واقفیه
با وجود روایاتی که در خصوص امامت خاصه امام رضا آمده است و به رغم آشکار بودن نشانه های امامت آن حضرت برخی شیعیان امامت آن حضرت را نپذیرفتند و به عقیده (وقف) قائل شدند. (1. نوبختی حسن بن موسی فرق الشيعه، ص ۷۹ )
پیشینه تاریخی این گروه به بروز اختلافات میان شیعیان پس از شهادت امام موسى بن جعفر بر میگردد که بر سر یک مسئله ساختگی به دو دسته قطعيه(2. آنان کسانی بودند که به امامت امام کاظم با قطع داشتند. ) و واقفیه تقسیم شدند گروهی به امامت امام کاظم الله توقف کرده و گفتند او نمرده بلکه زنده است و او همان قائم آل محمد الله است که روزی در زمان خود ظهور خواهد کرد. این فرقه با نامهایی همچون «موسویه»، «مفضليه»(3. از آن رو که آنان پیروان مفضل بن عمر بودند به مفضلیه معروف اند.) و «ممطوره»(4. ممطوره یعنی سنگ باران خورده این لقب از القایی است که علی بن اسماعیل در مقام مذمت به آنها داده و گفته است شما از سگ باران خورده که شبیه مردار است بدترید. نک نوبختی حسن بن موسی فرق الشیعه، ص ۸۱) نیز خوانده شده اند. (5. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم الملل والنحل، ج ۱، ص ۱۹۷)
علی بن ابی حمزه بطائنی زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی از پیشگامان این فرقه به شمار می آیند. آن گونه که از منابع تاریخی به دست می آید، انگیزه این گروه تنها انحراف عقیده نبوده بلکه انگیزه ای مادی نیز در پدید آمدن این مشرب کلامی دخیل بوده است؛ چرا که طراحان این طرز فکر در زمان حیات امام کاظم الله از کارگزاران آن حضرت بودند و خزانه داری اموال را بر عهده داشتند(6. این بابويه محمد بن علی (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۱۲ ) از این رو در هنگام رحلت آن حضرت اموالی فراوان در اختیار داشتند. برای نمونه نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار(1. تک همو، علل الشرایع، ج ۱، ص ۷۵۶) و نزد هر یک از ابی حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی رواسی سی هزار دینار بوده است.(2. تک همو عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۱۲)
کشی در سبب پیدایش این گروه میگوید تفکر و نظریه وقف از زمانی شروع شد که امام کاظم الله در زندان هارون بود سی هزار دینار از زکات و اموال مردم جمع شد. این اموال را نزد دو نفر از وکلای آن حضرت بردند، ولی همین که امام از دنیا رفت مرگ او را انکار کردند و در میان شیعیان شایعه نمودند که وی نمرده و او همان قائم است. (3. طوسی، محمد بن حسن اختيار معرفة الرجال (رجال کشی) رقم ۸۷۱)
امام کاظم پس از حیات خود تمام امور امامت را به فرزندش علی الرضا تفویض کرد ولی خزانه داران یاد شده برای تصاحب اموالی که در اختیار داشتند چنین وانمود کردند که موسی بن جعفر نمرده و او قائم آل محمد است و روزی ظهور خواهد کرد. این در حالی است که ارتحال امام کاظم ، در شمار روشن ترین رخدادهای تاریخ زندگانی امامان است، به ویژه آنکه دستگاه خلافت چند روز جسد آن امام را کنار پل بغداد به نمایش گذاشت و از بزرگان قوم خواست تا بیایند از نزدیک جنازه آن حضرت را مشاهده کنند و گواهی دهند که به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.
نوفلی میگوید هنگامی که امام رضا الله در حرکت به سوی ایران به پل یا روستای «اربق» از توابع رامهرمز در خوزستان رسید نزد آن حضرت شتافتم و پرسیدم: فدایت شوم برخی از مردم گمان دارند که پدر شما هنوز زنده است و نمرده آن حضرت فرمود: خدا لعنتشان کند دروغ میگویند. اگر پدرم زنده بود. ميراث او تقسیم نمیشد و همسرانش ازدواج نمی کردند.(1. ابن بابویه، محمد بن على (شيخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۴۶۳؛ ابن حمزه طوسى الثاقب في المناقب، ص ۴۹۱ و ۴۹۲)
ص214