· مناظره با پیروان ادیان و مکاتب
مأمون پس از تحمیل مقام ولایت عهدی بر امام علی بن موسی الرضا (ع) در خراسان جلسات گسترده ی بحث و مناظره تشکیل داد و از اکابر علمای زمان از مسلمان و غیر مسلمان به این جلسات دعوت کرد.
اگرچه انگیزه ی اصلی مأمون از تشکیل این جلسات این بود که مقام والای امام را تنها در بعد علمی منحصر کند و تدریجاً از سیاست دور نماید و به این ترتیب شعار تفکیک دین از سیاست را عملی کند.
از سوی دیگر مامون در پی این مطلب بود که اذهان عمومی را به جلسات مناظره معطوف دارد و برنامه ای برای سرگرمی توده ی مردم فراهم آورد تا ذهن آنها از مسائل اصلی جامعه و جنایات دستگاه حاکمه منحرف شود.
اگرچه در آن مجالس مدعیان سخت در تنگنا قرار میگرفتند و امام رضا (ع) تمام راه های جواب را بر آنها میبست و ضعف و ناتوانی آنها را آشکار می ساخت خود امام (ع) نیز که از قصد مأمون آگاهی داشت می فرمود:
«هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان با اهل انجیل به انجیل شان با اهل زبور به زبورشان با ستاره پرستان به شیوه ی عبرانی شان با مؤبدان به شیوه ی
98
پارسی شان با رومیان به سبک خودشان و با اهل بحث و گفت وگو به زبانهای خودشان استدلال نمایم همه را به تصدیق وادار کنم.» (۱) ۱- بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۷۵
گرچه مناظرات امام فراوان است ولی از همه مهمتر هفت مناظره است که ذیلاً فهرست آن از نظر میگذرد :
این مناظرات را عالم بزرگوار مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا آورده و مرحوم علامه مجلسی نیز در جلد ۴۹ بحار الانوار از کتاب عیون نقل کرده و در کتاب مسند الامام الرضا، جلد ۲ نیز آمده است:
۱ - مناظره با جاثلیق( رئیس اسقفهای مسیحی )
مناظره با رأس الجالوت( رئیس علمای یهودی )
مناظره با هرمز اکبر( رئیس علمای زرتشتی )
۴- مناظره با عمران صابئی (رئیس علمای صابئی )
مناظره با سلیمان مروزی (فیلسوف مسلمان )
مناظره با علی بن محمد بن جهم (رئیس ناصبی ها )
مناظره با ارباب مذاهب مختلف بصره
به عنوان نمونه به سراغ مناظره با جاثلیق که در یکی از جلسات بزرگ مأمون واقع شده می رویم :
در عیون اخبار الرضا در این باره چنین میخوانیم هنگامی که علی بن موسی الرضا (ع) وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را همچون جائلیق عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت پیشوای بزرگ (یهودیان و رؤسای صابئین و هر مزاکبر پیشوای بزرگ زردشتیان و سنطاس رومی عالم بزرگ نصرانی و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت
99
کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را .
فضل بن سهل آنها را دعوت کرد هنگامی که جمع شدند نزد مأمون آمد و گفت: همه حاضرند !
مأمون گفت: همه ی آنها داخل شوند پس از ورود به همه خوش آمد گفت. سپس افزود: من شما را برای کار خیری دعوت کرده ام و دوست دارم با پسر عمویم که اهل مدینه است و تازه بر من وارد شده مناظره کنید فردا همگی نزد من آیید و احدی از شما غیبت نکند.
همه گفتند چشم همه سر به فرمانیم و فردا صبح همگی نزد تو خواهیم آمد.
فضل بن سهل نوفلی گوید ما خدمت امام علی بن موسی الرضا (ع) مشغول صحبت بودیم که ناگاه یا سر خادم که عهده دار کارهای حضرت بود وارد شد و گفت: مأمون به شما سلام میرساند و میگوید برادرت به قربانت باد! اصحاب مكاتب مختلف و ارباب ادیان و علمای علم کلام از تمام فرق و مذاهب جمع اند. اگر دوست دارید قبول زحمت فرموده فردا به مجلس ما آیید و سخنان آنها را بشنوید و اگر دوست ندارید اصرار نمیکنم و نیز اگر مایل باشید ما به خدمت شما می آییم و این برای ما آسان است
امام (ع) در یک گفتار کوتاه و پرمعنا فرمود: سلام مرا به مأمون برسان و بگو میدانم چه میخواهی؟ من ان شاء الله صبح نزد شما خواهم آمد.
نوفلی که از یاران حضرت بود میگوید وقتی یاسر خادم از مجلس امام بیرون رفت امام (ع) نگاهی به من کرد و فرمود تو اهل عراق هستی و مردم عراق ظریف و باهوشند در این باره چه میاندیشی؟ مأمون چه نقشه ای در سر دارد که اهل شرک و علمای مذاهب را گرد آورده است؟
۱۰0
نوفلی میگوید عرض کردم او میخواهد شما را به محک امتحان بزند و بداند پایه ی علمی شما تا چه حد است؟ اما کار خود را بر پایه ی سستی بنا نهاده به خدا سوگند طرح بدی ریخته و بنای بدی نهاده است
امام (ع) فرمود چه بنایی ساخته و چه نقشه ای طرح کرده؟
نوفلی که گویا هنوز نسبت به مقام شامخ علمی امام معرفت کامل نداشت و از توطئه مأمون گرفتار وحشت شده بود عرض کرد علمای علم کلام اهل بدعتند و مخالف دانشمندان اسلامند چرا که عالم واقعیتها را انکار نمی کند اما اینها اهل انکار و سفسطه اند اگر دلیل بیاوری که خدا یکی است میگویند این دلیل را قبول نداریم و اگر بگویی محمد رسول الله است میگویند رسالتش را اثبات کن خلاصه آنها افرادی خطرنا کند و....) در برابر انسان دست به مغالطه میزنند و آن قدر سفسطه میکنند تا انسان دست از حرف خویش بردارد. فدایت شوم از اینان برحذر باش.
امام رضا (ع) تبسمی فرمود و گفت ای نوفلی تو میترسی که دلایل مرا باطل کنند و راه را بر من ببندند؟
نوفلی (که از گفته ی خود پشیمان شده بود) گفت نه به خدا سوگند! من هرگز بر تو نمیترسم. امیدوارم که خداوند تو را بر همه ی آنها پیروز کند.
امام فرمود نوفلی دوست داری بدانی کی مأمون از کار خود پشیمان میشود؟
عرض کرد: آری
فرمود: هنگامی که استدلالات ما را در برابر اهل تورات به توراتشان بشنود و در برابر اهل انجیل به انجیل شان و در مقابل اهل زبور به زبورشان و در مقابل صابئین به زبان عبرانی شان و در برابر مؤبدان به زبان فارسی شان و در برابر اهل روم به زبان رومیشان و در برابر پیروان مکتبهای مختلف به زبان خودشان .
۱۰1
آری، هنگامی که دلیل هر گروهی را جداگانه ابطال کردم به طوری که مذهب خود را رها کنند و قول مرا بپذیرند آنگاه مأمون میداند مقامی را که درصدد آن است مستحق نیست آن وقت پشیمان خواهد شد و هیچ حرکت و قوه ای جز به خداوند متعال عظیم نیست «.... وَ لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ».
نوفلی میگوید هنگامی که صبح شد فضل بن سهل خدمت امام (ع) آمد و عرض کرد: فدایت شوم پسر عمویت (مأمون) در انتظار شماست و جمعیت نزد او حاضر شده اند نظرتان در این باره چیست؟
امام فرمود تو جلوتر برو من هم ان شاء الله خواهم آمد، سپس وضو گرفت و شربت سویقی نوشید و به ما هم داد نوشیدیم سپس همراه حضرت بیرون آمدیم تا وارد بر مأمون شدیم.
مجلس پر از افراد مشهور و سرشناس بود و محمد بن جعفر با جماعتی از بنی هاشم و آل ابی طالب و جمعی از فرماندهان لشکر نیز حضور داشتند. هنگامی که امام (ع) وارد مجلس شد مأمون برخاست محمد بن جعفر و تمام بنی هاشم نیز برخاستند. امام (ع) همراه مأمون نشست اما آنها به احترام امام همچنان ایستاده بودند تا دستور جلوس به آنها داده شد و همگی نشستند.
مدتی مأمون به گرمی مشغول سخن گفتن با امام رضا (ع) بود، سپس رو به جاثلیق کرد و گفت ای جاثلیق این پسر عموی من علی بن موسی بن جعفر است. او از فرزندان فاطمه دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب است، من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی اما طریق عدالت را در بحث رها نکن .
جاثلیق گفت ای امیر مؤمنان من چگونه بحث و گفت و گو کنم که با او قدر مشترکی ندارم او به کتابی استدلال میکند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده ام
۱۰2
در اینجا امام رضا (ع) شروع به سخن کرد و فرمود ای نصرانی اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم اقرار خواهی کرد؟
جائلیق گفت: آیا میتوانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد هر چند بر ضرر من باشد.
امام (ع) فرمود: هرچه میخواهی بپرس و جوابش را بشنو
جاثلیق درباره ی نبوت عیسی و کتابش چه میگویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار میکنی؟
امام (ع): من به نبوّت عیسی و کتابش و به آنچه را که به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند اعتراف میکنم و به نبوت (آن) عیسی که اقرار به نبوت محمد (ص) و کتابش کرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم !
جائلیق آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمیکنی؟
امام (ع): آری.
جاثلیق پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمیشمارند بر نبوت محمد (ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم
امام (ع) هم اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد مسیح عیسی بن مریم مقدم بود می پذیری؟
جاثلیق این مرد عادل کیست؟ نامش را ببر امام (ع) درباره ی یوحنای دیلمی چه میگویی؟
جاثلیق به به ! محبوب ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی
امام (ع) تو را سوگند میدهم آیا انجیل این سخن را بیان میکند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که
۱۰3
بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟
جاثلیق گفت آری این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصی اش داده است اما نگفته است این در چه زمانی واقع میشود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.
امام (ع) اگر ماکسی را بیاوریم که انجیل بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد و اهل بیت و امتش در آنهاست تلاوت کند آیا ایمان به او می آوری؟
جائليق بسیار خوب است.
امام (ع) به نسطاس فرمود: آیا سفر سوم انجیل را از حفظ داری؟
نسطاس گفت بلی از حفظ دارم
سپس امام به رأس الجالوت بزرگ (یهودیان رو کرد و فرمود: آیا تو هم انجیل را می خوانی؟
گفت آری به جان خودم سوگند.
فرمود: سفر سوم را برگیر اگر در بین آن ذکری از محمد بود به نفع من شهادت بده و اگر نبود شهادت نده
سپس امام (ع) سفر سوم را قرائت نمود تا به نام پیامبر (ص) رسید، آن گاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود ای نصرانی تو را به حق مسیح و مادرش آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟
جاثلیق آری
پس امام نام پیامبر (ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد و افزود ای نصرانی چه میگویی؟ این سخن عیسی بن مریم است اگر تکذیب کنی آنچه انجیل در این زمینه میگوید موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده و کافر شده ای
۱۰4
جائلیق من آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است، انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم
امام (ع) همگی شاهد باشید او اقرار کرد سپس فرمود: ای جاثلیق هر سؤالی می خواهی بکن
جائلیق از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام (ع) از شخص آگاهی سؤال کردی حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آنها لوقا بود. اما معلمان بزرگ نصاری سه نفر بودند یوحنای اکبر در سرزمین باخ یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجازه و نام پیامبر و اهل بیت و امتش نزد او بوده و او بود که به امت عیسی و بنی اسراییل بشارت داد.
سپس فرمود: ای نصرانی به خدا سوگند ما ایمان به آن عیسی داریم که ایمان محمد (ص) داشت ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما داریم این بود که او کم روزه می گرفت و کم نماز میخواند
جاثلیق ناگهان متغیر شد و گفت به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان میکردم تو اعلم مسلمانان هستی !
امام (ع) مگر چه شده؟
جاثلیق به خاطر این که میگویی عیسی ضعیف و کم روزه و کم نماز بود در حالی که عیسی حتی یک روز افطار نکرد و هیچ شبی را به طور کامل نخوابید و صائم الدهر و قائم الليل بود.
امام (ع) برای چه کسی روزه میگرفت و نماز میخواند؟ جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد (زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی میکرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود )
۱۰5
امام (ع) ای نصرانی سؤال دیگری از تو دارم
جاثلیق با تواضع گفت اگر بدانم پاسخ میگویم
امام (ع) تو انکار میکنی عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده میکرد؟
جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار میکنم چرا که آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهيت.
امام (ع) حضرت الیسع نیز همین کار را میکرد و او بر آب راه رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد حزقیل پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.
سپس رو به رأس الجالوت کرد و فرمود: ای رأس الجالوت! آیا اینها را در تورات می یابی که بخت النصر اسیران بنی اسرائیل را در زمانی که با حکومت بیت المقدس مبارزه کرد به بابل آورد خداوند حزقیل را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است هیچ کس جز منکران حق از آن را انکار نمی کنند.
رأس الجالوت ما این را شنیده ایم و میدانیم.
امام (ع): راست میگویی سپس افزود ای یهودی این سفر از تورات را بگیر آن گاه امام خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد. مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.
سپس امام (ع) رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام (ص) را درباره ی زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمود با این همه ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم
۱۰6
اگر به خاطر اینگونه معجزات عیسی را خدای خود بدانید باید «الیسع» و «حزقیل» را نیز معبود خویش بشمارید زیرا آنها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آنها را بر کوههای اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد. تو هرگز نمی توانی این حقایق را انکار کنی زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفته اند، پس باید همه ی اینها را خدای خویش بدانیم
جائلیق پاسخی نداشت که بدهد تسلیم شد و گفت سخن سخن تو است و معبودی جز خداوند یگانه نیست.
سپس امام (ع) در باب کتاب اشعیا از او و رأس الجالوت سؤال کرد.
او گفت: من از آن به خوبی آگاهم.
فرمود این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباسهایی از نور در تن کرده اشاره به حضرت مسیح و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام ).
گفتند: آری، اشعیا چنین سخنی گفته است.
امام (ع) افزود ای نصرانی این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار خود میروم و بارقلیطا میآید و درباره من شهادت حق می دهد آنگونه که من درباره ی او شهادت داده ام و همه چیز را برای شما تفسیر میکند؟
جاثلیق : آنچه را که از انجیل میگویی ما به آن معترفیم
سپس امام رضا (ع) سؤالات دیگری درباره ی انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به وسیله ی چهار نفر مرقس، لوقا، یوحنا و متی، که
۱۰7
هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند انجیلهایی که هم اکنون موجود و در دست مسیحیان است سخن گفت و تناقضهایی از کلام جاثلیق گرفت.
جاثلیق به کلی درمانده شده بود به گونه ای که هیچ راه فرار نداشت. لذا وقتی که امام (ع) بار دیگر به او فرمود ای جاثلیق هرچه میخواهی سؤال کن او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به مسیح که فکر نمیکردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد. (۱) ۱- مجموعه ی آثار دومین کنگره ی جهانی حضرت رضا (ع) ۱۳۶۶ ه. ش ، ج ۱، ص ۴۳۲-۴۵۲، مقاله ی آیه الله ناصر مکارم شیرازی با تلخیص
· پاسخ به شبهه افکنی مذاهب و فرقه ها
مكاتب و مذاهب و فرقه های متعددی در عصر امام رضا (ع) اعلان وجود کردند. مثل مرجئه جبریه ،زیدیه ،خوارج ماتریالیستها و ... که هر کدام برای خویش بساطی تهیه و عده ای را به دور خود جمع کرده بودند و ضمن علنی کردن عقاید و تبلیغ نظرات مسموم خود سعی داشتند بذر آن را در دلها بپرا کنند.
مردم توان آن را نداشتند که در برابر آرا و نظرات فریبانه ی آنها مقاومت کرده و یا پاسخی درخور و مناسب به آنها بدهند بیشک این فرقه ها خود را صاحب نظر شناخته و در میدان خالی آن روزگار به میدان داری می پرداختند. این تنها امام رضا (ع) بود که با پاسخهای علمی و فنی میتوانست دعوی شان را پاسخ گفته و راه حق و صواب را به آنان ارائه دهد و یا لااقل با اتمام حجت خویش راه عذر و گستاخی در برابر حق را بر رویشان ببندد.
مسأله ی توحید و شبهه های وارده در آن مسأله مبتلا به دنیای اسلام بود، به جنبه های باور توحیدی آن قدر پیرایه بسته بودند که اصل آن به واقع تحت الشعاع
108
آن پیرایه ها قرار گرفت. در نتیجه بخشی مهم از فعالیت های امام متوجه این بود که مساله ی توحید را به همان گونه که در اندیشه وحی مطرح است طرح کند.
برای مردم جای هیچ تردیدی نبود که امام رضا (ع) واجد میراث جدش رسول خدا (ص) و علی (ع) در دانش و معارف است و تشنگان معرفت توحیدی می توانند از او سیراب شوند. بخش مهمی از روایات امام رضا (ع) در باب توحید است.
امام رضا (ع) در پاسخ به زندیقی که پرسید دلیل وجود خدا چیست؟ فرمود: من وقتی به کالبد خود نگریستم و دیدم نمیتوانم در قد و پهنای آن کم و زیاد کنم و بدی ها را از آن دور سازم و سود و منفعتی به آن برسانم دریافتم که این ساختمان را معمار و سازنده ای است؛ پس به وجود او اقرار کردم علاوه بر این از مشاهده ی چرخش فلک به قدرت او و پدید آوردن ابرها و به حرکت درآوردن بادها و دیگر نشانه های متقن شگفت آور پی بردم که این همه را مدبّر و پدیدآورنده ای است. (۱) ١- الامام الرضا وقد سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الزَّنَادِقَةِ: فَمَا الدَّلِيلُ عَلَيْهِ ؟ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَى جَسَدِي فَلَمْ يُمْكِنِّي فِيهِ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانُ فِي الْعَرْضِ وَالطُّولِ وَ دَفْعِ الْمَكَارِهِ عَنْهُ وَجَزَ الْمَنْفَعَةِ إِلَيْهِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا الْبَيَانِ بَانِيَا فَأَقْرَرْتُ بِهِ مَعَ مَا أَرَى مِنْ دَوَرانِ الْفَلَكِ بِقُدْرَتِهِ وَ إِنْشَاءِ السَّحَابِ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَغَيْرِ ذَلِكَ مِنَ الْآيَاتِ الْعَجِيبَاتِ الْمُتْقَنَاتِ عَلِمْتُ أَنَّ لِهَذَا مُقَدَّراً وَ مُنْشِئاً. (ميزان الحكمه ، ج ۳، ص ۱۴۹۰).
۱۰۹