امام رضا (ع) و حکومت مأمون
آن دوره از زندگانی امام رضا (ع) که هم زمان با خلافت مأمون است، مهم ترین ادوار تاریخ حیات آن بزرگوار به شمار میرود و شخصیت امام (ع) در بروز حوادث و دگرگونی های اوضاع این دوره و انعکاس آنها در میان جامعه آن روز تاثیر آشکار داشته است.(۱- فضل الله، محمد جواد (۱۳۸۷) تحلیلی از زندگی امام رضا (ع) ترجمه محمد صادق عارف، چ پانزدهم مشهد: بنیاد پژوش های اسلامی ص ۹۶ )
ابو العباس عبدالله ملقب به مأمون در سال ۱۷۰ ه.ق از کنیزی بادغیسی به نام مراجل زاده شد. هنگامی که سیزده سال داشت هارون او را ولیعهد دوم خویش کرد و امارت خراسان و نواحی شرقی خلافت عباسی را بدو سپرد. مأمون هنگام قتل امین در ری بود و به رغم آن که سپاهش به بغداد دست یافت به آن شهر که پایتخت رسمی خلافت عباسی بود نرفت و تا سال ٢٠٤ ق در خراسان که مهمترین پایگاه پشتیبانی از وی بود و او پیروزی خود را مدیون مردم آن دیار می دانست باقی ماند. مأمون در مدت اقامتش در مرو در صدد برآمد تا رابطه ایرانیان و دستگاه خلافت عباسی را که به دنبال سقوط برمکیان به شدت آسیب دیده بود بهبود بخشد؛ از این رو، فضل بن سهل را به وزارت برگزید و امور مهم خلافت عباسی را در عراق و دیگر ولایات به حسن بن سهل و دیگر کارگزاران ایرانی واگذار کرد.(۲- ن. ک یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب ابن واضح یعقوبی) (۱۳۷۱) تاریخ یعقوبی ترجمه محمد ابراهیم آیتی، ج ۲. ج ششم تهران علمی فرهنگی، صص ٤٦٠٤٦٥ ؛ خضری، سید احمد رضا (۱۳۸۶) تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه چ ششم. تهران: سمت، ص ٦٧.)
مساله ولایت عهدی امام رضا (ع) و تشکیل جلسات مناظره علمی توسط مأمون دو مساله مهم در تاریخ امامت شیعه است که از طرفی با عقاید شیعه و از طرفی با تاریخ تشیع و ایران و به خصوص خراسان ارتباط تنگاتنگ دارد به علاوه مأمون در هر دو مساله نقش اساسی دارد. بنابراین او با این دو کار هدفهای خاصی داشته که آگاهی یافتن از آن ها برای ما اهمیت زیادی دارد. از طرف دیگر درک هدفهای مأمون بدون شناخت شخصیت او و افکار و اندیشه های وی ممکن نیست.(۱- مرتضوی، سید محمد (۱۳۸۶) ولایت عهدی امام رضا (ع) ج دوم مشهد بنیاد پژوهش های اسلامی، ص۱۱.)
دیپلماسی اسلامی در زمان عباسیان شخصی زیرک تر از مأمون و عالم تر از او در امور سیاسی به خود ندیده است. او اولین سیاستمدار بود زیرا توانست با نیرنگ بر بیشتر حوادث خطرناکی که برای او اتفاق می افتاد و نزدیک بود سلطنتش را نابود کند فایق آید.( ۲- شريف القرشي، محمد باقر (۱۳۸۲) پژوهشی دقیق در زندگانی امام علی بن موسی الرضا (ع) ترجمه محمد صالحی ج دوم ج ۲ تهران: دار الكتب الاسلاميه، ص ۳۷۹)
مأمون بیش از همه به خلافت می اندیشید او اولین مانع را که وجود برادرش بود، از میان برداشت و اکنون باید با تمام توان موانع و مشکلات حکومت خود و حاکمیت عباسیان را یکی پس از دیگری برطرف سازد. مأمون برای این منظور مانند دیگر زمامداران عباسی عمل نکرد و با مخالفان به رویارویی آشکار نپرداخت او حل همه ی مشکلات و رفع موانع موجود را در اقدامی دیگر میدانست که برای انجام این مهم لازم بود امام رضا (ع) را از مدینه به مرو فرا خواند و آن گاه تصمیمهای از پیش تعیین شده را به مرحله اجرا گذارد. مأمون به دلیل علاقه به تشیع و در واقع با تظاهر به تشیع با توجه به ملاحظات سیاسی و این که گردانندگان دستگاه خلافتش هم غالباً ایرانیان بودند که نسبت به آل علی و امامان شیعه علاقه داشتند ؛ و لذا نمی توانست همچون پدران خود هارون و منصور امام را به زندان بیفکند و مورد شکنجه و آزار قرار دهد از این رو روش تازه ای اندیشید که گرچه چندان بی سابقه نبود و در زمان خلفای گذشته هم تجربه شده بود اما در هر حال خوش نماتر و کم محذورتر بود و به همین جهت روش خلفای بعدی نیز بر همان مبنا قرار گرفت مأمون تصمیم گرفت امام را به «مرو»، مقر حکومت خود بیاورد و با آن حضرت طرح دوستی و محبت بریزد و ضمن استفاده از موقعیت علمی و اجتماعی آن حضرت کارهای او را تحت نظارت کامل قرار دهد.(پیشوایی مهدی (۱۳۸۱) سیمای پیشوایان در آینه تاریخ قم: دار العلم، ص ١٣٤.)
بنابراین سفر امام (ع) که بخش مهمی از زندگانی امام رضا (ع) را تشکیل می دهد، سفری به میل امام نبود چه این که پس از انجام این هجرت و با گذشت زمان، پرده از روی بسیاری حقایق برداشته شد و هدفهای مأمون از این فراخوان روشن گردید.
شرایط سیاسی عصر امام رضا (ع)
یکی از چالش های اساسی دولت عباسی بحران مشروعیت سیاسی و دینی بود. مساله مشروعیت سیاسی جامعه از نخستین اختلافهای پدید آمده در تاریخ اسلام است که در پیدایش فرقه ها و مذاهب نیز تاثیر گذار بوده است. اما در دوره مورد نظر با وضعیت ویژه ای در این ارتباط رو به رو هستیم چند دهه ای بیش از سقوط امویان نمی گذشت و مخالفانشان که سابقاً در جبهه ای مشترک علیه آنان می جنگیدند پس از پیروزی به دنبال انحصار طلبی عباسیان در تسلط بر حکومت و مصادره تمام شعارهای سابق به نفع خود، حال در برابر هم قرار گرفته و همگرایی گذشته به سرعت به واگرایی در آمده بود ؛ علویان که خود را سزاوارتر از عباسیان در کسب خلافت میدیدند قیامهای پیاپی علیه عباسیان بر پا کردند و ایرانیان ناراضی از تعصبات اموی حال خود را در برابر نسخه دیگری از تعصب عربی می دیدند و شعوبی گری در مناطق چندی از ایران در حال پیدایش و رواج بود خوارج نیز که در دوره اموی و عباسی سهمی از قدرت نداشتند به فعالیت نظامی در مناطقی چون جنوب ایران مشغول بودند. اسماعیلیان نیز کم و بیش تحرک های اجتماعی و سیاسی خود را گسترش می دادند. در این میان نزاع قدرت بین امین و مأمون در درون خاندان عباسی نیز بر بحران مشروعیت سیاسی می افزود. افزون بر همه اینها مشروعیت دینی به ویژه در دوره خلافت جدای از مشروعیت سیاسی تعریف نمی شد و خلیفه پیش از آن که خود را سلطان بداند، خود را خلیفه رسول خدا و امیر مؤمنان می شمرد و از آن جا که عباسیان خود را اهل بیت پیامبر (ص) می شمردند و با شعار الرضا من آل محمد بر سر قدرت آمدند، این وضع در دوره عباسی شدیدتر شده بود امام در چنین فضایی با بهره برداری مثبت از منصب ولایت عهدی جا به جا بر این امر تاکید ورزید که رکن و اساس دین پذیرش ولایت خاندان واقعی پیامبر (ص) است و او مصداق واقعی اهل بیت پیامبر (ص) است. آن حضرت با استفاده از بحران مشروعیت پدید آمده تلاش نمود عقربه مشروعیت را به سوی امامان شیعه جهت دهد و موقعیت عقیدتی و اجتماعی نهاد امامت را در جامعه تقویت بخشد که نمود آن در روایاتی چون حديث سلسلة الذهب دیده میشود و هم چنین در جای جای خطبه هایشان به چشم می خورد. موقعیتی که امام توانست با تلاشهای خود به آن برسد در حدی بود که همه امامان بعدی به " ابناء الرضا " معروف شدند.(۱- معموری، علی (۱۳۸۵) بستر تاریخی و گونه شناسی روایات ثامن الحج (ع). فصلنامه اندیشه نو سال اول شماره اول. آذرماه ٨٥ ص ٦.)
قیام های علویان تشکیل دولت ادریسان در شمال آفریقا قیام حمزه آذرک خارجی در سیستان شکل گیری قیام بابک خرم دین در آذربایجان خطرات سهمگینی برای خلافت عباسی بود. مأمون تنها راه حل این مشکلات را در کنترل و نظارت بر علویان می دانست وی چاره ای اندیشید که اگر بزرگ و آقای علویان را به نزد خود آورد میتواند این قیام ها را کنترل کند و پس از آرامش اوضاع و احوال او را به قتل رساند. مأمون پس از تحقیق و بررسی متوجه شد که شیعیان امام زمان خود را علی بن موسی بن جعفر میدانند. لذا پس از مشورت با فضل بن سهل، تصمیم گرفت امام رضا (ع) را به مرو فرا خواند وی نامه ای به آن حضرت نوشت و او را به مرو دعوت کرد امام سرانجام بر خلاف میل خود دعوت او را پذیرفت.
ماموران خلیفه عباسی در اواخر سال ۲۰۰ هجری امام رضا (ع) را از طریق بصره، خرمشهر بهبهان، فارس، ابرقو طبس نیشابور و سرخس به مرو بردند. مأمون ابتدا نیرنگ زد و پیشنهاد واگذاری خلافت را به وی داد ولی آن حضرت فرمود اگر خلافت به شما تعلق دارد و خداوند آن منصب را مخصوص شما قرار داده جایز نیست لباسی را که خداوند بر شما پوشانده از تن بیرون آورده و به دیگران بپوشانی و اگر خلافت متعلق به شما نیست حق نداری چیزی را که مال تو نیست به دیگری واگذار کنی(۲ن ک قاضی نعمان ص ۳۸۱؛ طبری ج ۳، ص ٥٦١٩؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ١٥٤ شیخ صدوق، ج ۲، ص ١٥؛ ( به نقل از منتظر القائم اصغر ( ١٣٨٤) تاریخ امامت قم، نشر معارف، ص ٢١٤).)
مأمون هنگامی که پیشنهاد میکرد از خلافت به نفع امام (ع) کناره گیری کند، حساب می کرد که نتیجه از دو حال بیرون نیست یا امام (ع) می پذیرد و یا نمی پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان پیروزی است زیرا اگر بپذیرد ناگزیر بنابر شرطی که مأمون قرار میدهد ولایت عهدی آن حضرت (ع) را خواهد داشت، و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام (ع) نزد تمام گروهها و فرقه های مسلمان تضمین می کرد و چنان چه امام (ع) خلافت را نپذیرد شیعیان و پیروانش آن بزرگوار را در معرض سوال و انتقاد قرار خواهند داد، زیرا آن ها خلافت را حق او میدانند و بر وی واجب است که آن را بپذیرد، اما اصحاب و یاران امام ع هشیارتر از این بودند که این نیرنگ سیاسی در آن ها کارگر افتد، نیز مأمون حساب میکرد که در چنین صورتی در قبضه داشتن خلافت و خودداری از تسلیم آن به صاحبان حق نزد همه گروههای اسلامی و فرقه های مذهبی معذور خواهد بود، زیرا او کوشش خود را به کار برده و در تسلیم آن کوتاهی نکرده لیکن آنها نپذیرفته اند، در نتیجه طعن مخالفان قطع و از ناحیه شیعیان که حزب مخالف او هستند آسوده خواهد شد. (۱- فضل الله، همان، ص ۱۱۲)
پس از آن که مأمون نتوانست امام را به قبول خلافت متقاعد کند پیشنهاد ولایت عهدی را به امام رضا (ع) داد ولی امام بار دیگر امتناع کرد؛ مأمون به خشم آمد و ایشان را تهدید کرد که اگر امتناع کنید، شما را وادار خواهم کرد. او گفت: همانا عمر بن خطاب خلافت را در میان شش نفر قرار داد که یکی از آنها جد تو امیر المومنين على بن ابيطالب بود و شرط کرد در باره آن کس از آن شش نفر که مخالفت کند گردنش زده شود شما هم به ناچار باید آن چه من خواسته ام بپذیری . (۲- شیخ مفید (بی تا) الارشاد ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی ج ۲ تهران انتشارات عليمه اسلامیه، ص٢٥١)
او امام را از این هم صریح تر تهدید نمود و گفت: همواره بر خلاف میل من پیش می آیی و خود را از قدرت من در امان میبینی به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایت عهدی، خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار میکنم و چنان چه باز هم تمکین نکردی به قتل می رسانم به همین سبب آن حضرت ناچار به قبول ولایت عهدی شد و فرمود:« خداوند مرا از این که با دست خویش خود را به هلاکت افکنم باز داشته است اگر این کار بر این منوال باشد ولایت عهدی را به شرایطی می پذیرم مأمون گفت بنویسید! آن حضرت چنین نوشت: «من ولایت عهدی را به شرطی میپذیرم که هیچ امر و نهی نکنم و رسومی را که معمول است نقض نکنم و مرا از این امور معاف داری . مأمون نیز شرایط امام رضا (ع) را پذیرفت.(۱- ابوالفرج اصفهانی، ص ٤٥٥ ) به نقل از منتظر القائم. همان، ص ٢١٥).) و دستور داد مراسم عمومی بیعت در حضور لشکریان و مردم انجام گیرد. مأمون از آن حضرت تقاضا کرد برای مردم خطبه بخواند وی پذیرفت و فرمود: «ما را به واسطه رسول الله (ص) بر شما حقی است و شما نیز به خاطر رسول خدا (ص) بر ما حقی است هر گاه شما حق ما را پرداختید بر ما نیز واجب است حق شما را بپردازیم.»(۲- ن. ک. شیخ صدوق بن بابویه، ابی جعفر علی بن الحسین قمی (۱۳۷۳) عیون اخبار الرضا(ع). ترجمه حمیدرضا مستفيذ و علی اکبر غفاری، ج ۲. تهران: نشر صدوق، ص ۱۳۷ شیخ مفید. همان، ج ۲، ص ٢٥٤.)
طرح واگذاری حکومت به خاندان پیامبر (ص) و یا ولایت عهدی علی بن موسی (ع) آن چنان بی سابقه و شگفت آور بود که توانست برای مدتی چند بر ذهن هواداران اهل بیت (ع) و هم چنین بنی عباس شوک وارد آورد و افکار را درگیر تجزیه و تحلیل این پدیده کند و از برنامه ریزی برای مقابله با مأمون باز دارد.(معینی همان، ص ٨٦)
یعقوبی شرح عزیمت امام رضا (ع) از مدینه به مرو را این گونه روایت می کند: « رضا على بن موسى بن جعفر علیه السلام را مأمون از مدینه به خراسان آورد و فرستاده اش نزد آن حضرت رجاء بن [ ابی] الضحاک خویشاوند فضل بن سهل بود، پس وارد بغداد شد و سپس آن بزرگوار را از راه ماه] بصره آوردند تا به مرو رسید و مأمون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱ به ولیعهدی پس از خود با وی بیعت نمود و مردم را به جای سیاه، سبز پوش کرد و فرمان آن را به اطراف و نواحی نوشت و برای رضا بیعت گرفت و به نام وی بر منبرها خطبه خواندند و دینار و درهم به نام آن حضرت سکه زدند ....(۱- یعقوبی، همان، ج ۲، ص ٤٦٥)
به دستور مأمون خبر ولایت عهدی امام رضا (ع) به سراسر قلمرو اسلامی و از جمله بغداد ابلاغ گردید. به روایت طبری ... در آن هنگام که که . عیسی بن مح محمد پس بازگشت از ا اردوگاه بغداد به کار دیدار سپاه خویش سرگرم بود نامه ای از حسن بن سهل بدو رسید که بدو خبر می داد که امیر مومنان علی بن موسی را ولی عهد خویش کرده از آن روز که بنی علی را نگریسته و کسی را برتر و پرهیز کارتر و داناتر از او نیافته و او را رضای آل محمد نامیده و دستور داده که پوشیدن جامه های سیاه را بگذارند و جامه های سبز بپوشند - و این به روز سه شنبه بوده دو روز رفته از ماه رمضان سال دویست و یکم - و به عیسی و یاران وی و سپاه و سرداران و بنی هاشم دستور می داد که با وی بیعت کند و وادارشان کنند که قباها و کلاه های سبز بپوشند و پرچم ها را سبز کنند و همه مردم بغداد را بدان وادار کند..... "(۲- طبری، محمد بن جریر (۱۳۸۵) تاریخ طبری (تاریخ الرسل والملوک) ترجمه ابوالقاسم پاینده چ پنجم ج ۱۳، تهران: اساطير، ص ٥٦١٩)
از خلال متون تاریخی و منابع روایی پیداست که مأمون نخست از امام به صورتی محترمانه دعوت کرد که همراه با بزرگان آل علی به مرکز خلافت بیاید. امام از قبول دعوت مأمون خودداری ورزید ولی از سوی مأمون اصرار و تاکیدهای فراوانی صورت گرفت و مراسلات و نامه های متعددی رد و بدل شد تا سرانجام امام با جمعی از آل علی (ع) به طرف مرو حرکت فرمود مأمون به جلودی و یا به نقل دیگر رجاء بن ابی ضحاک که مامور آوردن امام و همراهی کاروان حضرت شده بود دستور داده بود که به هیچ وجه از ادای احترام به کاروانیان و به خصوص امام خودداری نکند اما امام (ع) برای آگاهی مردم آشکارا از این سفر اظهار ناخشنودی می نمود. همان طور که ذکر شد پس از چند روز که از ورود امام به مرو گذشت، مذاکراتی بین آن حضرت و مأمون آغاز شد و مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید. امام از پذیرفتن این پیشنهاد به شدت امتناع کرد. مأمون که شاید خودداری امام را از پیش حدس میزد گفت حالا که این طور است، پس ولی عهدی را بپذیر امام فرمود: «از این هم مرا معذور بدار سرانجام پس از اصرار و تهدید مأمون امام (ع) ناچار با طرح شرایطی پیشنهاد مأمون را پذیرفت موضوع ولایت عهدی امام هشتم طبعاً برای دوستان و آشنایان آن حضرت موجب سرور و شادمانی بود ولی خود آن حضرت از این امر اندوهگین و متاثر بود؛ و وقتی که مردی را دید که زیاد اظهار خوشحالی می کند، او را نزد خود فرا خواند و فرمود: « دل به این کار مبند و به آن خشنود مباش که دوامی ندارد.»(۱- ن. ک شیخ مفید. همان، ج ۲، ص ٢٥٤ پیشوایی همان، ص ۱۳۶)