عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 264 ) شمارهی 1813
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > دوران مأمون > قيام های علويون
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > برادران > زيد بن موسی و نکوهش امام رضا (عليه السلام)
خلاصه
أبوالخير علی بن احمد نسّابه از مشايخ خود روايت کرد که زيد بن موسی بن جعفر، نديم و همنشين منتصر شده بود. او مردی بذله گو و خوش بيان بود، اما زيدی مذهب. منزلش در کنار نهری در بغداد به نام «کرخايا» قرار داشت و وی همان کس است که در زمان زمامداری ابوالسرايا در کوفه سردار لشکر شده بود، و چون ابوالسرايا کشته شد، سادات حسنی (زيدی مذهب ها) پراکنده شدند، عه ای به بغداد و برخی به کوفه و جمعی به مدينه رفته و فراری شدند. زيد بن موسی از جمله کسانی بود که فرار کردند. و حسن بن سهل (برادر فضل بن سهل؛ ذوالرياستين.) به دنبال او بود تا بالأخره بر او دست يافت و او را به زندان انداخت تا يک روز او را به منظور کشتن، احضار کرد.مأمور کشتن او حاضر گشت و شمشير را از غلاف بيرون کشيد و زيد را مهيای کشتن نمودند و حسن بن سهل خواست به مأمور دستور دهد تا سر از بدنش جدا کند. حجاج بن خيثمه که در ميان حاضران بود بلند گفت: ای امير در اين کار شتاب منما! مرا بخواه تا از روی خيرخواهی تو را نصيحتی کنم. حسن بن سهل به مأمور گفت: دست نگهدار تا ببينم او چه میگويد. آنگاه وی را پيش خواند و گفت: نصيحتت چيست؟ حجاج گفت: آيا خليفه دستور قتل او را دادهاست؟ گفت: خير!
گفت پس به چع مجوّز قانونی پسر عموی خليفه را به قتل میرسانی در حالی که فرمان کشتن او را برای شما صادر نکرده است، و تو خود نيز از او نظرخواهی نکرده ای؟ سپس گفت: ای امير حکايت عبدالله بن حسن افطس را بشنو، و قضيه او اين چنين است: هارون، وی را نزد جعفر بن يحيی برمکی زندانی کرده بود، او هم در ايام عيد نوروز بدون اجازه هارون وی را کشت و سر او را در طبقی به عنوان هدايای نوروز نزد هارون فرستاد، و زمانی که هارون فرمان کشتن جعفر را به مسرور کبير داد به او گفت: اگر جعفر از تو دليل اين کار را پرسيد بگو اين سزای کشتن فرزند افطس است که بدون فرمان من، او را به قتل رسانيدی! آنگاه حجاج رو به حسن بن سهل کرده گفت: آيا تو مطمئنی اگر ميان تو و خليفه مسئله ای پيش بيايد او کشتن اين مرد – عموزاده خليفه- را دليلی برای قتل تو قرار ندهد، همان طور که پدرش هارون با جعفر برمکی اين کار را کرد؟! حسن بن سهل گفت: خداوند تو را جزای خير دهد! و سپس دستور داد زيد بن موسی را به زندان بازگرداندند، و تا زمان بيعت اهل بغداد با ابراهيم بن مهدی و شوريدن آنان بر حسن بن سهل و اخراجش از بغداد، همواره او در زندان بود تا طرفداران مأمون او را از زندان بيرون آورده و نزد مأمون فرستادند، و مأمون هم او را نزد برادرش حضرت رضا عليه السلام فرستاد، و زيد بن موسی زنده بود تا آخر خلافت متوکل عباسی و در «سرمن رأی» مرگش فرا رسيد.
متن فارسی
أبوالخير علی بن احمد نسّابه از مشايخ خود روايت کرد که زيد بن موسی بن جعفر، نديم و همنشين منتصر شده بود. او مردی بذله گو و خوش بيان بود، اما زيدی مذهب. منزلش در کنار نهری در بغداد به نام «کرخايا» قرار داشت و وی همان کس است که در زمان زمامداری ابوالسرايا در کوفه سردار لشکر شده بود، و چون ابوالسرايا کشته شد، سادات حسنی (زيدی مذهب ها) پراکنده شدند، عه ای به بغداد و برخی به کوفه و جمعی به مدينه رفته و فراری شدند. زيد بن موسی از جمله کسانی بود که فرار کردند. و حسن بن سهل (برادر فضل بن سهل؛ ذوالرياستين.) به دنبال او بود تا بالأخره بر او دست يافت و او را به زندان انداخت تا يک روز او را به منظور کشتن، احضار کرد.مأمور کشتن او حاضر گشت و شمشير را از غلاف بيرون کشيد و زيد را مهيای کشتن نمودند و حسن بن سهل خواست به مأمور دستور دهد تا سر از بدنش جدا کند. حجاج بن خيثمه که در ميان حاضران بود بلند گفت: ای امير در اين کار شتاب منما! مرا بخواه تا از روی خيرخواهی تو را نصيحتی کنم. حسن بن سهل به مأمور گفت: دست نگهدار تا ببينم او چه میگويد. آنگاه وی را پيش خواند و گفت: نصيحتت چيست؟ حجاج گفت: آيا خليفه دستور قتل او را دادهاست؟ گفت: خير!
گفت پس به چع مجوّز قانونی پسر عموی خليفه را به قتل میرسانی در حالی که فرمان کشتن او را برای شما صادر نکرده است، و تو خود نيز از او نظرخواهی نکرده ای؟ سپس گفت: ای امير حکايت عبدالله بن حسن افطس را بشنو، و قضيه او اين چنين است: هارون، وی را نزد جعفر بن يحيی برمکی زندانی کرده بود، او هم در ايام عيد نوروز بدون اجازه هارون وی را کشت و سر او را در طبقی به عنوان هدايای نوروز نزد هارون فرستاد، و زمانی که هارون فرمان کشتن جعفر را به مسرور کبير داد به او گفت: اگر جعفر از تو دليل اين کار را پرسيد بگو اين سزای کشتن فرزند افطس است که بدون فرمان من، او را به قتل رسانيدی! آنگاه حجاج رو به حسن بن سهل کرده گفت: آيا تو مطمئنی اگر ميان تو و خليفه مسئله ای پيش بيايد او کشتن اين مرد – عموزاده خليفه- را دليلی برای قتل تو قرار ندهد، همان طور که پدرش هارون با جعفر برمکی اين کار را کرد؟! حسن بن سهل گفت: خداوند تو را جزای خير دهد! و سپس دستور داد زيد بن موسی را به زندان بازگرداندند، و تا زمان بيعت اهل بغداد با ابراهيم بن مهدی و شوريدن آنان بر حسن بن سهل و اخراجش از بغداد، همواره او در زندان بود تا طرفداران مأمون او را از زندان بيرون آورده و نزد مأمون فرستادند، و مأمون هم او را نزد برادرش حضرت رضا عليه السلام فرستاد، و زيد بن موسی زنده بود تا آخر خلافت متوکل عباسی و در «سرمن رأی» مرگش فرا رسيد.
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو الْخَیْرِ عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ النَّسَّابَةُ عَنْ مَشَایِخِهِ أَنَّ زَیْدَ بْنَ مُوسَی كَانَ یُنَادِمُ الْمُسْتَنْصِرَ وَ كَانَ فِی لِسَانِهِ فَضْلٌ وَ كَانَ زَیْدِیّاً وَ كَانَ زَیْدٌ هَذَا یَنْزِلُ بَغْدَادَ عَلَی نَهْرِ كَرْخَایَا وَ هُوَ الَّذِی كَانَ بِالْكُوفَةِ أَیَّامَ أَبِی السَّرَایَا فَوَلَّاهُ فَلَمَّا قُتِلَ أَبُو السَّرَایَا تَفَرَّقَ الطَّالِبِیُّونَ فَتَوَارَی بَعْضُهُمْ بِبَغْدَادَ وَ بَعْضُهُمْ بِالْكُوفَةِ وَ صَارَ بَعْضُهُمْ إِلَی الْمَدِينَةِ وَ كَانَ مِمَّنْ تَوَارَی زَیْدُ بْنُ مُوسَی هَذَا فَطَلَبَهُ الْحَسَنُ بْنُ سَهْلٍ حَتَّی دُلَّ عَلَیْهِ فَأُتِیَ بِهِ فَحَبَسَهُ ثُمَّ أَحْضَرَهُ عَلَی أَنْ یَضْرِبَ عُنُقَهُ وَ جَرَّدَ السَّیَّافُ السَّیْفَ لِیَضْرِبَ عُنُقَهُ وَ كَانَ حَضَرَ هُنَاكَ الْحَجَّاجُ بْنُ خثيمة [خَیْثَمَةَ] فَقَالَ أَیُّهَا الْأَمِيرُ إِنْ رَأَیْتَ أَنْ لَا تَعْجَلَ وَ تَدْعُونِی إِلَیْكَ فَإِنَّ عِنْدِی نَصِيحَةً فَفَعَلَ وَ أَمْسَكَ السَّیَّافُ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ قَالَ أَیُّهَا الْأَمِيرُ أَتَاكَ بِمَا تُرِيدُ أَنْ تَفْعَلَهُ أَمْرٌ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَا قَالَ فَعَلَامَ تَقْتُلُ ابْنَ عَمِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ غَیْرِ إِذْنِهِ وَ أَمْرِهِ وَ اسْتِطْلَاعِ رَأْیِهِ فِيهِ ثُمَّ حَدَّثَهُ بِحَدِيثِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَفْطَسَ وَ أَنَّ الرَّشِيدَ حَبَسَهُ عِنْدَ جَعْفَرِ بْنِ یَحْیَی فَأَقْدَمَ عَلَیْهِ جَعْفَرٌ فَقَتَلَهُ مِنْ غَیْرِ أَمْرِهِ وَ بَعَثَ بِرَأْسِهِ إِلَیْهِ فِی طَبَقٍ مَعَ هَدَایَا النَّیْرُوزِ وَ إِنَّ الرَّشِيدَ لَمَّا أَمَرَ مَسْرُوراً الْكَبِيرَ بِقَتْلِ جَعْفَرِ بْنِ یَحْیَی قَالَ لَهُ إِذَا سَأَلَكَ جَعْفَرٌ عَنْ ذَنْبِهِ الَّذِی تَقْتُلُهُ بِهِ فَقُلْ لَهُ إِنَّمَا أَقْتُلُكَ بِابْنِ عَمِّی ابْنِ الْأَفْطَسِ الَّذِی قَتَلْتَهُ مِنْ غَیْرِ أَمْرِی ثُمَّ قَالَ الْحَجَّاجُ بْنُ خُثَیْمَةَ لِلْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍأَ فَتَأْمَنُ أَیُّهَا الْأَمِيرُ حَادِثَةً تَحْدُثُ بَیْنَكَ وَ بَیْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَدْ قَتَلْتَ هَذَا الرَّجُلَ فَیَحْتَجُّ عَلَیْكَ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ بِهِ الرَّشِيدُ عَلَی جَعْفَرِ بْنِ یَحْیَی فَقَالَ الْحَسَنُ لِلْحَجَّاجِ جَزَاكَ اللَّهُ خَیْراً ثُمَّ أَمَرَ بِرَفْعِ زَیْدٍ وَ أَنْ یُرَدَّ إِلَی مَحْبَسِهِ فَلَمْ یَزَلْ مَحْبُوساً إِلَی أَنْ ظَهَرَ أَمْرُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ الْمُهْتَدِی فخير [فَجَسَرَ] أَهْلُ بَغْدَادَ بِالْحَسَنِ بْنِ سَهْلٍ فَأَخْرَجُوهُ عَنْهَا فَلَمْ یَزَلْ مَحْبُوساً حَتَّی حُمِلَ إِلَی الْمَأْمُونِ فَبَعَثَ بِهِ إِلَی أَخِيهِ الرِّضَا ع فَأَطْلَقَهُ وَ عَاشَ زَیْدُ بْنُ مُوسَی إِلَی آخِرِ خِلَافَةِ الْمُتَوَكِّلِ وَ مَاتَ بِسُرَّ مَنْ رَأَی
مخاطب
قالب