْرِ وَ مَا یَدْعُو فِی ذَلِکَ إِلَی قِلَّةِ النَّسْلِ وَ انْقِطَاعِهِ لِمَا فِی الْعُقُوقِ مِنْ قِلَّةِ تَوْقِيرِ الْوَالِدَیْنِ وَ الْعِرْفَانِ بِحَقِّهِمَا وَ قَطْعِ الْأَرْحَامِ وَ الزُّهْدِ مِنَ الْوَالِدَیْنِ فِی الْوَلَدِ وَ تَرْکِ التَّرْبِیَةِ لِعِلَّةِ تَرْکِ الْوَلَدِ بِرَّهُمَا وَ حَرَّمَ الزِّنَاءَ لِمَا فِيهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ الْأَنْفُسِ وَ ذَهَابِ الْأَنْسَابِ وَ تَرْکِ التَّرْبِیَةِ لِلْأَطْفَالِ وَ فَسَادِ الْمَوَارِيثِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ وَ حَرَّمَ أَکْلَ مَالِ الْیَتِيمِ ظُلْماً لِعِلَلٍ کَثِيرَةٍ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ أَوَّلُ ذَلِکَ أَنَّهُ إِذَا أَکَلَ الْإِنْسَانُ مَالَ الْیَتِيمِ ظُلْماً فَقَدْ أَعَانَ عَلَی قَتْلِهِ إِذِ الْیَتِيمُ غَیْرُ مُسْتَغْنٍ وَ لَا مُحْتَمِلٍ لِنَفْسِهِ وَ لَا عَلِيمٍ بِشَأْنِهِ وَ لَا لَهُ مَنْ یَقُومُ عَلَیْهِ وَ یَکْفِيهِ کَقِیَامِ وَالِدَیْهِ فَإِذَا أَکَلَ مَالَهُ فَکَأَنَّهُ قَدْ قَتَلَهُ وَ صَیَّرَهُ إِلَی الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ مَعَ مَا خَوَّفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلَ مِنَ الْعُقُوبَةِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ لْیَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ‏ وَ لِقَوْلِ أَبِی جَعْفَرٍ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَدَ فِی أَکْلِ مَالِ الْیَتِيمِ عُقُوبَتَیْنِ عُقُوبَةً فِی الدُّنْیَا وَ عُقُوبَةً فِی الْآخِرَةِ فَفِی تَحْرِيمِ مَالِ الْیَتِيمِ اسْتِبْقَاءُ الْیَتِيمِ وَ اسْتِقْلَالُهُ بِنَفْسِهِ وَ السَّلَامَةُ لِلْعَقِبِ أَنْ یُصِيبَهُ مَا أَصَابَهُ لِمَا وَعَدَ اللَّهُ فِيهِ مِنَ الْعُقُوبَةِ مَعَ مَا فِی ذَلِکَ مِنْ طَلَبِ الْیَتِيمِ بِثَأْرِهِ إِذَا أَدْرَکَ وَ وُقُوعِ الشَّحْنَاءِ وَ الْعَدَاوَةِ وَ الْبَغْضَاءِ حَتَّی یَتَفَانَوْا وَ حَرَّمَ اللَّهُ الْفِرَارَ مِنَ الزَّحْفِ لِمَا فِيهِ مِنَ الْوَهْنِ فِی الدِّينِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِالرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّةِ الْعَادِلَةِ ع وَ تَرْکِ نُصْرَتِهِمْ عَلَی الْأَعْدَاءِ وَ الْعُقُوبَةِ لَهُمْ عَلَی إِنْکَارِ مَا دَعَوْا إِلَیْهِ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ إِظْهَارِ الْعَدْلِ وَ تَرْکِ الْجَوْرِ وَ إِمَاتَةِ الْفَسَادِ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنْ جُرْأَةِ الْعَدُوِّ عَلَی الْمُسْلِمِينَ وَ مَا یَکُونُ فِی ذَلِکَ مِنَ السَّبْیِ وَ الْقَتْلِ وَ إِبْطَالِ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ غَیْرِهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ حَرَّمَ التَّعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّينِ وَ تَرْکِ مُؤَازَرَةِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْحُجَجِ ع وَ مَا فِی ذَلِکَ مِنَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالِ حَقِّ کُلِّ ذِی حَقٍّ لَا لِعِلَّةِ سُکْنَی الْبَدْوِ وَ کَذَلِکَ‏ لَوْ عُرِفَ بِالرَّجُلِ الدِّينُ کَامِلًا لَمْ یَجُزْ لَهُ مُسَاکَنَةُ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ الْخَوْفِ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ لَا یُؤْمَنُ أَنْ یَقَعَ مِنْهُ تَرْکُ الْعِلْمِ وَ الدُّخُولُ مَعَ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ التَّمَادِی فِی ذَلِکَ وَ حَرَّمَ‏ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ‏ لِلَّذِی أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی خَلْقِهِ مِنَ الْإِقْرَارِ بِهِ وَ ذِکْرِ اسْمِهِ عَلَی الذَّبَائِحِ الْمُحَلَّلَةِ وَ لِئَلَّا یُسَوِّیَ بَیْنَ مَا تُقُرِّبَ بِهِ إِلَیْهِ وَ بَیْنَ مَا جُعِلَ عِبَادَةً لِلشَّیَاطِينِ وَ الْأَوْثَانِ لِأَنَّ فِی تَسْمِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْإِقْرَارَ بِرُبُوبِیَّتِهِ وَ تَوْحِيدِهِ وَ مَا فِی الْإِهْلَالِ لِغَیْرِ اللَّهِ مِنَ الشِّرْکِ بِهِ وَ التَّقَرُّبِ بِهِ إِلَی غَیْرِهِ لِیَکُونَ ذِکْرُ اللَّهِ وَ تَسْمِیَتُهُ عَلَی الذَّبِيحَةِ فَرْقاً بَیْنَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ بَیْنَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ حَرَّمَ سِبَاعَ الطَّیْرِ وَ الْوَحْشِ کُلَّهَا لِأَکْلِهَا مِنَ الْجِیَفِ وَ لُحُومِ النَّاسِ وَ الْعَذِرَةِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ دَلَائِلَ مَا أَحَلَّ مِنَ الْوَحْشِ وَ الطَّیْرِ وَ مَا حَرَّمَ کَمَا قَالَ أَبِی ع کُلُّ ذِی نَابٍ مِنَ السِّبَاعِ وَ ذِی مِخْلَبٍ مِنَ الطَّیْرِ حَرَامٌ وَ کُلُّ مَا کَانَتْ لَهُ قَانِصَةٌ مِنَ الطَّیْرِ فَحَلَالٌ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی یُفَرِّقُ بَیْنَ مَا أُحِلَّ مِنَ الطَّیْرِ وَ مَا حُرِّمَ قَوْلُهُ ع کُلْ مَا دَفَّ وَ لَا تَأْکُلْ مَا صَفَّ وَ حَرَّمَ الْأَرْنَبَ لِأَنَّهَا بِمَنْزِلَةِ السِّنَّوْرِ وَ لَهَا مَخَالِيبُ کَمَخَالِيبِ السِّنَّوْرِ وَ سِبَاعِ الْوَحْشِ فَجَرَتْ مَجْرَاهَا مَعَ قَذَرِهَا فِی نَفْسِهَا وَ مَا یَکُونُ مِنْهَا مِنَ الدَّمِ کَمَا یَکُونُ مِنَ النِّسَاءِ لِأَنَّهَا مَسْخٌ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا إِنَّمَا نَهَی اللَّهُ عَنْهُ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِ الْأَمْوَالِ لِأَنَّ الْإِنْسَانَ إِذَا اشْتَرَی الدِّرْهَمَ بِالدِّرْهَمَیْنِ کَانَ ثَمَنُ الدِّرْهَمِ دِرْهَماً وَ ثَمَنُ الْآخَرِ بَاطِلًا فَبَیْعُ الرِّبَا وَکْسٌ‏ عَلَی کُلِّ حَالٍ عَلَی الْمُشْتَرِی وَ عَلَی الْبَائِعِ فَحَرَّمَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی الرِّبَا لِعِلَّةِ فَسَادِ الْأَمْوَالِ کَمَا حَظَرَ عَلَی السَّفِيهِ أَنْ یُدْفَعَ مَالُهُ إِلَیْهِ لِمَا یُتَخَوَّفُ عَلَیْهِ مِنْ إِفْسَادِهِ حَتَّی یُؤْنَسَ مِنْهُ رُشْدُهُ فَلِهَذِهِ الْعِلَّةِ حَرَّمَ اللَّهُ الرِّبَا وَ بَیْعَ الدِّرْهَمِ بِالدِّرْهَمَیْنِ یَداً بِیَدٍ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَةِ لِمَا فِيهِ مِنَ الِاسْتِخْفَافِ بِالْحَرَامِ الْمُحَرَّمِ وَ هِیَ کَبِيرَةٌ بَعْدَ الْبَیَانِ وَ تَحْرِيمِ اللَّهِ تَعَالَی لَهَا وَ لَمْ یَکُنْ ذَلِکَ مِنْهُ إِلَّا اسْتِخْفَافٌ بِالتَّحْرِيمِ لِلْحَرَامِ وَ الِاسْتِخْفَافُ بِذَلِکَ دُخُولٌ فِی الْکُفْرِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الرِّبَا بِالنِّسْیَةِ لِعِلَّةِ ذَهَابِ الْمَعْرُوفِ وَ تَلَفِ الْأَمْوَالِ وَ رَغْبَةِ النَّاسِ فِی الرِّبْحِ وَ تَرْکِهِمُ الْقَرْضَ وَ الْفَرْضَ وَ صَنَائِعَ الْمَعْرُوفِ وَ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنَ الْفَسَادِ وَ الظُّلْمِ وَ فَنَاءِ الْأَمْوَالِ وَ حَرَّمَ الْخِنْزِيرَ لِأَنَّهُ مُشَوَّهٌ جَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِظَةً لِلْخَلْقِ وَ عِبْرَةً وَ تَخْوِيفاً وَ دَلِيلًا عَلَی مَا مَسَخَ عَلَی خِلْقَتِهِ وَ لِأَنَّ غِذَاءَهُ أَقْذَرُ الْأَقْذَارِ مَعَ عِلَلٍ کَثِيرَةٍ وَ کَذَلِکَ حَرَّمَ الْقِرْدَ لِأَنَّهُ مُسِخَ مِثْلُ الْخِنْزِيرِ وَ جُعِلَ عِظَةً وَ عِبْرَةً لِلْخَلْقِ وَ دَلِيلًا عَلَی مَا مُسِخَ عَلَی خِلْقَتِهِ وَ صُورَتِهِ وَ جَعَلَ فِيهِ شِبْهاً مِنَ الْإِنْسَانِ لِیَدُلَّ عَلَی أَنَّهُ مِنَ الْخَلْقِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ حُرِّمَتِ الْمَیْتَةُ لِمَا فِيهَا مِنْ فَسَادِ الْأَبْدَانِ وَ الْآفَةِ وَ لِمَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَ تَسْمِیَتَهُ سَبَباً لِلتَّحْلِيلِ وَ فَرْقاً بَیْنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الدَّمَ کَتَحْرِيمِ الْمَیْتَةِ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِ الْأَبْدَانِ وَ لِأَنَّهُ یُورِثُ الْمَاءَ الْأَصْفَرَ وَ یُبْخِرُ الْفَمَ وَ یُنَتِّنُ الرِّيحَ وَ یُسِی‏ءُ الْخُلُقَ وَ یُورِثُ الْقَسْوَةَ لِلْقَلْبِ وَ قِلَّةَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ حَتَّی لَا یُؤْمَنُ أَنْ یَقْتُلَ وَالِدَهُ وَ صَاحِبَهُ وَ حَرَّمَ الطِّحَالَ لِمَا فِيهِ مِنَ الدَّمِ وَ لِأَنَّ عِلَّتَهُ وَ عِلَّةَ الدَّمِ وَ الْمَیْتَةِ وَاحِدَةٌ لِأَنَّهُ یَجْرِی مَجْرَاهَا فِی الْفَسَادِ وَ عِلَّةُ الْمَهْرِ وَ وُجُوبِهِ عَلَی الرِّجَالِ وَ لَا یَجِبُ عَلَی النِّسَاءِ أَنْ یُعْطِينَ أَزْوَاجَهُنَّ لِأَنَّ لِلرَّجُلِ مَئُونَةَ الْمَرْأَةِ وَ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ بَائِعَةٌ نَفْسَهَا وَ الرَّجُلَ مُشْتَرٍ وَ لَا یَکُونُ الْبَیْعُ‏ إِلَّا بِثَمَنٍ وَ لَا الشِّرَاءُ بِغَیْرِ إِعْطَاءِ الثَّمَنِ مَعَ أَنَّ النِّسَاءَ مَحْظُورَاتٌ عَنِ التَّعَامُلِ وَ الْمَتْجَرِ مَعَ عِلَلٍ کَثِيرَةٍ وَ عِلَّةُ التَّزْوِيجِ لِلرَّجُلِ أَرْبَعَةَ نِسْوَةٍ وَ تَحْرِيمِ أَنْ تَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةُ أَکْثَرَ مِنْ وَاحِدٍ لِأَنَّ الرَّجُلَ إِذَا تَزَوَّجَ أَرْبَعَ نِسْوَةٍ کَانَ الْوَلَدُ مَنْسُوباً إِلَیْهِ وَ الْمَرْأَةُ لَوْ کَانَ لَهَا زَوْجَانِ وَ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ لَمْ یُعْرَفِ الْوَلَدُ لِمَنْ هُوَ إِذْ هُمْ مُشْتَرِکُونَ فِی نِکَاحِهَا وَ فِی ذَلِکَ فَسَادُ الْأَنْسَابِ وَ الْمَوَارِيثِ وَ الْمَعَارِفِ وَ عِلَّةُ التزويج [تَزْوِيجِ‏] الْعَبْدِ اثْنَتَیْنِ لَا أَکْثَرَ مِنْهُ لِأَنَّهُ نِصْفُ رَجُلٍ حُرٍّ فِی الطَّلَاقِ وَ النِّکَاحِ لَا یَمْلِکُ نَفْسَهُ وَ لَا لَهُ مَالٌ إِنَّمَا یُنْفِقُ مَوْلَاهُ عَلَیْهِ وَ لِیَکُونَ ذَلِکَ فَرْقاً بَیْنَهُ وَ بَیْنَ الْحُرِّ وَ لِیَکُونَ أَقَلَّ لِاشْتِغَالِهِ عَنْ خِدْمَةِ مَوَالِيهِ وَ عِلَّةُ الطَّلَاقِ ثَلَاثاً لِمَا فِيهِ مِنَ الْمُهْلَةِ فِيمَا بَیْنَ الْوَاحِدَةِ إِلَی الثَّلَاثِ لِرَغْبَةٍ تَحْدُثُ أَوْ سُکُونِ غَضَبِهِ إِنْ کَانَ وَ لِیَکُونَ ذَلِکَ تَخْوِيفاً وَ تَأْدِيباً لِلنِّسَاءِ وَ زَجْراً لَهُنَّ عَنْ مَعْصِیَةِ أَزْوَاجِهِنَّ فَاسْتَحَقَّتِ الْمَرْأَةُ الْفُرْقَةَ وَ الْمُبَایَنَةَ لِدُخُولِهَا فِيمَا لَا یَنْبَغِی مِنْ مَعْصِیَةِ زَوْجِهَا وَ عِلَّةُ ترحيم [تَحْرِيمِ‏] الْمَرْأَةِ بَعْدَ تِسْعِ تَطْلِيقَاتٍ فَلَا تَحِلُّ لَهُ أَبَداً عُقُوبَةً لِئَلَّا یَتَلَاعَبَ بِالطَّلَاقِ وَ لَا یَسْتَضْعِفَ الْمَرْأَةَ وَ لِیَکُونَ نَاظِراً فِی أُمُورِهِ مُتَیَقِّظاً مُعْتَبِراً وَ لِیَکُونَ یَأْساً لَهُمَا مِنَ الِاجْتِمَاعِ بَعْدَ تِسْعِ تَطْلِيقَاتٍ وَ عِلَّةُ طَلَاقِ الْمَمْلُوکِ اثْنَتَیْنِ لِأَنَّ طَلَاقَ الْأَمَةِ عَلَی النِّصْفِ فَجَعَلَهُ اثْنَتَیْنِ احْتِیَاطاً لِکَمَالِ الْفَرَائِضِ وَ کَذَلِکَ فِی الْفَرْقِ فِی الْعِدَّةِ لِلْمُتَوَفَّی عَنْهَا زَوْجُهَا وَ عِلَّةُ تَرْکِ شَهَادَةِ النِّسَاءِ فِی الطَّلَاقِ وَ الْهِلَالِ لِضَعْفِهِنَّ عَنِ الرُّؤْیَةِ وَ مُحَابَاتِهِنَّ فِی النِّسَاءِ الطَّلَاقَ فَلِذَلِکَ لَا یَجُوزُ شَهَادَتُهُنَّ إِلَّا فِی مَوْضِعِ ضَرُورَةٍ مِثْلِ شَهَادَةِ الْقَابِلَةِ وَ مَا لَا یَجُوزُ لِلرِّجَالِ أَنْ یَنْظُرُوا إِلَیْهِ کَضَرُورَةِ تَجْوِيزِ شَهَادَةِ أَهْلِ الْکِتَابِ إِذَا لَمْ یُوجَدْ غَیْرُهُمْ وَ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ‏ مُسْلِمَیْنِ‏ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ‏ کَافِرَیْنِ وَ مِثْلِ شَهَادَةِ الصِّبْیَانِ عَلَی الْقَتْلِ إِذَا لَمْ یُوجَدْ غَیْرُهُمْ‏ وَ الْعِلَّةُ فِی شَهَادَةِ أَرْبَعَةٍ فِی الزِّنَاءِ وَ اثْنَیْنِ فِی سَائِرِ الْحُقُوقِ لِشِدَّةِ حَدِّ الْمُحْصَنِ لِأَنَّ فِيهِ الْقَتْلَ فَجُعِلَتِ الشَّهَادَةُ فِيهِ مُضَاعَفَةً مُغَلَّظَةً لِمَا فِيهِ مِنْ قَتْلِ نَفْسِهِ وَ ذَهَابِ نَسَبِ وُلْدِهِ وَ لِفَسَادِ الْمِيرَاثِ وَ عِلَّةُ تَحْلِيلِ مَالِ الْوَلَدِ لِوَالِدِهِ بِغَیْرِ إِذْنِهِ وَ لَیْسَ ذَلِکَ لِلْوَلَدِ لِأَنَّ الْوَلَدَ مَوْلُودٌ لِلْوَالِدِ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ مَعَ أَنَّهُ الْمَأْخُوذُ بِمَؤُنَتِهِ صَغِيراً أَوْ کَبِيراً وَ الْمَنْسُوبُ إِلَیْهِ أَوِ الْمَدْعُوُّ لَهُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ‏ وَ قَوْلِ النَّبِیِّ ص أَنْتَ وَ مَالُکَ لِأَبِيکَ وَ لَیْسَ لِلْوَالِدَةِ کَذَلِکَ لَا تَأْخُذُ مِنْ مَالِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ أَوْ بِإِذْنِ الْأَبِ لِأَنَّ الْأَبَ مَأْخُوذٌ بِنَفَقَةِ الْوَلَدِ وَ لَا تُؤْخَذُ الْمَرْأَةُ بِنَفَقَةِ وَلَدِهَا وَ الْعِلَّةُ فِی أَنَّ الْبَیِّنَةَ فِی جَمِيعِ الْحُقُوقِ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِينَ عَلَی الْمُدَّعَی عَلَیْهِ مَا خَلَا الدَّمَ لِأَنَّ الْمُدَّعَی عَلَیْهِ جَاحِدٌ وَ لَا یُمْکِنُهُ إِقَامَةُ الْبَیِّنَةِ عَلَی الْجُحُودِ وَ لِأَنَّهُ مَجْهُولٌ وَ صَارَتِ الْبَیِّنَةُ فِی الدَّمِ عَلَی الْمُدَّعَی عَلَیْهِ وَ الْیَمِينُ عَلَی الْمُدَّعِی لِأَنَّهُ حَوْطٌ یَحْتَاطُ بِهِ الْمُسْلِمُونَ لِئَلَّا یَبْطُلَ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ لِیَکُونَ ذَلِکَ زَاجِراً وَ نَاهِياً لِلْقَاتِلِ لِشِدَّةِ إِقَامَةِ الْبَیِّنَةِ عَلَیْهِ لِأَنَّ مَنْ یَشْهَدُ عَلَی أَنَّهُ لَمْ یَفْعَلْ قَلِيلٌ وَ أَمَّا عِلَّةُ الْقَسَامَةِ أَنْ جُعِلَتْ خَمْسِينَ رَجُلًا فَلِمَا فِی ذَلِکَ مِنَ التَّغْلِيظِ وَ التَّشْدِيدِ وَ الِاحْتِیَاطِ لِئَلَّا یَهْدِرَ دَمُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ وَ عِلَّةُ قَطْعِ الْیَمِينِ مِنَ السَّارِقِ لِأَنَّهُ یُبَاشِرُ الْأَشْیَاءَ بِیَمِينِهِ وَ هِیَ أَفْضَلُ أَعْضَائِهِ وَ أَنْفَعُهَا لَهُ فَجُعِلَ قَطْعُهَا نَکَالًا وَ عِبْرَةً لِلْخَلْقِ لِئَلَّا یَبْتَغُوا أَخْذَ الْأَمْوَالِ مِنْ غَیْرِ حِلِّهَا وَ لِأَنَّهُ أَکْثَرُ مَا یُبَاشِرُ السَّرِقَةَ بِیَمِينِهِ وَ حُرِّمَ غَصْبُ الْأَمْوَالِ وَ أَخْذُهَا مِنْ غَیْرِ حِلِّهَا لِمَا فِيهِ مِنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ وَ الْفَسَادُ مُحَرَّمٌ لِمَا فِيهِ مِنَ الْفَنَاءِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ وَ حُرْمَةُ السَّرِقَةِ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِ الْأَمْوَالِ وَ قَتْلِ الْأَنْفُسِ لَوْ کَانَتْ مُبَاحَةً وَ لِمَا یَأْتِی فِی التَّغَاصُبِ مِنَ الْقَتْلِ وَ التَّنَازُعِ وَ التَّحَاسُدِ وَ مَا یَدْعُو إِلَی تَرْکِ التِّجَارَاتِ وَ الصِّنَاعَاتِ فِی الْمَکَاسِبِ وَ اقْتِنَاءِ الْأَمْوَالِ إِذَا کَانَ الشَّیْ‏ءُ الْمُقْتَنَی لَا یَکُونُ أَحَدٌ أَحَقَّ بِهِ مِنْ أَحَدٍ وَ عِلَّةُ ضَرْبِ الزَّانِی عَلَی جَسَدِهِ بِأَشَدِّ الضَّرْبِ لِمُبَاشَرَتِهِ الزِّنَاءَ وَ اسْتِلْذَاذِ الْجَسَدِ کُلِّهِ بِهِ فَجُعِلَ الضَّرْبُ عُقُوبَةً لَهُ وَ عِبْرَةً لِغَیْرِهِ وَ هُوَ أَعْظَمُ الْجِنَایَاتِ وَ عِلَّةُ ضَرْبِ الْقَاذِفِ وَ شَارِبِ الْخَمْرِ ثَمَانِينَ جَلْدَةً لِأَنَّ فِی الْقَذْفِ نَفْیَ الْوَلَدِ وَ قَطْعَ النَّفْسِ وَ ذَهَابَ النَّسَبِ وَ کَذَلِکَ شَارِبُ الْخَمْرِ لِأَنَّهُ إِذَا شَرِبَ هَذَی وَ إِذَا هَذَی افْتَرَی فَوَجَبَ عَلَیْهِ حَدُّ الْمُفْتَرِی وَ عِلَّةُ الْقَتْلِ بَعْدَ إِقَامَةِ الْحَدِّ فِی الثَّالِثَةِ عَلَی الزَّانِی وَ الزَّانِیَةِ لِاسْتِحْقَاقِهِمَا وَ قِلَّةِ مُبَالاتِهِمَا بِالضَّرْبِ حَتَّی کَأَنَّهُمَا مُطْلَقٌ لَهُمَا ذَلِکَ الشَّیْ‏ءُ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّ الْمُسْتَخِفَّ بِاللَّهِ وَ بِالْحَدِّ کَافِرٌ فَوَجَبَ عَلَیْهِ الْقَتْلُ لِدُخُولِهِ فِی الْکُفْرِ وَ عِلَّةُ تَحْرِيمِ الذُّکْرَانِ لِلذُّکْرَانِ وَ الْإِنَاثِ بِالْإِنَاثِ لِمَا رُکِّبَ فِی الْإِنَاثِ وَ مَا طُبِعَ عَلَیْهِ الذُّکْرَانُ وَ لِمَا فِی إِتْیَانِ الذُّکْرَانِ الذُّکْرَانَ وَ الْإِنَاثِ الْإِنَاثَ مِنِ انْقِطَاعِ النَّسْلِ وَ فَسَادِ التَّدْبِيرِ وَ خَرَابِ الدُّنْیَا وَ أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لُحُومَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ وَ الْإِبِلِ لِکَثْرَتِهَا وَ إِمْکَانِ وُجُودِهَا وَ تَحْلِيلِ بَقَرِ الْوَحْشِ وَ غَیْرِهَا مِنْ أَصْنَافِ مَا یُؤْکَلُ مِنَ الْوَحْشِ الْمُحَلَّلَةِ لِأَنَّ غِذَاءَهَا غَیْرُ مَکْرُوهٍ وَ لَا مُحَرَّمٍ وَ لَا هِیَ مُضِرَّةٌ بَعْضُهَا بِبَعْضٍ وَ لَا مُضِرَّةٌ بِالْإِنْسِ وَ لَا فِی خِلَقْتِهَا تَشْوِيهٌ وَ کُرِهَ کُلُّ لُحُومِ الْبِغَالِ وَ الْحَمِيرِ الْأَهْلِیَّةِ لِحَاجَةِ النَّاسِ إِلَی ظُهُورِهَا وَ اسْتِعْمَالِهَا وَ الْخَوْفِ مِنْ قِلَّتِهَا لَا لِقَذَرِ خِلْقَتِهَا وَ لَا لِقَذَرِ غِذَائِهَا وَ حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَی شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأَزْوَاجِ وَ إِلَی غَیْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِيهِ مِنْ تَهْیِيجِ الرِّجَالِ وَ مَا یَدْعُو التَّهْیِيجُ إِلَیْهِ مِنَ الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِيمَا لَا یَحِلُّ وَ لَا یَجْمُلُ‏ وَ کَذَلِکَ مَا أَشْبَهَ الشُّعُورَ إِلَّا الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی‏ وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ أَیْ غَیْرَ الْجِلْبَابِ فَلَا بَأْسَ بِالنَّظَرِ إِلَی شُعُورِ مِثْلِهِنَّ وَ عِلَّةُ إِعْطَاءِ النِّسَاءِ نِصْفَ مَا یُعْطَی الرِّجَالُ مِنَ الْمِيرَاثِ لِأَنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا تَزَوَّجَتْ أَخَذَتْ وَ الرَّجُلَ یُعْطِی فَلِذَلِکَ وُفِّرَ عَلَی الرِّجَالِ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی فِی إِعْطَاءِ الذَّکَرِ مِثْلَیْ مَا یُعْطَی الْأُنْثَی لِأَنَّ الْأُنْثَی فِی عِیَالِ الذَّکَرِ إِنِ احْتَاجَتْ وَ عَلَیْهِ أَنْ یَعُولَهَا وَ عَلَیْهِ نَفَقَتُهَا وَ لَیْسَ عَلَی الْمَرْأَةِ أَنْ تَعُولَ الرَّجُلَ وَ لَا تُؤْخَذُ بِنَفَقَتِهِ إِنِ احْتَاجَ فَوَفَّرَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی الرِّجَالِ لِذَلِکَ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ‏ وَ عِلَّةُ الْمَرْأَةِ أَنَّهَا لَا تَرِثُ مِنَ الْعَقَارِ شَیْئاً إِلَّا قِيمَةَ الطُّوبِ وَ النِّقْضِ لِأَنَّ الْعَقَارَ لَا یُمْکِنُ تَغْیِيرُهُ وَ قَلْبُهُ وَ الْمَرْأَةُ یَجُوزُ أَنْ یَنْقَطِعَ مَا بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ مِنَ الْعِصْمَةِ وَ یَجُوزُ تَغْیِيرُهَا وَ تَبْدِيلُهَا وَ لَیْسَ الْوَلَدُ وَ الْوَالِدُ کَذَلِکَ لِأَنَّهُ لَا یُمْکِنُ التَّفَصِّی مِنْهُمَا وَ الْمَرْأَةُ یُمْکِنُ الِاسْتِبْدَالُ بِهَا فَمَا یَجُوزُ أَنْ یَجِی‏ءَ وَ یَذْهَبَ کَانَ مِيرَاثُهُ فِيمَا یَجُوزُ تَبْدِيلُهُ وَ تَغْیِيرُهُ إِذَا أَشْبَهَهُ وَ کَانَ الثَّابِتُ الْمُقِيمُ عَلَی حَالِهِ کَمَنْ کَانَ مِثْلُهُ فِی الثَّبَاتِ وَ الْقِیَامِ‏

مخاطب

جوان ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی