عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 242 ) شمارهی 1763
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه > پرسش و پاسخ امام رضا و واقفه در مورد امامت امام
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه > انکار امامت امام رضا عليه السلام توسط واقفه
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > نبوت > پيامبران و انبيای قبل از رسول خدا صلی الله > پيامبر گرامی اسلام (صلی الله عليه و آله) > حضرت محمد و ابولهب
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > پيشگويیهای امام رضا (عليه السلام) > انکار شهادت خود توسط هارون
خلاصه
علی بن احمد بن محمد بن عمران دقّاق رحمه الله از ابومسروق (پدر هيثم) روايت کرد که گفت: جماعتی از واقفی مذهبان خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدند. در ميان اين عده، علی بن ابی حمزه بطائنی، و محمد بن اسحاق بن عمار، و حسين بن مهران و حسن بن ابی سعيد مکاری بودند، و علی بن ابی حمزه به آن حضرت عرض کرد: قربانت گردم از پدرت چه خبر داری؟ حالش چطور است؟ امام عليه السلام فرمود: «پدرم از دنيا رفته است.» پرسيد: چه کسی را به جای خودمعرفی کرده است؟ حضرت عليه السلام فرمود: «من» گفت: شما صريحاً چيزی میگويی که هيچ کدام از پدرانت – از علی بن ابی طالب گرفته تا هر کس که پس از اوست – نگفته اند. حضرت عليه السلام فرمود: «ولی بهترين و بالاترين پدران من که رسول خدا صلی الله عليه و آله باشد، اين حرف را فرموده است.»
علی بن ابی حمزه گفت: آيا از اين قوم (يعنی بنی العباس) بر خود نمیترسی؟ امام عليه السلام فرمود: «اگر از اينان بترسم عليه خود، به اين ها کمک کرده ام زيرا ابولهب نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد و او را تهديد کرد، و آن حضرت صلی الله عليه و آله در پاسخ ابولهب فرمود: اگر از ناحيه تو به من کوچکترين آسيبی وارد شد، بدان من کذّاب هستمو در ادعای نبوت خويش دروغ میگويم و اين اولين نشانه ای بود که رسول خدا صلی الله عليه و آله به همگان نشان داد. و برای شما (واقفیّه) هم اين اولين نشانه و علامت از سوی من است که اگر از جانب هارون کوچکترين صدمه ای به من برسد، من دروغ گو و مدعی دروغين خواهم بود.»
متن فارسی
علی بن احمد بن محمد بن عمران دقّاق رحمه الله از ابومسروق (پدر هيثم) روايت کرد که گفت: جماعتی از واقفی مذهبان خدمت حضرت رضا عليه السلام رسيدند. در ميان اين عده، علی بن ابی حمزه بطائنی، و محمد بن اسحاق بن عمار، و حسين بن مهران و حسن بن ابی سعيد مکاری بودند، و علی بن ابی حمزه به آن حضرت عرض کرد: قربانت گردم از پدرت چه خبر داری؟ حالش چطور است؟ امام عليه السلام فرمود: «پدرم از دنيا رفته است.» پرسيد: چه کسی را به جای خودمعرفی کرده است؟ حضرت عليه السلام فرمود: «من» گفت: شما صريحاً چيزی میگويی که هيچ کدام از پدرانت – از علی بن ابی طالب گرفته تا هر کس که پس از اوست – نگفته اند. حضرت عليه السلام فرمود: «ولی بهترين و بالاترين پدران من که رسول خدا صلی الله عليه و آله باشد، اين حرف را فرموده است.»
علی بن ابی حمزه گفت: آيا از اين قوم (يعنی بنی العباس) بر خود نمیترسی؟ امام عليه السلام فرمود: «اگر از اينان بترسم عليه خود، به اين ها کمک کرده ام زيرا ابولهب نزد رسول خدا صلی الله عليه و آله آمد و او را تهديد کرد، و آن حضرت صلی الله عليه و آله در پاسخ ابولهب فرمود: اگر از ناحيه تو به من کوچکترين آسيبی وارد شد، بدان من کذّاب هستمو در ادعای نبوت خويش دروغ میگويم و اين اولين نشانه ای بود که رسول خدا صلی الله عليه و آله به همگان نشان داد. و برای شما (واقفیّه) هم اين اولين نشانه و علامت از سوی من است که اگر از جانب هارون کوچکترين صدمه ای به من برسد، من دروغ گو و مدعی دروغين خواهم بود.» حسين بن مهران گفت: اتفاقا مطلبی را پيش کشيدی که آرزوی ماست و ما مشتاقيم تا شما رسماً امامت خويش را آشکار و اعلام نماييد. امام عليه السلام در پاسخ او فرمود: «نظر تو چيست؟ آيا میخواهی من خودم نزد هارون بروم و به او بگويم من امامم و تو هيچ کاره ای؟ رسول خدا صلی الله عليه و آله در ابتدای دعوتش چنين کاری نکرد، و اين طور بود که ابتدا خويشان و هواداران و افراد مورد اعتمادش را از نبوت خويش آگاه کرد و آنان را به اسلام دعوت نمود و بعداً سراغ بقيه مردم رفت. شما امامت را برای پدران من که قبل از من بوده اند، پذيرفته ايد و قائل هستيد که علی بن موسی از روی تقيه، حيات پدر خويش را انکار میکند و کتمان مینمايد! حالا که من بدون تقيه امامت خود را به شما ابلاغ میکنم و صريحا میگويم من امام هستم، پس چگونه اگر پدرم زنده باشد آن را از شما کتمان میکنم و میگويم ازدنيا رفته است؟»
مؤلف کتاب رحمه الله گويد: اين که حضرت عليه السلام از هارون باکی نداشت، به خاطر آن عهدنامه ای بود که به او رسيده بود و در آن نام قاتل حضرت، مأمون بود نه هارون.
متن عربی
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَرِيرُ بْنُ حَازِمٍ عَنْ أَبِی مَسْرُوقٍ قَالَ دَخَلَ عَلَی الرِّضَا جَمَاعَةٌ مِنَ الْوَاقِفَةِ فِيهِمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ الْبَطَائِنِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مِهْرَانَ وَ الْحَسَنُ بْنُ أَبِی سَعِيدٍ الْمُكَارِی فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنَا عَنْ أَبِيكَ ع مَا حَالُهُ فَقَالَ لَهُ إِنَّهُ قَدْ مَضَی فَقَالَ لَهُ فَإِلَی مَنْ عَهِدَ فَقَالَ إِلَیَّ فَقَالَ لَهُ إِنَّكَ لَتَقُولُ قَوْلًا مَا قَالَهُ أَحَدٌ مِنْ آبَائِكَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ دُونَهُ قَالَ لَكِنْ قَدْ قَالَهُ خَیْرُ آبَائِی وَ أَفْضَلُهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لَهُ أَ مَا تَخَافُ هَؤُلَاءِ عَلَی نَفْسِكَ فَقَالَ لَوْ خِفْتُ عَلَیْهَا كُنْتُ عَلَیْهَا مُعِيناً إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَاهُ أَبُو لَهَبٍ فَتَهَدَّدَهُ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنْ خُدِشْتُ مِنْ قِبَلِكَ خَدْشَةً فَأَنَا كَذَّابٌ فَكَانَتْ أَوَّلَ آیَةٍ نَزَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هِیَ أَوَّلُ آیَةٍ أَنْزِعُ لَكُمْ إِنْ خُدِشْتُ خَدْشَةً مِنْ قِبَلِ هَارُونَ فَأَنَا كَذَّابٌ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ مِهْرَانَ قَدْ أَتَانَا مَا نَطْلُبُ إِنْ أَظْهَرْتَ هَذَا الْقَوْلَ قَالَ فَتُرِيدُهَا ذَا أَ تُرِيدُ أَنْ أَذْهَبَ إِلَی هَارُونَ فَأَقُولَ لَهُ إِنِّی إِمَامٌ وَ أَنْتَ لَسْتَ فِی شَیْءٍ لَیْسَ هَكَذَا صَنَعَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِی أَوَّلِ أَمْرِهِ إِنَّمَا قَالَ ذَلِكَ لِأَهْلِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ مَنْ یَثِقُ بِهِ فَقَدْ خَصَّهُمْ بِهِ دُونَ النَّاسِ وَ أَنْتُمْ تَعْتَقِدُونَ الْإِمَامَةَ لِمَنْ كَانَ قَبْلِی مِنْ آبَائِی وَ لَا تَقُولُونَ إِنَّهُ إِنَّمَا یَمْنَعُ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی أَنْ یُخْبِرَ أَنَّ أَبَاهُ حَیٌّ تَقِیَّةً فَإِنِّی لَا أَتَّقِيكُمْ فِی أَنْ أَقُولَ إِنِّی إِمَامٌ فَكَیْفَ أَتَّقِيكُمْ فِی أَنْ أَدَّعِیَ أَنَّهُ حَیٌّ لَوْ كَانَ حَیّاً قال مصنف هذا الكتاب ره إنما لم يخش الرشيد لأنه قد كان عهد إليه أن صاحبه المأمون دونه
مخاطب
جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کارگاه آموزشی ، کتاب داستان بلند و رمان ، کتاب معارفی