امام ریٔوف برگزیده ای از سیره امام رضا (ع)  ( صص 13-11 ) شماره‌ی 2291

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره فردی ‌ عبادی > سخاوت

خلاصه

امام با آن که بسیار صدقه می داد خود ساده زیست بود اما خلق خدا را از خود خشنود میکرد و زي شرافتمندانه ای در بین مردم داشت و در عین شرافتمندی از اشرافی گری دوری میگزید. محمد بن عباد درباره این فضیلت امام رضا میگوید: «نشستن امام رضا در روزهای تابستانی روی حصیر بود و در روزهای زمستانی زیرانداز پشمی داشت لباس خشن می پوشید و هرگاه نزد مردم می رفت خود را برایشان زینت می کرد

متن

دریای بخشش

امام با آن که بسیار صدقه می داد خود ساده زیست بود اما خلق خدا را از خود خشنود میکرد و زي شرافتمندانه ای در بین مردم داشت و در عین شرافتمندی از اشرافی گری دوری میگزید. محمد بن عباد درباره این فضیلت امام رضا میگوید: «نشستن امام رضا در روزهای تابستانی روی حصیر بود و در روزهای زمستانی زیرانداز پشمی داشت لباس خشن می پوشید و هرگاه نزد مردم می رفت خود را برایشان زینت می کرد(1).(همان ؛ وسائل الشيعة، ج ۵، ص ۵۳؛ بحار الأنوار ، ج ۴۹، ص ۸۹ اعلام الوری، ص ۳۲۸)

امام رضا الله دریای بخشش و کرم بود. ایشان در نامه ای به امام محمد تقی نوشتند : « شنیده ام غلامان تو وقتی بر مرکب خود سوار میشوی تو را از درب پشتی خانه خارج میکنند آنها بخل می ورزند و می خواهند تو به کسی چیزی ندهی به همان حقی که من بر گردن تو دارم باید بیرون رفتن و داخل شدنت تنها از در بزرگ خانه باشد و وقتی بر مرکبت سوار میشوی همراه خود سکه های طلا و نقره بردار و هیچ کسی نباشد که از تو چیزی بخواهد و تو به او عطا نکنی. انفاق کن و نترس تا خداوند هم بر تو سخت گیری نفرماید(1)».(بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۰۲)

يسع بن حمزه میگوید: «در مجلس امام رضا بودم و با ایشان صحبت میکردم و جمع بسیاری گرد آمده بودند و از حلال و حرام از ایشان می پرسیدند. مرد بلند قد و گندم گونی آمد و سلام داد و خود را از دوستان آن حضرت و پدران ایشان معرفی کرد و اظهار کرد که در بازگشت از حج پولش را گم کرده است. او درخواست کمک کرد و گفت وقتی به شهرش برسد آن مبلغ را از طرف حضرت صدقه می دهد.

حضرت فرمودند تا بنشیند. اکثر مردم رفتند و من و دو نفر دیگر مانده بودیم و آن مرد حضرت برخاستند و به اندرون رفتند و پس از اندکی آمدند و در را پیش گذاشتند و دستشان را از لای در بیرون آوردند و فرمودند: آن مرد خراسانی کجاست ؟

گفت من این جا هستم فرمودند: این دویست دینار را بگیر و خرج کن و نیازی نیست وقتی رسیدی آن را از طرف من صدقه دهی حالا برو که همدیگر را نبینیم.

وقتی بیرون رفت سلیمان یکی از حاضران پرسید فدایتان شوم! بخشش شما فراوان بود، پس چرا صورت خود را از او پوشاندید؟ فرمود: از ترس این که مبادا خفت و خواری را به خاطر این ادای حاجت او و درخواست کردنش در چهره او ببینم. آیا حدیث پیامبر را نشنیده ای که آن که نیکی خود را بپوشاند برابر با هفتاد حج است و آن کس که خطای خود را، افشا کند، خوار میشود و آن که خطای دیگری را بپوشاند

آمرزیده می شود ؟!!(1).(بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۱۰۱؛ الکافی، ج ۴، ص ۲۴)

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی