پیدایش حروف الفبا
آن گاه امام رضا فرمود ابداع مشیت و اراده سه لفظ مختلفند؛ که دارای یک معنا میباشند و نخستین ابداع اراده و مشیتش، حروف بود که حروف را اصل هر چیزی قرار داد و راهنمای هر نوع درک کننده و مدرکی و بیان کننده هر امر مشکلی و به وسیله حروف حق از باطل تشخیص داده می شود فعل ومفعول معنا و مفهوم و معنی از غیر معنا جدا شده و تمیز داده میشوند و تمام امور وابسته به آنها میگردند و در ایجاد حروف معنایی جز خود نداشتند آن هم معنای متناهی و وجود جداگانه ای نداشتند؛ زیرا آن ها با ابداع و ایجاد به وجود آمده اند و نور در این جا اولین کار پروردگاری است که خود نور آسمانها و زمین است و حروف از آن فعل بر فعلیت رسیده اند و حروف مفعول همان فعل اند و حروف آنهایی هستند که پایه و اساس هر نوع گفتار، عبارات کلام و.... میباشند و خداوند دانا و توانا آن ها را برای تنظیم امور آفریدگانش ایجاد نموده و آموخته است، حروف سی وسه حرف هستند که از آن سی و سه حرف تعداد بیست و هشت حرف آن ها بیان گر لغات و زبان عربی است و از آن بیست و هشت حرف بیست و دو حرف نشان گر زبان ولغات سریانی و عبرانی میباشند و پنج حرف از آنها مشترک در لغات زبانهای عجم (گفتنی است که در زبان عربی کلمه عجم اختصاص به زبان فارسی ندارد بلکه به تمام لغات و زبانهای غیر عربی اطلاق میشود.) (و مختلف دیگر میباشند. که آن پنج حرف از بیست و هشت حرف میباشند و عبارتند از فبحجج (ف، ب، ح، ج، ج) که در این جا بیش از آن چه شرح داده شده ضروری نیست که به حسب مناطق و اقالیم صورتهای مختلف به خود گرفته اند و حروف با تعدادی که دارند و قوانین مربوطه و شمارشی که گردیده فعل باری تعالی و حکیم میباشند به طوری که فرمود در آیه شریفه:
بَدِيعُ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ خداوند توانا پدید آورنده آسمانها و زمین است و چون به کاری اراده فرماید فقط میگوید موجود باش پس فوری موجود میشود (بقره: ۱۱۷، وياسين : ۸۲)
نگارنده میگوید: برخی معتقدند که به محض اراده خداوند توانا نسبت به چیزی بدون گفتن کن و بشو فوری انجام می شود و پدید می آید وصورت میگیرد به طوری که قرآن کریم می فرماید:
وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحِ بِالْبَصَرِ «یعنی فرمان ما جـز یـک بــار نیست آن هم چون چشم بهم زدنی». (قمر: ۵۰)
کن فیکون باش بی درنگ موجود شود که کلمه کن فعل است از اراده و مشیت ایزدى ويكون مخلوق و مصنوعش میباشد و نخستین خلقت و آفریده پروردگار عزیز و بزرگ ابداع میباشد که وزن، حرکت، گوش شنوا، رنگ و حس ندارد و آفریده و مخلوق دوم حروفند که رنگ ووزن ندارند ولی قابل شنیدن و وصف کردن میباشند اما قابل دیدن نمی باشند و به نظر نمی آیند و سومین پدیده و مخلوق از همه و دیگر انواع از محسوسات ملموسات و چیزهایی که قابل چشیدن پی بردن به طعم و مزه ها هستند که به نظر می آیند و قابل دیدن هستند و پروردگار عزیز و بزرگ ودانا و توانا پیش از اولین پدیده و مخلوقش که ابداع می باشد بوده است و همراه ،شریک ،مثل مانند همتا و.... نداشته است و ابداع قبل از حروف بوده و حروف هم جز بر خودش بر چیز دیگری دلالت نکرده و نشان نمی دهند مأمون پرسید چگونه حروف به غیر خودشان دلالت نمی نمایند؟ حضرت فرمودند زیرا حروف به تنهایی معنا و مفهومی ندارند و این اراده الهی است که حروف به تنهایی بدون معنا میباشند و برای ایجاد معنا باید آنها را کنار هم و مرکب کرده تا معنای مخصوصی بدهند، در نتیجه زمانی که چهار یا پنج یا شش حرف یا بیشتر و یا کمتر جمع و ترکیب شوند، معنای ویژه ای حادث و ایجاد میشود که قبلاً نبوده است. عمران پرسید: از کجا فهمیده بشود که حروف به تنهایی معنایی ندارند؟ حضرت فرمود شناخت وتوضیح این خواسته شما چنین است هر زمانی که حروف را به طور انفرادی وجدا جدا ذکر کنی مثلا بگویی ا، ب، ت، ث، ج، ح، خ تا آخر، در این صورت از حروف تهجی معنایی جز ذات خودش درک و مفهوم نمی شود؛ ولی هر زمان آنها را مرکب کنار هم گذاشتی و رسم وصفت برای معنا و مقصود خود قرار دادی معنای جدیدی از آن ها به دست می آید که موصوف و مسمی را تعیین میکند آیا فهمیدی؟ عرض کرد: آری حضرت فرمودند بدان که صفت بدون موصوف اسم بدون معنا، حد بدون محدود نخواهند بود لذا صفات و اسماء دلیل بر وجود باری تعالی میباشند و کمالش را میرسانند و دلالتی بر احاطه به ذات او ندارند همان طوری که حدود مثل تربیع چهارتایی کردن تثلیث سه تایی نمودن و تسدیس شش تایی کردن دلالت بر محدود خود میکنند و دلیل بر احاطه و فراگیری نمی باشند و ما میتوانیم سبب اسماء وصفات باری تعالی را درک کرده و با حد قرار دادن توسط طول عرض ،قلت ،کثرت ،رنگ، وزن و امثال آن ها محدود نماییم و مقام ذات اقدس یکتای بی همتا بالاتر از آن است که مخلوقات بخواهند او را مثل و همانند خود قرار دهند و تحدید به حدود نمایند ولی با صفاتش موصوف و با اسمایش میخوانند و این صفات و اسماء را از جهتی برای خود قرار داده تا بندگانی که در جست وجوی حق هستند و به رویت او نیازی ندارند و ادعای شنیدن سخنانش را ندارند و یا بخواهند او را با اعضای خود لمس نمایند و یا با قلب خود احاطه نمایند و چنان چه صفات واسماء بیان گر باری تعالی نبود و آگاهی آفریدگان معنای او را درک نمی نمود و به اشتباه اسماء و صفاتش را میپرستیدند و عبادت میکردند زیرا از معنای آنها بی اطلاع میباشند او را با این صفات بشناسند و بدانند که معبود یکتا و بی همتایی غیر از پروردگار وجود ندارد زیرا اسماء وصفات او غیر او میباشند حضرت فرمودند: آیا فهمیدی؟ عرض کرد: آری، ولی بیشتر توضیح دهید امام رضا الله فرمودند بپرهیز از این که سخنان جاهلان گمراه و کور دل و بیهوده گویان را بر زبان جاری و اختیار کنی؛ زیرا آنان معتقدند که پروردگار بزرگ و مقدس در رستاخیز و حسابرسی وثواب وعقاب ظاهر میشود ولی برای اطاعت و امیدواری بندگانش در دنیا حضور ندارد و چنان چه قرار میبود که در دنیا حضورش سبب نقص و کمبودی و شکستگی باشد در جهان آخرت هم دیده نمی شد و حضور نمی داشت ولی این کسانی که چنین عقیده و افکاری دارند به سرگردانی و ندانم کاری دچار گردیده و نسبت به حق کر و کور میشوند که خداوند عزیز و بزرگ درباره آنان می فرماید:
وَمَن كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا «هر که در این دنیا کور دل باشد در آخرت هم کور دل و گمراه تر خواهد بود.( اسراء (۱۷): ۷۲) مراد از کوری در آیه شریفه کوری وندانی از حقایق است و خردمندان و صاحبان عقل سلیم میدانند استدلالی که برای عالم آخرت و قیامت می آورند همانند استدلالی است که برای دنیا آورده اند یعنی همان دلیلی که باری تعالی در این عالم و جهان دیده نمی شود به همان دلیل در عالم آخرت و قیامت نیز دیده نخواهد شد و کسی که بخواهد امثال این موضوعات را با افکار و آراء خود به دست آورد یقین جز دوری از حقایق و از خداوند یکتای بی همتا بهره ای نبرده؛ زیرا پروردگار عزیز و بزرگ دانستن و علوم آنها را مخصوص افرادی قرار داده که عاقل و عالم و فهمیده باشند. عمران عرض کرد: سرورم به من بفرمایید (ابداع) مخلوق است یا مخلوق نیست؟ آن حضرت فرمود: (ابداع) موجود است و خلقی است ساکن که رابطه بین علت و معلول است که دیده نمی گردد و ساکنی است که درک نمی گردد و مخلوق است زیرا پدید آمده ومحدث و آفریده پروردگار متعال است و چون آن را خلق فرمود و ایجاد کرد و پدید آورد مخلوقش میباشد و موجودات و آفریدگان از این ها بیرون نیستند یا ساکن اند یا متحرک یا مختلف یا مؤتلف یا معلوم یا مشتبه و هر آن چه محدود باشد وحد پذیر گردد آفریده و مخلوق پروردگار عزیز و بزرگ است و بدان هر چیزی که با حواس ظاهری درک شوند معنایی است که با حواس قابل درک میباشد و هر حسی دارای یک نیروی مخصوصی است که پروردگار عزیز و بزرگ برایش قرار داده است که به وسیله آن ادراک مینماید و قلب مرکز و سرچشمه همه محسوساتی است که درک می شوند و بدان پروردگار یکتای بی همتا که شریکی ندارد و قائم به خود می باشد و تقدیر و تحدیدی در ذات مقدسش راه ندارد و مخلوق و آفریده اش تقدیر و تحدید دارد و آن چه را آفریده دو چیز یعنی تقدیر و مقدر دارد و در هیچ یک رنگ وزن وذوق طعم و مزه وجود نداشته و یکی را وسیله ادراک دیگری قرار داده است و هر دو به خود ادراک میشوند و باری تعالی موجودی است که قائم به خود میباشد به غیر از همان چه را که دلیل بر توانایی خود اوست نیافریده است. پروردگار عزیز و بزرگ و مقدس یکتای بی همتایی است که شریک و مثل و مانند و دومی ندارد که بخواهد او را بر پا نگاه داشته و کمکش نماید و یا او را حفظ کند و حقیقت او برای هیچ کس معلوم نیست ولی آفریدگانش به یکدیگر محتاج بوده و با یکدیگر اختلاف پیدا میکنند تا آن جایی که به سرگردانی و حیرت دچار میشوند و میخواهند با تاریکی از تاریکی رهایی پیدا کنند و خواستند از تیرگی رهایی پیدا نمایند به تیرگی بدبخت کننده تری دچار شدند و چون پروردگار عزیز و بزرگ را با اوصافی که در او نبوده است وصف وجعل کردند به اختلاف افتادند و سرگردان شدند و در نتیجه به گمراهی افتادند و از سر منزل مقصود دور افتادند:
وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ و خدا هر که را بخواهد به راه راست هدایت میکند. ( بقره (۲) ۲۱۳ ویونس (۱۰) ۵۲)