عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج2، ص 333 ) شمارهی 1916
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > کرامات و معجزات امام رضا (عليه السلام) > معجزات حرم امام
خلاصه
ابوالعباس احمد بن محمد حاکم رضی الله عنه گويد: از عامر بن عبدالله بيوردی که حاکم مرو بود – و او از جمله محدّثين به شمار میرفت – شنيدم میگفت: در طوس به زيارت مرقد شريف علی بن موسی الرضا عليهما السلام رفتم، و در آنجا مردی ترک زبان را ديدم که به قبه وارد شد و بالين سر امام ايستاد و شروع کرد به گريه کردن و اشک ريختن و به زبان ترکی دعا میکرد و میگفت: پروردگار من! اگر فرزندم زنده است فاصله ميان من و او را برگير و مرا به او و او را به من برسان، و اگر از دنيا رفته است مرا از خبر او و محلّ دفنش آگاه ساز، و چون من زبان ترکی میدانستم، حاجت او را فهميدم، پيش رفته پرسيدم: چرا بی تابی میکنی؟ چه مشکلی داری؟ گفت: من فرزندی داشتم که در جنگ اسحاق آباد با من بود، و او را گم کردم و ندانستم چه شد، و سال هاست که از او خبری ندارم، و مادرش شبانه روز مرتب در غم او میگريد و ناله میکند، و من آمده ام اينجا و دعا میکنم که خداوند اين مشکلم را حل کند، چون شنيده ام دعا در اين مکان مستجاب است. عامر بن عبدالله گويد: من دلم برای او سوخت و دست او را گرفته از حرم بيرون بردم تا به خانه ببرم و از او پذيرائی کنم، وقتی که از آن مسجد خارج شديم، جوانی به ما برخورد که قامتی کشيده داشت و تازه پشت لبش سبز شده بود و جامه ای وصله دار بر تن داشت. وقتی آن مرد چشمش به او افتاد برخاست و او را در آغوش گرفت و بنا کرد به گريه کردن و هر دو يک ديگر را شناختند، و اين همان پسرش بود که سال ها انتظار ديدن او را داشت و در حرم دعا میکرد که خدا او را به وی برساند يا از او خبری به گوشش برسد.
گويد: از او پرسيدم چگونه تو به اينجا آمدی؟ گفت: پس از قضيه اسحاق آباد به طبرستان رفتم و مردی از اهل ديلم مرا به خانه خود برد و تربيت کرد، و اکنون که به سن بلوغ رسيدم، به سراغ پدر و مادرم که از آن دو هيچ گونه خبری نداشتم بيرون آمدم، و چون راه را نمیدانستم با گروهی که به اين سو رهسپار بودند همراه شدم و به اينجا رسيدم. آن مرد ترک زبان گفت: من از اين مرقد شريف چيزی که يقين مرا محکم نمود ديدم، و اکنون قسم ياد میکنم و بر خود واجب میگردانم که از مجاورت اين مشهد تا زنده هستم دست برندارم.
حمد و ستايش از اول، تا انتها، ظاهر و باطن همه و همه، مخصوص خداست و درود و سلام بر محمد، برگزيده خدا و خاندان او و سلام و تحيا بسيار بر آنان باد!
متن فارسی
ابوالعباس احمد بن محمد حاکم رضی الله عنه گويد: از عامر بن عبدالله بيوردی که حاکم مرو بود – و او از جمله محدّثين به شمار میرفت – شنيدم میگفت: در طوس به زيارت مرقد شريف علی بن موسی الرضا عليهما السلام رفتم، و در آنجا مردی ترک زبان را ديدم که به قبه وارد شد و بالين سر امام ايستاد و شروع کرد به گريه کردن و اشک ريختن و به زبان ترکی دعا میکرد و میگفت: پروردگار من! اگر فرزندم زنده است فاصله ميان من و او را برگير و مرا به او و او را به من برسان، و اگر از دنيا رفته است مرا از خبر او و محلّ دفنش آگاه ساز، و چون من زبان ترکی میدانستم، حاجت او را فهميدم، پيش رفته پرسيدم: چرا بی تابی میکنی؟ چه مشکلی داری؟ گفت: من فرزندی داشتم که در جنگ اسحاق آباد با من بود، و او را گم کردم و ندانستم چه شد، و سال هاست که از او خبری ندارم، و مادرش شبانه روز مرتب در غم او میگريد و ناله میکند، و من آمده ام اينجا و دعا میکنم که خداوند اين مشکلم را حل کند، چون شنيده ام دعا در اين مکان مستجاب است. عامر بن عبدالله گويد: من دلم برای او سوخت و دست او را گرفته از حرم بيرون بردم تا به خانه ببرم و از او پذيرائی کنم، وقتی که از آن مسجد خارج شديم، جوانی به ما برخورد که قامتی کشيده داشت و تازه پشت لبش سبز شده بود و جامه ای وصله دار بر تن داشت. وقتی آن مرد چشمش به او افتاد برخاست و او را در آغوش گرفت و بنا کرد به گريه کردن و هر دو يک ديگر را شناختند، و اين همان پسرش بود که سال ها انتظار ديدن او را داشت و در حرم دعا میکرد که خدا او را به وی برساند يا از او خبری به گوشش برسد.
گويد: از او پرسيدم چگونه تو به اينجا آمدی؟ گفت: پس از قضيه اسحاق آباد به طبرستان رفتم و مردی از اهل ديلم مرا به خانه خود برد و تربيت کرد، و اکنون که به سن بلوغ رسيدم، به سراغ پدر و مادرم که از آن دو هيچ گونه خبری نداشتم بيرون آمدم، و چون راه را نمیدانستم با گروهی که به اين سو رهسپار بودند همراه شدم و به اينجا رسيدم. آن مرد ترک زبان گفت: من از اين مرقد شريف چيزی که يقين مرا محکم نمود ديدم، و اکنون قسم ياد میکنم و بر خود واجب میگردانم که از مجاورت اين مشهد تا زنده هستم دست برندارم.
حمد و ستايش از اول، تا انتها، ظاهر و باطن همه و همه، مخصوص خداست و درود و سلام بر محمد، برگزيده خدا و خاندان او و سلام و تحيا بسيار بر آنان باد!
متن عربی
حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْحَاكِمُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیٍّ عَامِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْبِيوَرْدِیَّ الْحَاكِمَ بِمَرْوِ الرُّودِ وَ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ الْحَدِيثِ یَقُولُ حَضَرْتُ مَشْهَدَ الرِّضَا ع بِطُوسَ فَرَأَیْتُ رَجُلًا تُرْكِیّاً قَدْ دَخَلَ الْقُبَّةَ وَ وَقَفَ عِنْدَ الرَّأْسِ وَ جَعَلَ یَبْكِی وَ یَدْعُو بِالتُّرْكِیَّةِ وَ یَقُولُ یَا رَبِّ إِنْ كَانَ ابْنِی حَیّاً فَاجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ إِنْ كَانَ مَیِّتاً فَاجْعَلْنِی مِنْ خَبَرِهِ عَلَی عِلْمٍ وَ مَعْرِفَةٍ قَالَ وَ كُنْتُ أَعْرِفُ اللُّغَةَ التُّرْكِیَّةَ فَقُلْتُ لَهُ أَیُّهَا الرَّجُلُ مَا لَكَ فَقَالَ كَانَ لِی وَلَدٌ وَ كَانَ مَعِی فِی حَرْبِ إِسْحَاقْآبَادَ فَفَقَدْتُهُ وَ لَا أَعْرِفُ خَبَرَهُ وَ لَهُ أُمٌّ تُدِيمُ الْبُكَاءَ عَلَیْهِ فَأَنَا أَدْعُو اللَّهَ تَعَالَی هَاهُنَا فِی ذَلِكَ لِأَنِّی سَمِعْتُ أَنَّ الدُّعَاءَ فِی هَذَا الْمَشْهَدِ مُسْتَجَابٌ قَالَ فَرَحِمْتُهُ وَ أَخَذْتُهُ بِیَدِهِ وَ أَخْرَجْتُهُ لِأُضِيفَهُ ذَلِكَ الْیَوْمَ فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنَ الْمَسْجِدِ لَقِیَنَا رَجُلٌ شَابٌّ طُوَالٌ مُخْتَطٌّ عَلَیْهِ مُرَقَّعَةٌ فَلَمَّا أَبْصَرَ بِذَلِكَ التُّرْكِیِّ وَثَبَ إِلَیْهِ فَعَانَقَهُ وَ بَكَی وَ عَرَفَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ فَإِذَا هُوَ ابْنُهُ الَّذِی كَانَ یَدْعُو اللَّهَ تَعَالَی أَنْ یَجْمَعَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ أَوْ یَجْعَلَهُ مِنْ خَبَرِهِ عَلَی عِلْمٍ عِنْدَ قَبْرِ الرِّضَا ع قَالَ فَسَأَلْتُهُ كَیْفَ وَقَعْتَ إِلَی هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ وَقَعْتُ إِلَی طَبَرِسْتَانَ بَعْدَ حَرْبِ إِسْحَاقْآبَادَ وَ رَبَّانِی دَیْلَمِیٌّ هُنَاكَ فَالْآنَ لَمَّا كَبِرْتُ خَرَجْتُ فِی طَلَبِ أَبِی وَ أُمِّی وَ قَدْ كَانَ خَفِیَ عَلَیَّ خَبَرُهُمَا وَ كُنْتُ مَعَ قَوْمٍ أَخَذُوا الطَّرِيقَ إِلَی هَاهُنَا فَجِئْتُ مَعَهُمْ فَقَالَ ذَلِكَ التُّرْكِیُّ قَدْ ظَهَرَ لِی مِنْ أَمْرِ هَذَا الْمَشْهَدِ مَا صَحَّ لِی بِهِ یَقِينِی وَ قَدْ آلَیْتُ عَلَی نَفْسِی أَنْ لَا أُفَارِقَ هَذَا الْمَشْهَدَ مَا بَقِيتُ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ أَوَّلًا وَ آخِراً وَ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيرا
مخاطب
جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران
قالب
سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه