حضرت رضا (ع) در ده سرخ
امام رضا (ع) از نیشابور برآمد ، هنگامیکه نزديك «ده سرخ» رسید گفته شد : یابن رسول الله آفتاب به وسط السماء رسیده آیا نماز نمیگذارید؟
حضرت از مرکب فرود آمد و فرمود: برای من آب بیاورید ، گفتند : همراه آب نداریم ، امام رضا ( ع ) با دست خود زمین را شکافت ، و از زمین آب جوشيد و حضرت رضا با همراهان از آن آب وضو گرفتند و آن آب تا این زمان باقی است . (۱) یعنی زمان صدوق (
امام رضا (ع) در رباط سعد
ابو احمد عبد الرحمان معروف به صفوان گوید: کاروانی از خراسان بطرف کرمان حرکت کرد، در بین راه دزدان راه را بر آنها بستند ، از میان کاروانیان مردی را به گمان اینکه پول زیادی دارد گرفتند و او را مقید ساخته با خود بردند .
این مرد مدتی در دست آن دزدان گرفتار بود و مورد شکنجه و آزار قرار می گرفت .
راهزنان او را از این جهت اذیت میکردند تا وی محل پولهای خود را ابراز کند و بدین وسیله جان خود را از دست آنان نجات دهد.
دزدان او را در برف حبس کرده و آزارش میدادند، یکی از زنان راهزنها بر این مرد ترحم کرد و او را آزاد ساخت، این مرد از آن ناحیه فرار کرد ، در اثر زجر و شکنجه لبها و زبانش فاسد شده و از بین رفته بود ، و قدرتش را از دست داده و توانائی نداشت سخن بگوید .
شخص مزبور از کرمان به خراسان مراجعه کرد و شنید حضرت رضا (ع) در نیشابور میباشد ، این مرد در خواب دید که مردی به وی میگوید : فرزند رسول خدا اينك در خراسان است، و ازوی چاره درد خود را بخواه ، شاید وی داروئی به تو دهد و از این رنج رهایی پیدا کن .
وی از خواب بیدار شد و فوراً خود را به نیشابور رسانید .
هنگام ورود به نیشابور به او گفتند حضرت رضا (ع) از نیشابور بیرون شد ، و اينك در رباط سعد است وی از نیشابور خود را برباط سعد رسانید و خدمت امام رضا (ع) رسید و جریان کار را برای آن جناب شرح داد ، و در ضمن از امام (ع) شفاء درد خود را طلب کرد .
حضرت رضا (ع) دستوراتی به از دادند و او عمل کرد و از آن مرض مزمن نجات یافت . (۱) (۱) به کتاب امامت شماره ۲۸۳ مراجعه شود .(