عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص 235 ) شماره‌ی 1747

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > عموها > اسحاق بن محمد بن جعفر
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > عموها > تعامل با محمد بن جعفر

خلاصه

محمد بن علی ماجيلويه رضی الله عنه از محمد بن داود روايت کرد که گفت: من و برادرم نزد حضرت رضا عليه السلام بوديم که خبر آوردند دهان محمد بن جعفر بسته شد (يعنی در حال احتضار است) امام عليه السلام برخاست و حرکت کرد و ما نيز همراه ايشان رفتيم و ديديم که چانه محمد را بسته اند، و اسحاق بن جعفر و فرزندان او و جماعتی از فرزندان ابی طالب گرد او مشغول گريه کردن هستند. امام عليه السلام بر باليت او نشست و نگاهی به روی او کرده و لبخندی زد و حاضران مجلس از اين عمل ايشان ناراحت شدند. عده ای گفتند: اين لبخند، شماتت او به عمويش بود. راوی گفت:حضرت عليه السلام برخاست که در مسجد نماز بخواند. ما به ايشان عرض کرديم: فدايتان شويم! اين ها از خنده شما خوششان نيامد و آن را حمل بر غرض کردند و وقتی شما تبسم نموديد، حرف هايی از آنان شنيديم. حضرت عليه السلام فرمود: «خنده ام به خاطر اين بود که از گريستن اسحاق تعجب کرده بودم. به خدا سوگند او پيش از محمد از دنيا می‌رود و محمد بر او خواهد گريست. پس از مدتی حال محمد خوب شد، و اسحاق قبل از او از دنيا رفت.

متن فارسی

محمد بن علی ماجيلويه رضی الله عنه از محمد بن داود روايت کرد که گفت: من و برادرم نزد حضرت رضا عليه السلام بوديم که خبر آوردند دهان محمد بن جعفر بسته شد (يعنی در حال احتضار است) امام عليه السلام برخاست و حرکت کرد و ما نيز همراه ايشان رفتيم و ديديم که چانه محمد را بسته اند، و اسحاق بن جعفر و فرزندان او و جماعتی از فرزندان ابی طالب گرد او مشغول گريه کردن هستند. امام عليه السلام بر باليت او نشست و نگاهی به روی او کرده و لبخندی زد و حاضران مجلس از اين عمل ايشان ناراحت شدند. عده ای گفتند: اين لبخند، شماتت او به عمويش بود. راوی گفت:حضرت عليه السلام برخاست که در مسجد نماز بخواند. ما به ايشان عرض کرديم: فدايتان شويم! اين ها از خنده شما خوششان نيامد و آن را حمل بر غرض کردند و وقتی شما تبسم نموديد، حرف هايی از آنان شنيديم. حضرت عليه السلام فرمود: «خنده ام به خاطر اين بود که از گريستن اسحاق تعجب کرده بودم. به خدا سوگند او پيش از محمد از دنيا می‌رود و محمد بر او خواهد گريست. پس از مدتی حال محمد خوب شد، و اسحاق قبل از او از دنيا رفت.

متن عربی

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِيلَوَیْهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْكُوفِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الْحَارِثِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ قَالَ‏ كُنْتُ أَنَا وَ أَخِی عِنْدَ الرِّضَا ع فَأَتَاهُ مَنْ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ قَدْ رُبِطَ ذَقَنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ فَمَضَی أَبُو الْحَسَنِ ع وَ مَضَیْنَا مَعَهُ وَ إِذَا لِحْیَاهُ قَدْ رُبِطَا وَ إِذَا إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ وُلْدُهُ وَ جَمَاعَةُ آلِ أَبِی طَالِبٍ یَبْكُونَ فَجَلَسَ أَبُو الْحَسَنِ ع عِنْدَ رَأْسِهِ وَ نَظَرَ فِی وَجْهِهِ فَتَبَسَّمَ فَنَقِمَ مَنْ كَانَ فِی الْمَجْلِسِ عَلَیْهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّمَا تَبَسَّمَ شَامِتاً بِعَمِّهِ قَالَ وَ خَرَجَ لِیُصَلِّیَ فِی الْمَسْجِدِ فَقُلْنَا لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ سَمِعْنَا فِيكَ مِنْ هَؤُلَاءِ مَا نَكْرَهُ حِينَ تَبَسَّمْتَ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّمَا تَعَجَّبْتُ مِنْ بُكَاءِ إِسْحَاقَ وَ هُوَ یَمُوتُ وَ اللَّهِ قَبْلَهُ وَ یَبْكِيهِ مُحَمَّدٌ قَالَ فَبَرَأَ مُحَمَّدٌ وَ مَاتَ إِسْحَاقُ‏

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی