عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص106 ) شماره‌ی 1413

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احکام > نماز > نماز جمعه > فلسفه خطبه ها
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احکام > نماز > نماز عيد قربان و فطر > فلسفه خطبه ها

خلاصه

و اگر بگويد : چرا خطبه را در روز جمعه و قبل از نماز مقرّر داشته اند، و در دو عيد ( فطر و قربان ) بعد از نماز؟ پاسخ آن است که جمعه امر هميشگی است که هر هفته تکرار می‌شود و خواندن اين نماز در هر ماه و سال بسيار صورت می‌گيرد، و چون زياد واقع می‌شود اگر بعد از نماز انجام می‌شد، مردم از آن گريزان می‌شدند و نماز را از به جا می‌آوردند، برای خطبه نمی‌نشستند و همه يا بيشترشان از محلّ خارج می‌شدند و متفرّق می‌گشتند، از اين جهت پيش از نماز مقرّر شده تا پراکنده نشوند و از محل خارج نگردند، و امّا دو عيد فطر و قربان در عرض سال دو بار بيش نيست، و آن عظمتش از نماز جمعه بيشتر است و زيادی جمعیّت در آن بيشتر از نماز جمعه است زيرا مردم بدان بيشتر مايلند، و اگر کسانی هم از شنيدن خطبه صرف نظر کنند و بروند بيشتر مردم باقی می‌مانند، و اين نماز زياد و مکرّر در هر ماه اتّفاق نمی‌افتد تا برای مردم ملال آور خسته کننده باشد و موججب شود که مردم آن را بی اهمّيت بدانند و به آن اعتنايی نکنند.

متن فارسی

عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس نيشابوی در ماه شعبان سال 352 نقل کرد که علی بن محمّد بن قتيبه از فضل بن شاذان نيشابوری، و نيز حاکم جعفر بن نعيم بن شاذان از عموی خود محمّد بن شاذان و او از فضل بن شاذان روايت کردند که او چنين نقل کرد که اگر کسی پرسيد: آيا می‌شود خداوند حکيم بنده خود را بدون هيچ علّتی و سببی و معنائی به کاری مکلّف کند، به او گفته می‌شود: نه! چننی چيزی جايز نيست، زيرا که او حکيم و درستکار است و کار عبث از او سر نمی‌زند و نادان هم نيست که بيهوده فرمانی دهد، و اگر گفتند: از چه رو مخلوقات را مکلّف نموده است، گفته می‌شود : دلايل ان بسيار است. اگر گفت : بگو آيا دلايل آن شنانخته شده است يا نه، گفته می‌شود: نزد اهلش شناخته شده و کاملاً موجود است. پس اگ پرسيد : شما آنها را می‌شناسيد يا نه، گفته می‌شود: بلی! بخشی را می‌دانيم و از بخشی ديگر مطّلع نيستيم. اگر بگويد : اوّلين واجب کدام است؟ پاسخش آن است که اقرا به خدا، رسول او و حجّت هايی که از نزد او آمده است. پس اگ بپرسد: چرا به همه مخلوقات الهی دستور داده شده که به خدا و پيامبران و حجّت های او و دستورات نازل شده اقرار کنند، در پاسخ بگوييد: دلايل آن بسيار است از آن جمله اين که : اگر هيچ کس اقرار به خداوند عزّوجل نداشته باشد و از نافرمانی او اجتناب نورزد و از ارتکاب گناهان بزرگ خودداری ننمايد و در آنچه شهوتش اقتضا می‌کند و لذّت ميبرد از کسی هراسی نداشته باشد و همچنين از فساد کردن و ستمکاری نهراسد و هيچ مراقبی هم در اين امور بر مردم نباشد، نابودی همه مردم حتمی است، و همه متعرّض حال يکديگر شده و به زور و تزوير به حرام به سراغ زنان يکديگر رفته و اموال و ثروت يکديگر را به غارت می‌برند، و ريختن خون ديگران، و بهره گيری از زنان ديگران را جايز شمرند، و عدّه ای ديگران را به ناحقّ و بی گناه به قتل می‌رسانند، و اين امور سبب خرابی دنيا و نابودی مخلوقات، و موجب فساد تباهی نسل هاست. از دلايل ديگر اين امر می‌توان به اين مسئله اشاره نمود که خداوند عزّوجل حکيم و درستکار است، و هر حکيمی جلوی فساد را می‌گيرد و ديگران را دعوت به صلاح و درستی می‌کند و از ظلم و ستم جلوگيری می‌کند و ديگران را از ارتکاب به امور زشت نهی می‌کند و اين منع از فساد و امر به صلاح و درستی و جلوگير از زشتکاری ها فقط پس از اقرار به خداوند عزّوجل و شناخت او رها می‌شدند امر به کار درست و هی از اعمال نادرست ثابت نبود، چرا که امر کننده و باز دارنده آگاهی در کار نبود، و از سويی ديگر ما بسيار ديده ايم که عدّه ای در نهان و پنهان کارهای بد را دور از ديده ديگران انجام می‌دهند ؛ چنانچه اقرار به پروردگار عزّوجل و ترس از او در نهان نباشد هرکس در خلوت و نهان خود به شهوترانی خود و هرچه دلش بخوهد مشغول می‌شود و بدون اينکه مراقب خويش باشد و يا از کسی بترسد، نفسش را اشباع می‌کند، و زمانی که حس کند کسی از کارهای او باخبر نيست و کسی مراقبش نيت، دست از هتک حرمت و ارتکاب گناهان کبيره بر نمی‌دارد، اينگونه که شود هلاکت تمامی مخلوقات حتمی خواهد بود. پس پا برجا بودن مخلوقات و صلاح آنان فقط با اقرار گرفتن از ان ها به وجود خداوند عليم و خبير و دانای پنهان و پنهانتر ممکن است. خدايی که همه را به درستکاری امر نمده و همه ر از فساد و تبهکاری باز دارد و هيچ چيز پنهانی از چشم او پوشيده نخواهد ماند که اين مسئله باعث می‌شود که اشخاص در پنهان و نهان نيز مرتکب فساد و تباهی نشوند. اگر شخصی بپرسد از چه رو شناخت پيامبران و اقرار به اطاعت آنان و سر نهادن به فرمان آنان واجب شده است؟ در پاسخ گفته می‌شود: برای آنکه در وجود بشر و قوای روحی او قدرتی که بتواند همه مصالح خود را بفهمد، نهاده نشده است، و از سويی ديگر، پروردگارشان از اينکه با چشم ديده شود، منزه و مبرّاست و مخلوقات از اين که در ظاهر او را درک کنند عاجزند بنابراين بايستی فرستاده ای معصوم ميان ايشان و خداوند باشد تا او امر و نواهی او را به ايشان برساند، و از دستورات او باخبرشان کند تا بهنفع و ضرر خود پی ببرند. و چنانچه بر ايشان واجب نبود که خدای را بشناسند و از دستورات او پيروی کنند، برانگيخته شدن پيغمبران فائده ای نداشت، و نيازی را برطرف نمی‌کرد، بلکه آمدن آنان بيهوده و بدون سود و صلاح بود، و اين مسئله از حکيمی که همه چيز را در کمال اتقان و نظم آفريده است، به دور است. و اگر کسی پرسيد : چرا خداوند اطاعت از اولی الامر را واجب فرمود؟ در پاسخ گفته می‌شود: اين امر دلايل بسياری دارد. از جمله آنکه : همين کهبرای مردم در قانون حدّ معیّن مقرّر شد، و به آنان دستور داده شد که از آن حدّ تجاوز ننمايند تا به فساد کشيده نشوند، برای اثبات و وقوع چنين هدفی بايد فرد شايسته و امينی بر آنان گمارده شود تا مردم را از تعدّی و تجاوز به قانون باز دارد و نگذارد در مسائلی که ممنوع است وارد شده و به فساد گرايش پيدا کنند؛ چرا که اگر غير از اين بود، هيچ کس از آنچه دران لذّت خود را می‌يافت و منفعتی برای خويش در آن می‌ديد – ر چند به فساد ديگری تمام شود- دست بر نمی‌داشت؛ پس خداوند برای آنان قیّم و سرپرست قرار داد تا جلوی تباهی آنان را بگيرد و در صورت تخلّف عقوبت نمايد و حد زند و احکام را بر قرار دارد. و ديگر اينکه ما می‌بينيم هر گروه و جمعيتی که به حيات و زندگی اجتماعی خود ادامه داده، در امور لازم دنيا و آخرتشان، سرپرست و رئيس دارند؛ پس در حکمت خداوند متعال که حکيم و درستکار است و می‌داند باری بقای خلق چاره ای از تعيين سرپرست و پيشوا نيست، جايز نيست که مخلوقات، بدون رئيس و سرپرستی کاردان رها شوند. با اولی الامر (امام) و فرمانش دشمن رانده شده و اموال عمومی را قسمت می‌کنند، و نماز جمعه و عبادات اجتماعی را به امامت او انجام می‌دهند، و اوست که ستمکار را از ظلم به مظلوم باز می‌دارد. و علّت ديگر اينکه اگر پيشوايی امين و حافظ و سرپرستی مورد اطمينان برای مردم نباشد، ملیّت و آئين بکلّی نابود می‌گردد، و دين از بين می‌رود ،سنت تغيير يافته و احکام الهی تبديل و جابجا و زير و رو می‌شود و بدعتگزاران در آن دخل و تصرف نموده و ملحدان بخش هايی از دين را حذف می‌کنند و امور را بر مسلمانان مشتبه می‌کنند، و ما ديده ايم که عموم مردم، مسضعف و کم بينش و کوتاه فکرند، و کامل نيستند، همچنين با اختلاف فهم و هوا ها و نظات مختلفی که دارند، اگر خداوند بر آن ها سرپرست نگمارد که نگهدارنده آئينی که رسول خدا (ص) از جانب او آورده است باشد همگی به همان نحوی ه گفتيم تباه خواهند شد، و شرايع و احکام و سنّت ها و اساس دين و ايمان، همگی تغيير پيدا خواهد کرد، و سرانجام به نابودی همه مخلوقات کشيده می‌شود. و اگر کسی بپرسد: چرا نمی‌شود بر روی زمين در يک زمان دو نفر يا بيشتر به عنوان پيشوا باشند، در پاسخش گفته می‌شود: به دلايل مختلف که يکی از آنها اين است که يک نفر فعل و تدبيرش يکی است و اختلاف ندارد، امّا دو نفر ه شدند کارها و تدبيرشان با يک ديگر فرق دارد و يک رای در تمام امور نخواهند داشت؛ چنان که ما تا کنون نديدهام که دو نفر متصدّی امری شوند و تنظرشان مختلف نباشد و خواسته هر دو بدون هيچ گونه اختلافی يکی باشد، و زمانی که فرض ين باشد که دو نفر در يک زمان امام مفترض الطّاعه باشند و و اطاعت هيچ يک بر اطاعت ديگری اولویّت نداشته باشد و در عين حال اين دو نفر نظر و رايشان هم بايک ديگر مختلف باشد، پس بی ترديد ميان امّت اختلاف و کشمکش ايجاد گشته و کارشان به فساد می‌انجامد، و چون طبق فرض، زمانی افراد مطيع فرمان يکی از آن دو می‌توانند هستند که نسبت به آن ديگری نافرمان باشند، با اين حساب تمامی مردم عاصی و نافرمان خواهند بو، و در اين صورت هرگز راهی بسوی طاعت و ايمان نخواهند داشت و منشا و ريشه اين گرفتاری هم خالقشان است که باب اختلاف و مشاجره و فساد را باز کرده، چرا که آنان را به اطاعت همزمان از دو امامی دستور داده که نظراتشان با هم مختلف است. و دليل ديگر اينکه اگر دو پيشوا و ولیّدر کار بود طرفين دعوا نزد هر کدام که خودشان مايل بودند مراجعه می‌کردند که در اين صورت حکم هيچ کدام در حقّ آن ديگری نافذ نيست چون وی او را قبول نکرده و اطاعتش را بر خود واجب نمی‌داند، و هيچ کدام هم سزاوارتر از ديگری به حکومت نبوده ند، پس همه حقوق و احکام و حدود الهی باطل و عاطل می‌ماند، و از جمله علّت ها اين است که هيچ يک از اين دو امام و پيشوا به صدور فرمان و داوری و امر و نهی نمودن سزاوار تر از آن ديگری نيست، و اگر چنين باشد بر هر دو لازم و ضروری است که نظ خويش را بيان نموده و حکم صادر کنند، و هيچ کدام نيز حقّ ندارد، و چنانچه بر يکی از آن دو سکوت روا باشد، برديگری نيز سکوت جايز است، و چون ب رهر دو سوت جايز شد حقوق و احکام ضايع می‌ماند، و حدود الهی باطل می‌گردد، چنان می‌شود که گويی مردم اساساً امام و سرپرستی ندارند. جنانچه شخصی بپرسد : چرا امام فقط بايد از جنس - يعنی خاندان – پيغمبر باشد، گفته می‌شود: اين کار دلايل متعدّدی دارد که از آن جمله اين است که وقتی اطاعت از امام واجب شد، حتما بايد نشانه و دليلی موجود باشد که او را معرّفی کرده و از ديگران متمايز سازد، و اين نشانه قرابت و خويشی با پيامبر است و همچنين بايد پيامبر طبق وصیّت و سفارش، آشکار امام را معرّفی نمايد تا وی از غير شناخته شود، به وضوح مشخص شود که منظور چه شخصی است. و دليل ديگر اين مطلب آن است که چنانچه امام از غير خاندان پيغمبر باشد، لازم می‌آيد که غير پيامبر بر پيامبر برتری يابد؛ زيرا فرزندان پيامبر (ص) تابع فرمان اولاد دشمنانش همچون ابوجهل و عقبه بن ای معيط واقع خواهد شد، زيرا فرض آن است که امامت آن ها نيز جايز باشد و امامت از فرزندان پيامبر به فرزندان دشمنان ايشان – در صورت مومن بودنشان – منتقل شود. بنابراين نتيجه اين می‌شود که فرزندان رسول خدا تابع و فرمانبر و فرزندان دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا فرمانده باشند، و پيغمبر (ص) به امر و فضيلت از ديگران سزاوار تر و شايسته تر است. از جمله دلايل ديگر اين مطلب آن است که هرگاه مردم به نبّوت پيامبر اقار کرده، و از ايشان اطاعت کنند، هيچ کس از اطاعت فرزندان و ذرّيه ايشان سر باز نمی‌زند و اين امر بر کسی گران نيست که فرمانده و پيشوايش فرزندان پيامبرش باشد و از ذريه رهبرش اطاعت نمايد، ولی اگر به عکس امامت در غير فرزندان رهبر باشد همه کس خود را محق بلکه شايسته تر از ديگران به سرپرستی و پيشوائی امّت می‌داند، و از اين رو چنان کبر و نخوت و خود خواهی گريبان گير آنان خواهد شد که ديگر زير بار طاعت آن کس که او را کمتر از خود می‌پندارند نخواهند رفت، و اين خود موجب فساد و نفاق و اختلاف خواهد شد. و چنانچه فردی بگويد: چرا اقرا به يکتائی خداوند و شناختن وحدانیّت او بر همه مخلوقات واجب است؟ در جوابش گفته می‌شود: به دلايل مختلف که از جمله آنها اين است که اگر بر آنها اين اقرار و شناخت واجب نيم شد، ممکن بود که دو مدّبر يا بيشتر برای عالم تصوّر کنند و اگر چنين چيزی جايز بود راه شناخت وجود نداشت و اشخاص خالق حقيقی خود را از ديگری تشخيص نمی‌دادند، زيرا هر انسانی نمی‌دانست که کدام يک از آن دو، خالق اوست، و از کسی که آريننده او نيست پيروی می‌کرد و بر هيچ کس معلوم نبود که کداميک او را آفريده و بايد امر کدام را بپذيرد و اطاعت نمايد، و از منهیّات کدام نهی کننده خودداری کنند، چرا که امر کننده و نهی کننده واقعی را تشخيص نمی‌دهند. و از جمله علّت ها اين که اگر ممکن بود که دو خدا باشد هيچ کدام از ان ديگر سزاوار تر به پرستش و اطاعت نبود، و جايز بود هر دو شريک را به يک دليل پرستيد. و در اين جواز قطعاً از خدا پيروی نمی‌شد که همين مسئله، کفر به خدا و همه پيامبران و کتاب های آسمانی آنان بوده، و موجب می‌شد هر باطل اثبات شده و ادای هم حقوق ترک شده و تمامی محرّمات حال دانسته شود و همه امور مباح و جايز حرام شود، و همه گناهان انجام شود، و هيچ طاعتی واقع نشود و هر تباهی و فساد، حلال شده و باطل نبودن هر حقّی امری مسلّم باشد، و ديگر اينکه اگر جايز باشد که خدا را يکتا ندانيم و غير او را هم خدابدانيم پس جايز است ابليس ادّعا کند آن خدای ديگر منم تا با تمامی احکام با خداوند متعال معارضه کند و مردم را بسوی خود بخواند، و در اين، کفری عظيم تر و نفاقی شديد تر خواهد بود. و چنانچه کسی بپرسد : چرا واجب است بر همه که به خدا اقرار کنند و معترف شوند که همانند ندارد؟ جواب آن است که اين امر نيز علّت های بسياری دارد که از جمله اين است که اب اين اعتراف لازم می‌آيد به شخص ديگری جز او رو نياوردند و از غير او عبادت و اطاعت نکنند و امر پروردگار شان بر آان مشتبه نباشد و گمان نکنند که ديگری رويز دهنده آنان است. و ديگر اينکه اگر ندانند که او مانند و شريکی ندارد ممکن بود ندانسته بت هارا صانع و خالق خود بپندارند و همان چيزهائی که پدرانشان برای خود به عنوان معبود قار داده بودند- مثل خورشيد و ماه و آتش، و اين قبيل موجودات – را بپرستند . هرگاه روا باشد که خدا نظيری داشته باشد، امر بر همه مشتبه شده، و در اين وضع فساد و تباهی و ترک همه واجبات و ارتکاب کلّ محرّمات و گناهان خواهد بود تا آنجا که خبر آن ارباب و فرمانشان از امر و نهی به ايشان رسيده باشد. ديگر اينکه اگر واجب نبود که بدانند خداوند همتائی ندارد هر آينه جايز بود که فرک کنند که بر او هم آنچه بر مخلوق او جاری است، جريان دارد؛ مثل واماندن و ندانستن و تغيير پذيرفتن و نابود شدن، و دروغ پرداختن و ستم و تعدّی نمودن، و هر کس چنين اموری بر او روا باشد، اميدی به بقايش و اطمينانی به عدالت و درستی اش نيست و گفتار و ار و نهی و وعد و وعيد و ثواب عقابش محقّق نخواهد بود، و دراين صورت اين امور موجب فساد عالم و ابطال و براندازی ربوبّيت او خواهد بود.پس ارگ کسی بگويد : چرا خداوند بندگان را امر و نهی فرموده؟ پاسخ او اين است که بقاء و دوامشان و صلاح و امنتیّتشان وابسته به امر و نهی و جلوگيری و بازداشتن از فساد و چپاول اموال بود. و چنانچه کسی بپرسد : چرا انان را به عبادت و بندگی فرمان داد، جواب گفته می‌شود که تا او را از ياد نبرند، و آئين او را رها نکنند، و امر و نهيش را به بازی نگيرند، زيرا در آن آرامش و دوام ايشان است، اگر آنان بدون دستور عبادت رها می‌شدند و روزگار بر انان دوام می‌يافت، دل هايشان سخت شده و بی رحم و سنگدل می‌شدند. اگر فردی بپرسد : چرابه آنان دستور داده شده که نماز بخوانند، جواب آن است که در نماز اقرار به مالکیّت خداوند است و اين صلانح عموم مردم است، زيرا در آن رها کردن معبودان ديگر و گذر کردن از همه آنها و رسيدن به پيشگاه خداوند جبّار است، آن هم با کمال کوچکی و اظهار ذلّت و نيازمندی و خضوع و خشوع، و اعتراف به بندگی و طلب بخشش از گناهان گذشته، و پيشانی نهادن بر روی خاک در هر روز و هر شب، موجب می‌شود که بنده هميشه به ياد خدا باشد، و او را فراموش نکند، و در درگاه او ذليل و پر ترس و کوچک و حقير، و خواان افزونی دين و دنيای خود باشد، به علاوه در آن انزجار از گناه و تباهی که در گناه است، خواهد بود و اين عمل مرتّب در شبانه روز برای او ادامه دارد تا که اين بنده مدبّر و سرپرست و خالق خود را از ياد نبرد و به فراموشی نسپارد تا نکند به ناشکری و ناسپاسی افتد و طغيان و سرکشی کند، و برای اينکه همواره در سلک طاعت پروردگار خود باشد، و به وظائف بندگی در پيشگاه خدايش قيام کند، و اين عبادات مانع او از ارتکاب به گناهان و گرايش به فساد و خرابکاری باشد. و باز اگر کسی بگويد : برای چه مامورند که برای شروع عبادت وضوء بگيرند؟ در جواب گويند: برای اينکه بنده هنگامی که در برابر خدای خود بر پا می‌ايستد، تميز باشد و از آلودگی معاصی و گناهان با آن وضو پاک و طاهر گشته باشد، و هنگامی مناجات با پروردگار خود مطيع او در فرمانی که صادر کرده است، باشد و از هر پليدی و نجاستی بری و پاک و پاکيزه به درگاه خداوند بايستد به علاوه که وضو گرفتن آدمی را از کسالت و چرت زدن باز می‌دارد و دل را رشن و قلب را تميز و خالص می‌گرداند و انسان را برای رفتن به پيشگاه ايزد جبّار و سلطان حق و پرده پوش بندگان آماده و مهیّا می‌سازد. و باز اگر کسی بپرسد از چه رو شستن صورت دو دست و مسح سر و پا واجب شده است؟ گفته می‌شود: زيرا وقتی بنده در پيشگاه حقّ تعالی بايستد، همه آنچه که شستن آن بر او واجب شده، آشکار می‌باشد، چنان که با اين اعضا اعمال عبادت انجام می‌شود، با صورت خود سجده می‌کند[ و رو به قبله می‌ايستد] و خضوع می‌نمايد و با دو دست خويش از خداوند خود درخواست می‌کند و رغبت و رهبت و نبتّل ( حرکت دست که نشانه خوف و اميد و طلب و عبوديت است) را نشان می‌دهد و با سر خود در رکوع و سجده رو به قبله عبادت می‌کند، و ب ا دو پای خود بر می‌خيزد و می‌نشيند. و باز اگر کسی بگويد: از چه جهت شستن صورت و دو دست واجب شده، و مسح سر و روز دو پا کافی است و نياز به شستن نيست، در جواب گفته خواهد شد : به چند دليل که از آن جمله اين است که عبادت و پرستش خداوند بزرگ واعلی، به رکوع و سجده است، که هر دو با صورت و دستها واقع می‌شود نه با سر و پاها، و ديگر اينکه مردم هميشه آمادگی شستن سر پاها را ندارند و اين کار برای آنان دشوار و خصوصا در سرمای هوا، سفر ها، و ایّام بيماری، و پاره ای از اوقات شب و روز، رنج آور است ولی شستن صورت و دست در وضو آسان تر از سر و پا است و حالا که واجبات با توجّه به توان کم طاقت وظيفه دارن و دليل ديگر آن که سر ور روی دو پا هميشه مانند روی و دست ها آشکار و پيدا نيست چرا که اشخاص از عمامه و کفش ها و غير آن از کلاه وکفش استفاده می‌کنند. و باز اگر کسی بپرسد: چرا مبطلات وضو فقط آنچه از دو مخرج بول و غائط خارج می‌شود و خوابيدن است نه غير اينها؟ جوابش آن است که آن دو، مخرج و راهی است که نجاسات را بيرون می‌دهد و فقط از اين دو مخرج نجاسات انسان خارج می‌شوند، پس دستور است که اين دو مکان هميشه پاک باشند چرا که در مجاورت نجاست بوده و نجس هستند. و امّا خواب ! برای اينکه وقتی شخص خوابيد و خواب بر او مسلّط شد اختيار را از کف می‌دهد و اعضای او سست و گشوده می‌شود و بيشتر چيزی که از مخرج وی خارج می‌شود باد است، بناراين بايد تجديد وضو کند. و باز اگر شخصی بپرسد که : چرا در اين نجاست همانند جنابت مامور به غسل نشده اند؟ در جواب گويند: زيرا که اين امری دائمی و بی اختيار است و برای همه مردم ممکن نيست در هر بار غسل کنند، و خداوند تکليف را در حدّ کمتر از طاقت مکلّف قرار داده تا با کمال راحتی بتواند ماموريت خويش را انجام دهد و جنابت امر هميشگی نيست، و شخص فقط وقتی شهوت بر او غالب شد، با اراده و اختيار، خود را جنب می‌کند و جلو يا عقب انداختنش – سه روز ؛ کنتر يا بيشتر – در اختيار خودش است به خلاف بول و غائط که چنين نيست. و باز اگر کسی پرسدکه چرا اشخاص مامور به غسل جنابت شده اند و در دفع مدفوع مامور به غسل نشده اند با اينکه آن پليدتر است؟ جواب ان است که جنات از تمام بدن انسان است و تمامی اعضا تحت تاثير قرار می‌گيرند، ولی اين بول و غائط ربطی به تمام اعضای پيکر ندارد و غذائی است که از يکطرف داخل شده و فضولاتش از راه ديگر خارج می‌شود . باز اگر سائلی بپرسد که چرا دستور به گفتن اذان آمده ؟ در پاسخ گويند: دلايل آن بسيار است؛ از جمله : يادآوری و هشياری دادن به شخص غافل بای اقامه نماز است. و اعلان وقت است برای کی که اوقات نماز را نيم داند، و اينکه اين اذان مردم را به سوی عبادت پروردگارشان بخواند و دعوت کند، و آنان را تشويق و مايل به نيايش، و اقرار کند و آنان به يگانگی معبود اعتراف کنند و ايمان خويش را ظاهر و علنی نموده و اسلام را آشکار کنند و کسانی که غافلند را متوجّه کند. به اين خاطر به اذان گو موذّن می‌گويند چون وقت نماز را اعلام می‌کند و زمان اقامه نماز را به گوش همه می‌رساند. پس اگر کسی بپرسد که : چرا در اذان ابتدا ذکر « الله اکبر » و سپس ذکر « لا اله الا الله » که بيان توحيد است را می‌گويند ؟ جواب اين است که خداوند خواسته است ابتداء ذکر او گفته شود که در ذکر « تکبير « الله » مقدّم است ولی در لا اله الا الله » نام او يعنی « الله » در آخر است، پس ابتدا نام خود که « الله » است را فرمود تا حرف اوّل و آخر اذان ذکر « الله » باشد. و اگر شخصی بپرسد که: چرا هر جمله اذان دو بار تکرار می‌شود؟ در پاسخ می‌گويند : برای آنکه در گوش شنوندگان تاکيد داشته باشند، اگر در ندای اوّل حواسش جای ديگر بود، با ندای دوم متوجّه شود، و ديگر آنکه نماز دو رکعت، دو رکعت، است، لذا جملات اذان نيز دوبار، دو بار تکرار می‌شود. پس اگر کسی بپرسد : چرا تکبير « الله اکبر» در اوّل اذان چهار بار گفته می‌شود؟ در پاسخ گويند: برای اينکه اين ذکر بدون سابقه و ابتداء شوع می‌شود، و قبل از آن کلامی گفته نشده تا حواس شنونده جمع شود، لذا اين تکرار برای بيداری و هشدار دادن شنوندگان برای گوش فرا دادن به جملات پس از آن است. و باز اگر بپرسند : چرا پس از تکبير بلافاصله شهادتين قرار داده شده است؟ در پاسخ گويند: زيرا تمام ايمان توحيد واقار به يگانگی پروردگار عزّوجل است، و پس از ان اقرار به نبّوت رسول او، و آنکه طاعت آن دو و شناخت هر دو بايکديگر، همراه هميشگی ايمان است و آنکه اساس ايمان شهادت دادن است، و شهادتين در اذان قرار داده شده همچنان که در ديگر امور حقوقی دو شهادت مقرّر گشته است، پس چون اقرار و اعتراف به يگانگی حق تعالی، و اقرار و اعتراف به نبّوت پيامبر نمود، پس به تمام ايمان اقرار نموده، زيرا اصل ايمان همان اقرار به خدا و رسولش می‌باشد. و اگر شخصی بگويد : چرا پس از اقرار و تصديق به يکتايی معبود و شهادت به نبّوت، دعوت به نماز آمده است؟ در پاسخ گويند: اساساً اذان برای دعوت به نماز در مکان مخصوص است، و موذن به گفتن « حی علی الصلوه » ( برای به پا داشتن نماز بشتابيد)رسيدن وقت نماز را به همه شنوندگان اطّلاع داده و اعلام می‌نمايد، و آن را در ميانه چهار جمله پيش، و چهار جمله پس از، آن ابلاغ می‌کند، و چهار جمله مقدّم عبارت است از دو تکبير، و دو شهادت به توحيد و نبّوت، و چهار جمله موخّر عبارتند از دو بار حی علی الفلاح »، به معنی بشتابيد برای رستگاری و سعادتمندی، و دو بار « حی علی خير العمل »، به معنی بشتابيد برای بهترين اعمال که نماز است، سپس شخص را بسوی انجام بهترين عمل دعوت و تشويق نمودهاست، و سپس به گفتن دو بار الله اکبر و دو بار لا اله الا الله دستور داده و گفتن جملات بعد جملات قبل را تکميل می‌نمايد و کلام را با ذکر و يا « الله» که نام معبود يکتاست پايان می‌دهد همچنان که با ياد همان نام، آغاز نمود. پس اگر شخصی بپرسد : چرا در آخر« لا اله الا الله » را قرار داد، و « الله اکبر» را همچون اوّل، در آخر قرار نداد؟ گفته می‌شود : بدان جهت که در آخر جمله « لا اله الا الله» نام خدای متعال است، و او خوش داشت که سخن به نام او پايان يابد، چنان چه به نام او آغاز شد. و اگر بگويد: چرا به جای « لا اله الا الله »، ذکر « سبحان الله » يا « الحمد لله » نيست. در حالی که نام خداوند در آخر اين دو جمله نيز هست؟ گفته ميشود: « لا اله الا الله » اقرار به يکتايی خداوند و نفی همه شريک هايی است که به عنوان معبود گرفته شده ولی خدا نيستند و مخلوقند ( و مخلوق هم شايستگی معبودی ندارد) و اين اقرار، اساس ايمان است و از تسبيح و تحميد بالاتر است و اعظم از آن دو ذرک می‌باشد. و چنانچه کسی بپرسد : چرا در ابتداء نماز و پيش از هر رکوع و سجده و قيام و قعود بايد تکبير گفت؟ پاسخش همان است که در اذان گفتيم . و چنانچه بپرسد : چرا دعا در رکعت اوّل پيش از قرائت آمده، ولی در رکعت دوم پس از قرائت، قنوت و دعا آمده است؟( ظاهراً مقصود دعاهايی است که بين تکبيرات هفتگانه قل از تکبيره الاحرام خوانده می‌شود.) در پاسخش گفته می‌شود: خداوند دوست داشته است که بنده شروع عبات و قيامش به درگاه خداوند با حمد و سپاس و تقديس و ميل و رغبت و ترس و خشوع باشد، و به همين صورت نيز نماز را به پايان ببرد، و نيز با قيام و خواندن اين دعاها در قنوت، زمانی سپری شود تا به جماعت برسد و رکعات نماز واجب با جماعت از او فوت نشود. و اگر کسی بپرسد : چرا مامور به خواندن قرآن در نماز شده اند؟ در پاسخ گفته می‌شود: برای آنکه قران ترک نشود و قرائت آن را کنار نگذارند و ان را متروک و ضايع و رها نکنند، محفوظ باشد، و در قلب ها و سينه ها و يادها باقی ماند و متلاشی و نابود نگردد و ناشناخته نماند. و اگر بگويد: چرا دستور داده شده که ابتدای هر قرائت سوره حمد خوانده شود نه سوره های ديگر؟ پاسخ اين است که : در هيچ يک از سوره های قرآن خيرات و دانشی که در سوره حمد جمع است، وجود ندارد وقتی شخص می‌گويد: « الحمد لله »، با يان ذکر آنچه را که حقتعالی از سپاس و شکر بر بندگان واجب ساخته، اداء نموده است و آنچه خيرات و خوبی که خداوند، عبد و بنده خويش را به آن موفّق نموده نيز در آن وجود دارد. و جمله « رب العالمين » : بزرگ دانستن خدا و اقرار به آفريننده بودن و صاحب و پروردگار همه مخلوقات بودن و نفی غير او در اين موارد است. و « الرحمن الرحيم » : جلب رضايت خداوند و بيان الطاف و نعمت های او بر تمام مخلوقات و بندگانش است. « مالک يوم الدين » : اقرار بر برانگيخته شدن و بازگشت و حساب و مکافات اعمال است، و ثابت دانستن مالکیّت عالم آخرت تنها برای اوست چنان که پادشاهی اين جهان هستی نيز از آن اوست. « اياک نعبد» : رغبت و تقرّب جستن به خداوند عزّوجل و اظهار اخلاص و عبودیّت به اوست، نه ديگری : « و اياک نستعين» طلب افزونی توفيق و بندگی و در خواست دوام آنچه که خداوند متعال مرحمت فرموده است می‌باشد و در ضمن ياری خواستن از او نيز در بر دارد؛ « اهدنا الصراط المستقيم » : طلب ارشد و راهنمايی به راه حق و صواب و آئين حق و درست، و چنگ زدن به ريسمان او، و درخواست افزودنی شناخت و عرفان و زيادتی معرفت يه پروردگار خود و به بزرگی و عظمت و کبريايی اوست؛ « صراط الذين انعمت عليهم »: تاکيد در خواهش و رغبت، و ياد کردن نعمت ها و تفضّلاتی است که خداوند متعال بر بندگانش عطا فرموده است، و درخواست همانند آنها برای خود است. « غير المغضوب عليهم » : پناه جستن به خداست از اينکه مبادا از نافرمانان و کوچک شمرندگان دستورات او و معاندان و آن کسانی که کفر ورزيده باشد؛ « ولا الضالين » : دست به دامن او شدن است از اينکه مبادا از گمراهان شود که از راه او بدون شناخت و معرفت خارج شدند و گمان می‌بردند که کاری نيکو انجام داده اند. بنابراين در اين سوره همه خير و دانش اخروی و دنيوی گرد آمده ات که در هيچ کجای ديگر اينطوری کنار هم جمع نشده است. پس اگر بگويد: چرا در رکوع و سجود ذکر تسبيح آمده است؟ در جواب می‌گوييم : دلايل گوناگون دارد از جمله اينکه : بنده با کمال خضوع و خشوع و عبودیّت و پارسايی، و بينوايی و کوچکی و فروتنی و تقرّبی که نسبت به پروردگار خويش دارد، او را تقديس و تمجيد و تسبيح کند و مطيع او باشد و او را بزرگ بداند و از آفريننده و روزی دهنده خويش را تشکّر کند و انديشه اش منحرف نشود و آرزوهای او به بيراهه و سمت ديگری نرود و اگر پرسيد :چرا اصل نماز دو رکعت قرار داده شده و به پاره ی از نمازها يک رکعت اضافه شده است و بر بعضی دو رکعت و بر برخی چيزی افزوده نگشته است؟ گوئيم : برای اينکه اصل نماز يک رکعت بيش نيست، زيرا که اصل عدد، واحد و يک است، چنانچه از ی رکعت کمتر شود ديگر نماز نخواهد بود، و خداوند عزّوجل می‌دانست که بندگان، آن يک رکعت را که کمتر ازآن نماز محسوب نيم شود ار به تمام و کمال و حضور قلب بجای نخواهند آورد، لذا رکعتی با آن همراه و اضافه گرد تا آن نقص، با رکعت ديگر کامل گردد، پس از اين رو اصل نماز را خداوند عزّوجل دو رکعت مقرّر داشت، سپس پيامبر رسول خدا (ص) دانست که بندگان با اين که به آن مامورند، آن دو رکعت را هم درست و کامل ادا نمی‌کنند، به نماز ظهر و عصر وعشا آخر شب دو رکعت افزود تا اينکه با آن دو رکعت اضافی، آن دو رکعت اصلی اوّل اتمام پذيرد، آنگاه متوّجه اين بود که نماز مغرب در وقتی واجب است که اکثر بندگان که مشغول به کارند از کار خود دست کشيده که آماده رفن و بازگشتن به منزل برای افطار و خوردن و آشاميدن و وضو ساختن، و مهیّا خواب گشتن هستند، پس در نماز مغرب يک رکعت افزود که برای ايشان آسانتر باش، و تا اينکه رکعات نماز در شبانه روز فرد باشد، و نماز صبح را به حال خود رها کرد، چرا که در هنگام صبح اشتغال مردم زيادتر است و بايد به کار و شغل خود بپردازن و نيازهای خود را در آن هنگام تهیّه نمايند، و دل ها در وقت نماز صبح نسبت به ديگر اوقات قبل آزادتر است، برای آنکه داد و ستد و معامله کم تر است، و در نتيجه اقبال و توجّه او به نماز از اوقات ديگر بيشتر است و خسته نيست چون در شب استراحت کرده و لذا در نمز صبح نيازی به بيش از اين دو رکعت نيست. و اگر بپرسيد : چرا تکبيرهای هفتگانه در ابتدای نماز قرار داده شده است، جواب آن است که بگوئيم : چون در رکعت اوّل نماز که اصل نماز است، هفت تکبير گفته می‌شود : تکبيره الاحرام، تکبير قبل از رکوع، و دو تکبير سجده اوّل قل و بعد آن، و تکبير ديگری برای رکوع ( ظاهرا مقصود قبل از ذکر « سمع الله لمن حمده » و هنگام برداشتن از رکوع مراد است) و دو تکبير ديگر برای سجده دوم قبل و بعد ان که جملگی هفت تکبير می‌شود، و چون انسان در آغاز ورود به نماز هفت تکبير بگويد همه تکبيرات نماز را اداء کرده است، پس اگر سهوی رخ داد و يا فراموش کرد نقصی ايجاد نمی‌کند. و اگر بپرسد: چرا هر رکعت يک رکوع و دو سجده دارد؟ گفته می‌شود: زيرا رکوع نماز از افعال حال قيام و سجده از افعال حال نشستن است، و نماز نشسته نصف نماز ايستاده است، لذا سجده دو بار مقرّر شد تا با رکوع برابر باشد، و ميان آن دو تفاوت نباشد، چرا که نماز رکوع است و سجود. و اگر بگويد: چرا تشهّد بعد از ادای دو رکعت مقرّر گرديد؟ گفته می‌شود: برای اينکه پيش از رکوع و سجود، اذان و دعا و قرآئت قرار داده شد، پس همچنين پس از انجام رکوع و سجود به خواندن تشهّد و حمد و ثنا و دعا امر گرديد. و اگر بگويد: چرا با سلام نماز پايان می‌يابدو به جای سلام، تکبير يا تسبيح يا چيز ديگر قرار نداده است؟ گفته می‌شود: برای اينکه در هنگام ورود به نماز سخن با غير خدا حرام شد و بايد تمام توجّه به سوی خدا باشد لا غير، حلال شدن گفتگوی با ديگران با کلام مخلوقين – که وقتی به يکديگر می‌رسند اول به همديگر سلام می‌کنند – آغاز شد. و اگر بپرسد که : چرا قرائت ( خواندن حمد و سوره ) در دو رکعت اوّل مقرّر شد، و تسبيحات در دو رکعت آخر؟ گفته می‌شود: تا فرق آنچه از نزد خداوند عزّوجل واجب گشته با آنچه رسول و پيامبرش از جانب خود افزوده اند مشخص باشد. و اگر بپرسد چرا نماز به جماعت قرا داده شده؟ در پاسخ گفته می‌شود: برای آنکه اخلاص و توحيد ( يکتا پرستی ) و اسلام و عبادت پروردگار بصورت علنی و ظاهر و مشهور و آشکارا باشد، زيرا با اظهار اين معانی برای خداوند عزّوجل، بر اهل شرق و غرب حجّت تمام خواهد شد و برای اينکه منافقی که به نماز اهمیّت نمی‌دهد و آن را کوچک می‌شمارد، ناچار آن چه را که در ظاهر ادا کرده، به آن اقرار نمايد و نمازی که در اسلام است را در ميان جمعيت مسلمين به جای آورد و از سويی ديگر شهادت عدّه ای از مسلمانان درباره عدّه ای ديگر ممکن باشد، به علاوه فوائد ديگری که در نماز جماعت است مانند رسيدگی به بينوايان و ياری درماندگان، ينکوکاری و پرهيز از معاصی، و پيش گيری از وقوع بسياری از گناهان و مناهّی خداوند عزّوجل . و اگر بپرسد چرا در بعضی نمازها بلند خوندن مقرر شد و در بعضی آهسته خواندن ؟ گفته می‌شود: برای اينکه نمازهای که به « جهر » ( با جوهره صدا ) خوانده می‌شود تاکسی که عبور می‌کند بداند که در ين مکان نماز جماعت بر پا است، و اگر بخواهد نماز گزاد با آنان شرکت کند، و برای اينکه اگر ندانست يا جماعت را نديد، صدايشان را بشنود و از راه چشم اگر نديد از راه گوش بشنود، و آن نمازهای دوگانه ( ظهر و عصر ) چون در روز انجام می‌شود و در وقتی است که هوا کاملاً روشن است، پس از راه چشم می‌بيند و لازم نيست بلند خوانده شود چون شخص می‌بيند. و چنانچه بپرسد چرا نماز در اوقات مخصوصی واجب شده است و زودتر و ديرتر نمی‌شود آن را به جای آورد؟ گفته می‌شود: برای اينکه اين اوقات بای همه مردم روی زمين معلوم و واضح است، و عالم و جاهل آن را به چهار وقت می‌شناسند : غروب آفتاب آشکار معلوم است که در نماز مغرب واجب شده است، و فرو رفتن سرخی آفتاب ( شفق ) پس از غروب خورشيد معلوم و مشهود است که آن وقت نماز عشاء است، و همچنين طلوع فجر روشن و آشکار است که وقت نماز صبح است، و زوال شمس نيز معلوم و واضح است و در آن نماز ظهر واجب می‌شود، و برای عصر وقت مخصوص و معينی نيست مانند نمازهای ديگر و وقت آن پس از انجام نماز ظهر است که قبل از آن انجام شده است و علّت ديگر اينکه خداوند عزوجل دوست داشته که بندگانش قبل از هر چيز و شروع به هر کاری به طاعت و عبادت او مشغول باشند، پس به ردر اوّل طلوع روز امر کرده است که به عبادتش بپردازند سپس در زمين پی کار و روزی خويش بروند و امور دنيای خويش را اداره کنند، پس در اين وقت نماز صبح را برا ايشان واجب شانخت، و چون وقت نيم روز شود از کار دست کشند و آن وقت است که مردم به جای استراحت خود بازگردند و لباس کارشان را از تن در می‌آورند و استراحت نموده و به خوردن مشغول شوند، و در چنين هنگامی خداوند به آنان دستور فرموده ه ابتدا به ذکر و عبادت او بپردازند. لذا نماز ظهر را بر آنان واجب ساخته تا ابتدا نماز خوانده و سپس به کارهای ديگر بپردازند و زمانی که امور شخصی را انجام دادند، و خواستند پی کار و کسب خود بروند باز دستور به خواندن نماز عصر داده که آن را انجام دهند و سپس به کاری که در نظر دارند رهسپار شوند و به اصلاح امر دنيای خود بپردازند، و چون شب فرا رسيد و لباس از تن بيرون کرده و به جايگاه و منزل خويش بازگردند، پيش از هر کاری بايد ابتدا عبادت و ذکر پروردگارشان را به جای آورند، و بعد به اور ديگر بپردازند، لذا نماز مغرب را بر ايشان واجب فرمود، و چون وقت استراحت و خواب شد و از کار و کوشش فراغت يافتند دوست داشته که ابتدا به عبادت و طاعت او بپردازند، سپس در پی اموری که می‌خواهند انجام دهند، بروند و آنچنان باشند که در هر قسمتی از ساعات شبانه روز ابتدا طاعت و پرستش او را به جای آورند و از اين جهت در اين وقت، نماز عشاء را واجب ساخت، پس چون اين دستور را به کار بندند، او را فراموش نخواهند کرد و از او غافل نخواهند شد و در اين صورت دل هايشان سخت نگردد و رغبتشان کاسته نشود. و اگر بگويد : برای چرا برای نماز عصر مانند اوقات نمازهای ديگر وقتی معیّن نکرده و آن را بين ظهر و مغرب و يا عشاء و صبح يا صبح و ظهر قرار نداد؟ گفته می‌شود: برای آنکه هيچ وقتی برای مردم از ضعفاء و اقويا و کارگزاران آسان تر و راحت تر و مناسبتر برای نماز عصر از اين وقت معیّن نيست، زيرا مردم همگی از اوّل روز مشغول به تجارت و معامله و آمد و رفت و کار و کوشش و فعالیّت در بازارهای کسب برای رفع حوائج خود هستند، و خداوند نخواسته که انان را در زمان های بدست آوردن روزی به کاری ديگر مشغول نمايد و با مصالح دنيای ايشان رفتار نادرستی بکند، و مردم همگی قادر به شب خيزی نيستند، و آن را درست هم درک نمی‌کنند، و در وقت آن بيدار نمی‌شوند هر چند واجب باشد و امکانش هم برای ايشان بسيار کم است، پس خداوند بر آنان آسان گرفت آن نماز ( يعنی نماز عصر) را و در سخت ترين ساعات شبانه روز مقرّر نفرمود، بلکه وقت آن را در راحت ترين هنگام قرار داد چنان که خداوند عزّوجل خود فرموده است: ( خداوند، راحتی شما را می‌خواهد، نه زحمت شما را!) ( سوره مبارکه بقره، آيه 185.) و چنانچه بپرسد که : چرا دست ها ار در هنگام تکبير بلند می‌کنيم ؟ گفته می‌شود : برای اينکه بلند نمودن دست ا، نشان التماس، بی کسی، و زاری نمودن است، پس خداوند عزّوجل دوست دارد که بنده اش در وقت نيای و ياد کردن او، به حال اظهار درماندگی و عجز و زاری و درخواست و التماس باشد، و برای اينکه در بالا بردن دست ها نوعی توجّه و حضور قلب بدان چه می‌گويد و قصد آن را دارد، می‌باشد. و اگر بپرسد : چرا نماز های نافله سی و چهار رکعت است ؟ در پاسخ گفته می‌شود: برای اينکه نمازهای واجب (فريضه ) هفده رکعت است، نماز نافله دو برابر آن قرار داده شده برای تمام و کمال بودن آن که اگر کاستی در آن باشد، با آن نوافل جبران شود. و چنانچه بگويد: چرا نوافل در اوقات مختلف معیّن شده و در يک وقت واحد نيست ؟ پاسخش آن است که بهترين اوقات سه وقت است: هنگام زوال خورشيد (ظهر ) و پس از آن، مغرب، و هنگام سحر، پس خداوند دوست داشت که برای نزديکی به او در اين اوقات سه گانه نماز به جای آورند، زيرا اگر زمان نوافل در وقت های ديگر پراکنده می‌شد، انجامش برای همه آسان و راحت تر بود از اينکه در يکوقت محدود خاص معیّن شود، تا همگی را پی در پی در همان يک وقت بجای آورند. و اگر بگويد: نماز جمعه را چرا اگر با امام و به جماعت به جای آورند دو رکعت است، و اگر بدون امام بود و يا شرائط جمع نبود و يا افرادی انجام دهند، چهار رکعت است؟ جواب آن است که : دلايل اين کار بسيار است از جمله آنکه مردم از راه دور برای به جا آوردن نماز جمعه گرد هم می‌آيند، لذا خداوند عزيز دوست داشت که بر يشان آسان گيرد و زحمتشان را کم کند و طی نمودن مسير و دوری راه را در نظر داشت، لذا به اين جهت به جای چهار رکعت فرمود دو رکعت کافی است، و ديگر اينکه امام، نمازگزاران را برای خطبه، مدّت زمانی نگه می‌دارد و آنان انتظار نماز را می‌کشند، و هر کس انتظار نمار را کشد ، گويا در نمازی است که در حکم تمام است، و ديگر اينکه اساساً نماز به جماعت و با امام به جای آوردن تمام تر و کامل تر است؛ چرا که امام نسبت به مامومين دارای علم و دانش و عدالت و برتری است، و يکی ديگر اينکه روز جمعه روز عيد است، و نماز عيد برای وجود آن دو خطبه ای که در آن است، دو رکعت است و شکسته نيسد. و اگر بگويد: از چه رو خطبه در نماز جمعه مقّرر و واجب شده است؟ جواب آن است که : چون نماز جمعه در مکانی منعقد ميشود که مردم همگی در آن حاضر می‌شوند و شرکت می‌کنند، برای امير و پيشوا، بهانه و سببی باشد تا مردم را موعظه کند و به طاعت خداوند تشويق نمايد، و از معصيت و نافرمانی او بيم دهد، و آنان را به مصالح دين و دنيايشان آگاهی دهد، و از اموری که مربوط به حوزه حکومت اوست، مرم ار آگاه سازد و آنان را به اوضاعی که ضرر و زيان و منفعتشان ر آن است مطّلع و دستورات لازم را گوشزد نمايد. پس اگر بپرسد: چرا دو خطبه تعيين شده است؟ پاسخش آن است که يکی برای حمد و ثناء الهی و تقديس و تمجيد خداوند عزّوجل باشد، و خطبه ديگر برای مطالب ضروری که تذّکر آن لازم است، در نظر گرفته شود، و اينکه در اين خطبه بيان شود کارهايی که انجام شده چه دليلی داشته َ، و برای رفع نياز ها چه بايد کرد و همچنين ترسانيدن خلق از ارتکاب گناهان و مخالفت با قوانين رمی حوزه حکومتش انجام شود و نيز دعا به درگاه خداوند عزّوجل، و ابلاغ او امر که به صلاح همه است، گفته شده و از کارهايی که به زيان همه و موجب فساد است، جلوگيری و نهی شود. و اگر بگويد : چرا خطبه را در روز جمعه و قبل از نماز مقرّر داشته اند، و در دو عيد ( فطر و قربان ) بعد از نماز؟ پاسخ آن است که جمعه امر هميشگی است که هر هفته تکرار می‌شود و خواندن اين نماز در هر ماه و سال بسيار صورت می‌گيرد، و چون زياد واقع می‌شود اگر بعد از نماز انجام می‌شد، مردم از آن گريزان می‌شدند و نماز را از به جا می‌آوردند، برای خطبه نمی‌نشستند و همه يا بيشترشان از محلّ خارج می‌شدند و متفرّق می‌گشتند، از اين جهت پيش از نماز مقرّر شده تا پراکنده نشوند و از محل خارج نگردند، و امّا دو عيد فطر و قربان در عرض سال دو بار بيش نيست، و آن عظمتش از نماز جمعه بيشتر است و زيادی جمعیّت در آن بيشتر از نماز جمعه است زيرا مردم بدان بيشتر مايلند، و اگر کسانی هم از شنيدن خطبه صرف نظر کنند و بروند بيشتر مردم باقی می‌مانند، و اين نماز زياد و مکرّر در هر ماه اتّفاق نمی‌افتد تا برای مردم ملال آور خسته کننده باشد و موججب شود که مردم آن را بی اهمّيت بدانند و به آن اعتنايی نکنند. مولّف کتاب ( شيخ صدوق رحمه الله ) گويد: اگر چه در اين روايت اين چنين است ( يعنی خطبه های جمعه را پيش از نماز گفته است) ولکن خطبه ها، هم در نماز عيدين و هم در نماز جمعه بعد از نماز است، زيرا به منزله دو رکعت آخر است، و اوّلين کسی که خطبه نماز جمعه را قبل از نماز خواند، عثمان بن عفّان بود، و بواسطه کارهای نادرستی که انجام داد، مردم از او متنفّر شده و برای شنيدن خطبه باقی نمی‌ماندند، و به مجرّدی که نماز پايان می‌يافت متفرّق و پراکنده می‌شدند، و با خود می‌گفتند: موعظه او چه فائده دارد، او هر چه خواست کرد، و فرمان خدا را رعايت ننمود. عثمان ناچار به جلو انداختن خطبه ها شد، تا ( لااقل ) مردم برای انتظار نماز ( هم که شده) باقی بمانند و متفرّق نگردند.( استناد اين موضوع به اين روايت حرف و حديث هايی دارد که برای اطّلاع بيشتر به ابواب فقهی در اين موضوع رجوع فرماييد. اجمالاً بدانيد هيچ يک از دانشمندان شيعه، خطبه نماز جمعه را پس از نماز نمی‌دانند.) و اگر بگويد : چرا نماز جمعه بر کسانی که در مسافت دو فرسخی تا محلّ اقامه آن هستند واجب شده نه بيشتر؟ پاسخ آن ست که مسافتی که در آن نماز را بايد شکسته به جای آورد، هشت فرسخ است يا چهار فرسخ رفتن و چهار فرسخ بازگشتن که روی هم هشت فرسخ خواهد شد، و نماز جمعه واجب شده است بر کسی که دو فرسخ فاصله داشته باشد و آمدن و رفتنش چهار فرسخ می‌شود، و به حدّ مسافتی که در آن نماز قصر می‌شود نمی‌رسد و نصف راه مسافر است. و اگر بپرسد: چرا بر نوافل روز جمعه چهار رکعت افزوده می‌شود؟ ( در حالت عادّی هشت رکعت نافله ظهر و هشت رکعت نافله عصر است که روی هم شانزده رکعت می‌شود و روز جمعه نافله اش بيست رکعت قبل از ظهر است.) پاسخ آن است که : اين امر برای عظمت روز جمعه و بزرگداشت اين روز و فرقش با ساير روزهاست. و اگر بپرسد: چرا نماز را در سفر بايد شکسته خواند؟ گفته خواهد شد نمازهايی که در آغاز امر واجب شده بود، ده رکعت در شبانه روز بو، و آن هفت رکعت ديگر بعدها به آن اضافه شد، پس خداوند آن رکعات اضافه را به مسافر تخفيف داد؛ چرا که سفر رنج و سختی و مشغولیّاتی دارد که او برای انجام کارهايش و زحمت کوچ کردن و فرود آمدن در منازل بين راه بايد انجام دهد تا مبادا آن زيادی رکعات او را از کارهای لازم که برای ان سفر انجام داده باز دارد، و اين شکستن نماز در واقع رحمتی از سوی خداوند عزّوجل برای مسافران است و عطوفت او بر آنان است، جز در نماز مغرب که شکسته نيست و بايد تمام به جا آورده شود چرا که خود آن نماز يک بار شکسته شده است. پس اگر بپرسد: چرا شکسته شدن نماز در مسافت هشت فرسخی مقرّر شده نه کمتر و نه بيشتر ؟ جواب آناست که هشت فرسخ حدّی است که همه مردم از پياده و سواره و قافله و کاروان و حمل کننده متاع همگی می‌توانند در يک روز طیّ کنند، لذا حدّ مسافت به آن اندازه تعيين شده است. و اگر بپرسد: چرا به مقدار يک روز، راه رفتن مقرّر شده نه بيشتر از يک روز، گفته می‌شود: اگر در حدّ يک روز راه معیّن نمی‌شد، در حدّ رفتن يک سال هم معیّن نمی‌شد، چون روزهايی که پس از امروز می‌آيد همه مانند يکديگرند اگر امروز گرفتاری اش لحاظ نمی‌شد، هر روز هم مثل امروز، نظير همديگر بوده و فرقی ميانشان نيست. و اگر بگويد: بعضی در رفتن تند و برخی کند می‌روند، از کجا اين هشت فرسخ برای يک روز در نظر گرفته شد؟ جواب آن است که هشت فرسخ راهی است که معمولاً شتران و قافله ها در يک روز طیّ می‌کنند و اين همان مسافتی است که شترداران و کاروان ها در يک روز می‌روند. و اگر بپرسد: چرا مسافر، نوافل روز را بايد ترک کند ولی نوافل شب برقرار است؟ پاسخ آن است که هر نمازی که در سفر قصر نيست، نوافل آن هم بر جای خود باقی است، و آن چنين است که نماز مغرب چون در سفر و حضر بايد تمام بجا آورده شود نافله های بعد از آن تمامی برجاست و بايد ادا شود، و همچنين نماز صبح چون تمام است نوافل ماقبل آن هم برجاست. و اگر بپرسد: چرا نماز عشاء که قصر بايد خوانده شود نافله اش ساقط نيست، گفته می‌شود اين دو رکعت از پنجاه رکعت فرائض و نوافل نيست، بلکه بر پنجاه رکعت فريضه و نافله اضافه شده تا در مقابل هر رکعت از فريضه دو رکعت نافله باشد. و اگر بگويد: چرا برای مسافر و مريض جايز است که نماز شب خود را در اوّل شب بجای آوردند ؟ گفته می‌شود: برای اينکه مسافر مشغولیّاتی دارد، و بيمار هم ضعف و ناسلامتی دارد و در شب بايد استراحت کنند، لذا در اوّل شب برای انان ادای نوافل جايز شده است تا مريض استراحت کند و مسافر هم به کار خود که : تهیّه اسباب و وسائل و پيمودن راه است برسد. و اگر بپرسد : چرا ماموريم بر مردگان خود نماز بخوانيم؟ گفته می‌شود: برای اينکه نمازگزاران به درگاه خدا شفيع میّت شوند و آمرزش او را از خداوند بخواهند، چرا که هيچ وقتی از اوقات فرد متوفّی محتاج تر از لحظه پس از مرگ نيست که شفاعت شود و از برای او طلب آمرزش کنند. اگر بپرسد: چرا پنج تکبير در نماز میّت مقرّر شده نه چهار و نه شش ؟ گفته می‌شود: که آن پنج تکبير از پنج نماز شبانه روز گرفته شده؛ در مقابل هر نماز يک تکبير. و اگر بگويد : چرا رکوع و سجود ندارد؟ در جواب گوئيم : برای آنکه با اين نماز خواسته شده که برای میّت شفاعت شود چون آنچه داشته پشت سر نهاده و ديگر به حال او سودی ندارد و بدان چه پيش فرستاده، محتاج است. و اگر بپرسد: چرا به غسل میّت دستور داده شده است؟ گفته می‌شود : برای آنکه وقتی روح از بدن جدا می‌شود، آنچه بر پيکر او چيره است، پليدی و مرض و چرک است، و خداوند دوست داشته حالا که قرار است میّت با فرشتگان پاک همدم شود و با آنان تماس حاصل کند، طاهر و پاک باشد، و فرشتگان با طهارت او را سمت خدا ببرند، و هرکس از دنيا می‌رود آن نطفه ای که اصل تکّون او از آن بوده، از وی خارج می‌شود؛ برای همين واجب است که او را غسل دهند. و اگر بپرسد : چرا دستور به کفن کردن میّت شده است؟ در جواب گوئيم : تا پروردگار خود را با بدن پاک و نيالوده به خاک ديدار کند، و نيز عورتش بر کسانی که او را به گورستان برای دفن می‌برند برهنه و آشکار نباشد، و بو و کيفیّت نامطلوب جسد و زشتی پيکرش بر کسی ظاهر نگردد، چون بدنی که مبتلا به برخی بيماری هاس، چنانچه زياد نگريسته شود، به خاطر آفت و عيب و نقصی که در آن می‌بيند، قساوت قلب به بار می‌آيد و نز میّت را در کفن می‌پوشانند که منظره آن بر ديگران خوشايند باشد، و اينکه مبادا پيکر لخت آفت زده او را دوستش ببيند و از آن نفرت جويد و ياد او را به کلّی فراموش کند، و از دوستی اش دست بردارد، و از اين رو در حفظ آنچه از او باقيمانده سستی کند، و به وصیّت او عمل ننمايد، و آنچه بدان وصیّت و سفارش کرده چه واجب و چه مستحبّ ترک کند. و اگر بپرسد: چرا امر به دفن میّت شده است؟ گفته شود: تا بر مردم وضع فاسد شدن جسد، و وی تعفّن گرفتن او ظاهر نشود، و زندگان را به بوی بد، آزار و رنج ندهد و موادب مضرّی که از لاشه آن در حالت گنديدن و فاسد گشتن و متلاشی شدنش ناشی می‌گردد، و منظره ناهنجار و نامطلوبش از انظار دوستان و ديده دشمنان پوشيده و پنهان باشد، تا ن دشمنش شاد شده و خويشانش را شماتت کند، و نه دوستش محزون گردد و ناراحت شود. و اگر بپرسد : چرا امر کرده که غسل دهنده اش بايد غسل مسّ میّت کند؟ پاسخ آن است که : برای پاک شدن وی از آلودگی و موادّ موذی و چرک زايی که در پوست متوفّی بوده و به دست و اعضای غسل دهنده سرايت کرده است، زيرا روح که از بدن انسان خارج می‌شود، آلودگی آفت و مرض و آنچه بدان مبتلا بودهبر بدن باقی می‌ماند. و اگر بپرسد : چرا در تماسّ با بدن مرده غير انسان از پرندگان يا چرندگان يا درندگان هيچ يک غسل مسّ میّت لازم نيست؟ پاسخ آن است که : آنها در ظاهر پوست بدنشان پر، پشم، مو، و کرک وجود دارد، و همه اين ها پاک می‌مانند و هيچ کدام دارای حيات آنچنانی نبودند تا به مرگ صاحبانشان بميرند و تغيير کنند و همان حال که زنده بودن حيوان دارند پس از مرگ او نيز دارند، پس از تماسّ با ظاهر بدن آنها تماسّ با چيزيست که در حال حيات و مرگ فرقی ندارد. و اگر بپرسد: چرا بدون وضو نماز میّت را جايز می‌دانيد؟ پاسخ داده می‌شود که چون رکوع و سجود ندارد و جز دعا و طلب و درخواست نيست، و از خداوند طلب کردن و حاجت خواستن و خدا را خواندن جايز است که بدون طهارت باشد، و وضو تنها برای نمازی است که رکوع و سجده از ارکان آن است. و اگر بپرسد: چرا نماز بر میّت را در پيش از غروب و بعد از فجر هم جايز می‌دانيددر حالی که در اين اوقات از نماز منع شده است؟ پاسخ آن است که وقت اين نماز حضور جنازه است و علّت آن همان وجود آن است، و وقت خاصّی ندارد و مانند ديگر نمازها نيست. و نمازی است که هنگام روی دادن يک رويداد انجام می‌شود، و در اختيار انسان نيست، و جز حقّی که بايد ادا شود چيز ديگری نيست، و حقوق را شخص در هر وقت می‌تواند ادا نمايد زيرا که وقت مخصوصی برای ادا ندارد. اگر بپرسد : چرا برای خورشيد گرفتگی نماز وضع شده است؟ گفته می‌شود برای اينکه يکی از علامات و نشانه های پروردگار است و معلوم نيست که دليل وقوعش رحمت الهی است يا غذاب؟ از اين رو رسول خدا (ص) دوست داشت امّتش در چنين هنگامی به خداوندی که آفريدگارشان است رو آورند و از آن به رحمت او پناهنده شوند، تا از عاقبت ناخوشايند آن در امان باشند و از گرفتاری که ممکن است به بار آيد محفوظ و مصونشان بدارد، همچنان که قوم يونس عليه السلام هنگام نزول عذاب، ه درگاه خداوند پناه برده و زاری کردند و نجات يافتند. و اگر بپرسد: چرا در نماز آيات ده رکوع تعيين شده است؟ گفته خواهد شد که : نمازی که در آغاز از جانب خدا واجب شده و از آسمان حکم آن به زمين آمد در شبانه روز ده رکعت بود که دارای ده رکوع است، و تمامی آن ده رکوع در اين جا و اين نماز که نماز آيات است جمع شده، و اينکه ( چرا) در آن سجده واجب شده برای اين است که نمی‌شود نمازی رکوع داشته باشد ولی سجده نداشته باشد، و برای اينکه بندگان نمازشان را با سجده و خضوع و تذلّل و بندگی بدرگاه خداوند ختم کنن، و چهار سجده در آن معّين شده، چنان که هرگاه يک سجده فراموش شود، نماز ساقط شود، برای اينکه کمترين فرض از سجود در هر نماز چهار سجده است( لذا در اين نماز همان کمترين مقدار، واجب شده است.) و اگر بپرسد: از چه رو به جای رکوع، سجده مقرّر نگشت؟ گفته خواهد شد: برای اينکه نماز ايستاده افضل از نماز نشسته است، و شخص، در حالت ايستاده، گرفتن خورشيد و باز شدن آن را می‌بيند،ولی در حال سجده نمی‌بيند. و اگر بپرسد : چرا ارکانش با نمازهای ديگر که خداوند واجب کرده تغيير داده شده است؟ گفته می‌شود: برای اينکه اين نماز برای تغيير که در نظام عادی در امری از امور عالم رخ داده واجب شده است که گرفتن خورشيد است، پس زمانی که علّت تغيير می‌کند معلول نيز تغيير پيدا خواهد کرد. و اگر بپرسد: چرا روز فطر، عيد قرار داده شده است؟ گفته خواهد شد برای اينکه مسلمانان روزی داشته باشند که همگی در يک مکان گرد هم آيند، و در صحرايی باز سمت خداوند عزّوجل آشکار شوند و او را برای انعام و لطفی که درباره آنان کرده و با عبادت يک ماهه که برايشان واجب کرده بود مقرّبشان ساخته، حمد و سپاس گويند، و آن روز عيد محسوب می‌شود و روز اجتماع همه مسلمين است، و روز افطار و روز پرداخت زکات و بخشش به فقراء و روز رغبت و تشويق و روز ناله و زاری به درگاه باری تعالی است، و برای انکه آن روز اوّل و آعاز روزهای سال جديد است و در آن روز به خلاف روزهای يک ماهه پيش، روز خوردن و آشاميدن است، زيرا نزد اهل حقّ، ماه رمضان اوّلين ماه سال است، و خداوند چنان می‌پسنديد که آن روز ( فطر) را روز اجتماع مسلمانان قرار دهد تا در آن روز او را سپاس گويند و تقديس و تکريم کنند. و اگر بپرسد: چرا تکبير « الله اکبر » در آن بيش از نمازهای ديگر است؟ گفته می‌شود : « الله اکبر» بزرگداشت معبود و تمجيد او است برای آنکه بندگانش رابه ايمان و تقرّب هدايت فرمود و عافيت بخشيد و موفّق ساخت چنان ه خود می‌فرمايد: ( هدف اين است که اين روزها را تکميل کنيد و خدا را بر اينکه شما را هدايت کرده، بزرگ بشمريد باشد که شکر گزاری کنيد!) ( سوره مبارکه بقره، آيه 185.) و اگر بپرسد: برای چه در آن (نماز فطر ) دوازده تکبير قرار داده شد؟ گفته خواهد شد: برای اينکه وقتی در دو رکعت دوازده تکبير می‌باشد، به همين جهت در آن دوازده تکبير قرار داده شد. و اگر بپرسد: چرا هفت تکبير در رکعت اوّل و پنج تکبير در رکعت دوم مقرّر گشته است و هر دو رکعت عدد تکبيراتش يکسان نيست؟ گفته خواهد شد که چون عدد تکبيرات ابتدای نمازهای فريضه هفت است، از اين رو رکعت اوّل در اينجا ا هفت تکبير آغاز می‌شود، و در رکعت دوم پنج تکبير معیّن شده برای اينکه تکبيره الاحرام پنج نماز شبانه روز در هرنماز يکی است، و نيز اينکه در هر رکعت نماز عدد تکبيرات فرد باشد نه زوج . و اگر بپرسد چرا روزه واجب شده است؟ پاسخ ان است که درد گرسنگی و تشنگی را بدانند، و از اين راه پی به فقر و بی زاد و کم توشه گی آخرت ببرند، و برای اينکه روزه دار بر اثر ناراحتی که ازگرسنگی و تشنگی برايش پيش آمده فروتنی کند و کوچکی نمايد و نيازمندی نشان دهد تا اجر ببرد و کار خويش را به حساب آورد و بشناسد و بر آن پايداری و مقاومت کند، و از اين جهات مستحقّ اجر و ثواب گردد، با قوائد ديگری که در آن است از قبيل جلوگيری از طغيان شهوات و کنترل هواها و اينکه موجب عبرت و موعظه ای برايشان در اين دنيا باشد و همچنين تمرينی برای آماده سازی آنان به انجام تکاليف باشد و سبب راهنمائی آنان به شدّت امر و سختی عالم ديگر باشد، و نيز بدانند که با فقرا از گرسنگی و بينوای يدر اين دنيا چه می‌گذرد و آنچه را که خداوند در اموالشان برای مساکين و تهی دستان واجب نموده ادا نمايند. و اگر بپرسد که چرا روزه فقط در ماه رمضان مقرّر شده است نه ماههای ديگر؟ گفته می‌شود: برای اينکه ماه رمضان ماهی است که خداوند در آن قرآن را نازل فرموده است، و در آن، ميان حق و باطل، کاملاً جدايی افتاده، چنان که خود خداوند فرموده است( روزه، در چند روز معدود ) ماه رمضان است ماهی که قرآن، برای راهنمايی مردم، و نشانه های هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.) ( سوره مبارکه بقره، آيه 185.) در همين ماه بود ه به پيغمبر وحی نازل شد، و شب قدر، در اين ماه قرار داده شده است؛ شبی که از هزار ماه بهتر است، ( در آن شب هر امری بر اساس حکمت ( الهی ) تدبير و جدا می‌گردد.) ( سوره مبارکه دخان، آيه 4.) و آن اوّل سال قمری است، و رمضان ماهی است که در ( شب قدر) آن تقديرات و مسائلی که در آن سال از نيکی و بدی، خير و شرّ نفع و ضرر، سود و زيان، و زندگی و مرگ و بهره روزی هر فرد تعيين می‌گردد و به همين جهت است که آن شب را « قدر» می‌گويند. و اگر بپرسد: چرا مومنين فقط به روزه ماه رمضان – نه کمتر و نه زيادتر – مامورند؟ گفته می‌شود : برای آنکه اين مقدار، حدّی است ه هم ضعيف و هم قوی، از انجام آن، بر می‌آيد و خداوند فرائض و واجبات را به اندازه ای که در توان اکثر افراد باشد، تعيين فرموده، آنگاه به ناتوانان اختيا داده بدين معنی که اگر خواستند با اينکه سخت است آن را انجام دهند مانعی نباشد، و نيز انان که می‌تواند را تشويق و تحريص کرده که اگر خواستند غير ماه رمضان را هم با روزه به او تقربب جويند، و چنان که به کمتر از اين صلاحشان بود خداوند کمتر مقرّر می‌فرمود: و اگر محتاج به بيشتر از اين بودند امر می‌فرمود که زيادتر از اين روزها را روزه بگيرند. و اگر بپرسد : چرا زن که حائض می‌شود نماز و روزه از او ساقط می‌شود؟ گفته می‌شود: برای اينکه او در آن هنگام ناپاک است و خداوند خواسته که عبادت فقط در صورت طهارت انجام پذيرد، و برای انکه روزه برای کسی که نمازی به گردن او نيست، درست نمی‌باشد. و اگر کسی بپرسد: چرا چنين زنی بايد روزه را قضا کند ولی نمازش قضا ندارد؟ گفته می‌شود برای چند جهت : اوّل اينکه گرفتن روزه او را از کارهای لازم زندگی خود باز نمی‌دارد و از خانه دای و خدمت به شوهرش و انجام فرمان او را اصلاح امور منزل و شستشو و نظافت مانع نمی‌شود، ولی نماز، وقت او را ميگيرد و مانع او از انجام همه امور ديگر می‌شود، زيرا نماز در شبانه روز مکرّر واجب می‌شود، و زن قدرت انجام آن را ندارد که هم نمازهای مدّت ناپاکی خود را به جای آورد، و هم نمازهای ایّام پاکی، و هم کارهای لازم و ضروری زندگی زناشويی يا فردی خود را انجام دهد، ولی روزه اين چنين نيست. ويکی ديگر از علّت های آن اين است که نماز، زحمت نشست و برخاست و تحرّک و جنب و جوش لازم دارد، ولی در روزه از اين امور نيست، و تنها نخوردن و خودداری کردن از مفطرات است و حرکت و جنبش و فعالیّت در آن نيست. و ديگر اينکه در تمام مدّت شبانه روز هيچ وفت جديدی نمی‌رسد مگر اينکه در آن نماز جديدی واجب می‌شود، ولی روزه اين طور نيست که ره روز که می‌رسد روزه اش بر او واجب باشد مانند نماز که هر وقت سر می‌رسد نمازی بر او واجب باشد. واگر بپرسد: چرا هرگاه کسی در ماه رمضان مريض يا مسافر بود و تا رمضان ديگر طول کشيد و شخص مريض صحّت و سلامتی خود را باز نيافت، يا مسافر سفش به پايان نرسيد و ماه رمضان سال ديگر رسيد بايد برای رمضان گذشته فديه بدهد و قضايش ساقط می‌شود، ولی اگر در بين سال شفا يافت يا مسافرتش تمام شد، و روزه را قضا نکرد بايد هم روزه را قضا کند و هم فديه دهد؟ گفته می‌شود: در ماه رمضان آن سال روزه ب راو واجب شده بود، ولی چون مريض يا مسافر بود زمانش به بعد موکول گرديد، و چون در تمام اين سال شرائط روزه که صحّت ( سلامتی بدن) و حضور در وطن ( مسافر نبودن) است برای او موجود نشده، اساساً روزه از او ساقط می‌شود، و به جای آن بر او فديه واجب می‌گردد؛ زيرا حقّتعالی مرض را بر او غلبه داده، و سلامتی و فرصتی از مرض نيافته است، و خدا راهی برای ادای تکليف برای او قرار نداده، چون مريض قدرت روزه گرفتن را ندارد، و مسافر هم نبايد روزه بگيرد، پس از اين جهت روزه از او ساقط اس، و همچنين است حکم در هر چيز را که خداوند بر او مسلّط کند، مانند بيهوشی ؛ که بفرض يک شبانه روز در حال بيهوشی بشر برد که در آن حال نماز بر او واجب نگشته و لذا قضا هم ندارد، چنان که امام صادق عليه السلام فرموده « هرچيز که خداوند بر بنده اش مستولی گرداند، در واقع او را معذور داشته است» چون ولی در هنگام ورود ماه مبارک رمضان معذور بوده و تا آخر سال غذرش بی وقفه باقی مانده پس بر او فديه ( که مقداری طعام بمسکين دادن است) واجب شده نه روزه، و او به منزله کسی است که برای هميشه استطاعت روزه را نداشته باشد که بر ا دادن فديه مقرّر گشته است، چنان که خداوند عزّوجل فرموده: « و کسی که توانايی ( آزاد کردن برده ای ) نداشته باشد، دو ماه پياپی قبل از آميزش روزه بگيرد و کسی که اين را هم نتواند، شصت مسکين را اطعام کند) ( سوره مبارکه مجادله، آيه 4.) و نيز در آيه ديگر فرموده :« فديه و کفّاره ای از قبيل روزه يا صدقه يا گوسفندی بدهد!» ( سوره مبارکه بقره، آيه 196.) پس در اين آيه صدقه را به جای روزه نهاده در صورتی که حاجی در مضيقه جانی باشدو و اگر بپرسد: خب! اگر فرد مريض يا مسافر در آن وقت مکلّف نبوده چون قدرت نداشته اکنون که دارای قدرت شده( يعنی در سال بعد) ؟ گفته می‌شود: عذرش باقی بود تا ماه رمضان ديگر رسيد حکمش برای قضا شده، تبديل به دادن فديه می‌شود؛ زيار او به منزله شخصی می‌شود ه بواسطه عملی روزه کفّاره بر او واجب شده است و طاقت گرفتن روزه را ندارد پس از او روزه ساقط می‌شود و بجای آن فديه لازم می‌گردد، و اگر برای او تا ماه رمضان يگر افاقه و بهبودی حاصل شد و ( با اين حال روزه را ) نگرفت، بايد برای اينکه وقت را ضايع کرده و از آن برای انجام وظيفه استفاده نکرده فديه دهد و قضای روزه ای را که دارد و بر ذمّه اش تعلّق گرفته بجای آورد چون می‌توانسته است آن را انجام دهد. و اگر بپرسد: چرا روزهای مستحبّی مقرّر شده؟ گفته می‌شود: برای آنکه روزه های واجب را کامل سازد. و اگر بپرسد: چرا روزه های مستحبّی در هر ماه سه روز است و در هر ده روزی يک روز؟ گفته خواهد شد: خداوند متعال می‌فرمايد: ( هرکس کار نيکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد) ( سوره مبارکه انعام، آيه 160. ) پس هر کس در هر ده روز يک روز را روزه بگير، مانند اين است که همه ايام سال را روزه گرفته است، چنان که سلمان رحمه الله می‌گفت : « روزه سه روز در هر ماه روزه تمام سال و تمام روزها به حساب می‌آيد، پس هر کس غير آن زماين بيابد روزه بگيرد.» و اگر بپرسد: چرا روزه ( مستحبّی ) در پنجشنبه اوّل دهه اوّل و پنجشنبه دهه اخر دهه آخر، و چهار شنبه دهه وسط ه رماه معیّن شده است؟ جواب آن است که : امّا پنجشنبه :امام صادق عليه السلام فرمودند: در هر پنجشنبه اعمال بندگان بر خداوند عزّوجل عرضه می‌گردد، پس دوست داشته در هنگامی که عمل بنده بر او عرضه می‌شو، وی در حال روزه باشد. و اگر بگويد: چرا آخرين پنجشنبه ماه گفته شده است؟ جواب آن است که چون در دهه آخر، عمل هشت روز دهه آخر با حال روزه بودن بنده به خداوند عرضه شود بهر است از اينکه عمل دو روز با روزه به خداوند عرضه شود، و امّا روزه چهار شنبه را برای اين در دهه وسط ماه قرار دادند از جهت اينکه امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند آتش را در روز چهارشنبه خلق کرد و در روز چهارشنبه عذاب بر گنهکاران امّت های پيش نازل شد، و انان را هلاک ساخت، و اين روز، روز نحس مستمرّ يعنی تماماً شوم است، و خداوند خواسته است که در آن روز بنده اش نحسی آن را از خود دور گرداند، به سبب روزه ای که بدان تقرّب جسته است. و اگر بپرسد: چرا در کفّاره برای کسی که قدرت مالی ندارد بنده آزاد کند، روزه معیّن کرده است نه حجّ و نه نماز و نه غير اين دو از عبادات ؟ گفته می‌شود: برای اينکه نماز و حج و ساير عبادات واجب مانع از کار و کوشش زندگی است و انسان را از امور ضروری معيشت باز می‌دارد، و همان علّت ها که در قضاء روزه حائض ذکر شد همه در اينجا هست که روزه اش قضا دارد، نه نمازش . و اگر بپرسد : چرا روزه دو ماه پی در پی در کفاره ( قتل و ..) واجب شد، نه يک ماه و ن سه ماه؟ جواب آن است که خداوند در سال، روزه يک ماه را واجب کرده و آن را برای سخت گيری بر او تاکيد، دو چندان نمود. و اگر بپرسد: چرا پی در پی مقرّر شده اشت؟ پاسخ داده شود باری آن است که آن را کوچک و بی اهمّيت و آسان نشمارند، چون اگر آن را جدا جدا به جا آورند، چندان سخت نمی‌نمايد. و اگر بپرسد : چرا به حج به خانه کعبه دستور داده است؟ گفته خواهد شد: برای ورود به ساحت عبودیّت و رفتن بسوی خداوند عزّوجل و درخواست اجر و پاداش بيشتر، و بيرون رفتن از گناهان، و توبه و بازگشت از هر چه تقصير و نافرمانی از او سرزده اس، و از اين به بعد عمل را از نو آغاز کند در حالی که نماه اعمالش از سياهی گناهان همچون طفلی مادر زاد سفيد و پاک گشته است. علاوه بر آنچه انفاق و صرف اموال و به زحمد انداختن بدن ها و مشقّات سفر و دوری از زن و فرزند و خويشان، و منع کردن خود از لذّت ها، و پيمودن را بسيار در گرما و سرما آن هم بصورت دائم، تا خود را به مقصود برساند، با کمال خضوع و کوچکی و تواضع و تذلّل، و اينکه در اين سفر برای همه مردم اهل شرق و غرب منفعت هايی است، چه از اهل خشکی باشد و چه از اهل دريا و جزائر آن، هر کس که باشد، - چه به حجّ رفته باشد يا نرفته باشد- همگی از آن فائده می‌برند، خواه تاجر، خواه وارد کننده، خواه فروشنده، و خواه خريدار، کاسب و زمينگير، کرايه دهنده مرکب سواری، و بينوا، همه و همه بهره مند می‌شوند، و اهل سرزمين های گوناگون در اجتماعاتی که بر ايشان پيش می‌آيد نيازهای يک ديگر را می‌فهمند و در رفع آن يک ديگر را ياری می‌کنند، علاوه بر اينها در آن آموزش احکام دين است و اخبار پيشوايان دين را از ناحيه ای به ناحيه ديگر انتقال می‌دهند و دين را ترويج می‌کنند، و چنان که خداوند متعال فرموده است: ( شايسته نسيت مومنان همگی ( بسوی ميدان جهاد)کوچ کنند چرا که از هر گروهی از آنان، طايفه ای کوچ نمی‌کند ( و طايفه ای در مدينه بماند)، تا در دين ( و معارف و احکام اسلام) آگاهی يابند و به هنگام بازگشت بسوی قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد ( از مخالفت فرمان پروردگار ) بترسند، و خودداری کنند!) ( سوره مبارکه توبه، آيه 122.) و در آيه ديگر فرموده: ( تا به منفعت تجارت دنيايی و بردن اجر و ثواب اخروی خود حاضر آيند و بهره گيرند.) ( سوره مبارکه حج، آيه 28.) و اگر بپرسد: چرا در تمام عمر يک مرتبه مامور به حج شده اند نه بيشتر، گفته می‌شود: برای اينکه خداوند متعال واجبات را به ملاحظه حال کم ترين فرد از حيث قدرت و توانای قرار داده است، چنان که خودش فرموده : ( گوسفند قرباين حج آنچه ميسّر است.) ( سوره مبارکه بقره، آيه 196.) تا هم غنَّی و هم کم پول بتوانند اين دستور را انجام دهند، و همچنين باقی واجبات همگی اينطور است که به ملاحظه کمترين فرد از نظر قدرت تعيين شده است، و از جمله واجبات حج است که يک مرتبه در تمام عمر واجب شده، و بعد خداوند ثروتمندان و متمکّنين را به اندازه توانای اشان تشويق به اين کار کرده اس. و اگر بپرسد: چرا مامور به انجام عمره تمتّع شده اند؟ ( يعنی پس از انحرام عمره و انجام اعمال آن، مادامی که حج تمتعّ را بجای نياورده اند، می‌توانند از محرّمات احرام در بيايند و لذّات ممنوعه در احرام برايشان حلال است.) پاسخش آن است که اين يک جور تخفيف و رحمت خداوند است که از سوی خداوند به بندگانش داده شده تا در اين سفر درو و دراز و پر مدّت احرامشان در اثر اين زمان طولانی آسيبی متوجّهشان نشود، و فساد در آنان رخنه نکند و در اين مدّت از ممنوع بودن بعضی لذّات، نسبت به آن حريص نشوند، و برای اينکه حج و عمره هر دو واجب است، و هر دو احرام می‌خواهد، و با باقيماندن در احرام اوّل مانند تعطيل و يا باطل نمودن احرام عمره است، و برا اينکه حج بدون عمره نباشد و يمان آن دو فاصله افتد و از يک ديگر تمز داده شوند، و رسول خدا (ص) فرمود: عمره تا روز قيامت در کنار حج و ضميمه ان است و عمه واجب جدای از حج واجب است و اگر رسو ل خدا (ص) قربانی به همراه خود نياورده بود و برای او جايز نبود که از احرام در بيايد تا قربانی ها را به محلّ خود برساند، او نيز مانند ديگران قبل از اينکه قربانی کند، از احرام عمره خارج می‌گشت و از همين رو فرمود: اگر پيش از اين مانند شما قربانی به همراه نياورده بودم آخين عمل خود را بجای می‌آوردم چنان که شما را بدان امر کردم، يعنی پيش از قربانی سر می‌تراشيدم يا تقصير می‌کردم، لکن من قربانی آوردم و آورنده قربانی نمی‌تواند از احرام خارج شود تا اينکه قربانی کند. مردی در اين ميان برخاست و گفت : ای رسول خدا! چطور بشود ما در حالی که هنوز حاجی هستيم، از سرها ی ما آب جنابت بچکد؟ رسول خدا (ص) به او فرمودند : هرگز تو به اين حکم، ايمان نخواهی آورد. و اگر بپرسيد : چرا ایّام حج، دهه اوّل ذی الحجّه مقرّر گشته است؟ پاسخ آن است که : خداوند متعال دوست داشت در ایّام تشريق با اين عبادت به او تقرّب جويند و در اين ایّام او را عبادت کنند، و اين ایّام اوّلين باری بود که فرشتگان برای خدا حج گزاردند و به گرد خانه، طواف نمودند، و خداوند آن را سنّت قرار داد تا روز قيامت، وقت گزاردن مناسک حج فرمود و امّا پيامبران : آدم و نوح و ابراهيم و موسی و عيسی و محمّد – درود خداوند بر همگی آنان باد- و ديگر پيامبران نيز در چنين ایّامی حج به جا آورده اند، و اين امر برای فرزندانشان تا روز قيامت سنّت شد. و اگر بپرسد : چرا مامور به احرام شده اند؟ گفته می‌شود: تا اينکه با حالت فروتنی به حرم خدای عزّوجل و به سرای امن و امان وارد شوند، و برای اينکه از لهو و بيهوده دست برداشته و به کار دنيا نپردازند، و از زينت و لذّات آن چشم بپوشند، و با کمال جدّيت و تلاش به کاری که برای آن آمده اند به تمام وجود بپردازند و همگی بسوی آن بروند که قصد انجام آن را دارند، به علاوه چيزهايی که در احرام است از بزرگداشت خداوند متعال و نيز بيت او، و اظهار کوچکی و تواضع بندگان در آن هنگام که قصد زيارت خانه خدا کرده اند، و بر او وارد می‌شوند در حالی که به ثواب و پاداش اميدوارند و از عقاب و کيفر، ترسانند و به سوی او با حالت فروتنی و خضوع و کوچکی و ناچيز شمردن خود رهسپار می‌شوند. – و درود و سلام خداوند بر محمّد و خاندان او باد!- و عبدالواحد بن محمّد بن عبدوس نيشابوری رضی الله عنه از علی بن محمّد بن قتيبه نيشابوری روايت نمود که گفت: من وقتی از فضل بن شاذان اين مطالب را در علل احکام شنيدم، به او گفتم : به من بگو آيا اين علّت هايی که بيان کردی از استنباط خودت بود که از راه فکر و انديشه بدان رسيده و آن را بيرون آورده ای، يا اينکه اين ها را از کسی شنيده و روايت کرده ای؟ در پاسخ من گفت: من کسی نيستم که مراد خداوند را از فرايض و احکام او بفهمم، و يا مراد رسول خدا را بدانم که برای چه تشريع کرده و سنّت نهاده است، و نمی‌توانم بخودی خود علّت آن ها را بفهمم، بلکه آنچه گفتم همه را از مولايم علی بن موسی الرّضا عليهما السلام جدا جدا شنيدم و همه را جمع کرده و تاليف نمودم. سپس گفتم : اجازه دارم اين احاديث را از تو و از آن حضرت روايت کنم؟ گفت : آری. و نيز فضل گويد: اين علل را از مولايم رضا عليه السلام بطور جدا جدا شنيدم و جمع آوری کردم.

متن عربی

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّیْسَابُورِیُّ الْعَطَّارُ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ النَّیْسَابُورِیُّ وَ حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ نُعَیْمِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ عَمِّهِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ قَالَ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ‏ إِنْ سَأَلَ سَائِلٌ فَقَالَ أَخْبِرْنِی هَلْ یَجُوزُ أَنْ یُكَلِّفَ الْحَكِيمُ عَبْدَهُ فِعْلًا مِنَ الْأَفَاعِيلِ لِغَیْرِ عِلَّةٍ وَ لَا مَعْنًی قِيلَ لَهُ لَا یَجُوزُ ذَلِكَ لِأَنَّهُ حَكِيمٌ غَیْرُ عَابِثٍ وَ لَا جَاهِلٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَأَخْبِرْنِی لِمَ كَلَّفَ الْخَلْقَ قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَأَخْبِرْنِی عَنْ تِلْكَ الْعِلَلِ مَعْرُوفَةٌ مَوْجُودَةٌ هِیَ أَمْ غَیْرُ مَعْرُوفَةٍ وَ لَا مَوْجُودَةٍ قِيلَ بَلْ هِیَ مَعْرُوفَةٌ مَوْجُودَةٌ عِنْدَ أَهْلِهَا فَإِنْ قَالَ أَ تَعْرِفُونَهَا أَنْتُمْ أَمْ لَا تَعْرِفُونَهَا قِيلَ لَهُمْ مِنْهَا مَا نَعْرِفُهُ وَ مِنْهَا مَا لَا نَعْرِفُهُ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَمَا أَوَّلُ الْفَرَائِضِ قِيلَ لَهُ الْإِقْرَارُ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ حُجَّتِهِ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ أُمِرَ الْخَلْقُ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ وَ بِرُسُلِهِ وَ بِحُجَجِهِ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْهَا أَنَّ مَنْ لَمْ یُقِرَّ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَجْتَنِبْ مَعَاصِیَهُ وَ لَمْ یَنْتَهِ عَنِ ارْتِكَابِ الْكَبَائِرِ وَ لَمْ یُرَاقِبْ أَحَداً فِيمَا یَشْتَهِی وَ یَسْتَلِذُّ عَنِ الْفَسَادِ وَ الظُّلْمِ وَ إِذَا فَعَلَ النَّاسُ هَذِهِ الْأَشْیَاءَ وَ ارْتَكَبَ كُلُّ إِنْسَانٍ مَا یَشْتَهِی وَ یَهْوَاهُ مِنْ غَیْرِ مُرَاقَبَةٍ لِأَحَدٍ كَانَ فِی ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ وَ وُثُوبُ بَعْضِهِمْ عَلَی بَعْضٍ فَغَصَبُوا الْفُرُوجَ وَ الْأَمْوَالَ‏ وَ أَبَاحُوا الدِّمَاءَ وَ النِّسَاءَ وَ قَتَلَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً مِنْ غَیْرِ حَقٍّ وَ لَا جُرْمٍ فَیَكُونُ فِی ذَلِكَ خَرَابُ الدُّنْیَا وَ هَلَاكُ الْخَلْقِ وَ فَسَادُ الْحَرْثِ وَ النَّسْلِ وَ مِنْهَا أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَكِيمٌ وَ لَا یَكُونُ الْحَكِيمُ وَ لَا یُوصَفُ بِالْحِكْمَةِ إِلَّا الَّذِی یَحْظُرُ الْفَسَادَ وَ یَأْمُرُ بِالصَّلَاحِ وَ یَزْجُرُ عَنِ الظُّلْمِ وَ یَنْهَی عَنِ الْفَوَاحِشِ وَ لَا یَكُونُ حَظْرُ الْفَسَادِ وَ الْأَمْرُ بِالصَّلَاحِ وَ النَّهْیُ عَنِ الْفَوَاحِشِ إِلَّا بَعْدَ الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَعْرِفَةِ الْآمِرِ وَ النَّاهِی وَ لَوْ تُرِكَ النَّاسُ بِغَیْرِ إِقْرَارٍ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا مَعْرِفَتِهِ لَمْ یَثْبُتْ أَمْرٌ بِصَلَاحٍ وَ لَا نَهْیٌ عَنْ فَسَادٍ إِذْ لَا آمِرَ وَ لَا نَاهِیَ وَ مِنْهَا أَنَّا وَجَدْنَا الْخَلْقَ قَدْ یَفْسُدُونَ بِأُمُورٍ بَاطِنَةٍ مَسْتُورَةٍ عَنِ الْخَلْقِ فَلَوْ لَا الْإِقْرَارُ بِاللَّهِ وَ خَشْیَتُهُ بِالْغَیْبِ لَمْ یَكُنْ أَحَدٌ إِذَا خَلَا بِشَهْوَتِهِ وَ إِرَادَتِهِ یُرَاقِبُ أَحَداً فِی تَرْكِ مَعْصِیَةٍ وَ انْتِهَاكِ حُرْمَةٍ وَ ارْتِكَابِ كَبِيرَةٍ إِذَا كَانَ فِعْلُهُ ذَلِكَ مَسْتُوراً عَنِ الْخَلْقِ غَیْرَ مُرَاقَبٍ لِأَحَدٍ فَكَانَ یَكُونُ فِی ذَلِكَ خِلَافُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ فَلَمْ یَكُنْ قِوَامُ الْخَلْقِ وَ صَلَاحُهُمْ إِلَّا بِالْإِقْرَارِ مِنْهُمْ بِعَلِيمٍ خَبِيرٍ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی‏ آمِرٌ بِالصَّلَاحِ نَاهٍ عَنِ الْفَسَادِ وَ لَا تَخْفَی عَلَیْهِ خَافِیَةٌ لِیَكُونَ فِی ذَلِكَ انْزِجَارٌ لَهُمْ عَمَّا یَخْلُونَ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ عَلَیْهِمْ مَعْرِفَةُ الرُّسُلِ وَ الْإِقْرَارُ بِهِمْ وَ الْإِذْعَانُ لَهُمْ بِالطَّاعَةِ قِيلَ لِأَنَّهُ لَمَّا أَنْ لَمْ یَكُنْ فِی خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا یُكْمِلُونَ بِهِ مَصَالِحَهُمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ یُرَی وَ كَانَ ضَعْفُهُمْ وَ عَجْزُهُمْ عَنْ إِدْرَاكِهِ ظَاهِراً لَمْ یَكُنْ بُدٌّ لَهُمْ مِنْ رَسُولٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ مَعْصُومٍ یُؤَدِّی إِلَیْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْیَهُ وَ أَدَبَهُ وَ یَقِفُهُمْ عَلَی مَا یَكُونُ بِهِ اجْتِرَارُ مَنَافِعِهِمْ وَ مَضَارِّهِمْ فَلَوْ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهِمْ مَعْرِفَتُهُ وَ طَاعَتُهُ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ فِی مَجِی‏ءِ الرَّسُولِ مَنْفَعَةٌ وَ لَا سَدُّ حَاجَةٍ وَ لَكَانَ یَكُونُ إِتْیَانُهُ عَبَثاً لِغَیْرِ مَنْفَعَةٍ وَ لَا صَلَاحٍ وَ لَیْسَ هَذَا مِنْ صِفَةِ الْحَكِيمِ‏ الَّذِی أَتْقَنَ كُلَّ شَیْ‏ءٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جَعَلَ أُولِی الْأَمْرِ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِهِمْ قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَمَّا وَقَفُوا عَلَی حَدٍّ مَحْدُودٍ وَ أُمِرُوا أَنْ لَا یَتَعَدَّوْا ذَلِكَ الْحَدَّ لِمَا فِيهِ مِنْ فَسَادِهِمْ لَمْ یَكُنْ یَثْبُتُ ذَلِكَ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا بِأَنْ یَجْعَلَ عَلَیْهِمْ فِيهِ أَمِيناً یَمْنَعُهُمْ مِنَ‏ التَّعَدِّی وَ الدُّخُولِ فِيمَا حُظِرَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُ لَوْ لَمْ یَكُنْ ذَلِكَ لَكَانَ أَحَدٌ لَا یَتْرُكُ لَذَّتَهُ وَ مَنْفَعَتَهُ لِفَسَادِ غَیْرِهِ فَجَعَلَ عَلَیْهِمْ قَیِّماً یَمْنَعُهُمْ مِنَ الْفَسَادِ وَ یُقِيمُ فِيهِمُ الْحُدُودَ وَ الْأَحْكَامَ وَ مِنْهَا أَنَّا لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَیِّمٍ وَ رَئِيسٍ وَ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِی أَمْرِ الدِّينِ وَ الدُّنْیَا فَلَمْ یَجُزْ فِی حِكْمَةِ الْحَكِيمِ أَنْ یَتْرُكَ الْخَلْقَ مِمَّا یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَیُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ یَقْسِمُونَ فَیْئَهُمْ وَ یُقِيمُ لَهُمْ جَمَّهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ یَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ إِمَاماً قَیِّماً أَمِيناً حَافِظاً مُسْتَوْدَعاً لَدَرَسَتِ الْمِلَّةُ وَ ذَهَبَ الدِّينُ وَ غُیِّرَتِ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ لَزَادَ فِيهِ الْمُبْتَدِعُونَ وَ نَقَصَ مِنْهُ الْمُلْحِدُونَ وَ شَبَّهُوا ذَلِكَ عَلَی الْمُسْلِمِينَ لِأَنَّا وَجَدْنَا الْخَلْقَ مَنْقُوصِينَ مُحْتَاجِينَ غَیْرَ كَامِلِينَ مَعَ اخْتِلَافِهِمْ وَ اخْتِلَافِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ أَنْحَائِهِمْ فَلَوْ لَمْ یَجْعَلْ لَهُمْ قَیِّماً حَافِظاً لِمَا جَاءَ بِهِ الرَّسُولُ ص لَفَسَدُوا عَلَی نَحْوِ مَا بَیَّنَّا وَ غُیِّرَتِ الشَّرَائِعُ وَ السُّنَنُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْإِيمَانُ وَ كَانَ فِی ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ لَا یَجُوزُ أَنْ لَا یَكُونَ فِی الْأَرْضِ إِمَامَانِ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ أَكْثَرُ مِنْ ذَلِكَ قِيلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّ الْوَاحِدَ لَا یَخْتَلِفُ فِعْلُهُ وَ تَدْبِيرُهُ وَ الِاثْنَیْنِ لَا یَتَّفِقُ فِعْلُهُمَا وَ تَدْبِيرُهُمَا وَ ذَلِكَ أَنَّا لَمْ نَجِدْ اثْنَیْنِ إِلَّا مُخْتَلِفَیِ الْهِمَمِ وَ الْإِرَادَةِ فَإِذَا كَانَا اثْنَیْنِ ثُمَّ اخْتَلَفَتْ هِمَمُهُمَا وَ إِرَادَتُهُمَا وَ تَدْبِيرُهُمَا وَ كَانَا كِلَاهُمَا مُفْتَرِضَیِ الطَّاعَةِ لَمْ یَكُنْ أَحَدُهُمَا أَوْلَی بِالطَّاعَةِ مِنْ صَاحِبِهِ فَكَانَ یَكُونُ فِی ذَلِكَ اخْتِلَافُ الْخَلْقِ وَ التَّشَاجُرُ وَ الْفَسَادُ ثُمَّ لَا یَكُونُ أَحَدٌ مُطِيعاً لِأَحَدِهِمَا إِلَّا وَ هُوَ عَاصٍ لِلْآخَرِ فَتَعُمُّ مَعْصِیَةُ أَهْلِ الْأَرْضِ ثُمَّ لَا یَكُونُ لَهُمْ مَعَ ذَلِكَ السَّبِيلُ إِلَی الطَّاعَةِ وَ الْإِيمَانِ وَ یَكُونُونَ إِنَّمَا أَتَوْا فِی ذَلِكَ مِنْ قِبَلِ الصَّانِعِ الَّذِی وَضَعَ لَهُمْ بَابَ الِاخْتِلَافِ وَ التَّشَاجُرِ وَ الْفَسَادِ إِذْ أَمَرَهُمْ بِاتِّبَاعِ الْمُخْتَلِفَیْنِ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ كَانَا إِمَامَیْنِ لَكَانَ لِكُلٍّ مِنَ الْخَصْمَیْنِ أَنْ یَدْعُوَ إِلَی غَیْرِ الَّذِی یَدْعُو إِلَیْهِ صَاحِبُهُ فِی الْحُكُومَةِ ثُمَّ لَا یَكُونُ أَحَدُهُمَا أَوْلَی بِأَنْ یَتْبَعَ صَاحِبَهُ فَیَبْطُلُ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ الْحُدُودُ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَا یَكُونُ وَاحِدٌ مِنَ الْحُجَّتَیْنِ‏ أَوْلَی بِالنُّطْقِ وَ الْحُكْمِ وَ الْأَمْرِ وَ النَّهْیِ مِنَ الْآخَرِ وَ إِذَا كَانَ هَذَا كَذَلِكَ وَجَبَ عَلَیْهِمَا أَنْ یَبْتَدِیَا بِالْكَلَامِ وَ لَیْسَ لِأَحَدِهِمَا أَنْ یَسْبِقَ صَاحِبَهُ بِشَیْ‏ءٍ إِذَا كَانَا فِی الْإِمَامَةِ شَرَعاً وَاحِداً فَإِنْ جَازَ لِأَحَدِهِمَا السُّكُوتُ جَازَ السُّكُوتُ لِلْآخَرِ وَ إِذَا جَازَ لَهُمَا السُّكُوتُ بَطَلَتِ الْحُقُوقُ وَ الْأَحْكَامُ وَ عُطِّلَتِ الْحُدُودُ وَ صَارَ النَّاسُ كَأَنَّهُمْ لَا إِمَامَ لَهُمْ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ لَا یَجُوزُ أَنْ یَكُونَ الْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ قِيلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّهُ لَمَّا كَانَ الْإِمَامُ مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ لَمْ یَكُنْ بُدٌّ مِنْ دَلَالَةٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُهُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ الْقَرَابَةُ الْمَشْهُورَةُ وَ الْوَصِیَّةُ الظَّاهِرَةُ لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ وَ یُهْتَدَی إِلَیْهِ بِعَیْنِهِ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ جَازَ فِی غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ لَكَانَ قَدْ فُضِّلَ مَنْ لَیْسَ بِرَسُولٍ عَلَی الرُّسُلِ إِذْ جُعِلَ أَوْلَادَ الرَّسُولِ أَتْبَاعاً لِأَوْلَادِ أَعْدَائِهِ كَأَبِی جَهْلٍ وَ ابْنِ أَبِی مُعَیْطٍ لِأَنَّهُ قَدْ یَجُوزُ بِزَعْمِهِمْ أَنْ یَنْتَقِلَ ذَلِكَ فِی أَوْلَادِهِمْ إِذَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ فَیَصِيرَ أَوْلَادُ الرَّسُولِ تَابِعِينَ وَ أَوْلَادُ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولِهِ مَتْبُوعِينَ فَكَانَ الرَّسُولُ أَوْلَی بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ مِنْ غَیْرِهِ وَ أَحَقَّ وَ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ إِذَا أَقَرُّوا لِلرَّسُولِ بِالرِّسَالَةِ وَ أَذْعَنُوا لَهُ بِالطَّاعَةِ لَمْ یَتَكَبَّرْ أَحَدٌ مِنْهُمْ عَنْ أَنْ یَتَّبِعَ وُلْدَهُ وَ یُطِيعَ ذُرِّیَّتَهُ وَ لَمْ یَتَعَاظَمْ ذَلِكَ فِی أَنْفُسِ النَّاسِ وَ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فِی غَیْرِ جِنْسِ الرَّسُولِ كَانَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ فِی نَفْسِهِ أَنَّهُمْ أَوْلَی بِهِ مِنْ غَیْرِهِ وَ دَخَلَهُمْ مِنْ ذَلِكَ الْكِبْرُ وَ لَمْ تَسْنَحْ أَنْفُسُهُمْ بِالطَّاعَةِ لِمَنْ هُوَ عِنْدَهُمْ دُونَهُمْ فَكَانَ لكون [یَكُونُ‏] ذَلِكَ دَاعِیَةً لَهُمْ إِلَی الْفَسَادِ وَ النِّفَاقِ وَ الِاخْتِلَافِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ عَلَیْهِمُ الْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ بِأَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ قِيلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهِمُ الْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ لَجَازَ لَهُمْ أَنْ یَتَوَهَّمُوا مُدَبِّرَیْنِ أَوْ أَكْثَرَ مِنْ ذَلِكَ وَ إِذَا جَازَ ذَلِكَ لَمْ یَهْتَدُوا إِلَی الصَّانِعِ لَهُمْ مِنْ غَیْرِهِ لِأَنَّ كُلَّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ كَانَ لَا یَدْرِی لِأَنَّهُ إِنَّمَا یَعْبُدُ غَیْرَ الَّذِی خَلَقَهُ وَ يطبع [یُطِيعُ‏] غَیْرَ الَّذِی أَمَرَهُ فَلَا یَكُونُونَ عَلَی حَقِيقَةٍ مِنْ صَانِعِهِمْ وَ خَالِقِهِمْ وَ لَا یَثْبُتُ عِنْدَهُمْ أَمْرُ آمِرٍ وَ لَا نَهْیُ نَاهٍ إِذَا لَا یَعْرِفُ الْآمِرَ بِعَیْنِهِ وَ لَا النَّاهِیَ مِنْ غَیْرِهِ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ جَازَ أَنْ یَكُونَ اثْنَیْنِ لَمْ یَكُنْ أَحَدُ الشَّرِيكَیْنِ أَوْلَی بِأَنْ یُعْبَدَ وَ یُطَاعَ مِنَ الْآخَرِ وَ فِی إِجَازَةِ أَنْ یُطَاعَ ذَلِكَ الشَّرِيكُ إِجَازَةُ أَنْ لَا یُطَاعَ اللَّهُ وَ فِی إِجَازَةِ أَنْ لَا یُطَاعَ اللَّهُ كُفْرٌ بِاللَّهِ وَ بِجَمِيعِ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِثْبَاتُ كُلِّ بَاطِلٍ وَ تَرْكُ كُلِّ حَقٍّ وَ تَحْلِيلُ كُلِّ حَرَامٍ وَ تَحْرِيمُ كُلِّ حَلَالٍ وَ الدُّخُولُ فِی كُلِّ مَعْصِیَةٍ وَ الْخُرُوجُ مِنْ كُلِّ طَاعَةٍ وَ إِبَاحَةُ كُلِّ فَسَادٍ وَ إِبْطَالُ كُلِّ حَقٍّ وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ جَازَ أَنْ یَكُونَ أَكْثَرَ مِنْ وَاحِدٍ لَجَازَ لِإِبْلِيسَ أَنْ یَدَّعِیَ أَنَّهُ ذَلِكَ الْآخَرُ حَتَّی یُضَادَّ اللَّهَ تَعَالَی فِی جَمِيعِ حُكْمِهِ وَ یَصْرِفَ الْعِبَادَ إِلَی نَفْسِهِ فَیَكُونُ فِی ذَلِكَ أَعْظَمُ الْكُفْرِ وَ أَشَدُّ النِّفَاقِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ عَلَیْهِمُ الْإِقْرَارُ بِاللَّهِ بِأَنَّهُ‏ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ قِيلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنْ لا یَكُونُوا قَاصِدِينَ نَحْوَهُ بِالْعِبَادَةِ وَ الطَّاعَةِ دُونَ غَیْرِهِ غَیْرَ مُشْتَبِهٍ عَلَیْهِمْ أَمْرُ رَبِّهِمْ وَ صَانِعِهِمْ وَ رَازِقِهِمْ وَ مِنْهَا أَنَّهُمْ لَوْ لا [لَمْ‏] یَعْلَمُوا أَنَّهُ‏ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ لَمْ یَدْرُوا لَعَلَّ رَبَّهُمْ وَ صَانِعَهُمْ هَذِهِ الْأَصْنَامُ الَّتِی نَصَبَهَا لَهُمْ آبَاؤُهُمْ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النِّيرَانُ إِذَا كَانَ جَائِزاً أَنْ یَكُونَ عَلَیْهِمْ مُشْتَبِهٌ وَ كَانَ یَكُونُ فِی ذَلِكَ الْفَسَادُ وَ تَرْكُ طَاعَاتِهِ كُلِّهَا وَ ارْتِكَابُ مَعَاصِيهِ كُلِّهَا عَلَی قَدْرِ مَا یَتَنَاهَی إِلَیْهِمْ مِنْ أَخْبَارِ هَذِهِ الْأَرْبَابِ وَ أَمْرِهَا وَ نَهْیِهَا وَ مِنْهَا أَنَّهُ لَوْ لَمْ یَجِبْ عَلَیْهِمْ أَنْ یَعْرِفُوا أَنْ‏ لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ لَجَازَ عِنْدَهُمْ أَنْ یَجْرِیَ عَلَیْهِ مَا یَجْرِی عَلَی الْمَخْلُوقِينَ مِنَ الْعَجْزِ وَ الْجَهْلِ وَ التَّغْیِيرِ وَ الزَّوَالِ وَ الْفَنَاءِ وَ الْكَذِبِ وَ الِاعْتِدَاءِ وَ مَنْ جَازَتْ عَلَیْهِ هَذِهِ الْأَشْیَاءُ لَمْ یُؤْمَنْ فَنَاؤُهُ وَ لَمْ یُوثَقْ بِعَدْلِهِ وَ لَمْ یُحَقَّقْ قَوْلُهُ وَ أَمْرُهُ وَ نَهْیُهُ وَ وَعْدُهُ وَ وَعِيدُهُ وَ ثَوَابُهُ وَ عِقَابُهُ وَ فِی ذَلِكَ فَسَادُ الْخَلْقِ وَ إِبْطَالُ الرُّبُوبِیَّةِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لِمَ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی الْعِبَادَ وَ نَهَاهُمْ قِيلَ لِأَنَّهُ لَا یَكُونُ بَقَاؤُهُمْ وَ صَلَاحُهُمْ إِلَّا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْیِ وَ الْمَنْعِ مِنَ الْفَسَادِ وَ التَّغَاصُبِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ تَعَبَّدَهُمْ قِيلَ لِئَلَّا یَكُونُوا نَاسِينَ لِذِكْرِهِ وَ لَا تَارِكِينَ لِأَدَبِهِ وَ لَا لَاهِينَ عَنْ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ إِذَا كَانَ فِيهِ صَلَاحُهُمْ وَ قِوَامُهُمْ فَلَوْ تُرِكُوا بِغَیْرِ تَعَبُّدٍ لَطَالَ‏ عَلَیْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ‏ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ قِيلَ لِأَنَّ فِی الصَّلَاةِ الْإِقْرَارَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ هُوَ صَلَاحٌ عَامٌّ لِأَنَّ فِيهِ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ الْقِیَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِكَانَةِ وَ الْخُضُوعِ‏ وَ الْخُشُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ الْإِقَالَةِ مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعَ الْجَبْهَةِ عَلَی الْأَرْضِ كُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِیَكُونَ الْعَبْدُ ذَاكِراً لِلَّهِ غَیْرَ نَاسٍ لَهُ وَ یَكُونَ خَاشِعاً وَجِلًا مُتَذَلِّلًا طَالِباً رَاغِباً فِی الزِّیَادَةِ لِلدِّينِ وَ الدُّنْیَا مَعَ مَا فِيهِ مِنَ الِانْزِجَارِ عَنِ الْفَسَادِ وَ صَارَ ذَلِكَ عَلَیْهِ فِی كُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِئَلَّا یَنْسَی الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَی وَ لِیَكُونَ فِی طَاعَةِ خَالِقِهِ وَ الْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ زَاجِراً لَهُ عَنِ الْمَعَاصِی وَ حَاجِزاً وَ مَانِعاً لَهُ عَنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ أُمِرُوا بِالْوُضُوءِ وَ بُدِئَ بِهِ قِيلَ لَهُ لِأَنْ یَكُونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ وَ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِیَّاهُ مُطِيعاً لَهُ فِيمَا أَمَرَهُ نَقِیّاً مِنَ الْأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَةِ مَعَ مَا فِيهِ مِنْ ذَهَابِ الْكَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ وَ تَزْكِیَةِ الْفُؤَادِ لِلْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ ذَلِكَ عَلَی الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ قِيلَ لِأَنَّ الْعَبْدَ إِذَا قَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ فَإِنَّمَا یَنْكَشِفُ عَنْ جَوَارِحِهِ وَ یُظْهِرُ مَا وَجَبَ فِيهِ الْوُضُوءُ وَ ذَلِكَ بِأَنَّهُ بِوَجْهِهِ یَسْجُدُ وَ یَخْضَعُ وَ بِیَدِهِ یَسْأَلُ وَ یَرْغَبُ وَ یَرْهَبُ وَ یَتَبَتَّلُ وَ یَنْسُكُ وَ بِرَأْسِهِ یَسْتَقْبِلُ فِی رُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ وَ بِرِجْلَیْهِ یَقُومُ وَ یَقْعُدُ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ الْغَسْلُ عَلَی الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ وَ جُعِلَ الْمَسْحُ عَلَی الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ لَمْ یُجْعَلْ ذَلِكَ غَسْلًا كُلُّهُ أَوْ مَسْحاً كُلُّهُ قِيلَ لِعِلَلٍ شَتَّی مِنْهَا أَنَّ الْعِبَادَةَ الْعُظْمَی إِنَّمَا هِیَ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ وَ إِنَّمَا یَكُونُ الرُّكُوعُ وَ السُّجُودُ بِالْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ لَا بِالرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ مِنْهَا أَنَّ الْخَلْقَ لَا یُطِيقُونَ فِی كُلِّ وَقْتٍ غَسْلَ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ یَشْتَدُّ ذَلِكَ عَلَیْهِمْ فِی الْبَرْدِ وَ السَّفَرِ وَ الْمَرَضِ وَ أَوْقَاتٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ أَخَفُّ مِنْ غَسْلِ الرَّأْسِ وَ الرِّجْلَیْنِ وَ إذا [إِنَّمَا] وُضِعَتِ الْفَرَائِضُ عَلَی قَدْرِ أَقَلِّ النَّاسِ طَاقَةً مِنْ أَهْلِ الصِّحَّةِ ثُمَّ عُمَّ فِيهَا الْقَوِیُّ وَ الضَّعِيفُ وَ مِنْهَا أَنَّ الرَّأْسَ وَ الرِّجْلَیْنِ لَیْسَ هُمَا فِی كُلِّ وَقْتٍ بَادِیَانِ ظَاهِرَانِ كَالْوَجْهِ وَ الْیَدَیْنِ لِمَوْضِعِ الْعِمَامَةِ وَ الْخُفَّیْنِ وَ غَیْرِ ذَلِكَ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ وَجَبَ الْوُضُوءُ مِمَّا خَرَجَ مِنَ الطَّرَفَیْنِ خَاصَّةً وَ مِنَ النَّوْمِ دُونَ‏ سَائِرِ الْأَشْیَاءِ قِيلَ لِأَنَّ الطَّرَفَیْنِ هُمَا طَرِيقُ النَّجَاسَةِ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ طَرِيقٌ تُصِيبُهُ النَّجَاسَةُ مِنْ نَفْسِهِ إِلَّا مِنْهُمَا فَأُمِرُوا بِالطَّهَارَةِ عِنْدَ مَا تُصِيبُهُمْ تِلْكَ النَّجَاسَةُ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَمَّا النَّوْمُ فَلِأَنَّ النَّائِمَ إِذَا غَلَبَ عَلَیْهِ النَّوْمُ یُفْتَحُ كُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنْهُ وَ اسْتَرْخَی فَكَانَ أَغْلَبَ الْأَشْیَاءِ عَلَیْهِ فِی الْخُرُوجِ مِنْهُ الرِّيحُ فَوَجَبَ عَلَیْهِ الْوُضُوءُ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ لَمْ یُؤْمَرُوا بِالْغُسْلِ مِنْ هَذِهِ النَّجَاسَةِ كَمَا أُمِرُوا بِالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ قِيلَ لِأَنَّ هَذَا شَیْ‏ءٌ دَائِمٌ غَیْرُ مُمْكِنٍ لِلْخَلْقِ الِاغْتِسَالُ مِنْهُ كُلَّمَا یُصِيبُ ذَلِكَ وَ لا یُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ الْجَنَابَةُ لَیْسَتْ هِیَ أَمْرٌ دَائِمٌ إِنَّمَا هِیَ شَهْوَةٌ تُصِيبُهَا إِذَا أَرَادَ وَ یُمْكِنُهُ تَعْجِيلُهَا وَ تَأْخِيرُهَا الْأَیَّامَ الثَّلَاثَةَ وَ الْأَقَلَّ وَ الْأَكْثَرَ وَ لَیْسَ ذَلِكَ هَكَذَا فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ أُمِرُوا بِالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ لَمْ یُؤْمَرُوا بِالْغُسْلِ مِنَ الْخَلَاءِ وَ هُوَ أَنْجَسُ مِنَ الْجَنَابَةِ وَ أَقْذَرُ قِيلَ مِنْ أَجْلِ أَنَّ الْجَنَابَةَ مِنْ نَفْسِ الْإِنْسَانِ وَ هُوَ شَیْ‏ءٌ یَخْرُجُ مِنْ جَمِيعِ جَسَدِهِ وَ الْخَلَاءُ لَیْسَ هُوَ مِنْ نَفْسِ الْإِنْسَانِ إِنَّمَا هُوَ غِذَاءٌ یَدْخُلُ مِنْ بَابٍ وَ یَخْرُجُ مِنْ بَابٍ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ أَخْبِرْنِی عَنِ الْأَذَانِ لِمَ أُمِرُوا قِيلَ لِعِلَلٍ كَثِيرَةٍ مِنْهَا أَنْ یَكُونَ تَذْكِيراً لِلسَّاهِی وَ تَنْبِيهاً لِلْغَافِلِ وَ تَعْرِيفاً لِمَنْ جَهِلَ الْوَقْتَ وَ اشْتَغَلَ عَنِ الصَّلَاةِ وَ لِیَكُونَ ذَلِكَ دَاعِياً إِلَی عِبَادَةِ الْخَالِقِ مُرَغِّباً فِيهَا مُقِرّاً لَهُ بِالتَّوْحِيدِ مُجَاهِراً بِالْإِيمَانِ مُعْلِناً بِالْإِسْلَامِ مُؤَذِّناً لِمَنْ نَسِیَهَا وَ إِنَّمَا یُقَالُ مُؤَذِّنٌ لِأَنَّهُ یُؤَذِّنُ بِالصَّلَاةِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ بَدَأَ فِيهِ بِالتَّكْبِيرِ قَبْلَ التَّهْلِيلِ قِيلَ لِأَنَّهُ أَرَادَ أَنْ یَبْدَأَ بِذِكْرِهِ وَ اسْمِهِ لِأَنَّ اسْمَ اللَّهِ تَعَالَی فِی التَّكْبِيرِ فِی أَوَّلِ الْحَرْفِ وَ فِی التَّهْلِيلِ اسْمُ اللَّهِ فِی آخِرِ الْحَرْفِ فَبَدَأَ بِالْحَرْفِ الَّذِی اسْمُ اللَّهِ فِی أَوَّلِهِ لَا فِی آخِرِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جُعِلَ مَثْنَی مَثْنَی قِيلَ لِأَنْ یَكُونَ مُكَرَّراً فِی آذَانِ الْمُسْتَمِعِينَ مُؤَكَّداً عَلَیْهِمْ إِنْ سَهَا أَحَدٌ عَنِ الْأَوَّلِ لَمْ یَسْهُ عَنِ الثَّانِی وَ لِأَنَّ الصَّلَاةَ رَكْعَتَانِ رَكْعَتَانِ وَ لِذَلِكَ جُعِلَ الْأَذَانُ مَثْنَی مَثْنَی فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جُعِلَ التَّكْبِيرُ فِی أَوَّلِ الْأَذَانِ أَرْبَعاً قِيلَ لِأَنَّ أَوَّلَ الْأَذَانِ‏ إِنَّمَا یُبْدَأُ غَفْلَةً وَ لَیْسَ قَبْلَهُ كَلَامٌ یُنَبِّهُ الْمُسْتَمِعَ لَهُ فَجُعِلَ ذَلِكَ تَنْبِيهاً لِلْمُسْتَمِعِينَ لِمَا بَعْدَهُ فِی الْأَذَانِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جُعِلَ بَعْدَ التَّكْبِيرِ شَهَادَتَیْنِ قِيلَ لِأَنَّ أَوَّلَ الْإِيمَانِ إِنَّمَا هُوَ التَّوْحِيدُ وَ الْإِقْرَارُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ الثَّانِیَ الْإِقْرَارُ لِلرَّسُولِ بِالرِّسَالَةِ وَ أَنَّ طَاعَتَهُمَا وَ مَعْرِفَتَهُمَا مَقْرُونَتَانِ وَ أَنَّ أَصْلَ الْإِيمَانِ إِنَّمَا هُوَ الشَّهَادَةُ فَجَعَلَ الشَّهَادَتَیْنِ فِی الْأَذَانِ كَمَا جَعَلَ فِی سَائِرِ الْحُقُوقِ شَهَادَتَیْنِ فَإِذَا أَقَرَّ لِلَّهِ تَعَالَی بِالْوَحْدَانِیَّةِ وَ الإقرار [أَقَرَّ] لِلرَّسُولِ بِالرِّسَالَةِ فَقَدْ أَقَرَّ بِجُمْلَةِ الْإِيمَانِ لِأَنَّ أَصْلَ الْإِيمَانِ إِنَّمَا هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جُعِلَ بَعْدَ الشَّهَادَتَیْنِ الدُّعَاءُ إِلَی الصَّلَاةِ قِيلَ لِأَنَّ الْأَذَانَ إِنَّمَا وُضِعَ لِمَوْضِعِ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا هُوَ النِّدَاءُ إِلَی الصَّلَاةِ فَجُعِلَ النِّدَاءُ إِلَی الصَّلَاةِ فِی وَسَطِ الْأَذَانِ فَقَدَّمَ الْمُؤَذِّنُ قَبْلَهَا أَرْبَعاً التَّكْبِيرَتَیْنِ وَ الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَخَّرَ بَعْدَهَا أَرْبَعاً یَدْعُو إِلَی الْفَلَاحِ حَثّاً عَلَی الْبِرِّ وَ الصَّلَاةِ ثُمَّ دَعَا إِلَی خَیْرِ الْعَمَلِ مُرَغِّباً فِيهَا وَ فِی عَمَلِهَا وَ فِی أَدَائِهَا ثُمَّ نَادَی بِالتَّكْبِيرِ وَ التَّهْلِيلِ لِیُتِمَّ بَعْدَهَا أَرْبَعاً كَمَا أَتَمَّ قَبْلَهَا أَرْبَعاً وَ لِیَخْتِمَ كَلَامَهُ بِذِكْرِ اللَّهِ كَمَا فَتَحَهُ بِذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ جَعَلَ آخِرَهَا التَّهْلِيلَ وَ لَمْ یَجْعَلْ آخِرَهَا التَّكْبِيرَ كَمَا جَعَلَ فِی أَوَّلِهَا التَّكْبِيرَ قِيلَ لِأَنَّ التَّهْلِيلَ اسْمُ اللَّهِ فِی آخِرِهِ فَأَحَبَّ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یَخْتِمَ الْكَلَامَ بِاسْمِهِ كَمَا فَتَحَهُ بِاسْمِهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ فَلِمَ لَمْ یَجْعَلْ بَدَلَ التَّهْلِيلِ التَّسْبِيحَ وَ التَّحْمِيدَ وَ اسْمُ اللَّهِ فِی آخِرِهِمَا قِيلَ لِأَنَّ التَّهْلِيلَ هُوَ إِقْرَارٌ لِلَّهِ تَعَالَی بِالتَّوْحِيدِ وَ خَلْعُ الْأَنْدَادِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ هُوَ أَوَّلُ الْإِيمَانِ وَ أَعْظَمُ مِنَ التَّسْبِيحِ وَ التَّحْمِيدِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ بَدَأَ فِی الِاسْتِفْتَاحِ وَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ وَ الْقِیَامِ وَ الْقُعُودِ بِالتَّكْبِيرِ قِيلَ لِعِلَّةِ الَّتِی ذَكَرْنَاهَا فِی الْأَذَانِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جَعَلَ الدُّعَاءَ فِی الرَّكْعَةِ الْأُولَی قَبْلَ الْقِرَاءَةِ وَ لِمَ جَعَلَ فِی الرَّكْعَةِ الثَّانِیَةِ الْقُنُوتَ بَعْدَ الْقِرَاءَةِ قِيلَ لِأَنَّهُ أَحَبَّ أَنْ یَفْتَحَ قِیَامَهُ لِرَبِّهِ وَ عِبَادَتَهُ بِالتَّحْمِيدِ وَ التَّقْدِيسِ وَ الرَّغْبَةِ وَ الرَّهْبَةِ وَ یَخْتِمَهُ بِمِثْلِ ذَلِكَ وَ لِیَكُونَ فِی الْقِیَامِ عِنْدَ الْقُنُوتِ أطول [طُولٌ‏] فَأَحْرَی أَنْ یُدْرِكَ الْمُدْرِكُ الرُّكُوعَ وَ لَا یَفْقَهَ الرَّكْعَةَ فِی الْجَمَاعَةِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ أُمِرُوا بِالْقِرَاءَةِ فِی الصَّلَاةِ قِيلَ لِئَلَّا یَكُونَ الْقِرَاءَةُ مَهْجُوراً مُضَیَّعاً وَ لِیَكُونَ مَحْفُوظاً فَلَا یَضْمَحِلَّ وَ لَا یُجْهَلَ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ بَدَأَ بِالْحَمْدِ فِی كُلِّ قِرَاءَةٍ دُونَ سَائِرِ السُّوَرِ قِيلَ لِأَنَّهُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ فِی الْقُرْآنِ وَ الْكَلَامِ جُمِعَ فِيهِ جَوَامِعُ الْخَیْرِ وَ الْحِكْمَةِ مَا جُمِعَ فِی سُورَةِ الْحَمْدِ وَ ذَلِكَ أَنَّ قَوْلَهُ تَعَالَی‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ إِنَّمَا هُوَ أَدَاءٌ لِمَا أَوْجَبَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ مِنَ الشُّكْرِ وَ شُكْرُهُ لِمَا وَفَّقَ عَبْدَهُ لِلْخَیْرِ رَبِّ الْعالَمِينَ‏ تَمْجِيدٌ لَهُ وَ تَحْمِيدٌ وَ إِقْرَارٌ و أنه [بِأَنَّهُ‏] هُوَ الْخَالِقُ الْمَالِكُ لَا غَیْرُهُ‏ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ اسْتِعْطَافٌ وَ ذِكْرٌ لِآلَائِهِ وَ نَعْمَائِهِ عَلَی جَمِيعِ خَلْقِهِ‏ مالِكِ یَوْمِ الدِّينِ‏ إِقْرَارٌ لَهُ بِالْبَعْثِ وَ النُّشُورِ وَ الْحِسَابِ وَ الْمُجَازَاةِ وَ إِيجَابٌ لَهُ مُلْكَ الْآخِرَةِ كَمَا أَوْجَبَ لَهُ مُلْكَ الدُّنْیَا إِیَّاكَ نَعْبُدُ رَغْبَةٌ وَ تَقَرُّبٌ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِخْلَاصٌ بِالْعَمَلِ لَهُ دُونَ غَیْرِهِ‏ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعِينُ‏ اسْتَزَادَةٌ مِنْ تَوْفِيقِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ اسْتِدَامَتِهِ لِمَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ بَصَّرَهُ‏ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ‏ اسْتِرْشَادٌ لِأَدَبِهِ وَ اعْتِصَامٌ بِحَبْلِهِ وَ اسْتِزَادَةٌ فِی الْمَعْرِفَةِ بِرَبِّهِ وَ بِعَظَمَتِهِ وَ بِكِبْرِیَائِهِ‏ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏ تَوْكِيدٌ فِی السُّؤَالِ وَ الرَّغْبَةِ وَ ذِكْرٌ لِمَا تَقَدَّمَ مِنْ أَیَادِيهِ وَ نِعَمِهِ عَلَی أَوْلِیَائِهِ وَ رَغْبَةٌ فِی مِثْلِ تِلْكَ النِّعَمِ‏ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ‏ اسْتَعَاذَةٌ مِنْ أَنْ یَكُونَ مِنَ الْمُعَانِدِينَ الْكَافِرِينَ الْمُسْتَخِفِّينَ بِهِ وَ بِأَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ‏ وَ لَا الضَّالِّينَ‏ اعْتِصَامٌ مِنْ أَنْ یَكُونَ مِنَ الضَّالِّينَ الَّذِينَ ضَلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ مِنْ غَیْرِ مَعْرِفَةٍ وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً فَقَدِ اجْتَمَعَ فِيهِ مِنْ جَوَامِعِ الْخَیْرِ وَ الْحِكْمَةِ فِی أَمْرِ الْآخِرَةِ وَ الدُّنْیَا مَا لَا یَجْمَعُهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْأَشْیَاءِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ التَّسْبِيحُ فِی الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ قِيلَ لِعِلَلٍ مِنْهَا أَنْ یَكُونَ الْعَبْدُ مَعَ خُضُوعِهِ وَ خُشُوعِهِ وَ تَعَبُّدِهِ وَ تَوَرُّعِهِ وَ اسْتِكَانَتِهِ وَ تَذَلُّلِهِ وَ تَوَاضُعِهِ وَ تَقَرُّبِهِ إِلَی رَبِّهِ مُقَدِّساً لَهُ مُمَجِّداً مُسَبِّحاً مُطِيعاً مُعَظِّماً شَاكِراً لِخَالِقِهِ وَ رَازِقِهِ فَلَا یَذْهَبُ بِهِ الْفِكْرُ وَ الْأَمَانِیُّ إِلَی غَیْرِ اللَّهِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ أَصْلُ الصَّلَاةِ رَكْعَتَیْنِ وَ لِمَ زِيدَ عَلَی بَعْضِهَا رَكْعَةٌ وَ عَلَی بَعْضِهَا رَكْعَتَانِ وَ لَمْ یُزَدْ عَلَی بَعْضِهَا شَیْ‏ءٌ قِيلَ لِأَنَّ أَصْلَ الصَّلَاةِ إِنَّمَا هِیَ رَكْعَةٌ وَاحِدَةٌ لِأَنَّ أَصْلَ الْعَدَدِ وَاحِدٌ فَإِنْ نَقَصَتْ مِنْ وَاحِدَةٍ فَلَیْسَتْ هِیَ صَلَاةً فَعَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ الْعِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ تِلْكَ الرَّكْعَةَ الْوَاحِدَةَ الَّتِی لَا صَلَاةَ أَقَلَّ مِنْهَا بِكَمَالِهَا وَ تَمَامِهَا وَ الْإِقْبَالِ عَلَیْهَا فَقَرَنَ إِلَیْهَا رَكْعَةً أُخْرَی لِیُتِمَّ بِالثَّانِیَةِ مَا نَقَصَ مِنَ الْأُولَی فَفَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَصْلَ الصَّلَاةِ رَكْعَتَیْنِ ثُمَّ عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَّ الْعِبَادَ لَا یُؤَدُّونَ هَاتَیْنِ الرَّكْعَتَیْنِ بِتَمَامِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ كَمَالِهِ فَضَمَّ إِلَی الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ رَكْعَتَیْنِ رَكْعَتَیْنِ لِیَكُونَ فِيهَا تَمَامُ الرَّكْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ ثُمَّ إِنَّهُ عَلِمَ أَنَّ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ یَكُونُ شُغُلُ النَّاسِ فِی وَقْتِهَا أَكْثَرَ لِلِانْصِرَافِ إِلَی الْإِفْطَارِ وَ الْأَكْلِ وَ الشُّرْبِ وَ الْوُضُوءِ وَ التَّهْیِئَةِ لِلْمَبِيتِ فَزَادَ فِيهَا رَكْعَةً وَاحِدَةً لِیَكُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِمْ وَ لِأَنْ تَصِيرَ رَكَعَاتُ الصَّلَاةِ فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ فَرْداً ثُمَّ تَرَكَ الْغَدَاةَ عَلَی حَالِهَا لِأَنَّ الِاشْتِغَالَ فِی وَقْتِهَا أَكْثَرُ وَ الْمُبَادَرَةَ إِلَی الْحَوَائِجِ فِيهَا أَعَمُّ وَ لِأَنَّ الْقُلُوبَ فِيهَا أَخْلَی مِنَ الْفِكْرِ لِقِلَّةِ مُعَامَلَاتِ النَّاسِ بِاللَّیْلِ وَ لِقِلَّةِ الْأَخْذِ وَ الْإِعْطَاءِ فَالْإِنْسَانُ فِيهَا أَقْبَلُ عَلَی صَلَاتِهِ مِنْهُ فِی غَیْرِهَا مِنَ الصَّلَوَاتِ لِأَنَّ الْفِكْرَ أَقَلُّ لِعَدَمِ الْعَمَلِ مِنَ اللَّیْلِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَتِ التَّكْبِيرُ فِی الِاسْتِفْتَاحِ سَبْعَ تَكْبِيرَاتٍ قِيلَ إِنَّمَا جُعِلَ ذَلِكَ لِأَنَّ التَّكْبِيرَ فِی الرَّكْعَةِ الْأُولَی الَّتِی هِیَ الْأَصْلُ سَبْعُ تَكْبِيرَاتٍ تَكْبِيرَةُ الِاسْتِفْتَاحِ وَ تَكْبِيرَةُ الرُّكُوعِ وَ تَكْبِيرَتَانِ لِلسُّجُودِ وَ تَكْبِيرَةٌ أَیْضاً لِلرُّكُوعِ وَ تَكْبِيرَتَانِ لِلسُّجُودِ فَإِذَا كَبَّرَ الْإِنْسَانُ أَوَّلَ الصَّلَاةِ سَبْعَ تَكْبِيرَاتٍ فَقَدْ أَحْرَزَ التَّكْبِيرَ كُلَّهُ فَإِنْ سَهَا فِی شَیْ‏ءٍ مِنْهَا أَوْ تَرَكَهَا لَمْ یَدْخُلْ عَلَیْهِ نَقْصٌ فِی صَلَاتِهِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ رَكْعَةً وَ سَجْدَتَیْنِ قِيلَ لِأَنَّ الرُّكُوعَ مِنْ فِعْلِ الْقِیَامِ وَ السُّجُودَ مِنْ فِعْلِ الْقُعُودِ وَ صَلَاةَ الْقَاعِدِ عَلَی النِّصْفِ مِنْ صَلَاةِ الْقَائِمِ فَضُوعِفَ السُّجُودُ لِیَسْتَوِیَ بِالرُّكُوعِ فَلَا یَكُونَ بَیْنَهُمَا تَفَاوُتٌ لِأَنَّ الصَّلَاةَ إِنَّمَا هِیَ رُكُوعٌ وَ سُجُودٌ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ التَّشَهُّدُ بَعْدَ الرَّكْعَتَیْنِ قِيلَ لِأَنَّهُ كَمَا تَقَدَّمَ قَبْلَ الرُّكُوعِ وَ السُّجُودِ الْأَذَانُ وَ الدُّعَاءُ وَ الْقِرَاءَةُ فَكَذَلِكَ أَیْضاً أُمِرَ بَعْدَهَا التَّشَهُّدُ وَ التَّحْمِيدُ وَ الدُّعَاءُ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ التَّسْلِيمُ تَحْلِيلَ الصَّلَاةِ وَ لَمْ یُجْعَلْ بَدَلُهُ تَكْبِيراً أَوْ تَسْبِيحاً أَوْ ضَرْباً آخَرَ قِيلَ لِأَنَّهُ لَمَّا كَانَ فِی الدُّخُولِ فِی الصَّلَاةِ تَحْرِيمُ الْكَلَامِ لِلْمَخْلُوقِينَ وَ التَّوَجُّهُ‏ إِلَی الْخَالِقِ كَانَ تَحْلِيلُهَا كَلَامَ الْمَخْلُوقِينَ وَ الِانْتِقَالَ عَنْهَا وَ ابْتِدَاءُ الْمَخْلُوقِينَ فِی الْكَلَامِ إِنَّمَا هُوَ بِالتَّسْلِيمِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ الْقِرَاءَةُ فِی الرَّكْعَتَیْنِ الْأُولَیَیْنِ وَ التَّسْبِيحُ فِی الْأَخِيرَتَیْنِ قِيلَ لِلْفَرْقِ بَیْنَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عِنْدِهِ وَ مَا فَرَضَهُ مِنْ عِنْدِ رَسُولِهِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جَعَلَ الْجَمَاعَةَ قِيلَ لِئَلَّا یَكُونَ الْإِخْلَاصُ وَ التَّوْحِيدُ وَ الْإِسْلَامُ وَ الْعِبَادَةُ لِلَّهِ إِلَّا ظَاهِراً مَكْشُوفاً مَشْهُوراً لِأَنَّ فِی إِظْهَارِهِ حُجَّةً عَلَی أَهْلِ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ لِلَّهِ وَحْدَهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِیَكُونَ الْمُنَافِقُ وَ الْمُسْتَخِفُّ مُؤَدِّياً لِمَا أَقَرَّ بِهِ بِظَاهِرِ الْإِسْلَامِ وَ الْمُرَاقَبَةِ وَ لِیَكُونَ شَهَادَاتُ النَّاسِ بِالْإِسْلَامِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ جَائِزَةً مُمْكِنَةً مَعَ مَا فِيهِ مِنَ الْمُسَاعَدَةِ عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی وَ الزُّهْدِ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ الْجَهْرُ فِی بَعْضِ الصَّلَوَاتِ وَ لَمْ یُجْعَلْ فِی بَعْضٍ قِيلَ لِأَنَّ الصَّلَوَاتِ الَّتِی یُجْهَرُ فِيهَا إِنَّمَا هِیَ صَلَوَاتٌ تُصَلَّی فِی أَوْقَاتٍ مُظْلِمَةٍ فَوَجَبَ أَنْ یُجْهَرَ فِيهَا لِأَنْ یَمُرَّ الْمَارُّ فَیَعْلَمَ أَنَّ هَاهُنَا جَمَاعَةٌ فَإِذَا أَرَادَ أَنْ یُصَلِّیَ صَلَّی وَ لِأَنَّهُ إِنْ لَمْ یَرَ جَمَاعَةً تُصَلِّی سَمِعَ وَ عَلِمَ ذَلِكَ مِنْ جِهَةِ السَّمَاعِ وَ الصَّلَاتَانِ اللَّتَانِ لَا یُجْهَرُ فِيهِمَا فَإِنَّمَا هُمَا بِالنَّهَارِ وَ فِی أَوْقَاتٍ مُضِيئَةٍ فَهِیَ تُدْرَكُ مِنْ جِهَةِ الرُّؤْیَةِ فَلَا یَحْتَاجُ فِيهَا إِلَی السَّمَاعِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جَعَلَ الصَّلَوَاتِ فِی هَذِهِ الْأَوْقَاتِ وَ لَمْ تُقَدَّمْ وَ لَمْ تُؤَخَّرْ قِيلَ لِأَنَّ الْأَوْقَاتَ الْمَشْهُورَةَ الْمَعْلُومَةَ الَّتِی تَعُمُّ أَهْلَ الْأَرْضِ فَیَعْرِفُهَا الْجَاهِلُ وَ الْعَالِمُ أَرْبَعَةٌ غُرُوبُ الشَّمْسِ مَعْرُوفٌ مَشْهُورٌ یَجِبُ عِنْدَهُ الْمَغْرِبُ وَ سُقُوطُ الشَّفَقِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ یَجِبُ عِنْدَهُ الْعِشَاءُ الْآخِرَةُ وَ طُلُوعُ الْفَجْرِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ یَجِبُ عِنْدَهُ الْغَدَاةُ وَ زَوَالُ الشَّمْسِ مَشْهُورٌ مَعْلُومٌ یَجِبُ عِنْدَهُ الظُّهْرُ وَ لَمْ یَكُنْ لِلْعَصْرِ وَقْتٌ مَعْلُومٌ مَشْهُورٌ مِثْلُ هَذِهِ الْأَوْقَاتِ فَجَعَلَ وَقْتَهَا عِنْدَ الْفَرَاغِ مِنَ الصَّلَاةِ الَّتِی قَبْلَهَا وَ عِلَّةٌ أُخْرَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ أَنْ یَبْدَأَ النَّاسُ فِی كُلِّ عَمَلٍ أَوَّلًا بِطَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَمَرَهُمْ أَوَّلَ النَّهَارِ أَنْ یَبْدَءُوا بِعِبَادَتِهِ ثُمَّ یَنْتَشِرُوا فِيمَا أَحَبُّوا مِنْ مَرَمَّةِ دُنْیَاهُمْ فَأَوْجَبَ صَلَاةَ الْغَدَاةِ عَلَیْهِمْ فَإِذَا كَانَ نِصْفُ النَّهَارِ وَ تَرَكُوا مَا كَانُوا فِيهِ مِنَ الشُّغُلِ وَ هُوَ وَقْتٌ یَضَعُ النَّاسُ فِيهِ ثِیَابَهُمْ وَ یَسْتَرِيحُونَ وَ یَشْتَغِلُونَ بِطَعَامِهِمْ وَ قَیْلُولَتِهِمْ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَبْدَءُوا أَوَّلًا بِذِكْرِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الظُّهْرَ ثُمَّ یَتَفَرَّغُوا لِمَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِكَ فَإِذَا قَضَوْا وَطَرَهُمْ وَ أَرَادُوا الِانْتِشَارَ فِی الْعَمَلِ لِآخِرِ النَّهَارِ بَدَءُوا أَیْضاً بِطَاعَتِهِ ثُمَّ صَارُوا إِلَی مَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِكَ فما وجب [فَأَوْجَبَ‏] عَلَیْهِمُ الْعَصْرَ ثُمَّ یَنْتَشِرُونَ فِيمَا شَاءُوا مِنْ مَرَمَّةِ دُنْیَاهُمْ فَإِذَا جَاءَ اللَّیْلُ وَ وَضَعُوا زِينَتَهُمْ وَ عَادُوا إِلَی أَوْطَانِهِمْ ابْتَدَءُوا أَوَّلًا بِعِبَادَةِ رَبِّهِمْ ثُمَّ یَتَفَرَّغُونَ لِمَا أَحَبُّوا مِنْ ذَلِكَ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الْمَغْرِبَ فَإِذَا جَاءَ وَقْتُ النَّوْمِ وَ فَرَغُوا مِمَّا كَانُوا بِهِ مُشْتَغِلِينَ أَحَبَّ أَنْ یَبْدَءُوا أَوَّلًا بِعِبَادَتِهِ وَ طَاعَتِهِ ثُمَّ یَصِيرُونَ إِلَی مَا شَاءُوا أَنْ یَصِيرُوا إِلَیْهِ مِنْ ذَلِكَ فَیَكُونُوا قَدْ بَدَءُوا فِی كُلِّ عَمَلٍ بِطَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ فَأَوْجَبَ عَلَیْهِمُ الْعَتَمَةَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ لَمْ یَنْسَوْهُ وَ لَمْ یَغْفُلُوا عَنْهُ وَ لَمْ تَقْسُ قُلُوبُهُمْ وَ لَمْ تَقِلَّ رَغْبَتُهُمْ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ إِذَا لَمْ یَكُنْ لِلْعَصْرِ وَقْتٌ مَشْهُورٌ مِثْلُ تِلْكَ الْأَوْقَاتِ أَوْجَبَهَا بَیْنَ الظُّهْرِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَمْ یُوجِبْهَا بَیْنَ الْعَتَمَةِ وَ الْغَدَاةِ وَ بَیْنَ الْغَدَاةِ وَ الظُّهْرِ قِيلَ لِأَنَّهُ لَیْسَ وَقْتٌ عَلَی النَّاسِ أَخَفَّ وَ لَا أَیْسَرَ وَ لَا أَحْرَی أَنْ یَعُمَّ فِيهِ الضَّعِيفَ وَ الْقَوِیَّ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ مِنْ هَذَا الْوَقْتِ وَ ذَلِكَ أَنَّ النَّاسَ عَامَّتَهُمْ یَشْتَغِلُونَ فِی أَوَّلِ النَّهَارِ بِالتِّجَارَاتِ وَ الْمُعَامَلَاتِ وَ الذَّهَابِ فِی الْحَوَائِجِ وَ إِقَامَةِ الْأَسْوَاقِ فَأَرَادَ أَنْ لَا یَشْغَلَهُمْ عَنْ طَلَبِ مَعَاشِهِمْ وَ مَصْلَحَةِ دُنْیَاهُمْ وَ لَیْسَ یَقْدِرُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عَلَی قِیَامِ اللَّیْلِ وَ لَا یَشْعُرُونَ بِهِ وَ لَا یَنْتَبِهُونَ لِوَقْتِهِ لَوْ كَانَ وَاجِباً وَ لَا یُمْكِنُهُمْ ذَلِكَ فَخَفَّفَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ لَمْ یَجْعَلْهَا فِی أَشَدِّ الْأَوْقَاتِ عَلَیْهِمْ وَ لَكِنْ جَعَلَهَا فِی أَخَفِّ الْأَوْقَاتِ عَلَیْهِمْ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ یُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ یَرْفَعُ الْیَدَیْنِ فِی التَّكْبِيرِ قِيلَ لِأَنَّ رَفْعَ الْیَدَیْنِ هُوَ ضَرْبٌ مِنَ الِابْتِهَالِ وَ التَّبَتُّلِ وَ التَّضَرُّعِ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَكُونَ الْعَبْدُ فِی وَقْتِ ذِكْرِهِ لَهُ مُتَبَتِّلًا مُتَضَرِّعاً مُبْتَهِلًا وَ لِأَنَّ فِی رَفْعِ الْیَدَیْنِ إِحْضَارَ النِّیَّةِ وَ إِقْبَالَ الْقَلْبِ عَلَی مَا قَالَ وَ قَصَدَهُ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ صَلَاةُ السُّنَّةِ أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ رَكْعَةً قِيلَ لِأَنَّ الْفَرِيضَةَ سَبْعَ عَشْرَةَ رَكْعَةً فَجُعِلَتِ السُّنَّةُ مِثْلَیِ الْفَرِيضَةِ كَمَالًا لِلْفَرِيضَةِ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ جُعِلَ صَلَاةُ السُّنَّةِ فِی أَوْقَاتٍ مُخْتَلِفَةٍ وَ لَمْ یُجْعَلْ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ قِيلَ لِأَنَّ أَفْضَلَ الْأَوْقَاتِ ثَلَاثَةٌ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ وَ بِالْأَسْحَارِ فَأَحَبَّ أَنْ یُصَلَّی لَهُ فِی كُلِّ هَذِهِ الْأَوْقَاتِ الثَّلَاثَةِ لِأَنَّهُ إِذَا فُرِّقَتِ السُّنَّةُ فِی أَوْقَاتٍ شَتَّی كَانَ أَدَاؤُهَا أَیْسَرَ وَ أَخَفَّ مِنْ أَنْ تُجْمَعَ كُلُّهَا فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ فَإِنْ قَالَ فَلِمَ صَارَتْ صَلَاةُ الْجُمُعَةِ إِذَا كَانَتْ مَعَ الْإِمَامِ رَكْعَتَیْنِ وَ إِذَا كَانَتْ بِغَیْرِ إِمَامٍ رَكْعَتَیْنِ وَ رَكْعَتَیْنِ قِيلَ لِعِلَلٍ شَتَّی مِنْهَا أَنَّ النَّاسَ یَتَخَطَّوْنَ إِلَی الْجُمُعَةِ مِنْ بُعْدٍ فَأَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْهُمْ لِمَوْضِعِ التَّعَبِ الَّذِی صَارُوا إِلَیْهِ وَ مِنْهَا أَنَّ الْإِمَامَ یَحْبِسُهُمْ لِلْخُطْبَةِ وَ هُمْ مُنْتَظِرُونَ لِلصَّلَاةِ وَ مَنِ انْتَظَرَ الصَّلَاةَ فَهُوَ فِی صَلَاةٍ فِی حُكْمِ التَّمَامِ وَ مِنْهَا أَنَّ الصَّلَاةَ مَعَ الْإِمَامِ أَتَمُّ وَ أَكْمَلُ لِعِلْمِهِ وَ فِقْهِهِ وَ عَدْلِهِ وَ فَضْلِهِ وَ مِنْهَا أَنَّ الْجُمُ

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب معارفی