عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 154 ) شمارهی 1583
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط و اهميت دادن به شاعران (رسانه آن عصر) > شعر ابراهيم بن عباس در رثای امام رضا (عليه السلام)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > ارتباط و اهميت دادن به شاعران (رسانه آن عصر) > ترس دشمنان اهل بيت (عليهم السلام) ار اشعار فضايل امام رضا (عليه السلام)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > رويدادهای تاريخی در کلام امام رضا (عليه السلام) > ترس متوکل از اشعار فضايل امام رضا (عليه السلام)
خلاصه
بيهقی از صولی از احمد بن محمد بن فرات و حسين بن علی باقطائیّ نقل کرد که گفتند: ابراهيم بن عباس با اسحاق بن ابراهيم کاتب – برادر زيدان – که معروف به «زَمِن» بود، دوستی داشت و اشعاری که ابراهيم به هنگام خارج شدن از خراسان در مدح حضرت رضا عليه السلام سروده بود را به کتابت در آورد و آن را نوشت. بخشی از آن نوشته به خط خود ابراهيم بود. و اين نسخه اشعار، نزد اسحاق مانده بود تا اينکه ابراهيم بن عباس از جانب متوکّل عباسی، رئيس اداره املاک متوکّل شد و ميان او و اسحاق بن ابراهيم برادر زيدان مدتی به خاطر کدورتی، جدايی افتاده بود، تا اينکه متوکل ابراهيم را عزل کرد و او بيکار شد. از اسحاق بن ابراهيم مالی مطالبه کرد و بر او سخت گرفت، اسحاق يک نفر از کسانی که مورد اطمينانش بودند خواست، و به او گفت: نزد ابراهيم بن عباس برو و به او بگو اشعاری که در مدح علی بن موسی گفته است به خطّ او و غير او نزد من موجود است؛ اگر از مطالبه دست برندارد همگی را نزد متوکل خواهم فرستاد. آن شخص پيام اسحاق را به ابراهيم رسانيد و دنيا بر وی تنگ آمد تا اينکه از مطالبه دست برداشت و هر چه شعر نزد او بود را گرفت و با يک ديگر سوگند ياد کردند که نه اين مطالبه مالی کند و نه او به خليفه چيزی گزارش کند.
صولی گويد: يحيی بن علی منجّم گفت: من پيام هر يک از اين دو – يعنی اسحاق و ابراهيم – را به آن ديگری می رساندم تا اينکه اوراق شعر را از اسحاق گرفتم و به ابراهيم داده و او همه آنها را در پيش روی من آتش زد.
متن فارسی
بيهقی از صولی از احمد بن محمد بن فرات و حسين بن علی باقطائیّ نقل کرد که گفتند: ابراهيم بن عباس با اسحاق بن ابراهيم کاتب – برادر زيدان – که معروف به «زَمِن» بود، دوستی داشت و اشعاری که ابراهيم به هنگام خارج شدن از خراسان در مدح حضرت رضا عليه السلام سروده بود را به کتابت در آورد و آن را نوشت. بخشی از آن نوشته به خط خود ابراهيم بود. و اين نسخه اشعار، نزد اسحاق مانده بود تا اينکه ابراهيم بن عباس از جانب متوکّل عباسی، رئيس اداره املاک متوکّل شد و ميان او و اسحاق بن ابراهيم برادر زيدان مدتی به خاطر کدورتی، جدايی افتاده بود، تا اينکه متوکل ابراهيم را عزل کرد و او بيکار شد. از اسحاق بن ابراهيم مالی مطالبه کرد و بر او سخت گرفت، اسحاق يک نفر از کسانی که مورد اطمينانش بودند خواست، و به او گفت: نزد ابراهيم بن عباس برو و به او بگو اشعاری که در مدح علی بن موسی گفته است به خطّ او و غير او نزد من موجود است؛ اگر از مطالبه دست برندارد همگی را نزد متوکل خواهم فرستاد. آن شخص پيام اسحاق را به ابراهيم رسانيد و دنيا بر وی تنگ آمد تا اينکه از مطالبه دست برداشت و هر چه شعر نزد او بود را گرفت و با يک ديگر سوگند ياد کردند که نه اين مطالبه مالی کند و نه او به خليفه چيزی گزارش کند.
صولی گويد: يحيی بن علی منجّم گفت: من پيام هر يک از اين دو – يعنی اسحاق و ابراهيم – را به آن ديگری می رساندم تا اينکه اوراق شعر را از اسحاق گرفتم و به ابراهيم داده و او همه آنها را در پيش روی من آتش زد.
باز صولیّ ادامه داده گفت: احمد بن ملحان برايم نقل کرد که ابراهيم بن عباس دو پسر به نام حسن و حسين داشت که کنيه آنان ابومحمدو ابوعبدالله بود، و چون متوکل عباسی به خلافت رسيد، ابراهيم نام پسر بزرگش را که حسن بود تغيير داده و اسحاق گذاشت، و نام آن فرزند کوچکترش را که حسين بود، عباس گذاشت و کنيه اش را – از ترسی که از آن خليفه (ناصبی مذهب ) داشت – نيز ابوالفضل گذاشت.
و باز محمد بن يحيی صولیّ گفت: احمد بن اسماعيل بن الخصيب برايم گفت که: ابراهيم بن عباس و موسی بن عبدالملک هرگز نبيذ –که نوعی شراب است – ننوشيدند تا وقتی که متوکّل عباسی به خلافت رسيد، ولی در زمان خلافت او هر دو اين مکر را نوشيدند، و تعمّد داشتند که مردمان بی سر و پا و زن صفتان و بی شخصيت ها را گرد هم آورند، و روزی سه بار با آنان شراب نوشند تا اين خبر از آنان شيوع يابد، و اخبار بسيار ديگری هم در تقیّه آنان هست که اينجا محلّ ذکر آن نيست.
متن عربی
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ أَبُو الْعَبَّاسِ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقَطَائِیُّ قَالا كَانَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْعَبَّاسِ صَدِيقاً لِإِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ أَخِی زَیْدَانَ الْكَاتِبِ الْمَعْرُوفِ بِالزَّمِنِ فَنَسَخَ لَهُ شِعْرَهُ فِی الرِّضَا ع وَقْتَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ خُرَاسَانَ وَ فِيهِ شَیْءٌ بِخَطِّهِ وَ كَانَتِ النُّسْخَةُ عِنْدَهُ إِلَی أَنْ وُلِّیَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْعَبَّاسِ دِيوَانَ الضِّیَاعِ لِلْمُتَوَكِّلِ وَ كَانَ قَدْ تَبَاعَدَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَخِی زَیْدَانَ الْكَاتِبِ فَعَزَلَهُ عَنْ ضِیَاعٍ كَانَتْ فِی یَدِهِ وَ طَالَبَهُ بِمَالٍ وَ شَدَّدَ عَلَیْهِ فَدَعَا إِسْحَاقُ بَعْضَ مَنْ یَثِقُ بِهِ وَ قَالَ لَهُ امْضِ إِلَی إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْعَبَّاسِ فَأَعْلِمْهُ أَنَّ شِعْرَهُ فِی الرِّضَا ع كُلَّهُ عِنْدِی بِخَطِّهِ وَ غَیْرِ خَطِّهِ وَ لَئِنْ لَمْ یَتْرُكْ بِالْمُطَالَبَةِ عَنِّی لَأُوصِلَنَّهُ إِلَی الْمُتَوَكِّلِ فَصَارَ الرَّجُلُ إِلَی إِبْرَاهِيمَ بِرِسَالَةٍ فَضَاقَتْ بِهِ الدُّنْیَا حَتَّی أَسْقَطَ الْمُطَالَبَةَ عَنْهُ وَ أَخَذَ جَمِيعَ مَا عِنْدَهُ مِنْ شِعْرِهِ بَعْدَ أَنْ حَلَفَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ- قَالَ الصَّوْلِیُّ حَدَّثَنِی یَحْیَی بْنُ عَلِیٍّ الْمُنَجِّمُ قَالَ قَالَ لِی أَنَا كُنْتُ السَّفِيرَ بَیْنَهُمَا حَتَّی أَخَذْتُ الشعرة [شِعْرَهُ] فَأَحْرَقَهُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْعَبَّاسِ بِحَضْرَتِی قَالَ الصَّوْلِیُّ وَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مِلْحَانَ قَالَ كَانَ لِإِبْرَاهِيمَ بْنِ الْعَبَّاسِ ابْنَانِ اسْمُهُمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ یُكَنَّیَانِ بِأَبِی مُحَمَّدٍ وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَلَمَّا وُلِّیَ الْمُتَوَكِّلُ سَمَّی الْأَكْبَرَ إِسْحَاقَ وَ كَنَّاهُ بِأَبِی مُحَمَّدٍ وَ سَمَّی الْأَصْغَرَ عَبَّاساً وَ كَنَّاهُ بِأَبِی الْفَضْلِ فَزَعاً قَالَ الصَّوْلِیُّ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْخَصِيبِ قَالَ مَا شَرِبَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْعَبَّاسِ وَ لَا مُوسَی بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ النَّبِيذَ قَطُّ حَتَّی وُلِّیَ الْمُتَوَكِّلُ فَشَرِبَاهُ وَ كَانَا یَتَعَمَّدَانِ أَنْ یَجْمَعَا الْكَرَّاعَاتِ وَ الْمُخَنَّثِينَ وَ یَشْرَبَا بَیْنَ أَیْدِيهِمْ فِی كُلِّ یَوْمٍ ثَلَاثاً لِیَشِيعَ الْخَبَرُ بِشُرْبِهِمَا وَ لَهُ أَخْبَارٌ كَثِيرَةٌ فِی تَوَقِّيهِ لَیْسَ هَذَا مَوْضِعَ ذِكْرِهَا
مخاطب
جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کتاب داستان بلند و رمان