عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا)  ( ج2، ص 271 ) شماره‌ی 1826

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > سبب واگذاری ولايتعهدی توسط مامون
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > انگيزه مأمون از شهادت امام

خلاصه

احمد بن علی انصاری گويد من از ابوصلت هروی پرسيدم: چگونه مأمون با آن اکرامی که از علی بن موسی عليهما السلام می‌کرد و محبتی که به او داشت تا آنجا که او را ولی عهد خود قرار داد، دلش طاقت آورد که آن حضرت را بکشد؟ اباصلت در پاسخ من گفت: آری!مأمون به خاطر علم و فضلی که در آن حضرت سراغ داشت، او را اکرام و محبت می‌نمود، اما در اينکه او را ولی عهد خود قرار داد، نظرش اين بود که به مردم بفهماند او به دنيا علاقه دارد و رياست طلب است، تا مردم از عقيده ای که به او دارند بازگردند، و از چشم ديگران بيفتد و در نظرشان سقوط کند، و بعد از اين که ديد آنچه می‌خواست نشد، و اتفاقاً به عکس، موقعيت آن حضرت عليه السلام در دل مردم بالاتر رفت و افزون شد، علمای علم کلام و دانشمندان عقايد مختلف را از کشورها برای بحث با آن حضرت و مجاب کردن ايشان که موجب سرشکستگی در ميان علما باشد، و اينگونه نقص و کمبودش نزد مردم عامّی آشکار شود و از قدرش بکاهد، آنان را به بحث با آن جناب دعوت کرد، و هيچ کس از مخالفان از گروه های مختلف دينی – چه از يهود و چه از نصاری و چه از ستاره پرستان، و برهمائيان هندويی يا هندی و ملحدان و دهريان، و صاحبان مذاهب مختلف اسلامی – در مباحثه با او تاب نياورده و حضرت عليه السلام همه را با دليل و برهان الزام نمود و بر همگی آنان غالب شد تا آنجا که همه می‌گفتند او از مأمون به خلافت اسلامی سزاوارتر است، و خبرگزاران اين مسئله را که سخن روز شده بود به گوش مأمون رسانيدند، و وی از اين رو خشمگين شده و بر آشفت و حسدش شدت يافت، و از سوی ديگر حضرت از مأمون باکی نداشت و حقّ را صريحاً می‌گفت، و اکثر اوقات جوابی به سؤال مأمون می‌داد که خوشايند او نبود، و مأمون نيز از دست ايشان عصبانی می‌شد و کينه ايشان را در دل پنهان می‌داشت و اظهار نمی‌کرد، و چون از هر حيله در امر آن حضرت عاجز ماند از اين راه داخل شد و او را با زهر به قتل رسانيد.

متن فارسی

احمد بن علی انصاری گويد من از ابوصلت هروی پرسيدم: چگونه مأمون با آن اکرامی که از علی بن موسی عليهما السلام می‌کرد و محبتی که به او داشت تا آنجا که او را ولی عهد خود قرار داد، دلش طاقت آورد که آن حضرت را بکشد؟ اباصلت در پاسخ من گفت: آری!مأمون به خاطر علم و فضلی که در آن حضرت سراغ داشت، او را اکرام و محبت می‌نمود، اما در اينکه او را ولی عهد خود قرار داد، نظرش اين بود که به مردم بفهماند او به دنيا علاقه دارد و رياست طلب است، تا مردم از عقيده ای که به او دارند بازگردند، و از چشم ديگران بيفتد و در نظرشان سقوط کند، و بعد از اين که ديد آنچه می‌خواست نشد، و اتفاقاً به عکس، موقعيت آن حضرت عليه السلام در دل مردم بالاتر رفت و افزون شد، علمای علم کلام و دانشمندان عقايد مختلف را از کشورها برای بحث با آن حضرت و مجاب کردن ايشان که موجب سرشکستگی در ميان علما باشد، و اينگونه نقص و کمبودش نزد مردم عامّی آشکار شود و از قدرش بکاهد، آنان را به بحث با آن جناب دعوت کرد، و هيچ کس از مخالفان از گروه های مختلف دينی – چه از يهود و چه از نصاری و چه از ستاره پرستان، و برهمائيان هندويی يا هندی و ملحدان و دهريان، و صاحبان مذاهب مختلف اسلامی – در مباحثه با او تاب نياورده و حضرت عليه السلام همه را با دليل و برهان الزام نمود و بر همگی آنان غالب شد تا آنجا که همه می‌گفتند او از مأمون به خلافت اسلامی سزاوارتر است، و خبرگزاران اين مسئله را که سخن روز شده بود به گوش مأمون رسانيدند، و وی از اين رو خشمگين شده و بر آشفت و حسدش شدت يافت، و از سوی ديگر حضرت از مأمون باکی نداشت و حقّ را صريحاً می‌گفت، و اکثر اوقات جوابی به سؤال مأمون می‌داد که خوشايند او نبود، و مأمون نيز از دست ايشان عصبانی می‌شد و کينه ايشان را در دل پنهان می‌داشت و اظهار نمی‌کرد، و چون از هر حيله در امر آن حضرت عاجز ماند از اين راه داخل شد و او را با زهر به قتل رسانيد.

متن عربی

حَدَّثَنَا تَمِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِيمٍ الْقُرَشِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا الصَّلْتِ الْهَرَوِیَّ فَقُلْتُ لَهُ كَیْفَ طَابَتْ نَفْسُ الْمَأْمُونِ بِقَتْلِ الرِّضَا ع مَعَ إِكْرَامِهِ وَ مَحَبَّتِهِ لَهُ وَ مَا جَعَلَ لَهُ مِنْ وِلَایَةِ الْعَهْدِ بَعْدَهُ فَقَالَ إِنَّ الْمَأْمُونَ إِنَّمَا كَانَ یُكْرِمُهُ وَ یُحِبُّهُ لِمَعْرِفَتِهِ بِفَضْلِهِ وَ جَعَلَ لَهُ وِلَایَةَ الْعَهْدِ مِنْ بَعْدِهِ لِیُرِیَ النَّاسَ أَنَّهُ رَاغِبٌ فِی الدُّنْیَا فَیُسْقِطَ مَحَلَّهُ مِنْ نُفُوسِهِمْ فَلَمَّا لَمْ یَظْهَرْ مِنْهُ فِی ذَلِكَ لِلنَّاسِ إِلَّا مَا ازْدَادَ بِهِ فَضْلًا عِنْدَهُمْ وَ مَحَلًّا فِی نُفُوسِهِمْ جَلَبَ عَلَیْهِ الْمُتَكَلِّمِينَ مِنَ الْبُلْدَانِ طَمَعاً فِی أَنْ یَقْطَعَهُ وَاحِدٌ مِنْهُمْ فَیَسْقُطَ مَحَلُّهُ عِنْدَ الْعُلَمَاءِ وَ بِسَبَبِهِمْ یَشْتَهِرُ نَقْصُهُ عِنْدَ الْعَامَّةِ فَكَانَ لَا یُكَلِّمُهُ خَصْمٌ مِنَ الْیَهُودِ وَ النَّصَارَی وَ الْمَجُوسِ وَ الصَّابِئِينَ وَ الْبَرَاهِمَةِ وَ الْمُلْحِدِينَ وَ الدَّهْرِیَّةِ وَ لَا خَصْمٌ مِنْ فِرَقِ الْمُسْلِمِينَ الْمُخَالِفِينَ إِلَّا قَطَعَهُ وَ أَلْزَمَهُ الْحُجَّةَ وَ كَانَ النَّاسُ یَقُولُونَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ أَوْلَی بِالْخِلَافَةِ مِنَ الْمَأْمُونِ وَ كَانَ أَصْحَابُ الْأَخْبَارِ یَرْفَعُونَ ذَلِكَ إِلَیْهِ فَیَغْتَاظُ مِنْ ذَلِكَ وَ یَشْتَدُّ حَسَدُهُ لَهُ وَ كَانَ الرِّضَا ع لَا یُحَابِی الْمَأْمُونَ مِنْ حَقٍّ وَ كَانَ یُجِيبُهُ بِمَا یَكْرَهُ فِی أَكْثَرِ أَحْوَالِهِ فَیَغِيظُهُ ذَلِكَ وَ یَحْقِدُهُ عَلَیْهِ وَ لَا یُظْهِرُهُ لَهُ فَلَمَّا أَعْیَتْهُ الْحِيلَةُ فِی أَمْرِهِ اغْتَالَهُ فَقَتَلَهُ بِالسَّمِ‏

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان بلند و رمان