عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 324 ) شمارهی 1905
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام
خلاصه
مؤلف اين کتاب رحمه الله گويد: در سال سيصد و پنجاه و دو من از رکن الدوله تقاضای جواز برای رفتن به زيارت حضرت رضا عليه السلام کردم، در ماه رجب آن سال جواز من صادر شد و به دست من داد. وقتی بيرون آمدم مرا دوباره صدا زد و گفت: اين زيارتگاه مبارکی است و من آنجا به زيارت رفته ام، و از خدا حاجت هايی خواسته ام و همه را اجابت فرموده، از تو میخواهم که مرا در آنجا از دعا فراموش نکنی و از جانب من نيز آن حضرت را زيارت کنی! زيرا دعا در آن مکان مستجاب است، من اين را برای او تعهد کردم، و بدان وفا هم نمودم، چون از آنجا – که بر ساکن آن درود و و سلام باد – بازگشتم و نزد رکن الدوله رفتم، از من پرسيد: آيا ما را دعا کردی و از جانب ما زيارت نمودی؟ گفتم: آری، گفت: احسنت! آفرين! به من صابت شده است که دعا در آن مزار شريف، مستجاب است
متن فارسی
مؤلف اين کتاب رحمه الله گويد: در سال سيصد و پنجاه و دو من از رکن الدوله تقاضای جواز برای رفتن به زيارت حضرت رضا عليه السلام کردم، در ماه رجب آن سال جواز من صادر شد و به دست من داد. وقتی بيرون آمدم مرا دوباره صدا زد و گفت: اين زيارتگاه مبارکی است و من آنجا به زيارت رفته ام، و از خدا حاجت هايی خواسته ام و همه را اجابت فرموده، از تو میخواهم که مرا در آنجا از دعا فراموش نکنی و از جانب من نيز آن حضرت را زيارت کنی! زيرا دعا در آن مکان مستجاب است، من اين را برای او تعهد کردم، و بدان وفا هم نمودم، چون از آنجا – که بر ساکن آن درود و و سلام باد – بازگشتم و نزد رکن الدوله رفتم، از من پرسيد: آيا ما را دعا کردی و از جانب ما زيارت نمودی؟ گفتم: آری، گفت: احسنت! آفرين! به من صابت شده است که دعا در آن مزار شريف، مستجاب است
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْحُسَیْنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُنَانٍ الطَّائِیُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا مَنْصُورِ بْنَ عَبْدِ الرَّزَّاقِ یَقُولُ لِلْحَاكِمِ بِطُوسَ الْمَعْرُوفِ بِالْبِيوَرْدِیِّ هَلْ لَكَ وَلَدٌ فَقَالَ لَا فَقَالَ لَهُ أَبُو مَنْصُورٍ لِمَ لَا تَقْصِدُ مَشْهَدَ الرِّضَا ع وَ تَدْعُو اللَّهَ عِنْدَهُ حَتَّی یَرْزُقَكَ وَلَداً فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ تَعَالَی هُنَاكَ فِی حَوَائِجَ فَقُضِیَتْ لِی قَالَ الْحَاكِمُ فَقَصَدْتُ الْمَشْهَدَ عَلَی سَاكِنِهِ السَّلَامُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عِنْدَ الرِّضَا ع أَنْ یَرْزُقَنِی وَلَداً فَرَزَقَنِی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَداً ذَكَراً فَجِئْتُ إِلَی أَبِی مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الرَّزَّاقِ وَ أَخْبَرْتُهُ بِاسْتِجَابَةِ اللَّهِ تَعَالَی فِی هَذَا الْمَشْهَدِ فَوَهَبَ لِی وَ أَعْطَانِی وَ أَكْرَمَنِی عَلَی ذَلِكَ قال مصنف هذا الكتاب ره لما استأذنت الأمير السعيد ركن الدولة فی زيارة مشهد الرضا ع فأذن لی فی ذلك فی رجب من سنة اثنتين و خمسين و ثلاثمائة فلما انقلبت عنه ردنی فقال لی هذا مشهد مبارك قد زرته و سألت الله تعالی حوائج كانت فی نفسی فقضاها لی فلا تقصر فی الدعاء لی هناك و الزيارة عنی فإن الدعاء فيه مستجاب فضمنت ذلك له و وفيت به فلما عدت من المشهد علی ساكنه التحية و السلام و دخلت إليه فقال لی هل دعوت لنا و زرت عنا فقلت نعم فقال لی قد أحسنت قد صح لی أن الدعاء فی ذلك المشهد مستجاب
مخاطب
جوان ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
کتاب داستان كوتاه