عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 226 ) شمارهی 1719
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > مناظره مامون برای اثبات ولايت امام علی (عليه السلام)
خلاصه
محمد بن احمد بن يحيی بن عمران اشعری گفت: در خبری ديگر آمده که همه قوم ساکت شدند، و مأمون پرسيد: سبب سکوت شما چيست و چرا ساکت شديد؟ گفتند: نمیدانيم چه بگوئيم. مأمون گفت: پس همين مقدار بحث کفايت میکند و حجت بر شما تمام شد، آنگاه دستور داد همه را بيرون کنند، و ما همگی با حالت تحیّر و سرگردانی و خجالت بيرون آمديم، و مأمون به فضل بن سهل نگاهی افکنده گفت: اين نهايت آن چيزی بود که اينان داشتند، پس کسی فکر نکند که جلالت من مانع شد که اينان کلاک مرا نقض کنند، و توفيق دهنده خداست.
متن فارسی
اسحاق بن حمّاد بن زيد گويد يحيی بن اکثم ما را در يک مجلس دور هم جمع کرد و گفت: مأمون به من دستور داده است که جماعتی از اهل حديث و گروهی از علمای علم کلام و معارف را برای مناظره در مجلسی دعوت کنم. من نيز فرمانش را عملی کردم و از اين دو صنف، نزديک چهل نفر جمع شدند و آنان را با خود بردم و گفتم در اطاق انتظار او بمانند تا به پرده دار و محافظ مأمون بگويم که اين ها آمده اند. آنان در آنجا ماندند تا به مأمون خبر دادند که اين ها آمدند و او هم دستور داد که وارد شوند. آنان نزد مأمون آمده و سلام کردند، و مأمون ساعتی به صحبت و انس و پذيرايی با ايشان به سر برد. آنگاه گفت: من در نظر دارم که شما را ميان خود و خدايم – تبارک و تعالی – حجّت بگيرم، پس هر کس در فشار است و احتياج به قضاء حاجت دارد، برخيزد و خود را از فشار رها سازد، و راحت بنشيند و کفش هايتان را از پا بيرون کنيد و عبا را از دوش خود بيافکنيد.
آنها به آنچه گفته بود، عمل کردند. آنگاه رو به قوم خود کرده گفت: ای جماعت! من شما را احضار کرده ام که با شما نزد خدای خود حجّت بياورم. پس از مخالفت فرمان الهی بپرهيزيد و او را در نظر داشته باشيد، و خود و امامتان را ملاحظه نمائيد، و مبادا حشمت و موقعيت من، شما را از پذيرش حقّ از هر کس که باشد، بازگيرد، و از ردّ کردن سخن باطل از هر کس که باشد باز ندارد، و بر خود از آتش دوزخ بترسيد، و تقرّب به خدا را بر رضا و خشنودی او و مقدّم داشتن طاعتش بجوئيد، بدانيد هيچ بنده ای با نافرمانی خدا، خود را به مخلوقی نزديک نکرد جز آنکه خداوند آن مخلوق را بر وی مسلّط ساخت، پس با من با تمام عقلتان بحث کنيد! آنگاه گفت: من مردی هستم که فکر میکنم علیّ، بهترين مردان پس از رسول خدا صلی الله عليه و آله است، اگر من در اين نظرم درست میانديشم پس مرا تصديق کنيد و سخنم را صواب بشمريد، و چنانچه نظرم اشتباه است، با دليل، حرف مرا ردّ کنيد و با من به گفتگو بپردازيد، يا من از شما میپرسم، يا شما از من هر چيزی میخواهيد بپرسيد!
وقتی مأمون اين سخنان را بر زبان آورد، آنان که اهل حديث بودند گفتند: ما از تو میپرسيم. گفت: بپرسيد و يک نفر نماينده از بين شما اين کار را انجام دهد و وقتی او سخن گفت، چنانچه کسی زيادتر از آن چيزی داشت بگويد، و اگر خطا کرد، اشتباهش را جبران کنيد! پس يکی از آنان گفت: ما معتقديم بهترين مردم پس از پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله ابوبکر بود، از آن جهت که در روايتی که همه آن را قبول دارند، وارد شده است که پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله فرمود: «از بين کسانی که بعد از من میمانند به ابوبکر و عمر اقتدا کنيد.» و چون پيامبر رحمت اين دستور را صادر کرده و فرمان به اقتدای به آنان داده، و ما میدانيم که او بهترين مردم را مقتدا قرار میدهد.
مأمون گفت: روايت بسيار است، و ناچار يا همه درست است و يا همه نادرست و يا پاره ای درست است و پاره ای نادرست، و اگر بگوئيم همه درست است، پس همه باطل است چون بعضی بعض ديگر را نادرست میداند، و اگر بگوئيم همه باطل است، پس در بطلان اخبار، بطلان دين ثابت میشود و شرع مقدّس از بين میرود، و چون اين دو وجه باطل است ناگزيريم وجه سوم را از روی ناچاری بپذيريم که: برخی صحيح و بعضی ناصحيح است و چون چنين شد بايد ما دليلی بر درستی آنها داشته باشيم، تا معتقد شويم و خلاف آن را ردّ کنيم، و اگر دليل خبر، حقّ بود، بهتر آن است که نسبت به آن معتقد شويم وآن را بپذيريم و ملاک علم و عمل قرار دهيم، و اين روايتی که تو خواندی و بدان تمسّک نمودی از رواياتی است که دليل بطلان آن در خود آن است، زيرا پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله داناترين حکما است، و از تمامی مردم به راستگويی شايسته تر است، و نيز از همه مردم در امر به محال، و واداشتن افراد به ايمان به باطل، دورتر و منزّه تر است. بنابراين نبايد به خلافت و امامت اين اين دو تن حکم فرموده باشد، زيرا که خلی از اين نيست که آنها يا از هر جهت مرامشان يکی بود و متفق بودند يا مختلف، و اگر از هر جهت متّفق بودند، پس بايد در عدد و صورت و جسم يکی باشند، و چنين هم نبوده و نخواهد بود که دو تن يکی باشند، و اگر با هم اختلاف داشتند پس چگونه پيروی از هر دو جايز است؟ و اين تکليف مالايطاق است! زيرا تو میدانی که اگر از يکی از آن دو در صورت اختلاف، پيروی کنی با آن ديگر مخالفت نموده ای، و دليل بر اين اختلاف آن است که اولی اهل ردّه («اهل رده» يا همان «مرتدّين» در اصطلاح اهل سنت به کسانی گفته میشود که از پذيرش خلافت ابی بکر پس از درگذشت رسول اکرم صلی الله عليه و آله سر باز زدند. در ميان اينان کسانی بودند که به خاطر اعتقاداتشان به غاصبیّت خلافت مذکور از دادن زکات، امتناع ورزيدند؛ مانند مالک بن نويره که ابوبکر برای کوبيدن آنان لشکری به سرکردگی خالد فرستاد و آنان به مالک و قبيله وی تاختند و مالک را کشته و با همسر وی در همان شب همبستر شدند. در کتاب های حديثی شيعه هم احاديثی نقل شده که مردم پس از درگذشت پيامبر صلی الله عليه و آله «مرتد» شدند يعنی از پذيرفتن خلافت جانشين واقعی پيامبر اکرم صلی الله عليه و آله يعنی علی عليه السلام امتناع ورزيدند جز گروهی همچون سلمان و ابوذر و مقداد و برخی ديگر که وفادار ماندند.) را به عنوان اسيری گرفت، و دومی آنان را آزاد کرد، و عمر از ابوبکر خواست که خالد بن وليد را از منصبش عزل کند، و برای قتل مالک بن نويره او را قصاص کند، ابوبکر نپذيرفت و قصاص نکرد، و عمر دو متعه متعه حجّ و متعه زنان را حرام کرد و ابوبکر چنين کاری نکرد، و عمر ديوان ثبت اسامی لشکريان و حقوق بگيران را ترتيب داد (در دفتری معين نبود که به هر کس مقدار معينی حقوق بدهند؛ در صورتی که مهاجر باشند فلان مبلغ و اگر نباشند فلان مبلغ، اگر عرب باشند فلان مبلغ و اگر غيرعرب باشند فلان مبلغ.) ولی ابوبکر به همه مسلمين يکسان میپرداخت و عرب را بر عجم و مهاجر را بر انصار ترجيح نداد، و ابوبکر پس از خود جانشين معين کرد و عمر نکرد، و از اين امور که نظاير بسياری دارد.
مصنّف اين کتاب گويد: در اينجا مطلب ديگری بود که مأمون توجّه نکرد که تذکّر آن را به طرف مقابل بدهد و آن اين بود که لفظ آن روايت بالا اين چنين نقل نشده که رسول خدا صلی الله عليه و آله فرموده باشد: «اقتدوا باللذين من بعدی أبی بکر و عمر»، بلکه در روايت «ابوبکر و عمر» بصورت مرفوع آمده است، و پاره ای هم بلفظ «ابابکر و عمر» بصورت منصوب نقل کرده اند، و چنانچه اصل روايات به نصب صحيح باشد، معنی فرمايش آن حضرت صلی الله عليه و آله چنين میشود که: «اقتدوا باللّذين من بعدی کتاب الله و العتره، يا أبابکر و عمر» (ترجمه: ای ابوبکر و عمر! بعد از من به کتاب خدا و عترتم اقتدا کنيد.) و اگر به رفع صحيح باشد معنی آن اين میشود که: «اقتدوا ايها الناس و أبوبکر و عمر، باللذين من بعدی؛ کتاب الله و العتره». (ترجمه: ای مردم و ای ابوبکر و عمر! بعد از من به کتاب خدا و عترتم اقتدا کنيد.) به ادامه صحبت مأمون باز میگرديم:
يکی ديگر از اصحاب حديث گفت: رصول خدا صلی الله عليه و آله فرمودند: «اگر من میخواستم دوستی برای خود برگزينم، هر آينه ابوبکر را برای دوستی برمی گزيدم.» مأمون گفت: اين محال است؛ زيرا در روايات شماست که پيغمبر صلی الله عليه و آله ميان اصحابش در مدينه برادری (عقد اخوّت) برقرار نمود و هر کدام را با ديگری عقد اخوّت بست و برای علیّ، برادری قرار نداد، و علیّ سبب آن را پرسيد، فرمود: «من تو را برای خود نگهداشتم و تو برادر منی و دليل اين تأخير برای اين بود که تو را برای خود باقی گذاشتم، پس هر کدام از اين دو روايت را بپذيريم، آن ديگری را بايد ردّ کنيم.
ديگری گفت: علی خود در منبر گفت: بهترين افراد اين امت پس از پيامبرش ابوبکر و عمر میباشند! مأمون گفت: اين نيز محال است، زيرا اگر پيغمبر صلی الله عليه و آله میدانست که اينان از همه افضلند، يک بار عمرو بن عاص و يک بار اسامه بن زيد را بر آنان امير و ولیّ نمیکرد. و از دلايلی که ثابت میکند اين حرف دروغ است، گفتار خود علی پس از رحلت پيغمبر صلی الله عليه و آله است که در سخنی فرمود: «و من به جانشينی او از خودم به پيراهنم نزديکتر بودم؛ لکن ترسيدم از اينکه اختلاف ايجاد شود و مردم تازه مسلمان از اسلام بازگردند و کافر شوند.» و گفتار ديگرش که فرمود: «از کجا آن دو از من بهترند؟ در حالی که من قبل از آنان تنها خدا را میپرستيدمو پس از آنان هم همينطور!» شخصی ديگر گفت: ابوبکر درب خانه خويش را بست و گفت: آيا کسی هست که بيعت به خلافت مرا فسخ کند؟ و علی گفت: وقتی رسول خدا صلی الله عليه و آله تو را مقدّم داشت، ديگر چه کسی میتواند تو را عقب براند؟! مأمون گفت: اين حرف هم کاملاً باطل است، زيرا او خودش از بيعت با ابوبکر سر باز زد، و شما خودتان روايت کرده ايد که تا فاطمه عليها السلام در قيد حيات بود، علی بيعت نکرد، و فاطمه عليها السلام وصیّت کرد که او را شبانه دفن کنند که مبادا آن دو تن به جنازه اش حاضر شوند، و دليل ديگر اينکه اگر رسول خدا صلی الله عليه و آله او را جانشين خود قرار داده بود، پی چگونه گفت:بيعت با مرا اقاله و فسخ کنيد، و به انصار گفت: به يکی از اين دو يعنی ابوعبيده (جرّاح) و عمر، رأی دهيد! شخص ديگری گفت: عمرو بن عاص گفت: ای پيامبر خدا! کداميک از زنانت را بيشتر دوست میداری! فرمود: عائشه. پرسيد: از مردان چه کسی را؟ فرمود: پدرش (ابوبکر) را.
مأمون گفت: اين هم نادرست است از جهت اينکه شما خودتان روايت میکنيد که برای پيغمبر صلی الله عليه و آله مرغ بريان آوردند، حضرت صلی الله عليه و آله گفت: «خداوندا محبوبترين مخلوق خود را نزد من حاضر کن!» و آن شخص علی بود، پس کدام روايتتان درست است و میتوان قبول کرد؟! ديگری گفت: علی خود گفته است: هر کس مرا بر أبوبکر ترجيح و تفضيل دهد، حدّ افترا دهنده را بر او جاری میسازم.
مأمون گفت: چگونه علی گفته است کسی را که حدّی بر او نيست تازيانه میزنم و اين کار را جايز دانسته است؟! اگر چنين گفته باشد پس در حدود الهی تجاوز و تعدّی کرده، و به خلاف دستور الهی عمل نموده، و اين برتری دادن او بر آن دو، افترا نيست، و شما روايت کرده ايد که پيشوايتان (ابوبکر) گفت: من ولی شما شدم، ولکن از شما مردم بهتر نيستم، پس کداميک از اين دو مرد نزد شما راستگوترند: سخن ابوبکر درباره خود، يا سخن علی درباره ابوبکر؟ کداميک در نزد شما درست و صحيح تر است؟ با آنکه خود حديث تناقض دارد، و ناچاريم بگوئيم يا ابوبکر راست میگويد يا دروغ. پس اگر راست گفته باشد، بايد گفت: از کجا دانست؟ آيا با وحی بوده يا از روی نظر و فکر خود؟ اگر بگوئيد از طريق وحی گفته، درست نيست چرا که وحی پس از رسول خدا صلی الله عليه و آله منقطع شده بود، و اگر به فکر و انديشه خود چنين گفته، فکر در اين مسئله، ارزش و جايگاهی ندارد.
و اگر دروغ گفته باشد، محال است چنين فرد دروغگويی متولی أمر مسلمين باشد و ولی امر آنان گردد و حدود الهی را به پای دارد.
کسی ديگر از اصحاب حديث گفت: از پيامبر صلی الله عليه و آله روايت شده که فرمود: ابوبکر و عمر پيران اهل بهشتند. مأمون گفت: اين حديث محال است، زيرا که در بهشت پيرمردی وجود ندارد، و روايت است که پيرزنی به نام «أشجعیّه» نزد پيامبر صلی الله عليه و آله بود که آن حضرت فرمود: «پيرزن وارد بهشت نمیشود.» پيرزن به گريه افتاد. رسول خدا صلی الله عليه و آله به او فرمود: «همانا خداوند متعال میفرمايد: ( ما آن ها را آفرينش نوينی بخشيديم* و همه را دوشيزه قرار داديم) (سوره مبارکه واقعه، 36- 35) پس اگر گمان کرده ايد که ابوبکر هنگام ورود به بهشت جوان میشود با اين روايت چه میکنيد که خودتان میگوييد: رسول خدا صلی الله عليه و آله به حسن و حسين عليهما السلام فرمود که فقط آنان از بين همه مخلوقات، آقای جوانان بهشتيان هستند و پدرشان از آن دو بهتر است.
مردی ديگر گفت: از رسول خداصلی الله عليه و آله روايت شده است که فرمود: اگر من در ميان شما مبعوث نمیشدم البته عمر مبعوث میشد. مأمون گفت: اين نيز محال و ممتنع است، زيرا که خدای تعالی در قرآن فرموده: (ما به تو وحی فرستاديم همان گونه که به نوح و پيامبران بعد از او وحی فرستاديم) (سوره مبارکه نساء، آيه 163) و نيز فرموده: (به خاطر آور) هنگامی را که از پيامبران پيمان گرفتيم، و (همچنين) از تو و از نوح و ابراهيم و موسی و عيسی بن مريم) (سوره مبارکه احزاب، آيه 7) پس آيا جايز است کسی که ميثاق و عهدی برای نبوت او در کار بوده به پيغمبری نرسد، و آنکه پيمانی برای او نبوده به پيغمبری برسد؟ فرد ديگری گفت: رسول خدا در روز عرفه به عمر نظری افکند و لبخندی زد و فرمود: خداوند تبارک و تعالی به عموم بندگان خود مباهات میکند ولی بطور خاص بر عمر افتخار میکند! مأمون گفت: ابن هم نشدنی است، چرا که خداوند پيامبرش را کنار نمیگذارد که همراه عموم مردم به او مباهات کند و به عمر بطور خاص مباهات کند و اين روايات عجيب تر از روايات شما نيست که میگوئيد: رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: من وارد بهشت که شدم صدای کفشی شنيدم. وقتی نظر کردم ديدم بلال، غلام ابوبکر قبل از من به بهشت آمده بود! آری! شيعه میگويد: علی از ابوبکر بهتر است، ولی شما میگوئيد غلام ابوبکر از پيغمبر صلی الله عليه و آله بالاتر است، زيرا آنکه سبقت گرفته افضل است از آنکه بعداً رسيده، همچنان که روايت کرده ايد که شيطان از سايه عمر هم فرار میکند، در صورتی که میگوئيد شيطان به زبان پيغمبر انداخت که بگويد: «و انّهن الغرانيق العلی (آن ها بت های بزرگی هستند)» (داستان غرانيق از داستان هايی است که از طرف مخالفين دين اسلام ساخته شده است و آن حاکی از اين است که پيغمبر اسلام صلی الله عليه و آله بت های مشرکين را ستوده است. طبری در اين باره نويسد: وقتی پيغمبر صلی الله عليه و آله ديد خويشاوندانش از او رو برگردانده و از وی دوری میکنند آرزو کرد که خدا آيه ای بفرستد شايد بوسيله آن به خويشاوندانش نزديک شود، و با محبتی که به خانواده خود داشت مايل بود اين خشونت و دشمنی به نرمی و آشتی مبدل شود. نتيجه اين آرزو و تلقين به نفس اين شد که وقتی سوه نجم بر او نازل گشت و آن را در جمع قريش خواند همين که به آيه «افرأيتم اللات و العزی _ترجمه: به من خبر دهيد آيا بتهای «لات» و «عزی»....» و «منات» که سومين آنهاست (دختران خدا هستند؟! سوره مبارکه نجم، آيات 19 و 20.) رسيد شيطان از خيال درونی پيغمبر سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستايش بتها بگويد: (تلک الغرانيق العلی و ان شفاعتهن لترجی) (آنها بت های بزرگی هستند، همانا شفاعت آن ها پذيرفته است.)....ر.ک: تفسير طبری، جزء 17: 119 و 120؛ تاريخ طبری 3: 1192؛ الطبقات الکبری 1: 137- 139. البته ثابت شده که اين داستان بی اساس است وافسانه ای بيش نيست. در کتاب های مختلف ردّ اين مسئله با دلايل علمی ثابت شده است از جمله ر.ک: کتاب جنايات تاريخ 3: 19 – 46.)
به گمان شما شيطان از عمر فرار میکرد، اما کفر را بر لسان رسول خدا صلی الله عليه و آله القا کرد. يکی از آنان گفت: رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: «اگر عذاب نازل شود، فقط عمر بن خطاب نجات میيابد! مأمون گفت: اين حديث مخالف صريح کتاب خداست که به پيغمبرش فرموده: (ای پيامبر!) تا تو در ميان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد) (سوره مبارکه انفال، آيه 33) و شما عمر را مانند رسول خدا صلی الله عليه و آله و همتراز ايشان قرار داده ايد!
فرد ديگر گفت: رسول خدا صلی الله عليه و آله گواهی داده که عمر اهل بهشت است. در آن روايت که ده تن از صحابه را به عنوان عشره مبشّره (يعنی ده نفری که رسول خدا صلی الله عليه و آله به آنها بشارت بهشت داده است که عبارتند از: 1. ابوبکر 2. عمر 3. عثمان 4. علی ابن ابی طالب 5. طلحه 6. زبير 7. سعد بن وقاص 8. سعيد بن زيد 9. عبدالرحمن بن عوف 10.ابوعبيده جراح و بعضی به جای ابوعبيده جراح، ابن مسعود را ذکر کرده اند. ولی اين حديث نزد شيعه اماميه قابل قبول نيست. چرا که هم از نظر سند ايراد اساسی دارد و چنانچه قرار باشد عشره مبشّره با وجود هرگونه گناه صد در صد بهشتی باشند، پس بايد پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله هم به طريق اولی اين چنين باشد؛ در حالی که قرآن کريم خلاف آن را میگويد. خداوند در قرآن کريمخطاب به پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله میفرمايد: (و اگر ما تو را ثابت قدم نمیگردانديم، نزديک بود که به مشرکين اندک تمايل و اعتمادی بکنی که در اين صورت، کيفر اين عمل تو را به تو میچشانديم و عذاب تو را در دنيا و آخرت مشاعف میکرديم، آن گاه از قهر و خشم ما هيچ ياوری بر خود نمیيافتی) سوره مبارکه اسراء، آيات 74- 75. با اين وضعيت، چگونه ممکن است به اصحاب او آن چنان آزادی داده شود که با وجود هر گناهی باز هم به بهشت برين راه يابند؟!
اين حديث مخالف عقل نيز هست چرا که خط فکری اين افراد خيلی جاها با هم در تضّاد و تناقض بود و گاهی برخی از آنان ريختن خون ديگری را مباح میدانست. برای مطالعه بيشتر رک: الغدير 10: 257.(
معرّفی نمود. مأمون گفت: اگر چنين که گمان شماست، در واقع هم همينطور باشد، عمر به حذيفه بن اليمان (مشهور است او منافقين را که قصد ترور پيامبر را در ليله عقبه داشتند شناسائی کرده بود) نمیگفت: تو را بخدا سوگند میدهم که بگوئی آيا من از منافقين هستم؟! و اگر پيغمبر صلی الله عليه و آله به او گفته بود که تو از اهل بهشتی حرف رسول خدا صلی الله عليه و آله را تصديق میکرد و ديگر از حذيفه چنين سؤالی نمیپرسيد! پس معلوم میشود که حذيفه را تصديق کرده بود، ولی پيغمبر خدا را نه! که اين خلاف مسلمانی است، و چنانچه رسول خدا صلی الله عليه و آله را تصديق کرده بود، پس چه دليلی است که از حذيفه بپرسد، و اين دو خبر با هم تناقض دارد. يکی ديگر از آنان گفت: بلاشکّ رسول خدا صلی الله عليه و اله فرموده است: من را با امّتم سنجيدند و من بر امتم برتری يافتم سپس به جای من ابوبکر را با امت من سنجيدند، ابوبکر بر آنان برتری يافت و سنگين تر شد! آنگاه عمر را سنجيدند، او نيز بر آنان برتری يافت، آنگاه ميزان را برداشتند.
مأمون گفت: اين محال است از جهت اينکه از دو حال خالی نيست: يا جسمشان را وزن کردند يا اعمالشان را، اگر گويی جسمشان را سنجيدند پس اين درست نيست، که وزن ظاهر ايشان از همه امّت افزون باشد، و اگر افعال آنان را با امّت سنجيدند، در آن وقت که همه اعمال امت حاضب نبود، و هنوز خلق نشده بودند تا اعمالی داشته باشند و اين در روز قيامت ممکن است، پس بگوييد چگونه و به چه چيز بر تمام امت برتری داشتند؟ بعضی گفتند: به اعمال صالحه، مأمون گفت: اکنون به من بگوئيد کسی که در زمان حيات رسول خدا صلی الله عليه و آله عمل صالحش بر رفيقش برتری داشت، ولی پس از وفات رسول خدا صلی الله عليه و آله عمل صالح دوستش بر عمل او فزونی يافت، آيا به مقام رفيقش میرسد که در زمان رسول خدا صلی الله عليه و آله درجه بالاتری داشته است؟ اگر بگوئيد: آری، من در اين عصر کسانی که اعمال صالح و عبادتشان - از جهاد و حجّ و روزه و نماز و زکات – به مراتب بيش از آنان که در حيات رسول خدا صلی الله عليه و آله میبوده اند را به شما معرّفی میکنم، گفتند: راست میگويی، عاملان خير و صالحين زمان ما به مقام عاملان خير و عبادت پيشه گان زمان رسول خدا صلی الله عليه و آله نمیرسند. مأمون گفت: شما بنگريد آنچه از فضائل، پيشوايان مذهبی شما – که دينتان را از آنان ياد گرفته ايد – درباره علی گفته و نقل کرده اند، و آنچه را که درباره عشره مبشّره – آن ده صحابی که رسول خدا صلی الله عليه و آله به ايشان مژده بهشت داد – گفته اند با هم بسنجيد؛ اگر ديديد که جزئی از بسيار است، همان که شما میگوئيد همان صحيح است، و اگر ديديد آنچه را که درباره علی نقل میکنند بيشتر است، پس از پيشوايان خود آنچه را که درباره علی روايت کرده اند قبول کنيد، و از آن نگذريد.
راوی گويد: همه سر به زير افکندند، و مأمون پرسيد: چرا ساکت شديد؟! گفتند: ما حرفمان را تمام کرديم، مأمون گفت: اکنون من از شما میپرسم: بگوئيد در هنگامی که خداوند رسولش را برانگيخت و رسالت تبليغ شد، چه عملی ثوابش از همه اعمال بيشتر بود؟ گفتند: پيشی گرفتن در قبول اسلام، زيرا خداوند متعال میفرمايد: (آنان که پيشی گرفتند به ايمان به رسول خدا و آئين اسلام به درگاه خدا، اينان مقرّبند) (سوره مبارکه واقعه، آيه 11)
مأمون گفت: آيا کسی قبل از علی اسلام آورده بود؟ اگر سراغ داريد بگوئيد! گفتند: اين درست است اما علی هنگام ايمان آوردن هنوز کودک بوده، ولی ابوبکر مسنّ و دارای عنوان بود، و ميان اين دو حالت (کودکی و سال مند بودن) تفاوت است، و روی ايمان ابوبکر میتوان حساب کرد، اما ايمان علی را به دليل اينکه بالغ نبوده نمیتوان به حساب آورد.
مأمون گفت: بگوئيد آيا اسلام علی از ناحيه الهام بود که از سوی خدا به او شده بود، يا به صرف دعوت پيغمبر صلی الله عليه و آله؟ پس اگر بگوئيد به الهام بود، او را بر رسول خدا تفضيل داده ايد، زيرا به آن حضرت الهام نشده بود، بلکه جبرئيل آمد و پيام خداوند را به او رسانيد و اگر بگوئيد: نه، به دعوت پيامبر بود، پس بگوئيد: آيا دعوت پيغمبر از جانب خود بود يا به أمر خدا؟ اگر بگوئيد: پيغمبر از پيش خود او را دعوت به اسلام کرد، پس اين خلاف آن است که خداوند رسولش را بدان وصف نموده، در آنجا که میفرمايد: (من از آنان نيستم که از طرف خودم چيز داشته باشم) (سوره مبارکه ص، آيه 86) و در سخن ديگرش که فرمود: (و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگويد! * آنچه میگويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست) (سوره مبارکه نجم، آيه 3-4)و چنانچه از طرف خدا بود، پس خداوند امر کرده بود که علی را از ميان همه کودکان مردم برگزيدند و به اسلام دعوت کند، و لذا از روی آگاهی و اطمينان به تأييد خداوند متعال او را دعوت کرد.
و يک جهت ديگر، به من بگوئيد: آيا خداوند حکيم و دانا ممکن است مخلوق خود را تکليف به کاری کند که طاقت آن را نداشته باشد؟ اگر بگوئيد: آری، پس کفر ورزيده ايد، و اگر بگوئيد: نه، پس چگونه جايز است که امر کند پيامبرش را به دعوت کردن کسی که امکان پذيرش آن را ندارد چون سنّ او کم است و توان پذيرفتن حکم را ندارد.
بار جهت ديگر: آيا ديده ايد که رسول خدا صلی الله عليه و آله احدی از کودکان فاميل يا غيرفاميلش را به اصلام دعوت کرده باشد، تا اينکه آنان در ميان تمامی اطفال، سرمشق و الگوی علی قرار گرفته باشند؟ اگر میپنداريد که او فقط علی را به اسلام دعوت کرده است، پس اين خود فضيلتی برای علی است بر همه کودکان مردم. آنگاه گفت: به من بگوئيد: کدامين عمل پس از سبقت گرفتن بر ايمان به رسول خدا صلی الله عليه و آله با ارزش تر است؟ گفتند: جهاد در راه خدا، گفت: آيا از هيچ يک از آن ده تن (عشره مبشُره) همانند علی سابقه جهاد و مبارزه با کفر در تمامی مواقفی که پيغمبر خدا صلی الله عليه و آله با کفّار و دشمنان دين داشت، در تاريخ سراغ داريد؟
در غزوه بدر بود که بيش از شصت و چند تن (از لشکر کفّار) را کشتند و علی بيست و چند تن را به دوزخ فرستاد، و بقیّه را ديگران همه با هم يکی از حاضران گفت: ابوبکر در سايبان خود با رسول خدا بود و جنگ را رهبری میکرد، مأمون گفت: حرف عجيبی میزنی! بگو آيا جدای از پيغمبر تدبير جنگ را بر عهده گرفته بود يا با نظر پيغمبر و با شرکت او؟ يا اينکه رسول خدا صلی الله عليه و آله به زأی و رهبری نمودن او نياز داشت؟ دوست داری کداميک از اين سه امر را بگويی؟ مرد گفت: پناه به خدا میبرم اگر گمان کنم با رسول خدا صلی الله عليه و آله در تدبير نيرو شرکت داشت، و يا اينکه خود به تنهايی تصميم میگرفت، و يا اينکه بگويم رسول خدا صلی الله عليه و آله به رأی و نظر او محتاج بود. گفت: پس در سايبان نشستن و مجاهدين را ديدن چه فضيلتی دارد؟ و چنانچه فضيلت ابوبکر به ترک جهاد و نرفتن به ميدان بوده، پس لازمه اش اين است که هر متخلّف و تارک جنگی را بر مجاهدين ترجيح دهيم، با اينکه خداوند عزوجلّ میفرمايد: (هرگز) افراد با ايمانی که بدون بيماری و ناراحتی، از جهاد بارنشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، يکسان نيستند! خداوند، مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان [ترک کنندگان جهاد] برتری مهمی بخشيده و به هر يک از اين دو گروه (به نسبت اعمال نيکشان) خداوند وعده پاداش نيک داده، و مجاهدان را بر قاعدان، با پاداش عظيمی برتری بخشيده است.) (سوره مبارکه نساء، آيه 95) اسحاق بن حمّاد گويد: آنگاه به من گفت: سوره هل أتی (سوره مبارکه دهر، ياانسان، هفتاد و ششمين سوره قرآن کريم) را قرائت کن! من شروع به خواندن سوره هل أتی کرده تا رسيدم به آيه مبارکه: (و غذای (خود) را با اينکه به آن علاقه (و نياز) دارند، به «مسکين» و «يتيم» و«اسير» میدهند!* و میگويند: ما شما را به خاطر خدا اطعام میکنيم، و هيچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهيم!* ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزی که عبوس و سخت است!* (به خاطر اين عقيده و عمل) خداوند آنان را از شرّ آن روز نگه میدارد و آنها را میپذيرد در حالی که غرق شادی و سرورند!* و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حرير بهشتی را به آنها پاداش میدهد!) (سوره مبارکه انسان، آيه 9) مأمون گفت: اين آيات درباره چه کسی نازل شده است؟ عرض کردم: درباره علی. پرسيد: آيا به تو خبری رسيده که علی هنگام اطعام مسکين و دستگيری از يتيم و اسير گفته است: (ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنيم، و هيچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهيم!)
آنچنان که خدای عزوجل در قرآن گفته است؟ گفتم: خير، فرمود: «پس خداوند تعالی از درون و نیّت او آگاه بود و آن را در کتار خود ذکر کرد تا به مردم امر او را ظاهر گرداند. آيا دانسته ای که خداوند تا کنون بهشت را اينچنين توصيف کرده باشد که در اين سوره وصف کرده به اينکه (و در گرداگرد آنها شرفهايی سيمين و قدحهايی بلورين میگردانند (پر از بهترين غذاها و نوشيدنی ها)؟ (سوره مبارکه انسان، آيه 15)
عرض کردم: نه! گفت: اين خود فضيلتی است جدای از آن ها، چگونه ظرف بلوری از نقره و سيم میشود؟ گفتم: نمیدانم، گفت میخواهد بفهماند که نقره ای در صفا چنان که داخلش از خارج پيداست، در اين آيه ای اسحاق قدری تأمّل کن! که میگويد: از لطافت و روشنی پوست همچون تنگ بلورين باشند از شدت نرمی و نازکی، و در گفته رسول خدا صلی الله عليه و آله ای اسحاق: «رويدا سوقک بالقوارير» و مرادش از قوارير زنان بود که جهت لطافت و رقّت جسم آنان. (ماجرای اين صرب المثل چنين است که رسول خدا صلی الله عليه و آله در آخرين حجّ خويش زنانش را به همراه برد و آنان را بر شتران سوار کرده بود و مأمور شتران، غلام حضرت، شخصی بنام أنجشه بود، که برده ای سياه رنگ و خوش صدا بود و با خواندن آواز، شتران حامل زنان مؤمنين را تند میراند، و شتران مردان را براء بن مالک میراندکه هر دو در تند بردن شتران مسابقه میدادند. رسول خدا صلی الله عليه و آله به أنشجه گفت: «رويدک رفقا بالقوارير» يعنی: ای أنشجه! قدری آرامتر، با اين بانوان مدارا کن و شتران را تند مران.) و افزود: همچنين مانند گفتار رسول خدا که فرمود: «رکبت فرس أبی طلحه فوجدته بحرا» بر اسب ابوطلحه (أبوطلحه زيد بن سهل انصاری؛ از قبيله بنی النجار و از شجاعان که در تمامی غزوات رسول خدا صلی الله عليه و آله شرکت کرد، و در غزوه حنين چنان ايستادگی و شجاعت به خرج داد و فداکاری نشان داد که همه او را تحسين کردند، و وی همان است که پيغمبر صلی الله عليه و آله درباره اش فرمود: «صدای ابوطلحه در لشکر برای من از يک صد سوار بهتر است.») سوار شدم آن را همچون دريا يافتم که مرادش تند رفتن او بود مانند تند رفتن روی آب دريا.
مأمون گفت: مراد از «بحر» در کلام رسول خدا صلی الله عليه و آله بسياری تاخت و تاز اسب است، و نيز مانند قول خداوند متعال که فرموده: (به زحمت جرعه جرعه آن را سر میکشد و هرگز حاضر نيست به ميل خود آن را بياشامد و مرگ از هر جا به سراغ او میآيد ولی با اين همه نمیميرد! و به دنبال آن، عذاب شديدی است!) (سوره مبارکه ابراهيم، آيه 17). مراد آن است که گويی مرگ از هر طرف او را احاطه کرده است، هر چند که از يک سو هم اگر آيد او مرده است، و غرض آن آست که دردها و تلخی جان کندن از جميع اطراف او را در برگرفته، و تلخی اين مرگ ها را میچشد.
سپس مأمون گفت: ای اسحاق! آيا تو از آنان نيستی که شهادت میدهند آن «عشره مبشّره» در بهشتند؟ گفتم: آری، گفت: به من بگو اگر مردی منکر بود و میگفت نمیدانم اين خبر عشره مبشّره صحيح است يا نه، آيا تو او را کافر میشماری؟ گفتم: نه، گفت: اگر بگويد: نمیدانم که سوره هل أتی از سوره های قرآن است يا نه، او را کافر میدانی؟ گفتم: آری، گفت: پس فضيلت اين شخص (علی عليه السلام) خيلی بالاست! (چرا که هر کس در فضل او که قرآن گفته است ترديد کند کافر است، اما اگر در فضل عشره که حديث است ترديد کند کافر نمیشود.)
آنگاه گفت: ای اسحاق، مرا از حديث «سير مشویّ» (مرغ بريانی که برای رسول خدا صلی الله عليه و آله آوردند و از خدا خواست که محبوبترين و بهترين خلقش را با او در آن شريک گرداند و خداوند علی را هم خوراک او کرد.) خبر ده که آيا نزد تو صحيح است؟ گفتم: آری، گفت: به خدا سوگند که عناد تو ظاهر شد و خودت اعتراف کردی؛ چرا که امر از اين سه حال خالی نيست، (1) يا دعای پيغمبر صلی الله عليه و آله مقبول افتاد يا مردود؟ (2) يا اينکه خداوند فاضل و بهترين خلق خود را شناخت ولی مفضول و آنکه درجه اش پايين تر بود، نزد او محبوب تر بود، و (3) يا اينکه اساساً خداوند فاضل و مفضول را تشخيص نمیداد و نمیشناخت! بگو کدامين قسم از اين اقسام در نزد تو بهتر و درست تر است؟ اسحاق گويد: من مدتی سر به زير بودم و جوابی نداشتم، تا اينکه سر برداشته گفتم: ای امير! خداوند درباره ابوبکر فرموده است: (در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود میگفت: «غم مخور خدا با ماست!» (سوره مبارکه توبه، آيه 40) و خداوند عزوجلّ او را به نسبت همنشينی با پيغمبر صلی الله عليه و آله مفتخر میگرداند. مأمون گفت: سبحان الله! چقدر فهم تو اندک است، آيا کافر همنشين مأمن نمیشود؟ اين چه فضيلت است؟! مگر نشنيده ای سخن خداوند را که حکايت فرموده: «دوست با ايمان وی – در حالی که با او گفتگو میکرد – گفت: «آيا به خدايی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟!) (سوره مبارکه کهف، آيه 37) پس خداوند کافری را همنشين مرمنی قرار داد، و يا شعر هذلیّ شاعر که گفته است:
بی شک صبح کردم و اسب سواری ام وحشی بود و از زير جُل، به همه جا بينا بود و با نگريستن منتظر طلوع آفتاب بود.
و يا گفتار ازدیّ، شاعری ديگر که گفته است:و بدون ترديد ترسيدم و وحشت کردم از تنهايی در آن مکان و تنها همدم و دمساز من چارپايی نجيب و ساق سپيد و بلند قامت بود. پس شاعر اسب خود را همنشين خويش خوانده است. اما آنکه فرموده: (خدا با ماست) پس بدان که خداوند با هر نيکوکار و بدکرداری هست، مگر نشنيده ای که خداوند فرموده: (آيا نمیدانی که خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است میداند هيچ گاه سه نفر به هم نجوا نمیکنند مگر اينکه خداوند چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پمج نفر با هم نجوا نمیکنند مگر اينکه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادی کمتر و نه بيشتر از آن مگر اينکه او همراه آنهاست هر جا که باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه میسازد، چرا که خداوند به هر چيزی داناست!) (سوره مبارکه مجادله، آيه 7) و اما اينکه فرمود: (غم مخور) پس بگو بدانم اين حزن و ناراحتی ابوبکر بخاطر طاعت خدا بود يا معصيت او؟ اگر فکر میکنی که طاعت خدا بود، پس بايد بگويی رسول خدا صلی الله عليه و آله از طاعت خدا او را منع فرموده، و اين برخلاف فعل شخص حکيم است، و اگر بگويی آن غم و اندوه معصيت خدا بود، پس اين فضيلت برای آدم گناهکار محسوب نمیشود. اکنون بگو بدانم اينکه خداوند حکايت فرموده: (در اين موقع، خداوند سکينه (و آرامش) خود را بر او فرستاد) (سوره مبارکه توبه، آيه 40) اين آرامش بر کداميک نازل شد؟ اسحاق گويد: گفتم: بر ابوبکر، زيرا رسول خدا صلی الله عليه و آله نيازی به آرامش نداشت، چرا که نترسيده بود، گفت: از سخن در جنگ حنين برايم بگو که خدای عزوجل میفرمايد: (خداوند شما را در جاهای زيادی ياری کرد (و بر دشمن پيروز شديد) و در روز حنين (نيز ياری نمود) در آن هنگام که فزونی جمعيتتان شما را مغرور ساخت، ولی (اين فزونی جمعیّت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نموديد!* سپس خداوند «سکينه» خود را بر پيامبرش و بر مؤمنان نازل کرد) (سوره مبارکه توبه، آيات 26- 25) آيا میدانی مراد از آن مؤمنين که خداوند در اين آيه کريمه مقصودش بوده چه کسانی هستند؟ گويد: من گفتم نمیدانم، گفت: مردم در غزوه حنين و در آن روزی که فرار را بر قرار اختيار کردند، و با رسول خدا صلی الله عليه و آله جز هفت تن از بنی هاشم هيچ کس باقی نماند: علی بود که با شمشيرش جنگ میکرد و عباس بود که افسار مرکب رسول خدا صلی الله عليه و آله را به دست گرفته بود، و پنج تن ديگر که گرداگرد آن حضرت حلقه زده بودند و میترسيدند مبادا ضربه ای به رسول خدا بزنند يا آسيبی برسانند، تا وقتی که خداوند پيغمبر را پيروز گرداند.
پس مقصود خداوند از مؤمنين در اين آيه شريفه «علی» بود و آن چند تن از بنی هاشم. حالا بگو چه کسی افضل است؟ آيا آنکه با پيامبر بود و آرامش بر او و بر پيغمبر نازل شد؟ يا آنکه با پيغمبر بود و آرامش بر پيامبر نازل شدو او اهلبيت نداشت بر او نازل شود.
ای اسحاق کداميک افضلند؛ آيا آنکه با پيغمبر صلی الله عليه و آله در غار بود، يا آنکه در بستر پيغمبر صلی الله عليه خوابيد و خود را فدای آن حضرت کرد تا کار خود را در هجرا به مدينه و اعتلای کلمه حق، به پايان برساند؟! خداوند به آن حضرت وحی فرستاد تا به علی دستور دهد که در فراش و بستر او بخوابد و با اين کار جان رسول خدا صلی الله عليه و آله در امان باشد، پس آن حضرت به او دستور داد که به جای او در بسترش بخوابد، و علی فقط پرسيد: آيا با اين کار جان شما به سلامت میماند؟ حضرت صلی الله عليه و آله فرمود: آری، علی گفت: به روی چشم! فرمان شما را بی چون و چرا اطاعت میکنم. آنگاه در بستر پيغمبر صلی الله عليه و آله خوابيد و ملافه او را بر خود پيچيد، و مشرکين اطراف خانه را محاصره کردند و به درون خانه رفتند و فکر نمیکردند که در آن بستر کسی به جز پيغمبر باشد، و از هر طائفه يک نفر هم پيمان شدند که هر کدام ضربه ای بزنند تا بنی هاشم نتوانند مطالبه قصاص کنند و علی میدانست و سخنان آنان را میشنيد و از حيله آنان با خبر شده بود و خود را در معرض هلاکت میديد، و هيچ يک از اين امور نتوانست او را بترساند و جزع کند چنان که ابوبکر در غار جزع کرد، با اينکه رسول خدا صلی الله عليه و آله در کنار او بود، ولی علی تنها بود، و پيوسته صابر و پايدار و استوار بود و خود را به خدا سپرده بود، و خداوند هم فرشتگانی را فرستادتا او را از شرّ دشمن مواظبت کنند. سپيده دم برخاست و قريش که آماده کشتن رسول خدا بودند، علی را ديدند و سراغ پيامبر را از او گرفتند، گفت: نمیدانم کجاست، گفتند: تو ما را فريب دادی، و او خود را بعد به پيغمبر رسانيد. پس علی افضل بود و روز به روز عملی از وی ظاهر میگشت که او را مقرّب تر میساخت تا اينکه خداوند تعالی او را از اين دنيای فانی به عالم باقی بسوی خود برد در حالی که کاملاً از او راضی بود و مورد غفران حقّ بود.
ای اسحاق آيا تو حديث ولايت را روايت نکرده ای؟ گفتم: آری خودم روايت کرده ام، گفت: آن را برای من حديث کن، من حديث (من کنت مولاه فهذا علی مولاه) را برای او روايت کردم، گفت: آيا نمیبينی که اين حديث حقّی را برای علی بر عهده ابوبکر و عمرواجب میگرداند که بر عهده علی از آن دو حقّی واجب نگردانيده است؟
گفتم: مردم میگويند: رسول خدا صلی الله عليه و آله اين کلام را به سبب زيد بن حارثه فرمود. (يعنی مراد اين بوده که: هر کس من اکنون ولايت او را دارم، پس از من علی ولی و سرپرست اوست و او زيد بن حارثه بود که تحت اختيار پيغمبر بود و پيامبر اين ولايت خويش را پس از خود، به علی داد.)
پرسيد: اين کلام را در کجا و چه وقت رسول خدا گفت؟ گفتم: در غدير خم، هنگامی که از حجه الوداع باز میگشت. گفت: زيد بن حارثه در کجا به قتل رسيد؟ گفتم: در جنگ موته؟ گفت: آيا زيد بن حارثه پيش از غدير خم کشته نشده بود؟ گفتم آری، گفت: بگو اگر فرزند پانزده ساله تو بگويد: مردم! بپذيريد که غلام من از آن پسر عمويم میباشد، آيا تو از اين کلام فرزندت رنج میبری و آن را ناخوش میداری يا نه؟ گفتم: آری مکروه میدارم. گفت: فرزند خويش را از چيزی منزه میداری که پيغمبر صلی الله عليه و آله از آن منزّه نمیبود؟ وای بر شما که فقهای خود را ارباب خود گرفته ايد، خداوند درباره نصاری میفرمايد: (آنها دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايی در برابر خدا قرار دادند.) (سوره مبارکه توبه، آيه 31) در حالی که به خدا سوگند برای آنان روزه نمیگرفتند و نماز نمیخواندند، وليکن هر چه آنان میگفتند اينان اطاعت میکردند آنگاه گفت: آيا اين حديث که رسول خدا صلی الله عليه و آله به علی گفت: «انت منی بمنزله هارون من موسی»را روايت کرده ای؟ گفتم: آری، گفت: آيا نمیدانی که هارون برادر پدر مادری موسی بود؟ گفتم: چرا، گفت: آيا علی برادر پدر مادری پيغمبر بود؟ گفتم: خير، گفت: هارون پيغمبر بود و علی که مانند هارون پيغمبر نبود پس برادر پدر مادری که نبود، پيغمبر هم که نبود، پس آن منزلت سومی که دارا بود چه بود جز خلافت پيامبر؟ و اين کلام رسول خدا از آن جهت بود که منافقين گفتند: پيغمبر، علی را به همراه خود نبرد و در مدينه بر سر زنان و اطفال باقی گذارد و به جهاد نبرد و برای او سخت بود که علی را ببردولی پيغمبر خواست علی با خاطری آسوده در مدينه به جای او بماند لذا اين کلام را گفت، چنان که خداوند از موسی حکايت کرده است که به هارون گفت: (جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پيروی منما!) (سوره مبارکه اعراف، آيه 142) من به مأمون گفتم: موسی در حال زنده بودن هارون را به جای خود گذاشت و به ميقات پروردگار خود رفت. پس موسی هارون را بر تمامی قوم، خليفه و جانشين خود قرار داد اما رسول خدا صلی الله عليه و آله علی را تنها بر مردمی که در مدينه باقی بودند (مقصود ناتوانانی که از جنگ مستثنی و معذور بودند و زنان و کودکان، زيرا بيشتر مردم به همراه او بوده و برای تبوک تجهيز شده بودند) جانشين و خليفه خود قرار داد؟
مأمون گفت: آيا موسی تنها به ميقاتگاه رفت يا افرادی از قوم به همراه او بودند؟ گفتم: کسانی همراهش بودند، گفت: آيا هارون را بر تمامی آنان سرپرست و جانشين خود قرار نداد؟ گفتم: آری، گفت: علی را نيز جانشين کرد چون برای غزوه بيرون رفت و بر کسانی که قدرت نبرد نداشتند و زنان و کودکان علی را گمارد، و دليل بر خليفه قرار دادن علی را پس از مرگش اين است که فرمود: «علی نسبت به من بمنزله هارون است نسبت به موسی، الا اينکه پيامبری پس از من نخواهد بود»،پس او با اين کلام وزير پيغمبر است، زيرا موسی عليه السلام به درگاه خداوند تبارک و تعالی دعا کرد و از او طلب يار و کمک کار نمود بدين عبارات که: (و وزيری از خاندانم برای من قرار ده...* برادرم هارون را! با او پشتم را محکم کن* و او را در کارم شريک ساز) (سوره مبارکه طه، آيات 39 -22) پس هرگاه علی نسبت به پيغمبر صلی الله عليه و آله به منزله هارون باشد، وزير رسول و ياری کننده اوست، و او جانشين اوست همان طور که هارون، وزير موسی و ياری کننده او و خليفه او بود.
سپس مأمون روی به حاضران از علما و دانشمندان کرده گفت: من از شما بپرسم يا شما از من میپرسيد؟ گفتند: ما از تو میپرسيم! گفت: بپرسيد! يک نفر از ايشان گفت: آيا امامت علی از جانب خداوند عزوجل در کلام رسول خدا صلی الله عليه و آله، مانند نقل فرائضی مانند نماز ظهر که چهار رکعت است، و زکات دويست درهم که پنج درهم است، و يا حجّ خانه خدا، نيست؟ مأمون گفت: پس از چه رو در اينها هيچ گونه اختلافی نيست اما در خلافت علی اختلاف است؟ مأمون در پاسخ گفت: برای اينکه تمام فرائض آن طور نيست که در آن چشم و همچشمی و رقابت باشد، ولی خلافت و زمامداری چون نوعی رياست است در آن رقابت هست.
ديگر از حاضران گفت: چرا شما منکر اين هستی که پيامبر صلی الله عليه و آله امر کرده باشد که خود مسلمين يک نفر را به اختيار خود تعيين کنند که قائم مقام او باشد، از روی مهربانی و لطفی که به امتش داشت، بدون اينکه خود کسی را معين کند و امت با او مخالفت کنند و عذاب بر ايشان مسجّل گردد؟ مأمون گفت: اين مطلب را از اين جهت منکرم که خداوند به خلق خود مهربان تر است از پيغمبر صلی الله عليه و آله، با اين حال تعيين پيغمبر را بر عهده و اختيار مردم نگذاشت،تا خودشان کسی را معیّن کنند با اينکه میدانست که در ميان آنان افرادی مخالفت و عده اب اطاعت وی را مینمايند و اين موجب نشد که خود، پيامبر تعيين نکنند و کسی نفرستد، و عات ديگر اينکه اگر امر کند که خود مردی را اختيار کنند از دو حال خارج نيست، يا همه را امر کرده و يا بعضی را، اگر همه را امر کرده باشد پس همگی مأمورند به ديگری رأی دهند و در اين صورت مختار که باشد؟ و اگر برخی را امر کرده که انتخاب کنند نه همه را، اين نيز از اين حال خارج نيست، میبايد آن بعض مشخص و دارای علامتی باشند، پس اگر گويی آنان فقهايند، پس بايد مشخصات فقيه و علائمش معلوم باشد.
يکی ديگر از حاضران گفت: روايتی از رسول خدا صلی الله عليه و آله رسيده است که فرمود: هر چه را مسلمانان نيکو و صحيح بدانند همان در نزد خداوند درست و نيکو است، و آنچه را که بد و زشت بدانند، همان نزد خداوند زشت و قبيح است، مأمون گفت: در اينجا ناچاريم بدانيم مراد همه مؤمنين بوده يا بعضی از آنان؟ اگر همه مراد باشند چنين چيزی نشدنی است، زيرا همه ممکن نيست در امری اجتماع کنند، و اگر بعضی از ايشان مراد باشند ما میبينيم که هر گروه درباره رفيق خود به خوبی روايت میکنند مانند شيعه که درباره علی همه خوبی ها را روايت کرده اند، پس از کجا ثابت میشود آن امامتی که شما اراده کرده ايد؟! شخص ديگری گفت: بنابراين جايز است فکر کنی که اصحاب پيامبر خطا کردند؟ گفت چطور فکر کنيم آنان خطا کرده و بر گمراهی اجتماع نمودند در حالی که بنا به گمان تو امامت را نه واجب میدانستند و نه مستحب و سنت (از سوی پيامبر صلی الله عليه و آله)، چرا که تو گمان میکنی امامت نه از جانب خدا واجب شده است و نه از جانب رسول خدا سنت است، بلکه باختيار مردم است، پس چگونه خطا خواهد بود چيزی که نه واجب است و نه سنت؟
ديگری گفت: اگر شما امامت را برای علی درست میدانيد نه غير او برهانتان را اقامه کنيد! مأمون گفت: من مدعی اين نيستم بلکه به اين عقيده اقرار کامل دارم و کسی که اقرار میکند نيازی به اقامه دليل ندارد. و مدّعی آن کسی است که میپندارد کار به دست اوست و او متولّی عزل و نصب است و اختيار همه بهدست اوست، و بیّنه و شاهد، خالی از اين نيست که يا از همرديفان او باشد، مانند ابوبکر و عمر و عثمان و طرفداران ايشان که همگی با او دشمنند، و يا از غير ايشان که کسی جز اينان نيستند و شهادتشان هم ثمری ندارد در مقابل اين همه مخالف، حکم نبودن و عدم دارد، پس چگونه بر اين مطلب میتواند شاهد آورد؟
فرد ديگری از آنان گفت: چه کاری واجب بود علی پس از رحلت رسول خدا انجام دهد؟ گفت: آنچه را که به جای آورد. مرد گفت: آيا بر او واجب نبود که امامت خود را به همه مخلوقات اعلام کند؟ مأمون گفت: همانا امامت به فعل او درباره خود نيست و به فعل مردم هم درباره او نيست که او را اختيار کنند يا بر ديگران برتری دهند يا غير از اينها، بلکه امامت به فعل خداوند تعالی است در وی؛ چنان که به ابراهيم عليه السلام فرمود: (من تو را بر مردم امام قرار میدهم) (سوره مبارکه بقره، آيه 124) و به حضرت داود عليه السلام فرمود: (ای داود! ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم) (سوره مبارکه ص، آيه 26) و نيز به فرشتگان درباره آدم عليه السلام فرمود: «من در روی زمين، جانشينی [نماينده ای] قرار خواهم داد.») (سوره مبارکه بقره، آيه 30) پس امام از جانب حق تعالی امام است و به تعيين و اختيار خدای کريم از ابتدای وجود کامل به تمام و نيکو بودن در خلقت و شريف بودن در نسب، و دارای طهارت در منشأ و مولد و عصمت در جميع عمر است، و اگر امامت به دست خود او بود، پس هر کس که میتوانست خود را چنين کند او امام بود و يا مستحق امامت، و چون خلاف آن را مینمود خود به خود از امامت خلع میشد و عزل و نصب امام به اختيار اعمال بنده میشد. کسی ديگر گفت: پس از چه رو امامت را پس از رحلت آن حضرت صلی الله عليه و آله از برای علی واجب گردانيدی؟ مأمون گفت: چون او از کودکی با ايمان پا به عرصه وجود نهاد؛ مانند پيغمبر صلی الله عليه و آله بسوی ايمان و بيزاری از ضلالت و گمراهی خويشانش (از قريش) که آنها برای بت پرستی خويش دليلی نداشتند و بدون حجت و دليل راه گمراهی را طی میکردند، و برای آنکه علی از شرک دور بود؛ زيرا شرک ظلم است، و شخص ظالم نمیتواند امام باشد، و کسی که بت پرستد، به اجماع مسلمانان امام نخواهد بود، و هر کس بت پرستيد دشمن خدا را به جای خدا گرفته است و حکم او حکم کفر است به اجماع امت که بر کافر بودن او شهادت میدهند تا اينکه شهادت ديگری بدهند که اکنون کافر نيست و کسی که يک مرتبه حکمی عليه او صادر شد و ديگران عليه او شهادت دادند، جايز نيست بعداً حاکم واقع شود، پس فرقی ميان حاکم و محکوم عليه باقی نخواهد ماند.
يک نفر ديگر از کلامی گفت: پس چرا علی با ابوبکر و عمر و عثمان به جنگ برنخاست، چنان که با معاويه مقاتله کرد؟ مأمون گفت: اين سؤال درست نيست، زيرا که سؤال از عمل مثبت میکنند نه از عمل منفی، يعنی اگر به جنگ با آنان برخاسته بود علتش را میخواستند نه اينکه برعکس برنخاستن پی کاری را جويا شوند، بايد ديد آيا مسئله خلافت علی از جانب خدا بود يا از جانب شخصی ديگر، و اگر صحيح بود که از جانب خدا باشد پس شک در آن که آيا درست است يا نه، کفر است به جهت اين فرمايش خداوند که میفرمايد: (به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اينکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسليم باشند.) (سوره مبارکه نساء، آيه 65)
کردار هر شخص، تابع اصل و ريشه اوست، اگر علی قيامش برای امامت از سوی خداوند متعال بود، پس کارهای او هم از جانب حق است و بر مردم است که راضی و تسليم امر او باشند. رسول خدا صلی الله عليه و آله هم در جنگ حديبيه که مشرکان او را از مناسک عمره منع کردند، مبارزه راترک کرد، ولی هنگامی که قدرت يافت و ياورانی تهيه کرد جنگيد، چنان که خداوند متعال ابتدا میفرمايد: (از آنها به طرز شايسته ای صرف نظر کن (و آنها را بر نادانيهايشان ملامت ننما!) (سوره مبارکه حجر، آيه 85) و پس از آن فرموده است: (وقتی ماه های حرام پايان گرفت، مشرکان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره کنيد و در هر کمينگاه، بر سر راه آنها بنشينيد!) (سوره مبارکه توبه، آبه 5. البته جواب مأمون از نظر استشهاد به آيات چندان درست نيست، بايد گفت: علی عليه السلام از جانب خداوند به امامت منصوب شده بود و پيامبر هم اعلام کرده بود و مردم بايد بپذيرند و امام تکليف خاصی در اين زمينه ندارد. (به ترجمه متن بازميگرديم) (1)
يک نفر ديگر از مدعيان علم در آن مجلس گفت: اگر اين طور است که شما فکر میکنيد که امامت علی از جانب پروردگار بوده و بر همه اطاعت از او واجب بوده است، پس چطور پيامبران بايد حتماً احکام را به مردم ابلاغ نموده و آنان را به سوی خدا دعوت مینمودند ولی برای علی جايز بود که تبليغ را ترک کند و مأموريت خود را انجام ندهد و مردم را به طاعت خويش دعوت ننمايد؟ مأمون گفت: ما نمیگوئيم علی مانند انبياء مأمور به تبليغ بود، و چنين گمانی نداريم که مأموريت او مانند مأموريت پيامبران است، بلکه میگوئيم آن بزرگوار علامتی ميان خدا و مردم است، پس هر کس از او اطاعت کرد، در واقع از امر الهی اطاعت نموده و هر کس با ولايت او مخالفت کرد و آن را نپذيرفت، در واقع نسبت به دستور الهی عاصی و نافرمان است، و اگر ياورانی میيافت اقدام میکرد، و اگر اوری نيافت ملامتی بر او نيست و سرزنش حقّ کسانی است که او را ياری نکردند، زيرا مأمور بودند در هر حال از وی اطاعت کنند، ولی به او دستور داده شده بود که اگر يار و ياوری داشت، میتواند با ديگران به ستيز بپردازد، و او به منزله خانه خداست که مردم بايد بسوی او به حجّ بروند، اگر اين کار را انجام دادند، واجب خود را به جای آورده اند، و اگر نرفتند سرزنش بر مردم است نه بر خانه خدا.
ديگری گفت: اگر واجب و لازم شده است که مردم حتماً بايد امامی داشته باشند، از کجا معلوم که حتماً لازم است که اين شخص علی باشد نه ديگری؟
مأمون گفت: از آن جهت که خداوند اطاعت فرد مجهولی را واجب نمیسازد، چرا که ممتنع است يعنی شدنی نيست، و اگر ساعت کسی را واجب ساخت آن کس بايد معیّن و مشخص باشد، پس ناچار بايد رسولش حتماً او را به مردم معرفی کند تا عذری ميان خداوند و بندگانش باقی نماند. آيا نمیبينی که اگر خداوند بر مردم روزه يک ماه از سال را واجب کند اما آن ماه رامعين نکند، و نشانه ای برای آن ندهد، و بر عهده بندگان گذارد که خود با عقلشان آن ماه که خدا در نظر دارد و روزه اش را فرض و واجب کرده است بشناسد و از ماههای ديگر به عقل خود آن را متمايز کنند، ديگر مخلوقات خداوند به فرستادن پيغمبر، و نيز از امامی که از ناحيه پيغمبر به آنان خبر دهد، احتياجی نداشتند.
شخص ديگری از علمای مجلس گفت: از کجا اثبات میکنی که علی هنگام دعوت پيامبر صلی الله عليه و آله بالغ بود، با آنکه مردمان گفته اند او در آن هنگام که به ايمان دعوت شد، کودک بود و به سنّ مردان نرسيده بود و نه حکمی بر او واجب بود و نه مکلّف ساختن او جايز بود، و نه به سنّ مردان مکلف رسيده بود. مأمون گفت: اثبات اين موضوع از اين راه است: مطلب از اين حال خالی نبود: يا در آن وقت علی صلاحيت آن را داشت که خداوند پيامبرش را مأمور دعوت او به اسلام کند، که در اين صورت طاقت تحمّل حکم و تکليف را دارا بوده، و قدرت بر ادای فرائش الهی داشته است، يا اينکه اين صلاحيت را نداشته که خداوند رسولش را مأمور به دعوت او بنمايد، و رسول خدا صلی الله عليه و آله از پيش خود او را دعوت کرده نه بر اساس حکم خدا، که در اين صورت لازم میآيد که بر خدا افترا بسته باشد، و خداوند میفرمايد:
(اگر او سخنی دروغ بر ما میبست،* ما او را با قدرت میگرفتيم * سپس رگ قلبش را قطع میکرديم) (سوره مبارکه حاقّه، آيه 47-44) و با وجود اين آيا باز پيغمبر صلی الله عليه و آله، بندگان خدا را بدان چه خداوند متعال طاقت آن را به آنان نداده تکليف مینمايد؟ و اين مطلب از محالات است که بودنش امکان ندارد، و هيچ دانايی بر او حکم نمیکند، و پيامبر صلی الله عليه و آله هم بر آن حکم نمینمايد، خداوند بزرگتر است از اين که به امری محال دستور دهد، و شأن رسول او هم أجلّ است از اينکه به چيزی امر کند در حکمت خداوند متعال خلاف ممکن و محال است.
وقتی سخن مأمون به اينجا رسيد همگی ساکت شدند و از اظهار نظر لب فرو بستند.
مأمون گفت: تا کنون شما سؤال میکرديد و بر من اشکال میگرفتيد اکنون اجازه میدهيد که من از شما سؤالاتی بپرسم؟ گفتند: بله بفرماييد، مأمون گفت: آيا غير از اين است که امت، به اجماع از پيغمبر صلی الله عليه و آله نقل کرده اند که فرمود: «هر کس عمداً بر من دروغ بندد در قيامت جايگاهش را در آتش دوزخ مهيا میکند. گفتند: آری، گفت: و نيز روايت کرده اند که فرمود: «هر کس معصيت خدا را مرتکب شود – چه آن معصيت کوچک باشد و چه بزرگ – و سپس آن را عقيده خود قرار دهد و بر آن اصرار ورزد، پس او در طبقات جهنم برای هميشه خواهد بود؟ گفتند: آری، گفت: اکنون به من خبر دهيد آيا جايز است کسی را که مردم او را به عنوان خليفه برگزيده اند را خليفه رسول خدا صلی الله عليه وآله بدانيم، و او را منصوب از جانب خداوند بداريم، با اينکه رسول خدا صلی الله عليه و آله او را به جانشينی تعيين نکرده است؟ اگر بگوئيد: آری جايز است، بی شک از روی لج بازی اين حرف را زده ايد و اگر بگوييد: خير، لازم میآيد که معتقد شويم ابوبکر خليفه رسول خدا صلی الله عليه و آله نبوده و نيز از جانب خداوند عزوجل به اين کار گماشته نشده است و شما بر پيامبر دروغ بسته ايد و از جمله کسانی خواهيد بود که پيغمبر صلی الله عليه و آله نشانی بر دوزخی بودنشان قرار داده است، و اينک بگوئيد کدام نظريه را قبول داريد؟ آيا در اينکه پيامبر صلی الله عليه و آله از دنيا رفت و خليفه و جانشين برای خود معين نفرمود، يا اينکه به ابوبکر خطاب خليفه رسول الله میکنيد؟
[اگر قائل به هر دو گزينه باشيد که محال است چرا که اين دو قول، متناقض همديگر است و نمیتواند در عين واحد هر دو درست باشد] و اگر قائل به يک کدام بشويد، آن ديگر باطل خواهد بود. پس از مخالفت فرمان خداوند بپرهيزيد، و به حال خود فکری کنيد، و تقليد را کنار بگذاريد، و از امور بی دليل و نامعلوم بپرهيزيد، به خدا سوگند خداوند متعال عمل و عقيده ای را از کسی نمیپذيرد مگر آنکه از روی انديشه و عقل انجام داده باشد، و چيزی را میپذيرد که حق بودنش را عقل امضا کند و دو دلی، همان شک است نه يقين، و پيوسته دو دل بودن، کفر ورزيدن به خداوند متعال است و چنين کسی جايگاهش آتش دوزخ خواهد بود. و به من بگوئيد آيا جايز است شخصی از شما برده ای بخرد، و زمانی که آن را خريد، آن برده مولا شود و آن کس که او را خريده برده او شود؟ همه گفتند: نه! گفت: پس چگونه میشود کسی را که شما به او مرتبه خلافت داده ايد و او را به اين مقام رسانده ايد، مولای شما باشد، در حالی که ولايت را شما به او بخشيده ايد؟ آيا شما بر او خليفه نخواهيد بود؟ بلکه شما خليفه ای ساخته ايد و بعد گفته ايد که او خليفه رسول خدا صلی الله عليه و آله است، و چون بر او خشم گرفتيد او را به قتل رسانده ايد چنان که با عثمان بن عفّان آن کار را کرديد و او را کشتيد. يکی از حاضران گفت: برای اينکه امام در حکم وکيل مسلمانان است، هرگاه از وکالتش راضی باشند به کارش ادامه میدهد، و هر وقت بر او خشم گرفتند عزلش مینمايند، مأمون پرسيد: مسلمانان و بندگان و شهرها از آن کيست؟ گفتند: همه از آن خداوند است. گفت: پس خداوند سزاوارتر است که برای بندگان خود و شهرها وکيل قرار دهد تا بندگان او، زيرا که از موضوعاتی که همه امت بر آن اجماع دارند اين است که هر کس باعث شود در ملک ديگری ضرری ايجاد شود، ضامن است. آنگاه گفت: به من بگوئيد آيا پيامبر صلی الله عليه و آله در هنگام رفتنش برای خويش جانشينی معين کرد يا نه؟ گفتند: خير! خليفه ای معين نکرد. پرسيد: آيا ترک اين کار هدايت بود يا گمراهی؟
گفتند: هدايت بود. گفت: پس بر مردم واجب است از هدايت پيروی کنند، و از ضلالت و گمراهی دوری جويند و آن را ترک کنند. گفتند: همين کار را انجام دادند. گفت: پس از چه رو پس از رحلت او خليفه تعيين کردند با اينکه او خودش اين کار را ترک کرده بود، و رها کردن طريقه و عمل او خودش ضلالت و گمراهی است،و محال است که خلاف هدايت، هدايت باشد، و وقتی که ترک تعيين خليفه هدايت باشد، پس چرا ابوبکر خليفه برای خود قرار داد و رسول خدا صلی الله عليه و آله قرار نداده بود، و همچنين عمر، امر را به شورای ميان مسلمانان واگذار نمود ولی رفيقش ابوبکر اين کار را نکرد؟! حال که شما خيال میکنيد پيامبر خدا صلی الله عليه و آله خليفه ای برای خود تعيين ننمود، ولی ابوبکر معين کرد و عمر نيز برخلاف پيامبر به فکر تعيين خليفه بود و (جالب اينکه) مانند ابوبکر هم عمل نکرد، و راه سومی در پيش گرفت (يعنی تصميم گيری را به شورای شش نفری واگذار کرد)، به من پاسخ دهيد و بگوئيد کداميک از اين سه راه صحيح و درست بود؟ اگر کار رسول خدا صلی الله عليه و آله را درست و صواب بدانيد، پس ابوبکر را خطاکار دانسته ايد و همچنين وجوه ديگر در بقيه اقوال. و به من بگوييد کدام يک از اين راهها درست بود؟ رفتار پيغمبر در اينکه خليفه ای برای بعد از خود تعيين نکرد؟ يا رفتار ديگران که به نحوی هر کدام برای خود خليفه و جانشينی تعيين نمودند؟
به من بگوئيد: آيا جايز است عدم تعيين خليفه از سوی رسول خدا کار درستی باشد در عين حال، تعيين خليفه از سوی ديگران هم کار درستی باشد؟! و در آن واحد يک کاری هم درست باشد و هم نادرست؟ در صورت نادرست بودن معنايش چيست و کجاست، به علاوه به من بگوئيد آيا از زمان رحلت پيغمبر صلی الله عليه و آله تا کنون کسی با انتخاب همه اصحاب پيغمبر به خلافت رسيده است؟ اگر بگوئيد: خير، پس قائل شده ايد که تمامی مردم پس از رحلت رسول خدا صلی الله عليه و آله راه نادرست را پيموده اند، و اگر بگوئيد: آری، کار امّت را نادرست شمرده ايد و قول شما وجوهی را که قابل انکار نيست باطل میکند. و حال بگوئيد: آيا اين قول خداوند عزوجل راست است که فرموده: (بگو: «آنچه در آسمانها و زمين است، از آن کيست؟» بگو: «از آن خداست»( سوره مبارکه انعام، آيه 12) گفتند: راست است، گفت: آيا آنچه غير خداست از خدا نيست که ايجاد کننده آن و مالک آن بوده است؟ گفتند: آری، گفت: در اين گفتارتان بطلان آن است که واجب گردانيده ايد که خودتان خليفه ای را انتخاب کنيد که حکمش بر شما نافذ باشد و او را خليفه رسول خدا صلی الله عليه و آله بدانيد، و حال آنکه خود، او را به خلافت و امارت نشانده ايد و طاعت او را بر خود واجب کرده ايد، و چون بر او غضب کرديد عزلش میکنيد و اگر امتناع ورزد او را میکشيد، وای بر شما! دروغی را بر خدا نبنديد،که عقوبتش را فردای قيامت خواهيد ديد آن هنگام که در برابر ميزان عمل قرار گيريد و بر خدا و رسولش وارد شويد در حالی که عمداً بر او دروغ بسته ايد، با وجود اينکه او فرموده است «هر کس بر من دروغ بندد جايگاه خود را در آتش دوزخ مهيا ببيند.»
آنگاه رو به قبله نموده دستهايش را به سمت آسمان بالا برده و گفت: پروردگارا! من اينان را ارشاد کردم و آنچه بر گردن من واجب بود که به اينان بگويم دريغ ننمودم و گفتم، بارالها! براستی که من در حال شکّ رهايشان نکردم و برای تقرّب جستن به تو، معتقدم که علی بر ديگران پس از رحلت پيغمبر صلی الله عليه و آله مقدّم تر است؛ آنچنان که رسول تو به ما چنين دستوری داده بود. راوی گويد: همه پراکنده شديم، و ديگرتا مأمون زنده بود چنين اجتماعی پس از آن تشکيل نداديم.
محمد بن احمد بن يحيی بن عمران اشعری گفت: در خبری ديگر آمده که همه قوم ساکت شدند، و مأمون پرسيد: سبب سکوت شما چيست و چرا ساکت شديد؟ گفتند: نمیدانيم چه بگوئيم. مأمون گفت: پس همين مقدار بحث کفايت میکند و حجت بر شما تمام شد، آنگاه دستور داد همه را بيرون کنند، و ما همگی با حالت تحیّر و سرگردانی و خجالت بيرون آمديم، و مأمون به فضل بن سهل نگاهی افکنده گفت: اين نهايت آن چيزی بود که اينان داشتند، پس کسی فکر نکند که جلالت من مانع شد که اينان کلاک مرا نقض کنند، و توفيق دهنده خداست.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ جَمِيعاً قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو الْحُسَیْنِ صَالِحُ بْنُ أَبِی حَمَّادٍ الرَّازِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ قَالَ جَمَعَنَا یَحْیَی بْنُ أَكْثَمَ الْقَاضِی قَالَ أَمَرَنِی الْمَأْمُونُ بِإِحْضَارِ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْحَدِيثِ وَ جَمَاعَةٍ مِنْ أَهْلِ الْكَلَامِ وَ النَّظَرِ فَجَمَعْتُ لَهُ مِنَ الصِّنْفَیْنِ زُهَاءَ أَرْبَعِينَ رَجُلًا ثُمَّ مَضَیْتُ بِهِمْ فَأَمَرْتُهُمْ بِالْكَیْنُونَةِ فِی مَجْلِسِ الْحَاجِبِ لِأُعْلِمَهُ بِمَكَانِهِمْ فَفَعَلُوا فَأَعْلَمْتُهُ فَأَمَرَنِی بِإِدْخَالِهِمْ فَدَخَلُوا فَسَلَّمُوا فَحَدَّثَهُمْ سَاعَةً وَ آنَسَهُمْ ثُمَّ قَالَ إِنِّی أُرِيدُ أَنْ أَجْعَلَكُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی فِی یَوْمِی هَذَا حُجَّةً فَمَنْ كَانَ حَاقِناً أَوْ لَهُ حَاجَةٌ فَلْیَقُمْ إِلَی قَضَاءِ حَاجَتِهِ وَ انْبَسِطُوا وَ سَلُّوا خِفَافَكُمْ وَ ضَعُوا أَرْدِیَتَكُمْ فَفَعَلُوا مَا أُمِرُوا بِهِ فَقَالَ یَا أَیُّهَا الْقَوْمُ إِنَّمَا اسْتَحْضَرْتُكُمْ لِأَحْتَجَّ بِكُمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِمَامِكُمْ وَ لَا یَمْنَعْكُمْ جَلَالَتِی وَ مَكَانِی مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ حَیْثُ كَانَ وَ رَدِّ الْبَاطِلِ عَلَی مَنْ أَتَی بِهِ وَ أَشْفِقُوا عَلَی أَنْفُسِكُمْ مِنَ النَّارِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِرِضْوَانِهِ وَ إِيثَارِ طَاعَتِهِ فَمَا أَحَدٌ تَقَرَّبَ إِلَی مَخْلُوقٍ بِمَعْصِیَةِ الْخَالِقِ إِلَّا سَلَّطَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَنَاظِرُونِی بِجَمِيعِ عُقُولِكُمْ إِنِّی رَجُلٌ أَزْعُمُ أَنَّ عَلِیّاً ع خَیْرُ الْبَشَرِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنْ كُنْتُ مُصِيباً فَصَوِّبُوا قَوْلِی وَ إِنْ كُنْتُ مُخْطِئاً فَرُدُّوا عَلَیَّ وَ هَلُمُّوا فَإِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُكُمْ وَ إِنْ شِئْتُمْ سَأَلْتُمُونِی فَقَالَ لَهُ الَّذِينَ یَقُولُونَ بِالْحَدِيثِ بَلْ نَسْأَلُكَ فَقَالَ هَاتُوا وَ قَلِّدُوا كَلَامَكُمْ رَجُلًا وَاحِداً مِنْكُمْ فَإِذَا تَكَلَّمَ فَإِنْ كَانَ عِنْدَ أَحَدِكُمْ زِیَادَةٌ فَلْیَزِدْ وَ إِنْ أَتَی بِخَلَلٍ فَسَدِّدُوهُ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنَّمَا نَحْنُ نَزْعُمُ أَنَّ خَیْرَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص أَبُو بَكْرٍ مِنْ قِبَلِ أَنَّ الرِّوَایَةَ الْمُجْمَعَ عَلَیْهَا جَاءَتْ عَنِ الرَّسُولِ ص أَنَّهُ قَالَ اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَلَمَّا أَمَرَ نَبِیُّ الرَّحْمَةِ بِالاقْتِدَاءِ بِهِمَا عَلِمْنَا أَنَّهُ لَمْ یَأْمُرْ بِالاقْتِدَاءِ إِلَّا بِخَیْرِ النَّاسِ فَقَالَ الْمَأْمُونُ الرِّوَایَاتُ كَثِيرَةٌ وَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ تَكُونَ كُلُّهَا حَقّاً أَوْ كُلُّهَا بَاطِلًا أَوْ بَعْضُهَا حَقّاً وَ بَعْضُهَا بَاطِلًا فَلَوْ كَانَتْ كُلُّهَا حَقّاً كَانَتْ كُلُّهَا بَاطِلًا مِنْ قِبَلِ أَنَّ بَعْضَهَا یَنْقُضُ بَعْضاً وَ لَوْ كَانَتْ كُلُّهَا بَاطِلًا كَانَ فِی بُطْلَانِهَا بُطْلَانُ الدِّينِ وَ دُرُوسُ الشَّرِيعَةِ فَلَمَّا بَطَلَ الْوَجْهَانِ ثَبَتَ الثَّالِثُ بِالاضْطِرَارِ وَ هُوَ أَنَّ بَعْضَهَا حَقٌّ وَ بَعْضَهَا بَاطِلٌ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَلَا بُدَّ مِنْ دَلِيلٍ عَلَی مَا یَحِقُّ مِنْهَا لِیُعْتَقَدَ وَ یُنْفَی خِلَافُهُ فَإِذَا كَانَ دَلِيلُ الْخَبَرِ فِی نَفْسِهِ حَقّاً كَانَ أَوْلَی مَا أَعْتَقِدُهُ وَ آخُذُ بِهِ وَ رِوَایَتُكَ هَذِهِ مِنَ الْأَخْبَارِ الَّتِی أَدِلَّتُهَا بَاطِلَةٌ فِی نَفْسِهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَحْكَمُ الْحُكَمَاءِ وَ أَوْلَی الْخَلْقِ بِالصِّدْقِ وَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ الْأَمْرِ بِالْمُحَالِ وَ حَمْلِ النَّاسِ عَلَی التَّدَیُّنِ بِالْخِلَافِ وَ ذَلِكَ أَنَّ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ لَا یَخْلُوَانِ مِنْ أَنْ یَكُونَا مُتَّفِقَیْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُخْتَلِفَیْنِ فَإِنْ كَانَا مُتَّفِقَیْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ كَانَا وَاحِداً فِی الْعَدَدِ وَ الصِّفَةِ وَ الصُّورَةِ وَ الْجِسْمِ وَ هَذَا مَعْدُومٌ أَنْ یَكُونَ اثْنَانِ بِمَعْنًی وَاحِدٍ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ وَ إِنْ كَانَا مُخْتَلِفَیْنِ فَكَیْفَ یَجُوزُ الِاقْتِدَاءُ بِهِمَا وَ هَذَا تَكْلِيفُ مَا لَا یُطَاقُ لِأَنَّكَ إِذَا اقْتَدَیْتَ لِوَاحِدٍ خَالَفْتَ الْآخَرَ وَ الدَّلِيلُ عَلَی اخْتِلَافِهِمَا أَنَّ أَبَا بَكْرٍ سَبَی أَهْلَ الرِّدَّةِ وَ رَدَّهُمْ عُمَرُ أَحْرَاراً وَ أَشَارَ عُمَرُ إِلَی أَبِی بَكْرٍ بِعَزْلِ خَالِدٍ وَ بِقَتْلِهِ بِمَالِكِ بْنِ نُوَیْرَةَ فَأَبَی أَبُو بَكْرٍ عَلَیْهِ وَ حَرَّمَ عُمَرُ الْمُتْعَتَیْنِ وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِكَ أَبُو بَكْرٍ وَ وَضَعَ عُمَرُ دِيوَانَ الْعَطِیَّةِ وَ لَمْ یَفْعَلْهُ أَبُو بَكْرٍ وَ اسْتَخْلَفَ أَبُو بَكْرٍ وَ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِكَ عُمَرُ وَ لِهَذَا نَظَائِرُ كَثِيرَةٌ قَالَ مُصَنِّفُ هَذَا الْكِتَابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی هَذَا فَصْلٌ وَ لَمْ یَذْكُرِ الْمَأْمُونُ لِخَصْمِهِ وَ هُوَ أَنَّهُمْ لَمْ یَرْوُوا أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی أَبِی بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ إِنَّمَا رَوَوْا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ مِنْهُمْ مَنْ رَوَی أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَلَوْ كَانَتِ الرِّوَایَةُ صَحِيحَةً لَكَانَ مَعْنَی قَوْلِهِ بِالنَّصْبِ اقْتَدُوا بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی كِتَابِ اللَّهِ وَ الْعِتْرَةِ یَا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ مَعْنَی قَوْلِهِ بِالرَّفْعِ اقْتَدُوا أَیُّهَا النَّاسُ وَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ بِاللَّذَیْنِ مِنْ بَعْدِی كِتَابِ اللَّهِ وَ الْعِتْرَةِ رَجَعْنَا إِلَی حَدِيثِ الْمَأْمُونِ فَقَالَ آخَرُ مِنْ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ فَإِنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذاً خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلًا فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مُسْتَحِيلٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّ رِوَایَاتِكُمْ أَنَّهُ ع آخَی بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَخَّرَ عَلِیّاً ع فَقَالَ لَهُ فِی ذَلِكَ فَقَالَ وَ مَا أَخَّرْتُكَ إِلَّا لِنَفْسِی فَأَیُّ الرِّوَایَتَیْنِ ثَبَتَتْ بَطَلَتِ الْأُخْرَی قَالَ الْآخَرُ إِنَّ عَلِیّاً ع قَالَ عَلَی الْمِنْبَرِ خَیْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ بَعْدَ نَبِیِّهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ قَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مُسْتَحِيلٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّ النَّبِیَّ ص لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمَا أَفْضَلُ مَا وَلَّی عَلَیْهِمَا مَرَّةً عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ مَرَّةً أُسَامَةَ بْنَ زَیْدٍ وَ مِمَّا یُكَذِّبُ هَذِهِ الرِّوَایَةَ قَوْلُ عَلِیٍّ ع لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ص وَ أَنَا أَوْلَی بِمَجْلِسِهِ مِنِّی بِقَمِيصِی وَ لَكِنِّی أَشْفَقْتُ أَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ كُفَّاراً وَ قَوْلُهُ ع أَنَّی یَكُونَانِ خَیْراً مِنِّی وَ قَدْ عَبَدْتُ اللَّهَ تَعَالَی قَبْلَهُمَا وَ عَبَدْتُهُ بَعْدَهُمَا قَالَ آخَرُ فَإِنَّ أَبَا بَكْرٍ أَغْلَقَ بَابَهُ وَ قَالَ هَلْ مِنْ مُسْتَقِيلٍ فَأُقِيلَهُ فَقَالَ عَلِیٌّ ع قَدَّمَكَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَمَنْ ذَا یُؤَخِّرُكَ فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا بَاطِلٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّ عَلِیّاً ع قَعَدَ عَنْ بَیْعَةِ أَبِی بَكْرٍ وَ رَوَیْتُمْ أَنَّهُ قَعَدَ عَنْهَا حَتَّی قُبِضَتْ فَاطِمَةُ ع وَ أَنَّهَا أَوْصَتْ أَنْ تُدْفَنَ لَیْلًا لِئَلَّا یَشْهَدَا جَنَازَتَهَا وَ وَجْهٌ آخَرُ وَ هُوَ أَنَّهُ إِنْ كَانَ النَّبِیُّ ص اسْتَخْلَفَهُ فَكَیْفَ كَانَ لَهُ أَنْ یَسْتَقِيلَ وَ هُوَ یَقُولُ لِلْأَنْصَارِ قَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَیْنِ الرَّجُلَیْنِ أَبَا عُبَیْدَةَ وَ عُمَرَ قَالَ آخَرُ إِنَّ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ قَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَیْكَ مِنَ النِّسَاءِ قَالَ عَائِشَةُ فَقَالَ مِنَ الرِّجَالِ فَقَالَ أَبُوهَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا بَاطِلٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّكُمْ رَوَیْتُمْ أَنَّ النَّبِیَّ ص وُضِعَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَائِرٌ مَشْوِیٌّ فَقَالَ اللَّهُمَّ ايتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِكَ إِلَیْكَ فَكَانَ عَلِیّاً ع فَأَیُّ رِوَایَتِكُمْ تُقْبَلُ فَقَالَ آخَرُ فَإِنَّ عَلِیّاً ع قَالَ مَنْ فَضَّلَنِی عَلَی أَبِی بَكْرٍ وَ عُمَرَ جَلَدْتُهُ حَدَّ الْمُفْتَرِی قَالَ الْمَأْمُونُ كَیْفَ یَجُوزُ أَنْ یَقُولَ عَلِیٌّ ع أَجْلِدُ الْحَدَّ عَلَی مَنْ لَا یَجِبُ حَدٌّ عَلَیْهِ فَیَكُونَ مُتَعَدِّياً لِحُدُودِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَامِلًا بِخِلَافِ أَمْرِهِ وَ لَیْسَ تَفْضِيلُ مَنْ فَضَّلَهُ عَلَیْهِمَا فِرْیَةً وَ قَدْ رَوَیْتُمْ عَنْ إِمَامِكُمْ أَنَّهُ قَالَ وُلِّيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَیْرِكُمْ فَأَیُّ الرَّجُلَیْنِ أَصْدَقُ عِنْدَكُمْ أَبُو بَكْرٍ عَلَی نَفْسِهِ أَوْ عَلِیٌّ ع عَلَی أَبِی بَكْرٍ مَعَ تَنَاقُضِ الْحَدِيثِ فِی نَفْسِهِ وَ لَا بُدَّ لَهُ فِی قَوْلِهِ مِنْ أَنْ یَكُونَ صَادِقاً أَوْ كَاذِباً فَإِنْ كَانَ صَادِقاً فَأَنَّی عَرَفَ ذَلِكَ بِوَحْیٍ فَالْوَحْیُ مُنْقَطِعٌ أَوْ بِالتَّظَنِّی فَالْمُتَظَنِّی مُتَحَیِّرٌ أَوْ بِالنَّظَرِ فَالنَّظَرُ مَبْحَثٌ وَ إِنْ كَانَ غَیْرَ صَادِقٍ فَمِنَ الْمُحَالِ أَنْ یَلِیَ أَمْرَ الْمُسْلِمِينَ وَ یَقُومَ بِأَحْكَامِهِمْ وَ یُقِيمَ حُدُودَهُمْ كَذَّابٌ قَالَ آخَرُ فَقَدْ جَاءَ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ سَیِّدَا كُهُولِ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا الْحَدِيثُ مُحَالٌ لِأَنَّهُ لَا یَكُونُ فِی الْجَنَّةِ كَهْلٌ وَ یُرْوَی أَنَّ أَشْجَعِیَّةَ كَانَتْ عِنْدَ النَّبِیِّ ص فَقَالَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ عَجُوزٌ فَبَكَتْ فَقَالَ لَهَا النَّبِیُّ ص إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْكاراً عُرُباً أَتْراباً فَإِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ یُنْشَأُ شَابّاً إِذَا دَخَلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ رَوَیْتُمْ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِنَّهُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ أَبُوهُمَا خَیْرٌ مِنْهُمَا قَالَ آخَرُ فَقَدْ جَاءَ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ لَوْ لَمْ أَكُنْ أُبْعَثُ فِيكُمْ لَبُعِثَ عُمَرُ قَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مُحَالٌ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْكَ كَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ وَ النَّبِیِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَ قَالَ تَعَالَی وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّينَ مِيثاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِيمَ وَ مُوسی وَ عِيسَی ابْنِ مَرْیَمَ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ یَكُونَ مَنْ لَمْ یُؤْخَذْ مِيثَاقُهُ عَلَی النُّبُوَّةِ مَبْعُوثاً وَ مَنْ أُخِذَ مِيثَاقاً عَلَی النُّبُوَّةِ مُؤَخَّراً قَالَ آخَرُ إِنَّ النَّبِیَّ ص نَظَرَ إِلَی عُمَرَ یَوْمَ عَرَفَةَ فَتَبَسَّمَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی بَاهَی بِعِبَادِهِ عَامَّةً وَ بِعُمَرَ خَاصَّةً فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مُسْتَحِيلٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی لَمْ یَكُنْ لِیُبَاهِیَ بِعُمَرَ وَ یَدَعَ نَبِیَّهُ ص فَیَكُونَ عُمَرُ فِی الْخَاصَّةِ وَ النَّبِیُّ ص فِی الْعَامَّةِ وَ لَیْسَتْ هَذِهِ الرِّوَایَاتُ بِأَعْجَبَ مِنْ رِوَایَتِكُمْ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ دَخَلْتُ الْجَنَّةَ فَسَمِعْتُ خَفْقَ نَعْلَیْنِ فَإِذَا بِلَالٌ مَوْلَی أَبِی بَكْرٍ سَبَقَنِی إِلَی الْجَنَّةِ وَ إِنَّمَا قَالَتِ الشِّيعَةُ عَلِیٌّ ع خَیْرٌ مِنْ أَبِی بَكْرٍ فَقُلْتُمْ عَبْدُ أَبِی بَكْرٍ خَیْرٌ مِنَ الرَّسُولِ ص لِأَنَّ السَّابِقَ أَفْضَلُ مِنَ الْمَسْبُوقِ وَ كَمَا رَوَیْتُمْ أَنَّ الشَّیْطَانَ یَفِرُّ مِنْ ظِلِّ عُمَرَ وَ أَلْقَی عَلَی لِسَانِ نَبِیِّ اللَّهِ ص وَ إِنَّهُنَّ الْغَرَانِيقُ الْعُلَی فَفَرَّ مِنْ عُمَرَ وَ أَلْقَی عَلَی لِسَانِ النَّبِیِّ ص بِزَعْمِكُمُ الْكُفَّارُ قَالَ آخَرُ قَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص لَوْ نَزَلَ الْعَذَابُ مَا نَجَا إِلَّا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا خِلَافُ الْكِتَابِ أَیْضاً لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ لِنَبِیِّهِ ص وَ ما كانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ فَجَعَلْتُمْ عُمَرَ مِثْلَ الرَّسُولِ قَالَ آخَرُ فَقَدْ شَهِدَ النَّبِیُّ ص لِعُمَرَ بِالْجَنَّةِ فِی عَشَرَةٍ مِنَ الصَّحَابَةِ فَقَالَ الْمَأْمُونُ لَوْ كَانَ هَذَا كَمَا زَعَمْتُمْ لَكَانَ عُمَرُ لَا یَقُولُ لِحُذَیْفَةَ نَشَدْتُكَ بِاللَّهِ أَ مِنَ الْمُنَافِقِينَ أَنَا فَإِنْ كَانَ قَدْ قَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لَمْ یُصَدِّقْهُ حَتَّی زَكَّاهُ حُذَیْفَةُ فَصَدَّقَ حُذَیْفَةَ وَ لَمْ یُصَدِّقِ النَّبِیَّ ص فَهَذَا عَلَی غَیْرِ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ كَانَ قَدْ صَدَّقَ النَّبِیَّ ص فَلِمَ سَأَلَ حُذَیْفَةَ وَ هَذَانِ الْخَبَرَانِ مُتَنَاقِضَانِ فِی أَنْفُسِهِمَا قَالَ الْآخَرُ فَقَدْ قَالَ النَّبِیُّ ص وُضِعْتُ فِی كِفَّةِ الْمِيزَانِ وَ وُضِعَتْ أُمَّتِی فِی كِفَّةٍ أُخْرَی فَرَجَحْتُ بِهِمْ ثُمَّ وُضِعَ مَكَانِی أَبُو بَكْرٍ فَرَجَحَ بِهِمْ ثُمَّ عُمَرُ فَرَجَحَ بِهِمْ ثُمَّ رُفِعَ الْمِيزَانُ فَقَالَ الْمَأْمُونُ هَذَا مُحَالٌ مِنْ قِبَلِ أَنَّهُ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَكُونَ أَجْسَامُهُمَا أَوْ أَعْمَالُهُمَا فَإِنْ كَانَتِ الْأَجْسَامُ فَلَا یَخْفَی عَلَی ذِی رُوحٍ أَنَّهُ مُحَالٌ لِأَنَّهُ لَا یُرَجَّحُ أَجْسَامُهُمَا بِأَجْسَامِ الْأُمَّةِ وَ إِنْ كَانَتْ أَفْعَالُهُمَا فَلَمْ تَكُنْ بَعْدُ فَكَیْفَ تُرَجَّحُ بِمَا لَیْسَ فَأَخْبِرُونِی بِمَا یَتَفَاضَلُ النَّاسُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ بِالْأَعْمَالِ الصَّالِحَةِ قَالَ فَأَخْبِرُونِی فَمِمَّنْ فُضِّلَ صَاحِبُهُ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ ص ثُمَّ إِنَّ الْمَفْضُولَ عَمِلَ بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِ الْفَاضِلِ عَلَی عَهْدِ النَّبِیِّ ص أَ یَلْحَقُ بِهِ فَإِنْ قُلْتُمْ نَعَمْ أَوْجَدْتُكُمْ فِی عَصْرِنَا هَذَا مَنْ هُوَ أَكْثَرُ جِهَاداً وَ حَجّاً وَ صَوْماً وَ صَلَاةً وَ صَدَقَةً مِنْ أَحَدِهِمْ قَالُوا صَدَقْتَ لَا یَلْحَقُ فَاضِلُ دَهْرِنَا لِفَاضِلِ عَصْرِ النَّبِیِّ ص قَالَ الْمَأْمُونُ فَانْظُرُوا فِيمَا رَوَتْ أَئِمَّتُكُمُ الَّذِينَ أَخَذْتُمْ عَنْهُمْ أَدْیَانَكُمْ فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ ع وَ قِيسُوا إِلَیْهَا مَا رَوَوْا فِی فَضَائِلِ تَمَامِ الْعَشَرَةِ الَّذِينَ شَهِدُوا لَهُمْ بِالْجَنَّةِ فَإِنْ كَانَتْ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءٍ كَثِيرَةٍ فَالْقَوْلُ قَوْلُكُمْ وَ إِنْ كَانُوا قَدْ رَوَوْا فِی فَضَائِلِ عَلِیٍّ ع أَكْثَرَ فَخُذُوا عَنْ أَئِمَّتِكُمْ مَا رَوَوْا وَ لَا تَعْدُوهُ قَالَ فَأَطْرَقَ الْقَوْمُ جَمِيعاً فَقَالَ الْمَأْمُونُ مَا لَكُمْ سَكَتُّمْ قَالُوا قَدِ اسْتَقْصَیْنَا قَالَ الْمَأْمُونُ فَإِنِّی أَسْأَلُكُمْ خَبِّرُونِی أَیُّ الْأَعْمَالِ كَانَ أَفْضَلَ یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِیَّهُ ص قَالُوا السَّبْقُ إِلَی الْإِسْلَامِ لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ قَالَ فَهَلْ عَلِمْتُمْ أَحَداً أَسْبَقَ مِنْ عَلِیٍّ ع إِلَی الْإِسْلَامِ قَالُوا إِنَّهُ سَبَقَ حَدَثاً لَمْ یَجْرِ عَلَیْهِ حُكْمٌ وَ أَبُو بَكْرٍ أَسْلَمَ كَهْلًا قَدْ جَرَی عَلَیْهِ الْحُكْمُ وَ بَیْنَ هَاتَیْنِ الْحَالَتَیْنِ فَرْقٌ قَالَ الْمَأْمُونُ فَخَبِّرُونِی عَنْ إِسْلَامِ عَلِیٍّ ع أَ بِإِلْهَامٍ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی أَمْ بِدُعَاءِ النَّبِیِّ ص فَإِنْ قُلْتُمْ بِإِلْهَامٍ فَقَدْ فَضَّلْتُمُوهُ عَلَی النَّبِیِّ ص لِأَنَّ النَّبِیَّ ص لَمْ یُلْهِمْ بَلْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی دَاعِياً وَ مُعَرِّفاً فَإِنْ قُلْتُمْ بِدُعَاءِ النَّبِیِّ ص فَهَلْ دَعَاهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ أَوْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَی فَإِنْ قُلْتُمْ مِنْ قِبَلِ نَفْسِهِ فَهَذَا خِلَافُ مَا وَصَفَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ نَبِیَّهُ ص فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ وَ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحی وَ إِنْ كَانَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی فَقَدْ أَمَرَ اللَّهُ تَعَالَی نَبِیَّهُ ص بِدُعَاءِ عَلِیٍّ ع مِنْ بَیْنِ صِبْیَانِ النَّاسِ وَ إِيثَارِهِ عَلَیْهِمْ فَدَعَاهُ ثِقَةً بِهِ وَ عِلْماً بِتَأْیِيدِ اللَّهِ تَعَالَی وَ خَلَّةٌ أُخْرَی خَبِّرُونِی عَنِ الْحَكِيمِ هَلْ یَجُوزُ أَنْ یُكَلِّفَ خَلْقَهُ مَا لَا یُطِيقُونَ فَإِنْ قُلْتُمْ نَعَمْ فَقَدْ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ لَا فَكَیْفَ یَجُوزُ أَنْ یَأْمُرَ نَبِیَّهُ ص بِدُعَاءِ مَنْ لَا یُمْكِنُهُ قَبُولُ مَا یُؤْمَرُ بِهِ لِصِغَرِهِ وَ حَدَاثَةِ سِنِّهِ وَ ضَعْفِهِ عَنِ الْقَبُولِ وَ خَلَّةٌ أُخْرَی هَلْ رَأَیْتُمُ النَّبِیَّ ص دَعَا أَحَداً مِنْ صِبْیَانِ أَهْلِهِ وَ غَیْرِهِمْ فَیَكُونُوا أُسْوَةَ عَلِیٍّ ع فَإِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّهُ لَمْ یَدْعُ غَیْرَهُ فَهَذِهِ فَضِيلَةٌ لِعَلِیٍّ ع عَلَی جَمِيعِ صِبْیَانِ النَّاسِ ثُمَّ قَالَ أَیُّ الْأَعْمَالِ [أَفْضَلُ] بَعْدَ السَّبْقِ إِلَی الْإِيمَانِ قَالُوا الْجِهَادُ فِی سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ فَهَلْ تَجِدُونَ لِأَحَدٍ مِنَ الْعَشَرَةِ فِی الْجِهَادِ مَا لِعَلِیٍّ ع فِی جَمِيعِ مَوَاقِفِ النَّبِیِّ ص مِنَ الْأَثَرِ هَذِهِ بَدْرٌ قُتِلَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ فِيهَا نَیِّفٌ وَ سِتُّونَ رَجُلًا قَتَلَ عَلِیٌّ ع مِنْهُمْ نَیِّفاً وَ عِشْرِينَ وَ أَرْبَعُونَ لِسَائِرِ النَّاسِ فَقَالَ قَائِلٌ كَانَ أَبُو بَكْرٍ مَعَ النَّبِیِّ ص فِی عَرِيشَهِ یُدَبِّرُهَا فَقَالَ الْمَأْمُونُ لَقَدْ جِئْتَ بِهَا عَجِيبَةً أَ كَانَ یُدَبِّرُ دُونَ النَّبِیِّ ص أَوْ مَعَهُ فَیَشْرَكُهُ أَوْ لِحَاجَةِ النَّبِیِّ ص إِلَی رَأْیِ أَبِی بَكْرٍ أَیُّ الثَّلَاثِ أَحَبُّ إِلَیْكَ أَنْ تَقُولَ فَقَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ أَنْ أَزْعُمَ أَنَّهُ یُدَبِّرُ دُونَ النَّبِیِّ ص أَوْ یَشْرَكُهُ أَوْ بِافْتِقَارٍ مِنَ النَّبِیِّ ص إِلَیْهِ قَالَ فَمَا الْفَضِيلَةُ فِی الْعَرِيشِ فَإِنْ كَانَتْ فَضِيلَةُ أَبِی بَكْرٍ بِتَخَلُّفِهِ عَنِ الْحَرْبِ فَیَجِبُ أَنْ یَكُونَ كُلُّ مُتَخَلِّفٍ فَاضِلًا أَفْضَلَ مِنَ الْمُجَاهِدِينَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فِی سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَی الْقاعِدِينَ دَرَجَةً وَ كُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنی وَ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِينَ عَلَی الْقاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً الْآیَةَ قَالَ إِسْحَاقُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ ثُمَّ قَالَ لِی اقْرَأْ هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ فَقَرَأْتُ حَتَّی بَلَغْتُ وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ یَتِيماً وَ أَسِيراً إِلَی قَوْلِهِ وَ كانَ سَعْیُكُمْ مَشْكُوراً فَقَالَ فِيمَنْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَاتُ فَقُلْتُ فِی عَلِیٍّ ع قَالَ فَهَلْ بَلَغَكَ أَنَّ عَلِیّاً ع قَالَ حِينَ أَطْعَمَ الْمِسْكِينَ وَ الْیَتِيمَ وَ الْأَسِيرَ إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً عَلَی مَا وَصَفَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی كِتَابِهِ فَقُلْتُ لَا قَالَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَی عَرَفَ سَرِيرَةَ عَلِیٍّ ع وَ نِیَّتَهُ فَأَظْهَرَ ذَلِكَ فِی كِتَابِهِ تَعْرِيفاً لِخَلْقِهِ أَمْرَهُ فَهَلْ عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی وَصَفَ فِی شَیْءٍ مِمَّا وَصَفَ فِی الْجَنَّةِ مَا فِی هَذِهِ السُّورَةِ قَوارِيرَا مِنْ فِضَّةٍ قُلْتُ لَا قَالَ فَهَذِهِ فَضِيلَةٌ أُخْرَی فَكَیْفَ تَكُونُ الْقَوَارِيرُ مِنْ فِضَّةٍ فَقُلْتُ لَا أَدْرِی قَالَ یُرِيدُ كَأَنَّهَا مِنْ صَفَائِهَا مِنْ فِضَّةٍ یُرَی دَاخِلُهَا كَمَا یُرَی خَارِجُهَا وَ هَذَا مِثْلُ قَوْلِهِ ص یَا إِسْحَاقُ رُوَیْداً شَوْقُكَ بِالْقَوَارِيرِ وَ عَنَی بِهِ نِسَاءً كَأَنَّهَا الْقَوَارِيرُ رِقَّةً وَ قَوْلُهُ ص رَكِبْتُ فَرَسَ أَبِی طَلْحَةَ فَوَجَدْتُهُ بَحْراً أَیْ كَأَنَّهُ بَحْرٌ مِنْ كَثْرَةِ جَرْیِهِ وَ عَدْوِهِ وَ كَقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ یَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ أَیْ كَأَنَّهُ یَأْتِيهِ الْمَوْتُ وَ لَوْ أَتَاهُ مِنْ مَكَانٍ وَاحِدٍ مَاتَ ثُمَّ قَالَ یَا إِسْحَاقُ أَ لَسْتَ مِمَّنْ یَشْهَدُ أَنَّ الْعَشَرَةَ فِی الْجَنَّةِ فَقُلْتُ بَلَی قَالَ أَ رَأَیْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَالَ مَا أَدْرِی أَ صَحِيحٌ هَذَا الْحَدِيثُ أَمْ لَا أَ كَانَ عِنْدَكَ كَافِراً قُلْتُ لَا قَالَ أَ فَرَأَیْتَ لَوْ قَالَ مَا أَدْرِی هَذِهِ السُّورَةُ قُرْآنٌ أَمْ لَا أَ كَانَ عِنْدَكَ كَافِراً قُلْتُ بَلَی قَالَ أَرَی فَضْلَ الرَّجُلِ یَتَأَكَّدُ خَبِّرُونِی یَا إِسْحَاقُ عَنْ حَدِيثِ الطَّائِرِ الْمَشْوِیِّ أَ صَحِيحٌ عِنْدَكَ قُلْتُ بَلَی قَالَ بَانَ وَ اللَّهِ عِنَادُكَ لَا یَخْلُو هَذَا مِنْ أَنْ یَكُونَ كَمَا دَعَاهُ النَّبِیُّ ص أَوْ یَكُونَ مَرْدُوداً أَوْ عَرَفَ اللَّهُ الْفَاضِلَ مِنْ خَلْقِهِ وَ كَانَ الْمَفْضُولُ أَحَبَّ إِلَیْهِ أَوْ تَزْعُمُ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَعْرِفِ الْفَاضِلَ مِنَ الْمَفْضُولِ فَأَیُّ الثَّلَاثِ أَحَبُّ إِلَیْكَ أَنْ تَقُولَ بِهِ قَالَ إِسْحَاقُ فَأَطْرَقْتُ سَاعَةً ثُمَّ قُلْتُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ فِی أَبِی بَكْرٍ ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَنَسَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی صُحْبَةِ نَبِیِّهِ ص فَقَالَ الْمَأْمُونُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَقَلَّ عِلْمَكَ بِاللُّغَةِ وَ الْكِتَابِ أَ مَا یَكُونُ الْكَافِرُ صَاحِباً لِلْمُؤْمِنِ فَأَیُّ فَضِيلَةٍ فِی هَذَا أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا فَقَدْ جَعَلَهُ لَهُ صَاحِباً وَ قَالَ الْهُذَلِیُّ شِعْراً وَ لَقَدْ غَدَوْتُ وَ صَاحِبِی وَحْشِیَّةٌ / تَحْتَ الرِّدَاءِ بَصِيرَةٌ بِالْمَشْرِقِ / وَ قَالَ الْأَزْدِیُّ شِعْراً وَ لَقَدْ ذَعَرْتُ الْوَحْشَ فِيهِ وَ صَاحِبِی / مَحْضُ الْقَوَائِمِ مِنْ هِجَانٍ هَیْكَلٍ / فَصَیَّرَ فَرَسَهُ صَاحِبَهُ وَ أَمَّا قَوْلُهُ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی مَعَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ تَعَالَی ما یَكُونُ مِنْ نَجْوی ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنی مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ ما كانُوا وَ أَمَّا قَوْلُهُ لا تَحْزَنْ فَأَخْبِرْنِی مِنْ حُزْنِ أَبِی بَكْرٍ أَ كَانَ طَاعَةً أَوْ مَعْصِیَةً فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ طَاعَةٌ فَقَدْ جَعَلْتَ النَّبِیَّ ص یَنْهَی عَنِ الطَّاعَةِ وَ هَذَا خِلَافُ صِفَةِ الْحَكِيمِ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ مَعْصِیَةٌ فَأَیُّ فَضِيلَةٍ لِلْعَاصِی وَ خَبِّرْنِی عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَیْهِ عَلَی مَنْ قَالَ إِسْحَاقُ فَقُلْتُ عَلَی أَبِی بَكْرٍ لِأَنَّ النَّبِیَّ ص كَانَ مُسْتَغْنِياً عَنِ الصِّفَةِ السَّكِينَةِ قَالَ فَخَبِّرْنِی عَنْ قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِينَ ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِينَ أَ تَدْرِی مَنِ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی فِی هَذَا الْمَوْضِعِ قَالَ فَقُلْتُ لَا فَقَالَ إِنَّ النَّاسَ انْهَزَمُوا یَوْمَ حُنَیْنٍ فَلَمْ یَبْقَ مَعَ النَّبِیِّ ص إِلَّا سَبْعَةٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عَلِیٌّ ع یَضْرِبُ بِسَیْفِهِ وَ الْعَبَّاسُ أَخَذَ بِلِجَامِ بَغْلَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ الْخَمْسَةُ یُحْدِقُونَ بِالنَّبِیِّ ص خَوْفاً مِنْ أَنْ یَنَالَهُ سِلَاحُ الْكُفَّارِ حَتَّی أَعْطَی اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی رَسُولَهُ ص الظَّفَرَ عَنَی بِالْمُؤْمِنِينَ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ عَلِیّاً ع وَ مَنْ حَضَرَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ فَمَنْ كَانَ أَفْضَلَ أَ مَنْ كَانَ مَعَ النَّبِیِّ ص فَنَزَلَتِ السَّكِينَةُ عَلَی النَّبِیِّ ص وَ عَلَیْهِ أَمْ مَنْ كَانَ فِی الْغَارِ مَعَ النَّبِیِّ ص وَ لَمْ یَكُنْ أَهْلًا لِنُزُولِهَا عَلَیْهِ یَا إِسْحَاقُ مَنْ أَفْضَلُ مَنْ كَانَ مَعَ النَّبِیِّ ص فِی الْغَارِ أَوْ مَنْ نَامَ عَلَی مِهَادِهِ وَ فِرَاشِهِ وَ وَقَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّی تَمَّ لِلنَّبِیِّ ص مَا عَزَمَ عَلَیْهِ مِنَ الْهِجْرَةِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی أَمَرَ نَبِیَّهُ ص أَنْ یَأْمُرَ عَلِیّاً ع بِالنَّوْمِ عَلَی فِرَاشِهِ وَ وِقَایَتِهِ بِنَفْسِهِ فَأَمَرَهُ بِذَلِكَ فَقَالَ عَلِیٌّ ع أَ تَسْلَمُ یَا نَبِیَّ اللَّهِ [قَالَ نَعَمْ] قَالَ سَمْعاً وَ طَاعَةً ثُمَّ أَتَی مَضْجَعَهُ وَ تَسَجَّی بِثَوْبِهِ وَ أَحْدَقَ الْمُشْرِكُونَ بِهِ لَا یَشُكُّونَ فِی أَنَّهُ النَّبِیُّ ص وَ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَی أَنْ یَضْرِبَهُ مِنْ كُلِّ بَطْنٍ مِنْ قُرَیْشٍ رَجُلٌ ضَرْبَةً لِئَلَّا یَطْلُبَ الْهَاشِمِیُّونَ بِدَمِهِ وَ عَلِیٌّ ع یَسْمَعُ بِأَمْرِ الْقَوْمِ فِيهِ مِنَ التَّدْبِيرِ فِی تَلَفِ نَفْسِهِ فَلَمْ یَدْعُهُ ذَلِكَ إِلَی الْجَزَعِ كَمَا جَزِعَ أَبُو بَكْرٍ فِی الْغَارِ وَ هُوَ مَعَ النَّبِیِّ ص وَ عَلِیٌّ ع وَحْدَهُ فَلَمْ یَزَلْ صَابِراً مُحْتَسِباً فَبَعَثَ اللَّهُ تَعَالَی مَلَائِكَتَهُ تَمْنَعُهُ مِنْ مُشْرِكِی قُرَیْشٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَامَ فَنَظَرَ الْقَوْمُ إِلَیْهِ فَقَالُوا أَیْنَ مُحَمَّدٌ قَالَ وَ مَا عِلْمِی بِهِ قَالُوا فَأَنْتَ غَدَرْتَنَا ثُمَّ لَحِقَ بِالنَّبِیِّ ص فَلَمْ یَزَلْ عَلِیٌّ ع أَفْضَلَ لَمَّا بَدَا مِنْهُ إِلَّا مَا یَزِيدُ خَیْراً حَتَّی قَبَضَهُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ وَ هُوَ مَحْمُودٌ مَغْفُورٌ لَهُ یَا إِسْحَاقُ أَ مَا تَرْوِی حَدِيثَ الْوَلَایَةِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ ارْوِهِ فَرَوَیْتُهُ فَقَالَ أَ مَا تَرَی أَنَّهُ أَوْجَبَ لِعَلِیٍّ ع عَلَی أَبِی بَكْرٍ وَ عُمَرَ مِنَ الْحَقِّ مَا لَمْ یُوجِبْ لَهُمَا عَلَیْهِ قُلْتُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ هَذَا قَالَهُ بِسَبَبِ زَیْدِ بْنِ حَارِثَةَ فَقَالَ وَ أَیْنَ قَالَ النَّبِیُّ ص هَذَا قُلْتُ بِغَدِيرِ خُمٍّ بَعْدَ مُنْصَرَفِهِ مِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ قَالَ فَمَتَی قُتِلَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ قُلْتُ بِمُوتَةَ قَالَ أَ فَلَیْسَ قَدْ كَانَ قُتِلَ زَیْدُ بْنُ حَارِثَةَ قَبْلَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ بَلَی قَالَ أَخْبِرْنِی لَوْ رَأَیْتَ ابْناً لَكَ أَتَتْ عَلَیْهِ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً یَقُولُ مَوْلَایَ مَوْلَی ابْنِ عَمِّی أَیُّهَا النَّاسُ فَاقْبَلُوا أَ كُنْتَ تَكْرَهُ لَهُ ذَلِكَ فَقُلْتُ بَلَی قَالَ أَ فَتُنَزِّهُ ابْنَكَ عَمَّا لَا یَتَنَزَّهُ النَّبِیُّ ص عَنْهُ وَیْحَكُمْ أَ جَعَلْتُمْ فُقَهَاءَكُمْ أَرْبَابَكُمْ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَقُولُ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا صَامُوا لَهُمْ وَ لَا صَلَّوْا لَهُمْ وَ لَكِنَّهُمْ أَمَرُوا لَهُمْ فَأُطِيعُوا ثُمَّ قَالَ أَ تَرْوِی قَوْلَ النَّبِیِّ ص لِعَلِیٍّ ع أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ هَارُونَ أَخُو مُوسَی لِأَبِيهِ وَ أُمِّهِ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَعَلِیٌّ ع كَذَلِكَ قُلْتُ لَا قَالَ وَ هَارُونُ نَبِیٌّ وَ لَیْسَ عَلِیٌّ كَذَلِكَ فَمَا الْمُنْزَلَةُ الثَّالِثَةُ إِلَّا الْخِلَافَةَ وَ هَذَا كَمَا قَالَ الْمُنَافِقُونَ إِنَّهُ اسْتَخْلَفَهُ اسْتِثْقَالًا لَهُ فَأَرَادَ أَنْ یُطَیِّبَ بِنَفْسِهِ وَ هَذَا كَمَا حَكَی اللَّهُ تَعَالَی عَنْ مُوسَی ع حَیْثُ یَقُولُ لِهَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ فَقُلْتُ إِنَّ مُوسَی خَلَّفَ هَارُونَ فِی قَوْمِهِ وَ هُوَ حَیٌّ ثُمَّ مَضَی إِلَی مِيقَاتِ رَبِّهِ تَعَالَی وَ إِنَّ النَّبِیَّ ص خَلَّفَ عَلِیّاً ع حِينَ خَرَجَ إِلَی غَزَاتِهِ فَقَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ مُوسَی حِينَ خَلَّفَ هَارُونَ أَ كَانَ مَعَهُ حَیْثُ مَضَی إِلَی مِيقَاتِ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَ وَ لَیْسَ قَدِ اسْتَخْلَفَهُ عَلَی جَمِيعِهِمْ قُلْتُ بَلَی قَالَ فَكَذَلِكَ عَلِیٌّ ع خَلَّفَهُ النَّبِیُّ ص حِينَ خَرَجَ إِلَی غَزَاتِهِ فِی الضُّعَفَاءِ وَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ إِذَا كَانَ أَكْثَرُ قَوْمِهِ مَعَهُ وَ إِنْ كَانَ قَدْ جَعَلَهُ خَلِيفَةً عَلَی جَمِيعِهِمْ وَ الدَّلِيلُ عَلَی أَنَّهُ جَعَلَهُ خَلِيفَةً عَلَیْهِمْ فِی حَیَاتِهِ إِذَا غَابَ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ قَوْلُهُ ص عَلِیٌّ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ هُوَ وَزِيرُ النَّبِیِّ ص أَیْضاً بِهَذَا الْقَوْلِ لِأَنَّ مُوسَی ع قَدْ دَعَا اللَّهَ تَعَالَی وَ قَالَ فِيمَا دَعَا وَ اجْعَلْ لِی وَزِيراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی وَ أَشْرِكْهُ فِی أَمْرِی فَإِذَا كَانَ عَلِیٌّ ع مِنْهُ ص بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَهُوَ وَزِيرُهُ كَمَا كَانَ هَارُونُ وَزِيرَ مُوسَی وَ هُوَ خَلِيفَتُهُ كَمَا كَانَ هَارُونُ خَلِيفَةَ مُوسَی ع ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی أَصْحَابِ النَّظَرِ وَ الْكَلَامِ فَقَالَ أَسْأَلُكُمْ أَوْ تَسْأَلُونِّی فَقَالُوا بَلْ نَسْأَلُكَ قَالَ قُولُوا فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ أَ لَیْسَتْ إِمَامَةُ عَلِیٍّ ع مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نُقِلَ ذَلِكَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص مِنْ نَقْلِ الْفَرْضِ مِثْلَ الظُّهْرُ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَ فِی مِائَتَیْ دِرْهَمٍ خَمْسَةُ دَرَاهِمَ وَ الْحَجُّ إِلَی مَكَّةَ فَقَالَ بَلَی قَالَ فَمَا بَالُهُمْ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی جَمِيعِ الْفَرْضِ وَ اخْتَلَفُوا فِی خِلَافَةِ عَلِیٍّ ع وَحْدَهَا قَالَ الْمَأْمُونُ لِأَنَّ جَمِيعَ الْفَرْضِ لَا یَقَعُ فِيهِ مِنَ التَّنَافُسِ وَ الرَّغْبَةِ مَا یَقَعُ فِی الْخِلَافَةِ فَقَالَ آخَرُ مَا أَنْكَرْتَ أَنْ یَكُونَ النَّبِیُّ ص أَمَرَهُمْ بِاخْتِیَارِ رَجُلٍ مِنْهُمْ یَقُومُ مَقَامَهُ رَأْفَةً بِهِمْ وَ رِقَّةً عَلَیْهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَسْتَخْلِفَ هُوَ بِنَفْسِهِ فَیُعْصَی خَلِيفَتُهُ فَیَنْزِلَ بِهِمُ الْعَذَابُ فَقَالَ أَنْكَرْتُ ذَلِكَ مِنْ قِبَلِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْأَفُ بِخَلْقِهِ مِنَ النَّبِیِّ ص وَ قَدْ بَعَثَ نَبِیَّهُ ص إِلَیْهِمْ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّ فِيهِمْ عاص [عَاصِياً] وَ مطيع [مُطِيعاً] فَلَمْ یَمْنَعْهُ تَعَالَی ذَلِكَ مِنْ إِرْسَالِهِ وَ عِلَّةٌ أُخْرَی وَ لَوْ أَمَرَهُمْ بِاخْتِیَارِ رَجُلٍ مِنْهُمْ كَانَ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَأْمُرَهُمْ كُلَّهُمْ أَوْ بَعْضَهُمْ فَلَوْ أَمَرَ الْكُلَّ مَنْ كَانَ الْمُخْتَارُ وَ لَوْ أَمَرَ بَعْضَنَا دُونَ بَعْضٍ كَانَ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَكُونَ عَلَی هَذَا الْبَعْضِ عَلَامَةٌ فَإِنْ قُلْتَ الْفُقَهَاءُ فَلَا بُدَّ مِنْ تَحْدِيدِ الْفَقِيهِ وَ سِمَتِهِ قَالَ آخَرُ فَقَدْ رُوِیَ أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ مَا رَآهُ الْمُسْلِمُونَ حَسَناً فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی حَسَنٌ وَ مَا رَأَوْهُ قَبِيحاً فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ قَبِيحٌ فَقَالَ هَذَا الْقَوْلُ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ یَكُونَ یُرِيدُ كُلَّ الْمُؤْمِنِينَ أَوِ الْبَعْضَ فَإِنْ أَرَادَ الْكُلَّ فَهَذَا مَفْقُودٌ لِأَنَّ الْكُلَّ لَا یُمْكِنُ اجْتِمَاعُهُمْ وَ إِنْ كَانَ الْبَعْضَ فَقَدْ رَوَی كُلٌّ فِی صَاحِبِهِ حُسْناً مِثْلُ رِوَایَةِ الشِّيعَةِ فِی عَلِیٍّ وَ رِوَایَةِ الْحَشْوِیَّةِ فِی غَیْرِهِ فَمَتَی یَثْبُتُ مَا تُرِيدُونَ مِنَ الْإِمَامَةِ قَالَ آخَرُ فَیَجُوزُ أَنْ تَزْعُمَ أَنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص أَخْطَئُوا قَالَ كَیْفَ نَزْعُمُ أَنَّهُمْ أَخْطَئُوا وَ اجْتَمَعُوا عَلَی ضَلَالَةٍ وَ هُمْ لَمْ یَعْلَمُوا فَرْضاً وَ لَا سُنَّةً لِأَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ لَا سُنَّةٌ مِنَ الرَّسُولِ ص فَكَیْفَ یَكُونُ فِيمَا لَیْسَ عِنْدَكَ بِفَرْضٍ وَ لَا سُنَّةٍ خَطَأٌ قَالَ آخَرُ إِنْ كُنْتَ تَدَّعِی لِعَلِیٍّ ع مِنَ الْإِمَامَةِ دُونَ غَیْرِهِ فَهَاتِ بَیِّنَتَكَ عَلَی مَا تَدَّعِی فَقَالَ مَا أَنَا بِمُدَّعٍ وَ لَكِنِّی مُقِرٌّ وَ لَا بَیِّنَةَ عَلَی مُقِرٍّ وَ الْمُدَّعِی مَنْ یَزْعُمُ أَنَّ إِلَیْهِ التَّوْلِیَةَ وَ الْعَزْلَ وَ أَنَّ إِلَیْهِ الِاخْتِیَارَ وَ الْبَیِّنَةَ لَا تَعْرَی مِنْ أَنْ تَكُونَ مِنْ شُرَكَائِهِ فَهُمْ خُصَمَاءُ أَوْ تَكُونَ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ الْغَیْرُ مَعْدُومٌ فَكَیْفَ یُؤْتَی بِالْبَیِّنَةِ عَلَی هَذَا قَالَ آخَرُ فَمَا كَانَ الْوَاجِبُ عَلَی عَلِیٍّ ع بَعْدَ مُضِیِّ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ مَا فَعَلَهُ قَالَ أَ فَمَا وَجَبَ عَلَیْهِ أَنْ یُعْلِمَ النَّاسَ أَنَّهُ إِمَامٌ فَقَالَ إِنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَكُونُ بِفِعْلٍ مِنْهُ فِی نَفْسِهِ وَ لَا بِفِعْلٍ مِنَ النَّاسِ فِيهِ مِنِ اخْتِیَارٍ أَوْ تَفْضِيلٍ أَوْ غَیْرِ ذَلِكَ وَ إنها [إِنَّمَا] یَكُونُ بِفِعْلٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی فِيهِ كَمَا قَالَ لِإِبْرَاهِيمَ ع إِنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً وَ كَمَا قَالَ تَعَالَی لِدَاوُدَ ع يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِی الْأَرْضِ وَ كَمَا قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ لِلْمَلَائِكَةِ فِی آدَمَ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِيفَةً فَالْإِمَامُ إِنَّمَا یَكُونُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ بِاخْتِیَارِهِ إِیَّاهُ فِی بَدْءِ الصَّنِيعَةِ وَ التَّشْرِيفِ فِی النَّسَبِ وَ الطَّهَارَةِ فِی الْمَنْشَإِ وَ الْعِصْمَةِ فِی الْمُسْتَقْبَلِ وَ لَوْ كَانَتْ بِفِعْلٍ مِنْهُ فِی نَفْسِهِ كَانَ مَنْ فَعَلَ ذَلِكَ الْفِعْلَ مُسْتَحِقّاً لِلْإِمَامَةِ وَ إِذَا عَمِلَ خِلَافَهَا اعْتَزَلَ فَیَكُونُ خَلِيفَةً مِنْ قِبَلِ أَفْعَالِهِ قَالَ آخَرُ فَلِمَ أَوْجَبْتَ الْإِمَامَةَ لِعَلِیٍّ ع بَعْدَ الرَّسُولِ ص فَقَالَ لِخُرُوجِهِ مِنَ الطُّفُولِیَّةِ إِلَی الْإِيمَانِ كَخُرُوجِ النَّبِیِّ ص مِنَ الطُّفُولِیَّةِ إِلَی الْإِيمَانِ وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ ضَلَالَةِ قَوْمِهِ عَنِ الْحُجَّةِ وَ اجْتِنَابِهِ الشِّرْكَ كَبَرَاءَةِ النَّبِیِّ ص مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اجْتِنَابِهِ الشِّرْكَ لِأَنَّ الشِّرْكَ ظُلْمٌ وَ لَا یَكُونُ الظَّالِمُ إِمَاماً وَ لَا مَنْ عَبَدَ وَثَناً بِإِجْمَاعٍ وَ مَنْ شرك [أَشْرَكَ] فَقَدْ حَلَّ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی مَحَلَّ أَعْدَائِهِ فَالْحُكْمُ فِيهِ الشَّهَادَةُ عَلَیْهِ بِمَا اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِ الْأُمَّةُ حَتَّی یَجِیءَ إِجْمَاعٌ آخَرُ مِثْلُهُ وَ لِأَنَّ مَنْ حُكِمَ عَلَیْهِ مَرَّةً فَلَا یَجُوزُ أَنْ یَكُونَ حَاكِماً فَیَكُونَ الْحَاكِمُ مَحْكُوماً عَلَیْهِ فَلَا یَكُونُ حِينَئِذٍ فَرْقٌ بَیْنَ الْحَاكِمِ وَ الْمَحْكُومِ عَلَیْهِ قَالَ آخَرُ فَلِمَ لَمْ یُقَاتِلْ عَلِیٌّ ع أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ كَمَا قَاتَلَ مُعَاوِیَةَ فَقَالَ الْمَسْأَلَةُ مُحَالٌ لِأَنَّ لَمْ اقْتِضَاءٌ وَ لَمْ یَفْعَلْ نَفْیٌ وَ النَّفْیُ لَا یَكُونُ لَهُ عِلَّةٌ إِنَّمَا الْعِلَّةُ لِلْإِثْبَاتِ وَ إِنَّمَا یَجِبُ أَنْ یُنْظَرَ فِی أَمْرِ عَلِیٍّ ع أَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ أَمْ مِنْ قِبَلِ غَیْرِهِ فَإِنْ صَحَّ أَنَّهُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی فَالشَّكُّ فِی تَدْبِيرِهِ كُفْرٌ لِقَوْلِهِ تَعَالَی فَلا وَ رَبِّكَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِيماً فَأَفْعَالُ الْفَاعِلِ تَبَعٌ لِأَصْلِهِ فَإِنْ كَانَ قِیَامُهُ عَنِ اللَّهِ تَعَالَی فَأَفْعَالُهُ عَنْهُ وَ عَلَی النَّاسِ الرِّضَا وَ التَّسْلِيمُ وَ قَدْ تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ ص الْقِتَالَ یَوْمَ الْحُدَیْبِیَةِ یَوْمَ صَدَّ الْمُشْرِكُونَ هَدْیَهُ عَنِ الْبَیْتِ فَلَمَّا وَجَدَ الْأَعْوَانَ وَ قَوِیَ حَارَبَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِی الْأَوَّلِ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ جَلَ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ قَالَ آخَرُ إِذَا زَعَمْتَ أَنَّ إِمَامَةَ عَلِیٍّ ع مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی وَ أَنَّهُ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ فَلِمَ لَمْ یَجُزْ إِلَّا التَّبْلِيغُ وَ الدُّعَاءُ لِلْأَنْبِیَاءِ ع وَ جَازَ لِعَلِیٍّ أَنْ یَتْرُكَ مَا أُمِرَ بِهِ مِنْ دَعْوَةِ النَّاسِ إِلَی طَاعَتِهِ فَقَالَ مِنْ قِبَلِ أَنَّا لَمْ نَزْعُمْ أَنَّ عَلِیّاً ع أُمِرَ بِالتَّبْلِيغِ فَیَكُونَ رَسُولًا وَ لَكِنَّهُ ع وُضِعَ عَلَماً بَیْنَ اللَّهِ تَعَالَی وَ بَیْنَ خَلْقِهِ فَمَنْ تَبِعَهُ كَانَ مُطِيعاً وَ مَنْ خَالَفَهُ كَانَ عَاصِياً فَإِنْ وَجَدَ أَعْوَاناً یَتَقَوَّی بِهِمْ جَاهَدَ وَ إِنْ لَمْ یَجِدْ أَعْوَاناً فَاللَّوْمُ عَلَیْهِمْ لَا عَلَیْهِ لِأَنَّهُمْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ عَلَی كُلِّ حَالٍ وَ لَمْ یُؤْمَرْ هُوَ بِمُجَاهَدَتِهِمْ إِلَّا بِقُوَّةٍ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الْبَیْتِ عَلَی النَّاسِ الْحَجُّ إِلَیْهِ فَإِذَا حَجُّوا أَدَّوْا مَا عَلَیْهِمْ وَ إِذَا لَمْ یَفْعَلُوا كَانَتِ اللَّائِمَةُ عَلَیْهِمْ لَا عَلَی الْبَیْتِ وَ قَالَ آخَرُ إِذَا أُوْجِبَ أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْ إِمَامٍ مُفْتَرَضِ الطَّاعَةِ بِالاضْطِرَارِ كَیْفَ یَجِبُ بِالاضْطِرَارِ أَنَّهُ عَلِیٌّ ع دُونَ غَیْرِهِ- فَقَالَ مِنْ قِبَلِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَا یَفْرِضُ مَجْهُولًا وَ لَا یَكُونُ الْمَفْرُوضُ مُمْتَنِعاً إِذِ الْمَجْهُولُ مُمْتَنِعٌ فَلَا بُدَّ مِنْ دَلَالَةِ الرَّسُولِ ص عَلَی الْفَرْضِ لِیَقْطَعَ الْعُذْرَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ عِبَادِهِ أَ رَأَیْتَ لَوْ فَرَضَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی النَّاسِ صَوْمَ شَهْرٍ فَلَمْ یُعْلِمِ النَّاسَ أَیُّ شَهْرٍ هُوَ وَ لَمْ یُوسِمْ بِوَسْمٍ وَ كَانَ عَلَی النَّاسِ اسْتِخْرَاجُ ذَلِكَ بِعُقُولِهِمْ حَتَّی یُصِيبُوا مَا أَرَادَ اللَّهُ تَعَالَی فَیَكُونُ النَّاسُ حِينَئِذٍ مُسْتَغْنِينَ عَنِ الرَّسُولِ الْمُبَیِّنِ لَهُمْ وَ عَنِ الْإِمَامِ النَّاقِلِ خَبَرَ الرَّسُولِ إِلَیْهِمْ وَ قَالَ آخَرُ مِنْ أَیْنَ أَوْجَبْتَ أَنَّ عَلِیّاً ع كَانَ بَالِغاً حِينَ دَعَاهُ النَّبِیُّ ص فَإِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ صَبِیّاً حِينَ دُعِیَ وَ لَمْ یَكُنْ جَازَ عَلَیْهِ الْحُكْمُ وَ لَا بَلَغَ مَبْلَغَ الرِّجَالِ فَقَالَ مِنْ قِبَلِ أَنَّهُ لَا یَعْرَی فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ مِنْ أَنْ یَكُونَ مِمَّنْ أَرْسَلَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ ص لِیَدْعُوهُ فَإِنْ كَانَ كَذَلِكَ فَهُوَ مُحْتَمِلُ التَّكْلِيفِ قَوِیٌّ عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنْ كَانَ مِمَّنْ لَمْ یُرْسَلْ إِلَیْهِ فَقَدْ لَزِمَ النَّبِیَّ ص قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ وَ كَانَ مَعَ ذَلِكَ فَقَدْ كَلَّفَ النَّبِیُّ ص عِبَادَ اللَّهِ مَا لَا یُطِيقُونَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی وَ هَذَا مِنْ الْمُحَالِ الَّذِی یَمْتَنِعُ كَوْنُهُ وَ لَا یَأْمُرُ بِهِ حَكِيمٌ وَ لَا یَدُلُّ عَلَیْهِ الرَّسُولُ تَعَالَی اللَّهُ عَنْ أَنْ یَأْمُرَ بِالْمُحَالِ وَ جَلَّ الرَّسُولُ مِنْ أَنْ یَأْمُرَ بِخِلَافِ مَا یُمْكِنُ كَوْنُهُ فِی حِكْمَةِ الْحَكِيمِ فَسَكَتَ الْقَوْمُ عِنْدَ ذَلِكَ جَمِيعاً فَقَالَ الْمَأْمُونُ قَدْ سَأَلْتُمُونِی وَ نَقَضْتُمْ عَلَیَّ أَ فَأَسْأَلُكُمْ قَالُوا نَعَمْ قَالَ أَ لَیْسَ قَدْ رَوَتِ الْأُمَّةُ بِإِجْمَاعٍ مِنْهَا أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَیَ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ قَالُوا بَلَی قَالَ وَ رَوَوْا عَنْهُ ع أَنَّهُ قَالَ مَنْ عَصَی اللَّهَ بِمَعْصِیَةٍ صَغُرَتْ أَوْ كَبُرَتْ ثُمَّ اتَّخَذَهَا دِيناً وَ مَضَی مُصِرّاً عَلَیْهَا فَهُوَ مُخَلَّدٌ بَیْنَ أَطْبَاقِ الْجَحِيمِ قَالُوا بَلَی قَالَ فَخَبِّرُونِی عَنْ رَجُلٍ یَخْتَارُهُ الْأُمَّةُ فَتَنْصِبُهُ خَلِيفَةً هَلْ یَجُوزُ أَنْ یُقَالَ لَهُ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ یَسْتَخْلِفْهُ الرَّسُولُ فَإِنْ قُلْتُمْ نَعَمْ فَقَدْ كَابَرْتُمْ وَ إِنْ قُلْتُمْ لَا وَجَبَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ لَمْ یَكُنْ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ لَا كَانَ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَّكُمْ تُكَذِّبُونَ عَلَی نَبِیِّ اللَّهِ ص فَإِنَّكُمْ مُتَعَرِّضُونَ لِأَنْ تَكُونُوا مِمَّنْ وَسَمَهُ النَّبِیُّ ص بِدُخُولِ النَّارِ وَ خَبِّرُونِی فِی أَیِّ قَوْلَیْكُمْ صَدَقْتُمْ أَ فِی قَوْلِكُمْ مَضَی ع وَ لَمْ یَسْتَخْلِفْ أَوْ فِی قَوْلِكُمْ لِأَبِی بَكْرٍ یَا خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنْ كُنْتُمْ صَدَقْتُمْ فِی الْقَوْلَیْنِ فَهَذَا مَا لَا یُمْكِنُ كَوْنُهُ إِذْ كَانَ مُتَنَاقِضاً وَ إِنْ كُنْتُمْ صَدَقْتُمْ فِی أَحَدِهِمَا بَطَلَ الْآخَرُ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ انْظُرُوا لِأَنْفُسِكُمْ وَ دَعُوا التَّقْلِيدَ وَ تَجَنَّبُوا الشُّبُهَاتِ فَوَ اللَّهِ مَا یَقْبَلُ اللَّهُ تَعَالَی إِلَّا مِنْ عَبْدٍ لَا یَأْتِی إِلَّا بِمَا یَعْقِلُ وَ لَا یَدْخُلُ إِلَّا فِيمَا یَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ وَ الرَّیْبُ شَكٌّ وَ إِدْمَانُ الشَّكِّ كُفْرٌ بِاللَّهِ تَعَالَی وَ صَاحِبُهُ فِی النَّارِ وَ خَبِّرُونِی هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَبْتَاعَ أَحَدُكُمْ عَبْداً فَإِذَا ابْتَاعَهُ صَارَ مَوْلَاهُ وَ صَارَ الْمُشْتَرِی عَبْدَهُ قَالُوا لَا قَالَ فَكَیْفَ جَازَ أَنْ یَكُونَ مَنِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَیْهِ أَنْتُمْ لِهَوَاكُمْ وَ اسْتَخْلَفْتُمُوهُ صَارَ خَلِيفَةً عَلَیْكُمْ وَ أَنْتُمْ وَلَّیْتُمُوهُ أَ لَا كُنْتُمْ أَنْتُمُ الْخُلَفَاءُ عَلَیْهِ بَلْ تُؤْتُونَ خَلِيفَةً وَ تَقُولُونَ إِنَّهُ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ إِذَا أَسْخَطْتُمْ عَلَیْهِ قَتَلْتُمُوهُ كَمَا فُعِلَ بِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لِأَنَّ الْإِمَامَ وَكِيلُ الْمُسْلِمِينَ إِذَا رَضُوا عَنْهُ وَلَّوْهُ وَ إِذَا سَخِطُوا عَلَیْهِ عَزَلُوهُ قَالَ فَلِمَنِ الْمُسْلِمُونَ وَ الْعِبَادُ وَ الْبِلَادُ قَالُوا لِلَّهِ تَعَالَی فو الله [قَالَ فَاللَّهُ] أَوْلَی أَنْ یُوَكِّلَ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ مِنْ غَیْرِهِ لِأَنَّ مِنْ إِجْمَاعِ الْأُمَّةِ أَنَّهُ مَنْ أَحْدَثَ حَدَثاً فِی مُلْكِ غَیْرِهِ فَهُوَ ضَامِنٌ وَ لَیْسَ لَهُ أَنْ یُحْدِثَ فَإِنْ فَعَلَ فَآثِمٌ غَارِمٌ ثُمَّ قَالَ خَبِّرُونِی عَنِ النَّبِیِّ ص هَلِ اسْتَخْلَفَ حِينَ مَضَی أَمْ لَا فَقَالُوا لَمْ یَسْتَخْلِفْ قَالَ فَتَرْكُهُ ذَلِكَ هُدًی أَمْ ضَلَالٌ قَالُوا هُدًی قَالَ فَعَلَی النَّاسِ أَنْ یَتَّبِعُوا الْهُدَی وَ یَتْرُكُوا الْبَاطِلَ وَ یَتَنَكَّبُوا الضَّلَالَ قَالُوا قَدْ فَعَلُوا ذَلِكَ قَالَ فَلِمَ اسْتَخْلَفَ النَّاسُ بَعْدَهُ وَ قَدْ تَرَكَهُ هُوَ فَتَرْكُ فِعْلِهِ ضَلَالٌ وَ مُحَالٌ أَنْ یَكُونَ خِلَافُ الْهُدَی هُدًی وَ إِذَا كَانَ تَرْكُ الِاسْتِخْلَافِ هُدًی فَلِمَ اسْتَخْلَفَ أَبُو بَكْرٍ وَ لَمْ یَفْعَلْهُ النَّبِیُّ ص وَ لِمَ جَعَلَ عُمَرُ الْأَمْرَ بَعْدَهُ شُورَی بَیْنَ الْمُسْلِمِينَ خِلَافاً عَلَی صَاحِبِهِ لِأَنَّكُمْ زَعَمْتُمْ أَنَّ النَّبِیَّ ص لَمْ یَسْتَخْلِفْ وَ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ اسْتَخْلَفَ وَ عُمَرَ لَمْ یَتْرُكِ الِاسْتِخْلَافَ كَمَا تَرَكَهُ النَّبِیُّ ص بِزَعْمِكُمْ وَ لَمْ یَسْتَخْلِفْ كَمَا فَعَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ جَاءَ بِمَعْنًی ثَالِثٍ فَخَبِّرُونِی أَیَّ ذَلِكَ تَرَوْنَهُ صَوَاباً فَإِنْ رَأَیْتُمْ فِعْلَ النَّبِیِّ ص صَوَاباً فَقَدْ أَخْطَأْتُمْ أَبَا بَكْرٍ وَ كَذَلِكَ الْقَوْلُ فِی بَقِیَّةِ الْأَقَاوِيلِ وَ خَبِّرُونِی أَیُّهُمَا أَفْضَلُ مَا فَعَلَهُ النَّبِیُّ ص بِزَعْمِكُمْ مِنْ تَرْكِ الِاسْتِخْلَافِ أَوْ مَا صَنَعَتْ طَائِفَةٌ مِنَ الِاسْتِخْلَافِ وَ خَبِّرُونِی هَلْ یَجُوزُ أَنْ یَكُونَ تَرْكُهُ مِنَ الرَّسُولِ ص هُدًی وَ فِعْلُهُ مِنْ غَیْرِهِ هُدًی فَیَكُونَ هُدًی ضِدَّ هُدًی فَأَیْنَ الضَّلَالُ حِينَئِذٍ وَ خَبِّرُونِی هَلْ وُلِّیَ أَحَدٌ بَعْدَ النَّبِیِّ ص بِاخْتِیَارِ الصَّحَابَةِ مُنْذُ قُبِضَ النَّبِیُّ ص إِلَی الْیَوْمِ فَإِنْ قُلْتُمْ لَا فَقَدْ أَوْجَبْتُمْ أَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عَمِلُوا ضَلَالَةً بَعْدَ النَّبِیِّ ص وَ إِنْ قُلْتُمْ نَعَمْ كَذَّبْتُمُ الْأُمَّةَ وَ أَبْطَلَ قَوْلَكُمُ الْوُجُودُ الَّذِی لَا یُدْفَعُ وَ خَبِّرُونِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ أَ صِدْقٌ هَذَا أَمْ كِذْبٌ قَالُوا صِدْقٌ قَالَ أَ فَلَیْسَ مَا سِوَی اللَّهِ لِلَّهِ إِذْ كَانَ مُحْدِثَهُ وَ مَالِكَهُ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَفِی هَذَا بُطْلَانُ مَا أَوْجَبْتُمْ مِنِ اخْتِیَارِكُمْ خَلِيفَةً تَفْتَرِضُونَ طَاعَتَهُ وَ تُسَمُّونَهُ خَلِيفَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنْتُمُ اسْتَخْلَفْتُمُوهُ وَ هُوَ مَعْزُولٌ عَنْكُمْ إِذَا غَضِبْتُمْ عَلَیْهِ وَ عَمِلَ بِخِلَافِ مَحَبَّتِكُمْ وَ مَقْتُولٌ إِذَا أَبَی الِاعْتِزَالَ وَیْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ كَذِباً فَتَلْقَوْا وَبَالَ ذَلِكَ غَداً إِذَا قُمْتُمْ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَعَالَی وَ إِذَا وَرَدْتُمْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَدْ كَذَبْتُمْ عَلَیْهِ مُتَعَمِّدِينَ وَ قَدْ قَالَ مَنْ كَذَبَ عَلَیَّ مُتَعَمِّداً فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ ثُمَّ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ وَ رَفَعَ یَدَیْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَرْشَدْتُهُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَخْرَجْتُ مَا وَجَبَ عَلَیَّ إِخْرَاجُهُ مِنْ عُنُقِی اللَّهُمَّ إِنِّی لَمْ أَدَعُهُمْ فِی رَیْبٍ وَ لَا فِی شَكٍّ اللَّهُمَّ إِنِّی أَدِينُ بِالتَّقَرُّبِ إِلَیْكَ بِتَقْدِيمِ عَلِیٍّ ع عَلَی الْخَلْقِ بَعْدَ نَبِیِّكَ مُحَمَّدٍ ص كَمَا أَمَرَنَا بِهِ رَسُولُكَ ص قَالَ ثُمَّ افْتَرَقْنَا فَلَمْ نَجْتَمِعْ بَعْدَ ذَلِكَ حَتَّی قُبِضَ الْمَأْمُونُ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیُّ وَ فِی حَدِيثٍ آخَرَ قَالَ فَسَكَتَ الْقَوْمُ فَقَالَ لَهُمْ لِمَ سَكَتُّمْ قَالُوا لَا نَدْرِی مَا تَقُولُ قَالَ تَكْفِينِی هَذِهِ الْحُجَّةُ عَلَیْكُمْ ثُمَّ أَمَرَ بِإِخْرَاجِهِمْ قَالَ فَخَرَجْنَا مُتَحَیِّرِينَ خَجِلِينَ ثُمَّ نَظَرَ الْمَأْمُونُ إِلَی الْفَضْلِ بْنِ سَهْلٍ فَقَالَ هَذَا أَقْصَی مَا عِنْدَ الْقَوْمِ فَلَا یَظُنُّ ظَانٌّ أَنَّ جَلَالَتِی مَنَعَتْهُمْ مِنَ النَّقْضِ عَلَیَ
مخاطب
جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب معارفی