عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص 238 ) شماره‌ی 1755

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه > شناخت سران واقفه توسط امام کاظم (عليه السلام)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه > نفرين امام کاظم عليه السلام بر واقفه

خلاصه

راوی گويد (سال پيش) همين حسين بن قياما در مسجد الحرام هنگام طواف متحیّر ايستاده بود. امام موسی بن جعفر عليهما السلام از کنار او گذشت و پرسيد: «چرا در اينجا ايستاده ای، تو را چه شده است؟ خدا تو را حيران کند!» و در اثر اين نفرين او واقفی شد.

متن فارسی

حمزه بن محمد علوی در ماه رجب سال 339 هجری قمری در قم از ابن ابی نجران و صفوان بن يحيی برايم روايت کرد که حسين بن قياما که از رؤسای واقفيان بود از ما خواست که از حضرت رضا عليه السلام برای او اجازه ملاقات بگيريم، و ما هم برای او اجازه گرفتيم. وقتی با امام روبرو شد، پرسيد: شما امام هستيد؟ حضرت عليه السلام فرمود: «بله من امامم» ابن قياما گفت: من خدا را شاهد می‌گيرم که تو امام نيستی. امام مدتی سر به زير افکنده خاموش بود و با انگشت بر زمين می‌زد، بعد سر برآورده فرمود: «از کجا می‌دانی که من امام نيستم؟» اين قياما گفت: چون برای ما از امام صادق روايت کرده اند که فرموده است: امام عقيم و بدون فرزند پسر، وجود نخواهد داشت و سن و سالی از شما گذشته و هنوز فرزندی نداريد! حضرت بار ديگر به فکر فرو رفت و بيش از پيش طول داده آنگاه سربرافراشت و گفت: من نيز خداوند را شاهد می‌گيرم که چند روزی نمی‌گذرد که خداوند رحمان به من پسری عنايت خواهد کرد. عبدالرحمن بن ابی نجران گويد: ما ماه ها انگشت شماری می‌کرديم، از آن روزی که اين سخن را حضرت بر زبان جاری ساخته بود تا آنکه يکسال نگذشته بود که خداوند حضرت جواد عليه السلام را به او عطا فرمود. راوی گويد (سال پيش) همين حسين بن قياما در مسجد الحرام هنگام طواف متحیّر ايستاده بود. امام موسی بن جعفر عليهما السلام از کنار او گذشت و پرسيد: «چرا در اينجا ايستاده ای، تو را چه شده است؟ خدا تو را حيران کند!» و در اثر اين نفرين او واقفی شد.

متن عربی

حَدَّثَنَا حَمْزَةُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع بِقُمَّ فِی رَجَبٍ سَنَةَ تِسْعٍ وَ ثَلَاثِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ أَخْبَرَنِی عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ فِيمَا كَتَبَ إِلَیَّ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی نَجْرَانَ وَ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی قَالا حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ قِیَامَا وَ كَانَ مِنْ رُؤَسَاءِ الْوَاقِفَةِ فَسَأَلَنَا أَنْ نَسْتَأْذِنَ لَهُ عَلَی الرِّضَا ع فَفَعَلْنَا فَلَمَّا صَارَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّكَ لَسْتَ بِإِمَامٍ قَالَ فَنَكَتَ ع فِی الْأَرْضِ طَوِيلًا مُنَكِّسَ الرَّأْسِ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ مَا عِلْمُكَ أَنِّی لَسْتُ بِإِمَامٍ قَالَ لَهُ إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ الْإِمَامَ لَا یَكُونُ عَقِيماً وَ أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ السِّنَّ وَ لَیْسَ لَكَ وَلَدٌ قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ أَطْوَلَ مِنَ الْمَرَّةِ الْأُولَی ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّهُ لَا تَمْضِی الْأَیَّامُ وَ اللَّیَالِی حَتَّی یَرْزُقَنِی اللَّهُ وَلَداً مِنِّی قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی نَجْرَانَ فَعَدَدْنَا الشُّهُورَ مِنَ الْوَقْتِ الَّذِی قَالَ فَوَهَبَ اللَّهُ لَهُ أَبَا جَعْفَرٍ ع فِی‏ أَقَلَّ مِنْ سَنَةٍ قَالَ وَ كَانَ الْحُسَیْنُ بْنُ قِیَامَا هَذَا وَاقِفاً فِی الطَّوَافِ فَنَظَرَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ ع فَقَالَ مَا لَكَ حَیَّرَكَ اللَّهُ تَعَالَی فَوَقَفَ عَلَیْهِ بَعْدَ الدَّعْوَةِ

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی