شهادت امام رضا
امام رضا در سال ۲۰۳ ماه صفر در روز دوشنبه چهاردهم صفر به وسیله انگور زهر آلود مأمون در طوس خانه حمید بن قحطبه در دهی به نام سناباد از سرزمین طوس و اطراف نوقان شهید شد که در همان محل قبر هارون الرشيد قرار داشت. او در آن موقع پنجاه و پنج سال داشت مادرش کنیزی فرزنددار به نام ام البنین بود. مدت خلافت و رهبری او پس از پدرش بیست سال بود.(ارشاد مفید، ص ۲۸۵)
محمد بن سنان می گوید:
خدمت امام رضا در خراسان بودم مأمون ایشان را طرف راست خود می نشاند موقعی که در روز دوشنبه و پنجشنبه برای رسیدگی به درخواستهای مردم می نشست به مأمون خبر دادند که مردی صوفی دزدی کرده است. دستور داد او را بیاورند همین که چشمش به او افتاد دید مردی پارسا به نظر می آید و در پیشانی اثر سجده زیاد دارد. گفت وای به این ظاهر پسندیده که کاری چنین زشت از او سر زند دزدی کرده ای با این ظاهری که نشان عبادت و پارسایی است؟ گفت: من این کار را از مجبوری کرده ام چاره ای نداشتم چون تو حق مرا از خمس و غنیمت نپرداختی.
مأمون گفت تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟ گفت: خداوند خمس را شش قسمت نموده و فرموده است:
وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي القربي وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ».(۱ سوره انفال آیه ٤١)
بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید خمس آن برای خدا و برای پیامبر و برای ذالقربا و یتیمان و مساکین و واماندگان در راه است. اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطلل، روز درگیر دو گروه با ایمان و بی ایمان نازل شد ایمان آورده اید و خدا بر هر چیزی توانا است.
غنیمت را نیز شش قسمت کرده است:
ما أفاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُربى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِياءِ مِنْكُمْ».(۲ سوره حشر، آیه ۷)
آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است تا این اموال عظیم میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید و آنچه نهی کرده خودداری نماید و از مخالفت خدا بپرهیزید که خدا کیفرش شدید است.
گفت چون حق مرا ندادی با اینکه ابن السبیل و بیچاره و درمانده هستم که راهی برای زندگی ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به قرآن واردم مأمون گفت یکی از حدود خدا را تعطیل کنم و حکم خدا را از بین ببرم در مورد دزدی با این داستانها که نقل می کنی؟ صوفی گفت: اول خود را پاک کن بعد دیگری را و حد بر خویش جاری کن سپس بر دیگری مأمون رو به امام رضا کرد و گفت: شما چه می فرمایید:
حضرت فرمود او میگوید تو دزدی کرده ای من هم دزدی کرده ام. مأمون خیلی خشمگین شد سپس به صوفی گفت: به خدا دست و پایت را قطع میکنم صوفی در جواب گفت دست و پای مرا قطع می کنی با اینکه بنده منی مأمون گفت وای بر تو از کجا من بنده تو شدم؟ گفت به جهت اینکه مادر تو را از بیت المال مسلمانان خریده اند، تو بنده تمام مسلمانان شرق و غربی تا آزادت کنند، من که آزاد نکرده ام، از آن گذشته خمس را خودت فرو میبری و حق اولاد پیامبر را نمیدهی حق من و امثال مرا نیز نمیدهی
دلیل دیگر اینکه ناپاک نمیتواند ناپاکی را پاک کند باید ناپاک را شخص ،پاک پاکیزه کند کسی که به گردن خودش حد باشد نمی تواند بر دیگری حد جاری کند مگر اینکه ابتدا از خود شروع نماید، نشنیده ای خداوند می فرماید:
أَتَأْمُرُونَ النَّاسِ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ».(١. سوره بقره، آیه ٤٤)
آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید اما خودتان را فراموش مینماید با اینکه شما کتاب آسمانی را میخوانید، آیا نمی اندیشید؟»
مأمون رو به جانب امام رضا کرد و گفت در باره این مرد چه صلاح می دانی؟ حضرت فرمود: خداوند عزیز به محمد مصطفی ده می فرماید:
فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ؛ خدا را دلیل رسایی است».
این همان دلیل است که نادان با نادانی میفهمد و دانا نیز به علم خود دنیا و آخرت را با دلیل استوار می یابد و این مرد دلیل آورد. مأمون دستور داد صوفی را آزاد کنند و خود را از روبه رو شدن با مردم کنار کشید و در فکر این شد که کار امام رضا را تمام کند.(عيون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۷۷)
احمد بن علی انصاری می گوید:
از ابا صلت هروی پرسیدم که چطور مأمون به کشتن امام رضا راضی شد با این احترام و محبتی که به او داشت و ولیعهد خویش قرارش داد؟ گفت: مأمون او را گرامی میداشت و به او محبت می ورزید چون مقام و موقعیتش را میدانست او را ولیعهد خویش قرار داد تا مردم ببینند که به دنیا علاقه مند است و از مقامش نزد آنها کاسته شود؛ ولی تمام این کارها بیشتر موجب علاقه و ارادت مردم به ایشان می شد؛ به همین جهت دانشمندان و متکلمان را از اطراف جمع کرد شاید بتوانند در مناظره بر او پیروز شوند و مقامش نزد علما کم شود تا موجب پایین آمدن مقام او نزد عموم شود.
هر کدام از دانشمندان یهود ،نصرانی مجوس، ستاره پرستان و زرتشتیان و منکران خدا و طبیعی مذهبان و دانشمندان اسلام از مخالفان شیعه که با آن جناب بحث و مناظره میکردند مغلوب میشدند و دلیل آن جناب را نمی پذیرفتند. مردم میگفتند به خدا این شخص شایسته خلافت است نه مأمون به همین علت هنگامی که جاسوسها این سخنان را به او میرساندند ناراحت میشد و بر آن جناب حسادت می کرد.
امام رضا نیز در مورد حق گویی از مأمون باکی نداشت بیشتر اوقات جوابهایی به او میداد که خوشش نمی آمد و خشمگین میشد و کینه او را در دل میگرفت ولی اظهار نمیکرد وقتی دیگر از مبارزه با آن جناب عاجز شد او را مسموم کرد.
قاسم بن اسماعیل می گوید:
از ابراهیم بن عباس شنیدم که میگفت: وقتی مأمون امام رضا را وليعهد خود قرار داد آن جناب به مأمون فرمود: یا امیر المؤمنین! خیرخواهی برای تو بر من واجب است و هرگز نباید مؤمن فریبکاری کند. توده مردم خوششان نمی آید از کاری که نسبت به من کردی خواص از تو ناراضی هستند از کاری که نسبت به فضل بن سهل کرده ای صلاح تو در این است که ما را از خود دور کنی تا اوضاع مرتب شود ابراهیم گفت به خدا همین فرمایش او موجب کاری شد که مأمون نسبت به او انجام داد.(ا. منتهى الامال، ج ۲، ص ٣٥٧)