عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 323 ) شمارهی 1904
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام
خلاصه
باز همان شخص طائی گويد: از ابومنصور بن عبدالرزاق شنيدم به حاکم طوس که معروف به بيوردی است میگفت: آيا تو فرزندی داری؟ او میگفت: نه، ابومنصور به او میگفت: پس چرا به زيارت امام رضا عليه السلام نمیروی و در آنجا دعا نمیکنی تا اينکه خداوند پسری روزی و نصيب تو گرداند؟ من در آنجحا دعاها کردم و از خداوند عزوجل چيزها خواستم همه را اجابت فرمود، و حاجتم روا شد، حاکم گفت: من قصد زيارت آن جناب که سلام بر او باد نمودم و در آن مشهد و مزار حضرت رضا عليه السلام دعا کردم و از خداوند عزوجل خواستم که به من پسری عنايت فرمايد، خداوند فرزندی پسر روزی ام فرمود، پس بسوی ابومنصور رفتم و مطلب را برای او گزارش دادم و گفتم که خداوند دعايم را در اين بقعه مستجاب کرد و به من پسری داد و مرا اکرام فرمود
متن فارسی
باز همان شخص طائی گويد: از ابومنصور بن عبدالرزاق شنيدم به حاکم طوس که معروف به بيوردی است میگفت: آيا تو فرزندی داری؟ او میگفت: نه، ابومنصور به او میگفت: پس چرا به زيارت امام رضا عليه السلام نمیروی و در آنجا دعا نمیکنی تا اينکه خداوند پسری روزی و نصيب تو گرداند؟ من در آنجحا دعاها کردم و از خداوند عزوجل چيزها خواستم همه را اجابت فرمود، و حاجتم روا شد، حاکم گفت: من قصد زيارت آن جناب که سلام بر او باد نمودم و در آن مشهد و مزار حضرت رضا عليه السلام دعا کردم و از خداوند عزوجل خواستم که به من پسری عنايت فرمايد، خداوند فرزندی پسر روزی ام فرمود، پس بسوی ابومنصور رفتم و مطلب را برای او گزارش دادم و گفتم که خداوند دعايم را در اين بقعه مستجاب کرد و به من پسری داد و مرا اکرام فرمود
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُنَانٍ الطَّائِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا مَنْصُورِ بْنَ عَبْدِ الرَّزَّاقِ یَقُولُ لِلْحَاكِمِ بِطُوسَ الْمَعْرُوفِ بِالْبِيوَرْدِیِّ هَلْ لَكَ وَلَدٌ فَقَالَ لَا فَقَالَ لَهُ أَبُو مَنْصُورٍ لِمَ لَا تَقْصِدُ مَشْهَدَ الرِّضَا ع وَ تَدْعُو اللَّهَ عِنْدَهُ حَتَّی یَرْزُقَكَ وَلَداً فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَی هُنَاكَ فِی حَوَائِجَ فَقُضِیَتْ لِی قَالَ الْحَاكِمُ فَقَصَدْتُ الْمَشْهَدَ عَلَی سَاكِنِهِ السَّلَامُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الرِّضَا ع أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَداً ذَكَراً فَجِئْتُ إِلَی أَبِی مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرَّزَّاقِ وَ أَخْبَرْتُهُ بِاسْتِجَابَةِ اللَّهِ تَعَالَی فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَوَهَبَ لِی وَ أَعْطَانِی وَ أَكْرَمَنِی عَلَی ذَلِكَ قال مصنف هذا الكتاب ره لما استأذنت الأمير السعيد ركن الدولة فی زيارة مشهد الرضا ع فأذن لی فی ذلك فی رجب من سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة فلما انقلبت عنه ردنی فقال لی هذا مشهد مبارك قد زرته و سألت الله تعالی حوائج كانت فی نفسی فقضاها لی فلا تقصر فی الدعاء لی هناك و الزيارة عنی فإن الدعاء فيه مستجاب فضمنت ذلك له و وفيت به فلما عدت من المشهد علی ساكنه التحية و السلام و دخلت إليه فقال لی هل دعوت لنا و زرت عنا فقلت نعم فقال لی قد أحسنت قد صح لی أن الدعاء فی ذلك المشهد مستجاب
مخاطب
جوان ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کتاب داستان كوتاه