عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 178 ) شمارهی 1627
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > اصحاب و راويان امام > ريزش خواص > هشام بن ابراهيم راشدی
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > شخصيت و زندگی فضل بن سهل
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > تعامل مامون با فضل بن سهل
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > تعامل فضل بن سهل با امام رضا (عليه السلام)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > تعامل امام رضا (عليه السلام) با فضل بن سهل
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > تعامل امام رضا (عليه السلام) با مامون
خلاصه
روايت است که فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم [يا هشام بن عمر چنان که در بحار ذکر شده] قصد ديدار حضرت را کردند و پس از ورود، فضل گفت: ای فرزند رسول خدا! من برای يک امر سرّی نزد تو آمده ام. دستور فرما مجلس برای ما خلوت شود. آنگاه فضل نامه ای بيرون آورد که در آن سوگندی بود به عِتق و طلاق و چيزهايی که نمی توان آن را نقض کرد و کفّاره داد و امضا شده بود، و فضل و هشام هر دو گفتند: ما نزد تو آمده ايم که کلام حقّ بر زبان بياوريم و راست بگوييم، و خود می دانيم که امارت، برای شما، و خلافت، حقّ و شأن و جايگاه شما است، ای فرزند رسول خدا! آنچه بر زبان می آوريم، همان را هم در دل داريم و بر صحت اين امر سوگند به آزادی بندگان و طلاق زنانمان و آنچه کفاره بردار نيست باشد و چنانچه خلاف آنچه بر زبانمان است، در دل داشتيم، سی حجّ با پای پياده، بر عهده ما باشد. ما تصميم به کشتن مأمون داريم تا امارت، خالص و بدون رقيب برای تو فراهم باشد تا حقّ به جای خود باز گردد و حقّ به حق دار برسد. امام عليه السلام به حرف آنان گوش نداد بلکه اعتنايی هم به آنان نکرد، و به آنها بد گفت و لعنشان کرد، و فرمود: «شما کفران نعمت کرديد و سلامت خود را در خطر انداختيد، و مرا نيز اگر به رأی شما راشی بوده باشم، شريک نیّت خود کرده ايد.»
وقتی فضل و هشام اين حرف را شنيدند فهميدند که کار اشتباهی کرده اند. از همان جا تصميم گرفتند که نزد مأمون بروند. هنگام بيرون رفتن به حضرت عرض کردند ما اين مطالب را برای امتحان شما گفتيم، و قصدمان اين بود که شما را بيازمائيم. حضرت عليه السلام فرمود: «دروغ می گوئيد و در دلتان همانی است که بر زبان آورديد، جز اينکه مرا موافق رأی و نظر خود نيافتيد.» خلاصه آن ها از خدمت امام عليه السلام بيرون آمده و نزد مأمون رفتند و عرضه داشتند: ما نزد ابوالحسن رفتيم و برای آزمايش با او گفتگويی کرديم و خواستيم بدانيم در دلش نسبت به شما چه عقيده ای دارد که آن را پنهان می کند، ما چنين سخنانی گفتيم و او چنان جواب هايی داد. مأمون گفت: کار خوبی کرديد (يا در نیّتتان موفّق شديد)، و وقتی آنان از نزد مأمون بيرون رفتند، حضرت قصد ديدار با مأمون نمود و خدمت او رسيد، و مجلس را خلوت نمودند و امام آنچه شده بود را با مأمون در ميان گذاشت، و سفارش کرد که خود را از ايشان حفظ کند و مواظب خودش باشد، و چون مأمون اين ماجرا را شنيد يقين کرد حضرت راست می گويد و او صادق است.
متن فارسی
روايت است که فضل بن سهل با هشام بن ابراهيم [يا هشام بن عمر چنان که در بحار ذکر شده] قصد ديدار حضرت را کردند و پس از ورود، فضل گفت: ای فرزند رسول خدا! من برای يک امر سرّی نزد تو آمده ام. دستور فرما مجلس برای ما خلوت شود. آنگاه فضل نامه ای بيرون آورد که در آن سوگندی بود به عِتق و طلاق و چيزهايی که نمی توان آن را نقض کرد و کفّاره داد و امضا شده بود، و فضل و هشام هر دو گفتند: ما نزد تو آمده ايم که کلام حقّ بر زبان بياوريم و راست بگوييم، و خود می دانيم که امارت، برای شما، و خلافت، حقّ و شأن و جايگاه شما است، ای فرزند رسول خدا! آنچه بر زبان می آوريم، همان را هم در دل داريم و بر صحت اين امر سوگند به آزادی بندگان و طلاق زنانمان و آنچه کفاره بردار نيست باشد و چنانچه خلاف آنچه بر زبانمان است، در دل داشتيم، سی حجّ با پای پياده، بر عهده ما باشد. ما تصميم به کشتن مأمون داريم تا امارت، خالص و بدون رقيب برای تو فراهم باشد تا حقّ به جای خود باز گردد و حقّ به حق دار برسد. امام عليه السلام به حرف آنان گوش نداد بلکه اعتنايی هم به آنان نکرد، و به آنها بد گفت و لعنشان کرد، و فرمود: «شما کفران نعمت کرديد و سلامت خود را در خطر انداختيد، و مرا نيز اگر به رأی شما راشی بوده باشم، شريک نیّت خود کرده ايد.»
وقتی فضل و هشام اين حرف را شنيدند فهميدند که کار اشتباهی کرده اند. از همان جا تصميم گرفتند که نزد مأمون بروند. هنگام بيرون رفتن به حضرت عرض کردند ما اين مطالب را برای امتحان شما گفتيم، و قصدمان اين بود که شما را بيازمائيم. حضرت عليه السلام فرمود: «دروغ می گوئيد و در دلتان همانی است که بر زبان آورديد، جز اينکه مرا موافق رأی و نظر خود نيافتيد.» خلاصه آن ها از خدمت امام عليه السلام بيرون آمده و نزد مأمون رفتند و عرضه داشتند: ما نزد ابوالحسن رفتيم و برای آزمايش با او گفتگويی کرديم و خواستيم بدانيم در دلش نسبت به شما چه عقيده ای دارد که آن را پنهان می کند، ما چنين سخنانی گفتيم و او چنان جواب هايی داد. مأمون گفت: کار خوبی کرديد (يا در نیّتتان موفّق شديد)، و وقتی آنان از نزد مأمون بيرون رفتند، حضرت قصد ديدار با مأمون نمود و خدمت او رسيد، و مجلس را خلوت نمودند و امام آنچه شده بود را با مأمون در ميان گذاشت، و سفارش کرد که خود را از ايشان حفظ کند و مواظب خودش باشد، و چون مأمون اين ماجرا را شنيد يقين کرد حضرت راست می گويد و او صادق است.
متن عربی
وَ رُوِیَ أَنَّهُ قَصَدَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ مَعَ هِشَامِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الرِّضَا ع فَقَالَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ جِئْتُكَ فِی سِرٍّ فَأَخْلِ لِیَ الْمَجْلِسَ فَأَخْرَجَ الْفَضْلُ یَمِيناً مَكْتُوبَةً بِالْعِتْقِ وَ الطَّلَاقِ وَ مَالًا كَفَّارَةً لَهُ وَ قَالا لَهُ إِنَّمَا جِئْنَاكَ لِنَقُولَ كَلِمَةَ حَقٍّ وَ صِدْقٍ وَ قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ الْإِمْرَةَ إِمْرَتُكُمْ وَ الْحَقَّ حَقُّكُمْ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ الَّذِی نَقُولُهُ بِأَلْسِنَتِنَا عَلَیْهِ ضَمَائِرُنَا وَ إِلَّا یَنْعَتِقُ مَا نَمْلِكُ وَ النِّسَاءُ طَوَالِقُ وَ عَلَیَّ ثَلَاثُونَ حِجَّةً رَاجِلًا إِنَّا عَلَی أَنْ نَقْتُلَ الْمَأْمُونَ وَ تَخْلُصَ لَكَ الْأَمْرُ حَتَّی یَرْجِعَ الْحَقُّ إِلَیْكَ فَلَمْ یَسْمَعْ مِنْهُمَا وَ شَتَمَهُمَا وَ لَعَنَهُمَا وَ قَالَ لَهُمَا كَفَرْتُمَا النِّعْمَةَ فَلَا تَكُونُ لَكُمَا السَّلَامَةُ وَ لَا لِی إِنْ رَضِيتُ بِمَا قُلْتُمَا فَلَمَّا سَمِعَ الْفَضْلُ ذَلِكَ مِنْهُ مَعَ هِشَامٍ عَلِمَا أَنَّهُمَا أَخْطَئَا فَقَصَدَا الْمَأْمُونَ بَعْدَ أَنْ قَالا لِلرِّضَا ع أَرَدْنَا بِمَا فَعَلْنَا أَنْ نُجَرِّبَكَ فَقَالَ لَهُمَا الرِّضَا ع كَذَبْتُمَا فَإِنَّ قُلُوبَكُمَا عَلَی مَا أَخْبَرْتُمَانِی بِهِ إِلَّا أَنَّكُمَا لَمْ تَجِدَانِی كَمَا أَرَدْتُمَا فَلَمَّا دَخَلَا عَلَی الْمَأْمُونِ قَالا یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا قَصَدْنَا الرِّضَا ع وَ جَرَّبْنَاهُ وَ أَرَدْنَا أَنْ نَقِفَ مَا یُضْمِرُهُ لَكَ فَقُلْنَا وَ قَالَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ وُفِّقْتُمَا فَلَمَّا خَرَجَا مِنْ عِنْدِ الْمَأْمُونِ قَصَدَهُ الرِّضَا ع وَ أَخْلَیَا الْمَجْلِسَ وَ أَعْلَمَهُ مَا قَالا وَ أَمَرَهُ أَنْ یَحْفَظَ نَفْسَهُ مِنْهُمَا فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ مِنَ الرِّضَا ع عَلِمَ أَنَّ الرِّضَا ع هُوَ الصَّادِقُ
مخاطب
جوان ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کارگاه آموزشی ، کتاب معارفی