عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج‏2، ص 176 ) شماره‌ی 1621

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > مسير حرکت
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > سفر امام رضا (عليه السلام) از مدينه تا مرو > تاريخ حرکت

خلاصه

علی بن موسی الرضا عليه السلام به خراسان آمد و در سال دويست از راه بصره به فارس به همراه رجاء بن ابی ضحّاک نزد مأمون آمد.

متن فارسی

گروهی ذکر کرده اند که فضل بن سهل ذوالرياستين به مأمون اشاره کرد که علی بن موسی عليهما السلام را ولی عهد خويش قرار دهد، از جمله آن گروه ابو علیّ حسين بن احمد سلامی است، که او در کتاب خود که در تاريخ خراسان نوشته است اين را ذکر کرده و می گويد: ذوالرياستين، فضل بن سهل وزير و تدبير کننده امور مأمون بود، و مجوسی مذهب بود و به دست يحيی بن خالد اسلام آورد و از جمله ياران او شد، و گفته شده که سهل، پدر ذوالرياستين به دست مهدی عباسی اسلام آورد، و امّا فضل را يحيی بن خالد برمکی برای خدمت نزد مأمون انتخاب کرد، و او را وابسته به مأمون نمود، و فضل بر مأموريت خود مستولی شد، و نزد مأمون مقامی پيدا کرد که با رأی خود هر کار که می خواست بدون مشورت با او انجام می داد، و بدان جهت ملقب به ذوالرياستين شد که دو پست حساس را در اختيار داشت: وزارت و فرماندهی لشکر. در زمانی که مأمون به خلافت نشست و امر او مستقر گشت، يک روز فضل به يکی از همنشينانش گفت: جايگاه عمل من که انجام دادم نسبت به عملی که ابومسلم انجام داد چگونه است؟ آن دوست گفت: او خلافت را از قبيله ای به قبيله ديگر تغيير داد، و تو از برادری به برادری، و فرق اين دو را خودت بهتر می دانی. فضل گفت: نه (اين طور نيست)، من هم از قبيله ای به قبيله ديگر می برم و اشاره به به مأمون کرد که علی بن موسی عليهما السلام را به جای برادرش مؤتمن ولی عهد قرار داد، و علی بن موسی الرضا عليه السلام به خراسان آمد و در سال دويست از راه بصره به فارس به همراه رجاء بن ابی ضحّاک نزد مأمون آمد. و آن حضرت با دختر مأمون ازدواج کرد، و خبر اين ماجرا که به بغداد و به بنی عباس رسيد، بر آن ها بسيار گران آمده، ابراهيم بن مهدی را پيش انداختند و با او به عنوان خليفه بيعت کردند، و درباره او دعبل بن علیّ خزاعیّ (به طعنه) شعری سرود: 1. ای سپاهيان نوميد مباشيد! حقوق رسمی و صله های خود را دريافت کنيد و در پاره ای از نسخه ها به جای «خدوا عطاياکم»، «وارضوا بما کان» آمده است، يعنی به آنچه واقع شده راضی باشيد، و خشمگين نباشيد و اوقاتتان تلخ نشود. 2. بزودی اين خليفه تازه وارد به شما کنيزک خوشرورا که از او جوان تازه به بلوغ رسيده و مرد سفيد موی، لذت می برد را می بخشد. 3. و البته ديگر آلات موسيقی که متعلق به سران شماست، را در کيسه نمی کنند و در مکانی نمی بندند. 4. و اين چنين، يارانش را روزی می دهد، خليفه ای که قرآنش «بربط» يعنی ساز و آلت نوازندگان است. و سبب اينگونه شعر گفتن آن بود که ابراهيم بن مهدی سخت دلداده و شيفته ساز و ضرب و معتاد به شراب خواری بود. وقتی خبر به مأمون رسيد، متوجه شد که ذوالرياستين خطا کرده و راه نادرست را در مشورت به او پيشنهاد داده است، لذا از مرو به سمت عراق بيرون آمد و حيله ای کرد و فضل بن سهل به دستور مأمون در سرخس در حمام به دست غالب (ظاهراً دائی مأمون است). غافلگير و کشته شد، و اين واقعه در ماه شعبان سال 203 هجری قمری اتفاق افتاد. مأمون بعد از آن هم برای به شهادت رساندن علیّ بن موسی الرّضا عليهما السلام نقشه کشيد تا اينکه در بيماری جزئی که حضرت داشت به ايشان سمّ خورانيد و امام در سال 203 هجری قمری در ماه صفر و در سنّ پنجاه و دو سالگی از دنيا رفت، و مأمون فرمان داد او را در سناباد کنار قبر پدرش دفن کنند و برخی از جمله ابوعلی حسين بن احمد سلامی در کتابش نقل کرده است که امام عليه السلام در سنّ پنجاه و پنج سالگی به شهادت رسيد. اما نزد من قول صحيح آن است که مأمون ولايتعهدی به آن حضرت را به جهت نذری که کرده بود به ايشان پيشنهاد کرد، چنان که نقل آن گذشت، و اما فضل بن سهل پيوسته دشمنی می کرد و از اين که آن حضرت ولی عهد مأمون باشد، خوشش نمی آمد؛ چرا که او از دست پرورده های برمکيان (برامکيان خانواده ای ايرانی الاصل بودند. نسبت آنان به برمک می رسد که در بلخ رئيس و متصدی بتکده نوبهار بوده و پسرش خالد ابتدا به دربار عبدالملک بن مروان آمد و نديم او شد و در عهد هشام بن عبدالملک اسلام آورد و بعداً از سران سپاه ابومسلم خراسانی شد و پس از بين رفتن حکومت بنی اميه نزد ابوالعباس صفاح آمد و وزير شد و يحيی پسرش، مربی هارون الرشيد بود که مردی تيزهوش و سخیّ بود که در استقرار و عظمت دولت عباسی نقشی مهم داشت. ازروايات ما چنين پيداست که اين ها علاقه ای به خاندان رسالت نداشتند، ولو بگوئيم دشمن آشکار هم نبودند، ولی علاقه مفرطی به دشمنان اهل بيت عليهم السلام که عباسيانند داشتند.) بود.و سنّ حضرت رضا عليه السلام هنگام وفات چهل و نه سال و شش ماه بود، و شهادتش در سال 203 هجری قمری بود چنان که آن را با سند در اين کتاب ذکر کرده ام.

متن عربی

وَ قَدْ ذَكَرَ قَوْمٌ‏ أَنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ أَشَارَ إِلَی الْمَأْمُونِ بِأَنْ یَجْعَلَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع وَلِیَّ عَهْدِهِ مِنْهُمْ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ السَّلَامِیُّ فَإِنَّهُ ذَكَرَ ذَلِكَ فِی كِتَابِهِ الَّذِی صَنَّفَهُ فِی أَخْبَارِ خُرَاسَانَ وَ قَالَ كَانَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ ذُو الرِّئَاسَتَیْنِ وَزِيرَ الْمَأْمُونِ وَ مُدَبِّرَ أُمُورِهِ وَ كَانَ مَجُوسِیّاً فَأَسْلَمَ عَلَی یَدِ یَحْیَی بْنِ خَالِدٍ وَ صَحِبَهُ وَ قِيلَ بَلْ أَسْلَمَ سَهْلٌ وَالِدُ الْفَضْلِ عَلَی یَدَیِ الْمَهْدِیِّ وَ أَنَّ الْفَضْلَ اخْتَارَهُ یَحْیَی بْنُ خَالِدٍ الْبَرْمَكِیُّ لِخِدْمَةِ الْمَأْمُونِ فَضَمَّهُ إِلَیْهِ فَتَغَلَّبَ عَلَیْهِ فَاسْتَبَدَّ بِالْأَمْرِ دُونَهُ فَإِنَّمَا لُقِّبَ بِذُو الرِّئَاسَتَیْنِ فَإِنَّهُ تَقَلَّدَ الْوِزَارَةَ وَ رِئَاسَةَ الْجُنْدِ فَقَالَ الْفَضْلُ حِينَ اسْتَخْلَفَ الْمَأْمُونُ یَوْماً لِبَعْضِ مَنْ كَانَ یُعَاشِرُهُ أَیْنَ یَقَعُ فِعْلِی فِيمَا أَتَیْتُهُ مِنْ فِعَالِ أَبِی مُسْلِمٍ فِيمَا أَتَاهُ فَقَالَ إِنَّ أَبَا مُسْلِمٍ حَوَّلَهَا مِنْ قَبِيلَةٍ إِلَی قَبِيلَةٍ وَ أَنْتَ حَوَّلْتَهَا مِنْ أَخٍ إِلَی أَخٍ وَ بَیْنَ الْحَالَتَیْنِ مَا تَعْلَمُهُ فَقَالَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ فَإِنِّی أُحَوِّلُهَا مِنْ قَبِيلَةٍ إِلَی قَبِيلَةٍ ثُمَّ أَشَارَ إِلَی الْمَأْمُونِ بِأَنْ یَجْعَلَ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا ع وَلِیَّ عَهْدِهِ فَبَایَعَهُ وَ أَسْقَطَ بَیْعَةَ الْمُؤْتَمَنِ أَخِيهِ وَ كَانَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع وَرَدَ عَلَی الْمَأْمُونِ وَ هُوَ بِخُرَاسَانَ سَنَةَ مِائَتَیْنِ عَلَی طَرِيقِ الْبَصْرَةِ وَ فَارِسٍ مَعَ رَجَاءِ بْنِ أَبِی الضَّحَّاكِ وَ كَانَ الرِّضَا ع مُتَزَوِّجاً بِابْنَةِ الْمَأْمُونِ فَلَمَّا بَلَغَ خَبَرُهُ الْعَبَّاسِیِّينَ بِبَغْدَادَ سَاءَهُمْ ذَلِكَ فَأَخْرَجُوا إِبْرَاهِيمَ بْنَ الْمَهْدِیَّ وَ بَایَعُوهُ بِالْخِلَافَةِ فَفِيهِ یَقُولُ دِعْبِلُ بْنُ عَلِیٍّ الْخُزَاعِیُ‏ یَا مَعْشَرَ الْأَجْنَادِ لَا تَقْنَطُوا / خُذُوا عَطَایَاكُمْ وَ لَا تَسْخَطُوا فَسَوْفَ یُعْطِيكُمْ حَنِينِیَّةً / یَلَذُّهَا الْأَمْرَدُ وَ الْأَشْمَطُ وَ المعيديات [الْمَعْبَدِیَّاتِ‏] لِقُوَّادِكُمْ‏ / لَا تَدْخُلُ الْكِيسَ وَ لَا تُرْبَطُ وَ هَكَذَا یَرْزُقُ أَصْحَابَهُ‏ / خَلِيقَةٌ ضجفه [مُصْحَفُهُ‏] الْبَرْبَطُ / وَ ذَلِكَ ابْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمَهْدِیِّ كَانَ مُؤْلَفاً بِضَرْبِ الْعُودِ مُنْهَمِكاً فِی الشُّرْبِ فَلَمَّا بَلَغَ الْمَأْمُونَ خَبَرُ إِبْرَاهِيمَ عَلِمَ أَنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ أَخْطَأَ عَلَیْهِ وَ أَشَارَ بِغَیْرِ الصَّوَابِ فَخَرَجَ مِنْ مَرْوَ مُنْصَرِفاً إِلَی الْعِرَاقِ وَ احْتَالَ عَلَی الْفَضْلِ بْنِ سَهْلٍ حَتَّی قَتَلَهُ غَالِبٌ خَالُ الْمَأْمُونِ فِی حَمَّامٍ بِسَرَخْسَ مُغَافَصَةً فِی شَعْبَانَ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ مِائَتَیْنِ وَ احْتَالَ الْمَأْمُونُ عَلَی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع حَتَّی سُمَّ فِی عِلَّةٍ كَانَتْ أَصَابَتْهُ فَمَاتَ وَ أَمَرَ بِدَفْنِهِ بِسَنَابَادَ مِنْ طُوسَ بِجَنْبِ قَبْرِ هَارُونَ الرَّشِيدِ وَ ذَلِكَ فِی صَفَرٍ سَنَةَ ثَلَاثٍ وَ مِائَتَیْنِ وَ كَانَ ابْنَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِينَ سَنَةً وَ قِيلَ ابْنَ خَمْسٍ وَ خَمْسِينَ سَنَةً هَذَا مَا حَكَاهُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ السَّلَامِیُّ فِی كِتَابِهِ وَ الصَّحِيحُ عِنْدِی أَنَّ الْمَأْمُونَ إِنَّمَا وَلَّاهُ الْعَهْدَ وَ بَایَعَ لَهُ لِلنَّذْرِ الَّذِی قَدْ تَقَدَّمَ ذِكْرُهُ وَ إِنَّ الْفَضْلَ بْنَ سَهْلٍ لَمْ یَزَلْ مُعَادِياً وَ مُبْغِضاً لَهُ وَ كَارِهاً لِأَمْرِهِ لِأَنَّهُ كَانَ مِنْ صَنَائِعِ آلِ بَرْمَكَ وَ مَبْلَغُ سِنِّ الرِّضَا تِسْعٌ وَ أَرْبَعُونَ سَنَةً وَ سِتَّةُ أَشْهُرٍ وَ كَانَتْ وَفَاتُهُ فِی سَنَةِ ثَلَاثٍ وَ مِائَتَیْنِ كَمَا قَدْ أَسْنَدْتُهُ فِی هَذَا الْكِتَابِ‏

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی