تلاش مأمون و فضل بن سهل برای دعوت امام به خراسان
و اما در خصوص انگیزه ها و چگونگی تلاشهای مأمون و یا به قولی فضل بن سهل در دعوت امام رضا (ع) به خراسان مورخین و محققین مطالب بسیار آورده اند که در اینجا به آن پرداخته می شود.
برخی از مورخین از قول مأمون علت دعوت امام به خراسان را چنین ذکر کرده اند: مأمون درباره خلافت پس از خود و سپردن آن به فرد شایسته ای اندیشید و در احوال بزرگان بنی عباس و علویان تحقیق کرد و سرانجام کسی را شایسته تر از علی بن موسی الرضا (ع) از حيث فضل و تقوی و علم نیافت پس امام را به خراسان دعوت تا قدرت را در اختیار او گذارد.(مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (١٣٤٧) ترجمه ابوالقاسم پاینده تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص ٤٤١؛ ابن طقطقی همان ص ۳۰۰؛ ابن اثیر همان ص ۲۷۰؛ طبری ،همان، جلد ١٣، ص ٥٦٥٩.)
برخی دیگر بر این عقیده اند که تلاش برای دعوت امام به خراسان از جانب مأمون در واقع به درگیریهای فکری و سیاسی کلامی های معتزله و شیعه بر میگردد که همانا در خصوص خلافت میان معتزله و شیعه نزدیکی بسیار میباشد و علمای معتزله برتری علی بن ابی طالب (ع) را به خلافت باور داشتند و مأمون هم متأثر از نظرات معتزله در خصوص موضوع خلافت و خلق قرآن از آنان جانبداری میکرد.(۱- طقوشی محمد سهیل همان، ص ١٢٧-١٢٦) همچنین اشاره دارد که مأمون در محیطی ایرانی پرورش یافت و از طرفی مادرش هم ایرانی بود به حقانیت و خلافت علی بن ابی طالب (ع) و فرزندانش ایمان داشت و در نتیجه به علویان تمایل داشت(۲- همان، ص ۱۲۷) آمده است از آن هنگام که مأمون قصد دعوت امام به خراسان را داشت فضل بن سهل و حسن بن سهل(در مورد تشیع این دو جای تردید بسیار میباشد. مطهری، مرتضی (۱۳۶۷) سیری در سیره ائمه اطهار انتشارات صدرا) ) مأمون را از عواقب این اقدام خطیر نهیب میدادند که در جواب آنان مأمون چنین بیان نموده است:
من با خدا عهد کرده ام که اگر بر برادرم امین پیروز شدم خلافت را به برترین مردم از خاندان ابیطالب بسپارم و کسی را در روی زمین برتر از این مرد نمی دانم.(شیخ مفید همان، ص ۲۵۳-۲۵۲؛ اصفهانی همان ص ۵۲؛ مجلسی، محمد باقر (۱۳۵۸) بحار الانوار جلد ٤٩. انتشارات مكتبه الاسلاميه، ص ١٤٧-١٤٦.)
برخی از محققین چنین نقل کرده اند که یکی از انگیزه های مأمون، در دعوت امام رضا (ع) به خراسان و انتقال قدرت به علویان بیم دادن عباسیان و تنبیه آنان بود، زیرا آنها پیمان ولا يتعهدى مأمون را شکسته و میثاق خود را به او نقض کرده بودند و مأمون با این اقدام به آنان فهمانید که تمرد و عصیان آنها و خلع او از ولایتعهدی ضرری به او نمی رساند و او را ناتوان نمی گرداند بلکه این نوعی انتقال از سوی مأمون و متعاقب آن انتقال خلافت عباسی به دشمنان آنها یعنی علویان است.(فضل الله محمد جواد (١٣٨٤) تحلیلی از زندگانی امام رضا (ع) ترجمه سید محمد صادق عارف مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی ص ۱۱۹) که واکنش تند عباسیان به این اقدام مأمون، بیعت با ابراهیم بن مهدی ملقب به این شکله برای خلافت بود.(٦- همان، ص ۱۲۰)
تحلیل دیگر این است که مأمون با آوردن امام رضا (ع) به خراسان و متعاقب آن ولایتعهدی آن حضرت بر آن بود تا جایگاه خود را در جامعه قوت بخشد و از سوی دیگر منزلت آن حضرت را در نزد افکار عمومی نیز خدشه دار کند(۱ کنگره جهانی امام رضا (ع) مجموعه آثار نخستین کنگره جهانی حضرت رضا (ع)، ص ۳۸۷ ) که در واکنش امام رضا (ع) به مأمون چنین می فرماید:
من میدانم تو چه میخواهی مأمون پرسید چه میخواهم؟ امام فرمود: آیا امانم می دهی؟ اگر راست بگویم؟ مأمون گفت تو در امانی حضرت فرمود تو نظرت این است که مردم بگویند علی بن موسی به دنیا بی رغبت نیست بلکه دنیاست که به او بی رغبت است؛ مگر نمی بینید چگونه از روی از و طمع ولایتعهدی را پذیرفت.(شیخ صدوق همان، ص ۳۱۰، ادیب، عادل (۱۳۹۱) زندگی تحلیلی پیشوایان ما ائمه دوازدهگانه) ترجمه دکتر اسدالله مبشری تهران انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص ٢٤٠)
آورده اند که یکی دیگر از علتهایی که مأمون به دعوت امام به خراسان و اعطای ولایتعهدی به امام اصرار داشت این بود که میخواست با این چاره جویی اگر بتواند صحنه درگیری را از حوزه عباسیان و علویان به خاندان حسنیان و حسینیان منتقل کند و نیز آن دسته از شیعیان را که خواهان انتقال خلافت به خاندان پیامبر بودند را با خود همرا سازد.(محمد زاده مرضیه (۱۳۸۵)، على بن موسى الرضا. قم: نشر دليل ما، ص ۱۷۸)
برخی از مورخین و محققین دیگر بر این باورند که پیشنهاد دعوت امام به خراسان از آن فضل بن سهل بوده است و برای این عمل او اهدافی ذکر کرده اند.(ابن طباطبا. همان، ص ۳۰۱) و افرادی دیگر با اشاره ای تلویحی آورده اند که اعتقاد اهل بغداد این بود که این عمل نیرنگ فضل بن سهل بوده است.(ابن اثیر همان ص ۲۷۰؛ طبری، همان، ص ٥٦٦٠.)
شاید یک علت که پیشنهاد ولایت عهدی را تدبر فضل میدانند این است که همیشه در تمام حكومتها غالباً یکسری تحولات و اتفاقات برجسته را به مردان نیرومند آن دستگاه نسبت می دهند و در اینجا با توجه به همین اصل ولایت عهدی امام (ع) را به نفوذ و تأثیر فضل در مأمون نسبت می دهند.
برخی بر این عقیده اند که دور نیست شایعه ی پیشنهاد ولایت عهدی امام رضا (ع) توسط فضل از جانب خود فضل ناشی شده باشد تا از این راه موقعیت خود را در برابر افکار عمومی که او را دارای بیشترین نفوذ در اعمال خلیفه میدانستند محفوظ بدارد، چنان که فضل در مقایسه ی کار خود با آنچه ابو مسلم انجام داده به یکی از یاران خود با مباهات می گوید من خلافت را مانند ابو مسلم از قبیله ای به قبیله دیگر منتقل خواهم کرد، او می خواست به مخاطب خود بفهماند که امور خلافت در دست اوست و هر کاری را که بخواهد می تواند انجام دهد و موضوع ولا يتعهدی نیز منحصراً به اشاره و تدبیر او بوده است.(۱- طبری همان، ص ۱۲۹)
به طور کلی جاه طلبی فضل بن سهل را نیز نباید از نظر دور داشت و سخن آن گروه را که می گویند فضل میخواست کاری همانند ابو مسلم انجام دهد نمی توان هیچ انگاشت. شاید بتوان گفت یکی از عوامل تلاش فضل در ولایتعهدی امام رضا (ع) باقی ماندن مرکز خلافت در مرو باشد زیرا اهل بغداد راضی به بیعت کردن با یکی از علویان نبودند و خراسان نیز که زمینه های این پذیرش را داشت میتوانست به اقامت طولانی تر مأمون کمک کند و فضل در نتیجه به نفوذ قدرت خود همچنان ادامه می داد.
همانطور که فردی دیگر در کتاب خود آورده است که فضل بن سهل به سبب دوستی و علاقه به امام وی را به خراسان دعوت نکرده است بلکه به خاطر میل و رغبت فضل به باز گرداندن سلطه ایرانیان بوده است زیرا انتقال خلافت به یکی از علویان به معنای باقی ماندن مرکز خلافت در خراسان بود زیرا اهل بغداد مطلقاً راضی به بیعت با یکی از علویان نبودند. (۲ الدوري عبدالعزیز همان، ص ١٦٢-١٦١)