عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج‏2، ص 152 ) شماره‌ی 1577

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > تحريک فضل بن سهل برای سفر اجباری امام رضا (عليه السلام)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تحريک فضل بن سهل بر ولايتعهدی امام رضا (عليه السلام)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام موسی کاظم (عليه السلام) > تعامل بستگان امام با امام موسی کاظم (عليه السلام) > محمد بن جعفر (برادر امام)

خلاصه

باز بيهقی بواسطه صولی از عبيدالله بن عبدالله بن طاهر روايت کرد که گفت: فضل بن سهل به مأمون با کنايه و اشاره می گفت: با صله رحم به خداوند عزوجل و رسول او صلی الله عليه و آله تقريب جويد. با اين سخن می خواست به مأمون بفهماند که حق ولايت اهل بيت را به خودشان واگذارد و مقام خلافت را که از ايشان غصب شده، به ايشان باز گرداند و با ولی عهد قرار دادن علی بن موسی عليهما السلام جنايات هارون را نسبت به خاندان پيغمبر صلی الله عليه و آله از يادها برده و محو سازد. مأمون هم با نظر فضل بن سهل موافقت کرد چرا که عملاً توانايی مخالفت با آن را نداشت لذا از خراسان رجاء بن ابی ضحّاک و ياسر خادم را به حجاز يا مدينه فرستاد تا محمد بن جعفر بن محمد، و علی بن موسی بن جعفر را نزد او آورند، و اين فرمان در سال دويست هجری صادر شد. . زمانی که آن حضرت را در مرو نزد مأمون آوردند، مأمون او را به وليعهدی خود برگزيد و به عنوان جانشين پس از خود معرّفی کرد. و دستوری صادر کرد که به هر يک از لشکريان حقوق يکسال تمامشان را عطا کنند، و اين مطلب را به تمام بلاد اسلامی نوشتو به همه استانداران ابلاغ کرد، و حضرت را به «رضا» موسوم کرد، و سکّه از نقره خام به نام آن حضرت زده و به مردم دستور داد لباس سياه را که شعار عباسيان است، از تن بيرون کنند و به جای آن لباس سبز بپوشند، آنگاه يکی از دختران خود را که ام حبيب نام داشت به ازدواج امام درآورد. و دختر ديگرش ام فضل را به همسری فرزند آن حضرت محمد الجواد عليه السلام درآورد، و خودش با پوران دختر حسن بن سهل سرخسی ازدواج نمود، و واسطه اين ازدواج، عموی دختر فضل بن سهل سرخسی بود، يعنی اين عمل در واقع کار فضل بن سهل بود، و همگی اين امور در يک روز انجام شد، وليکن مأمون در باطن اصلاً نمی خواست که امر خلافت پس از وی، به حضرت برسد. محمد بن يحيی صولی گويد: آنچه را عبيدالله بن عبدالله بن طاهر برايم به طرق مختلف نقل کرد، صحيح بودکه از آن جمله اين بود: عون بن محمد از فضل بن أبی سهل نوبختی (يا برادر فضل بن سهل) روايت کرد: همين که مأمون تصميم گرفتکه حضرت علی بن موسی عليهما السلام را به عنوان ولی عهد خويش معرفی نمايد، من با خود گفتم: به خدا سوگند من مأمون را امتحان می کنم که آيا اين کار را از روی قضد و عقيده و از روی قلب و صداقت انجام داده يا مقصودش صرف تظاهر و صورت سازی است؟! لذا نامه ای نوشتم و به دست خادم مأمون – که محرم اسرار او بود و مطلب سرّی دربار را بواسطه آن خادم می نوشت و برای من می فرستاد – داده و برای مأمون فرستادم. مضمون آن نامه اين چنين بود که فضل بن سهل سرخسی – ذوالرياستين – (رئيس الوزراء جنگ) تصميم جدی گرفته است که علی بن موسی عليهما السلام را به عنوان ولی عهد معرفی نمايد و می کوشد او را ولی عهد سلطنت خويش قرار دهد، و حال اينکه طالع، به برج سرطان است و مشتری در آن برج است، و اگر چه شرف مشتری در برج سرطان است، ولکن سرطان برجی منقلب است و هر امری در آن برج صورت گيرد عاقبت نخواهد داشت و تمام نخواهد شد، و علاوه بر اين مريخ (که نحس اکبر است) در برج ميزان و آن هم در خانه عاقبت قرار دارد و اين ها همه بر نکبت هر امر و عقدی که در آن زمان واقع گردد، دلالت دارد و من گزارش اين مطلب را به اميرالمؤمنين ارائه می دهم تا اگر غير از من کسی اميرالمؤمنين را از آن آگاه سازد، حقير را مورد بازخواست قرار ندهد و مرا ملامت و سرزنش نکند که چرا تو اين چنين مطلبی را به من گوشزد نکردی. مأمون در پاسخ نامه به من نوشت: همين که نامه ام به تو رسيد و از محتوای آن آگاه شدی، عين نامه را با همان آورنده به سوی من بازگردان، و مراقب خودت باش که مبادا کسی از اين مطلب که به من نوشتی آگاه شود، و سبب آن شود که فضل بن سهل -ذوالرياستين – با خبر شده و از نیّتش بازگردد؛ که اگر چنين چيزی رخ دهد از چشم تو می بينم و بار گناه را بر دوش تو خواهم انداخت، و تو را مسبب آن می شمارم. فضل نوبختی گفت: همين که اين جواب را خواندم، جهان بر من تنگ آمد و آرزو کردم که ای کاش مرده بودم و چنين نامه ای را به مأمون نمی نوشتم، اما پس از چندی خبر يافتمکه ذوالرياستين خودشمتوجه طالع بد شدهو از رأی و نظر خويش برگشته است. چرا که او اطلاعات خوبی از علم نجوم داشت، و اما من به خدا قسم که بر خود ترسيدم و برخاسته نزد او (ذوالرياستين) رفتم و گفتگو کرده پرسيدم: آيا ستاره ای خوش يمن تر از مشتری در آسمان سراغ داری؟ گفت: خير، گفتم: آيا در ميان ستارگان، ستاره ای سراغ داری کهاز مشتری در حال شرفش، خوش يمن تر باشد؟ گفت: نه! گفتم: پس تصميمی که در عقد ولايتعهدی داشتی ، برقرار بدار و از تصميم خويش منصرف نشو! چرا که ستاره خوش يمن فلک «مشتری» در خوش يمن ترين حالات خود يعنی در شرف است که در برج سرطان می باشد. ذوالرياستين بر تصميم خويش باقی ماند و کار را به پايان رسانيد، ولی من از ترس مأمون نمی دانستم که آيا زنده ام يا مرده تا پيمان ولايتعهدی واقع گرديد.

متن فارسی

باز بيهقی بواسطه صولی از عبيدالله بن عبدالله بن طاهر روايت کرد که گفت: فضل بن سهل به مأمون با کنايه و اشاره می گفت: با صله رحم به خداوند عزوجل و رسول او صلی الله عليه و آله تقريب جويد. با اين سخن می خواست به مأمون بفهماند که حق ولايت اهل بيت را به خودشان واگذارد و مقام خلافت را که از ايشان غصب شده، به ايشان باز گرداند و با ولی عهد قرار دادن علی بن موسی عليهما السلام جنايات هارون را نسبت به خاندان پيغمبر صلی الله عليه و آله از يادها برده و محو سازد. مأمون هم با نظر فضل بن سهل موافقت کرد چرا که عملاً توانايی مخالفت با آن را نداشت لذا از خراسان رجاء بن ابی ضحّاک و ياسر خادم را به حجاز يا مدينه فرستاد تا محمد بن جعفر بن محمد، و علی بن موسی بن جعفر را نزد او آورند، و اين فرمان در سال دويست هجری صادر شد. . زمانی که آن حضرت را در مرو نزد مأمون آوردند، مأمون او را به وليعهدی خود برگزيد و به عنوان جانشين پس از خود معرّفی کرد. و دستوری صادر کرد که به هر يک از لشکريان حقوق يکسال تمامشان را عطا کنند، و اين مطلب را به تمام بلاد اسلامی نوشتو به همه استانداران ابلاغ کرد، و حضرت را به «رضا» موسوم کرد، و سکّه از نقره خام به نام آن حضرت زده و به مردم دستور داد لباس سياه را که شعار عباسيان است، از تن بيرون کنند و به جای آن لباس سبز بپوشند، آنگاه يکی از دختران خود را که ام حبيب نام داشت به ازدواج امام درآورد. و دختر ديگرش ام فضل را به همسری فرزند آن حضرت محمد الجواد عليه السلام درآورد، و خودش با پوران دختر حسن بن سهل سرخسی ازدواج نمود، و واسطه اين ازدواج، عموی دختر فضل بن سهل سرخسی بود، يعنی اين عمل در واقع کار فضل بن سهل بود، و همگی اين امور در يک روز انجام شد، وليکن مأمون در باطن اصلاً نمی خواست که امر خلافت پس از وی، به حضرت برسد. محمد بن يحيی صولی گويد: آنچه را عبيدالله بن عبدالله بن طاهر برايم به طرق مختلف نقل کرد، صحيح بودکه از آن جمله اين بود: عون بن محمد از فضل بن أبی سهل نوبختی (يا برادر فضل بن سهل) روايت کرد: همين که مأمون تصميم گرفتکه حضرت علی بن موسی عليهما السلام را به عنوان ولی عهد خويش معرفی نمايد، من با خود گفتم: به خدا سوگند من مأمون را امتحان می کنم که آيا اين کار را از روی قضد و عقيده و از روی قلب و صداقت انجام داده يا مقصودش صرف تظاهر و صورت سازی است؟! لذا نامه ای نوشتم و به دست خادم مأمون – که محرم اسرار او بود و مطلب سرّی دربار را بواسطه آن خادم می نوشت و برای من می فرستاد – داده و برای مأمون فرستادم. مضمون آن نامه اين چنين بود که فضل بن سهل سرخسی – ذوالرياستين – (رئيس الوزراء جنگ) تصميم جدی گرفته است که علی بن موسی عليهما السلام را به عنوان ولی عهد معرفی نمايد و می کوشد او را ولی عهد سلطنت خويش قرار دهد، و حال اينکه طالع، به برج سرطان است و مشتری در آن برج است، و اگر چه شرف مشتری در برج سرطان است، ولکن سرطان برجی منقلب است و هر امری در آن برج صورت گيرد عاقبت نخواهد داشت و تمام نخواهد شد، و علاوه بر اين مريخ (که نحس اکبر است) در برج ميزان و آن هم در خانه عاقبت قرار دارد و اين ها همه بر نکبت هر امر و عقدی که در آن زمان واقع گردد، دلالت دارد و من گزارش اين مطلب را به اميرالمؤمنين ارائه می دهم تا اگر غير از من کسی اميرالمؤمنين را از آن آگاه سازد، حقير را مورد بازخواست قرار ندهد و مرا ملامت و سرزنش نکند که چرا تو اين چنين مطلبی را به من گوشزد نکردی. مأمون در پاسخ نامه به من نوشت: همين که نامه ام به تو رسيد و از محتوای آن آگاه شدی، عين نامه را با همان آورنده به سوی من بازگردان، و مراقب خودت باش که مبادا کسی از اين مطلب که به من نوشتی آگاه شود، و سبب آن شود که فضل بن سهل -ذوالرياستين – با خبر شده و از نیّتش بازگردد؛ که اگر چنين چيزی رخ دهد از چشم تو می بينم و بار گناه را بر دوش تو خواهم انداخت، و تو را مسبب آن می شمارم. فضل نوبختی گفت: همين که اين جواب را خواندم، جهان بر من تنگ آمد و آرزو کردم که ای کاش مرده بودم و چنين نامه ای را به مأمون نمی نوشتم، اما پس از چندی خبر يافتمکه ذوالرياستين خودشمتوجه طالع بد شدهو از رأی و نظر خويش برگشته است. چرا که او اطلاعات خوبی از علم نجوم داشت، و اما من به خدا قسم که بر خود ترسيدم و برخاسته نزد او (ذوالرياستين) رفتم و گفتگو کرده پرسيدم: آيا ستاره ای خوش يمن تر از مشتری در آسمان سراغ داری؟ گفت: خير، گفتم: آيا در ميان ستارگان، ستاره ای سراغ داری کهاز مشتری در حال شرفش، خوش يمن تر باشد؟ گفت: نه! گفتم: پس تصميمی که در عقد ولايتعهدی داشتی ، برقرار بدار و از تصميم خويش منصرف نشو! چرا که ستاره خوش يمن فلک «مشتری» در خوش يمن ترين حالات خود يعنی در شرف است که در برج سرطان می باشد. ذوالرياستين بر تصميم خويش باقی ماند و کار را به پايان رسانيد، ولی من از ترس مأمون نمی دانستم که آيا زنده ام يا مرده تا پيمان ولايتعهدی واقع گرديد.

متن عربی

حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ طَاهِرٍ قَالَ‏ أَشَارَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ عَلَی الْمَأْمُونِ أَنْ یَتَقَرَّبَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَی رَسُولِهِ ص بِصِلَةِ رَحِمِهِ بِالْبَقِیَّةِ بِالْعَهْدِ لِعَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع لِیَمْحُوَ بِذَلِكَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ الرَّشِيدِ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ یَقْدِرُ عَلَی خِلَافِهِ فِی شَیْ‏ءٍ فَوَجَّهَ مِنْ خُرَاسَانَ بِرَجَاءِ بْنِ أَبِی الضَّحَّاكِ وَ یَاسِرٍ الْخَادِمِ لِیُشْخِصَا إِلَیْهِ مُحَمَّدَ بْنَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع وَ ذَلِكَ فِی سَنَةِ مِائَتَیْنِ فَلَمَّا وَصَلَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ع إِلَی الْمَأْمُونِ وَ هُوَ بِمَرْوَ وَلَّاهُ الْعَهْدَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَمَرَ لِلْجُنْدِ بِرِزْقِ سَنَةٍ وَ كَتَبَ إِلَی الْآفَاقِ بِذَلِكَ وَ سَمَّاهُ الرِّضَا وَ ضَرَبَ الدَّرَاهِمَ بِاسْمِهِ وَ أَمَرَ النَّاسَ بِلُبْسِ الْخُضْرَةِ وَ تَرْكِ السَّوَادِ وَ زَوَّجَهُ ابْنَتَهُ أُمَّ حَبِيبٍ وَ زَوَّجَ ابْنَهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ ع ابْنَتَهُ أُمَّ الْفَضْلِ بِنْتَ الْمَأْمُونِ وَ تَزَوَّجَ هُوَ بِبُورَانَ بِنْتِ الْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ زَوَّجَهُ بِهَا عَمُّهَا الْفَضْلُ وَ كَانَ كُلُّ هَذَا فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ مَا كَانَ یُحِبُّ أَنْ یُتِمَّ الْعَهْدَ لِلرِّضَا ع بَعْدَهُ‏ قَالَ الصَّوْلِیُّ وَ قَدْ صَحَّ عِنْدِی مَا حَدَّثَنِی بِهِ أَحْمَدُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ مِنْ جِهَاتٍ مِنْهَا أَنَّ عَوْنَ بْنَ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنِی عَنِ الْفَضْلِ بْنِ سَهْلٍ النَّوْبَخْتِیِّ أَوْ عَنْ أَخٍ لَهُ قَالَ‏ لَمَّا عَزَمَ الْمَأْمُونُ عَلَی الْعَقْدِ لِلرِّضَا ع بِالْعَهْدِ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَعْتَبِرَنَّ مَا فِی نَفْسِ الْمَأْمُونِ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ أَ یُحِبُّ إِتْمَامَهُ أَوْ هُوَ تَصَنَّعَ بِهِ فَكَتَبْتُ إِلَیْهِ عَلَی یَدِ خَادِمٍ لَهُ كَانَ یُكَاتِبُنِی بِأَسْرَارِهِ عَلَی یَدِهِ وَ قَدْ عَزَمَ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ عَلَی عَقْدِ الْعَهْدِ وَ الطَّالِعُ السَّرَطَانُ وَ فِيهِ الْمُشْتَرِی وَ السَّرَطَانُ وَ إِنْ كَانَ شَرَفُ الْمُشْتَرِی فَهُوَ بُرْجٌ مُنْقَلِبٌ لَا یَتِمُّ أَمْرٌ یَنْعَقِدُ فِيهِ وَ مَعَ هَذَا فَإِنَّ الْمِرِّيخَ فِی الْمِيزَانِ الَّذِی هُوَ الرَّابِعُ وَ وَتَدُ الْأَرْضِ فِی بَیْتِ الْعَاقِبَةِ وَ هَذَا یَدُلُّ عَلَی نَكْبَةِ الْمَعْقُودِ لَهُ وَ عَرَّفْتُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ذَلِكَ لِئَلَّا یُعَتِّبَ عَلَیَّ إِذَا وَقَفَ عَلَی هَذَا مِنْ غَیْرِی فَكَتَبَ إِلَیَّ إِذَا قَرَأْتَ جَوَابِی إِلَیْكَ فَارْدُدْهُ إِلَیَّ مَعَ الْخَادِمِ وَ نَفْسِكَ أَنْ یَقِفَ أَحَدٌ عَلَی مَا عَرَّفْتَنِيهِ أَوْ أَنْ یَرْجِعَ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ عَنْ عَزْمِهِ فَإِنَّهُ إِنْ فَعَلَ ذَلِكَ أَلْحَقْتُ الذَّنْبَ بِكَ وَ عَلِمْتُ أَنَّكَ سَبَبُهُ قَالَ فَضَاقَتْ عَلَیَّ الدُّنْیَا وَ تَمَنَّیْتُ أَنِّی مَا كُنْتُ كَتَبْتُ إِلَیْهِ ثُمَّ بَلَغَنِی أَنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ ذَا الرِّئَاسَتَیْنِ قَدْ تَنَبَّهَ عَلَی الْأَمْرِ وَ رَجَعَ عَنْ عَزْمِهِ وَ كَانَ حَسَنَ الْعِلْمِ بِالنُّجُومِ فَخِفْتُ وَ اللَّهِ عَلَی نَفْسِی وَ رَكِبْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ أَ تَعْلَمُ فِی السَّمَاءِ نَجْماً أَسْعَدَ مِنَ الْمُشْتَرِی قَالَ لَا قُلْتُ أَ فَتَعْلَمُ أَنَّ فِی الْكَوَاكِبِ نَجْماً یَكُونُ فِی حَالٍ أَسْعَدَ مِنْهَا فِی شَرَفِهَا قَالَ لَا قُلْتُ فأمضی [فَأَمْضِ‏] الْعَزْمَ عَلَی ذَلِكَ إِذْ كُنْتَ تَعْقِدُهُ وَ سَعْدُ الْفَلَكِ فِی أَسْعَدِ حَالاتِهِ فَأَمْضَی الْأَمْرَ عَلَی ذَلِكَ فَمَا عَلِمْتُ أَنِّی مِنْ أَهْلِ الدُّنْیَا حَتَّی وَقَعَ الْعَهْدُ فَزَعاً مِنَ الْمَأْمُونِ‏

مخاطب

جوان ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی