عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 273 ) شمارهی 1828
موضوعات
سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی عبادی > بهداشت و نظافت > حجامت
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > مسموم نمودن حضرت امام رضا (عليه السلام) > مسموم نمودن با انار
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > شهادت امام رضا (عليه السلام) > مسموم نمودن حضرت امام رضا (عليه السلام) > آخرين کلام امام رضا (عليه السلام)
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > احاديث > آخرين کلام حضرت
خلاصه
علی بن حسين کاتب بغاء کبير (در سيره احمد بن طولون چنين نوشته شده: «وقتی سال دويست و پنجاه و پنج هجرت پديد آمد مردی علوی که خود را «بغاء کبير» میناميد و نامش احمد بن عبدالله بن ابراهيم بود بر ضدّ دولت وقت قيام کرد. احمد بن طولون يکی از سرداران خود بنام سهيم بن حسين را به سرکوبی او فرستاد. در جنگی که ميانشان برپا شد آن مرد علوی به قتل رسيد. سهيم سرش را جدا کرد و اصحابش را پراکنده ساخت.) روايت کرد که گفت: حضرت رضا عليه السلام تب کرد،( يافشار خون گرفت) خواست حجامت کند، مأمون برای ديدن آن حضرت سوار شد و ی ظرف سفالين بيرون آورد و به غلامش داد و از او خواست که آن را با دست خرد کند. غلام آن را در سينی خرد کرده، مأمون به او گفت: لازم نيست دستت را بشويی به همراه من بيا! و خودش سوار بر مرکبش شد و به سمت خانه حضرت به راه افتاد، و به محضر ايشان رسيد و در مقابل آن حضرت نشست، و حضرت حجامت کرد، يا به روايت عبيدالله کار حجامت را به تأخير انداخت، و به غلامش گفت: آن انار را بياور! و در باغچه منزل حضرت درخت اناری بود. غلام اناری از درخت چيده حاضر کرد، مأمون به او گفت آن را دانه دانه کن! غلام آن را درون ظرفی دانه کرد، سپس امر کرد که او دست خود، يا آن دانه ها را بشويد، و غلام آن را حاضر کرد.
مأمون رو به حضرت نموده گفت: قدری از اين آب انار بنوش! حضرت عليه السلام فرمود: «در حضور شما نه! امير که بيرون رفت میخورم.» مأمون گفت: نه بخدا سوگند نمیشود بايد در حضور من بخوری و اگر من از ناراحتی معده ام نمیبود من هم با شما میخوردم. حضرت چند قاشق از آن خوردو مأمون برخاسته بيرون آمد، اما حضرت رضا عليه السلام تا پنجاه بار در آن روز هنوز نماز عصر خوانده نشده بود، از هوش رفت و افتاد و بعد نشست، مأمون کسی را فرستاد و پيغام داد که اين ناراحتی و بيهوشی مربوط به حجامتی است که کردی، ولی شب حال ايشان سخت تر شد تا اينکه هنگام صبح از دنيا رفت، و آخرين کلامی که فرمود: اين آيه مبارکه بود: (اگر هم در خانه های خود بوديد، آنهايی که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعا به سوی آرامگاه های خود، بيرون میآمدند (و آنها را به قتل میرساندند). (سوره مبارکه آل عمران، آيه 154) (و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقيقی است!) (سوره مبارکه احزاب، آيه 38)
متن فارسی
علی بن حسين کاتب بغاء کبير (در سيره احمد بن طولون چنين نوشته شده: «وقتی سال دويست و پنجاه و پنج هجرت پديد آمد مردی علوی که خود را «بغاء کبير» میناميد و نامش احمد بن عبدالله بن ابراهيم بود بر ضدّ دولت وقت قيام کرد. احمد بن طولون يکی از سرداران خود بنام سهيم بن حسين را به سرکوبی او فرستاد. در جنگی که ميانشان برپا شد آن مرد علوی به قتل رسيد. سهيم سرش را جدا کرد و اصحابش را پراکنده ساخت.) روايت کرد که گفت: حضرت رضا عليه السلام تب کرد،( يافشار خون گرفت) خواست حجامت کند، مأمون برای ديدن آن حضرت سوار شد و ی ظرف سفالين بيرون آورد و به غلامش داد و از او خواست که آن را با دست خرد کند. غلام آن را در سينی خرد کرده، مأمون به او گفت: لازم نيست دستت را بشويی به همراه من بيا! و خودش سوار بر مرکبش شد و به سمت خانه حضرت به راه افتاد، و به محضر ايشان رسيد و در مقابل آن حضرت نشست، و حضرت حجامت کرد، يا به روايت عبيدالله کار حجامت را به تأخير انداخت، و به غلامش گفت: آن انار را بياور! و در باغچه منزل حضرت درخت اناری بود. غلام اناری از درخت چيده حاضر کرد، مأمون به او گفت آن را دانه دانه کن! غلام آن را درون ظرفی دانه کرد، سپس امر کرد که او دست خود، يا آن دانه ها را بشويد، و غلام آن را حاضر کرد.
مأمون رو به حضرت نموده گفت: قدری از اين آب انار بنوش! حضرت عليه السلام فرمود: «در حضور شما نه! امير که بيرون رفت میخورم.» مأمون گفت: نه بخدا سوگند نمیشود بايد در حضور من بخوری و اگر من از ناراحتی معده ام نمیبود من هم با شما میخوردم. حضرت چند قاشق از آن خوردو مأمون برخاسته بيرون آمد، اما حضرت رضا عليه السلام تا پنجاه بار در آن روز هنوز نماز عصر خوانده نشده بود، از هوش رفت و افتاد و بعد نشست، مأمون کسی را فرستاد و پيغام داد که اين ناراحتی و بيهوشی مربوط به حجامتی است که کردی، ولی شب حال ايشان سخت تر شد تا اينکه هنگام صبح از دنيا رفت، و آخرين کلامی که فرمود: اين آيه مبارکه بود: (اگر هم در خانه های خود بوديد، آنهايی که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود، قطعا به سوی آرامگاه های خود، بيرون میآمدند (و آنها را به قتل میرساندند). (سوره مبارکه آل عمران، آيه 154) (و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقيقی است!) (سوره مبارکه احزاب، آيه 38)
و صبح فردا شد، مأمون اولين کارش اين بود که دستور داد به سرعت جنازه را غسل داده و کفن کردند، و خودش پشت سر جنازه با پای برهنه بدون عمامه و کلاه با اظهار حسرت حرکت میکرد و میگفت: ای برادرم بدون شک به سبب فوت تو رخنه ای در اسلام پديد آمد، و مقدّرات الهی بر کوشش من در حق تو غلبه کرد! سپس قبر پدرش هارون را شکافت و آن جناب را در قبر هارون، کنار او به خاک سپرد، و گفت: اميدوارم خداوند تبارک و تعالی بواسطه نزديکی اين جنازه به پدرم نفعی به او برساند.
متن عربی
حَدَّثَنَا الْحَاكِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ نَصْرٍ الرَّازِیُّ عَنْ أَبِيهِ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ الْأَخْبَارِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ كَاتِبِ بَقَاءِ الْكَبِيرِ فِی آخِرِينَ أَنَّ الرِّضَا ع حُمَّ فَعَزَمَ عَلَی الْفَصْدِ فَرَكِبَ الْمَأْمُونُ وَ قَدْ كَانَ قَالَ لِغُلَامٍ لَهُ فُتَّ هَذَا بِیَدِكَ الشیء [لِشَیْءٍ] أَخْرَجَهُ مِنْ بَرْنِیَّةٍ فَفَتَّهُ فِی صِينِیَّةٍ ثُمَّ قَالَ كُنْ مَعِی وَ لَا تَغْسِلْ یَدَكَ وَ رَكِبَ إِلَی الرِّضَا ع فَجَلَسَ حَتَّی فَصَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ بَلْ أَخَّرَ فَصْدَهُ وَ قَالَ الْمَأْمُونُ لِذَلِكَ الْغُلَامِ هَاتِ مِنْ ذَلِكَ الرُّمَّانِ وَ كَانَ الرُّمَّانُ فِی شَجَرَةٍ فِی بُسْتَانِ دَارِ الرِّضَا ع فَقَطَفَ مِنْهُ ثُمَّ قَالَ اجْلِسْ فَفُتَّهُ فَفَتَّ مِنْهُ فِی جَامٍ وَ أَمَرَ بِغَسْلِهِ ثُمَّ قَالَ لِلرِّضَا ع مَصَّ مِنْهُ شَیْئاً فَقَالَ حَتَّی یَخْرُجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا بِحَضْرَتِی وَ لَوْ لَا خَوْفِی أَنْ یَرْطَبَ مَعِدَتِی لَمَصَصْتُهُ مَعَكَ فَمَصَّ مِنْهُ مَلَاعِقَ وَ خَرَجَ الْمَأْمُونُ فَمَا صَلَّیْتُ الْعَصْرَ حَتَّی قَامَ الرِّضَا ع خَمْسِينَ مَجْلِساً فَوَجَّهَ إِلَیْهِ الْمَأْمُونُ وَ قَالَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ هَذِهِ آفَةٌ وَ قُتَارٌ لِلْفَصْدِ الَّذِی فِی یَدِكَ وَ زَادَ الْأَمْرُ فِی اللَّیْلِ فَأَصْبَحَ ع مَیِّتاً فَكَانَ آخِرُ مَا تَكَلَّمَ بِهِ قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُیُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلی مَضاجِعِهِمْ ... وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً وَ بَكَّرَ الْمَأْمُونُ مِنَ الْغَدِ فَأَمَرَ بِغُسْلِهِ وَ تَكْفِينِهِ وَ مَشَی خَلْفَ جَنَازَتِهِ حَافِياً حَاسِراً یَقُولُ یَا أَخِی لَقَدْ ثُلِمَ الْإِسْلَامُ بِمَوْتِكَ وَ غَلَبَ الْقَدَرُ تَقْدِيرِی فِيكَ وَ شَقَّ لَحَدَ الرَّشِيدِ فَدَفَنَهُ مَعَهُ فَقَالَ نَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی یَنْفَعُهُ بِقُرْبِهِ
مخاطب
نوجوان ، جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کارگاه آموزشی ، کتاب داستان بلند و رمان