عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 182 ) شمارهی 1631
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > مخالفت با ولايتعهدی امام رضا (عليه السلام)
خلاصه
يکی از وابستگان مأمون اميد داشت او را به ولايتعهدی برگزيند، نه حضرت رضا عليه السلام را، و جماعتی در اطراف مأمون بودند که همگی بر امام عليه السلام حسد می ورزيدند. يکی از آنان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! تو را به خدا می سپارم! مبادا با اين کار، سبب انقضای تاريخ خلافت عباسی شوی و اين عمل تو را، آيندگان مادّه تاريخ قرار دهند، و خودت پايان بخش خلفای عباسی باشی، چرا که خلافت، شرف و موجب سربلندی و افتخار بسيار بزرگی برای بنی عباس است و تو موجب بيرون بردن آن از خاندان ايشان به خاندان علی خواهی بود و در اين صورت به خود و خاندانت ستم کرده ای، که اين مرد ساحر ساحرزاده با اينکه گمنام بود، روی کار آورده و با اينکه خوار و بی مقدار بود او را وزين و عزيز ساخته ای، و فراموش شده بود، او را شهرت دادی، و ناچيز بود، آوازه اش را در همه جای دنيا بلند نمودی به سبب اين بارانی که به دعای او نازل شد، سخت بيم دارم از اينکه اين مرد امر خلافت را از فرزندان عباس بيرون برد و در فرزندان علی جاری سازد و باز چقدر ترس وجود مرا گرفته است که مبادا اين مرد با سحر خود، نعمت خلافت را از تو سلب نمايد و در مملکت رخنه کند و مردم را بر تو بشوراند، در اين صورت آيا احدی مثل اين جنايت را بر خود و سلطنت خود می کند که تو کرده ای؟!
متن فارسی
محمد بن قاسم مفسر از امام عسکریّ از پدرش از جدّش از علیّ بن موسی عليهم السلام روايت کرده که فرمود: وقتی مأمون علی بن موسی عليهما السلام را ولی عهد خويش قرار داد، مدّتی باران نيامد. برخی از اطرافيان مأمون و مخالفين حضرت رضا عليه السلام شروع به ياوه گويی کرده، گفتند: اين از شومی علی بن موسی است! از زمانی که وی به اين سرزمين قدم نهاده، باران از آسمان نباريده و خداوند از فرستادن باران دريغ فرموده است!
اين خبر به مأمون رسيد و بر او گران آمد. روز جمعه بود که مأمون نزد حضرت آمده تقاضا کرد که ايشان نماز استسقاء (طلب باران) بخواند و گفت: ای کاش حضرت عليه السلام دعا می کرد و خداوند باران می فرستاد، امام عليه السلام فرمود: «بسيار خوب! قبول است.» مأمون پرسيد: در چه روز اين کار را انجام می دهيد؟ امام عليه السلام فرمود: «روز دوشنبه، چون من جدّم رسول خدا صلی الله عليه و آله را در خواب ديدم که جدّم اميرمؤمنان، علی عليه السلام با او بود. به من فرمود: «پسر جانم! تا روز دوشنبه صبر کن؛ آنگاه به صحرا برو و از خداوند طلب باران کن، خداوند متعال برای مردم باران خواهد فرستاد. و مردم را از آنچه خداوند عزيز به تو نشان می دهد و مردم هم از آن بی اطلاعند، آگاه کن! تا از موقعيت وجود تو در ميان خود باخبر شوند و تو را بشناسند و علمشان درباره تو زياد شود، و به برتری و مقام و اعتبار تو در نزد خداوند عزوجل آگاه گردند.
وقتی روز دوشنبه رسيد حضرت روی به صحرا نهاد، و همگی مردمان بيرون آمدند و همه نظاره گر بودند. آن حضرت بالای منبر رفت و حمد و ثنای الهی را به جای آورد، و آنگاه گفت: ای پروردگار من! تويی که حق ما اهل بيت را عظيم قرار دادی تا مردم به امر تو دست به دامن ما شوند و از ما ياری طلبند، و اميدوار کرم تو باشند و رحمتت را بجويند و به احسان تو چشم بدوزند، و خواهان بخشش تو باشند. پس ايشان را به بارانی پر سود، فراگير، بی وقفه و بی درنگ، و بی ضرر و زيان، سيراب کن! که شروع آن پس از بازگشتن ايشان از اين صحرا به منازل و قرارگاه هايشان باشد.»
راوی گفت: قسم به آن کس که محمد صلی الله عليه و آله را به حقّ به نبوّت برانگيخت: ناگاه بادها شروع به وزيدن کرد و ابرها در کنار هم جمع شده و آسمان رعد و برق زد و مردم به جنبش افتادند. به نحوی که گويا قصد گريز از باران داشتند. حضرت رضا عليه السلام فرمود: «ای مردم آرام باشيد! صفوف را به هم نزنيد. اين ابرها از آن شما نيست، به سمت فلان سرزمين می روند. ابرها همه رفتند و نباريدند، سپس ابری ديگر آمد که شامل رعد و برق بود. باز مردم از جا حرکت کردند. امام عليه السلام فرمود: «برجای خود آرام باشيد! اين ابر نيز به شما کاری ندارد و به فلان سرزمين می رود و برای اهل آنجا می بارد.» خلاصه ابرها پيوسته آمدند و رفتند تا ده قطعه ابر کنار هم جمع شد و حضرتعليه السلام درباره هر کدام می فرمود: «اين مربوط به شما نيست، اين از آن اهل فلان شهر است. شما حرکت نکنيد و بر جای خود آرام بمانيد و آشوب نکنيد.» تا اينکه برای بار يازدهم ابری پديد آمد. در اين بار امام فرمود: «اين ابر را خداوند عزوجل به سمت شما برانگيخته است؛ پس او را به خاطر اين تفضّلی که بر شما کرده است، سپاس بگوييد. اکنون برخيزيد و به قرارگاه ها و منزل های خود برويد. و اين ابر، بالای سر شماست و نمی بارد تا به خانه و منزل های خود برسيد، آنگاه باريدن می گيرد، و آن مقدار بر شما خير می بارد که شايسته کردم خداوندی است، و سزاوار شأن و جلال اوست.» اين جملات را فرمود و از منبر پايين آمد، و مردم بازگشتند، و ابر همچنان بود و نمی باريد تا همگان نزديک منازل خود شدند، آنگاه به شدت شروع به باريدن نمود، و همگی رودها و استخرها و گودال ها و صحراها را آب فرا گرفت، و مردم شروع کردند به تبريک و تهنيب گفتن به فرزند رسول خدا صلی الله عليه و آله به خاطر کرامتی که خداوند عزوجل به او مرحمت فرموده است، و می گفتند: اين کرامت گوارای او باد! آنگاه حضرت ميان جمعيت آمدند و مردم بسياری حاضر شدند، آنگاه فرمود: «ای مردم! از خدا بترسيد و قدر نعمت های او را بدانيد و به نافرمانی کردن، نعمت ها را از خود دور ننمائيد، بلکه نعمات الهی را به طاعت و بندگی و شکرگزاری بر آن ها و بر عطايای پی در پی خداوندی، دائمی و هميشگی کنيد، و بدانيد که محبوب ترين تشکر از خداوند پس از ايمان به خدا و اعتراف به حقوق اولياء او از خاندان محمد، پيامبر خدا صلی الله عليه و آله، ياری رساندن به مؤمنين ديگر در امر دنيايشان است که اين دنيا گذرگاهی است که سرانجامش برای مؤمنين، بهشت خداوندی است.
آری! هر کس چنين کند بدون شک از خاصّان درگاه خداوند تبارک و تعالی شمرده خواهد شد، همانا رسول خدا صلی الله عليه و آله در اين باب کلامی دارد که سزاوار نيست عاقلی از فضل و رحمت خدا غفلت کند و بدان اهميت ندهد و بايد در اين کلام بينديشد و بدان عمل کند. و آن کلام اين است که به رسول خدا صلی الله عليه و آله گفتند: فلانی هلاک شد زيرا گناهانش چنين و چنان است، حضرت صلی الله عليه و آله فرمود: «اين طور نيست؛ بلکه نجات يافت و خداوند عملش را ختم به خير می کند و به زودی همه گناهان او را خواهد بخشيد، و آنها را به حسنات مبدّل خواهد نمود، چرا که او در راهی می گذشت و مؤمنی عورتش ناخودآگاه نمايان شده بود. اين مرد بدون اينکه او متوجه شود عورت او را از ترس آنکه اگر مطلع شود خجالت بکشد، پوشانيد و با يکديگر می رفتند تا در ميان درّه ای آن مرد فهميد که او چنين کاری کرده است. گفت: ای مرد! خداوند ثواب بسيار به تو دهد و عاقبت تو را ختم به خير کند و در حساب با تو سخت نگيرد. خداوند دعای آن مرد را در حقّ وی مستجاب ساخت، و خداوند اين مرد را فقط به سبب دعای آن مؤمن عاقبت به خير کرد و اين کلام رسول خدا صلی الله عليه و آله به آن مرد - همان شخصی که مردم درباره اش گفته بودند هلاک شد – رسيد و توبه کرد و به عمل نيک گرايش پيدا کرد. تا آنکه هنوز هفت روز از اين ماجرا نگذشته بود که به اطراف مدينه شبيخون زدند و اموالی را به غارت بردند. رسول خدا صلی الله عليه و آله جماعتی را به دنبال آنان فرستاد و اين شخص در آن جماعت بود و کشته شد.
امام محمد بن علی بن موسی عليهم السلام فرمود: «خداوند عزوجل به خاطر دعای امام رضا عليه السلام برکت را بر بلاد افزود.» يکی از وابستگان مأمون اميد داشت او را به ولايتعهدی برگزيند، نه حضرت رضا عليه السلام را، و جماعتی در اطراف مأمون بودند که همگی بر امام عليه السلام حسد می ورزيدند. يکی از آنان به مأمون گفت: ای اميرالمؤمنين! تو را به خدا می سپارم! مبادا با اين کار، سبب انقضای تاريخ خلافت عباسی شوی و اين عمل تو را، آيندگان مادّه تاريخ قرار دهند، و خودت پايان بخش خلفای عباسی باشی، چرا که خلافت، شرف و موجب سربلندی و افتخار بسيار بزرگی برای بنی عباس است و تو موجب بيرون بردن آن از خاندان ايشان به خاندان علی خواهی بود و در اين صورت به خود و خاندانت ستم کرده ای، که اين مرد ساحر ساحرزاده با اينکه گمنام بود، روی کار آورده و با اينکه خوار و بی مقدار بود او را وزين و عزيز ساخته ای، و فراموش شده بود، او را شهرت دادی، و ناچيز بود، آوازه اش را در همه جای دنيا بلند نمودی به سبب اين بارانی که به دعای او نازل شد، سخت بيم دارم از اينکه اين مرد امر خلافت را از فرزندان عباس بيرون برد و در فرزندان علی جاری سازد و باز چقدر ترس وجود مرا گرفته است که مبادا اين مرد با سحر خود، نعمت خلافت را از تو سلب نمايد و در مملکت رخنه کند و مردم را بر تو بشوراند، در اين صورت آيا احدی مثل اين جنايت را بر خود و سلطنت خود می کند که تو کرده ای؟! مأمون گفت: اين مرد دور از چشم های ما مردم را به امارت خود فرا می خواند، ما خواستيم او را ولی عهد خود کنيم تا اينکه مردم را به سوی ما دعوت کند و با قبولی ولايت عهدی در واقع اعتراف به خلافت ما کرده باشد، و مُلک و پادشاهی را از آن ما بداند، و کسانی که گول او را خورده و مفتون او شده اند بدانند و اعتقاد پيدا کنند که بر حق نيست و در تشخيص راه درست به شکّ افتاده و سست شوند و بدانند که هر آنچه از کم و زياد ادعا نموده نادرست است، و امر خلافت به امضای ضمنی او برای ما و مخصوص ماست نه برای او، و ما ترسيديم که اگر او را بر آن حال رها کنيم، به نحوی بر ما رخنه کند و نوعی شکاف ايجاد کند که نتوانيم جلوی آن را بگيريم، و از ناحيه او بلايی بر سر ما آيد که طاقت تحمّل آن را نداشته باشيم، حال که او را وليعهد خود کرديم و مرتکب خطايی شديم و با بلند نمودنش، خود را به هلاک نزديک کرديم، اکنون جائز نيست در امر او سستی به خرج دهيم و احتياج داريم که اندک اندک او را از آن مقام منيع فرود آوريم تا در نظر ملّت جلوه دهيم که او لياقت اين امر را ندارد، سپس فکری به حالش کنيم که بلا را از ما قطع کند، و از فکرش خلاص شويم. آن مرد گفت: ای اميرالمؤمنين! کار او را بر عهده من بگذار! من او و طرفدارانش را ساکت می کنم چنان که زبانشان بند آيد، و اگر از هيبت تو در هراس نباشم او را بر جای خود می نشانم، و از عظمت قدر او می کاهم و او را از آن مقام بلند فرود می آورم و نارسائی او در امر ولايت عهدی را – که تو برای او پا برجا ساخته ای – به همگان روشن می سازم. مأمون گفت: چيزی نزد من بهتر از اين نيست. مرد گفت: از بزرگان اين مرز و بوم جماعتی از سران سپاه و لشکريان و قاضيان و برگزيدگان از فقها را گرد هم بياور، تا من نقصان او را در حضور جمع روشن کرده و به اثبات برسانم، و اين خود در حقيقت به منزله باز گرفتن مقامی است که تو او را در آن فرود آورده و به او واگذاشته ای و آنان آن را درست تلقّی کرده و نظر تو را در اين کار درست دانسته اند.
راوی گفت: مأمون شخصيت های بزرگی را در مجلس وسيعی حاضر ساخت و خودش در آن محفل حضور داشت و حضرت رضا عليه السلام را در مقابل خود در جايگاه ولايت عهدی که برای او مقرر داشته بود نشانيد. آنگاه آن مردک که قصد داشت و قول داده بود حضرت را از مقامش فرود آورد، خطاب به حضرت شروع به سخن کرده گفت: مردم خيلی چيزها از شما حکايت می کنند و به قدری در وصف شما تندروی می کنند که اگر خودتان از آن مطلع شويد، از آن بيزاری خواهيد جست، و اولين چيزی که بايد بگويم نماز استسقاء (طلب باران) شما است که دعا کردی و باران آمد و حال اينکه بدون دعای شما مرتب و به حسب عادت هر ساله بدون هيچ دعايی باران می بارد و اين سنت و عادت روزگار است، ولی مردم اين امر را برای شما معجزه ای دانسته، و با اين معجزه و علامت، ثابت کرده اند که تو نظير نداری و مانند تو احدی در دنيا نيست، در صورتی که اين اميرالمؤمنين – که خداوند پايدارش بدارد – مقابل هر کس که قرار گيرد از او برتر است و به تو منصب ولايت عهدی داده است و در مقامی قرار داده است که می دانی، پس سزاوار نيست که آنچه مردم به دروغ درباره تو گفته اند را اجازه دهی و وزر و گرفتاری آن بر اميرالمؤمنين باشد. حضرت عليه السلام فرمود: «من مانع نمی شوم که بندگان خدا صحبت از نعمت هايی کنند که خداوند از روی تفضّلش به من داده است. نهايتش آن است که من شوق و نشاط و خوشحالی بر اوصاف خود نمی کنم، و اما اينکه گفتی: صاحبت يعنی مأمون مرا بر اين منصب استقرار داده است، پس بدان که او به من اين جايگاه را به همان نحوی داده که پادشاه مصر به يوسف صديق داد، و تفصيل حال آن دو را تو خوب می دانی.» (واضح است که پادشاه مصر کافر و يوسف صديق، پيغمبر خدا بود.) مردک با شنيدن اين مطلب خشمش به جوش آمده گفت: ای پسر موسی! از حدّ خود قدم فراتر نهاده ای و از جايگاه خود تجاوز نمودی! خداوند برای باران زمانی را مقدّر کرده که در وقت معیّن و مشخص بدون جلو يا عقب شدن، در همان زمان معلوم، باران شروع به باريدن می کند. حالا تو آن را برای خود علامت و معجزه قرار داده ای و بدان می بالی و برای خود به عنوان برتری و قدرت نمايش می دهی، گويا کاری مانند ابراهيم خليل الرحمن – هنگامی که سر مرغان را به دست گرفت و اعضاء کوبيده آنها را که بر قلّه کوه ها بودند خواند، و آنها با شتاب خود را به سرهای خود رسانده و به آن ملحق شدند و بال زده و به اذن خدا پرواز نمودند – کرده ای، اگر در آنچه پنداشته ای، راست می گويی، پس اين دو را زنده کن و بر من مسلّط ساز! (مرادش دو شيری بود که بر پرده پشت جايگاه مأمون بود)، که اگر اين کار را انجام دادی، آن وقت می توانی آن را معجزه به حساب آوری، زيرا بارانی که عادت به باريدن دارد، تو از ديگران سزاوارتر نيستی که تنها به سبب دعای تو باران ريخته باشد. بلکه ديگران نيز همان گونه که تو دعا می کردی، با تو دعا کردند و به نقش دو شيری که روبروی هم بر تخت مأمون کشيده بودند، اشاره کرد. حضرت خشمگين شد و صيحه ای بر آن دو صورت زد و فرمود: «اين فاجر را بدريد و اثری از وی باقی مگذاريد!» آن دو نقش، بصورت دو شير زنده درآمدند و بر مرد حمله ور شدند و او را دريدند و استخوانش را شکسته و سپس جويدند و تمام اعضای بدن او را خوردند و خونش را ليسيدند، و حاضران همه می نگريستند و متحیّر مانده بودند که چه می بينند. شيران که از کار آن مرد خلاص شدند رو به حضرت رضا عليه السلام کرده گفتند: ای ولیّ خدا! در روی زمين به ما چه دستوری می دهی؟ آيا اجازه هست اين شخص را – اشاره به مأمون کردند – بدريم و او را به رفيقش ملحق سازيم؟ مأمون وقتی اين سخن را شنيد، غش کرده بی هوش بر زمين افتاد. امام عليه السلام به شيرها فرمود: «در جای خود باشيد!» شيران ايستادند، بعد فرمود: «گلاب بر صورت مأمون بپاشيد و او را معطر کنيد!» غلامان گلاب آورده و بر روی مأمون پاشيدند و او به هوش آمد.
و باز شيران گفتند: اجازه بده ما کار او را نيز تمام کنيم و به رفيقش ملحق سازيم، امام عليه السلام فرمود: «نه خداوند درباره او تدبيری دارد که خودش آن را انجام خواهد داد.» گفتند: پس ما چه کنيم؟ فرمود: «به جای خود بازگرديد، و همچنان که بوديد بشويد.» آن دو شير به سمت تخت بازگشته و به همان صورت اوليه نقش بر روی پرده شدند.
مأمون گفت: سپاس خدای را که مرا از شرّ حميد بن مهران (آن مرد نابود شده) نجات داد. آنگاه رو به حضرت رضا عليه السلام کرده، عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! اين امر خلافت و امارت از آن جدّ شما – رسول خدا صلی الله عليه و آله – بوده و پس از وی برای شما فرزندان ايشان می باشد، اگر بخواهيد من همين الان به نفع شما از اين مقام، کناره بگيرم و آن را به شما بسپارم. حضرت عليه السلام فرمود: «اگر چنين چيزی می خواستم تو را مهلت نمی دادم و از تو تمنّا و خواهش نمی کردم، بلکه از خدای خود می خواستم، زيرا خداوند، همانگونه که در قضيه اين دو شير که نقششان در پارچه بود، ديدی، اطاعت همه مخلوقات خود را به ما عطا فرموده، و فقط عدّه ای از نادانان و عقب افتادگان بنی آدمند که از اطاعت ما سرکشی می کنند، و اينان اگر چه در نصيب و بهره خود زيان کرده اند، ولی خداوند متعال در اين عمل مصلحتی دارد و به من نيز دستور فرموده که اعتراضی بر تو نداشته باشم، و من در اختيار اظهارات و نظرات تو باشم، چنان که خداوند به يوسف دستور داد که تحت فرمان فرعون مصر باشد.»
راوی گويد: پس از اين ماجرا مأمون پيوسته اظهار کوچکی و حقارت در نزد حضرت رضا عليه السلام می نمود، تا اينکه بالأخره موفق شد درباره آن حضرت کاری را که می خواست، انجام دهد.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُفَسِّرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَیَّارٍ عَنْ أَبَوَیْهِمَا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَسْكَرِیِّ عَنْ أَبِيهِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنَّ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَی ع لَمَّا جَعَلَهُ الْمَأْمُونُ وَلِیَّ عَهْدِهِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَجَعَلَ بَعْضُ حَاشِیَةِ الْمَأْمُونِ وَ الْمُتَعَصِّبِينَ عَلَی الرِّضَا یَقُولُونَ انْظُرُوا لَمَّا جَاءَنَا عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ع وَ صَارَ وَلِیَّ عَهِدْنَا فَحَبَسَ اللَّهُ عَنَّا الْمَطَرَ وَ اتَّصَلَ ذَلِكَ بِالْمَأْمُونِ فَاشْتَدَّ عَلَیْهِ فَقَالَ لِلرِّضَا ع قَدِ احْتُبِسَ الْمَطَرُ فَلَوْ دَعَوْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُمْطِرَ النَّاسَ فَقَالَ الرِّضَا ع نَعَمْ قَالَ فَمَتَی تَفْعَلُ ذَلِكَ وَ كَانَ ذَلِكَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَالَ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَانِی الْبَارِحَةَ فِی مَنَامِی وَ مَعَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِیٌّ ع وَ قَالَ یَا بُنَیَّ انْتَظِرْ یَوْمَ الْإِثْنَیْنِ فَابْرُزْ إِلَی الصَّحْرَاءِ وَ اسْتَسْقِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی سَیَسْقِيهِمْ وَ أَخْبِرْهُمْ بِمَا یُرِيكَ اللَّهُ مِمَّا لَا یَعْلَمُونَ مِنْ حَالِهِمْ لِیَزْدَادَ عِلْمُهُمْ بِفَضْلِكَ وَ مَكَانِكَ مِنْ رَبِّكَ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمَّا كَانَ یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ غَدَا إِلَی الصَّحْرَاءِ وَ خَرَجَ الْخَلَائِقُ یَنْظُرُونَ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ یَا رَبِّ أَنْتَ عَظَّمْتَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَوَسَّلُوا بِنَا كَمَا أَمَرْتَ وَ أَمَّلُوا فَضْلَكَ وَ رَحْمَتَكَ وَ تَوَقَّعُوا إِحْسَانَكَ وَ نِعْمَتَكَ فَاسِقِهِمْ سَقْياً نَافِعاً عَامّاً غَیْرَ رَائِثٍ وَ لَا ضَائِرٍ وَ لْیَكُنْ ابْتِدَاءُ مَطَرِهِمْ بَعْدَ انْصِرَافِهِمْ مِنْ مَشْهَدِهِمْ هَذَا إِلَی مَنَازِلِهِمْ وَ مَقَارِّهِمْ قَالَ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَقَدْ نَسَجَتِ الرِّیَاحُ فِی الْهَوَاءِ الْغُیُومَ وَ أَرْعَدَتْ وَ أَبْرَقَتْ وَ تَحَرَّكَ النَّاسُ كَأَنَّهُمْ یُرِيدُونَ التَّنَحِّیَ عَنِ الْمَطَرِ فَقَالَ الرِّضَا ع عَلَی رِسْلِكُمْ أَیُّهَا النَّاسُ فَلَیْسَ هَذَا الْغَیْمُ لَكُمْ إِنَّمَا هُوَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا فَمَضَتِ السَّحَابَةُ وَ عَبَرَتْ ثُمَّ جَاءَتْ سَحَابَةٌ أُخْرَی تَشْتَمِلُ عَلَی رَعْدٍ وَ بَرْقٍ فَتَحَرَّكُوا فَقَالَ عَلَی رِسْلِكُمْ فَمَا هَذِهِ لَكُمْ إِنَّمَا هِیَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا فَمَا زَالَتْ حَتَّی جَاءَتْ عَشْرُ سَحَابَةٍ وَ عَبَرَتْ وَ یَقُولُ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی الرِّضَا ع فِی كُلِّ وَاحِدَةٍ عَلَی رِسْلِكُمْ لَیْسَتْ هَذِهِ لَكُمْ إِنَّمَا هِیَ لِأَهْلِ بَلَدِ كَذَا ثُمَّ أَقْبَلَتْ سَحَابَةُ حَادِیَةَ عَشَرَ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ هَذِهِ سَحَابَةٌ بَعَثَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَكُمْ فَاشْكُرُوا اللَّهَ عَلَی تَفَضُّلِهِ عَلَیْكُمْ وَ قُومُوا إِلَی مَقَارِّكُمْ وَ مَنَازِلِكُمْ فَإِنَّهَا مسامة [مُسَامِتَةٌ] لَكُمْ وَ لِرُءُوسِكُمْ مُمْسِكَةٌ عَنْكُمْ إِلَی أَنْ تَدْخُلُوا إِلَی مَقَارِّكُمْ ثُمَّ یَأْتِيكُمْ مِنَ الْخَیْرِ مَا یَلِيقُ بِكَرَمِ اللَّهِ تَعَالَی وَ جَلَالِهِ وَ نَزَلَ علی [مِنَ] الْمِنْبَرِ وَ انْصَرَفَ النَّاسُ فَمَا زَالَتِ السَّحَابَةُ مُمْسِكَةً إِلَی أَنْ قَرُبُوا مِنْ مَنَازِلِهِمْ ثُمَّ جَاءَتْ بِوَابِلِ الْمَطَرِ فَمُلِئَتِ الْأَوْدِیَةُ وَ الْحِیَاضُ وَ الْغُدْرَانُ وَ الْفَلَوَاتُ فَجَعَلَ النَّاسُ یَقُولُونَ هَنِيئاً لِوَلَدِ رَسُولِ اللَّهِ ص كَرَامَاتُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بَرَزَ إِلَیْهِمُ الرِّضَا ع وَ حَضَرَتِ الْجَمَاعَةُ الْكَثِيرَةُ مِنْهُمْ فَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا اللَّهَ فِی نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْكُمْ فَلَا تُنَفِّرُوهَا عَنْكُمْ بِمَعَاصِيهِ بَلِ اسْتَدِيمُوهَا بِطَاعَتِهِ وَ شُكْرِهِ عَلَی نِعَمِهِ وَ أَیَادِيهِ وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَا تَشْكُرُونَ اللَّهَ تَعَالَی بِشَیْءٍ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ بَعْدَ الِاعْتِرَافِ بِحُقُوقِ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ مُعَاوَنَتِكُمْ لِإِخْوَانِكُمُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَی دُنْیَاهُمُ الَّتِی هِیَ مَعْبَرٌ لَهُمْ إِلَی جِنَانِ رَبِّهِمْ فَإِنَّ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ كَانَ مِنْ خَاصَّةِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی ذَلِكَ قَوْلًا مَا یَنْبَغِی لِقَائِلٍ أَنْ یَزْهَدَ فِی فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْهِ فِيهِ إِنْ تَأَمَّلَهُ وَ عَمِلَ عَلَیْهِ قِيلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكَ فُلَانٌ یَعْمَلُ مِنَ الذُّنُوبِ كَیْتَ وَ كَیْتَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص بَلْ قَدْ نَجَا وَ لَا یَخْتِمُ اللَّهُ عَمَلَهُ إِلَّا بِالْحُسْنَی وَ سَیَمْحُو اللَّهُ عَنْهُ السَّیِّئَاتِ وَ یُبَدِّلُهَا مِنْ حَسَنَاتٍ إِنَّهُ كَانَ یَمُرُّ مَرَّةً فِی طَرِيقٍ عَرَضَ لَهُ مُؤْمِنٌ قَدِ انْكَشَفَتْ عَوْرَتُهُ وَ هُوَ لَا یَشْعُرُ فَسَتَرَهَا عَلَیْهِ وَ لَمْ یُخْبِرْهُ بِهَا مَخَافَةَ أَنْ یَخْجَلَ ثُمَّ إِنَّ ذَلِكَ الْمُؤْمِنَ عَرَفَهُ فِی مَهْوَاهُ فَقَالَ لَهُ أَجْزَلَ اللَّهُ لَكَ الثَّوَابَ وَ أَكْرَمَ لَكَ الْمَآبَ وَ لَا نَاقَشَكَ فِی الْحِسَابِ فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ فِيهِ فَهَذَا الْعَبْدُ لَا یَخْتِمُ اللَّهُ لَهُ إِلَّا بِخَیْرٍ بِدُعَاءِ ذَلُكَ الْمُؤْمِنِ فَاتَّصَلَ قَوْلُ رَسُولِ اللَّهِ ص بِهَذَا الرَّجُلِ فَتَابَ وَ أَنَابَ وَ أَقْبَلَ عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلَمْ یَأْتِ عَلَیْهِ سَبْعَةُ أَیَّامٍ حَتَّی أُغِيرَ عَلَی سَرْحِ الْمَدِينَةِ فَوَجَّهَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی أَثَرِهِمْ جَمَاعَةً ذَلِكَ الرَّجُلُ أَحَدُهُمْ فَاسْتُشْهِدَ فِيهِمْ قَالَ الْإِمَامُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی ع وَ عَظَّمَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی الْبَرَكَةَ فِی الْبِلَادِ بِدُعَاءِ الرِّضَا ع وَ قَدْ كَانَ لِلْمَأْمُونِ مَنْ یُرِيدُ أَنْ یَكُونَ هُوَ وَلِیَّ عَهْدِهِ مِنْ دُونِ الرِّضَا ع وَ حُسَّادٌ كَانُوا بِحَضْرَةِ الْمَأْمُونِ لِلرِّضَا ع فَقَالَ لِلْمَأْمُونِ بَعْضُ أُولَئِكَ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أُعِيذُكَ بِاللَّهِ أَنْ تَكُونَ تَارِيخَ الْخُلَفَاءِ فِی إِخْرَاجِكَ هَذَا الشَّرَفَ الْعَمِيمَ وَ الْفَخْرَ الْعَظِيمَ مِنْ بَیْتِ وُلْدِ الْعَبَّاسِ إِلَی بَیْتِ وُلْدِ عَلِیٍّ لَقَدْ أَعَنْتَ عَلَی نَفْسِكَ وَ أَهْلِكَ جِئْتَ بِهَذَا السَّاحِرِ وَلَدِ السَّحَرَةِ وَ قَدْ كَانَ خَامِلًا فَأَظْهَرْتَهُ وَ مُتَّضِعاً فَرَفَعْتَهُ وَ مَنْسِیّاً فَذَكَّرْتَ بِهِ وَ مُسْتَخِفّاً فَنَوَّهْتَ بِهِ قَدْ مَلَأَ الدُّنْیَا مَخْرَقَةً وَ تَشَوُّقاً بِهَذَا الْمَطَرِ الْوَارِدِ عِنْدَ دُعَائِهِ مَا أَخْوَفَنِی أَنْ یُخْرِجَ هَذَا الرَّجُلُ هَذَا الْأَمْرَ عَنْ وُلْدِ الْعَبَّاسِ إِلَی وُلْدِ عَلِیٍّ بَلْ مَا أَخْوَفَنِی أَنْ یَتَوَصَّلَ بِسِحْرِهِ إِلَی إِزَالَةِ نِعْمَتِكَ وَ التَّوَاثُبِ عَلَی مَمْلَكَتِكَ هَلْ جَنَی أَحَدٌ عَلَی نَفْسِهِ وَ مُلْكِهِ مِثْلَ جِنَایَتِكَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ قَدْ كَانَ هَذَا الرَّجُلُ مُسْتَتِراً عَنَّا یَدْعُو إِلَی نَفْسِهِ فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْعَلَهُ وَلِیَّ عَهْدِنَا لِیَكُونَ دُعَاؤُهُ لَنَا وَ لِیَعْتَرِفَ بِالْمُلْكِ وَ الْخِلَافَةِ لَنَا وَ لِیَعْتَقِدَ فِيهِ الْمَفْتُونُونَ بِهِ أَنَّهُ لَیْسَ مِمَّا ادَّعَی فِی قَلِيلٍ وَ لَا كَثِيرٍ وَ أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَنَا مِنْ دُونِهِ وَ قَدْ خَشِينَا إِنْ تَرَكْنَاهُ عَلَی تِلْكَ الْحَالَةِ أَنْ یَنْفَتِقَ عَلَیْنَا مِنْهُ مَا لَا نَسُدُّهُ وَ یَأْتِیَ عَلَیْنَا مِنْهُ مَا لَا نُطِيقُهُ وَ الْآنَ فَإِذْ قَدْ فَعَلْنَا بِهِ مَا فَعَلْنَاهُ وَ أَخْطَأْنَا فِی أَمْرِهِ بِمَا أَخْطَأْنَا وَ أَشْرَفْنَا مِنَ الْهَلَاكِ بِالتَّنْوِيهِ بِهِ عَلَی مَا أَشْرَفْنَا فَلَیْسَ یَجُوزُ التَّهَاوُنُ فِی أَمْرِهِ وَ لَكِنَّا نَحْتَاجُ أَنْ نَضَعَ مِنْهُ قَلِيلًا قَلِيلًا حَتَّی نُصَوِّرَهُ عِنْدَ الرَّعَایَا بِصُورَةِ مَنْ لَا یَسْتَحِقُّ لِهَذَا الْأَمْرِ ثُمَّ نُدَبِّرَ فِيهِ بِمَا یَحْسِمُ عَنَّا مَوَادَّ بَلَائِهِ قَالَ الرَّجُلُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَوَلِّنِی مُجَادَلَتَهُ فَإِنِّی أُفْحِمُهُ وَ أَصْحَابَهُ وَ أَضَعُ مِنْ قَدْرِهِ فَلَوْ لَا هَیْبَتُكَ فِی نَفْسِی لَأَنْزَلْتُهُ مَنْزِلَتَهُ وَ بَیَّنْتُ لِلنَّاسِ قُصُورَهُ عَمَّا رَشَّحْتَهُ لَهُ قَالَ الْمَأْمُونُ مَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ هَذَا قَالَ فَاجْمَعْ جَمَاعَةَ وُجُوهِ أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ مِنَ الْقُوَّادِ وَ الْقُضَاةِ وَ خِیَارِ الْفُقَهَاءِ لِأُبَیِّنَ نفضه [نَقْصَهُ] بِحَضْرَتِهِمْ فَیَكُونَ أَخْذاً لَهُ عَنْ مَحَلِّهِ الَّذِی أَحْلَلْتَهُ فِيهِ عَلَی عِلْمٍ مِنْهُمْ بِصَوَابِ فِعْلِكَ قَالَ فَجَمَعَ الْخَلْقَ الْفَاضِلِينَ مِنْ رَعِیَّتِهِ فِی مَجْلِسٍ وَاسِعٍ قَعَدَ فِيهِ لَهُمْ وَ أَقْعَدَ الرِّضَا ع بَیْنَ یَدَیْهِ فِی مَرْتَبَتِهِ الَّتِی جَعَلَهَا لَهُ فَابْتَدَأَ هَذَا الْحَاجِبُ الْمُتَضَمِّنُ لِلْوَضْعِ مِنَ الرِّضَا ع وَ قَالَ لَهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا عَنْكَ الْحِكَایَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِی وَصْفِكَ بِمَا أَرَی أَنَّكَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَیْهِ بَرِئْتَ إِلَیْهِمْ مِنْهُ قَالَ وَ ذَلِكَ أَنَّكَ قَدْ دَعَوْتَ اللَّهَ فِی الْمَطَرِ الْمُعْتَادِ مَجِيئُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آیَةً مُعْجِزَةً لَكَ أَوْجَبُوا لَكَ بِهَا أَنْ لَا نَظِيرَ لَكَ فِی الدُّنْیَا وَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَدَامَ اللَّهُ مُلْكَهُ وَ بَقَاءَهُ لَا یُوَازِی بِأَحَدٍ إِلَّا رَجَحَ بِهِ وَ قَدْ أَحَلَّكَ الْمَحَلَّ الَّذِی قَدْ عَرَفْتَ فَلَیْسَ مِنْ حَقِّهِ عَلَیْكَ أَنْ تُسَوِّغَ الْكَاذِبِينَ لَكَ وَ عَلَیْهِ مَا یَتَكَذَّبُونَهُ فَقَالَ الرِّضَا ع مَا أَدْفَعُ عِبَادَ اللَّهِ عَنِ التَّحَدُّثِ بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَیَّ وَ إِنْ كُنْتُ لَا أَبْغِی أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ أَمَّا ما ذِكْرُكَ صَاحِبَكَ الَّذِی أَحَلَّنِی مَا أَحَلَّنِی فَمَا أَحَلَّنِی إِلَّا الْمَحَلَّ الَّذِی أَحَلَّهُ مَلِكُ مِصْرَ یُوسُفَ الصِّدِّيقَ ع وَ كَانَتْ حَالُهُمَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَغَضِبَ الْحَاجِبُ عِنْدَ ذَلِكَ وَ قَالَ یَا ابْنَ مُوسَی لَقَدْ عَدَوْتَ طَوْرَكَ وَ تجاوزك [تَجَاوَزْتَ] قَدْرَكَ إِنْ بَعَثَ اللَّهُ بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لَا یَتَقَدَّمُ وَ لَا یَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آیَةً تَسْتَطِيلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا كَأَنَّكَ جِئْتَ بِمِثْلِ آیَةِ الْخَلِيلِ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ الطَّیْرِ بِیَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا الَّتِی كَانَ فَرَّقَهَا عَلَی الْجِبَالِ فَأَتَیْنَهُ سَعْياً وَ تَرْكَبْنَ عَلَی الرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْیِ هَذَیْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَیَّ فَإِنَّ ذَلِكَ یَكُونُ حِينَئِذٍ آیَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا الْمَطَرُ الْمُعْتَادُ مَجِيئُهُ فَلَسْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِأَنْ یَكُونَ جَاءَ بِدُعَائِكَ مِنْ غَیْرِكَ الَّذِی دَعَا كَمَا دَعَوْتَ وَ كَانَ الْحَاجِبُ أَشَارَ إِلَی أَسَدَیْنِ مُصَوَّرَیْنِ عَلَی مَسْنَدِ الْمَأْمُونِ الَّذِی كَانَ مُسْتَنِداً إِلَیْهِ وَ كَانَا مُتَقَابِلَیْنِ عَلَی الْمَسْنَدِ فَغَضِبَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ع وَ صَاحَ بِالصُّورَتَیْنِ دُونَكُمَا الْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لَا تُبْقِیَا لَهُ عَیْناً وَ لَا أَثَراً فَوَثَبَتِ الصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَیْنِ فَتَنَاوَلَا الْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ [وَ رَضَّضَاهُ] وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلَاهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ الْقَوْمُ یَنْظُرُونَ مُتَحَیِّرِينَ مِمَّا یُبْصِرُونَ فَلَمَّا فَرَغَا مِنْهُ أَقْبَلَا عَلَی الرِّضَا ع وَ قَالا یَا وَلِیَّ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَا ذَا تَأْمُرُنَا نَفْعَلُ بِهَذَا أَ نَفْعَلُ بِهِ مَا فَعَلْنَا بِهَذَا یُشِيرَانِ إِلَی الْمَأْمُونِ فَغُشِیَ عَلَی الْمَأْمُونِ مِمَّا سَمِعَ مِنْهُمَا فَقَالَ الرِّضَا ع قِفَا فَوَقَفَا قَالَ الرِّضَا ع صُبُّوا عَلَیْهِ مَاءَ وَرْدٍ وَ طَیِّبُوهُ فَفُعِلَ ذَلِكَ بِهِ وَ عَاد الْأَسَدَانِ یَقُولَانِ أَ تَأْذَنُ لَنَا أَنْ نُلْحِقَهُ بِصَاحِبِهِ الَّذِی أَفْنَیْنَاهُ قَالَ لَا فَإِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَدْبِيراً هُوَ مُمْضِيهِ فَقَالا مَا ذَا تَأْمُرُنَا قَالَ عُودَا إِلَی مَقَرِّكُمَا كَمَا كُنْتُمَا فَصَارَا إِلَی الْمَسْنَدِ وَ صَارَا صُورَتَیْنِ كَمَا كَانَتَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی كَفَانِی شَرَّ حُمَیْدِ بْنِ مِهْرَانَ یَعْنِی الرَّجُلَ الْمُفْتَرَسَ ثُمَّ قَالَ لِلرِّضَا ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَذَا الْأَمْرُ لِجَدِّكُمْ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ لَكُمْ فَلَوْ شِئْتَ لَنَزَلْتُ عَنْهُ لَكَ فَقَالَ الرِّضَا ع لَوْ شِئْتُ لَمَا نَاظَرْتُكَ وَ لَمْ أَسْأَلْكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ أَعْطَانِی مِنْ طَاعَةِ سَائِرِ خَلْقِهِ مِثْلَ مَا رَأَیْتَ مِنْ طَاعَةِ هَاتَیْنِ الصُّورَتَیْنِ إِلَّا جُهَّالَ بَنِی آدَمَ فَإِنَّهُمْ وَ إِنْ خَسِرُوا حُظُوظَهُمْ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ تَدْبِيرٌ وَ قَدْ أَمَرَنِی بِتَرْكِ الِاعْتِرَاضِ عَلَیْكَ وَ إِظْهَارِ مَا أَظْهَرْتَهُ مِنَ الْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ یَدِكَ كَمَا أُمِرَ یُوسُفُ بِالْعَمَلِ مِنْ تَحْتِ یَدِ فِرْعَوْنِ مِصْرِ قَالَ فَمَا زَالَ الْمَأْمُونُ ضَئِيلًا فِی نَفْسِهِ إِلَی أَنْ قَضَی فِی عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع مَا قَضَی
مخاطب
جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی