عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج‏2، ص 140 ) شماره‌ی 1554

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره اجتماعی > تعامل با مردم > تشکر از ديگران
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره تربيتی ‌ اخلاقی > سخنان اخلاقی امام > اخلاص
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > سکونت در نيشابور > هنگام خروج از نيشابور و القای حديث (کلمه لا اله الا الله حصنی) در نيشابور
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احاديث > تفسير و توضيح احاديث > القای حديث (کلمه لا اله الا الله حصنی )

خلاصه

ابونصر احمد بن الحسين ضبّی گويد: حسين بن احمد گفت: از پدرم و او گفت: از جدّم شنيدم که می گفت: وقتی علی بن موسی الرضا عليهما السلام در زمان مأمون به نيشابور آمد، من خدمتش بودم، و به کارهای شخصی آن بزرگوار اقدام می کردم تا روزی که به قصد سرخس از نيشابور خارج شد و من او را بدرقه کردم و می خواستم تا مرو همراه او باشم، و چون يک مرحله از راه را طیّ کرديم سر از محمل بيرون آورد و فرمود: «با کمال موفقيت، باز گرد! تو به وظيفه واجب خود اقدام کردی و تا حدّ مشايعت انجام وظيفه نمودی، بس است.» عرض کردم: تو را به حقّ جدت محمد مصطفی و پدرت علی مرتضی و مادرت فاطمه زهرا، سوگند می دهم که يک حديث از احاديث خويش برای من بگو تا موجب شفای من شود و من بازگردم، فرمود: «تو از من حديث می پرسی؟! من خود از جوار حرم جدم بيرون آمدم، و حال آنکه نمی دانم عاقبت امرم به کجا خواهد کشيد.» عرضه داشتم: به حق محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا حديثی برايم بگو که مرا شفا و عافيت بخشيده باشی تا به وطنم بازگردم. حضرت عليه السلام فرمود: ـپدرم از جدّم از پدرش روايت نمود که او از پدرش شنيد و او نيز از پدرش که گفت: شنيدم از پدرم علی بن ابی طالب عليهم السلام که می گفت: شنيدم از رسول خدا صلی الله عليه و آله که می فرمود: خداوند جلّ جلاله فرموده: «لا اله الا الله» نام و نشان من است، هر کس از روی اخلاص قلب، آن را بر زبان بياورد در حصن و حصار و دژ محکم من داخل شده، و هر کس در حصن و حصار من داخل شود، از عذاب من ايمن خواهد بود.

متن فارسی

ابونصر احمد بن الحسين ضبّی گويد: حسين بن احمد گفت: از پدرم و او گفت: از جدّم شنيدم که می گفت: وقتی علی بن موسی الرضا عليهما السلام در زمان مأمون به نيشابور آمد، من خدمتش بودم، و به کارهای شخصی آن بزرگوار اقدام می کردم تا روزی که به قصد سرخس از نيشابور خارج شد و من او را بدرقه کردم و می خواستم تا مرو همراه او باشم، و چون يک مرحله از راه را طیّ کرديم سر از محمل بيرون آورد و فرمود: «با کمال موفقيت، باز گرد! تو به وظيفه واجب خود اقدام کردی و تا حدّ مشايعت انجام وظيفه نمودی، بس است.» عرض کردم: تو را به حقّ جدت محمد مصطفی و پدرت علی مرتضی و مادرت فاطمه زهرا، سوگند می دهم که يک حديث از احاديث خويش برای من بگو تا موجب شفای من شود و من بازگردم، فرمود: «تو از من حديث می پرسی؟! من خود از جوار حرم جدم بيرون آمدم، و حال آنکه نمی دانم عاقبت امرم به کجا خواهد کشيد.» عرضه داشتم: به حق محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا حديثی برايم بگو که مرا شفا و عافيت بخشيده باشی تا به وطنم بازگردم. حضرت عليه السلام فرمود: ـپدرم از جدّم از پدرش روايت نمود که او از پدرش شنيد و او نيز از پدرش که گفت: شنيدم از پدرم علی بن ابی طالب عليهم السلام که می گفت: شنيدم از رسول خدا صلی الله عليه و آله که می فرمود: خداوند جلّ جلاله فرموده: «لا اله الا الله» نام و نشان من است، هر کس از روی اخلاص قلب، آن را بر زبان بياورد در حصن و حصار و دژ محکم من داخل شده، و هر کس در حصن و حصار من داخل شود، از عذاب من ايمن خواهد بود. نويسنده کتاب رحمه الله می گويد: اخلاص در آن يعنی اينکه اين کلمه، وی را از آلوده شدن به معصيت حفظ کند، و از نافرمانی باز دارد.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَیْدٍ الضَّبِّیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ یَقُولُ سَمِعْتُ جَدِّی یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ‏ لَمَّا قَدِمَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع نَیْسَابُورَ أَیَّامَ الْمَأْمُونِ قُمْتُ فِی حَوَائِجِهِ وَ التَّصَرُّفِ فِی أَمْرِهِ مَا دَامَ بِهَا فَلَمَّا خَرَجَ إِلَی مَرْوَ شَیَّعْتُهُ إِلَی سَرَخْسَ فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ سَرَخْسَ أَرَدْتُ أَنْ أُشَیِّعَهُ إِلَی مَرْوَ فَلَمَّا سَارَ مَرْحَلَةً أَخْرَجَ رَأْسَهُ مِنَ الْعَمَّارِیَّةِ وَ قَالَ لِی یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ انْصَرِفْ رَاشِداً فَقَدْ قُمْتَ بِالْوَاجِبِ وَ لَیْسَ لِلتَّشْیِيعِ غَایَةٌ قَالَ قُلْتُ بِحَقِّ الْمُصْطَفَی وَ الْمُرْتَضَی وَ الزَّهْرَاءِ لَمَّا حَدَّثْتَنِی بِحَدِيثٍ تَشْفِينِی بِهِ حَتَّی أَرْجِعَ فَقَالَ تَسْأَلُنِی الْحَدِيثَ وَ قَدْ أُخْرِجْتُ مِنْ جِوَارِ رَسُولِ اللَّهِ وَ لَا أَدْرِی إِلَی مَا یَصِيرُ أَمْرِی قَالَ قُلْتُ بِحَقِّ الْمُصْطَفَی وَ الْمُرْتَضَی وَ الزَّهْرَاءِ لَمَّا حَدَّثْتَنِی بِحَدِيثٍ تَشْفِينِی حَتَّی أَرْجِعَ فَقَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ یَذْكُرُ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَذْكُرُ أَنَّهُ سَمِعَ النَّبِیَّ ص یَقُولُ قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ اسْمِی مَنْ قَالَهُ مُخْلِصاً مِنْ قَلْبِهِ دَخَلَ حِصْنِی وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏ قال مصنف هذا الكتاب رحمه الله أن يحجزه هذا القول عمّا حرم الله عز و جل‏

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی