عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 259 ) شمارهی 1805
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > وضعيت فکری و فرهنگی عصر امام > فعاليت واقفه > هدايت واقفه توسط امام رضا عليه السلام
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره فرهنگی امام رضا (عليه السلام) > درباره امامت
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)
خلاصه
حسن بن علی وشّاء گويد: من سرالات بسياری را يادداشت کرده بودم و هميشه ان ها را همراه خود برمی داشتم، و قبل از اينکه به امامت علی بن موسی عليهما السلام يقين پيدا کنم، آن يادداشت ها را بصورت کتابی در آورده بودم بودم که حاوی رواياتی از پدرانش عليهم السلام و غير آنان بود، و میخواستم که او را امتحان کنم و درباره امامتش تحقيقی به عمل آورده باشم، لذا کتاب را با خود برداشته و در آستينم پنهان کردم و به سمت منزل ايشان راه افتادم و دوست داشتم که وقتی با حضرت تنها شدم، کتاب را به ايشان نشان دهم و نظر ايشان را جويا شوم، و از اين راه بفهمم چه حدّ قدرت علمی دارد، لذا گوشه ای از فضای خانه اش نشستم و به فکر اجازه خواستن بودم و بر در حجره عده ای نشسته و با يکديگر گفتگو میکردند و همين طور که من به فکر چاره ای برای تشرف به حضور آن حضرت بودم، ناگاه غلامی با کتابی که آن را در دست داشت بيرون آمد و با صدای بلند گفت: حسن بن علی وشّاء پسر دختر الياس بغدادی کيست؟ من برخاستم و گفتم: منم، چه میخواهی؟ گفت: من مأمور شده ام اين کتاب را به تو بدهم، آن را بگير! من آن کتاب را گرفتم و از خانه بيرون آمدم و گوشه ای نشستم و آن کتاب را مطالعه کردم، به خدا سوگند تمام سؤالاتی که در يادداشت هايم ثبت کرده بودم که از امام عليه السلام بپرسم، همه را عنوان کرده و پاسخ آن را نيز داده بود، و از ان پس يقين پيدا کردم که او امام است، و مذهب وقف را رها کردم.
متن فارسی
حسن بن علی وشّاء گويد: من سرالات بسياری را يادداشت کرده بودم و هميشه ان ها را همراه خود برمی داشتم، و قبل از اينکه به امامت علی بن موسی عليهما السلام يقين پيدا کنم، آن يادداشت ها را بصورت کتابی در آورده بودم بودم که حاوی رواياتی از پدرانش عليهم السلام و غير آنان بود، و میخواستم که او را امتحان کنم و درباره امامتش تحقيقی به عمل آورده باشم، لذا کتاب را با خود برداشته و در آستينم پنهان کردم و به سمت منزل ايشان راه افتادم و دوست داشتم که وقتی با حضرت تنها شدم، کتاب را به ايشان نشان دهم و نظر ايشان را جويا شوم، و از اين راه بفهمم چه حدّ قدرت علمی دارد، لذا گوشه ای از فضای خانه اش نشستم و به فکر اجازه خواستن بودم و بر در حجره عده ای نشسته و با يکديگر گفتگو میکردند و همين طور که من به فکر چاره ای برای تشرف به حضور آن حضرت بودم، ناگاه غلامی با کتابی که آن را در دست داشت بيرون آمد و با صدای بلند گفت: حسن بن علی وشّاء پسر دختر الياس بغدادی کيست؟ من برخاستم و گفتم: منم، چه میخواهی؟ گفت: من مأمور شده ام اين کتاب را به تو بدهم، آن را بگير! من آن کتاب را گرفتم و از خانه بيرون آمدم و گوشه ای نشستم و آن کتاب را مطالعه کردم، به خدا سوگند تمام سؤالاتی که در يادداشت هايم ثبت کرده بودم که از امام عليه السلام بپرسم، همه را عنوان کرده و پاسخ آن را نيز داده بود، و از ان پس يقين پيدا کردم که او امام است، و مذهب وقف را رها کردم.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْخَیْرِ صَالِحُ بْنُ أَبِی حَمَّادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ كُنْتُ كَتَبْتُ مَعِی مَسَائِلَ كَثِيرَةً قَبْلَ أَنْ أَقْطَعَ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ ع وَ جَمَعْتُهَا فِی كِتَابٍ مِمَّا رُوِیَ عَنْ آبَائِهِ ع وَ غَیْرِ ذَلِكَ وَ أَحْبَبْتُ أَنْ أَثَّبَّتَ فِی أَمْرِهِ وَ أَخْتَبِرَهُ فَحَمَلْتُ الْكِتَابَ فِی كُمِّی وَ صِرْتُ إِلَی مَنْزِلِهِ وَ أَرَدْتُ أَنْ آخُذَ مِنْهُ خَلْوَةً فَأُنَاوِلَهُ الْكِتَابَ فَجَلَسْتُ نَاحِیَةً وَ أَنَا مُتَفَكِّرٌ فِی طَلَبِ الْإِذْنِ عَلَیْهِ وَ بِالْبَابِ جَمَاعَةٌ جُلُوسٌ یَتَحَدَّثُونَ فَبَیْنَا أَنَا كَذَلِكَ فِی الْفِكْرَةِ فِی الِاحْتِیَالِ لِلدُّخُولِ عَلَیْهِ إِذْ أَنَا بِغُلَامٍ قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ فِی یَدِهِ كِتَابٌ فَنَادَی أَیُّكُمُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الْوَشَّاءُ ابْنُ بِنْتِ إِلْیَاسَ الْبَغْدَادِیِّ فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقُلْتُ أَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَمَا حَاجَتُكَ فَقَالَ هَذَا الْكِتَابُ أُمِرْتُ بِدَفْعِهِ إِلَیْكَ فَهَاكَ خُذْهُ فَأَخَذْتُهُ وَ تَنَحَّیْتُ نَاحِیَةً فَقَرَأْتُهُ فَإِذَا وَ اللَّهِ فِيهِ جَوَابُ مَسْأَلَةٍ مَسْأَلَةٍ فَعِنْدَ ذَلِكَ قَطَعْتُ عَلَیْهِ وَ تَرَكْتُ الْوَقْفَ
مخاطب
نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب داستان بلند و رمان