معجزات حضرت ابوالحسن امام رضا (از ولادت تا شهادت مظلومانه)  ( صص118-120 ) شماره‌ی 2081

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > سيره علمی > علم غيب امام رضا (عليه السلام) = (علم نسبت به نيت بندگان)

خلاصه

از جمله کرامات امام رضا علیه السلام : اطلاع امام رضا ع از امانت هایی که پدرش نزد همسر خود برای امام بعد از خود به ودیعه گذاشته وپیشگویی از شهادت خود به دست مامون عباسی.

متن

• مظلویت در اوج اقتدار حسن ابن جهم میگوید هنگامی که امام رضا در مناظره با همه علما پیروز شد و دانش واقعی اهل بیت را ظاهر کرد به خانه رفت و من به دنبال آن حضرت حرکت کردم به ایشان عرض کردم: ای فرزند رسول خدا؛ خداوند را حمد میکنم که هر چه شما فرمودید به بهترین وجه - مأمون پذیرفت و تو را گرامی داشت. در این هنگام امام رضا ا به من فرمود: ای پسر حجم ؛ گرامی داشتن او ترا مغرور نکند، همانا به زودی او مرا به وسیله سم به شهادت میرساند و او ظالم و قاتل من است. بدان این امری است معهود ، که از پدرانم به من رسیده است و آنها از پیامبر اکرم نقل کرده اند و این حرف را تا مادامی که زنده هستم پوشیده بدار .۱ - اثبات الهداة : ۳٫ ۲۶۲ ح ۳۸ • دیگر هیچگاه بسوی شما برنمی گردم حسن بن علی و شاء می گوید: امام رضا فرمود هنگامی که خواستم از مدینه حرکت کنم خانواده ام را جمع کردم و به آنها دستور دادم تا برای غربت من گریه کنند و صدای گریه آنها را بشنوم، سپس دوازده هزار دینار در بین آنها تقسیم کردم و به آنها گفتم: دیگر هیچ گاه به سوی شما برنمی گردم. ۲ - اثباة الهداة : ۳٫ ۲۷۲ - ۶۶ • پدر بزرگوارم را در زندان کشتند مسافر، غلام امام موسی بن جعفر می گوید: امام رضا ع طبق دستور امام کاظم ع تا موقعی که آن جناب زنده بود در خانه پدر بزرگوارشان میخوابید من هر شب بستر امام رضا را در دهلیز خانه می انداختم، آن حضرت بعد از نماز عشا به آن خانه تشریف می آورد و صبح به خانه خود می رفت. چهار سال به دین منوال گذشت تا اینکه شبی از شبها من بستر مبارکش را انداختم، ولی آن حضرت نیامد. خانواده امام کاظم الله به وحشت افتادند و نگرانی فراوان، آنها را فراگرفت. صبحگاهان زمانی که امام الله به حجره ام احمد (همسر امام کاظم ) تشریف آورد فرمود و دایع امامت را که پدرم به تو سپرده بود به من بده؟. ام احمد شروع به گریه و زاری نمود و به صورت خود لطمه می زد و گریبان چاک نمود و میگفت به خدا سوگند؛ سید و مولایمان به شهادت رسید. امام رضا به ایشان فرمود: آرام باشید و این خبر را ظاهر نکنید تا خبر از بغداد به مدینه برسد. آنگاه ام احمد کیسه ای که هزار یا چهار هزار دینار در آن بود به امام رضا داد و گفت: امام کاظم الله به من فرموده این پول در نزد تو باشد و کسی از فرزندانم را به آن آگاه نکن و بعد از شهادتم هر کدام از فرزندانم که از تو طلب کردند به آن بده و شما آن را طلب کردید. بعد از آن روز امام رضا به آن خانه نیامد و چیزی نگذشت که خبر شهادت امام کاظم به مدینه رسید.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب معارفی