اظهار تشيع مأمون
قلقشندی می نویسد: مردم بر مأمون به خاطر سه چیز طعنه می زدند: اول قائل شدن به آفریده بودن قرآن حدوث کلام خدا)، دوم تشیع و گرایش او به آل على)، سوم رواج فلسفه.» (1 - مآثر الانافه في معالم الخلافه: ۲۱۳٫۱)
شهاب الدین نویری میگوید مردی را نزد مأمون آوردند، می خواست او را بکشد، علی بن موسی الرضا لله در مجلس حضور داشت، مأمون پرسید: یا ابا الحسن نظر شما در مورد این مرد چیست؟
فرمود: من معتقدم که با حسن گذشت ،شما خداوند چیزی جز بر عزت شما نمی افزاید!
پس مأمون او را عفو کرد. مأمون در عفو و گذشت اثر پذیر بود، به طوری که گویی برایش یک امر غریزی است و او خود می گفت: به قدری گذشت در نزد من دوست داشتنی است که گمان دارم از آن بابت مرا پاداشی نباشد! (۱ - خواننده گرامی چگونه میشود این نوشته آقای شهاب الدین نویری را درباره مأمون با وجود کشتن برادرش امین و جشن پیروزی بر او و زدن سر او را بر نیزه مقابل دیدگان مردم و کسی که دستش به خون فرزند پیامبر؛ علی بن موسی الرضا و هزاران بیگناه آلوده است باور کرد؟)
و مردی را که گناهکار بود نزد مأمون آوردند مأمون پرسید: تو این کارها را کرده ای؟
گفت: آری یا امیرالمؤمنین منم که بر خود ستم کرده ام، ولی به گذشت شما اعتماد داشتم!
مأمون با شنیدن این سخن او را عفو کرد!». (- نهاية الارب: ۶۰٫۶)
سیوطی مینویسد: «در سال ۲۰۱ مأمون برادرش مؤتمن را از ولیعهدی برکنار کرد و علی الرضا پسر موسی کاظم فرزند جعفر صادق را ولیعهد خود نمود. و همین امر بود که باعث شد او را در تشیع افراطی دانستند تا آنجا که گفتند او اصرار داشت خود نیز از خلافت برکنار شود و کار را به علی الرضا واگذارد و هموست که لقب رضا را به وی داد و به نام او سکه زد و دخترش را به همسری وی درآورد و اینها را به سراسر کشور نوشت و دستور داد لباس سیاه را ترک کنند و لباس سبز بپوشند که این رفتار وی جداً بر بنی عباس دشوار آمد و در برابر او قیام کردند و با ابراهیم بن مهدی بیعت نمودند و به او لقب مبارک دادند.
مأمون سپاهی را برای نبرد وی گسیل داشت و ماجراها و جنگهایی اتفاق افتاد تا این که مأمون به مردم بغداد نوشت و به آنها اعلام کرد که ایشان ایرادی بر او جز بیعت با علی بن موسی نداشتند و او هم که از دنیا رفت(۱ - یک محقق وقتی که با چنین عباراتی برخورد میکند به خوبی می فهمد که مأمون طبق نقشه قبلی و یا حداقل جهت بیرون شدن از بن بست، شخصاً به کشتن امام رضا اقدام کرده است.)، ولی مردم جواب او را به شدت رد کردند و مأمون حرکت کرد و از طرفی به ابراهیم بن مهدی خبر رسید که مردم مخفیانه از پیمان او سرباز زده و کم کم از او فاصله میگیرند وی در ماه ذیحجه از انظار پنهان شد. به این ترتیب مدت فرمانروایی او حدود دو سال بود و مدت هشت سال نیز در خفا به سر برد و مأمون در ماه صفر سال ۲۰۴ وارد بغداد شد عباسیان و دیگران با وی درباره پوشیدن لباس سیاه که شعار عباسیان بود و ترک لباس سبز صحبت کردند ابتدا جوابی نداد ولی بعدها پذیرفت.
صولی به سند خود نقل کرده است که یکی از افراد خاندان مأمون به وی گفت: تو به راستی که بر فرزندان علی بن ابی طالب با وجود زمامداری بهتر می توانستی نیکی کنی تا این که زمام امور به دست ایشان باشد مأمون گفت: البته من آنچه را که لازم دیدم انجام دادم؛ زیرا که ابوبکر در وقت زمامداریش کسی را از بنی هاشم به کاری نگمارد و پس از او عمر و بعد از عمر عثمان نیز همین طور در حالی که پس از آنها علی چون بر سر کار آمد عبدالله بن عباس را والی بصره، عبید الله را والی یمن، معبد را والی مکه و قئم را والی بحرین نمود و کسی از بنی عباس را فرو گذار نکرد مگر این که پست و مقامی داد و این رفتار وی یک منتی برگردن ما بود تا این که با این رفتارم در فرزندان وی تلافی کردم.(۱ - تاريخ الخلفا: ص ۲۰۷.)
حافظ قندوزی میگوید: ابن مسکویه صاحب کتاب تاریخ در کتاب خود ندیم الفريد» نقل میکند که مأمون نامه ای به این عبارت برای بنی عباس نوشت:
امیرالمؤمنین از محتوای نامه شما آگاه شد اما بعد، خدای تعالی محمد را پس از فاصله زمانی و فترتی از پیامبران مبعوث کرد، در حالی که نخستین کسی که به او ایمان آورد خدیجه دختر خویلد (همسر باوفای پیامبر و پس از او علی بن ابی طالب در سن هفت سالگی به وی ایمان آورد و هرگز به خدا کفر نورزید و در جهالتهای مردم جاهلیت با آنها هم سو نشد. و پدرش ابوطالب نیز سرپرستی رسول خدا را بر عهده گرفت و او را دوست میداشت و تربیت کرد و همواره در برابر آزار دیگران از او جانبداری کرد و مانع اذیت ایشان بود و چون از دنیا رفت مردم فرمان یافتند که پیامبر را بکشند. از این رو پیامبر به جانب گروه انصار مهاجرت کرد و در این حال هیچ کس هم چون علی بن ابی طالب با وی ایستادگی نکرد، زیرا که وی با جان خود از او پاسداری کرد و در بستر او خوابید! و بر سپاهی گمارده نمی شد مگر آن که فرمانروای آن سپاه بود و کسی فرمانده او نبود. وی در برابر مشرکان از همه کس استوارتر و در راه خدا از همه مجاهدتر و در دین خدا از همه آگاه تر و داناتر بود. وی در حدیث غدير خم صاحب مقام ولایت و هم چنین در جنگ خیبر فاتح خیبر و در جنگ احزاب) قاتل عمرو بن عبدود و در موقع عقد اخوت بین مسلمانان، برادر پیامبر بوده است و اوست صاحب این آیه: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً و يَتِيماً و أسيراً»(۱ - دهر ٫ و غذای خود را با این که به آن علاقه و نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر میدهند.)، او (در حقیقت) پسر رسول خدا است، چون پیامبر کفالت او را بر عهده گرفت و او را تربیت کرد و او در روز مباهله (طبق آیه مباهله (۲ - آل عمران ٫ ۶۱) جان پیامبر معرفی شده است و خدای تعالی می فرماید: «أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الحاج وَ عِمارَةَ المَسْجِدِ الحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ جَاهَدَ في سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوِوْنَ عِنْدَ اللهِ »(- توبه ٫ ۱۹ آیا سیراب کردن حاجیان خانه خدا و عمران مسجد الحرام را همانند کار کسی قرار دادید که ایمان به خدا و روز قیامت دارد و در راه خدا جهاد کرده است؟ این دو هیچ گاه در نزد خدا یکسان نیستند.)، به خدا سوگند که تمام مناقب و نشانه های ستایش قرآنی در او گرد آمده است!
وانگهی ما و فرزندان علی به منزله یک دست بودیم تا این که خداوند زمام امور را به دست ما نهاد ما ایشان را در تنگنا قرار دادیم و از آنها بیشتر
از آنچه بنی امیه کشته بودند، ما کشتیم!
هیهات! به راستی هر که به قدر ذره ای کار بد کند در آخرت کیفر آن را می بیند.
هیهات! چاره کار شما چیزی جز شمشیر نیست باید یک خونخواه حسینی به سراغ شما بیاید و شما را به خوبی درو کند و هم چنین آن سفیانی خوار و ذلیل شده به دست قائم مهدی الله را که خون شما را حفظ میکند. در حالی که من خواستم به وسیلهٔ بیعت با علی بن موسى الرضا و با ادامه دوستی بین ما و بین ایشان حافظ خون شما باشم و امیدوارم بدان وسیله پل صراط را در نوردم و از بیم روز فزع اکبر رستاخیز) ایمن بوده و نجات یابم!
و من برای خودم هیچ عملی پاکیزه تر از بیعت با علی الرضا نمی بینم و این حرف شما که من پدران شما را و عقل و خرد بزرگان شما را به نادانی نسبت دادم، مشرکان قریش نیز همین حرف را زدند و گفتند: «إِنَّا وَجَدْنَا آبائنا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ».(۱ - زخرف ٫ ۲۳ ما پدران خود را بر مذهبی یافتیم و ما به آثار آنان اقتدا میکنیم.)
وای بر شما دین را نمیشود از پدران گرفت بلکه باید از افراد امین فرا گرفت به جان خودم مجوسیی که اسلام آورد بهتر از مسلمانی است که مرتد شود هیچ نیرویی برای امیرالمؤمنین جز به وسیله خدا نیست و من بر او توکل دارم و او مرا کافی است.».(1 - ينابيع الموده ص ۵۸۰)
مسعودی می گوید: از جمله کارهای مأمون اظهار تشیع و مناظره با مردم و نیز - طبق گفته خود مردم - دعوت وی از مردم به این دین استوار بود! و تصمیم داشت که امر خلافت را به علی بن موسی الرضا منتقل کند، از این رو به آن حضرت نوشت و از او خواست که نزد وی بیاید تا امر خلافت را به او بسپارد و او خودداری کرد دوباره به او نوشت و سوگند داد باید حرکت کند!
می گوید: «نقل کرده اند که مأمون از او استقبال کرد و او را بزرگ و گرامی داشت و فضل و بزرگی او را نمایان کرد و با مخالفان درباره تصمیماتی که درباره او داشت به مناظره و گفتگو پرداخت و به وی گفت: این امر (خلافت) نباید در ما (بنی عباس) میبود مگر پس از خروج سفیانی که بیش از بیست مرد آن را به اختیار میگرفتند سپس نوبت به ما میرسید به این ترتیب هر چه توانست اصرار کرد ولی علی الرضا قبول نکرد آن گاه سوگند داد و در نهایت او سوگند وی را نیکو داشت و بر آن شد که پس از مأمون امر خلافت را بر عهده بگیرد، از این رو با مأمون جهت بیعت گرفتن جلوس کرد!».(- اثبات الوصيه: ص ۲۰۴ و ۲۰۵، قابل ذکر است که اظهار محبت مأمون به آل علی و گرایش ظاهری او به تشیع و احضار وی امام علی بن موسی الرضا را از مدینه به خراسان و ولی عهد قرار دادن او همه و همه به اصطلاح تاکتیکی و تنها در فضای سیاسی معیّن و در برهه خاصی بود و بیشتر به خاطر جلب نظر ایرانیان بود؛ به کتاب الحياة السياسية للامام الرضاء ، از جعفر مرتضی: عاملی ص ۸۱ و پس از آن مراجعه شود.)
اما مناقب و صفات آن حضرت همان است که خداوند متعال بدان اختصاص داده و به والامقامی او و برتری منزلتش گواهی میدهد. این بود که چون خلیفه مأمون او را پس از خود ولیعهد قرار داد، در اطراف مأمون مردمانی بودند که از این بابت ناراحت شدند و ترسیدند که خلافت از دست بنی عباس بیرون رود و به بنی فاطمه بازگردد از این رو اینان به شدت از حضرت رضا فاصله گرفتند.(- مطالب السؤول: ص ۸۵)
خليفة بن خیاط در حوادث سال ۲۰۱ هجری مینویسد: در این سال مأمون با علی بن موسی بن جعفر به عنوان خلیفه پس از خودش بیعت کرد و قاسم بن هارون را از این سمت برکنار ساخت و دستور پوشیدن لباس سبز و افکندن لباس سیاه را صادر کرد و در این سال بود که حسن بن سهل از بغداد خروج کرد و با ابراهیم بن مهدی که مادرش به نام شکله بود، در بغداد بیعت کردند و کوفه و عموم نواحی را گرفتند.(۲ - تاريخ خليفة بن خياط : ۵۰۸٫۲)
ابن کثیر میگوید در سال ۲۰۱ مأمون با على بن موسى بن جعفر الصادق بن محمد بن علی بن حسین شهید بن علی بن ابی طالب بیعت کرد که وليعهد وی پس از او باشد و او را رضای از آل محمد نامید و لباس سیاه را دور انداخت و دستور پوشیدن لباس سبز را صادر کرد و خود او و سپاهیانش لباس سبز به تن کردند و به تمام نواحی و مناطق کشور آن دستور را نوشت. بیعت مأمون با وی در روز سه شنبه دوم ماه رمضان سال ۲۰۱ واقع شد، و این بدان جهت بود که مأمون دید علی الرضا بهترین فرد از خاندان پیامبر است و در بین بنی عباس در رفتار و آیینش کسی به پای او نمی رسد از این رو او را ولیعهد خود قرار داد.(1 - البداية والنهاية : ۲۴۷٫۱۰)