انسان کامل  ( صص 183-169 ) شماره‌ی 2590

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > معارف مربوط به امامت > عصمت امامان

خلاصه

وجود مبارک حضرت امام رضا علیه السلام میفرمایند: چگونه ممکن است مردم امام را بشناسند و چگونه ممکن است انتخاب امام در دست مردم باشد، وقتی مردم از شناخت امام عاجزند حق انتخاب امام را ندارند، زمام امامت فقط در اختیار خداست. وجود مبارک امیر المؤمنين على بن ابى طالب در توصیف خود و اهل بیت عصمت و طهارت می فرمایند:وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الكَلامِ، وَفِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ» ما اهل بيت عصمت فرمانروایان سخنیم و رگ و ریشه آن در میان ما استوار و محکم شده و شاخه های آن بر ما سایه افکنده است

متن

لذا وجود مبارک حضرت امام رضا میفرمایند: چگونه ممکن است مردم امام را بشناسند و چگونه ممکن است انتخاب امام در دست مردم باشد، وقتی مردم از شناخت امام عاجزند حق انتخاب امام را ندارند، زمام امامت فقط در اختیار خداست. زیرا در سخنان حضرتش در وصف شانی از شئون

۱۶۹

امام و بیان فضیلتی از فضائل امام آمده است:

۱. «ضَلَّتِ العُقُولُ»، خردها گم گشته اند . عقل بشری توان درک ندارد راهی برای عقل و ادراک و دریافت حصولی نیست زیرا قلمرو برهان عقلی و علم حصولی اشیای مرکب از جنس و فصل است. عقل انسان و برهان عقلی چیزی را میتواند درک کند که مرکب از جنس و فعل باشد، ولی اگر حقیقتی است. تنها راه شناخت امام علم وجدانی و شهود عرفانی فوق مقوله بود، مجرد و ماورای طبیعت بود عقل نمی تواند آن را درک کند. 

تنها راه شناخت علم وجدانی و شهود عرفانی است، اگر کسی بخواهد گوشه ای از عظمت امام و انسان کامل معصوم را ادراک کند، کشف و شهود می خواهد. این حقیقتی است که تنها راه معرفت و شناخت دیدن و چشیدن و دریافت حضوری است و الا عقل و علم حصولی و برهان و تعریفات منطقی و عقل مداری کاربرد ندارد.

۲. «وَ تَأْهَتِ الْحُلُومُ»، «حُلُوم» برگرفته از واژه حلم است، حلم به معنای بردباری هم می آید؛ منتهی در این جا به معنای عقل است، «حلم» یعنی عقل جمع قلة آن «احلام و جمع كثرة آن «حلوم» است. اگر جمع برای قلت باشد احلام» می آورند و اگر جمع برای کثرت باشد حلوم» می آورند، پس حلوم یعنی عقلها. و «تاه» یعنی راه را گم کرد عقلش پریشان شد، تاهت الحلوم یعنی عقل ها از درک شأنی از شئون امام معصوم پریشان شده اند.

حقیقت امر همین است عقل بشری از درک انسان کاملی که در سیر صعودی و اشتداد وجودی با صادر نخستین پیوند وجودی برقرار کرده، پریشان گشته است. درباره درک مقام و منزلت کسی که جان عرشی او با آن رق منشور نظام هستی پیوسته رق منشوری که همه کلمات وجودی نظام هستی بر آن منتقش است و انسان کامل نیز به برکت این پیوند و اتحاد با آن صادر نخستین همه کلمات وجودی در جان او نقش بسته است و بر این اساس دیگر برای او غیب و شهادت مطرح نیست دنیا و آخرت از هم جدا نیست زمین و زمان مطرح نیست عقلها در اثر عدم درک آن پریشانند.

۱۷۰

. «وحارَتِ الألباب»، «حارت از واژه حیرت است، «الباب» از لب به معنای مغز است مغزها فکرها و اندیشه ها از معرفت مقام امام معصوم در حیرتند و شخصیتی که خداوند سبحان او را حافظ سر و خزانه دار علم و حکمت خویش قرار داد.

عقول و حلوم و الباب مترادف یکدیگرند و همه به معنای عقل میباشند ولى وجود مبارک حضرت برای عقل سه لفظ آورده و سه وصف، و هر و صفی را متناسب با آن لفظ برای عقل لفظ عقول را با ضلالت حلوم را با تیه و واژه الباب را با حیرت. 

بیان مطلب آن است که ضلالت در جایی مطرح است که انسان طریق مطلوب را نیافته راه را پیدا نکرده و نمیداند به کدام طرف برود، سر در گم است میگویند دچار ضلالت شده است. تیه» در جایی مطرح است که حرکت در راه غیر مطلوب باشد کسی که راهی را رفته، اما بعداً می فهمد که اشتباه رفته است میگویند تاهت» «حیرت» نیز حرکت در غیر طریق مطلوب است کسی که راهی را به اشتباه میرود و سپس می فهمد که مقصود این نیست، دچار حیرت و سرگردانی میشود درباره عظمت مقام امام، عقول بشری و اندیشه انسانی اگرچه در حد نوابع هم باشد، اصلا راهی برای فهمیدن ندارد و اگر کسی خیال کند که با اندیشه بشری توانسته جایگاه رفیع امامت و مقام بی بدیل امام را بشناسد بیراهه رفته است. آنها که امام را با دیگران قیاس میکنند و میگویند امام هم مثل ما انسان است، ولی علم او بیشتر است بیراهه رفته اند؛ لذا دچار حیرت و گمراهی شده اند.

حقیقتاً، بهترین کلام سخن امام است: «ضَلَّتِ العُقُولُ وَتَأْهَتِ الحُلُومُ وَحَارَتِ الألباب». درباره ذوات قدسی که ارکان توحیداند در زیارت نورانی جامعه کبیره آمده است: «وَاز کاناً لتوحيده»، اهل بيت عصمت و طهارت رکن تکوینی توحید در مقام فعل هستند یعنی اگر آنها نبودند، یکتایی و یگانگی حق تعالی جلوه ای نداشت و آن تحقق نمی یافت.

۱۷۱

بیان مطلب ذات اقدس الهی منبع لایزالی است که فیض وجودی او نظام هستی را مستفیض میکند اما نظم خاص وجودی در نظام احسن به گونه ای است که هیچ موجودی بدون وساطت انسان کامل معصوم توان دریافت مستقیم فیض الهی را ندارد. 

بر این اساس انسانهای کامل که خلیفه خدا و مجرا و مجلای فیض او هستند رابط غیب و شهودند زیرا سبب بهره مند شدن موجودات از فیض وجود میگردند یعنی اگر اینها نبودند پیوندی میان خدا و مخلوقات نبود و فيض خداوند سبحان مجرا و مجلایی پیدا نمیکرد و هیچ چیز خلق نمی شد، در نتیجه قدرت خدا و یگانگی او هیچ گونه ظهور و بروزی نداشت. 

۴. «وَخَسَاتِ العُيُونُ»، عیون به معنای چشم هاست در «صحاح» آمده: «خسأ بصره ای تحیر یعنی چشم ها در حیرتند و در قرآن کریم نیز این چنین آمده: «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خَاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ (۱ سوره ملک (۶۷)، آیه ۴)، که به معنای حالت حیرت است در صراح اللغة» دارد که «أَلْخَسْوء» یعنی خیره شدن چشم همراه با حیرت لذا در این حدیث شریف محل بحث، فرمودند: وَخَسَاتِ العُيُونُ»، دیده ها در شدت حیرت خیره شده است در عظمت انسان کامل معصوم که قلب عرشی او محل نزول ملائکه است، و نیز در فضیلت امامی که قطب عالم امکان و سفیر الهی است.

. «وَ تَصاغَرَتِ العُظَمَاءُ»، «تصاغرت» از تصغیر و به معنی کوچک شدن است یعنی بزرگان در پیشگاه فضیلت امام احساس کوچکی می نمایند و منظور از «العظماء» بزرگان خیالی و توهمی نیست بلکه بزرگان اهل خرد و اندیشه و فرزانگان و نوابغ بشری در پیشگاه مقام عصمت احساس کوچکی میکنند در این فضای از بحث فقط به یک قضیه آموزنده اکتفا می شود.

در بین علما و بزرگان و نوابغ شخصیت مرحوم محقق طوسی، استاد بشر نصر الدين و الملة، واقعاً كم نظیر است این بزرگ نابغه انسانی و فیلسوف

۱۷۲

جهان اسلام و افتخار شیعه وقتی در پایان عمر شریف خود در بغداد بیمار می شود و احتمال میدهد که با این بیماری رحلت نماید، وصیت میکند که بعد از مرگم اگر من را در حرم مطهر کاظمین که نزدیک ترین جا به بغداد است، دفن کردید، مبادا در حرم آن دو امام همام و حجت خدا بر لوح قبر من القاب و عناوین بنویسید، بلکه بر لوح قبر من فقط این آیه کریمه را بنویسید: «وَ كَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ(سوره كهف (۱۸)، آیه ۱۸) . یعنی منزلت من در پیشگاه عصمت و امامت، مانند سگ اصحاب کهف نسبت به خود آنهاست. 

. «و تَحَيَّرَتِ الحُكَماءُ»، حكيمان متحیر شخصیت متحیر العقول این ذوات قدسی اند عنوان حکما به جهت آن است که جان یک انسان حکیم رهین غیر یقین نخواهد بود برای انسان حکیم ظواهر جاذبه ندارد، تا جاذبه های ظاهری او را دچار حیرت کند. بر این اساس حیرت یک حکیم فرزانه خیلی قابل تأمل است، حکما در برابر عظمت وجودی کسانی که واسطه افتتاح عالم ایجاد میباشند متحیر ماندند: «بَكُمْ فَتَحَ اللهُ وَبِكُم يَخْتُم»(مفاتيح الجنان، زيارت جامعة كبيره)؛ خدای سبحان به واسطه شما ائمه هدى عالم ایجاد را افتتاح کرد و به واسطه شما نیز کتاب آفرینش را ختم فرمود یعنی ابتدا و پایان نظام آفرینش به واسطه ذوات نوری اهل بیت عصمت و طهارت است که آنها مظهر اتم هو الاول و الآخر» می باشند و علت اصلی حیرت حکیمان و فرزانگان این است که نمی توانند این عظمت و مقام رفیع را درک کنند و بفهمند.

«وَ تَقاصَرَتِ الْحُلَماءُ»، بعضی فرمودند حلما به معنای عقلاست، یعنی عقل انسانها کوتاه است و نمیتوانند این حقیقت را درک کنند، «وَ تَقاصَرَتِ الحلماء: جمع حليم و هو ذو الأناة المتثبت في الأمور في عواقبها»(شرح اصول کافی ملا صالح مازندرانی، ج ۵، ص ۲۱۷)، حلیم کسی است که در اموری که نیازمند فکر و اندیشه و تأمل است تثبت دارد، در امور مهم زندگی استوار و ثابت قدم است.

۱۷۳

. «وَحَصِرَتِ الخُطباء»، «حصرت ای عجزت خطبا در وصف مقام امام از خطابه بازمانده اند خطیب و سخنسرا باید با دست باز سخنرانی کند خطبا نوعاً محيط مسابقه شان در وصف کردن و اوصاف آوردن است. خطیب توانا کسی است که خوب بتواند توصف کند و وصف بیاورد، وقتی کسی میتواند درباره چیزی سخنرانی توصیفی داشته باشد که دستش باز باشد اگر اندیشه او در مورد چیزی محصور بود نمی تواند آن را وصف کند، خطیبان و سخنسرایان در توصیف مقام امام دستشان بسته است محصورند، زیرا افق اندیشه آنها محدود است اگر کسی چیزی را درست و عمیق نفهمید نمی تواند توصیف کند.

 ۹. «وَجَهِلَتِ الألباءُ»، «الالباء» جمع لبیب به معنای عاقل است، عقلا و دانایان از درک شأنی از شئون امام عاجز شده اند. مراد از جهل عقلا عدم ادراک شأن امام و مقام امامت است پس امام شناسی در قلمرو کار عقلا نیست تا در عاجزند. محدوده عقل و درک خود امام را بشناسند و یا امام را انتخاب کنند.

۱۰. «وَ كَلَّتِ الشُّعَراءُ»، کلال یعنی وامانده شاعران در توصیف امام عاجز و درمانده اند. زیرا سرمایه اصلی شاعر تخیل قوی اوست یک شاعر زمانی در توصیف و تعریف و تمجید چیزی موفق است که در تخیل او بگنجد. نوعاً اشعار شاعران در توصیفات و تعریف و مداحی است اما چون اوصاف ملکوتی امام در تخیل نمی گنجد لذا شعرا از شعر گفتن ناتوان گشته اند. آری فقط در آن حد که خود این ذوات قدسی خودشان را معرفی نمودند. هر کس به اندازه عقل و درک خود می تواند چیزی از مقام امام بفهمد و شاعران درباره آن شعر بگویند.

مطلب بعدی این که شعر در لغت به این معنا آمده است که «الشعور بالشيء الدقيق»، یعنی شاعر کسی است که به امور دقیق علم داشته باشد، اگر کسی نسبت به امور دقیق ادراکات خوبی داشت به او شاعر می گویند. با توجه به این معنا انسانهای دقیق و موشکاف در مسائل علمی نسبت به ادراک مسأله امامت

۱۷۴

و مقام امام و امانده اند اینها نیز نمیتوانند یک درک و فهم و شعور دقیقی داشته باشند اگر شعور حاصل نشد در نتیجه واماندگی و عجز تثبیت می شود.

 ۱۱. «وَعَجَرَتِ الأدباء»، ادبا جمع ادیب است مانند گر ما که جمع کریم است ادیبان نیز در وصف شانی از شئون امام ،ناتوانند ادیب آن طور که شایع و مشهور است بر کسی اطلاق میشود که عالم به قوانین زبان باشد، درست سخن بگوید و ادبیات آن زبان را رعایت کند. 

اما در معنای ادیب گفته اند: «الأديب هو المالك لآداب النفس والدرس والعارف بقوانين العقل والنقل، ادیب آن انسانی است که مالک آداب نفس و درس باشد یعنی مؤدب به آداب نفس باشد هم معرفت نفس را خوب بداند و هم مهارتهای لازم برای تدریس را داشته باشد البته با این پشتوانه علمی که عارف به قوانین عقلی و نقلی باشد با این سرمایه علمی، هم تدریس خوب داشته باشد و هم آداب نفس را بداند خیلی از افراد عالمند، اما نمی توانند تدریس کنند سرمایه علمی دارند ولی نمیتوانند بیان کنند به چنین افراد ادیب نمیگویند ادیب آن انسان ماهر به درس و تدریس است که دارای بیان رسا و علمی سرشار و عارف به قوانین عقل و نقل باشد. منظور از عارف به قوانین عقل و نقل این است که مبانی علوم عقلی و نقلی را در دست داشته باشد. عالی ترین درجه یک ادیب آن است که جامع معقول و منقول باشد منتهی به جمع سالم نه جمع مکسر، یعنی مجتهد و صاحب نظر باشد، هم در علوم عقلی و هم در مبانی نقلی بر اساس این تعریف صاحب نظران علوم عقلی و نقلی از درک و تشریح اوصاف امام عاجز و ناتوانند، زیرا نه خود میفهمند و نه میتوانند برای دیگران بیان کنند.

 ۱۲. «وَعَبِيتِ البُلَغَاءُ»، «عیت» به معنای «كَلَّت» است، یعنی: عجز و ناتوانی،

«الكلال يعنى الأعياء» و بلغا جمع بلیغ است و در تعریف بلیغ گفته اند: «وهو العارف بقوانين الفصاحة والبلاغة والقادر على تألیف کلام فصبح بلیغ». در این تعریف، دو امر لحاظ شده است: ۱. کسی که به علم فصاحت و بلاغت و معانی

۱۷۵

و بیان و بدیع آگاهی کامل داشته باشد و اصول و قوانین آن را درست دانسته باشد، ۲. کسی که این قوانین را خوب به کار گیرد هم به قوانین آگاه باشد و هم قادر به تألیف کلام فصیح و بلیغ باشد. پس انسانهای بلیغ نیز از توصیف و تبیین شأنی از شئون امام عاجز و ناتوانند.

حاصل کلام

چگونه ممکن است کسی بتواند امام معصوم را بشناسد یا فردی بخواهد امام را انتخاب کند خیلی بعید و دور از واقعیت است زیرا شناخت انسان کامل معصوم و معرفت ولی الله اعظم کار احاد رعیت نیست. این کار فقط در حیطه انسان کامل است احاد رعیت و غیر معصوم نمی توانند از عهده وصف و تعریف و شرح احوال و ویژگیهای امام معصوم برآیند، به جهت این که در این وادی معرفت خردها گم گشته عقلها پریشان شده، مغزها در حیرتند دیده ها خیره شده بزرگان کوچک شدند حکیمان متحیر ماندند، عقلا قاصر شدند، خطیبان در حصر ماندند لبیبان جاهل شاعران و امانده، ادیبان ناتوان و بلغا در مانده اند تا بتوانند شانی از شئون غیر متناهی خلیفه خدای غیر متناهی را توصیف کنند و یا بتوانند یک فضیلت از فضائل بیحد معدن فضیلت را بیان نمایند، همه اقرار به عجز و اعتراف به تقصیر دارند.

در پایان این بخش به چند نکته باید عنایت و توجه نمود: 

نکته اول وجود مبارک امیر المؤمنين على بن ابى طالب در توصیف خود و اهل بیت عصمت و طهارت می فرمایند:

 «وَإِنَّا لَأُمَرَاءُ الكَلامِ، وَفِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَعَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ» (نهج البلاغه، خطبه ۲۳۳)؛ ما اهل بيت عصمت فرمانروایان سخنیم و رگ و ریشه آن در میان ما استوار و محکم شده و شاخه های آن بر ما سایه افکنده است.

این کلام نورانی حضرت وصی در وصف همه معصومین است و به

۱۷۶

عنوان تمثیل است نه تعیین یعنی نه تنها کلام و کتاب، تکلم و کتابت، اسیر آنان بوده و رهین اراده آنهاست بلکه بر اساس تحلیل عقلی می توان استنباط نمود که تمام افعال آنها مسبوق به اوصاف آنان است و تمام صفات آنها در رهن گوهر ذاتشان خواهد بود. بنابراین پیام اصلی این کلام در ربار، منحصر در شئون ادبی مصطلح نخواهد بود بلکه رسالت آن این است که زمام تمام کارهای ما به دست اوصاف نفسانی ماست و قیادت تمام صفات نفسانی ما به دست گوهر ذات ماست و وقتی گوهر ذات دارای عصمت کبری است قهراً تمام افعال و اوصاف، معصومانه خواهد بود.

غرض از ذکر این مطلب آن است که حدیث نورانی مورد بحث منشور امامت از وجود مطهر امام هشتم حضرت علی بن موسى الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء)، مصداق واقعی و مثل اعلای این کلام حضرت وصی است که وانا لأمراء الكلام وفينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُه وعلينا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ»(۱ همان)؛ ما امیران و فرمانروایان سخن هستیم و ریشه های آن در میان ما رشد نموده و شاخه های آن بر ما بالنده و سایه افکن شده است.

نکته دوم: برای شناخت کنه انسان کامل معصوم، چاره ای جز انسان کامل شدن نیست که در آن حال معنای اسم اعظم مشهود می شود و واقعیت «کتاب مبین مبین میگردد و حقیقت اُمّ الکتاب آشکار می شود و عدل قرآن کریم بودن واضح می شود و شرط حصن بودن توحید احراز می گردد و همه آنچه درباره خليفة الله شدن و متعلم بدون واسطه خدا قرار گرفتن و معلم فرشتگان شدن به طور علم حضوری یافت میشود نه آن که به طور علم حصولی فهمیده شود. 

اکنون که دسترسی به آن مقام عزیز المنال میسور نیست، چاره جز ترسیم مفهومی از آن منزلت کبری و تصویر ذهنی از آن مظهریت اتم نخواهد بود و برای غیر آن ذوات نوری نه شناخت عارفانه شهودی کنه آنان مقدور است و

۱۷۷

نه معرفت حکیمانه حصولی عمق یا اوج آنان میسور، زیرا اینان دوده طاها و ياسين و أسرة رسالت و امامت اند.(۱ سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۱۳۲)

نکته سوم: تمام تأکید و اصرار امام هشتم در این بخش با عبارات گوناگون و کلمات معجزه آسا بر این اصل است که شناخت انسان کامل معصوم برای احدی از مردم میسور نیست. عمده نظر شریف آن حضرت بر این مطلب است که این کار از عهده مردم بر نمی آید وقتی مردم نتوانند امام را بشناسند، یقیناً حق انتخاب امام را نیز ندارند یقیناً زمام امامت در دست مردم نیست. این بیانات امام هشتم خط بطلان کشیدن بر دموکراسی مردمی در انتخاب امام است. مسأله امام و امامت در مکتب اسلام و حکومت اسلامی از این مقوله نیست که مردم بخواهند انتخاب کنند.

از این جا انسان میفهمد که مشکل اصلی آن زمان و انحراف فکری جامعه روی این مسأله بوده است. یعنی انحراف فکری که از سقیفه به وجود آمد همواره دامنگیر جامعه بوده و وجود مبارک امام هشتم علی بن موسی الرضا این انحراف را با تبیین این اصل بر طرف میکند که شناخت امام معصوم و انتخاب امام کار مردم نیست تفصیل این بحث در بخش اول این کتاب گذشت.

بخش چهارم

عصمت کبری در غیر آل محمد ﷺ یافت نمی شود

«أَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ كَذَبَتْهُمْ وَاللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَمَنَّتْهُمُ الأَباطِيلَ فَارْ تَقَوْا مُرْتَقَاً صَبْعاً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى الْحَضِيضِ أَقْدامُهُم، رَأْمُوا إِقَامَةَ الإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَآراء مُضِلَّةٍ، فَلَمْ يَزْدادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً. قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنِّي يُؤْفَكُونَ (۱ سوره توبه (۹)، آیه ۳۰)وَلَقَدْ رأمُوا صَعْباً وَقَالُوا إِفْكاً وَ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً وَوَقَعُوا في الحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ (سوره عنکبوت (۲۹)، آیه ۳۸). رَغَبُوا عَنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ وَاحْتِيَارِ رَسُولِ اللهِ ﷺ وَأَهْلِ بَيْتِهِ الى اختيارِهِمْ وَالقُرآنُ يُنَادِيهِم: ﴿وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتارُ ما كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحانَ اللهِ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ (سوره قصص (۲۸)، آیه ۶۸)، وَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: (وَ ما كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ)(سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۶) وقال : ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بِالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذَلِكَ زَعِيمٌ * أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِنْ كَانُوا صادِقِينَ(سورة قلم (۶۸)، آیات ۳۶ - ۴۱) وَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ: (أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبِ أَقْفَالُهَا(سوره محمد (۴۷)، آیه ۲۴) ؟! أَمْ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ )(سوره توبه (۹)، آیه ۸۷)؟! ام قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابُ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ (سوره انفال (۸)، آیات ۲۱ - ۲۳) أَمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا (سوره بقره (۲)، آیه ۹۳) بل هو فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.(سوره جمعه (۶۲)، آیه ۴)

۱۸۲

گمان برده اید که میتوان امام معصوم را در غیر اهل بیت عصمت و طهارت یافت، به خدا قسم نفسشان به آنان دروغ گفته و اباطیل، آنان را به طمع و آرزو انداخته است و در نتیجه به پرتگاهی بلند و مشکل و لغزنده پا گذارده اند که پاهایشان از آن خواهد لرزید و به پایین خواهند افتاد. با عقولی سرگردان، ناقص و بایر و عقایدی گمراه کننده در صدد نصب امام برآمده اند که جز دوری از مقصد نتیجه ای نخواهد گرفت خدا آنان را بکشد! به کجا برده شدند؟ در صدد کاری بس مشکل برآمده و خلاف حق سخن گفته اند و به گمراهی عمیقی دچار گشته و در سرگردانی افتادند زیرا با آگاهی امام را ترک کردند و شیطان اعمالشان را در نظرشان زینت بخشید و آنان را از راه حق بازداشت حال آن که بینا و بصیر بودند.

آنان انتخاب خدا و رسولش را کنار گذارده انتخاب خود را در نظر گرفتند در حالی که قرآن کریم با صدایی بلند به آنان خطاب میکند: «پروردگار تو آنچه را بخواهد میآفریند و بر میگزیند آنان حق انتخاب ندارند و خداوند از شرک آنها منزه است و نیز میفرماید: «آنگاه که خدا و رسولش به کاری دستور دادند هیچ مرد و زن مؤمنی از پیش خود حق انتخاب نخواهند داشت و نیز می فرماید: «شما را چه میشود؟ چگونه حکم می کنید؟ آیا کتابی آسمانی دارید که در آن چنین میخوانید که آنچه خود بخواهید دارا خواهید بود؟ یا عهد و پیمانی پایدار تا قیامت مبنی بر این که هر آنچه حکم میکنید خواهید دانست که از ما گرفته اید؟ از آنان بپرس که کدام یک از آنان چنین چیزی را ضمانت میکنند آیا شریکانی دارند؟ اگر راست میگویند شرکای خود را بیاورند و نیز خدای سبحان میفرماید: «آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلها قفل زده شده است؟» یا «خداوند بر دل آنان مهر زده و دیگر نمیفهمند یا میگویند شنیدیم و حال آن که نمیشنوند، بدترین جنبندگان از نظر خداوند کر و لالهایی هستند که نمی اندیشند و اگر خدا خیری در آنان سراغ داشت، آنها را شنوا میکرد و اگر آنان را شنوا می کرد پشت کرده،

۱۸۳

اعراض مینمودند» و یا «گویند میشنویم و نافرمانی میکنیم، بلکه آن فضل خداوند است که به هر که بخواهد عطا میفرماید و خداوند دارای فضیلتی بزرگ است».

بخش چهارم این حدیث نورانی درباره این است که انسانهای کامل و امامان معصوم که صاحب عصمت کبری و دارای اوصاف محیر العقول می باشند در غیر آل محمد یافت نمیشوند. این منصب امامت مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت است نباید جای دیگر دنبال آنها گشت. آیا مردم گمان میکنند که این مقام عزیز المنال امام معصوم را می شود در غیر اهل بیت طاهرین یافت؟ هرگز به خدا سوگند که اینها به خودشان دروغ بستند زیرا خود میدانند که اگر کسی را غیر از اهل بیت عصمت به عنوان امام معرفی کنند او غاصب این منصب الهی است فقط به جهت اغراض دنیایی و اهداف سیاسی این کار را میکنند خود سقیفه نشینان به خوبی می دانستند که منصب امامت و جانشینی خاتم الانبیا در شان هر کسی نیست، و منصوبین سقیفه و غاصبین خلافت و امامت در طول دوران غمبار حکومت شان عملاً نشان دادند که فقط دنبال قدرت و ریاستاند و حاضر شدند اسلام و حکومت الهی را قربانی اغراض سیاسی خود کنند تمام حاکمان غاصب و پادشاهان اموی و عباسی میدانستند که منصب امامت مخصوص اهل بیت عصمت و طهارت است که با زور شمشیر آن را غصب کرده اند.

وجود مبارک امام هشتم حضرت علی بن موسى الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء در ادامه کلمات در ربارشان حال مردمی را که بیراهه رفتند و برای خود امام انتخاب کردند و عملاً اهل بیت عصمت و طهارت را منزوی نمودند چنین توصیف می فرمایند:

فَارِ تَقَوْا مُرْتَقَى صَعْباً دَعْضاً، تَزِلُّ عَنْهُ إِلى الحَضِيضِ أقدامهم»، «ارتقاء» یعنی بالا، بلندی، «مرتقى» اسم مکان است «صعب» یعنی سخت، در مقابل سهل یعنی آسان می باشد، «الدخض: الزلق و هو مكان لا يثبت به القدم»، مکان لغزنده، «حضیض» یعنی جدا شدن از کوه و پایین آمدن.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه