خروج حضرت رضا علیه السلام از مدینه
مأمون به رجاء بن ابي الضحاك دستور داده بود که حضرت رضا علیه السلام را از طریق بصره و اهواز و فارس بطرف خراسان حرکت دهد . و از راه بغداد و کوفه و قم و بلاد جبل عبور نکند .
در آن هنگام بصره و فارس و شهرهای خوزستان در دست برادران امام رضا بود ، اسماعیل بن موسی بن جعفر برفارس حکومت میکرد و زید بن موسی بر بصره و اهو از مسلط شده بود
فرزندان موسى بن جعفر عليهما السلام در آن نواحی قدرتی بدست آورده بودند و مردم طوعا و کرها از آنها پیروی میکردند .
شاید مقصود مأمون از آوردن حضرت رضا علیه السلام از این نواحی این بود که مردم از اطراف اسماعیل وزید پراکنده شوند .
هنگامیکه امام رضا علیه السلام تصمیم گرفت از مدینه بطرف خراسان حرکت کند عیالات و اهل بیتش را جمع فرمود و فرمان داد تا بروی گریه کنند و آن حضرت صدای گریه آنها را بشنود .
سپس دوازده هزار دینار در میان آنها تقسیم کرد، و فرمود : من دیگر بطرف شما مراجعت نخواهم کرد .
بعد از آن در حرم جدش حضرت رسول صلى الله علیه و آله حاضر شد و با آن جناب وداع فرمود و گریه کرد ، و بطرف خراسان حرکت نمودند .
حضرت رضا علیه السلام در مکه
امام رضا علیه السلام با همراهان خود وارد مکه مکرمه شد و خانه خدا را زیارت کرد و با اهل بیت و داع نمود ، محمد بن میمون گوید: من در مکه با آن جناب بودم پیش از آنکه بطرف خراسان حرکت کند ، عرض کردم تصمیم دارم به مدینه بر گردم نامه ای برای فرزندت ابر جعفر بنویس با خود ببرم .
حضرت رضا تبسمی کردند و نامه را نوشتند، من نامه را به مدینه بردم و به حضرت جواد دادم (۱) . (۱) این روایت را در کتاب امامت تحت شماره ۳۶۹ نقل کرده ایم .
امام رضا علیه السلام در قادسیه
حضرت رضا از مکه معظمه بیرون شدند و از طریق بادیه و ارد قادسیه گردیدند قادسیه پانزده میل با کوفه فاصله داشته و آخرین حد عراق بشمار میرفت .
احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی گوید: در قادسیه به استقبال حضرت رضا رفتم ، پس از اینکه خدمتش رسیدم فرمودند: برای من اطاقی اجاره کن که دارای دو در باشد ، دری به حیاط باز شود و دری به بیرون تا مراجعه کنندگان به آزادی رفت و آمد کنند .
بزنطی گوید: امام رضا علیه السلام زنبیلی برای من فرستادند که در آن تعدادی دينارويك قر آن مجید بود ، و خادم آن جناب نزد من میآمد و من مایحتاج زندگی او را تهیه میکردم و میفرستادم .
گوید : در یکی از روزها از آن جناب پرسیدم : قربانت گردم میل دارم مسئله ای از تو بپرسم ، ولی عظمت و جلال تو مانع از این است که سئوال خود را مطرح کنم ، و این سئوال برای من بسیار اهمیت دارد و میل دارم با طرح این موضوع خود را از آتش جهنم نجات دهم
امام علیه السلام به من نگریست در حالیکه بسیار اندوهگین بودم .
فرمود: هر چه در نظر گرفته ای از من بپرس .
عرض کردم قربانت گردم من از پدرت در همین مکان پرسیدم جانشین تو کیست ؟ پدرت تو را به من معرفی کرد ، و من اینک دو سال است از تو می پرسم امام بعد از تو کیست ؟ .
حضرت رضا علیه السلام در این هنگام فرزندش ابو جعفر جواد علیه السلام را معرفی کردند (۱) . (۱) به کتاب امامت حدیث شماره ۲۲۱ و ۲۳۶ مراجعه شود .
حضرت رضا علیه السلام در نباج .
کاروان حضرت امام همام علیه السلام از قادسیه بیرون شد و از طریق بادیه بطرف بصره حرکت کرد، و پس از چندی به ناحیه « نباج » رسیدند .
نباج بروزن کتاب نام دهکده ایست در کویر بصره که به آن نباج بنی عامر بن
کریز گویند . و این قریه یکی از منازل حاجیان بصره است .
ياقوت حموی در معجم البلدان گفته : نباج درده منزلی بصره قرار دارد ، و در این ناحیه جنگی بین بکر بن وائل و تمیم روی داد که در آن تمیمیان پیروز شدند ، و آب نباج را عبد الله بن عامر بن کریز استخراج کرد ، و در آن جا کشت و زرع نمود و نخلستانهائی ایجاد کرد .
ابو حبیب نباجی گوید : در عالم رؤیا دیدم که حضرت رسول صلى الله عليه و آله به نباج تشریف آورد ، و در مسجدی که حجاج فرود میآیند وارد شده است ، من خدمت آن جناب رسیده و بر آن حضرت سلام کردم و در مقابل او قرار گرفتم .
در این هنگام مشاهده کردم که يك طبق از خرمای مدینه را در جلو آن حضرت گذاشته اند، و نبی اکرم يك مشت از آن خرماها را به من دادند و من آنها را شمردم و هیجده دانه بود پس از اینکه از خواب بیدار شدم خواب را چنین تعبیر کردم که من هیجده سال عمر خواهم کرد
مدتی از این جریان گذشت، یکی از روزها که در زمین خود به امور کشاورزی و باغداری اشتغال داشتم ، یکنفر نزد من آمد و گفت ابو الحسن على بن موسى الرضا عليهما السلام وارد نباج شده اند و در مسجد نزول اجلال فرموده اند من بطرف مسجد حرکت کردم و دیدم گروه گروه به دیدن آن جناب میروند من خود را به آن حضرت رسانیده و سلام کردم .. (۱) (۱) به کتاب امامت حدیث شماره ٢٦٣ مراجعه شود
حضرت رضا علیه السلام در بصره
امام رضا علیه السلام با همراهان خود از نباج بیرون شده و پس از چند روز وارد بصره شدند .
این علوان گوید : در خواب دیدم مردی میگفت : حضرت رسول صلی الله علیه و آله به بصره آمده اند، پرسیدم در کجا فرود آمده اند ، گفت در باغ فلان شخص .
راوی گوید : من خود را به آن باغ رسانیدم و دیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله در میان باغ جلوس فرموده و گروهی از یاران او نیز باوی ، نشسته اند و در مقابل او مقداری رطب گذاشته شده است .
رسول اكرم يك مشت از آن خرما را برداشتند و به من مرحمت فرمودند، من آن خرماها را بر داشته و شمردم تعداد آنها هیجده دانه بود، چندی از این جریان گذشت از مردم شنیدم میگفتند علی بن موسى الرضا عليهما السلام در بصره اقامت
دارند ، پرسیدم در کجا منزل کرده اند گفتند در باغ فلان شخص
من خود را به آن باغ رسانیده مشاهده کردم آن حضرت در جایی قرار گرفته که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آنجا قرار گرفته بود
در مقابل على بن موسى الرضا عليهما السلام چند طبق خرما گذاشته بودند ، و آن جناب با دست خود هیجده دانه به من مرحمت فرمودند،عرض کردم یا بن رسول الله بیشتر مرحمت فرمائید، فرمودند: اگر جدم بیشتر از این بتو داده بودند من هم می دادم .
امام رضا علیه السلام در اهواز
امام علیه السلام از بصره بیرون شده و بطرف اهو از حرکت کردند ، و پس از چند روز به اهو از رسیدند، اهواز یکی از شهرهای معروف خوزستان است ، و در آن ایام این شهر را «سوق الاهواز» میگفتند .
ابو الحسن صائغ از عموی خود روایت میکند که وی گفت: من همراه حضرت رضا عليه السلام بطرف خراسان حرکت کردم، هنگامیکه به اهو از رسیدند از مردم آنجا نیشکر طلب کردند ، عرض کردند: اينك فصل نيشکر نیست و نیشکر در زمستان بدست میآید .
حضرت فرمودند: شما بروید نیشکر پیدا خواهد شد . اسحاق بن ابراهیم گوید به خداوند سوگند سید و سرور من هرگز چیزی را که موجود نباشد طلب نمیکند، چند نفر را به اطراف و نواحی فرستادند ، کارگران اسحاق رسیدند و گفتند ما مقداری نیشکر را به عنوان بذر در منزل نگهداری کردهایم و اينك آن را برای حضرت رضا علیه السلام ببرید
راوی گفت : این یکی از دلالات آن حضرت بود .
ابوهاشم جعفری گوید: من در جایی بنام آبیدج بودم، هنگامیکه شنیدم امام رضا (ع) وارد اهواز شده است خود را به این شهر رسانیده و پس از اینکه خود را به مجلس آن جناب رسانیدم خویشتن را به آن حضرت معرفی کردم و این نخستین ملاقاتی بود که با او انجام دادم .
امام رضا (ع) در این هنگام مریض بودند و هوا نیز بسیار گرم و فصل تابستان بود .
حضرت رضا (ع) فرمودند: برای من طبیبی بیاورید، من طبیبی را ببالین آن جناب بردم ، حضرت نام گیاهی را برای طبیب بردند و خواص او را بیان داشتند .
طبیب گفت: من در روی زمین هم چو گیاهی را نمی شناسم و کسی غیر از شما نام این گیاه را نمیداند تو از کجا این گیاه را میشناسی و این گیاه در این زمان و در این مکان پیدا نمی گردد؟ (۱) ۱ به کتاب امامت حدیث شماره ۲۷۵ مراجعه شود .
حضرت رضا (ع) در قنطره اربق
امام رضا (ع) از اهواز بیرون شد و در نزديک پل اربق نزول اجلال فرمودند .
اربق به ضم باء نام دهی است در نزدیک رامهرمز از نواحی خوزستان که به آن اربك هم می گویند
جعفر بن محمد نوفلی گوید: در پل اربق خدمت حضرت رسیدم و سلام کردم و خدمتش نشستم .
عرض کردم قربانت گردم گروهی گمان میکنند که پدرت زنده است .
فرمود : دروغ می گویند خداوند آنان را لعنت کند و اگر اوزنده بود میراث او تقسیم نمیشد و زنانش شوهر نمی کردند به خداوند سوگند پدرم طعم مرگ را چشید همانطور که علی بن ابی طالب (ع) چشیدند .
در یکی از کویرها
حضرت رضا (ع) در سرراه خود به یکی از کویرها رسید ، و ممکن است این کویر مورد نظر همین «کویر لوت باشد ، زیرا حضرت رضا سلام الله علیه پس از اینکه از رامهرمز گذشتند از طریق اسطخر عازم یزد و از کویر عازم نیشابور گردیدند.
كوبولوت یکی از پهناورترین و در عین حال خطرناکترین کویرهای دنیا است.
اسطخری در کتاب خود گفته : کویر خراسان از طرف شرق به مکران و سیستان و از غرب به ناحیه قومس وری و کاشان و قم ، و از شمال به حدود کرمان و فارس و اصفهان محدود است .
در این کویر قراء و قصبات و آبادی بسیار کم است و افرادی معدود راه های
ارتباطی این کویر بزرگ را میشناسند
این کویر همواره مرکز دزدان و عیاران و حرامیان بوده است.
قنبری که یکی از اعقاب قنبر كبير غلام خاص امیر المؤمنین (ع) بود میگفت: ما در خدمت حضرت رضا (ع) بودیم در حالیکه بطرف خراسان می رفتند، در هنگام حرکت به سرزمین بی آب و علفی رسیدیم تشنگی سخت همه ما را فرا گرفت و نزديك بود خود و چهار پایان هلاک گردیم .
امام (ع) فرمود : بروید دنبال آب و با دست خود جائی را نشان دادند ، رفتیم و آب را پیدا کردیم و همه از هلاکت و نابودی نجات یافتیم و خود و چهار پایان از آن آشامیدیم (۱) ۱ به کتاب امامت حدیث شماره ۲۹۱ مراجعه شود.