زهد و ساده زیستی
زهد مفهومی گسترده دارد و صرفا به پوشیدن لباس ژنده یا خوردن غذایی ساده نیست بلکه زهد واقعی رفتاری است که بر پایه درک اعتقادی و بینش الهی و نیز ارج گذاری به لذتها و مظاهر زندگی با ملاک دقیق ایمان استوار باشد. این همان است که قرآن در این باره فرمود: لكيلا تأسوا على ما فاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم؛ برای آنچه که از دست داده اید تأسف نخورید، و به آنچه به شما داده شده است دلبسته و شادمان نباشید. (3. حدید (۵۷) ۲۳)
با توجه به مفهوم این آیه شریفه و دیگر آموزه های اسلامی باید گفت: مفهوم زهد دو مرحله قلبی و عملی دارد. مرحله قلبی آن نداشتن دل در گرو دنیا و مرحله عملی آن دوری از تجملات و تشریفات و بسنده کردن به حد اقل امکانات است. این معنی از زهد شیوه انبیا و ائمه اطهار در زندگی بوده است، زیرا ساده زیستی و دل در گرو دنیا نداشتن راهی مؤثر برای آزاد بودن از تعلقات مادی است و آن مهمترین راز موفقیت رهبران الهی برای نفوذ در قلب توده های مردم است.
امام علی بن موسی الرضا از زمره این رهبران است. او به رغم اینکه امکاناتی فراوان در اختیار داشت و در سالهای پایانی عمرش از مقام ولایتعهدی و قدرت سیاسی برخوردار بود اما هرگز به چنگ تجملات و تشریفات گرفتار نشد، بلکه همواره زهد و ساده زیستی را برای خود یک اصل میدانست و در هیچ شرایطی از آن اصل غفلت نکرد نه در منزل او آثاری از مظاهر اشرافی به چشم میخورد و نه در دفتر کارش .(1. کافی، حسن امام رضا اسوه صراط مستقیم، ص ۷۴ )
عون بن محمد به نقل از ابی عباد می گوید: كان جلوس الرضا - عليه السلام - في الصيف على حصير و في الشتاء على مسح، و لبسه الغليظ من الثياب حتى إذا برز للنَّاسِ تَزَيَّن لهم؛ امام رضا در تابستان بر حصیری از بوریا و در زمستان بر روی نمد می نشست آنچه که میپوشید از پارچه های زبر و درشت فراهم آمده بود ولی آنگاه نزد دیگران می رفت خود را برای آنان می آراست. (2. ابن بابویه قمی، محمد بن علی شیخ صدوق)، عيون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۹۲؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۴۹، ص ۸۹ )
آن حضرت در پاسخ به مأمون که گفته بود تو را با ورع و زهد شناختم فرمود: بالزهد في الدنيا أرجو النجاة من شر الدنيا؛ به وسیله زهد ورزی در دنیا، نجات از بدی دنیا را امید دارم .(3. همان، ج ۴۹ ص ۱۲۸ )
آن حضرت افزون بر اینکه خود زندگی زاهدانه داشت گاه برای تبیین معنای زهد و نهادینه شدن این خصلت پسندیده به رفتار اولیای الهی نیز اشاره می کرد و به نقل خاطره هایی از آنان می پرداخت داستان زیر از جمله این خاطره هاست که فرمود:
روزی جناب ابوذر بر حضرت سلمان مهمان شد و سلمان از او به نان خشکی که در داخل سفره با آب خیسانده بود پذیرایی نمود. ابوذر هنگام تناول غذا نمک طلب کرد سلمان که نمک نداشت برای تهیه آن کوزه خود را گرو گذاشت و مقداری نمک تهیه کرد و در سفره نهاد بعد از صرف غذا ابوذر گفت: حمد و شکر خدای را سزاست که ما را از قناعت پیشگان قرار داد. سلمان به شوخی گفت: اگر قناعتی در کار بود کوزه ای به گرو نمی رفت.(1. ابن بابویه قمی، محمد بن على (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۵۳ )