مجموعه مقالات برگزیده شش دوره جشنواره سراسری مدیحه سرایی و چاووشی خوانی رضوی  ( صص 163-160 ) شماره‌ی 2593

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام) > فضل امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

شخصی به نام معمر بن خلاد می گوید: هرگاه حضرت رضا علیه السلام میخواستند غذا میل نمایند ظرفی بر می داشتند و از هر غذایی که در سفره وجود داشت بهترین قسمت آن را جدا می کردند. سپس دستور می دادند که آن را به فقیران و نیازمندان بدهند.

متن

مكارم اخلاقی و فضائل حضرت

شخصی به نام ابو الصلت هروی می گوید:

 در زمان حیاتم کسی را ندیدم که عالم تر از علی بن موسی الرضا (ع) باشد. و با هر دانشمندی نیز برخورد می کردم اقرار میکرد که دانشمندتر از حضرت وجود ندارد. مأمون بارها جلسات بحث و مناظره ای را ترتیب داد و از علما و دانشمندان دیگر ادیان دعوت کرد تا با امام رضا (ع) بحث کنند که در همه این مناظره ها حضرت بر همه آنها پیروز شدند و همگی به فضیلت ایشان اقرار و اعتراف کردند. یکی از برادران امام رضا (ع) به نام محمد بن اسحق بن موسى بن جعفر (ع) به من گفت:

روزی پدرم موسی بن جعفر (ع) ما را جمع کرد و فرمود:

ای فرزندانم برادرتان على عالم آل محمد علیهم السلام است. سؤالات خود را در زمینه مسائل دینی از او بپرسید و فرمایشات او را خوب به خاطر بسپارید بدانید که پدرم جعفر بن محمد (ع) بارها به من می فرمود عالم آل محمد علیهم السلام فرزند و از نسل توست. او همنام امير المؤمنین علی (ع) است. ای کاش من او را می دیدم.

 شخصی به نام ابراهیم بن العباس می گوید:

هرگز ندیدم که ابوالحسن الرضا (ع) با زبان و گفتار به کسی ظلم کند. و هرگز ندیدم وقتی کسی سخن می گفت پیش از آنکه کلام او تمام شود سخنش را قطع کند. هر نیازمندی به حضرت مراجعه میکرد در حد توان برای رفع احتیاج و نیاز او تلاش می نمود. هرگز وقتی کسی در حضور امام (ع) نشسته بود حضرت پای خود را در از نمی فرمود. به خدمتکاران خود هرگز ناسزا نمی گفت هنگام خندیدن تبسم مینمود و با صدای بلند و قهقهه نمی خندید. هنگام غذا خوردن به همه خدمتکاران نیز می فرمود که در کنار ایشان بنشینند و غذا میل کنند. شبها بسیار کم می خوابیدند و بسیاری از شبها تا صبح بیدار و به عبادت مشغول بودند. بسیار روزه می گرفتند. بیسار مراقب بودند که پنجشنبه اول هر ماه پنجشنبه آخر هر ماه و چهارشنبه وسط هر ماه را روزه بگیرند و دیگران را نیز به روزه گرفتن در این سه روز در هر ماه سفارش می کردند. کار نیک بسیار انجام می دادند شیوه ایشان این بود که بطور پنهانی و خصوصا در شبهای تاریک صدقات خود را به نیازمندان برسانند.

شخصی به نام معمر بن خلاد می گوید:

 هرگاه حضرت رضا (ع) میخواستند غذا میل نمایند ظرفی بر می داشتند و از هر غذایی که در سفره وجود داشت بهترین قسمت آن را جدا می کردند. سپس دستور می دادند که آن را به فقیران و نیازمندان بدهند.

شخصی به نام ابراهیم بن عباس می گوید:

 به یاد ندارم که از امام رضا (ع) سوالی پرسیده شود و امام (ع) پاسخ آن را ندانند. 

دانش حضرت بارها توسط مأمون مورد امتحان قرار گرفته بود و در هر بار وسعت دانش و علم ایشان بیش از پیش آشکار شده بود. پاسخ هر سؤالی را بر اساس آیات قرآن بیان می فرمودند. بسیار قرآن تلاوت می کردند و می فرمودند: 

هنگام تلاوت در ارتباط با هر آیه ی از آیات قرآن تدبر و تأمل می نمایم تا بدانم در چهزمانی و به چه علت نازل شده است.

یک بار حضرت در ابیاتی که برای مأمون فرستاد درباره از دست رفتن نعمت جوانی نکات تأمل برانگیز و آموزنده ای را بیان فرمودند که مضمون قسمتی از آن چنین است:

خبر مرگ مرا پیری و موی سفید داد عاقل در زمان پیری نیز پند می گیرد و می آموزد. بی شک جوانی برای همیشه رفت و امید ندارم که دوباره برگردد. در حسرت رفتن جوانی خواهم گریست و صدایش خواهم زد. شاید پاسخ دهد. هیهات جوانی از دست رفت و دیگر برنمی گردد این نفس محال اندیش است که آرزوی بازگشت جوانی را در من زنده می کند. به هر حال اگر جوانی در حالتی رفت که دوست و یار بود پیری هم دوست من است.

 با تقوای الهی، پیری را همراهی میکنم تا مرگی که در همین نزدیکی است، میان ما جدایی افکند.

شخصی به نام موسی بن سیار می گوید:

در یک سفر همراه حضرت رضا (ع) بودم وقتی نزدیک دیوارهای شهر طوس رسیدیم ناگهان صدای شیون و گریه ای را شنیدم به جستجو بر آمدم تا ببینم علت چیست؟ دیدم گروهی دارند جنازه ای را تشییع میکنند ناگهان دیدم آقا و مولایم حضرت اما رضا (ع) از اسب پایین آمدند، نزد یک جنازه رفتند او را بلند کردند و با مهربانی در آغوش گرفتند. سپس به من فرمودند:

ای موسی بن سیارا هر کس که جنازه یکی از علاقمندان و دوستان ما را تشییع کند، گناهان او آمرزیده خواهد شد مانند روزی که از مادر متولد شده است.

وقتی جنازه را بر زمین نهادند دیدم حضرت به سوی میت رفتند مردم را کنار زدند. خود را به جنازه رساندند، دست بر سینه او نهادند و فرمودند: تو را به بهشت بشارت می دهم. بعد از این ساعت دیگر برایت ترس و وحشتی نخواهد بود.

من با تعجب عرض کردم:

ای مولای من ! مگر شما این شخص را می شناسید؟ تا آنجا که من می دانم تاکنون به این سرزمین تشریف نیاورده اید.

حضرت فرمودند:

ای موسی! آیا نمی دانی که در هر صبح و شام اعمال شیعیان بر ما ائمه عرضه می شود؟

 اگر کوتاهی تقصیری در اعمال آنها ببینیم از خداوند میخواهیم که آنها را مورد عفو قرار دهد و اگر کار خوب مشاهده نماییم از پروردگار مسئلت میکنیم که آنها را از پاداش خود بهره مند فرماید».

شخصی به نام سلیمان جعفری می گوید:

برای انجام کاری خدمت حضرت رضا (ع) بودم. پس از اتمام کار وقتی خواستم به خانه بروم، امام (ع) فرمودند: «امشب را نزد من بمان.

اطاعت کردم همراه حضرت به خانه ایشان رفتیم غروب آفتاب بود. حضرت دیدند که خدمتکاران با گل در حال ساختن آخوری برای چارپایان هستند. در بین خدمتکاران، کارگر سیاه پوستی را دید و از خدمتکاران پرسیدند

این شخص با شما چه کار دارد؟

گفتند: به ما کمک می کند و ما هم در عوض به عنوان مزد چیزی به او می دهیم.

حضرت فرمودند:

مزدش را با خودش تعیین کرده اید؟

گفتند: نه هر چه به او بدهیم، قبول می کند.

حضرت با شنیدن این حرف بسیار عصبانی شدند و به شدت خدمتکارن را مورد شماتت و توبیخ قرار دادند.

من عرض کردم

فدایتان شوم برای چه خودتان را اذیت می کنید؟

حضرت فرمودند:

بارها به اینها گفته ام با هیچ کس چنین کاری را نکنند باید مزد را با کارگر به طور مشخص تعیین کنند. زیرا اگر مزد کارگر از اول مشخص نشود پس از اتمام کار، حتی اگر بیش از آنچه حق اوست هم پرداخت شود باز خیال میکند که مزدش کم پرداخت شده است. اما اگر از ابتدا میزان مزد روشن باشد وقتی پرداخت شود آن را بخشش و لطف خواهد دانست.» حضرت امام رضا (ع) می فرمودند که هنگام غذا خوردن حتماً همه اهل خانه، حتی خدمتکاران و دوستان و علاقمندانی هم که در خانه حضور دارند بر سر سفره حضور داشته باشند. یک بار فردی به ایشان عرض گفت:

به جای اینکه می فرمایید همه حتی اگر سیاه پوست هم باشند هنگام خوردن غذا، کنار شما بر سر سفره بنشینند بهتر نیست دستور دهید سفره غذای آنها جدا شود؟

حضرت به آن شخص فرمودند: ساکت باش خدای ما یکی است همه از یک پدر و مادریم و مطابق اعمالی که انجام می دهیم؛ جزا دریافت خواهیم کرد.

 شخصی به نام جابر بن ابی ضحاک می گوید

مأمون، خلیفه عباسی به من مأموریت داد تا حضرت رضا (ع) را از مدینه به مرو آورم. و به من دستور داد که ایشان را از مسیر اهواز و فارس حرکت دهم و از مسیر قم نروم بسیار هم تأكيد کرد که در تمام لحظات شب و روز مراقب حضرت باشم به خدا قسم در همراهی با ایشان از مدینه تا مرو فهمیدم که در تقوی در همه لحظات به یاد خدا بودن و ترس از پروردگار، مانندی برای ایشان وجود ندارد. در تمام طول شبانه روز بر خواندن نمازهای واجب و مستحب خصوصا نماز شب و نافله نماز مغرب توجه کامل داشتند هرگاه میخواستند دعا کنند، اول بر محمد و آل محمد عليهم السلام صلوات می فرستادند و در اوقات دیگر هم بسیار صلوات گفتند برای تلاوت قرآن اهمیت بسیاری قائل بودند و هنگام تلاوت قرآن هرگاه به آیه ای می بر می خوردند که در آن از بهشت یا دوزخ سخن گفته شده بود می گریستند و از خداوند می خواستند که بهشت را عنایت فرماید و از آتش دوزخ امان دهد. در همه نمازهای شبانه روزی بسم الله را با صدای بلند می فرمودند.

در بین راه اگر قرار میشد در جایی ده روز اقامت کنیم روزها را روزه می گرفتند و وقتی شب فرا می رسید پیش از افطار نماز می خواندند.

به هر سرزمینی که می رسیدیم مردم به حضور ایشان می آمدند و در خصوص مسائل و معارف دینی سؤالات خود را از حضرت می پرسیدند و امام (ع) نیز پاسخ همه آن سؤالات را بیان می کردند و برای مردم بسیار احادیث پدر و اجدادشان تا برسد به علی (ع) و رسول خدا

(ص) را بازگو می نمودند.

وقتی حضرت را نزد مأمون بردم، از من پرسید:

وضعیت ایشان در بین راه چگونه بود؟ من همه آنچه را که از تقوی و اطاعت پروردگار از ایشان دیده بودم نقل کردم.

وقتی مأمون گزارش مرا شنید گفت:

ای پسر ضحاک علی بن موسی (ع) عالم ترین و عابدترین مردم روی زمین است. مواظب باش آنچه که از فضائل ایشان دیده ای مبادا برای مردم تعریف کنی اگر قرار باشد در خصوص فضائل ایشان به مردم مطلبی گفته شود باید از زبان خود من باشد.

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

سخنرانی ، کتاب داستان كوتاه