ابن حبان بستی شافعی(1) (۳۵۴ ه. ق.)(ابن حبان شافعی نیز نزد اهل سنت از جایگاه والایی برخوردار است به گونه ای که از وی به امام علامه حافظ ، شیخ خراسان یکی از استوانه های علم در فقه و لغت و حدیث و از عقلای رجال تعبیر کرده اند (الأنساب، ج ۲، ص ۲۰۹؛ سير أعلام النبلاء، ج ۱۶، ص ۹۲؛ الوافي بالوفيات ، ج ۲، ص ۳۱۷؛ طبقات الشافعية الكبرى ، ج ۳، ص ۱۳۱ و النجوم الزاهرة في ملوك مصر والقاهرة ، ج ۳، ص ۳۴۲) گفتنی است وی در کتاب الثقات خود یزید بن معاویه، قاتل امام حسین فرزند رسول خدا را جزء افراد ثقه می شمارد ( ج ۲، ص ۳۰۶)، این در حالی است که در کتاب المجروحین خود اسامی اصحاب امام علی را جزء ضعفاء و متروکین شمرده است ! ( ج ۱، ص ۲۲۲ و ۲۶۷ و ۲۹۸، ج ۲، ص ۱۷۶))
علي بن موسى الرضا أبو الحسن من ساداة أهل البيت و عقلائهم و جلة الهاشميين ونبلاءهم. يجب أن يُعتبر حديثه إذا روى عنه ... قد زرته (قبر) مراراً كثيرةً وما حلت بي شدة في وقت مقامي بطوس فزرت قبر علي بن موسى الرضا ، صلوات الله على جده و عليه ، و دعوت الله إزالتها عني إلا أستجيب لي . زالت عنّي تلك الشدة و هذا شيء جربته مراراً فوجدته كذلك ، أماتنا الله على محبة المصطفى و أهل بيته(2) ؛(كتاب الثقات ، ج ۸، ص ۴۵۷)
على بن موسى الرضا از بزرگان اهل بیت و عقلا و نخبگان و بزرگواران و بنی هاشم به شمار می رود. اگر از وی روایتی نقل شود واجب است حدیثش معتبر شناخته شود.... من بارها مرقد وی را زیارت کرده ام. زمانی که در طوس بودم هر مشکلی برایم رخ میداد قبر علی بن موسی الرضا را، درود خدا بر جدش
301
و او باد، زیارت و برای برطرف شدن مشکلم دعا میکردم و دعایم مستجاب و مشکلم حل می شد. این کار را بارها تجربه کردم و پاسخ میگرفتم. خداوند ما را بر دوستی و محبت رسول خدا و اهل بیتش بمیراند.
محمد بن على بن سهل شافعی (۴۰۵ هـ. ق .)
حاکم می گوید:
سمعت أبا الحسن محمد بن علي بن سهل الفقيه يقول : ما عرض لي مهم من أمر الدين والدنيا، فقصدت قبر الرضا لتلك الحاجة، ودعوت عند القبر إلا قضيت لي تلك الحاجة، و فرج الله عني ذلك المهم ... و قد صارت إلى هذه العادة أن اخرج إلى ذلك المشهد في جميع ما يعرض لي، فانه عندي مجرب(1)؛(. فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمة من ذريتهم ، ص ۲۲۰ ، ح ۴۹۶. گفتنی است محمد بن علی بن سهل شافعی از بزرگان شافعی است به گونه ای که ذهبی شافعی درباره شخصیت وی چنین تعبیر می کند: «العلامة ، شيخ الشافعية. وهو من أصحاب الوجوه .هم چنین ذهبی به نقل از حاکم نیشابوری شافعی درباره محمد بن علی بن سهل چنین می گوید: «کان أعرف الأصحاب بالمذهب وترتيبه : داناترین اصحاب به مذهب و ترتیب آن است. ر.ک: سير أعلام النبلاء، ج ۱۶ ص ۴۴۶-۴۴۷)
از ابوالحسن محمد بن علی بن سهل فقیه شنیدم که می گفت: هیچ امر مهم دینی و دنیایی برای من روی نداد که به بارگاه امام رضا الله برای آن حاجت رفتم و نزد قبرش خدا را خواندم جز آن که آن حاجت روا شد و خداوند مرا از آن غم رهانید ... و این عادتم شده که به آن در تمام اموری که بدانها دچار می شوم بروم چرا که آن نزدم آزموده شده است.
قرن پنجم
۴. حاکم نیشابوری شافعی:
و قد عرفني الله من كرامات التربة خير كرامة ، منها : أني كنت متقرّساً
302
لا أتحرك إلا بجهد فَخَرَجْتُ وزُرْتُ وانصرفت إلى نوقان بخقين من كرابيس، فأصبحت من الغد بنوقان و قد ذهب ذلك الوجع و انصرفت سالماً إلى نيسابور(1) ؛(. فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين والائمة من ذريتهم ، ج ۲، ص ۲۲۰ ، ح ۴۹۷.)
خداوند مرا از کرامات تربتش بهترین کرامت را شناساند. از آن جمله است که من دچار بیماری خشکی مفاصل بودم و جز با مشقت نمی توانستم حرکت کنم. بنابراین بیرون آمدم و زیارتش کردم و با دو کفش کرباسی به نوقان بازگشتم صبح که در نوقان بودم تمام آن درد رفت و تندرست به نیشابور بازگشتم.
حاکم نیشابوری شافعی افزون بر سخنان مذکور شاهد اعترافات بزرگان اهل سنت درباره شفا یافتن از بقعه مبارکه امام رضا الله بوده است و آنها را گزارش نموده که به آنها اشاره می شود
زایری مصری به نام حمزه
حاکم نیشابوری شافعی به سند خود آورده است:
كنت بمرو الرود، فلقيتُ بها رجلاً من أهل مصر مجتازاً اسمه حمزة، و قد ذكر أنه خرج من مصر زائراً لمشهد الرضا [] بطوس ، و [ذكر] أنَّه لما دخل المشهد كان قرب غروب الشمس فزار [الإمام ] وصلى ولم يكن [ في ] ذلك اليوم زائر غيره ، فلما صلى العتمة أراد خادم القبر أن يخرجه [أ] و يغلق عليه الباب ، فسأله أن يغلق عليه الباب و يدعه في المسجد ليصلي فيه ، فإنه جاء من بلد شاسع ، و لا يخرجه ، فإنه لا حاجة له في الخروج فتركه و غلق عليه الباب ، فإنه كان يصلي وحده إلى أن أعيا، فجلس و وضع رأسه على ركبتيه ليستريح ساعة، فلما رفع رأسه رأى في الجدار مواجه وجهه رقعة عليها هذا البيتان :
من سره أن يرى قبراً برؤيته يفرج الله عمن زار [ه] كربه
303
فليأت ذا القبر إن الله أسكنه سلالة من رسول الله منتجبه
قال : فقمت و أخذت في الصلاة إلى وقت السحر ، ثم جلست كجلستي الأولى و وضعت رأسي على ركبتي، فلما رفعت رأسي لم أر على الجدار شيئاً .
و كان الذي رآه مكتوباً رطباً ، كأنه كتب في تلك الساعة . قال : فانفلق وفتح الباب وخرج من هناك(1) ؛(. همان، ص ۱۹۶، ح ۴۷۴)
در مرو رود بودم که با مسافری مصری به نام حمزه ملاقات کردم و او گفت که از مصر به قصد زیارت بارگاه امام رضا ه به طوس آمده است و گفت : چون به این بارگاه داخل شدم نزدیک غروب آفتاب بود پس امام را زیارت کردم و نماز گزاردم و در آن روز زایری غیر از من نبود. چون نماز عشا را خواندم خادم قبر خواست که او را بیرون کند یا در را بر روی او ببندد از او خواست که در را بر رویش ببندد و او را در مسجد رها کند تا در آن نماز بگزارد، چون او از سرزمینی درآمده است و او را از آنجا بیرون نکند ، زیرا او احتیاجی به بیرون رفتن ندارد. پس خادم رهایش کرد و در را بر روی او بست. او در آنجا به تنهایی نماز میگزارد تا این که خسته شد و سرش را بر زانوانش میگذارد تا اندکی بیاساید چون سرش را بلند میکند در دیوار روبه روی خویش پارچه ای میبیند که بر آن این دو بیت نوشته شده بود
کسی که خوشحال میشود که با زیارت قبری خداوند گرفتاری هایش را از او بر طرف کند پس نزد صاحب این قبر بیاید که در آن فرزندی از فرزندان برگزیده رسول خدا در آن مدفون است گفت: برخاستم و تا وقت سحر شروع به نماز خواندن کردم سپس مانند بار اول نشستم و سرم را روی زانوانم گذاشتم پس چون سرم را برداشتم چیزی روی دیوار ندیدم. آن چیزی را که دیده بود نوشته ای مرکب خشک نشده بود گویی که همین الآن نوشته شده بود. گفت: سپس صبح دمید و در باز شد و از آنجا بیرون آمد.
304
محمد بن قاسم شافعی :
جوینی شافعی به سند خود از محمد بن قاسم نیشابوری نقل میکند
سمعت الشيخ أبا الحسن محمد بن القاسم الفارسي بنيسابور ، قال : كنتُ أنكر على من قصد المشهد بطوس للزيارة و أصررت على هذا الإنكار ، فاتفق أني رأيت ليلة ، فيما يرى النائم كأني بطوس في المشهد [و] رأيت رسول الله ﷺ قائماً صندوق القبر يصلي فسمعت هاتفاً من فوق و هو ينشد و يقولك :
من سره أن يرى قبراً برؤيته يفرج الله عمن زاره كربه
فليأت ذا القبر إن الله أسكنه سلالة من رسول الله منتجبه
و كان يشير في الخطاب إلى رسول الله [] قال : فاستيقظت من نومي كأني غريق في العرق، فناديت غلامي يسرج دابتي في الحال فركبتها وقصَدْتُ الزيارة وتعودت في كل سنة مرتين . قلت : أروي هذه الرؤيا و جميع مرويات السلار أبي الحسن مكي بن منصور بن علان الكرجي، عن الشيخ محي الدين عبد المحي بن أبي البركات الحربي إجازة بروايته عن الإمام مجدالدين يحيى بن الربيع بن سليمان بن حزار الواسطي إجازة أبي زرعه طاهر بن محمد بن طاهر بن علي المقدسي، عنه إجازة(1) ؛(. همان، ص ۱۹۷ ، ح ۴۷۵)
محمد بن قاسم میگوید: من از کسانی بودم که زیارت قبر امام رضا را قبول نداشتم و مردم را از زیارت قبر امام رضا الله باز می داشتم. شبی در خواب دیدم که در مشهد حضور دارم و پیامبر در کنار قبر امام رضا الله مشغول نماز است ناگهان صدایی شنیدم که میگفت: هر کس دوست دارد قبری را ببیند که اگر آن را زیارت کند خداوند ناراحتی او را از بین می برد به زیارت این قبر ( قبر امام رضا ( بیاید که خداوند در این قبر سلاله و ذریه ای از پیامبر را قرار داده است......
305
محمد بن قاسم می گوید: وقتی از خواب بیدار شدم غرق در عرق بودم بی درنگ غلامم را صدا زدم تا مرکبم را آماده کند، سوار مرکب شدم و رهسپار زیارت قبر امام رضا الله شدم و از آن پس سالی دو بار به زیارت قبر امام رضا الله مشرف میشوم میگویم این رؤیا و تمام مرويات سلار ابو الحسن مكي بن منصور بن علان کرجی را از شیخ محی الدین عبد المحى بن ابی البرکات حربی به طریق اجازه از امام مجدالدين يحيى بن ربیع بن سليمان بن حزار واسطی به طریق اجازه از ابوزرعه طاهر بن محمد بن طاهر بن على مقدسی روایت میکنم.
فخرالدین ادیب جندی شافعی :
جوینی شافعی می گوید:
لقد أنشدنا الإمام الفاضل الحسن الأخلاق و الشمائل فخر الدين هبة الله بن محمد بن محمود الأديب الجندي رحمه الله تعالى ، لنفسه بالمشهد المقدس الرضوي، على مشرفه السلام، في زيارتنا الأولى لها جعلها الله مبرورة، و في صحائف الأعمال المقبولة مسطورة :
أيا من مناه رضى ربه تهياً وإن منكر الحسن لام
فزر مشهداً للإمام الرضا على بن موسى ، عليه السلام(1) :(. همان، ج ۴۷۶)
پیشوای فاضل خوش خلق و سيما ، فخر الدين هبة الله بن محمد بن محمود ادیب جندی، رحمت خدا بر او باد در مشهد رضوی، بر آرمیده در آن سلام باد در زیارت اولش که خدا آن را بپذیرد و در نامه های اعمال مقبول بنگارد برای خودش چنین انشاد کرد
ای کسی که آرزویش رضای پروردگارش است آماده باش و ( بدان ) که منکر خوبی ملامت می شود.
بنابراین مشهد امام رضا ، علی بن موسی را که بر او سلام باد، زیارت کن.
306
ابو نضر مؤذن نیشابوری شافعی:
جوینی شافعی به نقل از ابو نضر مؤذن نیشابوری میگوید:
أصابتني علة شديدة ثقل فيها لساني فلم أقدر منها على الكلام، فخطر يبالي زيارة الرضا و الدعاء عنده والتوسل به إلى الله تعالى ليعافيني، فخرجت زائراً وزرت الرضا و قُمْتُ عند رأسه وصليت ركعتين ، و كنت في الدعاء والتضرع مستشفعاً صاحب القبر إلى الله ، عز وجل، أن يعافيني من علتي و يحل عقده لساني إذا ذهب بي النوم في سجودي، فرأيت في منامي كأن القمر قد انفرج فخرج منه رجل آدم كهل شديد الأدمة، فدنا منّي فقال : يا أبا النضر ! قل « لا إله إلا الله » قال : فأومأت إليه كيف أقول ذلك و لساني منغلق ؟ فصاح علي صيحة و قال : تنكر الله القدرة ؟ قُلْ : « لا إله إلا الله » قال : فانطلق لساني فقلت : « لا إله إلا الله » و رجعت إلى منزلي راجلاً وكنت أقول : « لا إله إلا الله » و لم ينغلق لساني بعد ذلك(1) ؛(. همان، ص ۲۱۷ ، ح ۴۹۱)
به بیماری سختی مبتلا گشتم در آن بیماری زبانم بند آمد و قادر بر سخن گفتن نبودم به ذهنم خطور کرد به زیارت قبر امام رضا الله بروم و در کنار قبر شریف آن حضرت دعا کنم و او را واسطه قرار دهم و از خدا بخواهم مرا از این بیماری نجات دهد. به قصد زیارت قبر امام رضا الله از نیشابور خارج شدم و قبر آن حضرت را زیارت کردم و در سمت بالای سر آن حضرت مشغول خواندن نماز شدم و امام رضا الله را شفیع قرار دادم و از خدا خواستم به احترام و منزلت و مقام امام رضا مشکل زبانم را برطرف سازد. در سجده نماز خوابم برد در خواب دیدم ناگهان ماه شکافته شد و مردی از آن خارج شد و به نزدیک من آمد و صدا زد: ای ابو نضر ! بگو : « لا إله إلا الله » ، من با دست اشاره کردم که قادر بر سخن گفتن نیستم و زبانم بند آمده است. آن مرد بر سرم
307
فریاد زد و فرمود: مگر به قدرت خدا ایمان نداری؟ بگو : « لا إله إلا الله » من كه تا آن هنگام لال بودم یکباره زبانم باز شد و گفتم : « لا إله إلا الله » . من نیز به شکرانه این نعمت الهی از مشهد پیاده بازگشتم و در طول مسیر همواره ذکر «لا إله إلا الله» را بر زبان داشتم و بعد از آن زبانم بند نیامد.
۹ فردی ناشناس
حاکم نیشابوری شافعی به سند خود نقل میکند:
سمعت رجلاً ، ذَهَب عنّي اسمه ، عند قبر الرضا [يقول : كنت] أُفكر في شرف القبر و شرف من توارى فيه فتخالج في قلبي الإنكار على بعض من بها فضربت بيدي إلى المصحف متفألاً، فخرجت هذه الآية : وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقُّ ) [۵۳ ٫ يونس : ۱۰.] حتى ضربت ثلاث مرات فخرج في كلها هذه الآية(1) ؛(. همان، ص ۲۱۸ ، ح ۴۹۳)
از مردی که اسمش را از یاد بردم بر سر قبر [امام رضا شنیدم که می گفت: در شرافت قبر و شرافت و بزرگی کسی که در آن خفته است می اندیشیدم پس به قلبم انکار بعضی از امور مربوط به کسی که در آن جاست، خطور کرد بنابراین با قرآن تفال زدم و این آیه آمد از تو سؤال می کنند که آن حق است؟ بگو : بله ، قسم به پروردگارم که آن حق است. سه بار تفال زدم هر سه بار این آیه آمد.
۱۰ زید فارسی
حاکم به سند خود از زید فارسی روایت کرده که گفت :
كنت بمرو الرود منقرساً مدة سنتين لا أقدر أن أقوم قائماً و لا أن أصلي قائماً ، فأريت في المنام : ألا تمر بقبر الرضا و تمسح رجليك بـه و تدعو الله تعالى عند القبر حتى يذهب ما بك ؟ [قال]: فأكتريت [دابة](1)(همان، ص 218، ح 493)
308
و جئت إلى طوس و مسحت رجلي بالقبر و دعوت الله ، عز وجل، فذهب عني ذلك النقرس والوجع فأنا هاهنا منذ سنتين و ما نقرست(1) ؛(. همان، ص ۲۱۹ ، ح ۴۹۴)
من در مرو رود دو سال دچار نقرس بودم که نمی توانستم بایستم و نه ایستاده نماز بخوانم. پس در خواب به من نمایاندند که آیا به قبر [ امام رضا نمی روی و پاهایت را به ضریحش نمی مالی و بر سر قبر او از خدا نمی خواهی که بیماری ات از بین برود؟ گفت پس چارپایی کرایه کردم و به طوس آمدم و پاهایم را به قبر مالیدم و از خداوند خواستم پس آن نقرس و درد از بین رفت و من دو سال در این جا هستم تا به حال دچار نقرس نشدم.
۱۱. حَمَوَيْه بن على :
هم چنین حاکم نیشابوری به سند خود از حمویه بن آورده است که گفت :
كنت مع حمويه ببلخ فركب يوماً و أنا معه فبينا نحن في سوق بلخ إذ رأى حمويه رجلاً فوَكَّل به و قال : احملوه إلى الباب ثم عند انصرافه أمر بإحضار حماره فاره و سفرة و جبنة و مأتي درهم، فلما أحضر قال : هاتوا الرجل ، فجيء به ، فلما وقف بين يديه ، قال : قد صفعتني صفعة وأنا أقتصها منك اليوم ! [1] تذكر اليوم الذي زرنا جميعاً قبر الرضا فدعوت أنت وقلت : أللهم ارزقني حماراً و مأتي درهم و سفرة فيها جبنة و خبزة، وقلتُ أنا : اللهم ارزقني قيادة خراسان . فصفعتني وقلت : لا تسأل ما لا يكون فالآن قد بلغني الله ، عزوجل، مأمولي و بلغك مأمولك و الصفعة لي عليك (2) ؛(. همان ، ح ۴۹۵)
من با حمویه در بلخ بودم پس روزی سوار شد و من همراه او بودم که در این هنگام که ما در بازار بلخ بودیم حمویه مردی را دید دستور داد او را بگیرند و گفت: او را به منزل ببرید بعد به هنگام برگشتن به منزل دستور داد الاغی خوب و
309
قبراق و سفره غذا و پنیر و دویست در هم آوردند. پس چون حاضر شد گفت: آن مرد را بیاورید. او را آوردند چون در مقابلش ایستاد گفت: تو سیلی ای به من زدی و امروز من آن را تلافی میکنم یاد می آورم روزی را که با هم قبر رضا ا را زیارت کردیم تو از خدا خواستی و گفتی خدایا! الاغی و دویست درهم و سفره ای با پنیر و نان به من مرحمت فرما و من گفتم خدایا! حکومت خراسان را به من بده. پس تو سیلی ای به من زدی و گفتی آن چه را نمی شود نپرس. الآن خدا مرا به خواسته ام رساند و تو را به خواسته ات و سیلی، حق من است بر تو.
۱۲. ابو حسین بن ابی بکر شافعی :
حاکم نیشابوری شافعی می گوید:
سمعت أبا الحسين بن أبي بكر الفقيه يقول : قد أجاب الله لي في كل دعوة دعوته بها عند مشهد الرضا، حتى إني دعوت الله أن يرزقني ولداً فرزقت ولداً بعد الإياس منه(1) ؛(. همان، ج ۲، ص ۲۲۰ ، ح ۴۹۸)
از ابوالحسین بن ابوبکر فقیه شنیدم که میگفت خداوند هر دعایی که در مرقد امام رضا له کردم اجابت کرد حتی از خدا خواستم فرزندی به من عنایت کند که بعد از ناامیدی فرزندی روزی کرد.
قرن هشتم
۱۳. ذهبی شافعی (۷۴۸ ه. ق .)
وی نیز درباره زیارت زایران از این بقعه شریفه میگوید
و لعلي بن موسى مشهد بطوس يقصدونه بالزيارة(2) ؛(سير أعلام النبلاء، ج ۹، ص ۳۹۳.)
و برای علی بن موسی بارگاهی در طوس است که مردمان به زیارت او می آیند.
310
و له مشهد كبير بطوس يزار(1) ؛(. العبر في خبر من غبر ، ج ۱، ص ۲۶۶)
و برای آرامگاهی بزرگ در طوس است که زیارت میشود.
در مورد فرزندان امام کاظم زمانی که به امام رضا می رسد می گوید:
ولولده علي بن موسى مشهد عظيم بطوس (2) ؛(. سير أعلام النبلاء، ج ۶، ص ۲۷۴)
و برای فرزندش علی بن موسی بارگاهی بزرگ در طوس است.
۱۴ صفدی شافعی (۷۶۴ ه. ق.)
وی نیز در گزارشی کوتاه اما گویا چنین میگوید
.... و دفن بطوس و قبره مقصود بالزيارة(3) ؛(الوافي بالوفيات ، ج ۲۲، ص ۲۴۹)
.... و در طوس دفن شده و قبرش زیارتگاه است.
۱۵. محمد بن عبدالله ابن بطوطه مراکشی (۷۷۹ ه.ق.)
آن گونه که گذشت گزارش وی نیز حاکی از زیارت موافق و مخالف از قبر امام رضا است(4) .(. تحفة النظار في غرائب الأمصار معروف به رحلة ابن بطوطة ، ص ۴۰۱.)
311