98
حسن بن علی بن زیاد
حسن بن علی بن زیاد در وقت احتضارش گفت: شاهد باشید و این ساعت ساعت دروغ گفتن نیست هر آینه شنیدم از امام صادق ده که فرمود:
والله! نمی میرد بنده ای که دوست دارد خدا و رسول و ائمه را پس آتش مس بکند او را و این کلام را اعاده کرد دو بار و سه بار بدون آنکه از او سؤال کنند.
شیخ طوسی از احمد بن محمد بن عيسى بن قمی می گوید: به جهت طلب حدیث به کوفه سفر کردم و در آنجا حسن بن علی را ملاقات کردم و از او سؤال کردم که کتاب رزین و ابان بن عثمان را برای من بیاورد، چون آورد گفتم دوست میدارم که به من روایت این دو کتاب را اجازه دهی تا ببینم گفت خدا تو را رحمت کند! چه عجله ای داری برو بنویس از روی آنها بعد نگاه کن.
گفتم که از حوادث روزگار ایمن نیستم گفت اگر من دانستم که از برای حدیث مثل تو طالبی است هر آینه بسیار اخذ حدیث می کردم چه آنکه من درک کردم در این مسجد نهصد تن از مشایخ را که هر یک می گفت:
99
«حدثني جعفر بن مُحَمَّد».
نوشتم در طوماری مسائلی چند که به آن علی بن موسی را امتحان کنم سپس صبح حرکت کردم به سوی منزل آن حضرت از بسیاری جمعیت که بر در خانه آن حضرت بود به در خانه نرسیدم. در این حال خادمی را دیدم که می پرسید:
حسين بن على وشاء پسر دختر الیاس بغدادی کیست؟
گفتم ای غلام آن کس که تو میجویی منم پس نوشته ای به من داد و گفت:
این است جواب مسائلی که با خود داری پس من به سبب این معجزه باهره قطع کردم به امامت آن حضرت و مذاهب واقفیه را ترک نمودم.(۱. همان)
حسن بن علی بن فضال
حسن بن على بن فضال خدمت امام موسی رسیده بود و از راویان امام رضا بود و اختصاص تمام به آن حضرت داشت و جليل القدر و عظيم المنزلة و زاهد بود.
فضل بن شاذان میگوید در یکی از مساجد نزد بعضی از قراء درس می خواندم در آنجا قومی دیدم که با هم سخنان می گفتند و یکی از آن میان می گفت که در کوه مردی است که او را ابن فضال می گویند و او عابد ترین جماعتی است که ما دیده ایم و گفت که او به صحرا بیرون
۱۰۰
می آید و به سجده فرود میرود آن گاه مرغان صحرا بر او جمع میشوند و او آنچنان از خود محو شده بر زمین می افتد که از دور گمان می شود جامه یا خرقه ای است و وحشیان صحرا نزدیک به او چرا می کنند و از او رمیده نمی شوند.
فضل بن شاذان میگوید پس از آن سخن گمان کردم که مگر آن حال کسی است که در زمان سابق بوده و بعد از استماع آن سخن به اندک زمانی دیدم که شیخی خوش صورت نیکو شمائل که جامه و ردای برسی در بر و کفش سبز در پا داشت از در درآمد و بر پدر من که با او نشسته بودم سلام کرد و پدر من جهت تعظیم او برخاست و او را جای داد و گرامی داشت و چون بعد از لحظه ای برخاست من از پدر خود پرسیدم که این شیخ کیست؟
گفت: این حسین بن علی بن فضال است. پرسیدم: آن عابد فاضل مشهور است؟
گفت: همان است. گفتم آن نخواهد بود میگویند که او در کوه است، گفت این همان است که در کوه است باز گفتم که او نخواهد بود که او همیشه در کوه است گفت چه کم عقل پسری بوده ای! آیا نمیتواند او در این ایام از آنجا آمده باشد پس آنچه از اهل مسجد درباره حسن شنیده بودم بر پدر عرض کردم پدرم گفت: آنچه شنیده ای درست است و این حسن همان حسن است و حسن گاهی پیش پدر من می آمد، پس من نزد او رفتم و کتاب ابن بکیر و غیر آن از کتب احادیث از او استماع نمودم و بسیار بود که کتاب خود را بر می داشت و به حجره من می آمد و بر من قرائت مینمود و در سالی که طاهر بن
۱۰۱
الحسین خزاعی که از سپهسالاران مأمون بود - حج گزارد و به کوفه مراجعت نمود چون تعریف فضایل و کمالات حسن نزد او کرده بودند کسی نزد حسن فرستاد و به او پیام فرستاد که من از رسیدن خدمت شما معذورم التماس دارم که شما قدوم شریف به سوی من ارزانی دارید سپس حسن از رفتن نزد طاهر امتناع نمود و هر چند اصحاب او را در ملاقات طاهر ترغیب نمودند قبول نکرد و گفت مرا با او نسبتی نیست و از استغنای او دانستم که آن آمدن به خانه من از روی دینداری بود و مصلای او در جامع کوفه نزد ستونی بود که آن را سابعه و اسطوانه ابراهیم می گویند و حسن در تمام عمر قائل به امامت عبدالله افطح بود و در مرض موت واقعه ای دید و از آن عقیده برگشت و رجوع به حق نمود.
وفات حسن بن على بن فضال در سال دویست و بیست و چهار بوده و از جمله مصنفات او کتاب زیارات و بشارات است و کتاب نوادر کتاب رد بر غلات کتاب الشواهد کتاب در متعه کتاب در ناسخ و منسوخ کتاب ملاحم، کتاب صلاة و كتاب رجال از جمله کتاب های دیگر ایشان است.(۱ همان)
حسن بن محبوب السراد
حسن بن محبوب السراد از ارکان اربعه عصر خود و از اصحاب
اجماع است. او کتب بسیاری دارد؛ از جمله کتاب حدود، دیات، فرائض،
۱۰۲
نکاح، طلاق و کتاب نوادر که نحو هزار ورق است و کتاب تفسیر و...... از امام رضا روایت میکند و از شصت نفر اصحاب امام صادق روایت کرده و نقل شده که اهتمام محبوب پدر حسن در تربیت او به مرتبه ای بوده که جهت ترغیب او در اخذ حدیث با او قرار داده بود که به هر حدیث که از علی بن رثاب استماع کند و بنویسد یک درهم به او بدهد و این علی بن رثاب از ثقات و اجلاء علما شیعه کوفه است و روایت میکند امام صادق و امام موسی بن جعفر و برادرش یمان بن رتاب از رؤسای خوارج بوده و در هر سال سه روز این دو برادر با هم اجتماع میکردند و مناظره مینمودند سپس از هم جدا می شدند و دیگر با هم به کلام حتی به سلام مخاطبه نمی نمودند.
زکریا بن آدم بن عبدالله
زكريا بن آدم بن عبد الله نزد امام رضا صاحب منزلت بود. وی می گوید:
به امام رضا عرض کردم که میخواهم از میان اهل بیت خود بیرون روم چرا که سفیهان میان ایشان بسیار شده است.
حضرت فرمود این کار را نکن؛ زیرا آن سفاهت به واسطه تو از ایشان دفع می شود؛ همچنانکه از اهل بغداد به واسطه امام کاظم دفع می گردد.
علی بن مسیب همدانی که از ثقات اصحاب امام رضاه است - می گوید: عرض کردم به حضرت امام رضا که راه من دور است و همه
۱۰۳
وقت نمیتوانم خدمت شما برسم از چه کسی احکام دین خود را اخذ کنم؟
حضرت فرمود:
مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِي المأمون عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيا».
بگیر معالم دین خود را از زکریا بن آدم قمی که مأمون بر دین و دنیا است.
از جمله سعادتی که زکریا بن آدم به آن فائز شد آن بود که یک سال با امام رضا از مدینه به مکه برای حج مشرف شد و همسفر آن حضرت تا مکه بود.
علامه مجلسی در مدح اهل قم فرموده است اکثر اهل قم از اشعریین هستند و پیامبر اکرم له در حق ایشان فرموده:
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلأَشعريين صَغيرِهِمْ وَ كَبيرِهِمْ».
اشعریون از من هستند و من از ایشانم.
اول کسی که شیعگی را به قم ظاهر کرد موسى بن عبدالله بن سعيد اضعری بود و از مفاخر ایشان است. امام رضا به زکریا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعری فرمود: خداوند بلا را به سبب تو از اهل قم دفع کند همچنانکه بلا را از اهل بغداد به واسطه قبر موسی بن جعفر به دفع می کند.
اول کسانی که خمس به سوی ائمه فرستادند و ائمه جماعت بسیاری از ایشان را اکرام کردند به هدیه ها و تحفه ها و کفنها که از آن جماعت هستند.
زکریا بن آدم می گوید:
بر امام رضا از اول شب وارد شدم و ابوجرير زكريا بن ادریس قمی
۱۰۴
تازه مرده بود، حضرت مرا از او سؤال کرد و ترحم فرمود بر او و فرمود:
رَحِمَةُ اللَّهُ وَ لَمْ يَزَلْ يحدثني و أحدثه حتى طَلَعَ الْفَجْرُ فَقَامَ فَصَلَّى الْفَجْرِ».
پیوسته با من سخن میگفت و من با او سخن می گفتم تا صبح طلوع کرد پس حضرت برخاست و نماز فجر خواند.
قبر زکریا بن آدم وسط قبرستان قم در محوطه معروف به شیخان و در جوار او قبر پسر عمش زكريا بن ادريس بن عبدالله بن سعد اشعری قمی معروف به ابو جریر است که از اصحاب امام صادق ، امام موسیه و امام رضا بوده و صاحب منزلت است و در جوار او آدم بن اسحاق بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعری مدفون است که فرزند برادر زکریا بن آدم است.(ا همان)
صفوان بن یحیی
صفوان بن یحیی از راویان امام جعفر صادق بود و نزد آن حضرت منزلتی عظیم داشت و در کتاب فهرست صفوان را ثقه عین گفته اند.
ابو عمرو کشی گفته که اجماع کرده اند اصحاب ما بر تصحیح هرچه صفوان روایت نموده و در علم فقه او را مسلم داشته اند و صفوان در مال تجارت با عبدالله بن جندب و علی بن نعمان شریک بود که از جمله مؤمنان بودند و هر یک از ایشان روزی پنجاه و یک رکعت نماز
۱۰۵
می گزاردند در بیت الحرام با همدیگر عهد نمودند که هر یک از ایشان که بعد از دیگری نمازهای او را بگزارد و روزه او را بگیرد. چون صفوان بعد از ایشان ماند بر آن عهد هر روز یک صد و پنجاه و سه رکعت نماز میگزارد و در هر سال سه ماه روزه میگرفت و زکات مال خود را سه بار پرداخت میکرد و هر تبرعی که از برای خود میکرد از برای ایشان دو برابر به جا می آورد و ثواب آن را به روح آن برادران مؤمن هديه می فرمود و ورع او به مرتبه ای بود که در بعضی از سفرها شتر کسی را به کرایه میگرفت و به طریق ودیعت دو دینار به او میداد که آن را به اهل کوفه رساند صفوان از مکاری خود تا اذن نطلبید آن را در میان بار ننهاد.
معمر بن خلاد می گوید:
امام رضا فرمود دو گرگ حریص در کشتن گوسفندانی که شبانهای آنها با آنها نباشند ضررشان بیشتر از حب ریاست در دین شخص مسلمان نیست، پس از آن فرمود:
لكن صفوان ریاست را دوست نمی دارد.
شیخ طوسی می گوید:
صفوان از چهل نفر از اصحاب امام صادق روایت کرده و کتب بسیار تصنیف کرده مانند کتابهای حسین بن سعید.
شیخ کشی می گوید:
صفوان بن یحیی در سنه دویست و ده در مدینه مشرفه وفات کرد و امام محمد تقی برای او حنوط و کفن فرستاد و امر فرمود اسماعیل
۱۰۶
بن موسی را که بر او نماز بخواند.(۱. همان.)
محمد بن اسماعیل بن بزيع
محمد بن اسماعيل بن بزیع از اصحاب امام رضا است و امام جواد را درک کرده است و احمد بن حمزه بن بزیع در عداد و زراء بودند و ثقه و جليل القدر علی بن نعمان که از اصحاب امام رضا است وصیت کرد که کتابهایش را به محمد بن اسماعیل بن بزيع بدهند.
این محمد همان است که از امام جواده پیراهنی خواست که کفن خود نماید حضرت برای او فرستاد و امر فرمود که تکمه های او را بکند و محمد در «فید» که اسم منزلی است در طریق مکه وفات کرد.
امام رضا می فرماید:
هر کس نزد قبر برادر مؤمن خود بیاید و دست بر قبر او گذارد و هفت مرتبه سوره «انّا أَنزَلْناه را بخواند از فزع اکبر ایمن گردد؛ یعنی از ترس بزرگ روز قیامت در امان باشد.
راوی می گوید: محمد بن علی بن بلال سر قبر ابن بزيع محمد رفت و سر قبر رو به قبله نشسته قبر را جلو خود قرار داد و گفت:
خبر داد مرا صاحب این قبر که شنید از امام جواد که هر کس زیارت کند قبر برادر مؤمن خود را و بنشیند نزد قبر او و رو به قبله کند
۱۰۷
و دست خود را بر قبر بگذارد و هفت مرتبه «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» را بخواند، از فزع اکبر ایمن شود.
امام رضا می فرماید:
هر کس زیارت کند قبر برادر مؤمن خود را و نزد او سوره قدر را بخواند و بگوید:
اللهمَّ جاف الأرضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَصَاعِدْ إِلَيْكَ أَرْوَاحَهُمْ وَ زِدْهُمْ مِنْكَ رِضْوانَا وَ أَسْكِنْ إِلَيْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ مَا تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ وَحْشَتَهُمْ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ».
از فزع اکبر ایمن شود. از جمله چیزهایی که بر جلالت محمد بن اسماعیل و اختصاصش به امام رضا دلالت دارد چیزی است که نقل شده از سید مرتضی والد علامه طباطبائی بحرالعلوم که در شب ولادت پسرش علامه مذکور در خواب دید که امام رضا محمد بن اسماعیل بن بزيع را فرستاد با شمعی و آن شمع را روشن کرد بر بام خانه والد بحر العلوم، پس بلند شد روشنایی آن شمع به حدی که نهایت آن دیده نمی شود.(۱ همان)
نصر بن قابوس
نصر بن قابوس از راویان امام صادق ، موسی بن جعفر و امام رضا است و ایشان صاحب منزلت است.
۱۰۸
شیخ طوسی می گوید: نصر بن قابوس مدت بیست سال وکیل امام صادق بود و کسی نفهمید که او وکیل آن حضرت است. او مردی خیر و فاضل بود.
شیخ مفید او را از خاصه امام موسی شمرده و او را از اهل علم و فقه شیعه آن حضرت میداند.
شیخ کشی می گوید:
در منزل امام موسی بودم آن حضرت دست مرا گرفت و مرا در اتاقی از خانه آورد، سپس در را گشود و پسرش علی را دیدم که در دستش کتابی است که در آن نظر میکند سپس فرمود: ای نصر او کیست؟
گفتم آری! این پسر تو است. حضرت فرمود ای نصر میدانی این کتابی که در آن نظر میکند چیست؟
گفتم نه! فرمود: این جفری است که نظر نمی کند در آن مگر پیغمبر یا وصی پیغمبر.(۱ همان)