عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج1. ص66 ) شماره‌ی 173

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام موسی کاظم (عليه السلام) > تعامل امام با هارون > پاسخ به سوالات

خلاصه

محمد بن محمود از امام کاظم عليه السلام نقل کرده است که فرمود: وقتی بر هارون وارد شدم، سلام کردم ، جوابم را داد و گفت: ای موسی بن جعفر! آيا اين مملکت دو خليفه دارد که برای هر کدام جداگانه، ماليات جمع آوری می‌شود؟ گفتم : يا اميرالمومنين شما را به خدا، مبادا گناه مرا نيز به دوش بکشی و سخنان باطل را که عليه ما گفته می‌شود، از دشمنان ما بپذيری، خوب می‌دانی که از وقتی پيغمبر صلی الله عليه و آله رحلت فرمودند تا کنون، بر ما دروغ بسته اند و به ما دروغ بسته اند، حال اگر به حرمت نسبت قوم و خويشی که با هم داريم اجازه بدهی، مطلبی را که پدرم از پدرانش و آنان نيز حضرت رسول صلی الله عليه و آله نقل کرده اند، برايت بگويم، هارون گفت: اجاز می‌دهم. گفتم پدرم از پدرانش اين چنين نقل کرده اند که حضرت رسول صلی الله عليه و آله فرموده اند: « هر گاه دو نفر از يک فاميل، يکديگر را لمس کنند، حس خويشاوندی به هيجان می‌آيد و بيدار می‌شود» قربانت گردم. (اين کلمه را به ناچار برای حفظ خودش فرموده است نه برای احترام به ظالم) تو هم دستت را به دست من بده. هارون گفت: نزديک تر بيا . من به او نزديک شدم. دستم را گرفت سپس مرا در بر گرفت و مدتی در آغوش خود نگاه داشت و سپس رهايم کرد و گفت: ای موسی! بنشی، راحت باش، مسأله ای نيست. حضرت ادامه دادند: آنگاه به او نگاه کردم ، ديدم چشمانش پر از اشک شده است سپس متوجه خود شدم، هارون گفت: تو راست گفتی. جدت صلی الله عليه و آله هم راست گفته است، خون و رگ هايم، آنچان به هيجان آمد که دل رحمی وجودم را فرا گرفت به طوری که چشمانم پر از اشک شدو و من می‌خواهم مسائلی را که در درونم مرا به خود مشغول کرده از تو بپرسم و تا به حال از کسی درباره آنها سوال نکرده ام. اگر جواب دادی تو را رها می‌کنم و حرف هيچ کس را درباره تو قبول نخواهم کرد. چون به من خبر داده اند که تا به حال دروغ نگفته ای. حال، در مورد اين مطالبی که در درون دارم و سوال می‌کنم به من راست بگو. گفتم: آنچه را بدانم اگر به من امان بدهی، جواب خواهم داد. گفت: در امان هستی ولی با اين شراط که راست بگويی و تقيه را که شما فرزندان فاطمه به آن مشهور هستيد، ترک کنی. گفتم: يا اميرالمومنين آنچه می‌خواهی بپرس. هارون گفت: ما و شما همه شاخ و برگ يک درخت و از نسل عبدالمطلب می‌باشيم . ما فرزندان عباس هستيم و شما فرزندان ابوطالب و اين هر دو ، عموی پيامبر صلی الله عليه و آله بوده اند و خويش و قومی آنها با پيامبر يکسان است. پس چرا شما بر ما برتری داريد؟ گفتم: زيرا ما به پيامبر نزديک تريم . گفت چطور؟ گفتم: چون عبدالله و ابوطالب از يک پدر و مادر بودند ولی جد شما، عباس، نه از مادر عبدالله بود و نه از مادر ابوطالب. گفت : چرا شما ادعا می‌کنيد که وارث پيامبر خدا صلی الله عليه و آله هستيد در حالی که در زمان وفات حضرت رسول صلی الله عليه و آله ابوطالب فوت کرده بود وعباس عموی آن حضرت زنده بود (با وجود عمو، عموزادگان ارث نمی‌برند) گفتم : اگر امير المومنين صلاح بدانند، مرا از جواب اين سوال معاف بدارند. سوال ديگری از من بپرسند. گفت: نه بايد جواب بدهی. گفتم: پس به من امان بده. گفت: قبل از شروع صحبت به تو امان داده بودم. گفتم : به گفته علی بن ابی طالب، با وجود فرزند صلبی چه دختر باشد و چه پسر، هيچ کس سهم نمی‌برد، جز پدر و مادر و همسر و حضرت علی جدم با وجود فرزند، برای عمو، هيچ سهمی از ارث قائل نبود و در قرآن نيز چنين مطلبی نيامده است. البته تيم (ابوبکر که از قبيله تيم بود) و عدی (عمر که از قبيله عدی بود) و بنی اميه ، طبق نظر خود و بدون حقيقت و مدرکی از پيامبر خدا صلی الله عليه و آله عمو را پدر می‌دانند و بعضی از علما هم گفته علی عليه السلام را پذيرفته اند . بر خلاف فتواهای آنها فتوا داده اند. نوح بن دراج در اين مسأله طبق رأی و گفته علی بن ابی طالب عليه السلام فتوا داده است و اميرالمومنين او را حاکم بصره و کوفه نمود و او به همان صورت که علی عليه السلام گفته بود، قضاوت کرد. اميرالمومنين (هارون و احتمالا مهدی عباسی) دستور دادند که او و مخالفينش از جمله، سفيان ثوری بن عيينه و ابراهيم مدنی و فضيل بن عياض را حاضر کنند، پس هه شهادت دادند که اين نظر، طبق نظر حضرت علی عليه السلام در اين مسأله است و طبق گفته يکی از علمای اهل حجاز که اين ماجرا را برايم نقل کرد، (امير المومنين هارون و يا احتمالا مهدی عباسی به آنها گفته اند) چرا شما، به اين مطلب فتوی نمی‌دهيد، حال آنکه نوح به دراج بر اين اساس قضاوت کرده است؟ و آنها گفته اند: نوح جرأت داشت ولی ما ترسيديم و اميرالمومنين نيز با توجه به گفته علمای گذشته اهل سنت که از پيامبر صلی الله عليه و آله اين حديث «علی اقضاکم» (بهترين قاضی در بين شما علی است) را نقل کرده اند، قضاوت نوح را امضا کردند. و نيز عمر بن خطاب گفته است: « علی اقضانا» (بهترين قاضی در بين ما، علی است) و «قضا» اسم جامعی است و همه اوصاف پسنديده را شامل می‌شود. زيرا تمام الفاظی که پيامبر صلی الله عليه و آله برای مدح اصحاب خود استفاده نموده اند، مثل قرائت قرآن و ادای واجبات و علم و دانش همه در قضاوت دخالت دارد. هارون گفت: ادامه بده ای موسی . گفتم: مجالس امانت است. (کسانی که در مجالس شرکت می‌کنند در امان هستند) و به خصوص در مجلس شما. گفت: خطری متوجه تو نخواهد بود. گفت: پيامبر صلی الله عليه و آله کسانی که مهاجرت نکردند و در مکه باقی ماندند را طبق اين آيه از ارث محروم کرد. هارون گفت: دليل تو برای اين مسأله چيست؟ گفتم: اين آيه شريفه: (کسانی که ايمان آورده اند ولی هجرت نکرده اند، به هيچ وجه بين شما و آنان ارتباط و ولايت وجود ندارد، تا زمانی که هجرت کنند/ انفال آيه 72) حضرت ادامه دادند و عمويم عباس مهاجرت نکرد. هارون گفت: ای موسی! آيا تا به حال، اين مطلب را به کسی از دشمنان ما گفته ای؟ و يا برای کسی از فقها در اين باره چيزی بيان کرده ای؟ گفتم : خير. و تا به حال نيز کسی جز امير المومنين در اين باره از من سوال نکرده بود. سپس هارون گفت: چرا شما اجازه می‌دهيد که مردم (چه سنی و چه شيعه) شما را به رسول خدا صلی الله عليه و آله منتسب بدانند و به شما بگويند: «ای فرزندان رسول خدا» در حالی که شما فرزند علی هستيد و اشخاص را بايد به پدرشان منتسب نمود و فاطمه (زن است و زن برای نطفه مرد مثل) ظرف است ( و زن نقشی در نسب فرزند خود ندارد) و حضرت رسول صلی الله عليه و آله جد مادری شما است. گفتم يا اميرالمومنين اگر پيامبر زنده شوند و دختر شما را خواستگاری کنند، آيا به ايشان جواب مثبت می‌دهيد؟ هارون گفت: سبحن الله چطور ممکن است جواب مثبت ندهم؟ بلکه با اين کار بر عرب و عجم و قريش افتخار می‌کنم. به او گفتم: ولی آن حضرت نه از دختر من خواستگاری می‌کند و نه من دخترم را به ازدواج او در می‌آورم. گفت چرا؟ گفتم: زيرا، ايشان پدر من است و پدر شما نيست. گفت: احسنت ای موسی! سپس گفت: چگونه می‌گوييد: ما نسل پيامبر هستيم ، حال آنکه پيامبر صلی الله عليه و آله از خود نسلی بر جای نگذاشت. و نسل انسانی، ازاولاد ذکور است نه اولاد اناث و شما فرزندان دختر (او) هستيد د رحالی که دختر نسل ندارد؟ گفتم: از شما خواهش می‌کنم به حق خويشاوندی که با هم داريم و به حق قبر و آن کس که در آن است (ظاهرا مراد حضرت ، قبر حضرت رسول صلی الله عليه و آله بوده است) مرا از پاسخ به اين سوال معاف داريد. هارون گفت: هرگز. بايد شما فرزندان علی، دليل خود را ارائه دهيد. تو طبق گزارشی که به من رسيده است، رئيس و امام آنها در اين زمان هستی و به هيچ وجه در سوالاتم تو را معاف نميدارم و بايد در جوابم از قرآن دليل بياوری. شما فرزندان علی ادعا می‌کنيد که هيچ کلمه و حرفی از قرآن بر شما پوشيده نيست و تأويل تمام آن را می‌دانيد و به اين آيه شريفه استناد می‌کنيد (د رکتاب از هيچ چيز فروگذار نکرده ايم / انعام آيه 38) و خود را از آراء علما و قياس آنها بی نياز می‌دانيد. گفتم اجازه می‌دهی جواب بدهم؟ گفت جوابت را بگو. گفتم: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم (ذريه و نسل او ، اين پيامبران را نيز مورد هدايت خاص خود قرار داديم : داود ، سليمان ، ايوب، يوسف، موسی، هارون و ما اينگونه ، افراد نيکوکار را پاداش می‌دهيم و نيز زکريا ، يحيی ، عيسی و ... / انعام آيه 84 و 85) ای اميرالمومنين ، پدر عيسی کيست؟ گفت: عيسی پدر ندارد. گفتم: پس ما او را از طريق مريم عليها السلام به ساير فرزندان انبيا ملحق کريدم و به همين ترتيب ما نيز از طريق مادرمان فاطمه سلام الله عليها به نسل رسول خدا صلی الله عليه و آله ملحق می‌شويم، سپس گفتم. آيا باز هم دليل بياورم. گفت: بله. گفتم: اين آيه شريفه ( بعد از اينکه در مورد عيسی، از جانب پروردگارت دلايل روشن و واضحی برايت آمد، هر گاه کسی با تو در اين باره به بحث و جدل و محاجه پرداخت، بگو: بياييد به همراه فرزندان ، زنان و خودمان به مباهله بپردازيم يعنی دست به دعا برداريم و خود به همراه زن و فرزندمان از خداوند بخواهيم که دروغگويان را لعنت کند. / آل عمران آيه 61) و هيچ کس ادعا نکرده است که پيامبر صلی الله عليه و آله در هنگام مباهله با نصاری کسی را جز علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسين را به همراه خود و در زير رداء خود قرار داده اند. پس مراد از «ابنائنا» در اين آيه، همان حسن و حسين عليهما السلام می‌باشند و مراد از «نسائنا» فاطمه عليها السلام و مراد از «انفسنا» علی بن ابی طالب عليه السلام است. علاوه بر اين که علما اتفاق دارند بر اينکه جبرئيل عليه السلام در روز احد ( که مسلمانان به طمع غنايم جنگی ، پيامبر صلی الله عليه و آله را تها گذاشتند و فقط علی عليه السلام برای دفاع از پيامبر صلی الله عليه و آله ايستاد) به حضرت رسول صلی الله عليه و آله گفت: ای محمد، اين کار علی نشانه جانفشانی واقعی است و رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: زيرا او از من است و من از او. جبرئيل گفت: ای رسول خدا و من نيز از شما دو تن هستم. سپس چبرئيل ادامه داد: « لا سيف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» (يعنی شمشير واقعی ، ذوالفقار و جوانمرد واقعی، علی عليه السلام است) و کلمه ای که جبرئيل در مورد علی عليه السلام به کار برد، خداوند می‌فرمايد «فتی يذکرکم يقال له ابراهيم» (يعنی ديدم جوانی ابراهيم نام، بت‌ها را به بدی ياد می‌کرد) ما عموزادگان تو افتخارمان به اين است که جبرئيل گفته : از ماست. هارون گفت: احسنت، ای موسی! نيازهای خودت را برای ما بيان کن. گفتم: اولين حاجتم اين است که اجازه بدهی پسرعمويت به حرم جدش و نزد عيالش بازگردد. هارون گفت: تا ببينيم. اگر خدا بخواهد. می گويند: هارون حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام را به دست سندی بن شاهک سپرد و اين طور به نظر می‌رسد حضرت در نزد سندی بن شاهک فوت کردند و خداوند داناتر است.

متن فارسی

محمد بن محمود از امام کاظم عليه السلام نقل کرده است که فرمود: وقتی بر هارون وارد شدم، سلام کردم ، جوابم را داد و گفت: ای موسی بن جعفر! آيا اين مملکت دو خليفه دارد که برای هر کدام جداگانه، ماليات جمع آوری می‌شود؟ گفتم : يا اميرالمومنين شما را به خدا، مبادا گناه مرا نيز به دوش بکشی و سخنان باطل را که عليه ما گفته می‌شود، از دشمنان ما بپذيری، خوب می‌دانی که از وقتی پيغمبر صلی الله عليه و آله رحلت فرمودند تا کنون، بر ما دروغ بسته اند و به ما دروغ بسته اند، حال اگر به حرمت نسبت قوم و خويشی که با هم داريم اجازه بدهی، مطلبی را که پدرم از پدرانش و آنان نيز حضرت رسول صلی الله عليه و آله نقل کرده اند، برايت بگويم، هارون گفت: اجاز می‌دهم. گفتم پدرم از پدرانش اين چنين نقل کرده اند که حضرت رسول صلی الله عليه و آله فرموده اند: « هر گاه دو نفر از يک فاميل، يکديگر را لمس کنند، حس خويشاوندی به هيجان می‌آيد و بيدار می‌شود» قربانت گردم. (اين کلمه را به ناچار برای حفظ خودش فرموده است نه برای احترام به ظالم) تو هم دستت را به دست من بده. هارون گفت: نزديک تر بيا . من به او نزديک شدم. دستم را گرفت سپس مرا در بر گرفت و مدتی در آغوش خود نگاه داشت و سپس رهايم کرد و گفت: ای موسی! بنشی، راحت باش، مسأله ای نيست. حضرت ادامه دادند: آنگاه به او نگاه کردم ، ديدم چشمانش پر از اشک شده است سپس متوجه خود شدم، هارون گفت: تو راست گفتی. جدت صلی الله عليه و آله هم راست گفته است، خون و رگ هايم، آنچان به هيجان آمد که دل رحمی وجودم را فرا گرفت به طوری که چشمانم پر از اشک شدو و من می‌خواهم مسائلی را که در درونم مرا به خود مشغول کرده از تو بپرسم و تا به حال از کسی درباره آنها سوال نکرده ام. اگر جواب دادی تو را رها می‌کنم و حرف هيچ کس را درباره تو قبول نخواهم کرد. چون به من خبر داده اند که تا به حال دروغ نگفته ای. حال، در مورد اين مطالبی که در درون دارم و سوال می‌کنم به من راست بگو. گفتم: آنچه را بدانم اگر به من امان بدهی، جواب خواهم داد. گفت: در امان هستی ولی با اين شراط که راست بگويی و تقيه را که شما فرزندان فاطمه به آن مشهور هستيد، ترک کنی. گفتم: يا اميرالمومنين آنچه می‌خواهی بپرس. هارون گفت: ما و شما همه شاخ و برگ يک درخت و از نسل عبدالمطلب می‌باشيم . ما فرزندان عباس هستيم و شما فرزندان ابوطالب و اين هر دو ، عموی پيامبر صلی الله عليه و آله بوده اند و خويش و قومی آنها با پيامبر يکسان است. پس چرا شما بر ما برتری داريد؟ گفتم: زيرا ما به پيامبر نزديک تريم . گفت چطور؟ گفتم: چون عبدالله و ابوطالب از يک پدر و مادر بودند ولی جد شما، عباس، نه از مادر عبدالله بود و نه از مادر ابوطالب. گفت : چرا شما ادعا می‌کنيد که وارث پيامبر خدا صلی الله عليه و آله هستيد در حالی که در زمان وفات حضرت رسول صلی الله عليه و آله ابوطالب فوت کرده بود وعباس عموی آن حضرت زنده بود (با وجود عمو، عموزادگان ارث نمی‌برند) گفتم : اگر امير المومنين صلاح بدانند، مرا از جواب اين سوال معاف بدارند. سوال ديگری از من بپرسند. گفت: نه بايد جواب بدهی. گفتم: پس به من امان بده. گفت: قبل از شروع صحبت به تو امان داده بودم. گفتم : به گفته علی بن ابی طالب، با وجود فرزند صلبی چه دختر باشد و چه پسر، هيچ کس سهم نمی‌برد، جز پدر و مادر و همسر و حضرت علی جدم با وجود فرزند، برای عمو، هيچ سهمی از ارث قائل نبود و در قرآن نيز چنين مطلبی نيامده است. البته تيم (ابوبکر که از قبيله تيم بود) و عدی (عمر که از قبيله عدی بود) و بنی اميه ، طبق نظر خود و بدون حقيقت و مدرکی از پيامبر خدا صلی الله عليه و آله عمو را پدر می‌دانند و بعضی از علما هم گفته علی عليه السلام را پذيرفته اند . بر خلاف فتواهای آنها فتوا داده اند. نوح بن دراج در اين مسأله طبق رأی و گفته علی بن ابی طالب عليه السلام فتوا داده است و اميرالمومنين او را حاکم بصره و کوفه نمود و او به همان صورت که علی عليه السلام گفته بود، قضاوت کرد. اميرالمومنين (هارون و احتمالا مهدی عباسی) دستور دادند که او و مخالفينش از جمله، سفيان ثوری بن عيينه و ابراهيم مدنی و فضيل بن عياض را حاضر کنند، پس هه شهادت دادند که اين نظر، طبق نظر حضرت علی عليه السلام در اين مسأله است و طبق گفته يکی از علمای اهل حجاز که اين ماجرا را برايم نقل کرد، (امير المومنين هارون و يا احتمالا مهدی عباسی به آنها گفته اند) چرا شما، به اين مطلب فتوی نمی‌دهيد، حال آنکه نوح به دراج بر اين اساس قضاوت کرده است؟ و آنها گفته اند: نوح جرأت داشت ولی ما ترسيديم و اميرالمومنين نيز با توجه به گفته علمای گذشته اهل سنت که از پيامبر صلی الله عليه و آله اين حديث «علی اقضاکم» (بهترين قاضی در بين شما علی است) را نقل کرده اند، قضاوت نوح را امضا کردند. و نيز عمر بن خطاب گفته است: « علی اقضانا» (بهترين قاضی در بين ما، علی است) و «قضا» اسم جامعی است و همه اوصاف پسنديده را شامل می‌شود. زيرا تمام الفاظی که پيامبر صلی الله عليه و آله برای مدح اصحاب خود استفاده نموده اند، مثل قرائت قرآن و ادای واجبات و علم و دانش همه در قضاوت دخالت دارد. هارون گفت: ادامه بده ای موسی . گفتم: مجالس امانت است. (کسانی که در مجالس شرکت می‌کنند در امان هستند) و به خصوص در مجلس شما. گفت: خطری متوجه تو نخواهد بود. گفت: پيامبر صلی الله عليه و آله کسانی که مهاجرت نکردند و در مکه باقی ماندند را طبق اين آيه از ارث محروم کرد. هارون گفت: دليل تو برای اين مسأله چيست؟ گفتم: اين آيه شريفه: (کسانی که ايمان آورده اند ولی هجرت نکرده اند، به هيچ وجه بين شما و آنان ارتباط و ولايت وجود ندارد، تا زمانی که هجرت کنند/ انفال آيه 72) حضرت ادامه دادند و عمويم عباس مهاجرت نکرد. هارون گفت: ای موسی! آيا تا به حال، اين مطلب را به کسی از دشمنان ما گفته ای؟ و يا برای کسی از فقها در اين باره چيزی بيان کرده ای؟ گفتم : خير. و تا به حال نيز کسی جز امير المومنين در اين باره از من سوال نکرده بود. سپس هارون گفت: چرا شما اجازه می‌دهيد که مردم (چه سنی و چه شيعه) شما را به رسول خدا صلی الله عليه و آله منتسب بدانند و به شما بگويند: «ای فرزندان رسول خدا» در حالی که شما فرزند علی هستيد و اشخاص را بايد به پدرشان منتسب نمود و فاطمه (زن است و زن برای نطفه مرد مثل) ظرف است ( و زن نقشی در نسب فرزند خود ندارد) و حضرت رسول صلی الله عليه و آله جد مادری شما است. گفتم يا اميرالمومنين اگر پيامبر زنده شوند و دختر شما را خواستگاری کنند، آيا به ايشان جواب مثبت می‌دهيد؟ هارون گفت: سبحن الله چطور ممکن است جواب مثبت ندهم؟ بلکه با اين کار بر عرب و عجم و قريش افتخار می‌کنم. به او گفتم: ولی آن حضرت نه از دختر من خواستگاری می‌کند و نه من دخترم را به ازدواج او در می‌آورم. گفت چرا؟ گفتم: زيرا، ايشان پدر من است و پدر شما نيست. گفت: احسنت ای موسی! سپس گفت: چگونه می‌گوييد: ما نسل پيامبر هستيم ، حال آنکه پيامبر صلی الله عليه و آله از خود نسلی بر جای نگذاشت. و نسل انسانی، ازاولاد ذکور است نه اولاد اناث و شما فرزندان دختر (او) هستيد د رحالی که دختر نسل ندارد؟ گفتم: از شما خواهش می‌کنم به حق خويشاوندی که با هم داريم و به حق قبر و آن کس که در آن است (ظاهرا مراد حضرت ، قبر حضرت رسول صلی الله عليه و آله بوده است) مرا از پاسخ به اين سوال معاف داريد. هارون گفت: هرگز. بايد شما فرزندان علی، دليل خود را ارائه دهيد. تو طبق گزارشی که به من رسيده است، رئيس و امام آنها در اين زمان هستی و به هيچ وجه در سوالاتم تو را معاف نميدارم و بايد در جوابم از قرآن دليل بياوری. شما فرزندان علی ادعا می‌کنيد که هيچ کلمه و حرفی از قرآن بر شما پوشيده نيست و تأويل تمام آن را می‌دانيد و به اين آيه شريفه استناد می‌کنيد (د رکتاب از هيچ چيز فروگذار نکرده ايم / انعام آيه 38) و خود را از آراء علما و قياس آنها بی نياز می‌دانيد. گفتم اجازه می‌دهی جواب بدهم؟ گفت جوابت را بگو. گفتم: «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . بسم الله الرحمن الرحيم (ذريه و نسل او ، اين پيامبران را نيز مورد هدايت خاص خود قرار داديم : داود ، سليمان ، ايوب، يوسف، موسی، هارون و ما اينگونه ، افراد نيکوکار را پاداش می‌دهيم و نيز زکريا ، يحيی ، عيسی و ... / انعام آيه 84 و 85) ای اميرالمومنين ، پدر عيسی کيست؟ گفت: عيسی پدر ندارد. گفتم: پس ما او را از طريق مريم عليها السلام به ساير فرزندان انبيا ملحق کريدم و به همين ترتيب ما نيز از طريق مادرمان فاطمه سلام الله عليها به نسل رسول خدا صلی الله عليه و آله ملحق می‌شويم، سپس گفتم. آيا باز هم دليل بياورم. گفت: بله. گفتم: اين آيه شريفه ( بعد از اينکه در مورد عيسی، از جانب پروردگارت دلايل روشن و واضحی برايت آمد، هر گاه کسی با تو در اين باره به بحث و جدل و محاجه پرداخت، بگو: بياييد به همراه فرزندان ، زنان و خودمان به مباهله بپردازيم يعنی دست به دعا برداريم و خود به همراه زن و فرزندمان از خداوند بخواهيم که دروغگويان را لعنت کند. / آل عمران آيه 61) و هيچ کس ادعا نکرده است که پيامبر صلی الله عليه و آله در هنگام مباهله با نصاری کسی را جز علی بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسين را به همراه خود و در زير رداء خود قرار داده اند. پس مراد از «ابنائنا» در اين آيه، همان حسن و حسين عليهما السلام می‌باشند و مراد از «نسائنا» فاطمه عليها السلام و مراد از «انفسنا» علی بن ابی طالب عليه السلام است. علاوه بر اين که علما اتفاق دارند بر اينکه جبرئيل عليه السلام در روز احد ( که مسلمانان به طمع غنايم جنگی ، پيامبر صلی الله عليه و آله را تها گذاشتند و فقط علی عليه السلام برای دفاع از پيامبر صلی الله عليه و آله ايستاد) به حضرت رسول صلی الله عليه و آله گفت: ای محمد، اين کار علی نشانه جانفشانی واقعی است و رسول خدا صلی الله عليه و آله فرمود: زيرا او از من است و من از او. جبرئيل گفت: ای رسول خدا و من نيز از شما دو تن هستم. سپس چبرئيل ادامه داد: « لا سيف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی» (يعنی شمشير واقعی ، ذوالفقار و جوانمرد واقعی، علی عليه السلام است) و کلمه ای که جبرئيل در مورد علی عليه السلام به کار برد، خداوند می‌فرمايد «فتی يذکرکم يقال له ابراهيم» (يعنی ديدم جوانی ابراهيم نام، بت‌ها را به بدی ياد می‌کرد) ما عموزادگان تو افتخارمان به اين است که جبرئيل گفته : از ماست. هارون گفت: احسنت، ای موسی! نيازهای خودت را برای ما بيان کن. گفتم: اولين حاجتم اين است که اجازه بدهی پسرعمويت به حرم جدش و نزد عيالش بازگردد. هارون گفت: تا ببينيم. اگر خدا بخواهد. می گويند: هارون حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام را به دست سندی بن شاهک سپرد و اين طور به نظر می‌رسد حضرت در نزد سندی بن شاهک فوت کردند و خداوند داناتر است.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ هَانِی [بْنُ‏] مُحَمَّدِ بْنِ مَحْمُودٍ الْعَبْدِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مَحْمُودٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ إِلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ‏ لَمَّا دَخَلْتُ عَلَی الرَّشِيدِ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیَّ السَّلَامَ ثُمَّ قَالَ یَا مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ خَلِيفَتَیْنِ یُجْبَی إِلَیْهِمَا الْخَرَاجُ فَقُلْتُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أُعِيذُکَ بِاللَّهِ‏ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ‏ وَ تَقْبَلَ الْبَاطِلَ مِنْ أَعْدَائِنَا عَلَیْنَا فَقَدْ عَلِمْتَ أَنَّهُ قَدْ کُذِبَ عَلَیْنَا مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِمَا عِلْمُ ذَلِکَ عِنْدَکَ فَإِنْ رَأَیْتَ بِقَرَابَتِکَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنْ تَأْذَنَ لِی أُحَدِّثُکَ بِحَدِيثٍ أَخْبَرَنِی بِهِ أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ قَدْ أَذِنْتُ لَکَ فَقُلْتُ أَخْبَرَنِی أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الرَّحِمَ إِذَا مَسَّتِ الرَّحِمَ تَحَرَّکَتْ وَ اضْطَرَبَتْ فَنَاوِلْنِی یَدَکَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَقَالَ ادْنُ فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَأَخَذَ بِیَدِی ثُمَّ جَذَبَنِی إِلَی نَفْسِهِ وَ عَانَقَنِی طَوِيلًا ثُمَّ تَرَکَنِی وَ قَالَ اجْلِسْ یَا مُوسَی فَلَیْسَ عَلَیْکَ بَأْسٌ فَنَظَرْتُ إِلَیْهِ فَإِذَا إِنَّهُ قَدْ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ فَرَجَعْتُ إِلَی نَفْسِی فَقَالَ صَدَقْتَ وَ صَدَقَ جَدُّکَ ص لَقَدْ تَحَرَّکَ دَمِی وَ اضْطَرَبَتْ عُرُوقِی حَتَّی غَلَبَتْ عَلَیَّ الرِّقَّةُ وَ فَاضَتْ عَیْنَایَ وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ أَشْیَاءَ تَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِی مُنْذُ حِينٍ لَمْ أَسْأَلْ عَنْهَا أَحَداً فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِی عَنْهَا خَلَّیْتُ عَنْکَ وَ لَمْ أَقْبَلْ قَوْلَ أَحَدٍ فِيکَ وَ قَدْ بَلَغَنِی أَنَّکَ لَمْ تَکْذِبْ قَطُّ فَاصْدُقْنِی عَمَّا أَسْأَلُکَ مِمَّا فِی قَلْبِی فَقُلْتُ مَا کَانَ عِلْمُهُ عِنْدِی فَإِنِّی‏ مُخْبِرُکَ إِنْ أَنْتَ أَمَّنْتَنِی فَقَالَ لَکَ الْأَمَانُ إِنْ صَدَقْتَنِی وَ تَرَکْتَ التَّقِیَّةَ الَّتِی تُعْرَفُونَ بِهَا مَعْشَرَ بَنِی فَاطِمَةَ فَقُلْتُ اسْأَلْ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَمَّا شِئْتَ قَالَ أَخْبِرْنِی لِمَ فُضِّلْتُمْ عَلَیْنَا وَ نَحْنُ فِی شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ وَاحِدٌ إِنَّا بَنُو الْعَبَّاسِ وَ أَنْتُمْ وُلْدُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُمَا عَمَّا رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَرَابَتُهُمَا مِنْهُ سَوَاءٌ فَقُلْتُ نَحْنُ أَقْرَبُ قَالَ وَ کَیْفَ ذَلِکَ قُلْتُ لِأَنَّ عَبْدَ اللَّهِ وَ أَبَا طَالِبٍ لِأَبٍ وَ أُمٍّ وَ أَبُوکُمُ الْعَبَّاسُ لَیْسَ هُوَ مِنْ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ وَ لَا مِنْ أُمِّ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَلِمَ ادَّعَیْتُمْ أَنَّکُمْ وَرِثْتُمُ النَّبِیَّ ص وَ الْعَمُّ یَحْجُبُ ابْنَ الْعَمِّ وَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَدْ تُوُفِّیَ أَبُو طَالِبٍ قَبْلَهُ وَ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ حَیٌّ فَقُلْتُ لَهُ إِنْ رَأَی أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ یُعْفِیَنِی مِنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ وَ یَسْأَلَنِی عَنْ کُلِّ بَابٍ سِوَاهُ یُرِيدُهُ فَقَالَ لَا أَوْ تُجِيبَ فَقُلْتُ فَآمِنِّی فَقَالَ قَدْ آمَنْتُکَ قَبْلَ الْکَلَامِ فَقُلْتُ إِنَّ فِی قَوْلِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَنَّهُ لَیْسَ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ ذَکَراً کَانَ أَوْ أُنْثَی لِأَحَدٍ سَهْمٌ إِلَّا لِلْأَبَوَیْنِ وَ الزَّوْجِ وَ الزَّوْجَةِ وَ لَمْ یَثْبُتْ لِلْعَمِّ مَعَ وُلْدِ الصُّلْبِ مِيرَاثٌ وَ لَمْ یَنْطِقْ بِهِ الْکِتَابُ إِلَّا أَنَّ تَیْماً وَ عَدِیّاً وَ بَنِی أُمَیَّةَ قَالُوا الْعَمُّ وَالِدٌ رَأْياً مِنْهُمْ بِلَا حَقِيقَةٍ وَ لَا أَثَرٍ عَنِ الرَّسُولِ ص وَ مَنْ قَالَ بِقَوْلِ عَلِیٍّ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ فَقَضَایَاهُمْ خِلَافُ قَضَایَا هَؤُلَاءِ هَذَا نُوحُ بْنُ دَرَّاجٍ یَقُولُ فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ بِقَوْلِ عَلِیٍّ ع وَ قَدْ حَکَمَ بِهِ وَ قَدْ وَلَّاهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ الْمِصْرَیْنِ الْکُوفَةَ وَ الْبَصْرَةَ وَ قَدْ قَضَی بِهِ فَأُنْهِیَ إِلَی أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَأَمَرَ بِإِحْضَارِهِ وَ إِحْضَارِ مَنْ یَقُولُ بِخِلَافِ قَوْلِهِ مِنْهُمْ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ وَ إِبْرَاهِيمُ الْمَدَنِیُّ وَ الْفُضَیْلُ بْنُ عِیَاضٍ فَشَهِدُوا أَنَّهُ قَوْلُ عَلِیٍّ ع فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ فَقَالَ لَهُمْ فِيمَا أَبْلَغَنِی بَعْضُ الْعُلَمَاءِ مِنْ أَهْلِ الْحِجَازِ فَلِمَ لَا تُفْتُونَ بِهِ وَ قَدْ قَضَی بِهِ نُوحُ بْنُ دَرَّاجٍ فَقَالُوا جَسَرَ نُوحٌ وَ جَبُنَّا وَ قَدْ أَمْضَی أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قَضِیَّةً یَقُولُ قُدَمَاءُ الْعَامَّةِ عَنِ النَّبِیِّ ص أَنَّهُ قَالَ عَلِیٌّ أَقْضَاکُمْ وَ کَذَلِکَ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عَلِیٌّ أَقْضَانَا وَ هُوَ اسْمٌ جَامِعٌ لِأَنَّ جَمِيعَ مَا مَدَحَ بِهِ النَّبِیُّ ص أَصْحَابَهُ مِنَ الْقِرَاءَةِ وَ الْفَرَائِضِ وَ الْعِلْمِ دَاخِلٌ فِی الْقَضَاءِ قَالَ زِدْنِی یَا مُوسَی قُلْتُ الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَاتِ وَ خَاصَّةً مَجْلِسُکَ فَقَالَ لَا بَأْسَ عَلَیْکَ فَقُلْتُ إِنَّ النَّبِیَّ لَمْ یُوَرِّثْ مَنْ لَمْ یُهَاجِرْ وَ لَا أَثْبَتَ لَهُ وَلَایَةً حَتَّی یُهَاجِرَ فَقَالَ مَا حُجَّتُکَ فِيهِ فَقُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی‏ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ إِنَّ عَمِّیَ الْعَبَّاسَ لَمْ یُهَاجِرْ فَقَالَ لِی أَسْأَلُکَ یَا مُوسَی هَلْ أَفْتَیْتَ بِذَلِکَ أَحَداً مِنْ أَعْدَائِنَا أَمْ أَخْبَرْتَ أَحَداً مِنَ الْفُقَهَاءِ فِی هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ بِشَیْ‏ءٍ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ لَا وَ مَا سَأَلَنِی عَنْهَا إِلَّا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ثُمَّ قَالَ لِمَ جَوَّزْتُمْ لِلْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ أَنْ یَنْسُبُوکُمْ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ یَقُولُونَ لَکُمْ یَا بَنِی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَنْتُمْ بَنُو عَلِیٍّ وَ إِنَّمَا یُنْسَبُ الْمَرْءُ إِلَی أَبِيهِ وَ فَاطِمَةُ إِنَّمَا هِیَ وِعَاءٌ وَ النَّبِیُّ ص جَدُّکُمْ مِنْ قِبَلِ أُمِّکُمْ فَقُلْتُ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ أَنَّ النَّبِیَّ ص نُشِرَ فَخَطَبَ إِلَیْکَ کَرِيمَتَکَ هَلْ کُنْتَ تُجِيبُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أُجِيبُهُ بَلْ أَفْتَخِرُ عَلَی الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ وَ قُرَیْشٍ بِذَلِکَ‏ فَقُلْتُ لَهُ لَکِنَّهُ ص لَا یَخْطُبُ إِلَیَّ وَ لَا أُزَوِّجُهُ فَقَالَ وَ لِمَ فَقُلْتُ لِأَنَّهُ ص وَلَدَنِی وَ لَمْ یَلِدْکَ فَقَالَ أَحْسَنْتَ یَا مُوسَی ثُمَّ قَالَ کَیْفَ قُلْتُمْ إِنَّا ذُرِّیَّةُ النَّبِیِّ ص وَ النَّبِیُّ ص لَمْ یُعْقِبْ وَ إِنَّمَا الْعَقِبُ لِلذَّکَرِ لَا لِلْأُنْثَی وَ أَنْتُمْ وُلْدُ الْبِنْتِ وَ لَا یَکُونُ لَهَا عَقِبٌ فَقُلْتُ أَسْأَلُکَ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بِحَقِّ الْقَرَابَةِ وَ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ إِلَّا مَا أعفانی [أَعْفَیْتَنِی‏] عَنْ هَذِهِ الْمَسْأَلَةِ فَقَالَ لَا أَوْ تُخْبِرَنِی بِحُجَّتِکُمْ فِيهِ یَا وُلْدَ عَلِیٍّ وَ أَنْتَ یَا مُوسَی یَعْسُوبُهُمْ وَ إِمَامُ زَمَانِهِمْ کَذَا أُنْهِیَ إِلَیَّ وَ لَسْتُ أُعْفِيکَ فِی کُلِّ مَا أَسْأَلُکَ عَنْهُ حَتَّی تَأْتِیَنِی فِيهِ بِحُجَّةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ تَعَالَی وَ أَنْتُمْ تَدَّعُونَ مَعْشَرَ وُلْدِ عَلِیٍّ أَنَّهُ لَا یَسْقُطُ عَنْکُمْ مِنْهُ بِشَیْ‏ءٍ أَلِفٍ وَ لَا وَاوٍ إِلَّا وَ تَأْوِيلُهُ عِنْدَکُمْ وَ احْتَجَجْتُمْ بِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ قَدِ اسْتَغْنَیْتُمْ عَنْ رَأْیِ الْعُلَمَاءِ وَ قِیَاسِهِمْ فَقُلْتُ تَأْذَنُ لِی فِی الْجَوَابِ قَالَ هَاتِ قُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِيمِ‏ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* ... وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْيی‏ وَ عِيسی‏ وَ إِلْياسَ‏ مَنْ أَبُو عِيسَی یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَیْسَ لِعِيسَی أَبٌ فَقُلْتُ إِنَّمَا أَلْحَقْنَاهُ بِذَرَارِیِّ الْأَنْبِیَاءِ ع مِنْ طَرِيقِ مَرْیَمَ ع وَ کَذَلِکَ أُلْحِقْنَا بِذَرَارِیِّ النَّبِیِّ ص مِنْ قِبَلِ أُمِّنَا فَاطِمَةَ ع أَزِيدُکَ یَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ هَاتِ قُلْتُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِينَ‏ وَ لَمْ یَدَّعِ أَحَدٌ أَنَّهُ أَدْخَلَ النَّبِیُّ ص تَحْتَ الْکِسَاءِ عِنْدَ الْمُبَاهَلَةِ لِلنَّصَارَی إِلَّا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَکَانَ تَأْوِيلُ قَوْلِهِ تَعَالَی‏ أَبْناءَنا الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ وَ نِساءَنا فَاطِمَةَ وَ أَنْفُسَنا عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع عَلَی أَنَّ الْعُلَمَاءَ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَی أَنَّ جَبْرَئِيلَ ع قَالَ یَوْمَ أُحُدٍ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ لَهِیَ الْمُوَاسَاةُ مِنْ عَلِیٍّ قَالَ لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ وَ أَنَا مِنْکُمَا یَا رَسُولَ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ لَا سَیْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَی إِلَّا عَلِیٌّ فَکَانَ کَمَا مَدَحَ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ خَلِيلَهُ ع إِذْ یَقُولُ‏ فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِيمُ‏ إِنَّا مَعْشَرَ بَنِی عَمِّکَ نَفْتَخِرُ بِقَوْلِ جَبْرَئِيلَ إِنَّهُ مِنَّا فَقَالَ أَحْسَنْتَ یَا مُوسَی ارْفَعْ إِلَیْنَا حَوَائِجَکَ فَقُلْتُ لَهُ أَوَّلُ حَاجَةٍ أَنْ تَأْذَنَ لِابْنِ عَمِّکَ أَنْ یَرْجِعَ إِلَی حَرَمِ جَدِّهِ وَ إِلَی عِیَالِهِ فَقَالَ نَنْظُرُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَی فَرُوِیَ أَنَّهُ أَنْزَلَهُ عِنْدَ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ فَزَعَمَ أَنَّهُ تُوُفِّیَ عِنْدَهُ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ‏

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی