عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص 239 ) شماره‌ی 1757

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > تعامل امام رضا (عليه السلام) با ديگران
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > ارتباط مردم با امام رضا عليه السلام

خلاصه

احمد بن زياد همدانی از ابی حبيب نباجی روايت کرد که گفت: من رسول خدا صلی الله عليه و آله را در عالم رؤيا ديدم که به نباج (.....) آمده و در مسجدی که حاجيان در هر سال منزل می‌کنند فرود آمده، و من به حضورش شرفياب شده و سلام کردم و در مقابل آن حضرت ايستادم. در نزد او طبقی بافته از برگ خرمای مدينه ديدم که در ميان آن خرمای صيحانی (يک نوع خرما) بود، و گويا آن حضرت دست برد و مشتی از آن خرما را به من داد، و من هم آن را شمردم و ديدم هجده دانه است. از خواب بيدار شدم و خوابم را چنين تعبير کردم که برابر هر دانه خرمايی که گرفته ام يک سال عمر خواهم کرد. وقتی بيست روز از اين ماجرا گذشت من در مزرعه مشغول به کار بودم و کشاورزان، زمين را آماده می‌کردند که ناگاه کسی آمد و خبر آورد که حضرت علی بن موسی عليهما السلام از مدينه آمده و به مسجد مزبور تشريف آوردند و آنجا مانده اند، و مردم از هر طرف، بسوی او می‌شتابند. من کار را رها کرده و به خدمت او رفتم. ديدم او عليه السلام در همان جايی که رسول خدا صلی الله عليه و آله را در خواب در آنجا ديدم، نشسته همان طور که جدّش نشسته بود، و زير پايش تخته حصيری مانند همان حصير که در زير پای رسول خدا صلی الله عليه و آله ديده بودم، وجود داشت و در مقابلش طبقی از برگ بافته شده خرما قرار دارد و از همان خرمای صيحانی در آن طبق موجود است. من جلو رفته سلام کردم، حضرت جواب سلام مرا داده و فرمود: «جلو بيا!» من جلو رفتم، يک مشت از آن خرما به من داد. آن را شمردم دقيقا به همان تعدادی بود که جدش رسول خدا صلی الله عليه و آله به من داده بود. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! بيشتر مرحمت بفرماييد: حضرت عليه السلام فرمود: «اگر رسول خدا صلی الله عليه و آله بيشتر از اين مقدار به تو داده بود، ما هم بيش از اين مقدار به تو می‌داديم.»

متن فارسی

احمد بن زياد همدانی از ابی حبيب نباجی روايت کرد که گفت: من رسول خدا صلی الله عليه و آله را در عالم رؤيا ديدم که به نباج (.....) آمده و در مسجدی که حاجيان در هر سال منزل می‌کنند فرود آمده، و من به حضورش شرفياب شده و سلام کردم و در مقابل آن حضرت ايستادم. در نزد او طبقی بافته از برگ خرمای مدينه ديدم که در ميان آن خرمای صيحانی (يک نوع خرما) بود، و گويا آن حضرت دست برد و مشتی از آن خرما را به من داد، و من هم آن را شمردم و ديدم هجده دانه است. از خواب بيدار شدم و خوابم را چنين تعبير کردم که برابر هر دانه خرمايی که گرفته ام يک سال عمر خواهم کرد. وقتی بيست روز از اين ماجرا گذشت من در مزرعه مشغول به کار بودم و کشاورزان، زمين را آماده می‌کردند که ناگاه کسی آمد و خبر آورد که حضرت علی بن موسی عليهما السلام از مدينه آمده و به مسجد مزبور تشريف آوردند و آنجا مانده اند، و مردم از هر طرف، بسوی او می‌شتابند. من کار را رها کرده و به خدمت او رفتم. ديدم او عليه السلام در همان جايی که رسول خدا صلی الله عليه و آله را در خواب در آنجا ديدم، نشسته همان طور که جدّش نشسته بود، و زير پايش تخته حصيری مانند همان حصير که در زير پای رسول خدا صلی الله عليه و آله ديده بودم، وجود داشت و در مقابلش طبقی از برگ بافته شده خرما قرار دارد و از همان خرمای صيحانی در آن طبق موجود است. من جلو رفته سلام کردم، حضرت جواب سلام مرا داده و فرمود: «جلو بيا!» من جلو رفتم، يک مشت از آن خرما به من داد. آن را شمردم دقيقا به همان تعدادی بود که جدش رسول خدا صلی الله عليه و آله به من داده بود. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! بيشتر مرحمت بفرماييد: حضرت عليه السلام فرمود: «اگر رسول خدا صلی الله عليه و آله بيشتر از اين مقدار به تو داده بود، ما هم بيش از اين مقدار به تو می‌داديم.» مصنّف اين کتاب رحمه الله گويد: چنين داستان و دليلی برای امام صادق عليه السلام نيز در روايات آمده است که من آن را در دلائل ذکر کرده ام.

متن عربی

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِیَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَی عَنْ أَبِی حَبِيبٍ البناجی [النِّبَاجِیِ‏] أَنَّهُ قَالَ‏ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فِی الْمَنَامِ وَ قَدْ وَافَی البناج [النِّبَاجَ‏] وَ نَزَلَ بِهَا فِی الْمَسْجِدِ الَّذِی یَنْزِلُهُ الْحَاجُّ فِی كُلِّ سَنَةٍ وَ كَأَنِّی مَضَیْتُ إِلَیْهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ وَجَدْتُ عِنْدَهُ طَبَقاً مِنْ خُوصِ نَخْلِ الْمَدِينَةِ فِيهِ تَمْرٌ صَیْحَانِیٌّ فَكَأَنَّهُ قَبَضَ قَبْضَةً مِنْ ذَلِكَ التَّمْرِ فَنَاوَلَنِی مِنْهُ فَعَدَدْتُهُ فَكَانَ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ تَمْرَةً فَتَأَوَّلْتُ أَنِّی أَعِيشُ بِعَدَدِ كُلِّ تَمْرَةٍ سَنَةً فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ عِشْرِينَ یَوْماً كُنْتُ فِی أَرْضٍ تُعْمَرُ بَیْنَ یَدَیَّ لِلزِّرَاعَةِ حَتَّی جَاءَنِی مَنْ أَخْبَرَنِی بِقُدُومِ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع مِنَ الْمَدِينَةِ وَ نُزُولِهِ ذَلِكَ الْمَسْجِدَ وَ رَأَیْتُ النَّاسَ یَسْعَوْنَ إِلَیْهِ فَمَضَیْتُ نَحْوَهُ فَإِذَا هُوَ جَالِسٌ فِی الْمَوْضِعِ الَّذِی كُنْتُ رَأَیْتُ فِيهِ النَّبِیَّ ص وَ تَحْتَهُ حَصِيرٌ مِثْلُ مَا كَانَ تَحْتَهُ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَبَقُ خُوصٍ فِيهِ تَمْرٌ صَیْحَانِیٌّ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَرَدَّ السَّلَامَ عَلَیَّ وَ اسْتَدْنَانِی فَنَاوَلَنِی قَبْضَةً مِنْ ذَلِكَ التَّمْرِ فَعَدَدْتُهُ فَإِذَا عَدَدُهُ مِثْلُ ذَلِكَ التَّمْرِ الَّذِی نَاوَلَنِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی مِنْهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ ع لَوْ زَادَكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَزِدْنَاكَ‏ قال مصنف هذا الكتاب رحمه الله للصادق ع دلالة مثل هذه الدلالة و قد ذكرتها فی الدلائل‏

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی