عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص 237 ) شماره‌ی 1753

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > تعامل با ريان بن صلت (والی)

خلاصه

محمد بن احمد بن ادريس رضی الله عنه از معمر بن خلّاد روايت کرده که گفت: ريان بن صلت در مرو زمانی که فضل بن سهل او را به بخشی از شهرهای خراسان به عنوان والی ارسال داشته بود، به من گفت: دوست دارم ابوالحسن عليه السلام برای من اجازه بگيری که خدمتش برسم و سلامی عرض کنم، و خيلی ميل دارم که چند دست از لباس هايش و مقداری پول نقد از سکّه هايی که به نام ايشان زده اند را به من بدهد. من خدمت آن حضرت رسيدم قبل از اينکه لب باز کنم و حرفی بزنم، خود ايشان بدون مقدمه فرمودند: «راستی ريان بن صلت خواسته است نزد ما بيايد، و خواهان چند دست از لباس ما و مقداری از سکه هايی است که به نام زده شده که به او عطا کنيم. من به او اجازه می‌دهم که نزد ما بيايد.» بعد ريان آمد و سلام کرد و امام عليه السلام دو دست لباس و سی درهم از همان سکه هايی که به نام ايشان زده شده بود را به او بخشيد.

متن فارسی

محمد بن احمد بن ادريس رضی الله عنه از معمر بن خلّاد روايت کرده که گفت: ريان بن صلت در مرو زمانی که فضل بن سهل او را به بخشی از شهرهای خراسان به عنوان والی ارسال داشته بود، به من گفت: دوست دارم ابوالحسن عليه السلام برای من اجازه بگيری که خدمتش برسم و سلامی عرض کنم، و خيلی ميل دارم که چند دست از لباس هايش و مقداری پول نقد از سکّه هايی که به نام ايشان زده اند را به من بدهد. من خدمت آن حضرت رسيدم قبل از اينکه لب باز کنم و حرفی بزنم، خود ايشان بدون مقدمه فرمودند: «راستی ريان بن صلت خواسته است نزد ما بيايد، و خواهان چند دست از لباس ما و مقداری از سکه هايی است که به نام زده شده که به او عطا کنيم. من به او اجازه می‌دهم که نزد ما بيايد.» بعد ريان آمد و سلام کرد و امام عليه السلام دو دست لباس و سی درهم از همان سکه هايی که به نام ايشان زده شده بود را به او بخشيد.

متن عربی

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی الْخَطَّابِ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ‏ قَالَ لِیَ الرَّیَّانُ بْنُ الصَّلْتِ بِمَرْوَ وَ قَدْ كَانَ الْفَضْلُ بْنُ سَهْلٍ بَعَثَهُ إِلَی بَعْضِ كُوَرِ خُرَاسَانَ فَقَالَ لِی أُحِبُّ أَنْ تَسْتَأْذِنَ لِی عَلَی أَبِی الْحَسَنِ ع فَأُسَلِّمَ عَلَیْهِ وَ أُحِبُّ أَنْ یَكْسُوَنِی مِنْ ثِیَابِهِ وَ أُحِبُّ أَنْ یَهَبَ لِی مِنَ الدَّرَاهِمِ الَّتِی ضُرِبَتْ بِاسْمِهِ فَدَخَلْتُ عَلَی الرِّضَا ع فَقَالَ لِی مُبْتَدِياً إِنَّ الرَّیَّانَ بْنَ الصَّلْتِ یُرِيدُ الدُّخُولَ عَلَیْنَا وَ الْكِسْوَةَ مِنْ ثِیَابِنَا وَ الْعَطِیَّةَ مِنْ دَرَاهِمِنَا فَأَذِنْتُ لَهُ فَدَخَلَ فَسَلَّمَ فَأَعْطَاهُ ثَوْبَیْنِ وَ ثَلَاثِينَ دِرْهَماً مِنَ الدَّرَاهِمِ الْمَضْرُوبَةِ بِاسْمِهِ‏

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی