عیون اخبارالرضا (علیه آلاف تحیه و ثنا) ( ج1. ص83 ) شمارهی 204
موضوعات
معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام موسی کاظم (عليه السلام) > شهادت امام کاظم (عليه السلام) > تشييع بدن امام کاظم (عليه السلام)
خلاصه
حسن بن عبدالله صيرفی از قول پدرش گفت: موسی بن جعفر عليهما السّلام در زندان سندیّ بن شاهک وفات يافت و حضرت را بر تابوتی گذاشته و نداء کردند: اين امام رافضی است، او را بشناسيد. وقتی آن بزرگوار را به محلّ شرطه ها آوردند، چهار نفر برخاستند و صدا زدند: هر کس می خواهد خبيث ابن خبيث (العياذ بالله) را ببيند، بيرون بيايد.
در اين هنگام سليمان بن ابی جعفر(عموی هارون) از قصرش بيرون آمد و به کنار شط رفت و داد و فرياد و غلغله به گوشش رسيد، از غلامان و کنيزانش پرسيد: چه خبر است؟
گفتند: سندیّ بن شاهک بر جنازه موسی بن جعفر عليهما السّلام نداء می کند. او به غلامان و فرزندانش گفت: آن ها به زودی به قسمت غرب(شهر) می روند وقتی از آن جا عبور کردند با غلامان خود به آن جا برويد و جنازه را از دست آن ها بگيريد، اگر مقاومت کردند، آن ها را بزنيد و لباس های سياهشان(لباس های فرم) را پاره کنيد. وقتی جنازه را از آن قسمت عبور دادند، غلامان به آن جا رفتند و آن ها را زدند و لباس های فرمشان را پاره کردند و جنازه آن حضرت را گرفتند و بر سر چهار راه قرار دادند و مناديان نداء دادند: هر کس می خواهد طیّب بن طیّب، موسی بن جعفر عليهما السّلام را ببيند، بيرون بيايد. مردم جمع شدند و حضرت را غسل دادن و حنوطی گران بها، ايشان را حنوط کردند و سليمان بن ابی جعفر آن حضرت را در کفنی از بُرد يمانی که برای خود به قيمت دو هزار و پانصد دينار خريده بوده و تمام قرآن بر آن نوشته شده بود، کفن کرد، و خود با پای برهنه، بدون عمامه و گريبان چاک، آن حضرت عليه السّلام را تشييع کرد و در «مقابر قريش» دفن نمود. خبر به هارون رسيد، هارون نامه ای به سليمان بن ابی جعفر نوشت و از او تشکّر کرد و گفت: خداوند به تو جزای خير بدهد، به خدا قسم سندیّ بن شاهک ملعون، اين کارها را بدون دستور ما انجام داده است.
متن فارسی
حسن بن عبدالله صيرفی از قول پدرش گفت: موسی بن جعفر عليهما السّلام در زندان سندیّ بن شاهک وفات يافت و حضرت را بر تابوتی گذاشته و نداء کردند: اين امام رافضی است، او را بشناسيد. وقتی آن بزرگوار را به محلّ شرطه ها آوردند، چهار نفر برخاستند و صدا زدند: هر کس می خواهد خبيث ابن خبيث (العياذ بالله) را ببيند، بيرون بيايد.
در اين هنگام سليمان بن ابی جعفر(عموی هارون) از قصرش بيرون آمد و به کنار شط رفت و داد و فرياد و غلغله به گوشش رسيد، از غلامان و کنيزانش پرسيد: چه خبر است؟
گفتند: سندیّ بن شاهک بر جنازه موسی بن جعفر عليهما السّلام نداء می کند. او به غلامان و فرزندانش گفت: آن ها به زودی به قسمت غرب(شهر) می روند وقتی از آن جا عبور کردند با غلامان خود به آن جا برويد و جنازه را از دست آن ها بگيريد، اگر مقاومت کردند، آن ها را بزنيد و لباس های سياهشان(لباس های فرم) را پاره کنيد. وقتی جنازه را از آن قسمت عبور دادند، غلامان به آن جا رفتند و آن ها را زدند و لباس های فرمشان را پاره کردند و جنازه آن حضرت را گرفتند و بر سر چهار راه قرار دادند و مناديان نداء دادند: هر کس می خواهد طیّب بن طیّب، موسی بن جعفر عليهما السّلام را ببيند، بيرون بيايد. مردم جمع شدند و حضرت را غسل دادن و حنوطی گران بها، ايشان را حنوط کردند و سليمان بن ابی جعفر آن حضرت را در کفنی از بُرد يمانی که برای خود به قيمت دو هزار و پانصد دينار خريده بوده و تمام قرآن بر آن نوشته شده بود، کفن کرد، و خود با پای برهنه، بدون عمامه و گريبان چاک، آن حضرت عليه السّلام را تشييع کرد و در «مقابر قريش» دفن نمود. خبر به هارون رسيد، هارون نامه ای به سليمان بن ابی جعفر نوشت و از او تشکّر کرد و گفت: خداوند به تو جزای خير بدهد، به خدا قسم سندیّ بن شاهک ملعون، اين کارها را بدون دستور ما انجام داده است.
متن عربی
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ النَّیْسَابُورِیُّ بِنَیْسَابُورَ فِی شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِ مِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الصَّیْرَفِیِّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ تُوُفِّیَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ع فِی یَدِ السِّنْدِیِّ بْنِ شَاهَکَ فَحُمِلَ عَلَی نَعْشٍ وَ نُودِیَ عَلَیْهِ هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ فَلَمَّا أُتِیَ بِهِ مَجْلِسَ الشُّرْطَةِ أَقَامَ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ فَنَادَوْا أَلَا مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الْخَبِيثَ بْنَ الْخَبِيثِ فَلْیَخْرُجْ وَ خَرَجَ سُلَیْمَانُ بْنُ أَبِی جَعْفَرٍ الْجَعْفَرِیُّ عَنْ قَصْرِهِ إِلَی الشَّطِّ فَسَمِعَ الصِّیَاحَ وَ الضَّوْضَاءَ فَقَالَ لِغِلْمَانِهِ وَ لِوُلْدِهِ مَا هَذَا قَالُوا السِّنْدِیُّ بْنُ شَاهَکَ یُنَادِی عَلَی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ ع عَلَی نَعْشِهِ فَقَالَ لِوُلْدِهِ وَ غِلْمَانِهِ یُوشِکُ أَنْ یَفْعَلَ هَذَا بِهِ فِی الْجَانِبِ الْغَرْبِیِّ فَإِذَا عَبَرَ بِهِ فَانْزِلُوا مَعَ غِلْمَانِکُمْ فَخُذُوهُ مِنْ أَیْدِيهِمْ فَإِنْ مَانَعُوکُمْ فَاضْرِبُوهُمْ وَ خَرِّقُوا مَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّوَادِ فَلَمَّا عَبَرُوا بِهِ نَزَلُوا إِلَیْهِمْ فَأَخَذُوهُ مِنْ أَیْدِيهِمْ وَ ضَرَبُوهُمْ وَ خَرَّقُوا عَلَیْهِمْ مِنْ سَوَادِهِمْ وَ وَضَعُوهُ فِی مَفْرَقِ أَرْبَعَةِ طُرُقٍ وَ أَقَامَ الْمُنَادِينَ یُنَادَی أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الطِّیِّبَ بْنَ الطَّیِّبِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ ع فَلْیَخْرُجْ وَ حَضَرَ الْخَلْقُ وَ غُسِّلَ وَ حُنِّطَ بِحَنُوطٍ فَاخِرٍ وَ کَفَّنَهُ بِکَفَنٍ فِيهِ حِبَرَةٌ اسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَیْنِ وَ خَمْسِمِائَةِ دِينَارٍ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ کُلُّهُ وَ احْتَفَی وَ مَشَی فِی جَنَازَتِهِ مُتَسَلِّباً مَشْقُوقَ الْجَیْبِ إِلَی مَقَابِرِ قُرَیْشٍ فَدَفَنَهُ ع هُنَاکَ وَ کَتَبَ بِخَبَرِهِ إِلَی الرَّشِيدِ فَکَتَبَ الرَّشِيدُ إِلَی سُلَیْمَانَ بْنِ أَبِی جَعْفَرٍ وَصَلَتْکَ رَحِمٌ یَا عَمِّ وَ أَحْسَنَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ اللَّهِ مَا فَعَلَ السِّنْدِیُّ بْنُ شَاهَکَ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی مَا فَعَلَهُ عَنْ أَمْرِنَا
مخاطب
جوان ، میانسال
قالب
سخنرانی ، کتاب داستان بلند و رمان