• دشمنی طریق ستمکاران عید قربان فرا رسید، مأمون به حضرت علی بن موسى الرضا الله عرضه داشت: یابن عم؛ میخواهم از حضورتان تقاضا کنم، شما فردا (عید قربان) برای نماز عید تشریف ببرید و مردم را بهره مند فرمائید. (نظر مأمون ارزیابی احساسات مردم بود و یا اینکه میخواست با این وسیله احترام نخست و برگردانیدن آن حضرت را بیازارد و یا قدرت خود را به مردم نشان بدهد. ) امام با توجه و علم به طرز تفکر مأمون فرمود: مرا معزور بدار و خودت نماز عید را به جماعت بخوان؟ مأمون گفت: نه حتماً باید خواهش مرا بپذری و خود را به عنوان مقام ولایت عهدی کشورهای اسلامی معرفی کنی . امام فرمود: من اگر بخواهم خواسته تو را پاسخ مثبت دهم آنچنانکه خلفاء قبل از تو برای نماز میرفتند نمی روم. من با تشریفات مادی و کودکانه با زرق و برق و يساول و قراول به عبادت حق نمی پردازم. من نماز عید را که جنبه شکرانه نعمت ارزنده اسلامیت و پیروی قرآن دارد با مراسم پوچ حکومت ظاهری نمیآمیزم. اگر میخواهی من به عنوان نماز عید بیرون روم، آن طور که اسلام دستور داده و جد اعلایم رسول خدا و جـدم عـلـى عالى علیهما السلام عمل می نمودند، بسوی نمازگاه خواهم رفت و خلق الله را به نماز عید به گونه واقعی و با چهره آموزنده اش آشنا خواهم نمود. مأمون بدون اینکه با حقیقت آشنا باشد و یا تحت تأثیر نقشه خود موافقت کرد و بنا شد فردا صبح درباریان، امراء ارتش، کارگزاران دولت و طبقات مختلف در پیشگاه ولایت عظمای اسلام حاضر و در خدمت آن حضرت به محل نماز رهسپار گردند. این مژده مسرت بخش الهی به اهالی شهر طبقات لشکری و کشوری ابلاغ گردید. تا همگام آماده تشریف به محضر امام شده و به اشراف حضرت به افتخار انجام نماز عید نائل آیند. مردم مسلمان، اعیان، امراء، صاحب منصبان دولت لباس نو پوشیدند خود را آراسته به کفشهای خوش دوخت نمودند، افسران چکمه ها و لباس های تازه خویش را بر تن کرده و بر مرکبهای راهوار سوار و در پیشگاه مقام ولایت حضور به هم رسانیدند. جمعیت انبوه و متراکم غرق در تشریفات ظاهر فریب و خیره کننده آماده اند با شعار و بهره برداری از مراسم تظاهرات بیشتری نشان دهند. مردم شهر برای تماشای موکب ولایت عهدی جلو منزل در پشت بامها رفتند. جمعیت موج میزند تراکم مردم بی سابقه است. مردم بی صبرانه منتظر دیدار یک منظره و برنامه اسلامی به مفهوم واقعی آن (که چند سال است از دیدن و شرکت در آن محروم بودند) هستند. امروز روز تاریخی بی نظیری است جامعه مسلمانان پس از علی این چنین منظره روح افزایی ندیده و با طرز نماز خواندن رسول خدا و اوصیاء گرامی ایشان آشنا نشده اند. یک امروز مردم مسلمان برای دیدن این مراسم زنده و تحرک آور و ایــن دستور با عظمت وسیله رهبر واقعی از نزدیک اجتماع کردند. ولی الله اعظم نخست غسل نمود سپس عمامه سپیدی بر سر بست دو سر عمامه را از چپ و راست ) دو تحت الحنک یکی بر سینه مبارک و دیگری میان دو شانه خود قرار داد. دامان جامه را جمع کرد، پاهای مبارک را برهنه نمود زیر جامه را تا ساق پا بالا برد آنگاه عصایی به دست گرفت و سر را به سوی آسمان بلند کرد و با صدائی رسا فرمود : «الله اکبر ، الله اکبر ، الله اكبر ، الله اکبر» و از افق خانه طلوع نموده و بیرون آمد. راوی گوید بخدا سوگند؛ وقتی آوای کوبنده و دل انگیز تکبیرات حضرت طنین افکند شد گویا تمام موجودات همگان با آن حضرت هماهنگی نموده و تکبیر گفتند. امام بر آستانه خانه ایستاد و با صدای پر طنین و با شکوه خود فرمود : «الله اکبر، الله اکبر، الله اكبر ، الله اكبر على ما هدانا ؛ الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام و الحمد لله على ما ابلانا » . جمعیت یک باره و با یک صدا تکبیر گفتند شوری بزرگ هیجانی چشم گیر بوجود آمد، صدای گریه تماشا چیان از فرط شوق بلند شد گوئی شهر مرو یکپارچه تضرع و زاری شده و همه مردم به سوی خدای قادر با دیده گریان روی آور شده اند. منظره ساده و عاری از تشریفات پوچ وضع | لباس و قیافه روحانی و پرشکوه امام برنامه شکوهمند و دل انگیز مقام خلافت، اعیان مملکت را تحت تأثیر قرار داد. حقیقت در دیدگانش نمودار گردید، به اشتباه خود آگاه شد. بر اثر همین جذبه خنجر و کاردها را از کمر کشیده ، بند کفش ها را پاره کردند، تسمه کفشهایشان را بریدند و آنها را به کناری انداختند و با پای برهنه به دنبال ولی الله اعظم حرکت کردند. هر ده قدم یک بار امام توقف میکرد چهار بار تکبیر می گفت. گوئیا همه کائنات با آن حضرت هماهنگی مینمودند. قدری از راه سپری شد اما ... بدیهی است که گزارش حرکت و اجراء پای بند هستی برخیز و خود برای نماز برو و گرنه با این وضعی که امام به نماز میرود خلافت از دست تو خارج خواهد گردید و پایان نماز امام برنامه به مأمون میرسید از این لحاظ فضل بن سهل سراسیمه وارد شد و انگشت بر روی رگ احساس مأمون نهاده و گفت امیر اگر به خلافت خود آخرین لحظه خلافت تو است. بر اثر گزارش پر آب و تاب فضل بن سهل مأمون ناراحت شد، خیال سوء قصد سوءظن او را تقویت کرد فکر انقلاب ناراضیان، دوستان مقام ولایت چون خطری بزرگ و آتشی سوزان وی را مضطرب و از فضل چاره جوئی نمود گفت ای فضل؛ چه کنم و چگونه این احساسات را خفه کنم نظرت چیست؟ آن بینوا هم خواست قلبی و نظر مأمون را بر زبان آورد و اظهار داشت: به نظر من صحیح آن است که حضرت را از میان راه برگردانی و خود با جمعیت به نمازگاه بروی. نظر فضل مورد پسند مقام خلافت است. به زودی غلامی از دربار خلافت مأموریت یافت، حضرت را از میان راه تحت عنوان این پیام: «پسر عم می گوید به زحمت شما راضی نیستم برگردید خودم به نماز میروم برگرداند. امام مظلوم کفشهای خود را طلبید پوشید و به سوی منزل مراجعت فرمود. بدیهی است که این توهین برای حضرت و دوستان آن حضرت دردآور و ناراحت کننده بود و برای مشتی مردم متملق وسیله ای شد که برای خود شیرینی و جلب رضایت مأمون، از آن حضرت کناره گرفتند و حضرت با ناراحتی به منزل برگشت. (صحيفة الابرار : ۲ ٫ ۳۱۷ - ۵۶، الوقايع و الحوادث : ۶ ٫ ۱۴۵. )