امام ریٔوف برگزیده ای از سیره امام رضا (ع)  ( صص 26-25 ) شماره‌ی 2295

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > اعتراض ديگران به قبول ولايتعهدی و جواب امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

آن مرد خارجی حیرت زده شد. خنجر را بیرون آورد و شکست. آن گاه پرسید چرا به حکومت این طاغوت داخل شدی در حالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری چه چیز تو را به این کار را داشت؟ امام فرمود: آیا به نظر تو اینان کافرترند، یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان خود را موحد می شمارند ولی حکام مصر نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس ؟ یوسف پسر یعقوب ، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسؤول خزانه مملکت قرار بده او با فرعون ها نشست و برخاست می کرد. در حالی که من یکی از اولاد پیامبر هستم و مأمون هم مرا بر این کار، مجبور کرده است. چرا بر من خشم میگیری و این را زشت می شماری؟آن مرد شرمنده شد و گفت: بر شما اشکالی نیست. گواهی میدهیم که شما فرزند پیامبری و صادق هستی

متن

پیشوای خرد ورزی

تکیه بر عقلانیت و کلام عقل پسند در دلهای خرد و رز مؤثر است. مناظرات امام رضا با پیروان فرق و مذاهب و مخالفان گوناگون و استدلالها و برخوردهای عقلانی وی سبب هدایت ایشان میشد.

محمد بن زید رازی میگوید : « نزد امام رضا بودم. مأمون ایشان را به ولی عهدی خود معرفی کرده بود. مردی از خوارج در حالی که در دستش خنجری زهرآگین بود وارد شد و به دوستانش گفت به خدا سوگند نزد این شخص که ادعا میکند فرزند پیامبر است می روم او این گونه وارد بر این طاغوت (مأمون) شده است! از او دلیل کارش را خواهم پرسید. اگر دلیلی داشت که هیچ وگرنه مردم را از دست او راحت خواهم کرد.

پیش امام آمد و اجازه طلبید. امام اجازه داد و فرمود : به سؤالت به این شرط جواب میدهم که اگر پاسخم را پسندیدی و قانع شدی، آنچه را که در آستین داری بشکنی و دور بیندازی

آن مرد خارجی حیرت زده شد. خنجر را بیرون آورد و شکست. آن گاه پرسید چرا به حکومت این طاغوت داخل شدی در حالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری چه چیز تو را به این کار را داشت؟ امام فرمود: آیا به نظر تو اینان کافرترند، یا عزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان خود را موحد می شمارند ولی حکام مصر نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس ؟

یوسف پسر یعقوب ، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسؤول خزانه مملکت قرار بده او با فرعون ها نشست و برخاست می کرد. در حالی که من یکی از اولاد پیامبر هستم و مأمون هم مرا بر این کار، مجبور کرده است. چرا بر من خشم میگیری و این را زشت می شماری؟

آن مرد شرمنده شد و گفت: بر شما اشکالی نیست. گواهی میدهیم که شما فرزند پیامبری و صادق هستی (۱)»(بحار الانوار، ج ۲۹، ص ۵۵ الخرائج و الجرائح، ص ۲۴۵).

مخاطب

نوجوان ، جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه ، کتاب معارفی