دلایل حرکت مامون از مرو به سوی بغداد
امام رضا (ع) مانند اجداد طاهرینش که خلفا را پند و اندرز می دادند مامون را پند و اندرز می داد. روزی مامون خبر از فتح پاره ای از قریه های کابل را برای امام آورد و اظهار خوشحالی و خوشنودی نمود امام فرمود: آیا از فتح قریه ای از قریه های اهل شرک خوشحالی می کنی ؟ مامون پرسید: آیا در این فتح جای خوشنودی نیست امام فرمود: از خدا در مراعات امت محمد (ص) و ماموریتی که خدا به تو داده است پروا کن سرزمین هایی که بر آنها حکومت داری ضایع گذاشته ای و به امورشان رسیدگی نمی کنی و آن را به عهده دیگران گذاشته ای و به کلی از مدینه دار الهجره غافل شده ای که آن مهبط و محل ریزش رحمت و نزول وحی خداوند است و در مرو سکنی گزیده ای و اولاد مهاجر و انصار در آن مظلوم واقع شده اند و با بودن تو به آنان ظلم و تجاوز میشود. مامون پرسید : حال چه کنم؟ امام پاسخ داد نظر من این است که از این بلاد بیرون روی و به مرکزی که پدرانت در آنجا بودند رحل اقامت افکنی و در مرکز خلافت به امور مسلمین رسیدگی کنی مامون رای امام را پسندید و زمانی که از اتاق بیرون رفت دستور داد همه برای رفتن به عراق حاضر شوند.(۲ محمود حسن احمد و الشريف احمد ابراهیم (بی تا) العالم الاسلامي في العصر العباسي قاهره: دار الفكر العربي، ص ٢٦٠) چون این خبر به فضل به سهل رسید سخت پریشان شد زیرا امور به دست او بود و کاملا مسلط بر مامون و نظر مامون مهم نبود فضل به مامون گفت یا امیر المومنین این چه رایی است که بدان امر کرده ای ؟ مامون گفت ابا الحسن مرا به این کار امر نموده است و این رای در نظر من درست است. فضل چنین پاسخ داد: این رای در نظر من درست نیست تو دیروز برادرت را کشتی و خلافت را از وی گرفتی فرزندان پدرت همه با تو دشمن خونی شده اند و جمیع اهل عراق و خانواده تو و عرب با تو دشمن هستند پس از آن خلافت را از بنی عباس بیرون بردی و علی بن موسی را ولی عهد خود نمودی رای این است که در مرو بمانی تا زمانی که دلها آرامش یابد و دشمنان با دولت تو انس بگیرند و رفتار تو را با برادرت فراموش کنند.(1- عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ٤٠٧.)
فضل با هوش و تجربه ای که داشت توانسته بود بر احساسات و افکار سران و فرماندهان و کسانی که دستگاه حکومت از آنها تشکیل شده است چیره شود. اما فقط بر امام نتوانسته بود چیره شود و امام نیات او را پی برده بود و سعی داشت مامون را از خطراتی که از جانب فضل متوجه اوست آگاه نماید. لیکن مامون نمیخواست به کسی که خلافت او را از خطر رهانیده اظهار بدگمانی نماید. فضل در مرو به دلیل نفوذ خود در افکار و احساسات سران و فرماندهان همه مراکز قدرت را زیر سلطه خود گرفته بود و در عراق با زیرکی توانسته بود طاهر بن حسین را پس از فتح بغداد از مقام فرماندهی و قدرت برکنار سازد و برادرش حسن را به جای او بگمارد و مامون هم بی درنگ پذیرفت ماجرای هرثمه بن اعین و کشته شدن وی انگیزه موثر دیگری بود که گروهی از فرماندهان که سرنوشت هر ثمه و طاهر بن حسین را در انتظار خود میدیدند به جنبش در آیند و دست به اقداماتی بزنند، اما هیچ کدام از آنها جرات نداشت اوضاع خطرناک دولت و هرج و مرجهای بغداد را به گوش مامون برساند.
ابن خلدون می نویسد:
هنگامی که این فتنه ها در نتیجه سیاستهای حسن بن سهل در عراق روی داد و مردم به سبب روش خودسرانه و مستبدانه او و برادرش و همچنین برگزیدن علی بن موسی (ع) به ولایت عهدی و انتقال خلافت از خانواده عباسی به خاندان علوی از مامون نفرت داشتند، فضل بن سهل این فتنه را از مامون پنهان میداشت و در اخفای آنها می کوشید تا مبادا نظر مامون درباره وی و برادرش دگرگون شود.(ابن خلدون العبر تاريخ ابن خلدون). ج ۳، ص ٢٤٥. )
در زمانی که هر ثمه از ماموریت خویش به مرو باز میگشت چون فضل دانسته بود که هرثمه در صدد است مامون را از حقایق آگاه کند و مامون هم به گفتار او اعتماد دارد، نزد مامون از وی بدگویی نمود و مامون نیز بدون آن که به حرف هرثمه گوش فرا دهد وی را کشت و در نتیجه سعایت و نفرت شیعیان و مردم بغداد بالا گفت و فتنه فزونی گرفت.
در این بین امام رضا (ع) مامون را از فتنه ها آگاه کرد و به او گفت که عباسیان از مقام و موقعیتی که به فضل و حسن داده ناخشنودند و به دشمنی با او برخاسته اند و در این بین فرماندهان نظامی نیز بر گفته های امام مهر تایید زدند.(همان، ج ۳، ص ٢٤٩)
طبری می نویسد:
در این هنگام چون مسایل بر مامون روشن شد فرمان کوچ کردن به سوی بغداد را صادر کرد و با صدور این فرمان فضل متوجه برخی از اقدامات اطرافیان خود شد. برخی را تازیانه زد، برخی را به زندان انداخت و ریش تنی چند از آنان را کند.(تاریخ طبری، ج ۱۳، ص ٥٦٧١)
خلافت مامون در سال ۲۰۲ هجری قمری به بحران جدی دچار شده بود. عراق خاستگاه عباسیان، آشکارا خلافت مامون را انکار میکرد خارج شدن این ناحیه از خلافت عباسی تجزیه و فروپاشی خلافت را در پی داشت نواحی مجاور این سرزمین از جمله جزیره در شمال و حجاز در جنوب پیوند عمیقی با تحولات سیاسی و اجتماعی عراق داشتند. اکنون مامون در وضعیتی قرار داشت که اگر عراق را نادیده میگرفت باید تمام حکومتش را قربانی سهل انگاری میکرد عربهای متعصب و عباسیان مقیم بغداد خراسانیان را رقیب سیاسی خود می پنداشتند. آنان با انتخاب ابراهیم بن مهدی به خلافت گام مهمی در راه استقلال خواهی و نفی خلافت مامون برداشتند. همه فرزندان عباس و یاران ایشان نیز که در مدینه بودند در کار خلع مامون و تبعیت از ابراهیم بن مهدی همداستان شده بودند.(تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ٤٤١.)
اکنون در ذهن مامون تصویری از اوضاع واقعی کشور منعکس شده است. او از حوادث بغداد آگاه شده و دانست سیاستهای جاه طلبانه فضل بن سهل و برادرش حسن که از بغداد تصویری آرام و مطیع ترسیم کرده بودند دروغین است. دیگر چاره ای جز بازگشت به مواضع اولیه برای خود ندید. اما لازم بود این بازگشت تدریجی باشد چرا که او می خواست همان طور که در آغاز به تدریج علم گرایش به علویان را بالا برده بود آن را به تدریج پایین آورد. به همین منظور مامون از برخورد با فضل اجتناب میکرد و در صدد قتل وی برآمد.(تاریخ طبری ج ۱۳، ص ۵۱۷۶؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۳، ص ٢٥٠.)