سیاست امام در پذیرش دعوت مأمون
هر چند مأمون پس از قتل برادرش امین از سال ۱۹۸ هجری قمری، به عنوان یک حاکم مقتدر و بلامنازع در کشور بزرگ اسلامی حکومت می کرد، ولی در عین حال با سختی ها و دشواریهای خاص حکومت رو به رو بود. نخستین مشكل مأمون عجز او از اخذ بیعت مردم مسلمان به ویژه مردم عرب زبان بود، زیرا گروهی از مردم که شیعه بودند به دلیل مخالفت با خاندان عباسی از بیعت با آنان از جمله شخص مأمون خودداری میکردند برخی دیگر از گروه های نیز اگر طرفدار حکومت عباسی بودند به دلیل ارتکاب قتلی که مأمون مرتکب شده بود از او بیزار بودند و از بیعت با او سر باز زدند.
یکی دیگر از مشکلاتی که مأمون را به ستوه آورده بود، نا آرامی های پراکنده و کوچک و بزرگ در مناطق مختلف کشور اسلامی آن روزگار بود.
مشکل سومی که مأمون را رنج میداد و همواره از آن نگران بود، شخصیت محبوب و بی نظیر امام رضا بود که سخت از آن حضرت احساس خطر
می کرد. (2. یک ترابی، احمد و معینی محمد جواد امام على بن موسى الرضا، منادي توحيد و امامت ص ۵۲)
مأمون که سخت با مشکلات یاد شده مواجه بود سیاستی پیچیده و طرحی مرموز در انداخت و گذرگاهی صعب العبور فرا راه امام رضا پدید آورد که عبور از آن کاری ساده نبود و آن طرح فراخوان امام رضا از مدینه به خراسان و وارد کردن آن حضرت به دستگاه خلافت بود تا بتواند مشکلات
حکومتی را حل و یا به حد اقل برساند.
مرموز بودن نقشه مأمون از آن رو بود که پیشنهاد او از دو حال بیرون نبود، یا امام رضا پیشنهاد او را می پذیرفت یا رد میکرد بدیهی بود، امام هر طرف را که بر می گزید مأمون از آن سوء استفاده میکرد در صورت پذیرش خلافت از سوی امام هم شخصیت او زیر سؤال می رفت و به دنیا طلبی متهم می شد و هم در نگاه عموم حکومت عباسیان مشروعیت و قداست می یافت که برای مأمون هدفی عالی بود اما اگر امام به پیشنهاد مأمون تن نمیداد و آن را رد می کرد باز هم تا حدودی به هدفش میرسید زیرا او در برابر علویان و هواداران امام رضا میتوانست بگوید دیدید که من برای انتقال قدرت و تفویض حکومت به امام رضا الله آمادگی خود را اعلام کردم ولی او چون مرد سیاست نبود، برای ورود به دنیای سیاست و مدیریت توانایی نداشت و از پذیرش خلافت سر باز زد و اکنون چاره ای ندارم که خود سیاست و مدیریت مملکت را بر عهده بگیرم. امام رضا از این دو راه راه اول را برگزید اما اینکه چرا آن حضرت این راه را برگزید خود مطلبی قابل توجه است که جا دارد به عنوان موضوعی مستقل درباره اش تحقیق شود اما در این مجال به صورت فهرست وار به برخی تدابیر امام برای خنثی سازی نقشه های مأمون اشاره می شود.
۱ مخالفت با مأمون یا نپذیرفتن پیشنهاد خلافت از سوی او؛
2. ابراز مخالفت با دستگاه خلافت با همراه نیاوردن فرزند و خویشاوندان
خود؛
3.قبول ولایتعهدی به شرط عدم دخالت در عزل و نصب های حکومت؛
4.تحقیر حکومت با رد پیشنهاد خلافت
.۵ استفاده بهینه از تریبون خلافت
6. رواج دادن فضائل اهل بیت در میان مردم؛
7.تثبیت قداست خود با ورود ظاهری به دستگاه خلافت
8. حضور در میان مردم به مناسبت های مختلف
۹ امنیت یافتن مبارزان سیاسی و مخالفان حکومت عباسی
۱۰ موفقیت در تلفیق میان سیاست و دیانت و پاسخ به پندار تک بعدی بودن ائمه
۱۱. موفقیت در گرفتن اقرار به حقانیت خود؛
۱۲ اثبات ادعای دروغین مأمون مبنی بر شایسته سالاری ؛
۱۳. تبدیل تهدید به فرصت برای پاسخ به القائات شیطانی؛
۱۴. حفظ جان شیعیان در انتخابی ایثارگرانه(1. لازم به یادآوری است هر یک از نکات یاد شده که به خنثی سازی نقشه های مکارانه مأمون انجاميد، توضیح و مستندات خاص خود دارد که توضیح کامل آن را به کتابی با عنوان دین و سیاست از منظر امام رضا وا می نهیم که هم اینک در دست تألیف همین نگارنده است.)
ص210