امام رضا علیه الصلاة و السلام  ( ص 42-38 ) شماره‌ی 2393

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره سياسی > ولايتعهدی > سبب واگذاری ولايتعهدی توسط مامون

خلاصه

هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا کاملاً روشن بود. او با این کار علاوه بر اینکه دسیسه آنان که در بغداد سرگرم برنامه ریزی کودتایی بر ضد وی بودند خنثی کرد قیام های علوی را آرام ساخت و امام علی بن موسی الرضا را بلاگردان خود قرار داد و خودش را از مخاطرات دشمنان مصون نگه داشت.

متن

هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا

هدف مأمون از واگذاری ولایت عهدی به حضرت رضا کاملاً روشن بود. او با این کار علاوه بر اینکه دسیسه آنان که در بغداد سرگرم برنامه ریزی کودتایی بر ضد وی بودند خنثی کرد قیام های علوی را آرام ساخت و امام علی بن موسی الرضا را بلاگردان خود قرار داد و خودش را از مخاطرات دشمنان مصون نگه داشت.

مأمون در زیر لوای اقتدار معنوی امام به خود و حکومتش مشروعیت بخشید. این اعتبار علاوه بر استحکام پایه های حکومت مأمون، ضعف هویتی او را که ناشی از بی اصالتی خاندان مادرش بود جبران میکرد. او سیاستمدار مکاری بود و خود را فرهیخته ای وانمود میکرد که هدفی جز خدمت به خاندان حضرت علی بن ابی طالب و جبران ستم هایی که نیاکانش بر این خاندان روا داشته اند ندارد.

مسلماً پرهیزکاری مأمون در نوجوانی در مقایسه با برادرش امین و خلفای پیشین و اوقاتی را که او صرف فراگیری علوم میکرد و نیز سائر جنبه های فردی او که نوعی تقدس به او بخشیده بود از عواملی بود که چهره فریبکارانه او را قوت می بخشید.

مأمون با انتخاب حضرت رضاء به ولایت عهدی به اهداف عمده خود دست یافت. این کار اگر چه توانسته بود در کوتاه مدت رقبای عباسی را از معرکه خارج و مدعیان علوی را خلع صلاح کند اما خود این کار شرائط دیگری را فراهم میکرد که عملاً مأمون را در ازای این امتیازهای کوتاه مدت با شکستهای اساسی روبرو می ساخت.

در واقع ولایت عهدی امام علی بن موسی الرضاء برای مأمون یک شمشیر دو دم بوده ، دم آشکار آن در راستای اهداف مأمون قرار داشت و آن چنان بود که او محاسبه کرده بود. اما دم پنهان آن در مسیری بود که امام على بن موسى الرضاء آن را هدایت و رهبری - بی آنکه امام خواسته باشد با پذیرش ولایت عهدی مواضعی را که خود درباره ولایت عهدی اعلام کرده بود نیز بعداً ادامه یافت - میکرد که هدف امام همواره اثبات حقانیت ولایت و امامت خاندان پیامبر بود آن چنان که در طول مسیر سفرش از مدینه به مرو نیز این کار را انجام داد.

حادثه نیشابور و حدیث سلسلة الذهب، همچنین دست نوشته و بیانیه افشاگرانه امام در پشت عهدنامه ی ولایت عهدی از جمله صریح ترین مواضعی است که امام اتخاذ کرده بود. 

اهداف امام نه تنها شاهرگ حیاتی مأمون را میزد، بلکه ریشه های بنیادین حیات سیاسی حکومتی بنی عباس را یک جا قطع میکرد. 

بسیار واضح است که مخالفت عباسیان متعصب بیجا نبود، آنها یا از سر تعصبی که داشتند و یا بر اساس تحلیلهای حساب شده به این واقعیت پی برده بودند که ولایت عهدی امام رضا یک خطر کاملاً جدی است و حتی بعضی از آنها تا پای جان برای اثبات این واقعیت با مأمون جدال کردند.

مأمون در موقعیتی قرار داشت که این تهدید را علیرغم کیاستش احساس نمیکرد و بیشترین توجه او در آن زمان به ظاهر عمل خود معطوف شده بود و با همه قوا قصد داشت بر پیکره عباسیان بغداد که همواره او را حقیر میشمردند زخم بزند و عقده های روحی روانی خود را التیام بخشد و از سویی خود را از آسیب علویان در امان نگه دارد.

این عوامل یعنی انتقام و ایمنی به گونه ای کام او را شیرین ساخته بود که متوجه تلخی واقعیت نبود بلکه مأمون ناخواسته به یک عاملی برای نفوذ شخصیت علمی و معنوی امام در جامعه تبدیل شده بود، از آن جمله در مناظراتی که عمدتاً از سوی خود مأمون برگزار می گردید، شخصیت علمی و معنوی امام رضا در میان مخالفان مذهبی و سایر ادیان و فرق اسلامی نفوذ کرده بود تا جائی که این نفوذ علمی و معنوی امام در میان نزدیکان حکومت او نیز به چشم میخورد. 

از سوی دیگر مأمون با ولایت عهدی امام پل های پشت سر خود را خراب کرده بود و زمانی که از حوادث بغداد آگاه شد و دانست که سیاستهای جاه طلبانه فضل بن سهل و برادرش که از بغداد تصویری آرام و مطیع ترسیم کرده بودند دروغین است چاره ای جز بازگشت از مواضع اولیه برای خود ندید، اما لازم بود این بازگشت تدریجی باشد چرا که او میخواست همانطور که در آغاز به تدریج علم گرایش به علویان را بالا برده بود، آن را به تدریج پائین آورد.

بنابراین ابتدا فضل بن سهل را در حمام سرخس تیغ زد و از بیم افشای این عمل مجریان طرح قتل فضل بن سهل را که چهار تن بودند گردن زد.

شرائط روحی مأمون بیشک در این زمان به یک شکست خورده ایی می ماند که میپنداشت فاتحانه از میدان بازگشته است و خود را حاکمی بزرگ و مقتدر میدید در حالی که پشت سرش سایه هولناکی از علویان که هم اینک خراسان ایران را پایگاه خود قرار داده بودند، میدید.

او عمیقاً دریافته بود که تاکنون بر روی یک طنابی بازی کرده که یک سرش در خراسان و سر دیگرش در بغداد گرده خورده بود و برای رسیدن به هر کدام باید دیگری را قطع کند. 

بریدن از بغداد عباسیان او را سمت علویان میکشاند، یعنی کسانی که هیچگاه مشروعیت او را پذیرا نبودند به خصوص زمانی که خود به ناچار لب به اعتراف و حقانیت خاندان علی بن ابی طالب گشوده بود. 

در این شرایط مأمون بغداد را انتخاب کرد ولی برای بازگشت از مواضع گذشته خود باید مانعی را که بر سر روابطش با بغداد ایجاد کرده بود از میان بردارد و آن ماجرای ولایت عهدی امام رضا بود. 

لذا در این کار هیچ چاره ای جز توسل به شیوه نیاکان خود نداشت، او با طرح توطئه قتل پنهانی امام ، طی یک حادثه ای به ظاهر طبیعی امام را به شهادت رساند. 

طراحی ماجرای شهادت امام به گونه ای ماهرانه بود که حتی امروز بسیاری از مورخان برای پیدا کردن رد پای او ناموفق مانده اند. مأمون با شرکت در مراسم تشییع جنازه آن حضرت و مجالس سوگواری که خود ترتیب داده بود بسیاری از سوء ظنهای احتمالی را خنثی کرد.

این اقدامات ، آغاز راه تازه ای بود که مأمون بعد از شهادت امام رضا در آن گام میزد.

وی سرانجام آخرین حلقه اتصالش به علویان را که لباس سبز بود بیرون آورد و برای همیشه لباس سیاه پوشید.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه