رساله معرفت الله ترجمه و شرح خطبه ای از خلیفه الله امام حضرت علب بن موسی الرضا علیه السلام  ( صص 138-5 ) شماره‌ی 2301

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > توحيد

خلاصه

بطوریکه گفتیم احتیاجی بتحقیق و تمییز احوال این رجال سند نداریم ، زیرا روایت شیخ صدوق و شیخ او محمد بن الحسن بن الوليد ، رضوان الله عليهما ، که هر دو از لحاظ ضبط و حفظ و دقت و وثاقت و معرفت برجال ، در درجه اول و مورد اعتماد کامل هستند ، و بطور مسلم مشایخ روایات خود را می شناختند ، و روی اعتماد روایت حدیث میکردند برای ما کافی است . و گذشته از این نقل چنین خطبه ای با این اهتمام و دقت ، صد در صد علامت کمال ایمان و معرفت و علم و توجه است . اضافه بر اینکه : شیخ مفید و شیخ الطائفه رضوان الله عليهما نیز با سند خود این خطبه را نقل کرده اند .

متن

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم الحمد لله رب العالمين ، و الصلوة والسلام على مولانا خاتم النبيين أبي القاسم محمد و آله الطيبين المعصومين .

بمناسبت تشکیل کنگره ای در دهه دوم ماه ذیقعده - ۱۴۰۴ هـ - در آستان قدس رضوی ، که بمنظور تحقیق و بررسی در مقامات علمی و روحانی و ولایت حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضا عليه آلاف التحية و الثناء ، صورت میگیرد : این بنده ناچیز افتخار میکنم که بعنوان عرض ارادت و بندگی بمقام رفیع آنحضرت روحي له الفداء ، خطبه ای را که در بیان حقیقت توحید، از آنحضرت افاضه شده است : در محدوده نظر قاصر خود توضیح و ترجمه کنم .

 و تا آنجا که اطلاع دارم کلامی باین دقت و تحقیق و شرح و بسط حقیقت توحید ، در کتابی دیده و شنیده نشده است .

آری این خطبه از مقام ولایت کبری، و در مورد درخواست جمعی از مخالفین که نظر سوء و قصد إفحام آنحضرت را داشتند صادر شده است ، و مقتضی بود که برای اتمام حجت ، در بیان حقیقت کوتاهی نشود .

و ما پیش از شروع به ترجمه خطبه شریف : مقدمه چندی را که توجه بآنها ضروری است ، بنحو اجمال ذکر میکنیم .

۱- کلیاتی از جریان زندگی امام (ع ) بنحو اجمال .

۲- مأخذ ما در نقل این خطبه شریف .

3-  اسناد در روایت این خطبه .

۴-  محدث بزرگوار صدوق ، و موارد ضبط این خطبه .

5

5-خصوصیات این رساله .

6

۱- جریانی از زندگی امام (ع )

ما این کلیات را از کتاب ارشاد شیخ بزرگوار مفید، متوفی در سال - ۴۱۳ هـ ، و کتاب كشف الغمه اربلی که در سنه ۶۸۷ - ه ، با تمام رسیده است ، و کتاب عيون الأخبار صدوق ، متوفی در سنه ۳۸۱ - ه ، انتخاب کردیم.

 الإمام الثامن خليفة الله في أرضه و حجته على عباده ولی الله على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن أبيطالب ( عليهم أفضل الصلوة و السلام ).

آنحضرت در سال - ۱۴۸ - هـ ، در شهر مدینه متولد شده ، و پنجاه و پنج سال عمر کرده ، و در سال - ۲۰۳ - ه ، در خراسان وفات نموده، و سی و پنج سال در خدمت پدر بزرگوارش زندگی کرده و از معارف و حقائق و فیوضات آنحضرت استفاضه نموده ، و بیست سال بعد از فوت حضرت امام موسی بن جعفر ( ع ) که در سال - ۱۸۳ - ه ، در بغداد واقع شد، بمقام امامت و ولایت منصوب گردید .

در موارد زیاد : امام هفتم ( ع ) تصریح بخلافت و امامت آنحضرت فرموده ، و بعناوین مختلف مقام ولایت او را برای خواص شیعیان خود معرفی فرموده است . و مأمون عباسی چون بخراسان استیلاء یافته و در سال - ۱۹۸ - برادرش أمين

نیز فوت کرد : در سال - ۲۰۰ - حضرت رضا ( ع ) را بهر مقدمه ای بود بخراسان آورد .

و در سال - ۲۰۱ - بهر عنوانی بود ، با اصرار تمام و الزام شدید ، آنحضرت را بولایت عهد نصب و تعیین نمود .

و ظاهراً این جریان در ماه رمضان واقع شد، و چون وفات آنحضرت در ماه صفر

7

- ۲۰۳ - بوده است: حدود یکسال و نیم منصب خلافت عهدی آنحضرت استمرار پیدا کرده است .

 و در نتیجه معلوم میشود که : انشاء این خطبه شریف در مجلس مأمون قبل از موضوع ولایت عهدی ، و در أوائل سال - ۲۰۱ - صورت گرفته است .

 و ما برای اثبات مقام امامت و خلافت الهی آنحضرت، با در دسترس داشتن این خطبه شریف ، حاجتی بنصوص دیگر و ذکر ادله نقلی یا عقلی یا شواهد دیگر نداریم .

آری بیان این حقائق و معارف الهی و تحقیق این لطائف عرفانی و دقائق لاهوتی ، آنهم بدون سابقه فکری و بنحو ارتجال ، از عهده هر عارف و متکلم و فیلسوف و محقق و فقیهی بیرون ، و از استطاعت بشر خارج است، مگر آنکه با وحی و الهام غیبی مرتبط باشد .

و افتخار هر عارف متفکری آنکه بتواند حقائق و لطائف این خطبه را بآنطوریکه واقعیت دارد بفهمد .

و ما النصر الا من عند الله العزيز المتعال.

8

۲- مأخذ ما در نقل این خطبه شریف

این خطبه در کتابهایی از کتب درجه أول شیعه ثبت شده است .

 ١- عيون أخبار الرضا تاليف رئيس المحدثين شيخ صدوق محمد بن علی بن بابويه القمی ، متوفی ۳۸۱ - هـ ، مدفون بری .

۲- توحید شیخ صدوق رضوان الله عليه .

-3أمالي شيخ الطائفة الطوسى رضوان الله عليه ، متوفی - ۴۶۰ - هـ .

-4مجالس شيخ المشائخ المفيد ، متوفی - ۴۳۱ - هـ .

5- احتجاج طبرسى أبي منصور احمد متوفی - ۵۸۸ - هـ .

و نزد ما از این کتابها نسخه های متعدد خطی و مطبوع موجود است .

6- تحف العقول الحسن بن على بن شعبه متوفی در نیمه دوم از قرن رابع ، در باب خطب امیرالمؤمنین در توحید، و بدون سند ذکر نموده است .

7- مرحوم علامه مجلسی در کتاب شریف بحار الانوار ، جلد دوم ، ص ۱۶۹ طبع کمپانی ، این خطبه را از کتاب توحید و عیون نقل کرده و سپس بسه کتاب دیگر نیز اشاره فرموده ، و بیانات مفیدی مربوط ببعضی از جملات خطبه ، ذکر نموده ، و به برخی از اختلافات نسخ اشاره کرده است.

و ضمناً مرحوم محقق بزرگوار قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی شرح حکیمانه بر توحید صدوق نوشته ، و سه جلد از این شرح مخطوط ، نزد اینجانب

موجود است و این خطبه را در جلد اول ص ۴۷ ، نقل کرده ، و اکثر جملات آنرا شرح نموده است، و این کتاب از لحاظ عرفان علمی جالب توجه است .

9

3- اسناد در خطبه شریف

اسناد در این پنج کتاب بر دو نوع باشد :

سند مرحوم صدوق در کتاب عيون الأخبار و توحید : یکی است . و سند شیخ مفید و شیخ الطائفه در دو کتاب نیز یکی است .

و در احتجاج بدون ذکر سند ) در باب احتجاج حضرت رضا ع ) نقل شده است .

و ما احتیاجی بمعرفی مقامات بالای شیخ صدوق رئيس المحدثين ، و شيخ المشایخ مفید رضوان الله عليه ، و شيخ الطائفة الإماميه محقق طوسی ، نداریم

. نجاشی گوید : محمد بن على بن بابويه كان جليلا حافظا للأحاديث بصيراً بالرجال ناقدا للأخبار لم يرفى القميين مثله في حفظه وكثرة علمه .

و در رجال شیخ در حق شیخ مفید گوید : من أجل مشايخ الشيعة و رئيسهم و استادهم ، وكل من تأخر عنه استفاد منه .

و نجاشی در حق شیخ طوسی گوید : محمد بن الحسن أبو جعفر شيخ الطائفة رئيس الامامية جليل القدر عظيم المنزلة ثقة عين صدوق عارف بالأخبار و الرجال و الفقه و الكلام و الاصول و الأدب .

و أما استاد و شیخ مرحوم صدوق در دو کتاب ، محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد القمی : نجاشی گوید - جلیل القدر عارف بالرجال موثوق به.

و اما شیخ مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی رضوان الله عليهما ، الحسن بن حمزة بن على بن عبدالله بن محمد بن الحسن بن الحسين بن على بن الحسين ( ع ) : نجاشی گوید - کان فاضلا أديبا فقيها زاهداً ورعا له كتب أخبرنا بجميع كتبه و رواياته جماعة من أصحابنا منهم الشيخ أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان

10

، و مات سنة ۳۵۸ - هـ .

و فوت محمد بن الحسن بن الولید در سال - ۳۴۳ - ه ، است .

و چون در این اسناد در هر یک دو فرد از آخر آن اسناد را که از علماء و محدثین درجه أول شیعه هستند ، شناختیم ، حاجتی ببحث از سائر رجال سند نداریم .

گذشته از این: در امثال این کلمات که در سطح اعلای علم و معرفت و دقت است ، افرادی علاقه بضبط و حفظ و روایت آنها را پیدا میکنند که خود نیز از بزرگان اهل معرفت و تقوی و علم باشند، و هرگز محدثین و أفراد عادی ، توجه و علاقه ای بچنین احادیث و کلماتی پیدا نکرده ، و بلکه از استفاده و فهم آنها نیز محرومند.

 باضافه اتقان و إحكام متن خطبه که صدور آن از مهبط وحی و علم ، قطعی است - آفتاب آمد دلیل آفتاب .

چنانکه در اکثر خطبه ها و کلمات حضرت أمير المؤمنين ( ع ) و اكثر أدعيه وارده از حضرت سجاد ( ع ) اینمعنی مسلم و نزد اهل معرفت و بصیرت روشن و واضح است .

11

۴- رئيس المحدثين صدوق و خطبه

بطوریکه علمای رجال و محدثین و محققین تصریح کرده اند : شیخ بزرگوار صدوق از لحاظ ثبت و ضبط و حفظ و امانت در روایت و دقت در نقل کلمات أحاديث ، برتری و امتیاز بر دیگران داشته است. و از این لحاظ روایات او را مورد وثوق و اطمینان قرار میدهند .

 آری صدوق رضوان الله علیه همه اهتمام و کوشش خود را در ضبط و حفظ و دقت کامل در روایات مبذول داشته ، و بسایر قسمتها صرف وقت نمیکرد .

 و از اینجهت روایات او را که با روایات دیگران مقایسه نماییم : دقیقتر و مضبوطتر می یابیم، و حتی برخی از علماء و محدثین عقیده دارند که احادیث صدوق رضوان الله علیه مورد وثوق و اعتماد است ، و او بخاطر شدت اهتمام بضبط و اطلاع و معرفت برجال هرگز روایت ضعیفی را نقل نمیکند .

و حتى كتاب من لا يحضره الفقیه او را بسائر كتب اربعه مقدم شمرده و ترجیح میدهند .

و در مورد خطبه توحید از حضرت رضا (ع ) ما اینمعنی را اگر بدقت بررسی و تحقیق کنیم : خواهیم دریافت .

آنچه مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی در امالی خودشان نقل میکنند ، با نقل شیخ صدوق در جزئیات و خصوصیات اختلاف دارد، و شیخ طوسی همان روایت شیخ مفید را نقل کرده است ، و شیخ مفید یا از مشایخ ایشان خطبه را تا حدودی تلخیص کرده ، و بلکه برخی از جملات و یا کلمات را که از فهم عموم بیرون است : حذف و یا تبدیل نموده است. و یا بخاطر نبودن قدرت ضبط و حفظ قهراً این

12

تغییرات پیش آمده است .

و بهر صورت ما در اینجا از روی نقل و روایت شیخ صدوق ، آنهم از کتاب عیون اخبار الرضا (ع) که بعنوان آنحضرت تألیف شده است : به ترجمه و شرح خطبه خواهیم پرداخت .

و ضمناً همین خطبه شریف در کتاب تحف العقول با مختصر تلخیص در ( ص ۶۱ ط تهران ( بحضرت امیرالمؤمنین نسبت داده شده ، و با اینکه مؤلف تحت العقول معاصر با شیخ صدوق است ولی دقت و اهتمام شدید صدوق در نقل روایت محسوس است .

13

موارد ضبط خطبه شریف

۱- در کتاب عيون الأخبار ، باب ۱۱ ، باب ما جاء عن الرضا ( ع ) في التوحيد ) خطبة الرضاع في التوحيد ).

2 - در کتاب توحید ) باب التوحيد و نفى التشبيه ( باب ۲ ، موافق با همان سند و متن عيون الأخبار ذکر شده است .

 در کتاب امالی شیخ بزرگوار مفید رضوان الله علیه ، در مجلس ثلاثین ، و با سند مخصوص خود، و با اختلاف جزئی ، نقل شده است .

۴ -در کتاب امالی شیخ الطائفة ) در جزء أول ، همان سند و متن را از شیخ  مفید نقل کرده است .

۵- در کتاب تحف العقول که معاصر صدوق است ، خطبه را بدون سند ، و با مختصر اختلاف با عيون الأخبار ، بعنوان خطبه ای در توحید از حضرت امیرالمؤمنین نقل میکند .

۶- در کتاب احتجاج طبرسی ( باب احتجاج الرضا ع ( خطبه را با حذف سند ، و مطابق عيون نقل کرده است .

7- در بحار الأنوار ، جلد دوم ( باب جوامع التوحيد ) طبع اول کمپانی ص ۱۶۹ . خطبه را از عیون و توحید نقل میکند .

14

۵- خصوصیات این رساله

۱- ما در نقل این خطبه شریف : مطابق روایت کتاب عيون الأخبار ضبط میکنیم ، و در مورد اختلاف نسخه ها : آنچه را که بنظر بهتر و مناسبتر است ، متن قرار داده ، و اختلاف نسخه ها را در میان پرانتز ذکر میکنیم .

 ۲- چند جمله ای را که از متن خطبه ارتباط با همدیگر از جهت معنی دارد : جدا کرده ، و ترجمه و شرح آنرا بنحو لزوم و اختصار مینویسیم .

3- در ترجمه و تفسیر کلمات خطبه، در اغلب موارد بکتاب - التحقيق في كلمات القرآن الكريم - استناد کردیم و در بعضی از موضوعات مربوط بمعارف الهی نیز از آنکتاب استفاده و تلخیص شده است .

 ۴- آنچه در توضیح مطالب خطبه نوشته شده است: روی تقلید یا تعبد یا نقل سخنان دیگر نیست ، بلکه بمبنای معارف یقینی و اصول علمی تحقیقی قطعی است .

۵- و تا ممکن بود از ذکر اصطلاحات فلسفی یا عرفانی خودداری شده ، و مطالب با بیانات ساده و الفاظ معمول آورده شده است .

۶- خطبه را در مقام توضیح بقسمتهایی تقسیم کرده ، و شماره گذاری کردیم ، و در قسمتهای دیگر که مربوط بقسمتی میشود ، بشماره آن قسمت از خطبه اشاره میشود ، مانند - ( خ ۱ ) .

7 - در مقام توضیح : از ذکر مطالب خارج از بحث ، و نقل احتمالات ناصحیح و مشکوک ، یا نسخه بدلهایی که صحیح نیست ، و یا مرجوح و غیر لازم است : پرهیز کردیم .

15

8 - در فهرست مطالب نیز بشماره های قسمت شده از خطبه که جمعاً ۳۲ قسمت است، اشاره کردیم ، نه به شماره های صفحات.

9-  موضوعاتیکه در فهرست از آنها یاد شده است : معانی و حقائق آنها در این رساله بنحو تحقیق و یقین روشن شده است، اگرچه بطریق اجمال باشد ، و کتابی با این خصوصیات ) مختصر و مفید و قاطع ( در مباحث توحید : در دسترس نیست .

۱۰- این رساله برای همه طبقات اهل ایمان و توحید ، از لحاظ مطالعه و دقت لازم است ، و هر کسی در حدود قوه فهم خود از این کلمات آسمانی و معارف الهی که از منبع فیض و مهبط وحی و مخزن علم و معرفت صادر شده است ، استفاده خواهد کرد .

16

خطبة الرضا عليه السلام في التوحيد

حدثنا محمد بن الحسن بن احمد بن الحسين بن الوليد ، رضى الله عنه ، قال حدثنا محمد بن عمرو الكاتب ، عن محمد بن زياد القلزمي ( القلوني ، العامري ، العرزمي ) ، عن محمد بن أبي زياد الجدّى صاحب الصلوة بجده ، قال حدثني محمد بن يحيى بن عمر بن على بن أبى طالب ، عليه السلام ، قال سمعت أبا الحسن الرضا عليه السلام ، يتكلم بهذا الكلام ( الحديث ) عند المأمون في التوحيد .

 قال ابن أبي زياد و رواه لى أيضاً احمد بن عبد الله العلوي ، مولى لهم و خالاً لبعضهم ، عن القاسم بن أيوب العلوي .

توضیح :

بطوریکه گفتیم احتیاجی بتحقیق و تمییز احوال این رجال سند نداریم ، زیرا روایت شیخ صدوق و شیخ او محمد بن الحسن بن الوليد ، رضوان الله عليهما ، که هر دو از لحاظ ضبط و حفظ و دقت و وثاقت و معرفت برجال ، در درجه اول و مورد اعتماد کامل هستند ، و بطور مسلم مشایخ روایات خود را می شناختند ، و روی اعتماد روایت حدیث میکردند برای ما کافی است .

و گذشته از این نقل چنین خطبه ای با این اهتمام و دقت ، صد در صد علامت کمال ایمان و معرفت و علم و توجه است . اضافه بر اینکه : شیخ مفید و شیخ الطائفه رضوان الله عليهما نیز با سند خود این خطبه را نقل کرده اند .

17

و ظاهراً محمد بن يحيى بن عمر ، و قاسم بن أيوب علوی ، از افرادی بودند که در مجلس مأمون جزو مدعوین از علویین ، حاضر شده ، و خطبه آنحضرت را شنیده و ضبط کرده اند.

و بقرینه بودن محمد بن أبی زیاد ، صاحب صلوة ( امام جماعت ) در شهر جده : او مرد عالم و موثق و عادلی بوده است .

 و چون قلزم اطلاق میشود به بحر أحمر ، و به آبادیی که در کنار این دریا و نزدیک به مدین بود با جدی متناسب تر میشود ، اگرچه قلونیه و عرزم نیز از اسماء أمكنه است .

18خطبه توحید

خطبه

إن المأمون لما أراد أن يستعمل الرضا عليه السلام : جَمَع بني هاشم ، فقال لهم : إني أريد أن أستعمل الرضا على هذا الأمر من بعدى ! فحسده بنوهاشم ، و قالوا : أتولى رجلاً جاهلاً ليس له بَصَرٌ ( بصيرة ) بتدبير الخلافة ؟ فابعث اليه رجلا يأتنا ، فترى من جهله ما تستدل به عليه ( نستدل به ) ، فبعث اليه ، فأتاه .

ترجمه :

محمد بن يحيى و قاسم بن ایوب روایت کرده اند که : چون مأمون عباسی خواست حضرت رضا علیه السلام را برای خلافت و ولایت عهدی بگمارد ، بنی هاشم را دعوت و جمع نموده و اظهار داشت که من قصد کرده ام تا علی بن موسی الرضا را برای بعد از خود بمقام ولایت و خلافت معین کنم !

بنوهاشم روی حسادت گفتند: آیا کسیرا که بامور مملکت و حکومت ، و تدبیر شؤون خلافت و زمامداری آشنا نیست ، و سابقه و بصیرت و بینایی ندارد : میخواهی خلیفه کنی !

بهتر است کسی را فرستاده و او را برای حضور در این مجلس دعوت کنی ! و در همین جلسه بجهالت و ناآگاهی او اطلاع یافته ، و اینجریان تو را راهنمایی خواهد کرد .

پس مأمون کسی را فرستاد و آنحضرت حاضر شد .

19

توضیح :

ظاهر اینستکه : مراد از بنی هاشم ، بنوعباس بودند که بخاطر قرابت با مأمون باين أمر حسد ورزیدند، و بنوعباس از فرزندان عباس بن عبد المطلب بن هاشم هستند ، و علویون از أولاد علی بن ابيطالب بن عبد المطلب باشند ، و بقرینه روایت محمد بن يحيى علوى و قاسم بن أيوب علوی : از علویون نیز در آن مجلس بصورت موافق حضور داشتند و جزو افرادی نبودند که حسادت ورزیدند ، و اگر نه اهتمام و دقت بروایت آن خطبه و جریان پیدا نمیکردند .

و گذشته از این جریان ولایت عهدى على بن موسى الرضا (ع ) موجب سرافرازی و افتخار علویون بود ، و آنان بمقام علم و معرفت آنحضرت آشنا بودند ، و هرگز مناسب نبود که روی حسادت چنین سخنی گویند

20.

خطبه

فقال له بنو هاشم : يا أبا الحسن إصعد المنبر و انصب لنا عَلَماً نَعبد الله عليه ، فصَعِدَ المنبر فقعد مليا لا يتكلم مُطرِقاً ، ثم انتفض إنتفاضةً ، واستوى قائماً ، وحمد الله تعالى و أثنى عليه ، وصلّى عليه نبيه و أهل بيته ، ثم قال :

ترجمه :

پس بنوهاشم آنحضرت را خطاب کرده و گفتند: تقاضا میکنیم بمنبر بالا رفته ، و برای ما نشانه ای از علم و هدایت برفراز کن که روی آن اساس و علامت ، بندگی و عبادت پروردگار متعال را عمل کنیم !

پس آنحضرت روی منبر نشست ، و مقداری از زمان سر به پایین انداخته و بحال سکوت بود ، سپس تکانی خورده و روی منبر بایستاد، و در حالت اعتدال و استقامت : شروع بستایش و ثنای پروردگار متعال کرده و بر رسول گرامی و اهل

بيت أطهار او درود فرستاده ، و گفت:

توضیح :

حضرت رضا ( ع ) متوجه بود که درخواست آنان روی أغراض مختلف است ، ولی چون جلسه از بزرگان بنی هاشم و از ارکان دولت و دانشمندان بنی عباس متشکل بوده ، و سخنرانی در این مجمع سرنوشت ساز و مقامات علمی و روحانی و

21

ولایت حق آنحضرت را تثبیت و تحکیم و مدلل میساخت : روی انجام وظیفه لازم إلهي شروع بخطبه فرمود .

گذشته از اینجهت بهترین فرصتی پیش آمده بود که آنحضرت اینحقائق و معارف الهی را در حضور افراد درجه اول مملکت که مستعد فهم و ادراک چنین مطالب دقیق و بلندی بودند بیان و روشن کند و آخرین مقصد از خلقت انسان که بندگی و عبودیت است ( الا ليعبدون ) : حقیقت و خصوصیات آنرا در این جلسه مهم ابلاغ نماید .

و در اینمورد پیش از خطبه اشاره بمقام رسالت و تجلیل از پیغمبر اکرم و اهل بيت أطهار او کرد ، تا در اینجهت هم بحاضرین مقامات رسول گرامی و خانواده عصمت را معرفی نمود .

و سپس برای تجلیل و تعظیم از مقام بحث توحید و معارف الهی : بپا ایستاد ، و هم اشاره فرمود که : انسان متوجه بمعارف و عبودیت ، میباید از قعود و سکوت به پرهیزد ، و پیوسته در حال قیام و فعالیت و انجام وظیفه باشد .

و باز توجه شود که تا امروز کلامی باین دقت و لطف ، و تا این اندازه از بیان حقیقت معرفت، و باین تفصیل در شرح مقامات توحید ، دیده نشده است .

و سزاوار است که این خطبه شریف بآب طلا و در صفحات مخصوص و با طبع بسیار جالب و تجلید عالی، در دنیا نشر ، و در دانشگاهها موجود باشد .

و امیدواریم که : آستان قدس رضوی که مرکز تجلی نور علم و روحانیت و عرفان امام علیه السلام است ، این وظیفه لازم را بنحو احسن انجام بدهند .

22

متن خطبه

1- أوّلُ عِبادة الله معرفته ، و أصل معرفة الله توحيده .

لغت :

أول : چیزیست که متقدم بوده و دیگری بر آن مترتب باشد ، خواه مادی باشد یا معنوی ، و آندیگر را آخر گویند بکسر خاء .

عبادت : غاية تذلل و اطاعت است از مولی .

معرفت : اطلاع بر شیء و علم و تمییز خصوصیات و آثار است .

اصل : چیزیستکه روی آن دیگری نهاده شود، و اینمعنی پس از تحقق فرع صدق میکند .

ترجمه :

میفرماید : أول عبادت معرفت است و ریشه معرفت هم توحید و یکتا دانستن پروردگار متعال باشد .

توضیح :

معرفت و شناختن دقیق پروردگار متعال مقدم است ، و سپس بندگی و تذلل واطاعت او ملحق و مرتب بآن میشود .

23

پس معرفت در مرتبه اول است و برای معرفت مراتبی هست ، و باختلاف مراتب آن هر اندازه ای که باشد بهمان مقدار عبادت و بندگی صورت میگیرد .

 و حقیقت بندگی که تذلل و اطاعت است : بدون تحقق معرفت صورت پذیر نخواهد شد ، زیرا تا انسان بمقام عظمت و بزرگواری و جلال کسی شناسایی نداشته باشد : تذلل و اطاعت نیز صورت نخواهد گرفت .

 و در مقام معرفت نیز پایه آن توحید و یکتا دانستن پروردگار متعال باشد ، و تا اين أصل ثابت و پابرجا نیست : نتوان روی آن بنایی درست کرده ، و متفرعاتی قرار گیرد.

و کسیکه در مقام توحید استوار نبوده و بآشکارا یا پنهانی بغیر خداوند یکتا توجه میکند: هنوز پایه معرفت او محکم و پابرجا و استوار نشده ، و در نتیجه معرفتی برای او حاصل نگشته است .

پس در مرتبه اول پایه توحید باید استوار گردد ، و سپس روی آن معرفت شاخ و برگ پیدا کند، و در مرتبه سوم عبادت و بندگی صورت بگیرد .

و أما تعبير در جمله أول بكلمه أول ، و در جمله دوم بأصل : زیرا اصل هرچیزی از خود او است ، و پایه و بناء از هم دیگر جدا نیستند، چنانکه توحید از معرفت است . بخلاف أوّل و آخر : که اول چیزیست که مقدم باشد ، و آخر چیز دیگریستکه مترتب بآن میشود ، چون معرفت که اول است و عبادت مترتب بر آنست .

24

خطبه

۲- و نظام توحيد الله تعالى نفى الصفاتِ عنه ، لشهادة العقول أن كل صفة و موصوف مخلوق ، و شهادةِ كلّ موصوف أنّ له خالقاً ليس بصفة و لا موصوف .

لغت :

نظم : مرتب بودن اجزاء و مراتب است که اختلالی در آنها نباشد ، و نظام با اضافه شدن الف دلالت باستمرار نظم میکند .

توحید : قرار دادن شیء است تنها و منفرد که چیز دیگری با او نباشد

خلق : ایجاد چیزی است بر کیفیت مخصوص .

ترجمه :

و استمرار نظم و اختلال پیدا نکردن در مقام توحید پروردگار متعال : با نفی صفات از او پیدا شود ، زیرا عقول شهادت میدهند که هر صفت و موصوفی قهراً مخلوق است ، و هر موصوفی خود گواهی میدهد بالطبع که برای او خالقی باشد ، و آن خالق هم نمیشود صفت یا موصوف باشد .

توضیح :

گفته شد که توحید اولین پایه معرفت الهی است ، و معرفت پروردگار متعال از

25

همین مقام شروع و پایه گزاری میشود .

و استمرار نظم در مرحله توحید هم بطوریکه خللی بأركان بنیاد حقیقت توحید وارد نشود : متوقف است بنفی کردن هرگونه صفتی از ذات خداوند متعال .

 توضیح این مطلب آنکه خداوند متعال نور نامتناهی و نامحدود و مطلق است که هیچگونه حد و قید و محدودیتی نه خارجی و نه ذاتی برای او نیست . زیرا متناهی بودن و قید و حد بهر معنایی باشد ملازم با ضعف و عجز و فقر است .

 آری خداوند متعال وجودش بذاته واجب و ثابت و أزلى و أبدی و نامحدود بوده ، و هیچگونه ضعف و احتیاج و محدودیتی ندارد.

ولی محدودیت و ضعف و احتیاج در همه موجودات و مراتب مخلوقات و در تمام عوالم امکانی جاری است .

در عالم مادی : همه موجودات از جمادات و نباتات و حیوانات و انسان از لحاظ بدن ، تحت حکومت ضوابط ماده و از هر جهت مقید و محدود و محصور بوده ، و هر موجودی در محدوده ذات مادی و نیروی مخصوص خود که بسیار ضعیف و محصور است : میتواند ادامه زندگی محدود خود را بسر برد .

و در عالم ملکوت : موجودات در این عالم بنام ملائکه نامیده شده ، و از ماده و تجسد بالاتر ، و از حدود و قیود عالم مادی برکنار بوده و در محدوده جسمانیت لطیف ، و روی وظائف مخصوص و مناسب خود زندگی میکنند .

و در عالم جبروت : موجودات در این مرتبه را عقول و یا ارواح گویند ، و در اینجا حدود جسمانی بطور کلی نیست ، و هیچگونه قید و حد خارجی وجود ندارد ، و محدودیت در این عالم به حدود ذاتی است ، و هر کدام در محدوده ذات معین و

26

مشخص و با نیروی محدود ذاتی وجود دارند.

پس هر چه محدودیت و تقید بیشتر باشد : قهراً ضعف و فقر شدیدتر شده ، و نیروی حیات و قدرت و علم و اراده محدودتر و ضعیفتر خواهد شد . و در مقابل بهر مقداریکه حد و قید کمتر باشد نور وجود قویتر و سعه آن مبسوطتر ، و ضعف و فقر و احتیاج کمتر گشته، و نیروی حیات و اراده و قدرت و علم بیشتر و قویتر و وسیعتر خواهد شد .

 پس مناط در ضعف و قوت و فقر و قدرت هر موجودی : جهت محدودیت و اندازه حد و قید ، و یا آزادی و وسعت و اطلاق آن وجود خواهد بود.

 و چون از این عوالم سه گانه بیرون رویم : بعالم لاهوت متوجه خواهیم شد ، و در این عالم هیچگونه قید و حد و محدودیت و ضعف و فقری نیست ، اینجا مبدء موجودات ، و أوّل و آخر مخلوقات ، و نور عوالم وجود ، و عالم وسیع بی پایان و نامتناهی و نامحدود است .

آری کوچکترین حد و قید و توصیف و تعریفی را نتوان برای ذات مطلق و نور نامحدود او قائل شد، و بهترین تعریف و توصیف او اینستکه بگوییم : او نور مطلق نامحدود است .

هو الأول و الآخر والظاهر والباطن و هو بكل شيء عليم - ۳٫۵۷ .

و اجمال این جمله کریمه : همان - نور مطلق نامحدود و نامتناهی خواهد بود که قلم از شرح آن عاجز است .

و أما نفىی صفات : ذکر صفت یعنی توصیف ، و توصیف یعنی تحدید و بیان حدود و قیودیکه برای ذات یکچیزی هست ، و البته أوصاف و حدود هر چیزی بمناسبت

27

مرتبه و ذات و وجود آنچیز خواهد بود.

 و معلوم شد که : ذات خداوند متعال نور نامحدود و لایتناهی است ، و هر قید و حدی ملازم با ضعف و فقر و عجز در همان محدوده و به مقدار و نسبت به آن حد و قید خواهد بود .

پس توصیف خداوند متعال : محدود کردن او است با آن صفات و حدود و خصوصیاتیکه ذکر میشود، و در اینصورت ذات نامحدود و نور مطلق لایتناهی او با این صفات محدود شده ، و در همان محدوده فقر و عجزیکه منافی با وجوب و قیومیت و بی نیازی و غنای ذاتی است ، پیدا خواهد شد .

 و اما اینکه نظام توحید نفی صفات است زیرا برنامه در مقام توحید ، تنها و یکتا دانستن خداوند متعال است که بجز ذات مجرد و فرد مطلق و نامحدود او چیز دیگری مورد توجه قرار نگیرد .

و اثبات صفات و توجه بآنها : این برنامه را نقص کرده و در مقابل ذات مجرد خالص نامتناهی ، قیود و حدود و خصوصیات و صفاتی مورد توجه قرار میگیرد .

 و چون اینمعنی ) توجه بصفات ) در باطن و در قلب انسان ، تحقق پیدا کرد : قهراً توجه بآنها در زوایای دل و در مقام عبودیت و مناجات و دعاء و توسل و أعمال روحانی بروز خواهد کرد.

و در نتیجه برنامه توجه خالص و اخلاص در توحید و نفی مفاهیم مغایر ذات یکتا و مجرد : منتفی گشته ، و آثار شرک و توجه بغیر ذات واجب ، در گوشه های افکار و قلوب و أعمال متجلی شده و نظام برنامه توحید بهم خواهد خورد .

و أما مخلوق بودن هر موصوف و صفت بطوریکه گفته شد ، توصیف نوعی از

28

تحدید و تقیید است ، و قهراً موجب میشود که ذات واجب : محدود و مقید بصفات ، از نامتناهی و نامحدود مطلق بودن خارج گشته و در محدوده این تقید و بهمان اندازه فقر و ضعف نسبی پیدا کند .

و بطور مسلم : هر چیزیکه آثاری از قید و حد و متناهی بودن در وجود او پیدا شد ، از مقام الوهیت و وجوب وجود و قیوميت على الاطلاق و خالقیت مطلق خارج گشته ، و در مرتبه مخلوقیت و امکان وجود و فقر و احتیاج و ضعف و محدودیت قرار خواهد گرفت .

و اینمعنی در وجود صفت کاملاً روشنتر است زیرا هر صفتی بخودی خود استقلال وجودی نداشته ، و در قوام و تحقق خود محتاج بموصوف است ، تا در ضمن وجود او خودنمایی کند.

پس هر چیزیکه توصیف شده و صفت و حتی برای او آورده شد : قهراً و بزبان حال طبیعی خود شهادت خواهد داد که او مخلوق است، و ذات او نامتناهی و نامحدود مطلق نبوده ، و او خالقی دارد که ذاتاً نامتناهی و نامحدود مطلق و منزه از توصیف است .

و از این مطالب حقیقت - وكمال الإخلاص له نفى الصفات عنه - در خطبه أول نهج البلاغه ، معلوم و روشن میشود :

زیرا توجه بموصوف بضمیمه صفت : توجه خالص بذات مجرد نبوده ، و در حقیقت بموصوف و صفت توجه میشود، و اینگونه توجه از مرحله اخلاص خالص برکنار است .

و أما ذكر صفات در قرآن مجيد و كلمات أنبياء و حضرات ائمه معصومین

29

عليهم السلام: باید توجه داشت که صفات ثبوتیه حق متعال عین ذات است ، نه خارج یا عارض بر ذات ، چنانکه صفت وجود و حیات و علم و قدرت در نفس ما عین نفس ما باشند ( النفس في وحدته كل القوى ) .

و نفس انسانی ما باندازه سعه وجودی خود حیات و احاطه و قدرت و اراده دارد، و این صفات عین ذات نفس میباشد ، نه آنکه خارج از ذات باشد .

و البته در مقام تعبیر و اشاره و تفهیم و تفاهم مجبوریم که هر کدام از این معانی و صفات را اعتبار و مورد نظر قرار داده و روی این لحاظ و اعتبار بحث کنیم .

 پس جدا شدن صفات پروردگار متعال از نظر اعتبار و بعنوان اشاره باین حیثیت و لحاظ است .

پس این اعتبارات در مرحله ثانوی و برای تفهیم و شرح حقیقت و توضیح و تعریف است ، نه در مقام بیان حقیقت ذات نور مجرد نامحدود باشد .

و ضمناً باید توجه داشت که قیود و حدود یکه ممکن است در مقام لاهوت فرض بشود ، لازمست از سنخ آنعالم باشد، نه از حدود یکه در عوالم ناسوت یا ملکوت یا جبروت است .

و این معنی از مواردیست که برای بعضی از نویسندگان معظم مخفی و مشتبه شده است .

30

خطبه

3- و شهادة كل صفة و موصوف بالإقتران ، وشهادة الإقتران بالحدوث ، و شهادة الحدوث بالإمتناع من الأزل ، الممتنع من الحدوث .

لغت :

شهادة : استمرار در حضور و علم بشیء .

اقتران : اختیار اینکه چیزی جنب چیز دیگری واقع شود .

إمتناع : اختیار ایجاد آنچه متعذر میشود فاعل از فعل .

أزل : قدیمیكه قدمت آن نامتناهی باشد .

حدوث : چیزیکه قدمت نداشته و وجودش متأخر باشد .

ترجمه :

و برای شهادت دادن هر صفت و موصوفی بتحقق قرین شدن یکی از آنها پهلوی دیگری ، و شهادت اقتران بر حدوث آنها ، حدوثیکه در مقابل أزليت بوده ، و با همدیگر مانعة الجمع هستند .

توضیح :

و بتعبیر دیگر گفته میشود که توصیف نزدیک کردن چیزی ( صفت ) است ، بر

31

دیگری ( موصوف ) : زیرا صفت و موصوف هر کدام مفهوم جداگانه ای داشته ، و در عالم معنی هر دو وجود مستقلی دارند، اگرچه وجود صفت در ضمن موضوع دیگر ( مانند أعراض ) متحقق میشود .

پس در مقام توصیف صفت را نزدیک بموصوف کرده و قرین آن قرار میدهیم . و چون اقتران و نزدیک بهم شدن متحقق گردید : حادث بودن هر دو ثابت خواهد شد.

توضیح آنکه : نزدیک شدن بهمدیگر ، گذشته از محدود شدن و تقید ، علامت فقر و احتیاج است زیرا اگر احتیاجی در وجود آنها با تصاف نباشد ، هرگز با همدیگر تقارن و التیام و اتصالی پیدا نمیکنند .

و هر موصوفی برای تمامیت و کمال ذاتی خود، در معرض اتصاف و اقتران بصفت قرار میگیرد ، تا بشأنی از شون وجودی خود بهمرسیده ، و خصوصیت ممتاز و زائدی پیدا کند و اگر نه اتصاف بصفت زائد بر ذات لغو و عبث خواهد بود . و أما صفت : پس آن از قبیل أعراض و كيفيات نفسانی است ، و نمیتواند خود در خارج وجود استقلالی داشته ، و احتیاج بموضوع دیگری پیدا نکند .

و اینمعنی در اتصاف نفس ما بصفاتی چون علم و ادراک و تمایل و رحمت وجود و غیر آنها مشهود است ، و ما بضرورت متوجه هستیم که : پس از بدست آوردن صفتی از صفات نفسانی ، خصوصیت و امتیازی بر نفس ما افزوده میشود .

پس در هر صفتی که پیدا میشود : حالت تازه و تحول جدید و خصوصیت زائدی در ذات شیء بوجود آمده ، و صفت نیز با این عروض و لحوق و قرین شدن بموصوف : متحول و وجود و تحقق پیدا میکند .

32

و در نتیجه میفهمیم که : اقتران ملازم با تحول و پیدایش خصوصیات تازه ای باشد در طرفین که نزدیک بهم شده اند .

و بطور مسلم : هر تحول و تغییری که در ذات چیزی پیدا شود ، دلالت خواهد کرد بر حدوث آن ذات .

زیرا حادث بودن در مقابل ازلیت و قدمت است ، و آنچه ازلی و قدیم است : در هستی ذات خود بی نیاز از دیگری بوده ، و بخودی خود تحقق و وجود داشته ، و او نامتناهی و نامحدود بوده ، و حد و قید و نهایتی برای وجود او در ازل نیست .

و چون او قائم بذات خود و غنی بالذات و نامتناهی است : هرگز فقر و احتیاج و نقص و کمبودی برای ذات او متصور نمیشود ، تا نیازی با تصاف یا ضمیمه شدن و اقتران با چیز دیگر پیدا کرده و حالت جدید و کمالی داشته ، و متحول گردد . پس هر چیزیکه در ذات او تحول و تغییر و محدودیتی دیده شد : قهراً حادث بوده ، و ازلی و قدیم و واجب نخواهد بود .

چنانکه وجود ازلی و قدیم و واجب و نامتناهی در مقابل وجود حادث قرار گرفته ، و هرگز حدوث و آثار حدوث در وجود او دیده نخواهد شد .

و معلوم باشد که مراد از اقتران در اینجا، اقتران زمانی یا مکانی نیست ، و خداوند متعال محیط بر زمان و مکان است، بلکه منظور اقتران در عالم لاهوت باشد .

و در این جهت فرقی نیست زیرا فقر و ضعف و احتیاج از آثار حقیقت مطلق تحقق اقتران است .

33

خطبه

۴- فليس اللهَ عَرفَ مَن عَرف بالتشبيه ذاته ، و لا إيّاه وحده من اكتنهه ، و لا حقيقته أصابَ مَن مَثَله ، و لا به صَدِّقَ مَن نَهاه ، و لا صَمَد صَمْدَه مَن أَشار إليه .

لغت :

معرفت : علم و اطلاع بر خصوصیات و آثار چیزی است .

تشبیه : نازل کردن چیزیست بمقام دیگری بمناسبتی .

إكتناه : درخواستن و طلب حقیقت و جوهر و أصل شيء است .

تمثیل : آوردن چیزیکه مناسب و مجانس در ماده است .

تنهية : رسیدن به نهایت و آخر چیزیست .

الصمد : قصد کردن مقام متفوق عالی و او را خواستن .

ترجمه :

پس نشناخته است خدا را کسیکه بشناسد ذات او را بسبب تشبیه کردن بچیز دیگر . و بتوحید او نرسیده است کسیکه میخواهد حقیقت و جوهر او را بدست آورد . و حقیقت و واقعیت او را در نمی یابد کسیکه بوسیله تمثيل و توجه بأمثال و  چیزهای مناسب با او قدم بردارد و او را تصدیق نکرده است کسیکه او را متناهی بداند . و او را متعالی و مقصود نیافته است کسیکه بسوی او اشاره میکند .

34

توضیح :

در این پنج جمله : پنج وسیله برای مقام معرفت و توحید پروردگار متعال از اعتبار ساقط شده است : یعنی شناسایی از راه تشبیه ، و بوسیله اکتناه ، و از طریق تمثیل ، و متناهی قرار دادن ، و بسوی او اشاره کردن .

 زیرا هر کدام از این پنج وسیله در عوالم طبیعی یا در محدوده های امکانی نتیجه بخش است ، و هم نتیجه مادی یا محدودی میتواند بدهد .

و چون خداوند متعال منزه از عالم ماده و آثار و لوازم عالم طبیعت بوده ، و از محدودیت بیرون است : صحیح نیست که با این وسائل ، راه معرفت او را پیموده ، و نتیجه مطلوب معنوی بگیریم .

و برای خداوند که نور مطلق و مجرد و نامحدود است : چگونه میتوان شبیه و شکیل ، و یا مجانس و مثیل ، قرار داده و یا در جوهر و ذات أصيل او تعمق کرده ، و او را در محیط اشاره و یا در محدوده متناهی شدن قرار داد .

و خداوند متعال از عوالم ماده و طبیعت و زمان و مکان و محدودیت جسمانی و ذاتی بیرون است پس ما باید با وسائل و اسبابی مجهز باشیم که بتوانیم بوسیله آن تجهیزات ، راه معرفت بعالم لاهوت را پیدا کنیم .

ما هرگونه تشبیه ) تشبیه کردن او بغیر خود از مخلوقات در جهات و خصوصیات و صفات ظاهری ) و یا تمثیل ) مثل آوردن برای او از مخلوقات از لحاظ ذات و جنس ) و یا اکتناهی ) بررسی و فرورفتن در ذات و جوهر و حقیقت او با ادراک و نظر محدود و ضعیف خود ( در راه معرفت او بعمل آوریم : نتیجه حاصل شده در

35

محدوده عالم امکان و مخلوقیت و فقر و باقتضای درک و فکر ناقص و محدود خود ما خواهد بود .

و همچنین اگر او را متناهی و محدود بنهايات مادی یا معنوی قرار داده ، و یا با اشاره حسی و یا عقلی او را تحت نظر و توجه خود محدود کنیم : در اینصورت نیز او را از مقام نور مطلق و نامتناهی و نامحدود بودن تنزل داده ، و چون مخلوقات و

ممکنات دیگر بحساب آورده ایم .

و أما تعبیه بمعرفت در مورد تشبیه ، و تعبیر بتوحید در مورد اكتناه ، و إصابه حقیقت در مورد تمثیل ، و تصدیق با و در مورد متناهی قرار دادن ، و صمد در مورد اشاره کردن باو هر کدام بخاطر تناسبی است که با یکدیگر دارند .

و توضیح اینجهت آنکه تشبیه کردن خداوند متعال بچیزی دیگر از جهت خصوصیات ظاهری ، مناسب با تحصیل معرفت و شناسایی پیدا کردنست .

و تحقیق و تدقیق در جوهر و ذات و حقیقت او که ممتاز از موجودات ممکن است : مناسب با توحید و یکتا قرار دادن او است، زیرا توحید ممتاز و جدا کردن پروردگار متعال است از موجودات و مخلوقات و ممکنات .

و تمثیل و مثیل آوردن برای او از لحاظ در نظر گرفتن مناسبت و تجانس ذاتی : مناسب با درک و بر رسیدن به حقیقت او میباشد .

و متناهی و محدود قرار دادن او که موجب مضبوط شدن است : مناسب با تصدیق و اعتقاد پیدا کردن است که پس از تصور اجمالی حاصل میشود .

 و اشاره کردن ظاهری یا معنوی بسوی او مناسب با صمد است که بمعنی قصد مقام عالی و متفوق باشد.

36

پس رعایت این تعبیرات مختلف در موارد بسیار مناسب ، آنهم بنحو ارتجال و بی سابقه : دلالت میکند بحضور علمی این معانی و الفاظ در ذهن امام علیه السلام .

 و أما مجهز شدن انسان برای تحصیل معرفت همینطوریکه برای دیدن چیزهای دور ( چون ستارگان ) ، و یا چیزهای خیلی کوچک ) چون ذرات نامرئی ) محتاج بداشتن تلسکوب یا میکروسکب هستیم برای ادراک معارف و حقائق معنوی و روحانی نیز نیازمند به بینایی باطنی و بصیرت قلبی و دید روحانی هستیم ، و اگر نه، نیروهای بدنی ما فقط محسوسات مادی را میتوانند درک کنند ، آنهم با شرائط و ضوابط محدود . لا تُدركه الأبصار و هو يُدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير ۱۰۳٫۶ .

37

خطبه

5- و لا إيَّاه عَلَى مَن شَبَّهه ، و لا لَه تَذلَّل مَن بَعْضَه ، و لا إيَّاه أَراد مَن تَوَهَّمه .

لغت :

عنی : قصد کردن است با اظهار آن .

تذلُّل : خواری و کوچکی است در مقابل آنکه بزرگتر است .

تبعیض : موضوعیرا که دارای مقدار است قسمت کردن است بأجزاء .

اراده : طلب کردن چیزی است با انتخاب آن .

توهم : با خیال ذهنی چیزیرا متمثل کردن است .

ترجمه :

و نه او را قصد جدی کرده است کسیکه او را تشبیه نموده . و نه در مقابل او و برای او خوار و کوچک شده آنکه او را تبعیض و تجزیه کرده است . و نه او را اراده نموده و خواسته است کسیکه با خیال خود او را تمثل کرده است .

توضیح :

پنج جمله گذشته مربوط بود بشناسایی خداوند متعال و این سه جمله مربوط است بآنچه در نفس خود انسان است در رابطه با خداوند متعال - عنى ، تذلل .

38

إراده .

زيرا عنى : بمعنی قصد با ظهور آثار آن در خارج ، و تذلل : بمعنی خواری و کوچک شدن در مقابل بزرگتر ، و اراده : طلب کردن با انتخاب و اختیار : هر سه معنی مربوط میشود بخود نفس انسان، البته در رابطه با پروردگار متعال .

و این سه معنی نیز از انسان که در رابطه با خداوند متعال صورت میگیرد : در این سه مورد [ تشبیه ، تبعیض ، توهم ] منفی و بی نتیجه شمرده میشود .

توضیح آنکه : ظهور قصد و عنایت برای خداوند متعال در مورد تشبیه او بمخلوق ، و تذلل برای او در موردیکه او را تبعیض و دارای ابعاض دانسته ، و طلب و اختیار او با متمثل کردن خیالی او لغو و بی اثر خواهد بود .

زیرا چون پروردگار متعال را بدیگری که مخلوق او است تشبیه کنیم ، و یا او را داراى أبعاض و أجزاء بدانیم ، و یا با تمثل خیالی او را در ذهن خود مجسم سازیم: صد در صد از مقام الوهیت که نامحدود و نور مجرد نامتناهی مطلق است : منحرف شده، و از حق تعالی بغیر او متوجه شده ایم .

و اما جهت انتخاب و تناسب این سه کلمه ، در سه مورد مذکور : برای اینستکه ، عنایت داشتن ملازم است با عظمت و مورد توجه و احترام بودن و تجلیل طرف ، و چون خداوند عزیز و جلیل تشبیه و تنزیل بمرتبه مخلوقات گردید : قهراً سزاوار تجلیل و احترام نگشته ، و عنایت و توجه مخصوص با و لغو خواهد شد .

و همچنین تذلل و تحقر لازمست در مقابل عظمت و جلال و مقام بالا و بلند پروردگار متعال صورت بگیرد و چون طرف تذلل تبعیض و تجزأه و تقسيم بأبعاص و اجزاء گردد : قهراً آن عظمت و جلال شکسته شده ، و مقام رفیع و عالی او

39

انحطاط پیدا خواهد کرد و در اینصورت موردی برای تذلل و انکسار و خشوع باقی نخواهد بود .

و در مورد توجه بمعبود موهوم و خیالی نیز چنین است ، و او هرگز قابل طلب و خواستن و اختیار کردن نمیباشد .

پس در نتیجه باید توجه داشته باشیم که عنایت برای پروردگار متعال ، و تذلل در مقابل عظمت او، و طلب و انتخاب او : میباید پس از تحقق معرفت و توحید مقام او باشد .

و از این نظر است که : در آغاز خطبه شریف فرمود : أوّلُ عِبادة الله معرفته و أصل معرفة الله توحيده .

و کسیکه معرفت او روی پایه تشبیه مقامات و صفات و افعال پروردگار متعال بر دیگری که همه مخلوق عاجز و محدودند ، باشد. و یا مبتنی بر تبعیض و ترکیب وجود منزه او است. و یا براساس توهم و خیال بافی او را توجه میکند : چنین انسانی از مقام معرفت و توحید او محروم خواهد بود .

40

خطبه

 ۶- كلُّ معروف بنفسه مصنوع ، وكل قائم في سواه معلول .

لغت :

معروف شناخته شده با تمییز خصوصیات

نفس : شخصیت وجودی یک چیز .

معلول : مریض و علیل ، مقابل سالم .

ترجمه :

هر چیزیکه شناخته شده بنفس و خود وجود او بشود ساخته شده دیگران و مخلوق است ، و هر آنچه در دیگری تقوم دارد : معلول است .

توضیح :

همه موجودات از دو حال بیرون نیستند یا باصطلاح جوهر است ، یعنی خود استقلال در موجودیت داشته ، و در پیدایش و قوام خود نیازمند بدیگری نیست . و یا عرض است که وجود پیدا کردن و قوام او محتاج است بدیگری ، یعنی موجودیت او در موضوع دیگر ظاهر و متحقق میگردد .

أول - مانند جمادات و نباتات و حیوان و غیر آنها .

41

دوم - مانند عوارضیکه بآنها عارض میشود ، از کیفیات و نسبتها و مقادیر و صفات نفسانی و غیر آنها .

و در این دو جمله منزّه بودن پروردگار متعال از محیط همه آنچه وجود امکانی داشته و مخلوق هستند : بیان شده ، و ضمناً جهت بیرون شدن نیز روشن گشته است .

و تعریف و تعبیر از جوهر و عرض باین دو جمله : جامعتر و روشنتر و بهتر است از تعریفهاییکه در کتب معقول نوشته شده است، و بموجب این دو جمله ، جوهر آنچیزیست که بخودی خود و بنفسه مورد شناسایی قرار بگیرد. و عرض آنچیزیستکه  در وجود دیگری تقوم پیدا کند .

و برای این دو عنوان : دو اثر لازم ذکر شده است .

۱- هر معروف بنفسه ناچار مصنوع است .

۲ و هر متقوم در دیگری قهراً معلول است .

أما أول : زیرا چیزیکه بخود او و با شخصیتش شناخته بشود : محدود و محاط فکر و نظر قرار گرفته و از عنوان نور مجرد نامحدود نامتناهی خارج گشته ، و چون مصنوعات بشر و ساخته شده های او شناخته شده بخصوصیات و تمییز داده شده ،

واقع خواهد شد .

و اینمعنی با جمله أول خطبه - أوّلُ عِبادة الله معرفته : منافاتی ندارد ، زیرا آن معرفت مطلق است، بهر نحویکه درباره پروردگار متعال جاری و واقع میشود . و در اینجا معرفت بنفسه ، یعنی بشخصيته و خصوصیته ، ذکر شده است ، و اینمعنی درباره خداوند متعال صدق نکرده و شامل تمام مخلوقات ( مطلق جواهر جسمانی

42

و غیره ) خواهد بود .

 و أما دوم زیرا چیزیکه در وجود خارجی و تقوم خود محتاج بموضوع دیگری بوده ، و بنفسه تقوم و برپایی ندارد ناچار وجود ضعیف و معلولی داشته ، و در ادامه هستی خود لازمست بدیگری تکیه کرده و در ظل امداد و پشتیبانی او خود را اداره کند ، و چنین موجودی نخواهد توانست دیگریرا بوجود آورد .

 پس این دو ضابطه نیز در بحث معرفت خداوند متعال ، باید منظور باشد : او معروف بنفسه نتواند باشد ، و او قائم در دیگری نیز نخواهد بود .

43

خطبه

بصنع الله يُستدلّ عليه ، و بالعقول تُعتقد معرفتُه ، و بالفطرة تثبتُ حُجَّتُه .

لغت :

صنع : عملی است که روی دقت و علم و حذاقت صورت گیرد .

استدلال : طلب هدایت و راهنمایی کردن .

عقل : تشخیص صلاح و فساد در زندگی ، و سپس ضبط نفس است بر آن .

اعتقاد : محکم کردن و بستن چند چیز در نقطه معین .

فطرت : خصوصیاتیکه در خلقت ابتدائی هست .

حجة : آنچه را که در مقام اثبات دعوی بآن متوسل میشوند .

ترجمه :

با اعمال دقیق و حکیمانه او راهنمایی میشود بسوی او ، و با عقول صاف محکم و بهم بسته میشود معرفت او و با فطرت پاک اولیه انسان اثبات میشود حجت او .

توضیح :

این سه جمله در رابطه با اسباب و مقدمات معرفت و برای بدست آوردن آن ذکر شده است ، و برای اینمعنی سه أمر بترتیب بیان فرموده است : صنع ، عقل ،

44

فطرت .

 أول - مصنوعات و أعمال خارجی پروردگار متعال است که روی برنامه های بسیار دقیق و حکیمانه و با تدبیر لطیف صورت گرفته است .

دوم - نیروی عقل است که از نفس و ذات آدمی متکون شده ، و وسیله تشخیص معارف و علوم و حقائق گردد ، و این نیرو نه خارج از وجود انسان است ، و نه جزو حقيقت أصلى او .

 سوم - فطرت أصيل و ذاتی انسان است که روی آن صفات و خصوصیات و نیروها تربیت شده است .

مصنوعات در مرحله اول : با لطف و دقت و حکمت و نظمیکه دارند ، انسانرا بجانب خالق حکیم قادر عالم هدایت میکنند.

و در مرحله دوم : عقول که تشخیص دهنده خیر و صلاح و حق و باطل و ضبط و حبس کننده نفوسند بر خیر و حق آنها را در این شناسایی و معرفت استوار و محکم ساخته ، و در نتیجه وابستگی و اعتقاد قلبی ایجاد میکنند .

و در مرحله سوم : نوبت بفطرت راسخ و نیروهای ثابت و خالص انسانی منتهی شده ، و حجت الهی که ظهور و ثبوت حق و برقرار شدن جلوه های معرفت است : روشن و ثابت و تمام و متجلی گردد .

و در قرآن مجید نیز باین مراحل سه گانه اشاره میفرماید : أولو كان آباؤهم لا يَعْقِلُونَ شَيئاً و لا يهتدون ۲ ٫ ۱۷۰ ، فأقم وَجهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ٣٠٫٣٠ .

45

خطبه

خَلَقَ اللهُ الخَلقَ حِجاباً بينه و بينهم ، و مُبايَنَتُه إِيَّاهم مُفارَقتُه إِنِّيتهم .

لغت :

حجاب : حائلی که مانع باشد از تلاقی دو چیز .

مباینت : از هم جدا شدن با انکشاف بعد از ابهام .

مفارقت : جدا گشتن و متمیز شدن .

انيت : تحقق ، مصدر انتزاعی است از آن .

ترجمه :

خلق فرموده است خداوند متعال مخلوقات و موجوداترا بحالت حجاب بودن آنان در میان خداوند و ایشان ، و از هم جدا شدن و فاصله پیدا کردن پروردگار متعال با آنان : از لحاظ خصوصيت إنيت و تحقق وجودی آنان است .

توضیح :

چون برای تحصیل معرفت الهی : مقدمات سه گانه ای ذکر شد : اشاره فرمود بدو جهت از موانعی که در این راه موجود است :

۱- وجود خود موجودات و ظهور و خودنمایی آنان است که در مقابل تجلیات

46

حق تعالی و ظهور و آشکار شدن نور او در قلوب پاک بندگان خالص خداوند سبحان : مانع و حجاب گشته و از توجه پاک و صاف آنان حائل میشود .

 توضیح آنکه : خداوند متعال نور مجرد و مطلق و منزه از هرگونه قید و حد و عوارض و فقر و تحول و ضعف است . و چون ما از هر طرف در احاطه موجودات بوده ، و آنچه میبینیم : جسم و مرکب و مقید و و محدود و عارض و معروض و حال و محل و تحوّل و ضعف و فقر و جهل و فنا و حدوث است : قهراً فکر ما در همین رابطه و در این محدوده میتواند اظهار نظر و تأمل و دقت نماید .

 و در صورتیکه بخواهد به مسائل ماوراء طبیعت و خارج از جهان ماده و مخصوصاً خارج از عوالم خلقت بطور کلی ، توجه کند : قهراً لازمست فکر خود را از این افکار مادی و توجهات بموجودات طبیعی و بلکه از همه عوالم وجود ، تخلیه و تنزیه نموده ، و در جهت منفی و مقابل آنها بنظر و دقت به پردازد.

و این معنی خود از مشکلات تحقق پیدا کردن این توجه است که بتواند ذهن خود را از آلودگیها و تعلقات و نقش و رنگ و جلوه های عوالم خلق تصفیه و تزکیه و تخلیه نموده و این حجاب گسترده بزرگ و محیط و فراگیر را برکنار کرده ، و بعالم ماوراء خلقت که هیچگونه انس و سابقه فکری و خارجی ندارد ، توجه کند .

2- حقیقت انيت و تحقق هستی خالق و مخلوق است :

آری تحقق هستی در خالق متعال : بنحو أزليت و أبديت و ثبوت و وجوب و غنی و بذاته و في ذاته و تجرد و نامحدود و بحياة مطلق ذاتی است . ولی إنيت و تحقق وجود مخلوقات بكيفيت حدوث و ناپایداری و فقر و جسمانیت و محدود بحدود و بحياة محدود و معین و احتیاج ، میباشد .

47

پس ایندو حجاب ( موجودات خارجی ، انیت داخلی ) بزرگترین مانع و حاجب انسان میشوند : در راه رسیدن بحقیقت و توجه بنور نامحدود پروردگار متعال و ارتباط با عالم لاهوت .

و لازمست فکر انسان موحد از این دو جهت کاملاً تخلیه گردد .

و أما تعبير بمباينت : زیرا مباينت عبارتست از روشن شدن و انکشاف میان دو چیز پس از آنکه ابهام و تاریکی بود و اینمعنی متناسب با فیمابین خالق و مخلوق است ، که اشتراک مفهومی اجمالی در وجود و صفات عمومی وجود دارند، و با توجه بحقيقت إنيت آنها اين اجمال و ابهام برطرف میشود .

و اما تعبير بإنيت : زیرا موجودات از اینجهت جدا گشته و امتیاز و افتراق پیدا میکنند ، نه از لحاظ مطلق وجود .

پس مباینت فیمابین خالق و مخلوق : از نظر خصوصیات تحقق وجود آنها ( إنيت ) است .

و نسخه بدلهای مختلف در این دو جمله : متناسب و درست نیست .

48

خطبه

- وإبتداؤه إياهم دليلهم على أن لا ابتداء له ، لعجز كل مُبتدء عن ابتداء غيره . و إيداؤه إياهم دليلهم على أن لا أدوات فيه ، لشهادة الأدوات بفاقة المُتَأْدِين .

لغت :

إبتداء : آغاز کردن و شروع نمودن بدون سابقه .

إبداء : تقویت کردن و آلات و ادوات دادن .

تأدى : أدوات و آلات برگرفتن .

ترجمه :

و آغاز کردن خداوند متعال بایجاد آنان دلیل است بر آنکه خود او را ابتدائی نباشد ، زیرا کسیکه در مرتبه اول ایجاد شد: عاجز است از ایجاد دیگری .

 و تقویت و آلات دادن بر آنان : دلیل است بر آنکه او را اسباب و آلاتی در ایجاد و فعل خود نیست، زیرا بودن آلات شهادت میدهد بفقر و نیازمندی کسیکه در أفعال خود أسباب و آلات میگیرد .

توضیح :

49

چون اختلاف انيت (از نظر خصوصیات تحقق وجود ) در میان خالق متعال و مخلوق ، ثابت و روشن گردید در این دو جمله اشاره میشود ، بدو جهت از جهات مباينت در انیت فیمابین خداوند و موجودات :

۱- تحقق وجود در خلق بنحو حدوث است ، و خداوند متعال آنانرا بدون سابقه ایجاد فرموده است ، ولی ذات خداوند متعال ازلی و قدیم بوده ، و ابتدائی او را نباشد زیرا اگر ابتداء و آغازی در تحقق وجود او ( انيت ) صورت میگرفت : نمیتوانست دیگریرا ایجاد کند .

توضیح آنکه : چیزیکه تحقق وجود او بنحو حدوث یعنی محدود بحد زمانی یا بحد ذاتی بوده، و از خود تحقق و استقلال در وجود نداشته ، و فقیر و عاجز و محدود و محتاج بدیگری است چگونه میتواند با قدرت و اختیار و اراده تام مستقلی ، بایجاد و ابتداء مخلوق دیگری شروع کند .

آری چیزیکه در جهت ابتداء اختیاری از خود ندارد از جهت بقاء و ادامه حیات و انتهاء وجود نیز اختیاری نخواهد داشت .

پس خداوندیکه خالق موجودات است : محال است که خود ابتداء و آغاز داشته ، و حادث و محدود باشد .

در خطبه توحید نهج ميفرمايد : سبق الأوقات كونه ، و العدم وجوده ، و الإبتداء أزله .

-2 إنيت و تحقق وجود در موجودات بطوریست که در مقام انجام عمل و در هر حرکت و فعلی محتاج بأسباب و آلات و وسائل داخلی و خارجی هستند . ولی در مقام لاهوت هرگونه اسباب و آلات و وسائل منتفی بوده ، و هرگز نیازی بآنها

50

نیست .

آری ذات نامتناهی و نامحدود ذاتاً و قدرتاً وعلماً وحياتاً ، و نور مجرد أزلى أبدى مطلق : خود مبدء موجودات و موجد أسباب و آلات و پدید آورنده همه موجودات است، و چگونه فرض توان کرد که کارهای او بوسیله آلات و أسباب صورت بگیرد .

پس دادن آلات و ادوات و ایجاد موجودات باین کیفیت : اثبات چگونگی و خصوصيت انيت مخلوق را میکند ، و چون تحقق خصوصیت وجودی مخلوقی برای ما روشن و معلوم گردید خواهیم دانست که انيت واجب قهراً مباين با انيت مخلوق محدود خواهد بود .

و گذشته از این خود ادوات و اسباب برای رفع احتیاج و در صورت فقر و ضعف و عدم استقلال ذاتی استعمال میشوند، و چون غنای مطلق نامتناهی ذاتی بود:  بودن آلات و أدوات لغو و بی فائده میشود .

51

خطبه

١٠- و أسماؤه تعبير ، و أفعاله تفهيم ، و ذاته حقيقة ، وكُنهه تفريق بينه و بين خلقه ، و غيوره تحديد لما سواه .

لغت :

تعبیر بیان و روشن کردن آنچه پوشیده است .

حقیقه : چیز ثابتی که واقعیت داشته باشد .

کنه : جوهر و ذات و أصل شيء است .

غیور : مغایر بودن که غیر شیء باشد .

ترجمه :

و أسماء پروردگار متعال فقط برای روشن کردن و بیان حقیقت الوهيت و ذات مجرد نامحدود است، چنانکه افعال او که در خارج ظهور پیدا میکند برای فهمانیدن سعه و نامتناهی بودن و قدرت تام ذات است ، و ذات او حقیقت واقعیت دار و ثابت و ازلی و ابدی و قائم بخود است ، و کنه و جوهر او با مباینت از مخلوقات او معلوم میگردد ، و مغایرت او با موجودات دیگر با محدود بودن و تقید آنها معین میشود .

52

توضیح :

پس از بیان حقائقی از خصوصیات ذات و صفات پروردگار متعال ، و از خصوصیاتیکه مربوط بخلق است : نتائجی از این بیانات گرفته ، و بنحو اجمال بآنها اشاره میفرماید :

1 - أسماء حسنی که در قرآن مجید ذکر شده و تا نود و نه اسم شمرده اند : همه برای معرفی ذات مجرد نامتناهی است، و این اسماء مفاهیم مستقل جدا از ذات واجب نداشته ، و تنها در مقام تبیین و روشن کردن حقیقت مجرد ذات آورده میشوند ، و حقیقت مطلب آنستکه گفته شد : و نظام توحيد الله نفى الصفاتِ عنه - خ ۲.

پس ذکر این اسماء برای تبیین حقیقت ذات است ، نه برای اشاره و دلالت بمفاهيم مستقل این کلمات - خ ۲ .

2- أفعال و کارهای او برای تفهیم است : أفعالیکه از خلق ظاهر میشود : روی غرضهای مخصوص ، و رفع نیازمندی ، و تأمین برنامه زندگی ، و بدست آوردن منافع مقصود است، ولی خداوند متعال احتیاج و ضعف و فقر و غرض شخصی ندارد ، و أفعال او بأسباب و آلات و مقدمات و وسائل صورت نگرفته ، و در زمان و مکان و محدودیت قرار نمیگیرد .

پس افعال او مانند أفعال ما نیست که این خصوصیات و مفاهیم و معانی متفاهم عرفی را از آنها استفاده کنیم .

و حقیقت أفعال او برای ما مجهول بوده و قابل فهم نیست ، و این اندازه می فهمیم که : افعال خداوند متعال ظهورات و تجلیاتیست از صفات ذاتی ، و بنحو

53

خالص و پاک صورت گرفته ، و هیچگونه غرض و مقصد شخصی و یا آلات و أسبابی در آنها بکار نمیرود .

و در نتیجه باید گفت که : افعال او برای تفهیم مقام عظمت لاهوت ، یعنی ذات مجرد غیر محدود و غیر متناهی است که باقتضای ذات او حیات و قدرت و علم و اراده ذاتی دارد .

پس افعال او نشان دهنده قدرت و مشیت و علم و حیات نامحدود و ذاتی و بذاته میباشد - خ ۲۹ .

-3 آنچه حقیقت متأصل و بذاته و ازلی و ابدی و پایدار مطلق که کوچکترین فقر و ضعف و کمبودی در آن نباشد : ذات مجرد نامحدود مطلق است ، و آنچه غیر او باشد : همه فقیر و محتاج و ضعیف و محدود بوده ، و اصالت مطلق ذاتی ندارند . ۴- آنچه در رابطه کنه و جوهر او میتوانیم درک کنیم، اینستکه : کنه و جوهر او جدا از جوهر و ذاتیات موجودات دیگر است، و بهر اندازه ایکه از ذاتیات خلق آگاهی پیدا کنیم ، و بهر مقداریکه در شناسایی آنها تعمق و تحقیق ممکن بجای آوریم : خواهیم فهمید که کنه و جوهر او جدا و مغایر با آنها است .

و این مغایرت و مقابل بودن و جدا گشتن او را از این حدود و قیود و خصوصیات خلقی تنزیه و تسبیح کرده و تا این اندازه باب معرفت را در مقابل ما باز میکند .

آری جوهر او از حد و قید و جسمانیت و ترکب و حدوث منزه است .

۵- و این مغایرت و مبانیت او با خلق، ایجاب نمیکند که او محدود و مقید باشد زیرا خداوند متعال در مقابل خلق و در عرض مکان و زمان آنها نیست که

54

خارج کردن مقداری جسم محدود بزمان یا مکان موجب محدود شدن دائره محیط دیگری باشد ، بلکه در طول آنها است، آنهم در جهت معنوی .

توضیح آنکه : معلوم شد ( خ (۲) که خداوند متعال از حدود مراتب خلق ( حدود جسمانی مادی ، حدود زمانی و مکانی ، حدود ذاتی ( تنزیه و تسبیح میشود ، و این نزاهت و رفعت از لحاظ عقلی و روحانی است، نه از جهت جسمانی .

 پس نفی حدود بتمام مراتبش از ساحت قدس پروردگار متعال : اثبات نامحدودی مطلق و نامتناهی بودن او را میکند، اگرچه ضمناً در نتیجه این دقت و بررسی مراتب وجود : بخصوصیات حدود و مراتب مخلوقات آگاه میشویم .

55

خطبه

۱۱- فقد جَهِلَ اللَّهَ مَن استوصفه ، وقد تَعدّاه من اشتمله ، و قد أخطأه من اكتنهه

لغت :

استیصاف : طلب و خواستن توصیف چیزی از خود یا از دیگری .

تعدی : اختیار تجاوز بحقوق دیگری .

اشتمال : اختیار احاطه کردن با پوشانیدن آن .

أخطأ الطريق : عدل عنه .

اکتناه : خواستن و اختیار جوهر چیزی را .

ترجمه :

پس بتحقیق خدا را جاهل گشته است کسیکه خواسته است او را توصیف کند ، و اختیار کرده است تجاوز بحقوق او را کسیکه خواسته است با و احاطه کند ، و خطا کرده است آنکه خواسته است بکنه و جوهر او برسد . (و اگر اخطأه باشد ، بطوریکه در نسخه ها است ، نظیر جمله - اخطأ الطريق - خواهد بود ، یعنی اخطأ في شئون الله : و أخطأ : مانند خطأ ، لازم است نه متعدی.)

56

توضیح :

پس از روشن کردن و بیان مقامات توحید و صفات و اسماء و أفعال : به نتائج آنها اشاره فرموده ، و نه مورد از آنها را بیان میکند :

۱- کسیکه میخواهد خداوند متعال را توصیف کند : جاهل باو گشته است ، زیرا گفته شد که در نظام توحید میباید نفی صفات از ذات او بشود ( خ ۲ ) ، و کسیکه میخواهد او را با صفاتی متصف کند : از حقیقت مقام توحید برکنار شده ، و از معرفت پروردگار متعال محروم گشته است.

۲- و کسیه خود را محیط و پوشاننده قرار میدهد بخداوند متعال : بحقوق لازم او که باید رعایت شود ، تجاوز کرده است، زیرا او نامحدود و نامتناهی است ، و کسی نتواند از لحاظ فکر و نظر و توجه روحانی باو احاطه کرده و شامل گردد ، تا در نتیجه او را محدود و متناهی قرار داده، و از مقام عظمت و کبریائی و محیط بودن او کسر کند . ( خ ۴، ۶)

3- و کسیکه میخواهد جوهر و اصل او را آگاهی پیدا کند : البته راه خطاء پیموده است ، زیرا باید توجه داشت که فکر کوتاه و محدود و ضعیف انسان هرگز نتواند بجوهر و أصل خداوند متعال که ملیونها مرتبه بالاتر از ادراک و برتر از فهم و وسیعتر از محدوده نظر او است : محیط و فراگیر باشد .

و از اینمعنی هم نباید غفلت کنیم که خداوند متعال نور مجرد نامحدود مطلق است ، و تعبير بأالفاظ - ذات ، صفت ، أصل ، جوهر ، إنيت ، حقیقت ، و غیر اینها : همه برای تفهیم و تفاهم است .

و أما تعبير در مورد أول بجهالت ، و در دوم بتعدى ، و در سوم بخطاء :

57

برای اینستکه در برنامه توصیف ، بکلی از شئون لاهوت خارج گشته ، و بچیزیکه محدود و مصنوع و متناهی و مخلوق است ، توجه میکند .

و در مورد دوم که شامل شدن و احاطه با و است : بحقوق او که نامتناهی و نامحدود بودن است، از جهت تصور و فکر ضعیف خود تجاوز کرده ، و آنطوریکه باید رعایت حق و شأن و مقام او را ننموده است .

و در مورد سوم که اکتناه است : در این تحقیق و دقت و بررسی ، راه خطاء و لغوی را رفته ، و از طریق حق که پرهیز از تفکر در ذات و کنه و جوهر است ، منحرف شده است .

58

خطبه

 ۱۲ - و من قال كيف ؟ فقد شَبَّهه . و مَن قالَ لِمَ ؟ فقد عَلَّله . و مَن قال مَتَى ؟ فقد وَقْتَه . و مَن قَالَ فِيمَ ؟ فقد ضمَّنَه . و مَن قالَ إلى مَ ؟ فقد نَهاه . و من قال حتى م ؟ فقد غياه .

لغت :

ما : اسم است برای استفهام ، بمعنى - أي شيء ، و چون حرف جر - لام ، فی ، إلى ، حتى ، من ، عن - بأن متصل شود : الف آخر آن حذف میشود .

تعليل : علت و سبب آوردن .

ترجمه :

و کسیکه گفت : چگونه است؟ پس او را تشبیه کرده است بچیزی . و اگر گفت : برای چیست؟ برای او علت و سبب قائل شده است . و کسیکه گفت : در چه زمانی است و کی است؟ پس بتحقیق او را وقتی قرار داده است. و چون گفت : در چه چیز است ؟ پس او را در ضمن چیزی دیگر بحساب آورده است . و اگر گفت : تاکی و تا کجا است؟ او را متناهی قرار داده است. و کسیکه گفت: تا پایان چه ؟ پس برای او غایت و پایانی ذکر نموده است .

59

توضیح :

و شش مورد دیگر از نتائج بیان مقامات توحید :

 ۱ -کیفیت و چگونگی برای او عارض نگردد زیرا او از هرگونه عوارض و تحولات و قیود منزه بوده ، و نور مجرد على الاطلاق است که هیچگونه حد و قید و تبدلی بذات او راه ندارد . ( خ ۳ )

و کیفیت از جمله اعراضی است که بذات شیء عارض گشته ، و موجب تحول و تغیر آن شده و از این لحاظ شبیه بمخلوقات ممکن و متحول و غیر ثابت میباشد .

آری تحولات و عوارض در وجود واجب لذاته پروردگار متعال پدیدار نمیشود : قهراً در این خصوصیات شبیه خلق خواهد بود .

 ٢- أسباب و علل درباره ذات و صفات ذاتی او وجود ندارد ، خواه آنچه مقدم بر هستی باشد ، مانند علت فاعلی ، و یا مؤخر باشد ، مانند علت غایی :

 زیرا علت آنچیزیست که وجود شيء حدوثاً يا بقاء متوقف و وابسته بآن بوده ، و مؤثر در قوام و تحقق آنشیء گردد .

آری وجود پروردگار متعال واجب و ثابت و متحقق بذاته و في ذاته و لذاته بوده ، و بذات خود مستغنی از هرچیزی است ، و او کمترین احتیاجی در ذات خود بچیز دیگری ندارد . ( خ ۶(

3- خداوند متعال محدود بزمان و وقت نیست زیرا او خالق زمان است ، و او أزلى و أبدى و وجود ذاتی دارد و اگر او را در محدوده زمان قرار بدهیم : قهراً حادث و مسبوق بعدم بوده و نیازمند خواهد بود بچیزیکه او را بوجود آورد ( خ۹)

پس سؤال کردن از اینکه خداوند متعال در چه وقت و زمانی بوده یا هست ؟

60

برخلاف اقتضای ازلی بودن و واجب بودن و تقوم بذات و غنای مطلق و نامحدودی او است .

۴- خداوند متعال در محلی یا در محیط و فضایی که جسمانی باشد یا روحانی قرار نگرفته و نمیگیرد زیرا در اینصورت پروردگاریکه نامحدود و نامتناهی و ازلی و أبدى است، محدود و معروف گشته ، و ضعیف و عاجز و محتاج و حادث خواهد شد.

و گفته شد که : آنچه بخداوند متعال نسبت داده میشود ، قهراً باید از ماوراء عالم جسمانی باشد، و محل و محیطی هم که باو نسبت داده میشود : مکان مادی نخواهد بود زیرا مکان هر چیزی باید متناسب با او باشد و در عین حال برای خداوند نامتناهی نامحدود هیچگونه محل و فضا و محیط فراگیرنده ای نتوان فرض کرد.

۵-برای او نتوان نهایت و منتهایی فرض کرده و از منتهای سعه وجودی او پرسش کرد زیرا منتها داشتن مستقیماً محدود و معین گشتن است ، و آن لازم با امکان وجود و ضعف و حدوث و مخلوق بودن خواهد بود . ( خ ۴ )

6-برای خداوند متعال نتوان غایت و آخر و مقصدی فرض کرد : زیرا پایان داشتن در یک جریان و عمل ، نوعی است از متناهی و محدود بودن ، و هر آنچه پایان و غایتی در او باشد: ضعیف و متناهی و مخلوق خواهد بود .

و فرق نهایت و غایت ) الى م ، حتی م ( اینستکه : غایت هر چیزی قسمت آخر آنست . و نهایت حد آخریست که بآنجا منتهی میشود ، یعنی نقطه ای که بعد از نقطه غایت باشد .

61

و هر دو معنی مشترکند در ایجاد محدودیت و منتهی بودن شیء .

پس این نه مورد جمعاً از نتایج معارف و مطالب گذشته میباشد .

62

خطبه

۱۳ - و مَن غَيّاه فقد غاياه ، و من غاياه فقد جَزَّاه ، و مَن جَزَّاه فقد وصَفَه ، و مَن وصفه فقد الحد فيه .

لغت :

تغییه : غایت قرار دادن برای چیزی .

مغاياة : غایت دار کردن که بعد از تغییه و برای استمرار باشد .

إلحاد : تمایل از چیزی با طعن کردن در آن .

ترجمه :

و کسیکه غایت و پایانی برای او قرار داد پس بتحقیق او را غایت دار متداوم کرده است . و چون او را غایت دار قرار داد پس هستی او را تجزاه و تقسیم نموده است . و کسیکه او را بأجزاء قسمت کرد بتحقیق او را توصیف کرده است ، مانند توصيف أجسام و چون او را توصیف ظاهری نمود در اینصورت از حق متعال منحرف گشته و طعن باو زده است .

توضیح :

در این چهار جمله بآثار و محذورات تغییه اشاره فرموده ، و اثبات کرده است

63

که : آخرین نتیجه آن إلحاد و کفر است .

 و جهت اختصاص دادن تغییه بذکر نتیجه : بلحاظ روشن بودن این آثار و محذورات ) غایت دار بودن ، تجزأه ، وصف ، الحاد ) است در آن ، و اگر نه در هر شش مورد گذشته این آثار مترتب میشود.

و أما توضیح این چهار جمله :

۱- روشن است که تأثیر و ایجاد اثر در هر موضوعی : آن اثر را غالبا در آن موضوع تثبیت و یا متداوم میسازد، و چون پروردگار متعال را مغایی ) بصیغه مفاعله که دلالت بتداوم میکند ( فرض کردیم : قهراً محدود و متناهی خواهد شد .

۲- مغاياة بمعنى غایت دار بودن ثابت یا مستمر است ، و چون مغایاه درباره خداوند متعال مفروض گشت : قهراً دارای اجزاء و قابل قسمت خواهد شد ، زیرا غایت خود طرف مشخص و معینی است از موضوع غایت دار ، و این علامت تجزاه است .

3- و چون تجزاه در موضوعی ثابت گردید بطور مسلم قابل توصیف و تعریف خواهد شد ، زیرا چیزی قابل توصیف نمیشود که قابل تشخیص دادن و احاطه و شناسایی نباشد ، و در صورتیکه موضوعی محدود و متناهی گشت ، اگرچه بتجزیه تدریجی باشد: قهراً قابل توصیف اجمالی واقع شده و از هر جهت محدود و محتاج و ضعیف خواهد شد .

۴- و هر چیزیکه قابل تعریف و توصیف شد: البته در محدوده فکر و نظر و عقل و در احاطه شناسایی قرار خواهد گرفت ، زیرا توصیف بی شناسایی و احاطه فکری : امکان پذیر نیست و چنین موضوعی نتواند نور مجرد على الاطلاق و بی نهایت و

64

نامحدود و قائم بذات و غنی مطلق باشد .

پس در اینصورت از پروردگار متعال انحراف تمام پیدا شده ، و بیک موجود محدود ضعیف محتاج توجه نموده است .

پس از اینکلمات و بیانات دقیق میفهمیم که : استیصاف ، اشتمال ، اکتناه ، تشبیه ، تعلیل ، توقیف ، تضمین ، تنهیه ، تغییه ، تجزأه ، توصیف : درباره پروردگار متعال ، همه انحراف و طعن زدن و کفر ، و در مقابل معرفت حق تعالی و توحید است .

و هر شخص مؤمن بخداوند متعال میباید : بعد از تهذیب نفس و طهارت قلب و خلوص نیت و خضوع تام ، این خطبه شریف را جمله بجمله و کلمه بكلمه بدقت مطالعه و بررسی کرده، و حقیقت معرفت و توحید را دریابد .

65

خطبه

 ۱۴ - لا يتغيّر الله بانغيار المخلوق ، كما لا يتحدد بتحديد المحدود .

لغت :

انغیار : تحول پیدا کردن بحالتی سواى حالت أول . .

تحدّد : در مورد حد و تندی واقع شدن .

تحدید: در شدت و حدت قرار دادن ، خواه بأحكام تکوینی ، و یا بأحكام و فرائض تشریعی .

ترجمه :

پروردگار متعال با قبول کردن مخلوقات تحولات گوناگون را که بآنان میرسد :

تحول و تغیری پیدا نمیکند. و با تحدیداتیکه از جانب مخلوق محدود مواجهه میشود در زحمت و شدت قرار نمیگیرد .

توضیح :

پس از ذکر اموریکه موجب الحاد و انحراف از مقام توحید بود ، این دو جمله در رابطه با استغنای مطلق خداوند متعال و استقلال مقام با عظمت او ذکر میشود :

۱- پروردگار متعال همینطوریکه تقوم بذات خود دارد از نظر صفات ذاتی و در

66

مقام اظهار و بسط رحمت نیز ، قائم بنفس بوده ، و هرگز از حوادث و عوارضی که بخلق میرسد : تحت تأثیر و منفعل نگشته ، و در اجرای برنامه نظم و عدل و حکمت و رحمت ، مضطرب و متحوّل و متغیر نمیشود .

 آری تأثر و تحوّل حال وقتی صورت میگیرد که شخصی جاهل و غافل و ناآگاه از جریان حادثه بوده و یا آن جریان باقتضای حکمت و عدالت و تقدیر دقیق و با فکر صد در صد صحیح و درست ، صورت نگرفته باشد.

 ولی آن حوادث و عوارضیکه روی آگاهی کامل و سابقه علمی ، و با تقدیر و تنظیم صد در صد حکیمانه و عادلانه : صورت بگیرد نه تنها تأثیری در وجود طرف ایجاد نمیکند ، بلکه بخاطر اجرای نقشه تصویب شده و اعمال آنچه خیر و صلاح

است، موجب رضایت خاطر نیز خواهد شد .

و اگر بناء باشد در اجرای حکم و قانون و تقدیرات لازم تأثر و تحولی در فکر و حالت مقام شخص حاكم عادل عالم ، ظاهر شود نه تنها تقدیر و قضاء بی نتیجه میماند ، بلکه اختلال و فساد در نظام عدالت اجتماعی نیز پیدا گردد.

از اینجا است که خداوند متعال در موارد مجازات مفسدین و مخالفین در دنیا یا در آخرت ، کوچکترین تأثیری پیدا نکرده و آنرا عین صلاح و خیر در نظم انفرادی و اجتماعی میبیند .

-۲- در مرتبه دوم پس از مضیقه و شدت و زحمت پیدا کردن خلق گرفتار شده که بزبان اعتراض و تندی ، اظهار گله و شکایت و بلکه بدگویی میکند ، و یا بزبان نرم و عجز و مظلومیت دادجویی و رفع گرفتاری میطلبد، هرگز این تندیها و تحدیدات أثری در ادامه اجرای حق و عدالت نخواهد داشت .

67

پس چنانکه در تحولات احوال خلق متأثر نمیباشد از تحدیدات و بدگمانیها و بدگوییهای تند آنان نیز در اجرای حکم حق و إعمال و ادامه عدل و نظم سست نخواهد شد .

آری قاطعیت در اجرای حکم و تصمیم در ادامه قانون و اعمال آن از خود تصویب و تقدیر مهمتر است .

68

خطبه

۱۵ - أحد لا بتأويل عددٍ ، ظاهر لا بتأويل المباشرة ، مُتَجلَّ لا باستهلال رؤية ، باطن لا بمزايلة ، مباين لا بمسافة ، قريب لا بمداناة ، لطيف لا بتجسم .

لغت :

تأویل : برگردانیدن چیزی بمعناییکه منظور است .

مباشرة : امتداد بسط در بشره بدن با چیز دیگر .

متجلی : چیزیکه منکشف و آشکار گردد ، مقابل خفی .

استهلال : طلب ظهور و جریان افتادن .

مزایله : بلند شدن و برطرف گشتن .

مداناة : نزدیک شدن با تسفّل و انحطاط

تجسم : اختیار حالت جسمیت که در محلی استقرار یابد .

ترجمه :

یکی است نه بعنوان برگردانیدن آن بمفهوم عدد و شمارش . و ظاهر است نه بعنوان برگردانیدن آن بمفهوم انبساط ظاهر بدن در مقابل چیزهای دیگر . و جلوه میکند و از مرحله ستر و خفاء آشکار میگردد، نه بعنوان امتداد پیدا کردن و ظهور

در مقابل بینایی و باطن است نه بعنوان دور شدن و جدا بودن از نقطه معین .

69

فاصله و جدا شونده است ، نه بعنوان مسافت پیدا کردن نزدیک است ، نه بعنوان قرب با تسفل و ظاهری . و لطیف است نه با تجسم .

توضیح :

چون نفی شد که : خداوند متعال تحت تأثیر عوامل خارجی قرار نمیگیرد : شانزده صفت از صفات مربوط بصفات ذاتی یا فعلی پروردگار متعال را متذکر شده ، و بنحو اجمال با اشاره بمعانی مقابل آنها ، آنها را معرفی میفرماید :

 ۱- یکتا است ، ولی نه چون کلمه یکی که عرفاً در مقام شماره کردن اشیاء استعمال شده و گویند: فلان شی یکی است و دو و بیشتر نیست ، زیرا در اینمورد نظر گوینده فقط بجهت عدد است ، خواه مادی باشد یا معنوی ، مرکب باشد یا مجرد ، ظاهری و محسوس باشد یا نامحسوس .

و تنها نظر بیک عدد بودن است که : بیشتر نباشد

و نظر ما در اطلاق كلمه أحد بخداوند متعال اینستکه : او را مثل و مانندی نیست ، و او نور مجرد نامحدود و خالق همه موجودات و ازلى و أبدى بوده ، و همه عوالم از مادی و معنوی از بسط رحمت او هستی پیدا کرده اند . قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد .

2- او ظاهر است ، ولی نه بآن مفهومیکه عرفاً فهمیده میشود ، و گویند : ظاهر فرش یا ساختمان یا فلان جنس خوب است، زیرا در اینموارد نظر فقط بجهتی است که در مقابل باطن آنها قرار میگیرد، یعنی محسوس و ملموس و صورت خارجی و انبساط مخصوصیکه در ظاهر صورت میگیرد .

و أما نظر در اطلاق کلمه ظاهر بخداوند متعال اینستکه : همه ظهورات و

70

تجلیات و بسط رحمت و نور در عوالم از او است و از نور او است که جلوه گر میشوند ، و همین طوریکه صفات دیگر او در مرتبه دوم تکویناً و یا در تعبیر متجلی میشوند : اسم ظاهر نیز که از اسماء حسنی است ، بمناسبت هر عالمی تجلی پیدا کرده و ظهور دارند.

3- او آشکار و ظاهر و منکشف میشود ولی نه بآن مفهومیکه عرفاً فهمیده میشود ، و گویند آفتاب متجلی شد ، یعنی در خفاء بود و آشکار گردید .

و نظر ما در تجلی پروردگار متعال : انکشاف و ظهور نور او است در عالمی بمناسبت آن عالم، در مقابل خفاییکه برای نور در آن عالم بوده است ، و البته این تجلی چون تجلی آفتاب نیست که در مکان معین و بنحو محسوس شدن با ادراک قوه باصره و خواستن او باشد ، بلکه با ادراک نور قلب و چشم بصیرت باطنی صورت میگیرد .

و این تجلّی ، مخصوص صفت و اسم نور نیست ، بلکه در صفات دیگر نیز ظاهر و آشکار میشود ، مانند - رحمت ، قهر ، قدرت ، مغفرت ، حلم ، صبر ، و أسماء ديگر .

فلما تجلّى رَبُّه للجبل جعله دَكّاً - ۱۴۳٫۷ - مراد تجلی عظمت و جلال پروردگار متعال است .

۴- او باطن است ، ولی نه بآن مفهومیکه عرفاً فهمیده میشود ، و گویند : باطن فلان أمر يا شی چنین است ، یعنی آنچه محسوس نبوده و صورت خارجی ندارد .

و أما نظر در اطلاق کلمه باطن به پروردگار متعال آنکه او باطن است از لحاظ مبدء تجلیات و حقیقت صفات که در عالم مخلوق ظاهر نیست ، زیرا هر صفت و مقامی تا در عالم مخلوق ظاهر و متجلی نگردد : منکشف نخواهد شد .

71

پس اسم باطن در مقابل ظهور تجلیات است ، و بمعنی مقامات صفات در ذات میباشد .

-۵- بینونت و فاصله دارد ولی نه بمفهوم عرفی مسافت و امتداد و بعد داشتن با چیزهای دیگر ، چنانکه گویند: در میان امرین بینونت هست ، یعنی بعد و فاصله موجود است، خواه بعد ظاهری باشد یا معنوی .

و أما بینونت درباره پروردگار متعال : البته معلوم است که بعد زمانی و یا مکانی و یا جسمانی و یا روحانی نیست، زیرا فاصله و مسافت پیدا کردن صد در صد علامت مخلوق بودن و محدود گشتن و مقابله نمودن با دیگری است، تا در میان این دو موجود که استقلال دارند: بعد و فاصله ای پیدا شود و هر کدام از دیگری ممتاز گردد .

پس مباینت در میان وجود واجب مجرد پروردگار متعال و خلق او : از لحاظ تأصل و أولیت و نامحدود بودن و ازلی بودن و حق و ثابت و أبدى بودن او ، و امکان و فناء و محدودیت و وابستگی و تقوم بغیر و عدم مالکیت بخود در خلق است .

كلُّ مَن عليها فان و يبقى وجه ربك ذو الجلال و الإكرام ۵۵ ٫ ۲۶ .

۶- نزدیک است ولی نه بمفهوم عرفی مدانات ، یعنی نزدیک شدن توأم با خضوع و تسفّل ، چنانکه گویند که خانه زید قریب است بفلان مکان و رأی و فکر او نزدیک است برای دیگری که مراد نزدیکی از جهت محل یا مفهوم و معنی است .

و أما قرب پروردگار متعال : بلحاظ احاطه تام و نفوذ کامل و علم و قدرت و سلطه و قیومیت و نامتناهی بودن او در مقابل همه خلق و عوالم سفلی و علوی است .

72

و نحن أقرب إليهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد - ۱۶٫۵۰ .

7- لطیف است ولی نه بآن مفهومیکه در خارج استعمال شده : و بمعنی چیز نازک و نرم و دارای رفق باشد ، گویند : جسم لطیف ، یعنی نازک و نرم ، و أمر لطیف ، یعنی خشن و شدید نبوده ، و ملایم و دقیق باشد .

و أما لطف درباره خداوند متعال اینستکه در مقابل بندگان و خلق خود ملاطفت و لینت و نفوذ و دقت داشته باشد زیرا او جسم و محسوس و محدود نیست که او را از لحاظ ذات و وجود خارجی نازک یا نرم و یا ملایم فرض کنیم ، ولینت و خشونت جسمانی درباره او قابل فرض نیست .

پس لطیف از آسماء و صفات پروردگار متعال ، و بمعنی مهربان و نرم در صفات ، و دقیق و نافذ در افعال خود باشد .

ألا يعلم مَن خَلَق و هو اللطيف الخبير - ۱۴٫۶۷ .

73

خطبه

۱۶ - موجودٌ لا بَعْدَ عَدَم ، فاعل لا بإضطرار ، مُقدِّر لا بحول ( بجول ) فكرة ، مُدَبِّرٌ لا بحركة ، مريد لا بهمامةٍ ، شاءٍ لا بِهمَّةٍ ، مُدرِكَ لا بِمِحَسَّةٍ ( بِمجَسَّة ) ، سَمِيعٌ لا بآلة ، بصير لا بأداة .

لغت :

اضطرار : اختیار کردن ضرر و ناراحتی ، و ابتلاء پیدا کردن .

تقدير: اندازه گیری کردن و تعیین خصوصیات .

حول : تحول و تبدل حالت و برگردانیدن است .

تدبیر : آخر و عاقبت چیزیرا در نظر گرفته و تأمین کردن .

همامة : قصد نزدیک به تصمیم که استمرار پیدا کند .

مشيئة : تمايل شدید است قبل از طلب و تصمیم .

همة : قصدیکه نزدیک به تصمیم باشد .

محسة : آلت احساس کردن و ادراک است .

أداة : آنچه وسیله کمک گرفتن و قوت باشد - آلت .

ترجمه :

او موجود است ولی وجود او پس از عدم نیست . او کننده و بجا آورنده افعال

74

است ولی نه باضطرار و ناچاری . او اندازه گیرنده و مقدر امور است ولی نه با گردانیدن اندیشه و تحوّل فکری ، او تدبیر و عاقبت اندیشی در امور را دارد ولی نه با تحرک و فعالیت ، او اراده کننده است ولی نه با ادامه دادن قصد . او خواهنده و میل کننده است ولی نه بانيت . او ادراک میکند هر چیزیرا ولی نه با آلات حس و حواش . او شنونده است ولی نه بوسیله عضو شنوایی . او بینا است ولی نه بکمک آلت بینایی .

توضیح :

به نه صفت دیگر از صفات پروردگار متعال که بنحو اجمال با ذکر مفاهیم منفی آنها بیان میشوند، اشاره میفرماید ، و مجموعاً با هفت صفت دیگر ، ۱۶ صفت میشود :

-8 او هستی دارد و موجود است ولی مانند موجودات خارجی دیگر نیست که وجود محدودی داشته ، و مسبوق بعدم باشد ، چون جمادات و نباتات و حیوان که همه پیوسته در حال تحول بوده و از سابقه نیستی بمرحله هستی قدم گذاشته اند. و أما خداوند متعال که وجود واجب و ثابت و أزلى و أبدی داشته و قائم بنفس خود و غنی بالذات است: هرگز سابقه عدم درباره او نتوان تصور کرد، و اگر نه موجود حادث و محدود و محتاج و مخلوق خواهد بود .

نحنُ قَدَّرنا بينَكُمُ الْمَوتَ و ما نحن بمسبوقين ۵۶ ٫ ۶۰ .

9- او ایجاد کننده افعال است ولی کمترین اثری از ابتلاء و محدودیت و ناچاری در وجود او نباشد، زیرا هر موجود محدودی اختیار داشته باشد یا نه :

75

ناچار باید برای رفع احتیاج و فقر و ضعف خود ، اعمالی را بجا آورده و فعالیت باقتضای محدودیت و نیازمندی ذاتی خود انجام بدهد . یعنی موجود محدود اختیار و قدرتش نیز محدود است ، و نتواند قدرت و اختیار مطلق و تمامی داشته باشد .

و اما پروردگار متعال که نور هستی او نامحدود و نامتناهی و غني بالذات و أزلی و أبدى است : بطور یقین قدرت و اختیار او نیز تمام و کامل و صد در صد بوده ، و کمترین ضعف و محدودیتی نخواهد داشت . و معلوم است که اضطرار در مرتبه اول در اثر محدودیت و فقر ذاتی ، و در مرتبه دوم در اثر عوامل خارجی پیدا شود .

و این دو عامل : در وجود نامحدود غنی بالذات پروردگار متعال ، هرگز پیدا نخواهد شد .

و ربك يخلق ما يشاء و يختار - ۲۸ ٫ ۶۸ .

۱۰ - او إجراى قدرت و تعیین خصوصیات در مرحله عمل میکند ولی نه با گردانیدن و تحولات و جولان دادن فکر ، مانند خود ماها که با اندیشه و فکر و تدبر میتوانیم عملی را طبق نقشه ای که تنظیم کردیم صورت خارجی بدهیم .

و اما خداوند متعال همینطوری که ذات او نامحدود و نامتناهی است : صفت علم و احاطه او نیز نامحدود است ، و کوچکترین ذره ای در تاریکی ته زمین و دریا از احاطه پرتو علم و آگاهی و توجه او بیرون نیست ، و باصطلاح فلاسفه : علم او بتمام جزئیات و کلیات ذاتی و حضوری است .

پس چیزی از محیط نور علم او پوشیده و بیرون نیست تا محتاج بفکر و اندیشه

76

و إحضار باشد .

و لا حَبَّةٍ فِي ظُلُماتِ الأرض ولا رطب و لا يابس إلا في كتاب ۵۹٫۶ .

 ۱۱- تدبیر همه امور را میکند ولی نه با تحرک و فعالیت و تنظیم مقدمات تا نتیجه مطلوب حاصل گردد، چنانکه انسان در تدبیر امور خود لازم است حرکات فکری و عملی داشته و طوری برنامه خود را تنظیم و مقدمات مطلوب خود را ترتیب بدهد که به برآورده شدن نتیجه مقصود موفق آید .

ولی خداوند متعال چنانکه گفتیم : ذات و صفات و علم او نامحدود و نامتناهی است ، و بهمه امور و جریانها و حركات و أعمال و أفكار محیط و آگاه بوده ، و همه نزد او حاضر است.

 پس او محتاج بحركات فکری و یا فعالیتهای عملی و نقشه کشیدن و ترتیب دادن نیست ، و هرچه بخواهد و آنچه بجا آورد و هر عمل و اراده ای داشته باشد: عين تدبیر و تقدیر است .

ثم استوى على العرش يُدبِّرُ الأمر - ٣٫١٠ .

آری پروردگار متعال چون استیلاء یافت بهمه عوالم علوی و سفلی : هر آنچه میخواست بجای خود که لازم است ، وضع کرد ، و نظم جهان بتحقق پیوسته ، و نتیجه مطلوب بدست آمد.

۱۲- او اراده کننده است ولی نه بآنطوریکه ما اراده میکنیم ، و باید پیش از اراده کردن هر چیزی : آنرا تصور کرده و تمایل و قصد و تصمیم بگیریم ، و سپس قاطعانه آنرا بطلبیم .

و أما خداوند متعال : پس اراده او باقتضای نامحدودی ذات و صفات حیات و

77

علم و قدرت است زیرا چون کمترین حد و ضعف و کراهتی در وجود او پیدا نشد ، قهراً آنچه را که میخواهد و آنچه خیر و صلاح است اختیار و طلب خواهد کرد . پس حقیقت اراده : اختیار و انتخاب و طلب است ، و آن جلوه حیات و علم و قدرت بوده، و در واقع لازمه نامحدودی و نامتناهی بودن حیات است .

إِنَّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول لَهُ كُن فيكون ۸۲٫۳۶ .

۱۳ - مشیت دارد ولی خواستن او محتاج به نیت و تمایل و قصد نبوده ، و مانند ما بوسیله قصد و مقدمات دیگر انجام نمیدهد . آری مشیت مصدر و بمعنی خواستن است، و اینمعنی محتاج است به توجه بچیزی ، و سپس بتصور کردن آن ، و در مرتبه سوم بوجود تمایل و رغبت بآن ، و بعد بتحقق مفهوم مشیت و خواستن ، و بعد از مشیت مرتبه تصمیم و عزیمت ، و پس از تصمیم گرفتن حقیقت اراده متحقق میشود .

پس مشیت و اراده در وجود ما با قصد و تمایل مطلق در مشیت یا ممتد در اراده پیدا میشود .

ولی خواستن پروردگار متعال هیچگونه متوقف بمقدمه و قیدی نبوده ، و باقتضای علم و احاطه و قدرت او است که آنچه خیر و صلاح است اختیار میفرماید . ۱۴ او مدرک است ولی نه چون إدراك ما که بوسیله حواس ظاهری یا باطنی صورت میگیرد .

إدراك : معرفت پیدا کردن بخصوصیات و ذات چیزیست ، و ما نمیتوانیم موجودات و امور خارجی یا معنوی را بی وسیله حواس پنجگانه ظاهری و یا حواس باطنی درک کنیم .

78

ولی خداوند متعال نور مجرد محیط نامتناهی است ، و علم و قدرت و حیات و ادراک او همه عين سعه ذات مجرد او است که محیط بهمه موجودات علوی و سفلی و جزئی و کلی است .

لا تُدركه الأبصار و هو يُدرك الأبصار - ۱۰۳٫۶ .

۱۵ -شنونده است ولی شنیدن او چون ما بوساطت آلت گوش نیست که نیازمند بآن بوده و با نبودن و یا بیماری و ضعف جهاز سامعه موضوع شنوایی از بین برود.

 آری سمیع یکی از أسماء الهی است ، و آن ادراکی است که مخصوص و متعلق بأصوات باشد و این ادراک سمعی در حیوان بوسیله تموج و اهتزاز هوا ، که در فضا حاصل شده و بداخل گوش ) صماخ ( بر میخورد حاصل میشود ، ولی در وجود پروردگار متعال نوع مخصوصی است از إدراك و إحاطه بأشياء و معرفت بخصوصیات آنها که از مصاديق علم إلهى ميشود . إنه هو السميع العليم - ۸ ٫ ۶۱ .

۱۶- او بینا است ولی نه چون بینایی ما که محتاج بانعكاس صور أشياء در باصره و ادراک مغز بوسیله اعصاب چشم باشد ، و یا بوسیله بینایی قلب و بصیرت باطنی صورت بگیرد .

آری بینایی نیز چون شنوایی نوعی است از احاطه و ادراک خصوصیات موجودات که ، تا مربوط میشود بقسمت دیدنیهای ظاهری مادی یا معنوی .

و چون خداوند متعال نور مجرد نامحدود ، و علم او نیز نامحدود و محیط است : قهراً ادراک او باقتضای علم محیط ذاتی نامتناهی ، در مقابل ديدنيها ، با ادراک محیط ذاتی و بدون وسائل و وسائط و آلات و جهازات صورت خواهد گرفت .

79

آری خداوند متعال نور نامحدود و مجرد مطلق و محیط بهمه أشياء و موجودات است ، و هیچگونه حد و ضعف و عجز و احتیاجی بچیزی یا کمکی یا وسیله ای یا آلتی ندارد و ذات نامحدود او در عین تجرد و تفرد : جامع و مظهر همه صفات

جمال و جلال و عظمت و کمال است .

إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ بَصِيرٌ - ۶۷ - ۱۹ .

پس این شانزده عنوان از صفات پروردگار متعال است که بنحو اجمال بحقایق آنها اشاره فرموده ، و هر شخص موحدی میباید باین حقایق توجه کرده ، و در حد لازم از این صفات ( أحد ، ظاهر ، متجلی ، باطن ، مباین ، قریب ، لطیف ، موجود ، فاعل ، مقدر ، مدبر ، مرید ، شائی ، مدرک ، سمیع ، بصیر ( آگاهی یابد .

80

خطبه

 ۱۷ - لا تَصْحَبُه الأوقات ، ولا تَضَمَّنُه الأماكن ، ولا تأخذه السناتُ ، ولا تَحُدُّه

الصفاتُ ولا تُقَيِّدُه الأدوات .

لغت :

صحبة : عشرت با کسی یا چیزی در جریان زندگی .

وقت : مقدار معینی از زمان است .

تضمن : چیزیرا شامل شدن و احاطه کردن .

سنة و وَسَن : سنگینی و سستی خواب گرفتن .

حد : چیزیرا تمیز دادن و محدود کردن .

ترجمه :

مصاحب نمیشود با او اوقات ، و احاطه نمیکند او را مکانها ، و ضعف و سستی خواب او را فرا نمیگیرد ، و صفات او را محدود نمیسازد، و وسائل و اسبابیکه در راه کمک و قوت گرفتن استعمال میشود او را مقید نمیکند .

توضیح :

پس از ذکر شانزده صفت از صفات مخصوص و ذاتی پروردگار متعال : پنج امر در

81

رابطه انتساب با او را نفی فرمود :

أول - انتساب مابین او و زمان که امر نسبی است در طول زندگی و ادامه حیات ، و از حرکات و جریانهای منظومه شمسی و زمین و ماه و آفتاب اعتبار میشود .

دوم - انتساب بامکان که نسبتی است در عرض زندگی ، و در میان شی و محلی که استقرار پیدا میکند ، اعتبار میشود .

 سوم - عروض سستی و ضعف است که در اثر حرکت و فعالیت طبیعی بدن و حركات إرادی حاصل میشود . چهارم - محدودیت در اثر نسبت صفات و خصوصیاتیکه برای توصیف و در مقام معرفی و ذکر حدود باشد .

پنجم - تقیید بنیازمندی بأسباب و أدوات خارجي .

١ - لا تصحبه الأوقات : چون مصاحبت قرین بودن است در ادامه و طول زندگی ، با زمان که قرین طولی است، مناسب میشود ، و قرین بودن خواه قرین قدیم باشد و یا متجدد و حادث و جوهر و موضوع خارجی باشد یا از اعراض و اضافات : علامت محدودیت است، زیرا قرین وجود خارجی است که در جنب شئ و مقارن او باشد ، و البته پس از انتهای وجود یکی آن دیگری که قرین است ، وجود پیدا میکند . و گذشته از این : خداوند متعال نامتناهی و ازلی و مبدء و خالق همه عوالم وجود است و هرگز نمیشود یکی از مخلوقات محدود و متجدد و محتاج و ضعیف او در جنب او قرار گرفته و مصاحب او باشد، اگرچه مصاحبت نسبی و اعتباری باشد .

۲- و لا تضمنه الأماكن : مكان در عرض ادامه زندگی ، و بمناسبت استقرار و

82

حلول أشياء است در آن که بخاطر این نسبت : مفهوم بودن مکانی اعتبار میشود .

و مکان از مصادیق روشن و درجه اول احاطه و فراگیری و حد است ، و هر چیزیکه در مکان قرار میگیرد : محدود و محتاج و متجدد میباشد ، گذشته از آنکه : خداوند متعال بوجود آورنده مکان است، و چگونه ممکن است که مستقر در مکان و محتاج بآن باشد .

و مخفی نماند که زمان و مکان از امور نسبیه و اعتباریه و عرضیه میباشند که في أنفسهما وجود مستقلی ندارند ، و چون چیزی بآنها بلحاظ مصاحبت یا بعنوان استقرار نسبت داده شد : مفهوم زمان بودن یا مکان بودن تحقق پیدا میکند .

3- و لا تأخذه السناتُ : سنه از ماده وسن است، و بمعنی ضعف و سستی است که برای مزاج و بدن و قوای بدنی در اثر حرکت داخلی و خارجی و فعالیت حاصل میشود ، و این علامت محدود بودن نیرو و ضعف قوای بدنی است که در اثر حرکات و أعمال و کوشش خسته و ناتوان شده ، و محتاج میشود بتجدید قوای بدنی و فکری و باستراحت کردن .

و خداوند متعال حیات و قدرت او نامتناهی بوده و هرگز خستگی و ضعف و سستی و استراحت و احتیاج ، او را نباشد . اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الحَيُّ القَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ ولا نوم ۲ ٫ ۲۵۵ .

4-و لا تحدُّه الصفات : گفته شد که توصیف بصفات خارجی که حقیقتی بوده ، و عین ذات و اعتباری نباشد : تحدید و تعیین موصوف میشود خواه تحدید جسمانی خارجی باشد ، و یا تحدید معنوی عقلی ، و بهر صورت : هر چیزیکه بهر نحوی

محدود و معین گردید، نتواند نامتناهی و ازلی و ابدی گردد . ( خ (۳ )

83

۵- و لا تقيده الأدوات : أدوات جمع أداة و از ماده أدو و بمعنى إعانت و تقويت است .

پس اداة : آنچیزیستکه وسیله کمک و قوت رسانیدن باشد ، و استفاده از ادوات و آلات علامت احتیاج و ضعف و فقر است، و اگر ضعف و حاجتی نباشد : نیازی بتوسل و توجه بأدوات و استعمال آنها نخواهد بود .

قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ - ۱۰ ٫ ۶۸ .

و أما وسائل و وسائطیکه در مجاری امور مابین خداوند متعال و بندگان او ، مانند ملائكه و أنبياء وأولياء موجودند: همه برای رفع نیاز و ضعف خلق ، و بخاطر إعانت و تقویت بندگان ، و بعنوان اظهار لطف و إفاضه وإحسان بر آنان میباشد .

نه آنکه علامت محدودیت و ضعف و احتیاج و تقید بآنها در مقام عمل باشد .

رسلاً مُبَشِّرِينَ ومُنذِرين لئلا يكونَ لِلنَّاس على الله حُجَّة ۴ ٫ ۱۶۵ .

84

خطبه

 ۱۸ - سبق الأوقات كونه ، و العدم وجوده ، و الإبتداء أزله ،

لغت :

أزل : آن قدیمی است که آغاز و اول و بدئی نداشته باشد .

إبتداء : اختيار بدء ، و بدء : آغاز هر چیزیست .

ترجمه :

بود او سبقت گرفته است بر آزمنه و اوقات . و وجود و هستی او پیش از مرتبه عدمی است که قبل از همه موجودات بود و ازلیت همیشگی او پیش از افتتاح موجودات است .

توضیح :

این سه جمله در مقام ذکر میانی صفات گذشته است :

 ۱ -بود او پیش از صورت گرفتن اوقات و زمان است زیرا زمان از حرکات کرات آسمانی و خصوصیات حرکات آفتاب و زمین و ماه حاصل میشود ، و اینها همه از مصنوعات و مخلوقات پروردگار متعال است .

پس در نتیجه : او زمانی نیست ، و بعد از زمان نیست تا حادث و متجدد زمانی باشد .

85

- 2 وجود او پیش از عدم است: همه ممکنات و موجودات از پس از دوره ای که عدم حکمفرما بوده است ، بوجود آمده اند، و خداوند متعال پیش از ایندوره وجود داشته است .

و توجه شود که مفهوم زمان از آغاز خلقت عوالم روحانی و مادی پدید آمده ، و ما مفهوم زمان مادی و خصوصیات آنرا میفهمیم . و أما خصوصیات امتداد زمان روحانی را که قهراً پیش از زمان مادی بوده است: نمیتوانیم تشخیص بدهیم ، تا برسد بدوره عدم که اثری از وجود و فیض هستی در آن دیده نمیشده .

و اطلاق زمان باین دوره صحیح نیست، چون بجز نور پروردگار مجرد نامتناهی مطلق ، چیزی نبوده است که مفهوم زمان را که امر نسبی است انتزاع کنیم .

پس دوره عدم : از هر جهت برای ما مبهم و مجهول است .

3-و الإبتداء أزله : ابتداء بمعنی خواستن آغاز چیزی است ، و آغاز و بدء بهر مفهومی موجود باشد یا عدم شامل میشود ، گفته میشود : بدء زمان مادی ، بدء زمان روحانی ، بدء عدم ، پس احاطه وسعه این مفهوم بیشتر است ، چنانکه مفهوم کلمه ازل نیز از همه کلماتیکه دلالت بقدیم بودن و سبقت و ابتداء میکند : وسیعتر  جامعتر است .

زيرا ازل آن اولی است که حتی ابتداء و آغازی در آن نیست ، و از این سه مبنی بسیاری از مطالب مربوط بتوحید و معرفه پروردگار متعال روشن میشود .

86

خطبه

 ١٩ - بتشعيره المَشاعِرَ عُرف أن لا مشعر له ، و بتجهيره الجواهر عرف أن لا جَوهَرَ له ، و بمُضادَّتِه بين الأشياء عُرِفَ أن لا ضِدَّ له ، و بمُقارَنَتِه بَينَ الأُمورِ عُرِفَ أَن لا قَرِينَ لَهُ .

لغت :

تشعیر : شاعر قرار دادن ، و شعور ادراک دقیق است .

مشاعر : جاهای شعور که حواس است ، یا آلات شعور .

تجهیر : جوهر قرار دادن و جوهر ذات و فطرت است ، و یا آشکار ساختن .

مضادت : ضد قرار دادن با استدامت .

مقارنت : قرین قرار دادن با استدامت

ترجمه :

بسبب شاعر قرار دادن حواس و آلات شعور شناخته میشود که او را مشعری نیست . و بلحاظ آشکار ساختن یا جوهر بوجود آوردن جواهر و طبايع أشياء : فهمیده میشود که او را جوهری نیست. و بواسطه تضاد قرار دادن در میان اشیاء : معلوم میشود که ضدی او را نباشد . و بجهت قرین قرار دادن فیمابین امور شناخته میشود که او را قرینی نیست .

87

توضیح :

در این چهار جمله شناخت پروردگار متعال را از راه شناخت صفات خلق که ملازم با امکان و محدودیت و احتیاج و فقر و ضعف است : قرار داده است .

١ - بتشعيره المشاعر : تكوین مشاعر در وجود حیوان و انسان ، برای رفع احتیاجات او ، و بخاطر تکمیل زندگی و تتمیم منافع و تقویت وجود او است .

آرى مشاعر ( آلات و مراكز إدراك دقيق ( وسائل اضافی است برای اصل بدن ، و یا قسمتی است از اجزاء و أعضاء بدن که بدن مجموعه مرکبی است از اعضاء .

و ما از دقت و بررسی مشاعر : میفهمیم که خداوند متعال از این گونه مشاعریکه آلات ادراک و وسائل رفع احتیاجات و برای تکمیل زندگی و استفاده است ، و در عین حال، جزو و عضوی است از مجموعه مرکب بدن : منزه و دور است .

 ۲- و بتجهيره الجواهر : و بسبب تكوين مواد و طبایع در أشياء مختلف موجودات ، که روی فطرت و طبیعت مخصوص آفریده شده اند : فهمیده میشود که خداوند متعال مانند موجودات ممکن و محدود و مرکب و محتاج ، جوهر و فطرت

مخصوص و محدودی ندارد .

و بطور کلی ، آنچه از ذاتیات و لوازم ذاتی مخلوق و ممکن است : نمیشود در وجود واجب که قائم بنفس و نامحدود و مجرد است ، اعتبار کرد .

و خداوند متعال اگر جوهری داشته باشد، اضافه بر محدودیت : لابد عوارض و مقارنات و مخالفات و خصوصیات دیگر نیز خواهد داشت، در صورتیکه او نور مجرد و فرد مطلق غیر متناهی است که هیچگونه تحت نظر و احاطه خارجی و فکری و

عقلی واقع نمیشود گذشته از اینک جوهر و فطرت از خصائص موجود ممکن است .

88

3- و بمضادته بين الأشياء : و بسبب ایجاد تضاد در میان موجودات خارجی ، چون حرارت و برودت و نور و ظلمت و آب و آتش ، میفهمیم که در وجود او ضدیتی با چیزی نیست که در مقابل آن طرف ضد قرار گرفته و محدودیتی در او پیدا شود .

و ضمناً این ضد بودن یا از جهت تضاد جوهری و فطری است ، و یا بلحاظ عوارض ، و هر کدام باشد : علامت محدود و معین بودن و ضعف و فقر و احتیاج داشتن خواهد بود .

اضافه بر آنکه این معنی از خصائص و لوازم موجودات مخلوق است .

۴- و بمقارنته بين الأمور : و بلحاظ قرین بودن و مقارن شدن در میان اشیاء ، خواه مقارنت مادی باشد و یا معنوی میفهمیم که وجود نامتناهی و نامحدود واجب ، هرگز قرین چیزی قرار نمیگیرد .

زیرا مقارنت ) چون ازواج در نباتات و حیوان و ائتلاف در افراد انسان از جهت اخلاق و أفكار ) ، از صفات و خصوصیات مخلوقات بوده ، و علامت محدود شدن از جهت جوهر و فطرت و سائر خصوصیات مادی و معنوی ، و موجب ضعف و احتیاج خواهد شد.

پس این چهار خصوصیت که در خلقت ممکنات و در جریان وجود آنها پدیدار میشود : از لوازم امکان و حدوث و محدودیت میباشد .

89

خطبه

۲۰ - ضاد النور بالظُّلْمة ، والجَلاية بالبهم ، والجَسْوَ بِالبَلَل ، و الصرد بالحرور ، مُؤلِّف بين متعادياتها ، مُفرق بين متدا نياتها .

لغت :

جلاية : آشکار شدن و انکشاف .

بهم : شناخته نشدن و مبهم بودن .

جسو : خشگی و یبوست .

بلل : تری و رطوبت .

صرد : سردی سخت .

متعادیات : از هم دور شده ها ، و مخالف همدیگر .

ترجمه :

متضاد قرار داده است نور را با ظلمت ، و انکشاف و آشکار بودن را در مخلوقات با ابهام و شناخته نشدن ، و یبوست و خشگی را با طراوت و رطوبت ، و سرد شدن و خشونت را با گرمی و نرمی و در میان این اشیاء و امور متخالف و از هم دور شده ائتلاف و نزدیکی قرار داده و امور نزدیک بهم شده و متشابه را تفرقه انداخته است .

90

توضیح :

در اینجا بچهار مورد از مصادیق تضاد در مخلوق اشاره فرموده ، و سپس برای رفع اشتباه و اشکال در خصوص بودن تضاد و اختلاف در خلق : با دو جمله به بیان و توضیح پرداخت :

١- ضاد النور : مصداق أوّل از وجود تضاد ، تخالف در میان نور و ظلمت است که : خداوند متعال روشنایی و تاریکیرا در جهان طبیعت بوسیله آفتابها قرار داده است ، و هر شمسی منظومه خود را باندازه نزدیکی و حائل نبودن روشنایی میبخشد ، و بهر مقداریکه دوری و مانع و حائل بیشتر گشت : ظلمت و تاریکی حاصل میشود .

و در جهان معنوی و روحانی مبدء نور : نور مجرد مطلق نامتناهی خداوند متعال است ، و بهر مقداریکه قرب بمقام او بیشتر گشته و حجاب و مانع کمتر شد : استناره و استفاضه بیشتر خواهد بود . و بمیزان پیدا شدن حجاب و محدودیت و قیود : ظلمت و محرومیت پدید خواهد آمد .

پس اصل در جهان روحانی وجود نور است. و در جهان مادی بخاطر حصول حدود و قیود و حجب ذاتی و زمانی و مکانی و جسمانی و مادی و باین اعتبار : ظلمت و تاریکی است، اگرچه اصالت با نور باشد .

و روی این نظر میتوان گفت که : مصداق کلی نور و ظلمت : جهان معنوی روحانی که محدودیت و حیلولت در آن خیلی کم است ، و جهان مادی است ، که حدود و قیود آنرا فرا گرفته است .

و باین اعتبار : نور و ظلمت از تقدیرات پروردگار متعال ، و بلکه هر کدام مخلوق

91

هستند ، نه آنکه ظلمت : عدم نور باشد .

الحمد لله الذي خَلَقَ السَّماوات و الأرضَ وجَعَلَ الظُّلُمَاتِ والنُّورَ - ۱٫۶

و جعل بمعنی تقدیر و تدبیر است ، و با تقدیر مراتب مختلف برای نور ، بهر وسیله و کیفیتی که باشد تقدیر نور و ظلمت و خلق ظلمت بواسطه حاصل شده ، و حقیقت ظلمت نیز بمرتبه ضعیف نور بر میگردد که امر وجودی است .

و روی این معنی تحقق تضاد ) نه تناقض ) در میان نور و ظلمت صحیح میشود . و الجلاية بالبهم : مصداق دوم از تضاد در میان خلق : آشکار بودن و جلوه کردن است ، در مقابل مبهم بودن و شناخته نشدن .

 این تضاد پس از تضاد اول ، و در مرتبه دوم و از شعاع آن و مربوط به خصوصیات و صفات میشود مانند تجلی صفات باطنی در انسان ، و ابهام و اخفاء و شناخته نشدن آنها در بعضی از حیوانات ، و آنها را بهایم نامند ، و این دو جهت مانند تضاد نور و ظلمت و اختلاف مراتب : در اینجا هم اختلاف و شدت و ضعف پیدا میکند .

و برگشت ایند و صفت بهمان نور و ظلمت میباشد که در جهت انکشاف و تجلی و ظهور و قوت یک صفت ، و خفاء و پوشیده شدن و مبهم بودن و ضعف آن اعتبار میشود .

و آن خیر و صلاح و مقصدیکه در اختلاف نور و ظلمت ، منظور است : در تقدیر و تدبیر اختلاف مراتب در جلایه و بهم نیز منظور خواهد شد .

و الجسو بالبلل : مصداق سوم تضاد : در جهت خشگی و رطوبت در خلق میباشد ، و اینمعنی از لحاظ صفات ظاهری اجسام ) از ملموسات ) اعتبار میشود .

92

و آن در مرتبه متأخر از تضاد دوم است که مربوط بود بجهت صفات باطنی.

 و مصداق کامل این تضاد در جمادات و مایعات ظهور پیدا میکند ، و سپس آنچه جهت خشگی و یبوست و خشونت آن ، و یا جهت رطوبت و لطافت و طراوت آن ، بیشتر و غالبتر باشد .

4-و الصرد بالحرور مصداق چهارم از تضاد که پس از مرتبه صفت ظاهری اجسام است: جهت سردی و گرمی میباشد .

و این قسمت نیز از آثار نور و ظلمت است زیرا نور هرچه قویتر شد ، در اثر شدت حرکات و اصطکاکات و تموجات أجزاء و مولکولهای جسم : حرارت نیز بیشتر و شدیدتر خواهد شد. و هر مقداریکه ضعیفتر و ملایمتر باشد : حرارت و هم نور کمتر و ضعیفتر میشود .

و چون معلوم شد که منشأ نور در مجموعه شمسی ، از آفتاب است ، قهراً گرما و حرارت اصلی در این منظومه و مخصوصاً در زمین ما نیز از تموجات شدید در کره شمس خواهد بود .

پس سرما و گرما در همه اجسام زمین و سائر سیارات منظومه شمسی : ریشه و مبدء آن از کره آفتاب است که خارج از وجود اجسام میباشد ، و از این لحاظ است که در مرتبه چهارم از مصادیق تضاد بحساب آمده است .

و معلوم است که این تضاد فقط در عالم محسوس مادی جریان پیدا میکند ، و مانند نور نیست که مفهوم مطلق کلی داشته باشد .

۵ و ۶- مُؤلِّفٌ .... مُفرِّق : چون وجود متخالفات و متقاربات در مراتب موجودات ثابت و روشن گردید با این دو جمله اشاره میشود که خداوند حکیم توانا از این

93

موارد و زمینه هایی که بظاهر موجب اختلال و فساد در نظم است ، تمهید و تدبیر در تحکیم نظام و عدل جهان نموده ، و مقدمات زندگی و عیش انسانها را تقدیر و اندازه گیری فرموده است.

آری نتائج مهمی که از نظام خلقت و از تدبیر امور جهان بدست میآید : از جهت تألیف و بهم پیوند دادن و مربوط ساختن موضوعات متخالف و متضاد و متعادی ، و یا تفرقه و جدا ساختن و قطع ارتباط در میان اموریکه با همدیگر میتوانند ائتلاف

شدید داشته ، و نتیجه مطلوبی در بهم پیوستن و ارتباط آنها حاصل نشود .

 اینستکه : نور و ظلمت ، روشنگری و ابهام ، خشگی و رطوبت ، حرارت و برودت : در مواردی با هم التیام و امتزاج پیدا کرده و حالت اعتدالی از خود نشان میدهند ، و گاهی به اقتضای صلاح و خیر از همدیگر جدا شده و در یک جهت ، حالت شدت و حدتی پیدا میشود .

و در نتیجه همین تفرقه و تألیف الهی است که : تابستان و بهار و پائیز و زمستان ، جمادات و مایعات و نباتات با طراوت ، انسان گویای و فصیح ، و بهایم و حیوانات دیگر ، و شب و روز و بین الطلوعین درست میشود .

و روی این تألیف و تفرقه : نظام جهان تکمیل و بنحو أتم محقق میگردد .

الَّذِي خَلَقَكَ فَسَوِّیک فَعَدَلَک ۷٫۸۲

94

خطبه

۲۱ - دالة بتفريقها على مُفَرّقها ، وبتأليفها على مؤلفها ، ذلك قوله تعالى - و مِن كُلِّ شَيْ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ( ۵۱٫ ۴۹ ) .

لغت :

دالة : دلالت کننده است .

مفرق و مؤلف : تفریق مطلق جدا کردن و تألیف جمع با التیام است .

زوج : چیزیکه برنامه مخصوص داشته و معادل با دیگری باشد .

تذكر : توجه و بیاد آوردن است .

ترجمه :

این تفریقها و تألیفها نشان دهنده باشند با حصول تفریق به وجود کسیکه جدا سازنده آنها است. و با حصول تألیف و ا و التيام بر تأليف و التیام دهنده آنها .

چنانکه در آیه مذکور است .

توضیح :

در این دو جمله نتیجه مطالب گذشته را بیان فرموده است که : تألیف مختلفات ، و تفریق مؤتلفات ، با اینکه برخلاف جریان طبیعی است ، زیرا اقتضاء

95

در امور و موضوعات مؤتلفه : بر جمع و نزدیک بهم شدن و التیام است ، چنانکه اقتضاء در متعادیات و متخالفات : بر افتراق و جدا شدن و فاصله پیدا کردن است : ولی در نظام جهان عکس این جریان طبیعی و برخلاف این قانون طبیعت مشاهده شده ، و نظم در امور جهان بصورت تألیف متعادیات و تفریق مؤتلفات ظاهر میشود .

ما احساس میکنیم که در یک جریان برابر روحی و بدون تأثیر عوامل خارجی و عوارض دیگر ، حالات مختلف - اقبال ، ادبار ، توجه ، غفلت ، میل و قصد ، کراهت و انصراف ، خضوع و خشوع ، محجوبیت : در قلب ما پیدا میشود .

 در امور خارجی نیز تحولات گوناگون در نباتات و حیوان و موجودات دیگر و عوالم آسمانی و زمینی و فصول مختلف : دیده میشود .

و این امر برخلاف جریان طبیعی : نشان میدهد که عامل مؤثر و نیرومندی در پشت این امور وجود داشته ، و بر طبیعت و قوانین طبیعی و جریانهای خارجی خلقت ، حاکم و فرمانفرما و نافذ بوده و او است که اضداد را جمع کرده و متقارنات را از همدیگر جدا میسازد .

و أما ارتباط آیه شریف با این مورد زیرا زوجین در عین تضادیکه دارند ، با هم ائتلاف پیدا میکنند ) و من آياته أن خَلَقَ لَكَمُ مِن أَنفُسِكُم أزواجاً لتسكنوا إليها - ۳۰ ٫ ۲۱ ) ، در عین حال هر دو از ماده واحدیکه بصورت اختلافی ندارند آفریده شده اند.

و در این جریان سه مرحله تحولی ) ائتلاف ، تفرق ، ائتلاف ) دیده میشود که با تقدير الهی بوجود آمده است .

96

خطبه

۲۲ - فَفَرَّقَ بها بَينَ قَبلُ وبَعدُ ، لِيُعْلَمَ أن لا قبل له ولا بعد ، شاهدةً بغرائزها أن لا غريزة لِمُغَرِّزها ، دالةً بتفاوتها أن لا تفاوت لِمُفاوِتِها ، مُخبِرةً بتوقيتها أَن لا وَقتَ لمُوَقِّتها .

لغت :

غريزة : طبیعت شی که در درون او است .

مغرز : کسیکه طبیعت باطنی را بوجود میآورد .

تفاوت : استمرار در فوت ، و فوت : نبودن است پیش از رسیدن بآن .

توقيت : وقت معین قرار دادن موقت : قرار دهنده وقت .

ترجمه :

پس جدا ساخت بسبب این موجودات مختلف ، میان زمان گذشته و آینده را ، تا معلوم گردد که او را گذشته و آینده ای نباشد ، و این موجودات بلحاظ داشتن غریزه های نهانی شهادت میدهند که غریزه دهنده آنان از غریزه ای که بموجودات عطاء شده است منزه است ، و آنها با تفاوت داشتن در میان خودشان دلالت دارند که ایجاد کننده تفاوت برای آنها این صفت را ندارد و با وقت و زمان معین داشتن خبر میدهند از وقت نداشتن مؤثر و فاعل وقت .

97

توضیح :

در اینجا چهار مورد از مصادیق اختلاف در موجودات را که از جهات مختلف است ، و دلالت میکنند بر منزه بودن پروردگار متعال از آنها : بیان میفرماید :

 ۱ ففرق بها بین قبل : گفته شد که ( خ ۱۸ ) زمان امریست نسبی ، و مبدء اعتبار زمان از حرکات زمین و ماه حاصل میشود و موجوداتیکه در مسیر این حرکات قرار گرفتند بعنوان زمانی معرفی شده و با اعتبار آنها و به نسبت پس و پیش قرار گرفتن آنها در این مسیر : عنوان قبل و بعد بودن در خارج اعتبار خواهد شد.

پس عنوان قبل و بعد بودن : در نتیجه واقع شدن در مسیر جریان زمان است و این معنی درباره کسیکه خارج از این مسیر بوده ، و خود ایجاد کننده زمان بلکه بوجود آورنده مبادی و اسباب زمان است : ممتنع خواهد بود .

و دیگر آنکه : موجدیکه مبدء تكون موجودی است : هرگز با صفات آن موجود ، متصف نگردد ، و موجدیت از هر جهت مغایر با موجودیت باشد .

پس اطلاق قبل و بعد درباره پروردگار متعال، و اعتبار کردن قبلیت و بعدیت نسبت بساحت قدس نامحدود او بهر نحو و عنوان و معنایی که فرض بشود : درست نیست .

۲ شاهدةً بغرائزها : غرز بمعنى وارد کردن چیزیست در چیز دیگر و غریزه آنخصوصیات و صفاتیست که در نفس انسان و یا در چیز دیگر برقرار و محکم میشود ، و از اینمعنی بطبیعت شی و قریحه تعبیر میشود .

پس غریزه بعد از ذات و جوهر شیء محقق میگردد ، و گفته شد که ( خ ۱۹ )

98

خداوند مجرد نامحدود مطلق جوهری ندارد ، تا ذات او محدود و مقید و شناخته شده و معین نزد عقل باشد، و چون جوهری درباره او نمیشود تصور کرد : پس طبیعت و قریحه نیز وجود نخواهد داشت.

و گذشته از این همینطوریکه ذوات و جواهر موجودات مختلف است : باقتضای اختلاف جواهر ، غرائز و طبایع آنها نیز مختلف خواهد شد ، و این اختلاف و جداییها که در مخلوق وجود دارد: خداوند متعال از آنها منزه خواهد بود .

پس نسبت دادن طبیعت و غریزه به پروردگار جهان ناصحیح است .

3 - دالة بتفاوتها : تفاوت عبارتست از اختلاف پیدا کردن بلحاظ اینکه در هر یک از مختلفات خصوصیت دیگری فوت بشود، یعنی هر کدام امتیازی داشته باشد که در دیگری نیست، و این رقم اختلاف مستمر باشد .

و از این نظر است که پروردگار متعال از اینمعنی که نسبت دادن مفهوم تفاوت است بساحت او منزه میباشد زیرا : أولاً - چیزی از او فوت نمیشود که ناقص و عاجز باشد . ثانیاً - او در مقابل چیز دیگر مؤالف یا مخالف باشد قرار نمیگیرد ، تا محدود باشد. ثالثاً ، این خصوصیات و امتیازات را او بوجود آورده ، چگونه با آنها ممکن است متصف گردد .

-۴- مخبرةً بتوقيتها : توقيت أشياء بمعنى تعيين أوقات آنها است ، و توقیت تقدیر است که در قسمت وقت صورت بگیرد یعنی اندازه گیری اشیاء در جهت أوقات آنها .

و توقیت در نظام جهان از اهم امور است، و لازم است هر چیزی بلحاظ آغاز و پایان و تحولات در مجرای زندگی بأوقات تعیین شده محدود و تقسیم بشود ، و

99

باین لحاظ همه اشیاء از اینجهت متخالفات میشوند.

پس خداوند متعال که نامحدود و تقدیر و توقیت بعلم و اراده او صورت میگیرد : از حد و قید وقت منزّه میباشد . ( خ ۱۷ )

أولاً - وقت داشتن از صفات و از لوازم مخلوقات است که با تقدیر الهی صورت گرفته است و خداوند متعال با صفات و خصوصیات مخلوق خود متصف نمیگردد .

ثانياً - توقیت ملازم با محدودیت از لحاظ زمان است .

ثالثاً - اگر خداوند متعال مانند مخلوقات خود توقیت بشود : قهراً در ردیف أشياء متخالفات از لحاظ زمان قرار میگیرد ، و چیزیکه خود محدود بوقت شده و در ردیف مقید شده های بوقت قرار گرفت: نمیتواند آفریننده اشیاء بوده ، و توقیت أشياء بدست او باشد .

رابعاً - برگشت توقیت بتحدید حیات و خصوصیات است که : آغاز معین و انجام معین داشته ، و تحولات در ادامه حیات او معین و مقدر گردد ، و اینمعنی نهایت محدود بودن و ضعف و عجز و احتیاج است .

100

خطبه

 ۲۳ - حَجَبَ بَعْضَهَا عَنْ بَعْضٍ : لِيُعْلَمَ أَن لا حِجَابَ بينَهُ وَ بَيْنَهَا غَيْرُهَا ، لَهُ مَعْنى الرُّبُوبيَّةِ إِذ لا مَرْبُوبَ ، وَ حَقِيقَةُ الإِلَهِيَّةِ إذ لا مَألُوهَ ، وَ مَعْنَى العالم ولا مَعْلُومَ ، و معنى الخالق و لا مخلوق ، و تأويلُ السَّمْعِ و لا مسموع .

لغت :

ربوبية : مصدر جعلی است از ربّ ، بمعنی تربیت و سوق شئ بسوی کمال .

إلهية : مصدر جعلی از اله که بمعنی عبادت شده با حالت تحیر است .

 مألوه : مفعول است از إلاه بمعنی اسمی الله کسی که زیر حکم و سلطه إله باشد .

معنی : مصدر میمی یا اسم مکان است ، بمعنی قصد نزدیک بعمل .

ترجمه :

حائل و مانع قرار داده است در میان بعضی از مخلوقات و بعضی دیگر ، تا فهمیده شود که آفریدگار متعال را حاجبی در میان او و مخلوقاتش نیست مگر خود آنها ، و او را باشد معنای رب بودن ذاتی آنزمانیکه تربیت شده ای نبوده و هنوز مخلوقی وجود نداشت ، و برای او بود حقیقت اله و معبود بودن آنزمانیکه هنوز خدا پرستی نبود و او عالم بود در حالیکه دانسته شده ای وجود نداشت ، و او خالق

101

بود در صورتیکه هنوز مخلوقی نبود و برای او بود معنای شنیدن و هنوز شنیده شده ای نبود .

توضیح :

جمله أول این قسمت مربوط بجملات گذشته است .

و پنج جمله دیگر راجع بمقام ذات و صفات الهی است که با قطع نظر از مخلوق و پیش از بوجود آمدن موجودات ملحوظ میشود :

جمله أول - حجب بعضها : حجاب عبارت از حائل و مانع شدنی است که از تلاقی دو شیء یا از بهم رسیدن آثار آنها منع کند و حجاب از جهت معنوی آنچیزیستکه از لحاظ ادراکات روحانی و فیوضات معنوی ، یا دیدهای باطنی مانع گشته ، و از درک واقعیت و حقیقت باز دارد .

و حجابهای عمومی که توأم با خلقت است : عبارتست از حدود مختلفی که برای افراد انسان موجود است ، مانند - حدود ذاتی ، حدود جسمانی ، حدود زمانی و مکانی ، حدود جسدانی، حدود شخصی که از هر جهت موجب محدود شدن و ضعف و فقر و احتیاج مادی است .

و تمام افراد طبقه بندی شده در زیر صفوف این حدود قرار گرفته ، و قهراً این حدود موجب محجوبیت و محدودیت کامل آنها شده و از آزادی در اجرای خواسته های خود و از آزادی در اعمال قوای جسمانی و بدنی محروم میشوند ، و چشم و گوش آنان بجز ظواهر بسیار محدود و معینی را نمیتواند درک کند ، حتی از بواطن و منویات و ضمائر و أعمال پنهانی و از اخلاق و صفات قلبی همدیگر و از

102

گذشته و آینده امور خود محجوب میشوند .

پس این افراد که با این محدودیتها در کنار همدیگر قرار میگیرند ، و گویی که در مقابل هر کدام و در میان آنان پرده هایی آویزان شده است که ، مانع از دیدن یکدیگر هستند : اشعار میدارد بنداشتن حجاب و نبودن حائل برای خداوند متعال توانا و دانا و بصیریکه وجود و نور و احاطه و نیروی او غیرمتناهی است .

آری آنان خود حجاب فیمابین خود و نور الهی هستند ( خ ۸ ) .

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز .

رجوع شود در این بحث برساله لقاء الله .

و اما پنج جمله دیگر که مربوط بمقام الوهیت با قطع نظر از خلق است :

 ۱ - له معنى الربوبية : ربوبیت گفتیم که مصدر انتزاعی است ، مانند الوهیت ، و با ياء نسبت و تاء مصدريت ، و أغلب بوزن فعول و از آسماییکه اشتقاق ندارند ، ولو بان معنی منظور ، ساخته میشوند ، چون - رجولیت .

 و معنی از عنی بمعنی قصدیست که بمرحله اظهار و عمل برسد ، و مصدر ، و یا اسم مكانست بمعنی مورد قصد و اراده .

و تعبیر بکلمه معنی : اشاره میشود بحقیقت مفهوم ربوبیت و عالم و خالق ، زیرا قصد و اراده خود این مفاهیم: عبارت دیگر حقیقت آنها میشود .. و أما حقیقت ربوبیت : یعنی رب بودن ، و آن عبارتست از تربیت و سوق أشياء بسوی کمال آنها با برطرف کردن موانع و نواقص آنها .

و مبدء این صفت و نیروی ذاتی : عبارتست از حیات نامتناهی غیر محدود یکه ملازم میشود با قدرت مطلق و علم و احاطه مطلق و اراده و خواستن مطلق ، در

103

ذات مجرد نامحدود پروردگار متعال .

 و چون این حقیقت در وجود خداوند متعال بطور ازلی و ابدی و بی نهایت و نامحدود محقق و ثابت است : متوقف بمقام عمل و اجراء نشده ، و هیچگونه فرقی در مرحله پیش از اظهار و إجراء و بعد از آن نخواهد داشت .

 پس صفت و نیروی ذاتى إلهى : عین ذات و عین سعه نور مجرد ذات است ، نه چون صفات و نیروهای ما که باکتساب و تمرین و تحصیل و تجربه و تدریج حاصل شود .

۲- و حقيقة الإلاهية : حقيقت يعنى ثبوت و واقعیت شئ و تعبیر با معنی الوهیت ، یا حقیقت الوهیت : بهمان مفهوم واقعیت و ثبوت راجع میشود .

و أما الاهيت : بطوریکه گفتیم ، مصدر انتزاعی است ، مثل ربوبیت ، و از کلمه إلاه ساخته میشود ، یعنی إلاه بودن و مألوه هم از همین معنی مشتق میشود ، یعنی کسیکه الاهی در بالای سر او بوده، و الاهی برای او قرار داده شده و ثابت شده است .

و چون إله : بمعنی عبادت توأم با حالت : تحیر و خضوع تام است ، از این لحاظ این کلمه برای نامیدن خداوند متعال در مقام عبودیت بندگان او انتخاب شده ، و سپس با همراه کردن لام تعریف : به تعیّن و تشخص او اشاره میشود .

و معلوم باشد که: این جهت بزرگترین برنامه و آخرین هدف و کاملترین منزل ، در مسیر سلوک انسانها است که در مقابل خداییکه نور مطلق نامحدود و ازلی و أبدى و محیط و توانا و عالم و مرید است ، بندگی و عبودیت کند .

و ما خلقت الجن والإنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ - ۵۶٫۵۱ .

104

 

و أما بيان ألوهيت قبل از مألوه : بهمان نحویستکه در جمله اول گفته شد .

3- و معنى العالم : یعنی حقیقت عالم مطلق بیحدود ، در ( خ ۱۶ ) اشاره شد که : صفات خداوند غیر از ذات نیست ، و حقیقت حیات عین نور مطلق و مجرد نامحدود و غیرمتناهی و ازلی و ابدی ذات پروردگار است . و از لوازم و آثار این حیات : صفت علم است .

پس حقیقت علم : عبارتست از احاطه تمام و نامتناهی بودن مطلق و نامحدودی نور مجرد ذات ، و این احاطه تمام خود حقیقت آگاهی و علم است .

 زیرا علم عبارتست از اشراف و احاطه و حضور در مقابل معلوم ، و این معنی حقیقت علم حضوری است که نمونه از آنرا در احاطه و حضور نفس خود ما ، نسبت بخود و صفات ذاتی نفسانی خود ، میفهمیم.

و از اینجا متوجه میشویم که : این حقیقت هیچگونه متوقف بمقام اجراء و عمل نبوده ، و ظهور آن در خارج خود مرحله دوم علم است .

و گذشته از این این مراحل زمانی اعتباری و تقدم و تأخر ، از نظر ما و از نظر عالم محدود و فکر محدود ما است که نمیتوانیم خود را محیط بر زمان و مکان و در ماوراء زمان و مکان قرار داده و گذشته و آینده در نظر ما یکسان گشته ، و همینطوریکه بر زمان حال محیط هستیم ، بر گذشته و آینده نیز حاضر و محیط باشیم .

هو اللهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُو عَالِمُ الغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ - ۵۹ ٫ ۲۲ .

پس در مقابل احاطه و شهود علمی خداوند متعال ، حاضر بودن معلوم و یا غیب آن ، فرقی نخواهد داشت ، و غیب و شهادت نسبت به وجود و قوای وجودی محدود

۱۰5

ما است .

4-و معنى الخالق : نظر بحقیقت خالقیت است ، بقرینه کلمه - معنی ، نه بخالقیت خارجی و فعلی که از صفات فعلی است .

و حقیقت صفت خالقیت که با این معنی از صفات ذاتی محسوب میگردد : عبارتست از مجموعه صفات حیات و علم و قدرت و اراده ، یعنی چون پروردگار متعال حیات نامتناهی دارد قهراً احاطه و حضور نامتناهی خواهد داشت ، و چون حیات و حضور نامحدود و نامتناهی دارد پس متمایل بملایم و علاقه به جمیل و امور نیکو داشته و اراده پیدا شده و اختیار خواهد کرد.

 پس حیات و علم و اراده و قدرت و اختیار از آثار و لوازم نور نامتناهی و نامحدود میباشد ، و به عبارت روشنتر : حیات حقیقت نور نامتناهی است ، و حیات نامتناهی عین علم و اراده و قدرت داشتن است .

پس حقیقت صفت خالقیت نیز وجود این صفات میباشد ( خ ۱۰ ) .

و خلق : عبارتست از تکوین و ايجاد أشياء روى كيفيات مخصوص که منظور است ، و چون از صفات علم و اختیار و تمایل سرچشمه میگیرد : قهراً خلق او صد در صد نیکو و پسندیده و خیر و جمیل بوده و هیچگونه ضعف و نقصی که فوت شده باشد : در آنها دیده نخواهد شد .

ما ترى في خَلقِ الرَّحْمَنِ مِن تَفَاوُت - ۳٫۶۷ .

آری خلق جلوه رحمت است، و در آن فوتی دیده نمیشود .

وأما در ( خ ۲۲ ) دالة بتفاوتها : وجود تفاوت است نسبت بهمدیگر از موجودات ، نه در جهت خلق خداوند متعال ، و هر کدام نسبت به حال خود .

106

5- و تأويل السمع : تأویل : چیزیرا مقدم و أول قرار دادن است ، تا دیگری بآن مترتب گردد ، و از این لحاظ تأویل بمعنی منتهی مقصود و معنی غایی و مرجع مقصود ظاهری استعمال میشود ، زیرا معنی و مقصود ظاهری برگشت میکنند بآن

تأويل .

و چون سمع از لحاظ مفهوم عرفی در این مورد نامفهوم و نامأنوس است ، و بلکه صحیح نیست : لذا لازمست مقصود نهایی که بطن لفظ سمع است ، معین گردد ، و معنی عرفی کلمه را بآن برگردانیم .

و أما تعبیر در صفت الهیت بکلمه حقیقت ، و در سه مورد دیگر بکلمه معنی : زیرا ربوبیت و عالم و خالق - صفات مربوط بذات الهی است و از خود ذات ظاهر و متجلی و متحقق میشوند ، ولی الاهیت بمعنی عبودیت با حالت تحیر و خضوع ، چیزیست که منشأ آن از بندگان الهی متجلی شده و در مقابل حقیقت سزاوار و أهل بودن خداوند متعال : او طرف عبودیت و مقصد و مرجع و معبود میشود .

پس در اینمورد باید حقیقت عبودیت و معبود حق و مقام معبودیت روشن شود ، و تنها تعیین معنی و مقصود کافی نیست .

و أما سمع درباره پروردگار متعال : خداوند جهان از آلات و وسائلیکه در عالم ماده و حیوان برای شنیدن أصوات ، وجود دارد ) از ظهور صوت و تحقق اهتزاز در هوا و رسیدن آن بصماخ گوش و منتقل شدن بوسیله اعصاب گوش به مخ جمجمه )

منزه است .

و همچنین آلات لطیف جسمانی که در عالم برزخ برای موجودات برزخی وجود دارد که بمناسبت جسم لطيف أنها أعضاء لطیف برزخی نیز دارند .

۱۰7

و اما در عالم عقول که از جسمانیت برکنار هستند : خود روح آنها بذاته و بدون آلات و أعضاء مدرک و سمیع و بصیرند .

و خداوند متعال که حدودی برای او نبوده و نور مجرد نامتناهی و در عالم ماورای عوالم ناسوت و ملکوت و ارواح است چگونه میتوان او را بعالم خود یا عالم جسمانی مقایسه کرده ، و اعضایی برای او تصور کنیم .

پس سمیع بودن خداوند متعال شعبه ای باشد از ادراک که مخصوص اصوات است ، و ادراک شعبه ای است از علم که مخصوص توجه و احاطه بجزئیات میشود ، و علم از لوازم حیات است .

اینست تأویل سمع و مفهوم سمع بر میگردد باین احاطه ادراکی و علمی .

إنه هو السميع العليم - ۶۱٫۸ .

108

خطبه

۲۴ - ليسَ مُذ ( مُنذُ ) خَلَقَ : استَحقَّ مَعنى الخالق ، و لا بإحداثه البرايا استفاد معنى البارئية ( البرائية ) ، كيف و لا تُغيّبه ( و لا تُغيّيه ) مُذ ، ولا تُدنيه قد، و لا تحجبه لعل ، ولا توقته مَتَى ، ولا تشمله حِينَ ، ولا تُقارِنه مَعَ .

لغت :

برایا : جمع بَرِيَّه ، بمعنی خلیقه که بعد از مرتبه خلق و تقدیر ، ایجاد میشوند ، و با رئیت : خالق و موجد بودن بعد از تقدیر .

مُذْ ، منذ : حرفند از حروف جرّ ، دلالت میکنند بتعیین ابتداء زمان تابحال .

قد : حرفیست که چون بفعل ماضی داخل شود بتحقیق و تقریب دلالت میکند .

لعل : از حروف مشبه بفعل و دلالت میکند به ترجی و امیدواری و توقع .

متی : اسمی است که برای زمان استعمال میشود ، استفهاماً یا شرطاً .

حین : اسمی است بمعنی مطلق زمان محدود غیر معین .

مع : اسمی است که دلالت میکند باجتماع و تقارن .

ترجمه :

نیست که سزاوار معنی خالقیت باشد از زمانیکه خلق کرده است ، و نه بسبب احداث و بوجود آوردن موجودات عنوان با رئیت را کسب کرده باشد ، چگونه چنین

109

باشد در حالتیکه ( مذ ) وجود او را تعیین و توقیت نمیکند ، و او را ( قد ) بتحقیق و تقریب مقید نسازد ، و او را گرفتن ( لعل ) با میدواری و انتظار و محجوبیت وانمیدارد ، و اطلاق ( متی ( درباره او موجب توقیت و زمانی بودن نمیشود ، و کلمه ( حین ) او را مشمول زمان خود نمیسازد ، و کلمه ( مع ) او را بتقارن دعوت نمیکند .

توضیح :

پس از جملات گذشته که مربوط بود بنفی وابستگی و نسبت فیمابین خالق متعال و مخلوق : در اینجا اشاره میشود به هشت مورد از موارد تقیداتیکه از لحاظ حدود زمانی و نظیر آن صورت میگیرد :

 1- ليس من خَلَق : تحقق و صدق مفهوم خالقیت متوقف بصورت گرفتن فعل خلق نیست : زیرا بطوریکه روشن شد ( خ ۲۳ ) ، مقام خالقیت با تحقق و وجود صفات باطنی ( حیات ، علم ، قدرت ، اراده ( صورت میگیرد، و فعل خارجی و إجراء و عمل از آثار و لوازم آن صفات است، چنانکه یک پزشک متخصص پس از خاتمه رشته خود حقیقتاً پزشک است، اگرچه هنوز اقدام بمعالجه و عمل نکرده باشد .

۲- و لا بإحداثه البرایا : بارئیت پس از مرتبه خالقیت اعتبار میشود ، در مقام خالقیت مفهوم تقدیر منظور است، و چون تقدیر تمام شد و شروع بتکوین و ایجاد گشته ، و مخلوق احداث شد عنوان بارئیت در خارج متحقق میشود .

و روی اینجهت است که در اینجا بكلمه إحداث تعبیر شده است ، و هم پس از

110

ذکر خلق و در مرتبه بعد از آن آمده است .

پس حقیقت بارئیت نیز چون خالقیت ، با تحقق صفات روحانی باطنی که در خالقیت ذکر شد با یک درجه شدیدتر : اجراء و صورت خارجی پیدا میکند .

و با جمله : - بإحداثه استفاد - اشاره با اینحقیقت میشود که : مبدء و منشأ عنوان بارئيت ، إحداث و عمل و ایجاد خارجی نیست ، بلکه آن صفات و قوای نفسانی روحانی است که در خارج هم ظهور میکند .

3- لا تغيبه من : مُذ یا مُنذُ : چون در جمله ای واقع شد ، حکم آن جمله را محدود میکند بزمانی معین با اشاره بآغاز آن ، اثباتاً يا نفياً .

پس اگر در کلام منفی واقع شد : دلالت میکند بر انتفاء و غیبت و نبودن آنحکم در اینزمان - ما رأيته مذيوم الجمعة ، و اگر در کلام مثبت واقع شد : قهراً طرفین آن زمان معین مثبت ، منفی خواهد شد - هذا مريض مذيوم الجمعة .

پس در صورتیکه این کلمه در ارتباط با ذات و صفات خداوند متعال ذکر شد : قهراً برخلاف ازلى و أبدى و دائم بودن او بوده ، و زمانی محدود و معینی را از استمرار این دیمومت خارج خواهد کرد - الله عالم من خلق ، ما يُرِيدُ مُدْ خَلَق .

 ۴- و لا تدنيه قد : کلمه قد در موارد بسیاری برای تقریب معنی بزمان حال است ، و باینمعنی در رابطه با خداوند متعال و صفات ذاتی او استعمال نمیشود مانند اینکه گفته شود - كان الله و قد أراد كذا .

5- ولا تحجبه لعل : كلمه لعل برای ترجی است، و ترجی در موردیست که گوینده از امری محروم بوده و امیدوار بموفقیت باشد و در نتیجه اشعار میشود به ممنوع و محجوب بودن در زمان حاضر مانند اینکه گفته شود - الأمر كذلك و

۱۱1

لَعَلَّ اللَّهَ يُدركه .

6-و لا تُوَقِّتُه متى : متى دلالت میکند بزمان مطلق ، و در موارد استفهام و یا شرط استعمال میشود، و اینکلمه نیز درباره خداوند متعال اطلاق نخواهد شد مثل اینکه بگوییم - متى يقدر اللهُ يَفْعَلْ .

7-ولا تشمله حين : حين بزمان غیر معین محدود دلالت میکند ، و از این نظر بخداوند متعال اطلاق نمیشود ، و صحیح نیست که بگوییم - الله عالمٌ حِينَ يَكُونُ كذا.

و لا تقارنه مع : كلمه مع دلالت میکند به قرین بودن و با همدیگر قرار گرفتن ، زماناً یا مکاناً . و گفته شد که خداوند متعال مقارن با چیز دیگر نمیشود (خ19)

و منظور در این جملات شریف آنکه : خداوند متعال قائم بنفس و غني بالذات بوده ، و کوچکترین وابستگی و احتیاج و تکیه ای بزمان و زمانی و خلق نداشته ، و پیش از تکوین و ایجاد و خلق نور مجرد غنی بالذات و نامحدود بالذات و في ذاته و حتی و عالم و قادر و مرید ازلی و ابدی است .

و بهر صورتیکه فرض شود: تقید بزمان ندارد، و در ارتباط بصفات ذاتی او ، بهیچ نحوی که ذکر شد: حدود و قیود زمانی پیدا نمیکند .

۱۱2

خطبه

۲۵ - إِنَّما تَحُدُّ الأدوات أنفُسَها ، وتُشير الآلَةُ إلى نظائرها ، و في الأشياء يوجد فعلُها ، منعتها مُذ ( مُنذُ ( القِدمةَ ، وحَمَتْها قد الأزلية ، و جَنَّبَتْها لولا التكملة .

لغت :

أدوات : جمع أدات ، و آن آلت و وسیله استفاده و نتیجه گرفتن است .

آلة : وسیله ایست که برای عمل بآن مراجعه میشود .

فعال : جمع فعل ، چون افعال . و فعل : اسم مصدر است .

حمی : منع کردن بصورت دفاع از آن .

التجنيب : کنار زدن و دور کردن بجانبی .

التكملة : تمام کردن و بکمال رسانیدن .

ترجمه :

اینستکه آلات و وسائل وجود خود را محدود میسازند، و هر آلتی بمثل خود دلالت میکند و آثار و نتائج کارهای آنها در اشیاء نمودار میشود ، و اطلاق کلمه مذ در موارد اشیاء مانع میشود از قدیم بودن آنها ، و اطلاق قد حفظ میکند از ازلی بودن ، و اطلاق لولا دور میکند آنها را از بکمال رسیدن .

توضیح :

113

در این شش جمله برای جملات گذشته در ارتباط با زمانی نبودن و وابسته نبودن بچیز دیگر ، استدلال میشود :

1 - إنَّما تَحُدُّ الأدوات : أدات خود استقلالی نداشته ، و وسیله جریان پیدا کردن امر دیگری است .

پس ادات همیشه محتاج و در تحت حکومت و نفوذ و قدرت کسی است که آنرا بکار انداخته و بوسیله آن عمل خود را انجام میدهد.

و کسی هم که با ادات کار میکند و آن عملی هم که نیازمند ببودن ادوات است : مانند خود ادات استقلال بذات خود نداشته و محتاج و محدود و فقیر خواهد بود .

و در نتیجه معلوم میشود که : أدات بودن خود محدود بودن است ، و محدودیت آن از خود او و بخاطر همان آلت بودن است که باید در تحت قدرت و اختیار دیگری قرار گرفته ، و آلت دست او باشد .

و أدات : معنی عمومی دارد و هرچیزی نسبت بخود و مربوط بفعالیت و جریان کار خود نیازمند بأدواتی میشود ، و از مصاديق أدات : حروفی است که وسائل در مقام ارتباط دو کلمه و برای انتساب آنها واقع میشوند .

۲- و تشير الآلة : هر آلتی مناسب وجود و عمل خود بیک رقم آلات و أدواتی نیازمند میشود، و از خصوصیات هر آلتی میتوانیم خصوصیات وجودی موارد استعمال آنرا تشخیص بدهیم که : از قبیل وجود کتبی است یا لفظی یا مادی خارجی ، یا جسمانی لطیف ، یا روحانی .

پس استعمال هر آلتی در هر موردی باشد کشف میکند از متناسب و هم سنخ

۱۱4

بودن آن مورد با این آلت ، و همچنین خصوصیت در هر موضوعی کشف میکند از وجود همان خصوصیت در ادواتیکه برای او بکار میرود .

3-و في الأشياء يوجد : اينجمله نتیجه دو جمله گذشته است ، و مانند اینستکه بگوییم - این آلات خود بخود محدودند ، و هر محدودی با نظائر خود مقارن و مؤثر میشود ، پس آلات مقارن و مؤثر میشوند در نظائر خود .

 و در نتیجه میگوییم که اگر این ادوات لفظی درباره خداوند متعال و صفات او اطلاق بشود : قهراً آثار و مفاهیم و عناوین آلیت آنها در وجود پروردگار متعال و صفات او مؤثر خواهد بود .

پس خداوند متعال محتاج بآلت نیست زیرا احتیاج و فقر ملازم با امکان بوده ، و هرگز در وجود واجب تعالی صورت نخواهد گرفت .

4-منعتها مذ : در اینجا سه مثال برای تأثیر ادوات در صفات خداوند متعال ، ذکر شده است : اول - اطلاق من درباره صفات الهی ، و چون مذ با منذ دلالت بابتدای زمان معینی میکند ، مثل - من يوم الجمعة ، قهراً فهمیده میشود که : اینمعنی از وقت معینی شروع شده است ، و چون آغاز امری معلوم گردید : مفهوم قدمت منتفی گشته ، و حادث خواهد بود .

5- و حمتها قد : قد برای تقریب زمان گذشته و تحقیق است در زمان حال ، مانند - قد قال كذا ، و چون این لفظ در موارد صفات خداوند متعال اطلاق بشود : قهراً دلالت خواهد کرد بر وقوع نسبت در زمان حال عرفی .

و أما فرق أزلیت با قدمت : قدیم بودن در مقابل حدوث است ، و دلالت میکند بر مطلق مفهوم قدمت خواه ابتدایی در واقع داشته باشد یا نه . ولی ازلیت دلالت

۱۱5

دارد بر قدمتیکه اول و آغازی برای او نباشد .

 و چون کلمه مذ : دلالت بر ابتدای زمانی معین میکند : قهراً حادث بوده و قدمتی نخواهد داشت .

و أما كلمه قد . : چون دلالت بمطلق تحقق أمری در زمان نزدیک بحال بدون تعیین حدود زمان ، میکند: قهراً در مقابل أزلیت واقع خواهد شد .

پس اطلاق قد که برای تحقق مطلق نسبت باشد : مناسب خواهد بود با نفی مطلق مفهوم أزليت .

6-و جنبتها لولا التكملة : كلمه لولا دلالت میکند بر وجود مانعی از استمرار حکم و رسیدن آن بآخر و کمال خود و چون اینکلمه در موارد صفات الهی استعمال بشود : قهراً دلالت خواهد کرد که صفتی از صفات خداوند متعال مانع از وصول بمقصد و سیر بسوی کمال شده است ، مانند اینکه گفته شود - لولا اراده الله تعالى لكنتُ من العابدین - در صورتیکه اراده ذاتی خدا در موارد خیر و سعادت و کمال و هدایت است ، نه مانع از سعادت و کمال .

۱۱6

خطبه

۲۶- افترقَتْ فَدَلَّتْ على مُفَرِّقِها ، و تَبايَنَتْ فَأَعْرَبَتْ عن مباينها ، بها ( لما ) تجلى صانعها للعقول ، و بها احتجب عن الرؤية ، و إليها تحاكم الأوهام ، و فيها ُثبِتَ غيرُه ، و منها أنيط الدليل ، و بِها عُرِّفَ ( عَرَّفَها ) الإقرار .

لغت :

تباین : بعد از ابهام جدا شدن و انکشاف حاصل شدن .

إعراب : روشن و ظاهر کردن .

تجلی : آشکار شدن در مقابل خفاء .

رؤية : نظر کردن است با چشم یا با قلب .

تحاكم : تخاصم و درخواست حکم .

أوهام : جمع وهم ، و آن خاطراتیست که در قلب واقع میشود .

إناطة : وابسته کردن و متصل نمودن .

ترجمه :

أشیاء از همدیگر جدا شدند پس این جدا شده ها دلالت کردند بر جدا کننده آنها ، و از یکدیگر ممتاز و منکشف گشتند و این اشیاء آشکار شده ظاهر و روشن میسازند وجود آشکار کننده آنها را ، و بوسیله این اشیاء تجلی میکند بعمل آورنده

۱۱7

آنها را برای عقلها ، و با آنها پوشیده میماند خالق آنها از ادراک ، و بسوی آنها و در مقابل آنها مخاصمه و محاکمه میکنند اوهام و اندیشه های خیالی و در محیط همین موجودات و أشياء معبود ساختگی درست میشود ، و از همین محیط ادله و براهین برای پروردگار متعال ساخته میشود ، و بوسیله این محیط و أشياء موضوع اقرار برای آنان معرفی شده است .

توضیح :

پس از نفی کردن ارتباط اشیاء و أدوات را با خداوند متعال : هشت مورد بلحاظ نتیجه گیری از این اشیاء خارجی در رابطه با غیب نفیاً یا اثباتاً ذکر شد :

۱- افترقت : جدایی در میان اشياء از لحاظ أجناس و أنواع و أشخاص و مواد و خصوصیات دیگر : دلالت میکند بر وجود خداوندیکه این جداییها بدست او جاری شده ، و موجودات بأنواع و ألوان گوناگون پدید آمده اند .

2- و تباينت : تباین عبارتست از ظهور انکشاف و تمایز در میان موضوعاتیکه ابهام و تاریکی در میان آنها بوده و در یک جریان یا ماده مشترکی وجود داشتند ، مانند انکشاف برگ و گل و میوه از درخت ، و ظهور انواع نباتات از خاک و گل معين ، و انكشاف أعضاء از ماده انسانی .

پس این انکشافات و ظهورات و تمایزات : هدایت میکند ما را بر وجود نیروی دانا و قادر و حکیم و نامحدودیکه در پشت سر این امور موجود است .

3- بها تجلى صانعها : توجه و دقت در جریان آفرینش این اشیاء ، و بررسی و تدبر و تعمق در خصوصیات حکمت این موجودات : وجود صانع حکیم و مدبر و

۱۱8

عالم و قادر و ازلی و ابدی آنها را در مقابل عقل صاف و روح پاک ما جلوه گر ساخته ،و با چشم قلب عظمت و جلال و جمال او را مشاهده میکنیم.

۴- و بها احتجب عن الرؤيه : مشاهده ظواهر و أجسام اين أشياء بدون تعمق و بررسی در خصوصیات آنها ما را از رؤیت نظم و حکمت در آنها مانع گشته ، و در نتیجه از مشاهدت نور جمال و جلال حق متعال محروم و محجوب خواهیم بود .

و بطوریکه در ( خ (۲۳) گفته شد بزرگترین حجاب تکوینی، بودن حدود و قیود مادی و جسمانی و زمانی و مکانی و ذاتی در موجودات است .

 5- و إليها تحاكم الأوهام : در موارديكه بلحاظ أوهام محاکمه ای پیش میآید : بجای مراجعه بعقل ، به موجودات خارجی مراجعه کرده و از أشياء و أجسام مادى برای اختلافات أوهامی خود نتیجه گیری میکنند .

پس حکم و نظر قاطع در مقابل أوهام و تردیدهای خیالی آنان : جریانهای خارجی و امور و موضوعات مادی و محسوسات است .

و تعبير بأوهام : زیرا محاکمه در قضایا و اختلافات و اموریکه از قوای عقلی سرچشمه میگیرد بسوی عقل و احکام الهی است . ولی در تخیلات و اوهام و اموریکه روی پایه عقل استوار نیست : بضوابط و احکام و قوانین مادی محسوس مراجعه میشود .

6- و فيها أثبت غيره : چون برنامه زندگی در محیط مادی و در خط امور محسوس ادامه پیدا کرد : قهراً توجه و توسل و خضوع بموضوعات خارجی محدود محسوس صورت گرفته ، و باقتضای افکار مادی محدود خود معبودی در مقابل پروردگار بالاتر از عوالم موجودات که نامحدود و نامتناهی است ، انتخاب کرده ، و از

119

مبدء فیض و رحمت منصرف میشود .

 و روی همین برنامه است که : الهه مختلفی از جمادات و نباتات و حیوانات و ستارگان و مصنوعات ساختگی در میان مردم مادی معمول میشود .

7- و منها أنيط الدليل : أفراديكه وابسته بزندگی مادی بوده ، و با جهان روحانی و ماوراء عالم ماده ارتباطی پیدا نکرده اند : قهراً پایه استدلالات آنان بجریانها و امور محسوس و مادی تکیه کرده ، و نتائجی هم که میگیرند روی همان ضوابط و قواعد مادی خواهد بود .

و این قبیل افراد ، معرفت و توجه آنان بخداوند متعال نیز روی همان ضوابط و قوانین محدود حتی صورت گرفته، و از تصدیق موضوعات - مجرد ، نامحدود ،نامتناهي ، أزلي ، أبدى ، نور ، و امثال اینها : محروم و عاجز خواهند بود .

 پس کسیکه میخواهد در مسیر معرفت الهی قرار بگیرد میباید روی ضوابط روحانی و مقدمات و اصول مربوط بعوالم نورانیت و حقیقت ، تفکر و استدلال نموده ، و در قسمت معارف و حقائق و صفات پروردگار متعال، هرگز باصول قوانین مادی و حسی استناد نکند.

8-و بها عرف الإقرار : اقرار از متممات ایمان و برای تثبیت و برقرار کردن آنست ، و آن بوسیله زبان و با ادای الفاظ و جملات صورت میگیرد ، و همینطوریکه دلیل دلالت کننده بمطلوب غیر حسی است: اقرار نیز برای تثبیت ایمان و اعتقاد

قلبی باشد .

و آنچه در عالم ظاهر برای تأمین زندگی و حصول اطمینان و برقرار شدن اعتماد و إجراى أحكام و ترتيب آثار خارجی ، مؤثر است : إقرار کردن بزبان و اظهار

120

ایمان بگفتار است .

پس اقرار در همین محیط محسوس و بوسیله این وسائل و أشياء خارجي ، صورت گرفته ، و منشأ آثار قرار میگیرد .

و ضمایر در این هشت جمله بأشياء رجوع میکند ، زیرا موضوع كلام أشياء منتهی شده است ) و في الأشياء يوجد فعالها ) .

و نظر در این هشت جمله : ببحث از وجود ارتباط فیمابین پروردگار متعال و اشیاء خارجی است که : دلالت أشياء بمفرق ، و مُباين ، و تجلی او بوسیله همین اشیاء ، و سپس در جهت نفی وسیله احتجاب ، وتحاكم أوهام ، و توجه بغير او ، میباشد . و دو قسمت دیگر : استخراج دلیل و براهین از محیط خارجی ، و واقع شدن اقرار در آن است .

و معرفت باین هشت امر تأثیر کلی در مرحله توحید داشته ، و از لوازم و متممات در تحصیل معرفت بحقیقت توحید است .

۱۲1

خطبه

۲۷- و بالعقول يُعتقد التصديق بالله ، و بالإقرار يكمل الإيمان به .

ترجمه :

و بسبب عقلها محکم میگردد و منعقد میشود ایمان بخداوند متعال و اطمینان

باو ، و سپس با اقرار کردن بزبان تکمیل و تثبیت میشود ایمان باطنی .

توضیح :

در این دو جمله نتیجه هشت جمله گذشته بیان میشود و آن تحقق ایمان و تکمیل آن با اقرار است .

 ایمان در عالم باطن و قلب انسان تحقق پیدا کرده و اقرار در عالم ظاهر و محسوس صورت میگیرد.

ایمان با عقول و با تجلی پروردگار متعال در عقول حاصل میشود ، و چون محیط زندگی ما عالم حس و خارج است : لازم است با اقرار بزبان صورت خارجی پیدا کند و روی همین نظر است که در هشت جمله گذشته بعد از تذکر مطالب و مقدماتی نفياً و اثباتاً ، بموضوع اقرار منتهی شده است .

و ذکر کلمه عقول ) و بالعقول ( دلالت دارد که : ضمایر گذشته به اشیاء راجع بودند نه بعقول ، و اگر نه بآنها عطف شده و گفته میشد - و بها .

۱۲2

خطبه

۲۸ - و لا ديانة إلا بعد المعرفة ( معرفة ) ، و لا معرفة الا بالإخلاص ( إخلاص ) ، و لا إخلاص مع التشبيه ، ولا نفى مع إثبات الصفات للتشبيه ( بالتشبيه ) .

لغت :

دیانت : خضوع و انقیاد در مقابل مقررات معین .

معرفت : علم و اطلاع بر چیزی با تمییز خصوصیات و آثار آن .

إخلاص : تصفیه چیزیست از خلط و آلودگی ، روحانی یا مادی .

تشبیه : تنزیل چیزی است بمقام دیگری بمناسبت .

ترجمه :

و دیانت و حقیقت دینداری محقق نگردد مگر پس از حصول معرفت ، و معرفت کامل هم پیدا نمیشود مگر با حصول حالت اخلاص ، و صفت اخلاص نیز با موضوع تشبیه جمع نمیشود، و موضوع تشبیه نفی نشود با اثبات صفاتیکه بعنوان تشبیه ذکر و یادآوری میگردد .

توضيح :

انسان هنگامی در مقابل مقررات و احکامی مطیع و خاضع میشود که : شناختی

۱۲3

از آن برنامه و از خصوصیات و از مؤسس آن داشته باشد، و هر مقداریکه بمیزان معرفت افزوده شود : اطاعت و خضوع نیز اساسیتر و پابرجاتر خواهد شد .

 و هرگاه دینداری روی تقلید و تعبد و بدون تحقیق و دقت و معرفت صورت گرفت : هرگز قابل اعتماد و روی پایه محکم و بر اساس صحیحی استوار نشده ، و با کوچکترین پیش آمدی مضطرب و متزلزل خواهد شد .

پس معرفت و شناسایی پیش از دیانت باید پیدا بشود، و برای معرفت نیز درجاتی باشد که با بالا رفتن مراتب معرفت : دیانت نیز بالا خواهد رفت . و معرفت هم متوقف است بحصول صفت اخلاص ، و اخلاص عبارتست از تصفیه فکر و خالص کردن نظر و پاک نمودن قلب از آلودگیها و کدورات و توجهات نادرست ، تا با نیت صحیح و قصد خالص در تشخیص مطلوب و شناسایی منظور خود قدم بردارد .

و بهر مقداری که مقام اخلاص بالاتر برود : معرفت نیز عمیقتر و نافذتر خواهد شد.

توضیح اینکه : شناسایی در هر موردی باشد، باید بوسیله چشم ( قوه باصره بدنی ) یا بوسیله بصیرت و بینایی قلب ) نورانیت باطن و روح ) صورت بگیرد ، و همینطوریکه در دیدن چشم لازمست : موانعی در مقابل دید چشم نبوده ، و خود چشم نیز ضعف و مرض و آلودگی نداشته باشد دید و بینایی قلب نیز چنین است ، و اخلاص بهمین معنی است .

پس بهر مقداریکه در پاک و تصفیه کردن دید قلب کوشش بشود : قهراً شناسایی و نظر نافذتر خواهد شد .

 و در این مورد که نظر بمعرفت پیدا کردن بصفات جلال و جمال پروردگار جهان

۱۲4

است : لازمست توجه قلب را فقط بدیدن خداوند متعال محدود کرده ، و از صفات مادی و خصوصیات جسمانی ذهن خود را تخلیه نموده ، و صفات الهی را از تشبیه بصفات مخلوقین تنزیه کرد (خ) ۵ ) .

پس تثبیت صفات برگشت آن به تشبیه کردن است و بطوریکه در ( خ (۲) گفته شد ، توصیف تحدید کردن است ، و محدودیت از صفات موجودات ممکن است ، و چون در ذات و صفات خداوند متعال بتحديد قائل شدیم : قهراً او را بمخلوق تشبیه کرده ایم .

و كلمه - للتشبيه : متعلق است بنفى - لا نفى للتشبيه .

۱۲5

خطبه

٢٩- فكل ما في الخلق لا يُوجد فى خالقه ، و كلُّ ما يُمكن فيه يمتنع من ) في ) صانعه ، لا تجرى عليه الحركة والسكون ، وكيف يجرى عليه ما هو أجراه ، أو يعود اليه ما هو ابتدأه .

ترجمه :

پس هر آنچیزیکه در مخلوق وجود دارد در خالق وجود نخواهد داشت ، و آنچه ممکن است در مخلوق پیدا شود ممتنع است در خالق پیدا شود .

 پس حرکت و سکون در وجود او و بر او جاری نخواهد شد، و چگونه جاری میشود بر او چیزیکه او آنرا اجراء کرده است ، و یا چگونه بر میگردد بسوی او چیزیکه او آنرا بوجود آورده است .

توضیح :

این جملات در مقام ذکر ضابطه کلی است برای نفی خالق بمخلوق ، و از چند جهت در اینجا لازم است توضیح داده شود :

۱- فكل ما في الخلق : خلق از عدم آفریده شده ، و ماده ای برای او منظور نشده است .

آری ظهور موجودات با اراده تنها که از جانب خداوند عالم قادر مرید نامحدود

126

صورت میگیرد : پیدا شده است .

خداوند متعال میفرماید : إنّما أمره إذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون ۳۶٫ ۸۳ - که چون بخواهد چیزی را که وجود پیدا کند: اظهار میکند اراده خود را ، پس در خارج موجود میشود .

و آنچه خلق میشود از جهت ماده و صورت ، حادث و جدید است ، و هیچگونه سابقه ای برای او نیست .

و در نتیجه هر مخلوقی هرچه دارد حادث بوده و کمترین شباهتی بوجود خالق توانای مجرد و نامحدودیکه با اراده نیرومند و نافذ خود آنرا بوجود آورده است : ندارد .

و از اینجا نتیجه میگیریم که آنچه در مخلوق از ماده و صفات و أشكال و خصوصیات دیگر دیده شود : مخصوص مخلوق بوده ، و صد در صد باید حکم کنیم که هیچگونه از این خصوصیات ذاتی و عرضی در وجود خالق پیدا نمیشود .

و أما قول فلاسفه باشتراک وجود ما بین همه موجودات از واجب و ممکن باید متوجه باشیم که وجود از امور عامه و اعتباریه است مانند شئ ، و کمترین نقشی در ذاتيات أشياء ندارد .

و از این لحاظ بهترین تعبیر از خداوند متعال : مفهوم و کلمه نور است ( الله نور السموات ( آنهم نه آن نوریکه مادی محسوس یا معنوی و روحانی ، که ما تصور و خیال میکنیم زیرا آن مخلوق است .

پس مخلوقات تجلی و ظهور اراده حق متعال اند ، نه بقول بعضی از محجوبین که گویند : خلق تجلی وجود و نور خداست .

۱۲7

٢- وكلُّ ما يُمكن فيه يمتنع : اینجمله مانند جمله گذشته است ، و مربوط میشود به عوارض و حالات که پس از خلقت اصلی مخلوق عارض میشود .

 البته گذشته از خود عروض که کشف از احتیاج و فقر عارض و معروض میکند : هر عارضی باید متناسب با معروض باشد ، مثلاً ضعف و کسالت و مرض و حالات مختلفی که برای انسان پیدا میشود در جمادات و نباتات و ملائکه دیده نمیشود، و همچنین عوارض هر کدام از این اجناس که در آن جنس پیدا میشود .

پس هرگونه از عوارضی که در وجود مخلوق پدید آید : صد در صد ممتنع است که در وجود پروردگار متعال که معروض نتواند بود ، پیدا شود .

 ٣- لا تجرى عليه الحركة و السكون : حرکت و سکون از عوارض عمومی و از خصوصیات روشن اجسام است زیرا هر چیزیکه در مکان یا در زمان باشد ، قهراً یا در حرکت است از مکان و زمان بمکان و نقطه دیگر، و یا در استقرار و سکون

است .

و اینمعنی در مجردات و مخصوصاً در ذات واجب متعال که نامتناهی و نامحدود است : ممتنع باشد، زیرا حرکت و سکون موجب محدودیت است ، و هم از عوارضی است که در مخلوقات پیدا میشود .

۴- وكيف يجرى عليه : جریان و عود متناسب با حرکت است ، و در عین حال : جریان بر وجود خود مجری پس از اجراء و ایجاد او جریان را در خارج ، و همچنین برگشت و عود جریان بر کسیکه آنرا بوجود آورده است: هر دو از محالات بشمار  میرود .

و اینمعنی مانند جریان آبست که پس از جریان پیدا کردن آن در مجرای خود :

۱۲8

برخلاف جریان طبیعی خود حرکت کرده و بر نقطه ابتدایی حرکت برگشته ، و بلکه بسوی مجری و اجراء کننده حرکت نیز منتهی گردد.

البته حقیقت اینستکه این حرکت تنها بايجاد و إحداث خالق موجد پدید آمده، و خود در خارج وجودی نداشته است .

129

خطبه

٣٠ - إذاً لتفاوتت ذاته ، و لتُجَزّء كُنههُ ، و لا متنع مِن الأَزَلَ مَعناه ، و لما كان للبارئ معنى غير المبروء .

لغت :

تفاوت : اختلافیکه از فوت خصوصیتی ، در هر یک حاصل شود .

تجزی : دارای اجزاء شدن .

کنه : جوهر و ذات شئ است .

معنی : مقصود خارجی موجود .

باری : کسیکه ایجاد و تکوین اشیاء میکند .

ترجمه :

در این هنگام هر آینه از دست داده و فوت میشود از ذات او خصوصیتی ، و در جوهر و ذات او تجزی حاصل میشود ، و هر آینه معنی آن از ازلیت امتناع و خودداری میکند ، و هر آینه خالق صفات مخلوقیت را بخود گرفته و از بارئیت خارج میشود .

130

توضیح :

در اینمورد چهار دلیل دیگر برای نفی حرکت و سکون بیان میشود :

١- لتفاوتت ذاته : گفته شد که حرکت از حالی و یا از محلی بحالت و یا مکان دیگر متحول شدن است .

 پس چیزیکه حرکت میکند پیوسته در تحول بوده و حالت گذشته از او فوت شده و حالت جدیدی برای او حادث میشود .

 و در این حالت ) تفاوت ) دلالت میکند بر عدم ثبوت و استقرار شئ ، و اینکه او متقوم بالذات نبوده ، و محتاج و ضعیف و حادث و محدود است .

زیرا چیزیکه ازلی باشد : قائم و غنّى بالذات شده ، و قهراً حادث و محتاج نخواهد بود ، و تحول و تغیر بهر صورتی باشد برخلاف ازلیت است .

2- و لتجزء كنهه : و توضیح آنکه : حرکت یا مادی و از محلی بمحل دیگر است . و یا معنوی و تحوّل حالت و تبدل است.

 در صورت اول : شیء متحرک در هر نقطه ای از حرکت که فرض کنیم محدود بآن نقطه و محل است ، و قهراً آغاز و انجام و وسط و اطرافی دارد، و این محدودیت را چون تحلیل کنیم دارای اجزاء و جوانب میشود .

و هر مرکبی خود محتاج بأجزاء است ، و في ذاته تقوم و استقلالی ندارد .

و در صورت دوم : تحول دلالت میکند به داشتن حالات مختلف و کم و زیاد شدن خصوصیات ذاتی شیء و تغیر و اختلاف در آنها ، و اینمعنی در موجود مجرد أزلی قابل تصور نباشد و قهراً باید محتاج و مرکب و حادث باشد .

3- و لا متنع من الأزل : بطوریکه معلوم شد ، ازلیت ملازم است با قائم بالذات و

131

مستقل و غنای ذاتی داشتن ، تا بتواند هستی و حیات خود را تا بأبد و تا مدت نامتناهی باقی بدارد، و تحول و تغیر و تفاوت و حرکت و محدودیت و احتیاج ذاتی و ضعف و فقر برخلاف أزلیت خواهد بود .

4- و لما كان للبارى معنى : در اینجریانها و فرضیه های گذشته ، منظور و برنامه ایکه برای مخلوق محدود ثابت است برای خالق ثابت میشود ، و صفات و حالات و خصوصیات مخلوق را برای خالق نسبت میدهیم .

آری خالق : مجرد و نامحدود و نامتناهی و ازلى و أبدى و غنی بالذات است .

132

خطبه

۳۱- و لو حُدَّ له وَراء إذا حُدَّ له أمام ، و لو التمس له التمام إِذا لَزِمَه النقصان ، كيف يستحق الأزلَ مَن لا يمتنع من الحدث ، وكيف يُنشِئُ الأَشياء مَن لا يمتنع مِن الإنشاء ، إذاً لقامت فيه آية المصنوع ، ولَتَحوَّل دَليلاً بعد ما كان مدلولاً عليه .

لغت :

وراء : مقابل أمام ، و بمعنی پشت و پس باشد .

التماس : طلب کردن که با وصول توأم باشد .

إنشاء : احداث و ایجاد کردن .

آية : نشانه و علامت و أثر .

مدلول عليه : دلیل شدن دیگری بر او .

ترجمه :

و هرگاه از جانب پشت محدود گشته و آغاز حرکت معلوم گردد : قهراً طرف روبروی او نیز محدود خواهد شد، و اگر خواسته شود که او تتمیم و تکمیل بشود : ناچار دلالت خواهد کرد بناقص بودن آن ، و چگونه سزاوار ازلیت گردد کسیکه از حادث بودن ابایی ندارد و چگونه میتواند اشیاء را ایجاد کند آنکسیکه از ایجاد شدن امتناعی نداشته باشد و در اینصورت آثار و نشانه های مصنوع بودن درباره او

133

صدق کرده و خود دلالت کننده میشود بخالق و صانع نامحدود ازلی پس از آنکه او مدلول علیه یعنی موجودات دیگر بر او دلالت میکرد .

توضیح :

بمناسبت حرکت از نقطه ای بنقطه دیگر صورت گرفته و تحول میشود : شش امر که متناسب با حرکت است ، ذکر میشود :

١- لو حُدَّ له وراء : چون چیزی از جهت گذشته و ابتداء ، زمانی باشد یا مکانی ، محدود گشت : قهراً از لحاظ آینده و انجام نیز محدود خواهد بود : زیرا چون ازلیت محقق نشد ، قیام بنفس و تقوم ذاتی و غنای وجودی هم نخواهد بود ، و در اینصورت ضعف و فقر و احتیاج ذاتی و محدودیت در وجود استمرار پیدا کرده ، و در جهت بقاء و أبديت نيز متزلزل و متناهی خواهد بود .

2- و لو التمس له التمام و هرگاه برای او تمامیت خواسته بشود : دلالت میکند بر آنکه او ناقص و ناتمام بوده ، و محتاج به کمال است .

 و حرکت هم اغلب برای رسیدن و بدست آوردن مطلوبی است که بدست نیامده است ، خواه مادی باشد یا معنوی .

پس خداوند متعال هرگز در اعمال خود چنین مطلوبی که موجب تمامیت و کمال و رفع نیازمندی و ضعف او باشد : ندارد .

-3 كيف يستحق الأزل : كسيكه أزليت داشته ، و غنى بالذات و تقوم بذاته و ثبات ذاتی دارد هرگز آثار حدوث یعنی محدودیت و نیازمندی و ضعف و نقص و جسمانیت و ترکب در وجود او دیده نخواهد شد. و بودن این آثار و خصوصیات در

134

هر موردی باشد دلالت بر حدوث خواهد کرد .

 ۴- كيف يُنشِئُ الأشياء : كسيكه خود بوجود آورنده أشياء است : قهراً حيات مطلق و علم و قدرت و اراده نامحدود داشته ، و أزلى و أبدى است ، و هرگز نمیتواند آثار بوجود آمدن و مخلوق شدن را بخود بپذیرد .

آری پروردگار جهان ذاتاً نمیتواند حادث و محدود و فقیر و مرکب و جسم باشد ، زیرا خالق بودن مطلق با حادث بودن و محدود شدن و محتاج بودن و سابقه احتیاج در وجود و پیدایش و اباء نکردن از انشاء شدن : منافات دارد . و هرگاه در وجود او نشانه هایی از مصنوع و ایجاد شدن باشد ، قهراً خصوصیات و نشانه های وجود او دلالت خواهد کرد بیک خالق دیگر .

135

خطبه

٣٢- ليس في محال القول حُجَّةٌ ، ولا في المسألة عنه جواب ، ولا في معناه له تعظيم . و لا في إباءته عن الخلق ضيم ، إلا بامتناع الأزلي أن يُثَنَّى و ما لا بَدَءَ لَه أَن يُبْدَءَ لَا إِلَهَ إلا الله العلى العظيم ، كذب العادلون بالله و ضَلُّوا ضَلالاً بعيداً وخسروا خُسراناً مبيناً ، وصَلَّى الله على محمد و أهل بيته الطاهرين .

لغت :

محال : برگردانده شده از وجه صواب و صحیح باعوجاج وخطاء .

حجة : آنچه در مقام احتجاج بآن توسل میجویند ، ما يُحتج به .

إباءة : إرجاع و برگردانیدن .

ضيم : تجاوز بحقوق دیگری کردن .

تثنيه : منعطف و منصرف کردن .

ترجمه :

نیست در گفتاریکه از حقیقت برگردانده شده است حجتی برای اثبات دعوی و رد قول مخالفین و نه در پرسش از آن گفتار معوج پاسخی که لازم باشد ، و نه در مقصود از آنگفتار تجلیل و تعظیمی که برای پروردگار متعال مناسب باشد ، و نه در

136

برگردانیدن و کنار زدن او از مقام و صفات و خصوصیات مخلوق تجاوز و ظلمی که با و صورت بگیرد، مگر آنکه ما او را بسبب امتناع او از انعطاف و انصراف از مقام الوهيت و أزلیت ، برگردانیده و تنزیه و تقدیس کنیم و هم از حدوث و ابتداء شدن او که آغازی برای او نیست و ازلی است دور نماییم .

توضیح :

باید توجه داشت که چون اصول توحید و کلیات معارف و حقائق الهی روشن و مشهود و یا مستدل و برهانی گردید توجه و تمایل بگفتارهای سست و مخالف و برخلاف حق ، نه تنها موضوعی را اثبات نمیکند ، بلکه موجب تزلزل و اضطراب خود و دیگران بوده، و نورانیت قلب و ثبات قدم و حالت خضوع و خشوع و بندگی را سست نموده ، و وقت گرانمایه را تلف میکند .

فماذا بعد الحقِّ إلا الضلال ١٠ ٫ ٣٢ .

ستایش پروردگار متعال را که این بنده ضعیف و قاصر و حقیر و محجوب را توفیق عنایت فرموده ، و با لطف و عنایت و توجه مخصوص او ، توانستم این خطبه شریف و بسیار پر محتوی و مشحون از حقائق و معارف و لطائف و دقائق را ، با

کلمات ساده و مختصر شرح کنم.

و نظر بنده فقط به ترجمه و توضیح مقاصد و معانی جملات خطبه شریف بود البته در حدود فهم قاصر خود، و از این لحاظ از ذکر آیات کریمه و احادیث شریفه و مطالب متناسبه خودداری شده است .

گذشته از این دانشمند معظم جناب آقای خراسانی در کتاب دائرة المعارف در

137

شرح خطبه در اینجهت سعی فراوان مبذول داشته اند .

قم - شعبان المعظم ۲۴ ٫ ۱۴۰۴ - حسن مصطفوی

138

 

مخاطب

جوان ، میانسال ، کارشناسان و صاحبنظران

قالب

کتاب معارفی