حضرت رسول الله محمد مصطفی صلى الله عليه وآله
۲۸ - ریان بن الصلت گوید از حضرت رضا علیه السلام شنیدم میفرمود :
حضرت رسول صلى الله علیه و آله هر گاه لشکری بطرفی میفرستاد ، فرماندهی برای لشکر معین میکرد ، و سپس یکی از افراد مورد اعتماد خود را با او همراه مینمود تا از حالات وی جستجو کرده و اعمال او را در مورد نظر قرار دهد .
۲۹ - معمر بن خلاد از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده که فرمود : حضرت رسول صلى الله علیه و آله هر گاه صبح میکرد به اصحاب خود میفرمود آیا بشارت دهنده ای هست ! .
مقصودش از مبشرات رؤیاهای صادقه بود یعنی کسی خوابی دیده که از او بتوان استنباط خیری کرد .
۳۰ - موسى بن عمر بن بزیع گوید خدمت حضرت رضا علیه السلام عرض کردم : مردم روایت میکنند که حضرت رسول صلی الله علیه و آله هر گاه از راهی عبور میکردند و به جایی میرفتند در مراجعت از راه دیگر بر میگشتند، آیا همین طور است و پیغمبر چنین میکرد؟ .
فرمود : آری من هم همین کار را میکنم سپس فرمود : این کار روزی را زیاد میکند .
۳۱- محمد بن یعقوب نهشلی از حضرت رضا و او از پدرانش از حضرت رسول عليهم السلام روایت کرده است که خداوند متعال فرمود :
منم خدائی که جز من خدائی نیست ، مخلوقات را به نیروی خود آفریدم، و از میان آنها پیغمبران خود را انتخاب کردم، و از میان همه پیغمبران دوست برگزیده و خلیل خود محمد صلى الله علیه و آله را بر گزیدم ، و او را بطرف مردم بعنوان رسالت فرستادم .
علی بن ابی طالب را بر گزیدم و او را به عنوان برادر، وصی، ووزیر برای او
-٢٩٩-
قرار دادم ، علی بعد از محمد حقوق او را حفظ میکند ، و دیون او را اداء مینماید ، و خلیفه او در میان بندگانم میباشد و کتاب مرا برای جامعه بیان کرده و دستورات مرا در میان مردم مورد عمل قرار میدهد .
من علی را علم هدایت قرار داده و مردم به وسیله او از گمراهی نجات پیدا خواهند کرد .
على درب خانه من است و هر کس بخواهد نزد من آید باید از آن در وارد گردد .
علی خانه من است همان خانه ای که هر کسی داخل آن گردد در امان خواهد بود ، و آتش جهنم را نخواهد دید .
علی به منزله قلعه من است که هر کس در آن داخل شد و به آن پناه آورد از ناراحتیهای دنیا و آخرت آسوده خواهد شد .
علی مانند چهره من است که هر کسی به آن توجه کند چهره خود را از آن بر نمیگردانم .
على حجت من در آسمانها و زمین است، به وسیله او به همه مخلوقات خود احتجاج خواهم کرد ، عمل هيچ يك از عمل کنندگان را قبول نخواهم کرد مگر با اقرار به ولایت او با عقیده نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله .
و علی دست باز من است که برای بندگانم باز شده است.
علی نعمت من است که به بندگانی که مورد علاقه و محبت من هستند داده ام ، هر کسی را دوست داشته باشم ولایت و معرفت علی را به او خواهم داد .
هر کس مورد بغض من قرار گیرد برای این است که از ولایت معرفت علی
-٣٠٠-
منصرف شده است .
به عزت و جلال خود سوگند میخورم هر کسی علی را دوست داشته باشد. او را از آتش جهنم دور کرده و داخل بهشت خواهم کرد ، هر کس علی را دشمن بدارد و از ولایت او عدول کند مورد بغض من قرار خواهد گرفت ، و در آتش جهنم که جای بدی هست منزل خواهد کرد .
۳۲ - سلیمان بن جعفر جعفری گوید: حضرت رضا از پدرش و او از پدرانش عليهم السلام روایت میکرد که حضرت رسول صلی الله علیه و آله چهار قبیله از قبائل اعراب را دوست داشت و آنان عبارت بودند از :
انصار عبد القيس، اسلم و بنی تمیم و هم چنین چهار قبیله را دشمن میداشتند و آنان عبارت بودند از :
بنی امیه ، بنی حنیف ، بني ثقيف ، وبني هذيل .
میفرمود: من از بکر و ثقیف متولد نشده ام ، و نیز میفرمود : در هر قبیله ای نجیب هست مگر در بنی امیه
33- ابو الصلت هروی از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از امیر المؤمنین عليهم السلام روایت کرده که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود : خداوند متعال آفریده ای بهتر از من و گرامی تر از من نیافریده است .
على عليه السلام گفت : يا رسول الله تو افضل هستی یا جبرئیل ؟ فرمود : ای علی خداوند متعال پیامبران مرسل خود را بر فرشتگان مقربش فضیلت داده است و مرا بر همه پیغمبران و مرسلین فضیلت داده .
ای علی فضیلت بعد از من مخصوص تو میباشد و بعد از تو نیز مخصوص امامان
-۳۰۱-
بعد از تو خواهد بود .
فرشتگان خدمت گذاران ما و خدمت گذاران دوستان ما هستند .
ای علی کسانیکه عرش خداوند را بردوش خود میکشند و هم چنین کسانیکه در اطراف عرش خداوند او را تسبیح میگویند برای کسانیکه به ولایت ما ایمان دارند استغفار میکنند
ای علی اگر ما نبودیم خداوند آدم و حواء را خلق نمیکرد و بهشت و دوزخ را ایجاد نمیساخت و آسمان و زمین را نمیآفرید .
چگونه ما برفرشتگان برتری نداریم در صورتیکه قبل از آنها خدای خود را شناختیم و او را تسبيح وتهليل وتقديس كردیم .
اولین چیزی که خداوند آفرید ارواح ما بود خداوند متعال ما را به توحید و تحمید و سپاسگوئی خود به سخن آورد .
بعد از آن فرشتگان را خلق کرد ، هنگامیکه ملائكه ارواح ما را يك نور واحد مشاهده کردند، از موقعیت مادچار شگفتی شدند و او را بزرگ شمردند، در این هنگام ما تسبیح گفتیم تا فرشتگان بدانند که ما مخلوق هستیم و خداوند از صفات ما منزه است .
فرشتگان با تسبیح ما تسبيح گفتند و او را از صفات ما منزه کردند ، و چون مقام ما را بزرگ شمردند ما كلمه تهلیل بر زبان جاری کردیم تا فرشتگان بدانند که ما بنده هستیم و مورد پرستش قرار نمیگیریم و فرشتگان هم لا إله إلا الله گفتند .
هنگامیکه مشاهده کردند جایگاه ما بسیار بزرگ است ما تكبير گفتیم تا فرشتگان بدانند که خداوند بزرگتر است از اینکه کسی بتواند جای او را درک کند
- ۳۰۲ -
و یا مقام بزرك او را درك كند .
وقتیکه دانستند ما چه مقامی داریم و خداوند چه عزت و قوتی به ما داده است گفتیم : لا حول ولا قوة إلا بالله ، تا فرشتگان بدانند که جز خداوند متعال کسی را حول و قوه ای نیست
پس از اینکه فرشتگان مشاهده کردند خداوند متعال نعمت هائی به ما ارزانی داشته است و طاعت ما را به مردم واجب گردانیده گفتیم : الحَمدُلله، تا ملائکه بدانند که خداوند حقی به گردن ما دارد و ما باید نعمتهای او را سپاس گوئیم فرشتگان نیز گفتند الحمد لله .
پس فرشتگان به وسیله ما هدایت شدند و به توحید خداوند متعال اعتراف کردند و او را تسبیح و تهلیل و تحمید و تمجید گفتند
سپس خداوند متعال آدم را آفرید و ما را در صلب او قرارداد و فرشتگان را فرمان داد تا آدم را سجده کنند، و این برای بزرگداشت و تکریم ما بود ، سجده فرشتگان به آدم جهت تعظیم بود و برای خداوند برای عبودیت ، پس اينك چگونه ما از فرشتگان افضل نباشیم در صورتیکه همه فرشتگان به آدم سجده کردند؟
هنگامی که در شب معراج مرا به آسمان بردند جبرئیل دوبار اذان و اقامه گفت ، پس اظهار داشت یا محمد جلو بیا .
گفتم : ای جبرئیل جلوتر از تو بایستم؟ گفت : آری خداوند تبارك وتعالى پیغمبران خود را بر فرشتگان فضیلت داده است، و مخصوصاً برای تو فضیلتی خاص قائل شده است .
حضرت رسول فرمود : من پیش رفتم و نماز گذاردم و افتخار هم ندارم ، هنگامیکه به پرده های نور رسیدم جبرئیل گفت: ای محمد پیش برو و خود به عقب
-۳۰۳-
بر گشت .
گفتم : ای جبرئیل در این چنین مکانی مرا تنها میگذاری ؟ !
گفت : ای محمد اینجا آخرین مرحله سیر من است و خداوند بیش از این برای من مقرر نداشته است، و اگر از این ناحیه پای خود را فراتر گذارم بالهای من می سوزد و از حدود خود تجاوز کرده باشم .
در این هنگام يك مرتبه در میان روشنائی افتادم ، تا به عالی ترین مقام ملکوتی رسیدم و فریادی شنیدم که گفت : ای محمد ، گفتم : بلی ای خدای من که بزرگ و عالی مقامی .
ندا آمد ای محمد تو بنده من هستی و من خدای تو هستم ، اکنون مرا عبادت کن و کارهای خود را به من واگذار ، تو نور من در میان بندگان و رسول من در میان آفریدگان ، و حجت من در میان مخلو قاتم میباشی .
برای تو و برای پیروانت بهشت را خلق کردم ، و برای مخالفینت جهنم را آفریدم ، برای اوصیای تو کرامت خود را لازم کردم و برای شیعیان آنها ثواب خود را واجب نمودم .
عرض کردم خداوندا اوصياء من کیانند؟ ندا آمدای محمد نام اوصیائت در ساق عرش نوشته شده است .
در این هنگام که مقابل پروردگار قرار گرفته بودم به ساق عرش نگریستم دوازده نور مشاهده کردم، در هر نورى يك سطر سبزی دیدم که در آن اسم یکی از اوصیاء مرا نوشته بودند، اول آنها علی بن ابیطالب و آخر آنها مهدی امت من علیهم السلام بودند .
عرض کردم : ای خدای من اینان اوصیاء من بعد از من هستند ؟
-٣٠٤-
ندا آمد ای محمد اینان دوستان و برگزیدگان من و حجت های من در میان مخلوقاتم هستند ، و آنان اوصیاء و جانشینان تو میباشند و بهترین خلق من بعداز تو هستند
به عزت و جلال خودم سوگند بوسیله آنها دین خود را ظاهر میگردانم ، و کلمه خود را بوسیله آنان بلند میکنم و زمین را به وسیله آخرین آنها از دشمنانم پاک میگردانم .
شرق و غرب عالم را در اختیار او قرار خواهم داد ، بادها را برای او مسخر خواهم کرد ، و ابرهای متراکم را برایش رام میکنم و او را با اسباب و وسائل خود بالا میبرم ، و با لشکریانم او را یاری میکنم ، و با فرشتگانم او را مدد می رسانم ، تا آنگاه که دعوت مرا علنی کند و مردم را به یکتاپرستی جمع نماید ، سپس سلطنت او را ادامه خواهم داد و گردش امور مردم را در اختیار دوستانم قرار میدهم تا آنگاه که قیامت برپا گردد .
٣٤- حسن بن علی بن فضال گوید: از حضرت رضا (ع) پرسیدم چرا حضرت رسول (ص) مکنی به ابوالقاسم بودند ؟
فرمود: چون آن جناب فرزندی بنام «قاسم داشتند از اینرو وی را ابو القاسم می گفتند .
عرض کردم : یابن رسول الله اگر مرا اهل میدانی بیش از این بفرمائید .
فرمود: آری مگر نمیدانی که حضرت رسول پدرامت خود میباشد و علی نیز در میان امت به منزله آن جناب است .
عرض کردم چرا همینطور است.
-۳۰۵-
فرمود : مگر نمیدانی علی (ع) قاسم بهشت و دوزخ است.؟
گفتم : آری چنین است
فرمود : از این جهت پیغمبر را ابو القاسم گفتند ، زیرا پدر قاسم جنت و نار است .
گفتم : معنی آن چیست ؟
فرمود : محبت حضرت رسول به امتش مانند محبت اولاد میباشد ، افضل امت آن حضرت علی بن ابیطالب میباشد ، و محبت علی نسبت به امت بعد از رسول خدا مانند نبی اکرم بوده زیرا او وصی و جانشین و امام بعد از او هست .
برای همین جهت فرمود: من و علی دو پدر این امت هستیم .
حضرت رسول (ص) در منبر فرمودند: هر کس بمیرد و مقروض باشد و یا حقی در گردن داشته باشد من از عهده آن بیرون می آیم ، و هر کس مردو مالی از خود بجای گذاشت مالش به ورثه آن متعلق است .
به همین جهت پیغمبر اکرم به مسلمانان از پدر و مادر آنها نسبت به آنان سزاوارتر است ، و همچنین از خودشان نیز اولی است ، و امیر المؤمنین (ع) نیز در این امور مانند رسول خدا است .
۳۵- حسن بن علی بن فضال گوید: حضرت رضا (ع) فرمود : هر کس معراج را تکذیب کند مانند این است که نبوت حضرت رسول الله (ص) را تكذيب کرده باشد
٣٦- داود بن سلیمان غازی از حضرت رضا (ع) روایت کرده که آنجناب فرمود: پدرم از پدرانش از علی بن ابیطالب علیهم السلام نقل کرد که فرمود: حضرت رسول (ص) فرمودند :
فرشته ای نزد من آمد و گفت: ای محمد خداوندت سلام میرساند و می فرماید :
-٣٠٦-
اگر بخواهی مسیل مکه را برای تو پر از طلا خواهم کرد .
حضرت رسول سرخود را بطرف آسمان بلند کرد و فرمود : بار خدایا روزی سیر خواهم شد و تو را سپاس خواهم گفت ، و روزی گرسنه خواهم بود و از توسؤال خواهم کرد .
۳۷- و نیز سلیمان بن داود از حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین علیهم السلام روایت کرده که حضرت رسول (ص) هر گاه از کاری خوشحال می شد میفرمود :
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى بِنِعْمَتِهِ تُتِمُ الصَّالِحَاتُ »، و هر گاه از پیش آمدی ناراحت میگردید میفرمود «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ . »
۳۸ - نصر بن علی جهضمی گوید: از حضرت رضا (ع) از مدت زندگی ائمه اطهار علیهم السلام پرسیدم .
فرمود: پدرم از پدرش و او از پدرانش از علی (ع) روایت کرده که حضرت رسول (ص) در شصت و سه سالگی از جهان رحلت فرمودند و هنگام رحلت سال دهم از هجرت بوده .
رسول اکرم (ص) چهل سال در مکه اقامت فرمودند که وحی بر او نازل شد ، و مدت سیزده سال پس از بعثت در مکه معظمه اقامت فرمودند و هنگامیکه وارد مدینه طیبه شدند پنجاه و سه سال از عمر شریفش میگذشت و مدت ده سال نیز در آنجا زندگی فرمودند و در روز دوشنبه دوم ماه ربیع الاول رحلت فرمودند
۳۹- طبرسی - رحمة الله علیه - از حضرت رضا (ع) روایت کرده که حضرت رسول به يك مرد یهودی که آن جناب را سحر کرده بود فرمود :
چرا با من با سحر و جادو گری رفتار کردی ؟ یهودی گفت : چون
- ۳۰۷-
میدانستم سحر و جادو در شما اثری ندارد و تو پیغمبری از این رو مرتکب اینکار شدم .
راوی گفت : حضرت رسول از آن مرد یهودی در گذشت .
٤٠ - اسماعيل بن محمد بن اسحاق بن جعفر (ع) گوید: حضرت رضا (ع) از ا پدرش و او از پدرانش از حضرت امام حسن مجتبی (ع) روایت کردهاند که آنجناب فرمود: از دایی خودهند بن ابی هاله از شمائل حضرت رسول (ص) پرسیدم .
هند که از صفات و خصوصیات آن حضرت اطلاع داشت و نبی اکرم را بخوبی وصف میکرد گفت :
حضرت رسول الله (ص) در دیدگان مردم بسیار بزرگ و با عظمت جلوه میکرد و از چهره مبارکش نوری مانند ماه تابان میدرخشید ، قامتش معتدل بود و بدنش زیاد فربه و گوشت آلود نبود، پیشانیش بزرگ و پهن و موهایش پیچیده و در هم رفته بود .
هر گاه موهای سرش از هم باز میشد اتخاذ فرق میکرد و موهای سرش را از هم باز می کرد ، موی سرش از لاله های گوشش تجاوز نمی نمود و این در هنگامی بود که موی سرش را آزاد میگذاشت .
رنگش نورانیت و درخشندگی داشت، پیشانیش بازوابروهایش پهن و پر مو بود ، وسط دو ابرویش از مو خالی بود، و رگی در آنجا بود که هر گاه غضب میکرد آن رگ پر می شد .
در وسط دماغش يك برآمدگی وجود داشت ، و از او نوری ساطع میشد کسانی که تامل نمیکردند خیال میکردند وسط دماغش از قسمت بالا بلند تر است . محاسنش کوتاه و انبوه و گونه هایش کم گوشت و دهانش بزرگ بود ، و آب دهانش گوارا و سردی مخصوصی داشت .
دندان هایش از هم باز و از زیر گلو تا روی ناف موهای نازکی داشت ،
-٣٠٨-
گردنش مانند نقره سفید بود ، بدنش معتدل و اعضایش متعادل بود ، نه لاغرونه فربه . شکمش برآمدگی نداشت و سینه اش پهن بود از این جهت سینه و شکمش مساوی بودند
بین دوشانه اش فاصله ای داشت و استخوانهایش درشت بود .
هنگامیکه لباسهای خود را از بدن بیرون میکرد بدنش روشن و نوری داشت. بین گلو و نافش با خطی از مو بهم متصل بود، روی سینه ها و شکم خالی از مو بود ، هر دو دستش پرمو و همچنین شانه هایش مو داشت، استخوانهای دستش درشت بود .
از کفش جود و سخا جریان داشت ، و کفش خشن و درشت بود ، و پاهایش نیز همچنین درشت مینمود .
تمام اعضاء وجوارحش معتدل و استخوانهایش در کمال اعتدال بود ، گودی کف پایش بازمین بیش از حد معمول فاصله داشت .
پاهایش زیاد گوشت آلود نبود و از این جهت آب در آن نمایان بود.
هنگامی که پاهای خود را از زمین بلند میکرد يك مرتبه آن را از جایش حرکت میداد ، و چنان قدم ها را آهسته بر میداشت و به آرامی حرکت میکرد که خیال میشد متکبرانه راه میرود با عجله و شتاب هر گزراه نمی رفت، و هر گاه بطرف کسی توجه میکرد با همه جهاتش متوجه آن کس میشد .
دید گانش همواره متوجه زمین بود ، و بیشتر نظرش بسوی زمین بود و کمتر متوجه آسمان میشد ، تمام نگاهش از روی دقت بود ، و با هر کس برخورد میکرد سلام می نمود .
امام حسن (ع) فرمود : گفتم : از منطق آنحضرت اندکی سخن بگو ، گفت : حضرت رسول (ص) همواره محزون بود و پیوسته فکر میکرد .
-۳۰۹-
هیچگاه در آسایش و راحتی نبود، و بدون اینکه نیازی داشته باشد سخن نمیگفت، سخنهای خود را سنجیده میگفت و با مردم واضح و روشن گفتگو میکرد .
همواره سخنهای جامع و پر معنی بیان میداشت و در سخنرانیهای خود زیاده روی و کوتاهی نداشت .
حضرت رسول در سخنان خود گاهی مزاح و شوخی میکرد ، نه به آن اندازه که خود را سبک کند و دیگری را برنجاند .
نعمت ها در نزد او بزرگ تلقی میشد اگر چه آن نعمت در ظاهر کوچک بود و هر گز نعمتی را مذمت نمیکرد، وی هر گزار ماکول و مشروب مذمت و یا ستایش نمیکرد ، دنیا و متاع آن هر گزاو را به غضب نمی آورد .
هنگامی که مشاهده میکرد به حق عمل نمیشود چهره اش متغیر میشد به اندازه ای که شناخته نمیگردید
هر گاه اشاره میکرد با کف دستش بطور کامل اشاره می نمود ، و هرگاه از چیزی تعجب میکرد کف دستش را روی هم میگذاشت ، هنگامی که سخن میگفت دست راست خود را بطرف دست چپ نزدیک میکرد و با انگشت ابهام دست راست به کف دست چپ خود میزد .
و هر گاه غضب مینمود چهره خود را بر میگردانید و اعراض میکرد ، و هر گاه خوشحال میشد چشم هایش را می بست ، در هنگام خنده فقط تبسم داشت و دندانهایش مانند دانه تگرگ که از ابر فرو میریخت سفید و درخشندگی داشتند .
امام حسن مجتبی (ع) فرمود: من این حدیث را از حسین (ع) مدتی مخفی داشتم ، پس از اینکه حدیث را برای او باز گو کردم معلوم شد که وی قبل از من از این روایت خبر داشته است .
-۳۱۰-
معلوم شد که وی از پدرش از صفات و خصوصیات حضرت رسول (ص) سؤال کرده و پدرش اوصاف و شمائل نبی اکرم را برای او بیان داشته است.
امام حسین (ع) فرمود : از پدرم راجع به صفات حضرت رسول صلی الله۔ علیه و آله پرسیدم .
فرمود : حضرت رسول (ص) هر گاه وارد منزلش میشد اوقات خود را به سه قسمت تقسیم میکرد ، قسمتی برای خداوند متعال و قسمتی برای خانواده خود و قسمتی برای خود اختصاص میداد، و وقت خود را نیز برای مردم تقسیم کرده بود از این وقت چند لحظه برای خواص خود گذاشته بود و با آنها درباره کارهای روزانه مشورت میکرد .
گاهی اجازه میداد اهل فضل خدمتش برسند، و با مردم به اندازه استعداد و فضل آنها سخن میگفت ، گاهی نیازمندان خدمتش میرسیدند و نیازمندیهای خود را از آن طلب میکردند .
در این هنگام حضرت رسول راجع به کارها سخن میگفت ، و به امور مردم رسیدگی میکرد و به گرفتاری آنها گوش میداد .
حضرت رسول میفرمود: شاهدین به غائبین برسانند که هر کس توانائی رسانیدن حاجت خود را به من ندارد، شما حاجت و خواسته های آنان را به من برسانید ، هر کس حاجت حاجتمندی را به حاکمی برساند خداوند روز قیامت پای او را در صراط ثابت نگه خواهد داشت .
در نزد حضرت رسول همواره از این مطالب گفتگو میشد و جز این از سخنان دیگری مورد قبول آن حضرت قرار نمیگرفت
مردم خدمت آن حضرت میرسیدند و از وی راهنمایی می جستند و هنگامیکه
-۳۱۱-
از منزل رسول خدا بیرون میشدند مزه حق و حقیقت را چشیده و بعنوان راهنما به اطراف و اکناف می رفتند .
امام حسین علیه السلام گوید: از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله چگونه با مردم سخن میگفت ، و اخلاق و روش او در خارج چگونه بود ؟
فرمود : حضرت رسول جز در موارد یکه احتیاج داشت سخن نمیگفت، و با مردم با محبت رفتار میکرد و با سخنان خود موجبات الفت را فراهم میساخت، و هرگز مطلبی را که موجب نفرت مردم باشد بر زبان جاری نمیکرد .
حضرت رسول صلى الله عليه و آله بزرگان عصر قوم و ملتی را گرامی میداشت و همان شخص را بر آنان ولایت و حکومت میداد .
نبی اکرم از مردم بیم داشت و از آنان خود را حفظ میکرد، بدون اینکه کسی را از اخلاق و کردار خود ناراضی کند، و همواره از اصحاب خود احوال پرسی میکرد و به مشکلات و ناراحتی آنان رسیدگی مینمود ، و از مردم میپرسید در میان آنها چه میگذرد و حالات آنان چه گونه است .
پیغمبراکرم خوبیها را تحسین میکرد و تقویت مینمود ، وزشتیها را زشت میشمرد و آن را خوار میداشت ، در کارهای خود همواره معتدل و اختلاف در کردار و رفتارش مشاهده نمیشد از کارها هر گز غفلت نداشت تا دیگران به وی تاسی کرده غفلت نکنند و یا از کارها خسته گردند
هر گز از حق تجاوز نمیکرد ، و در انجام آن کوتاهی نداشت .
بهترین مردم را بر مردم حکومت میداد بهترین فرد در نزد او کسی بود که بیشتر به درد مسلمانان میخورد ، و کسانی در نزد او مقام و منزلت داشتند که با مردم با نيكوترين روش مواساة و همکاری داشته باشند
-۳۱۲-
فرمود : از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلی الله علیه و آله در مجلس خود با مردم چگونه رفتار میکرد ؟ .
فرمود: پیغمبر اکرم هر گاه میخواست جلوس کند و یا از جای خود حرکت کند خداوند را یاد میکرد، و در اماکن خاصی قصد توطن نمیکرد و مردم را از توطن در آنها نهی میکرد، و هرگاه میخواست با گروهی بنشیند در آخر مجلس جلوس میکرد ، و مردم را امر میکرد در مجالس خود چنین کنند .
حضرت رسول به هر يك از هم نشینانش حق میداد ، تاکسی خیال نکند که یکی از هم نشینان بر او ترجیح دارد ، و یا مقام یکی از آنها از آن بالاتر است، با هر کس هم صحبت میشد او را ترک نمیگفت ، تا هم صحبتش او را ترك كند و از وی جدا شود .
هر کس از او حاجتی میخواست حاجتش روا میشد و یا بازبان شیرین راضی بر میگشت ، مردم خلق او را فرا گرفتند و او برای آنها به منزله پدری مهربان در آمد و در نزد او از حقوق مساوی بهره مند شدند .
مجلس حضرت رسول صلى الله عليه و آله از حیاء و شرم و راستی و درستی و امانت و درستکاری شاخص بود ، در مجلس او فریاد کسی بلند نمیشد و احترام کسی از بین نمیرفت و از لغزش احدی گفتگو بمیان نمیآمد .
آنها همواره متعادل و با همدیگر دوست و متصل بودند و با تقوی و فضیلت با هم عمل میکردند
اصحاب آن حضرت متواضع بودند ، بزرگان را احترام كرده و كوچك ها را مورد نوازش قرار میدادند، اشخاص نیازمند را برخود مقدم داشته و احترام اشخاص غریب را نموده و حفظ الغیب میکردند .
۳۱۳-
امام حسین علیه السلام گوید: از پدرم پرسیدم روش آن حضرت با هم نشینان چگونه بود؟ فرمود : حضرت رسول صلى الله عليه و آله همواره چهرهاش باز ، و اخلاقش نرم و گشاده رو بودند ، وی تند خو ، سخت گیر نبود ، و به کسی ناسزا و دشنام نمیداد و از احدی عیب جوئی نمیکرد شوخی نمیکرد و از کسی مدح و ستایش نمی نمود .
اگر از چیزی خوشش نمیآمد خود را از او غافل میساخت و به صراحت عدم رضایت خود را آشکار نمیکرد، کسی را از خود نا امید نمیکرد و آرزومندان خود را مایوس نمیساخت .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله از سه چیز خود را نگه داشته بود، با مردم مراء و جدال نداشت ، و زیاد حرف نمیزد، و از سخنان بی فائده احتراز میکرد ، و در مورد مردم نیز از سه چیز خودداری کرد .
هیچ کس را مذمت نمیکرد و از لغزشهای مردم تعقیب و جستجو نداشت ، و دنبال اسرار مردم نبود ، و سخن نمیگفت مگر در جائیکه امید ثواب داشت .
هنگامیکه سخن میگفت اطرافیانش سرهای خود را پائین انداخته و به سخنان او گوش میدادند و هر گاه سکوت میکرد مردم سخن میگفتند ، و در نزد او منازعه و جدال نداشتند ، و تا از سخنان خود فارغ نمیشد مردم هم چنان ساکت بودند.
خنده میکرد از آن چه مردم خنده میکردند و تعجب میکرد از آنچه مردم از آن تعجب مینمودند .
اگر مرد غریبی از وی سئوالی میکرد همچنان روی پا توقف میکرد و پاسخ او را میداد تا آنگاه که مردم او را از حضرتش دور میکردند .
حضرت رسول صلى الله علیه و آله میفرمود: هرگاه مشاهده کردید نیازمندی
-٣١٤-
از شما چیزی درخواست میکند او را نا امید نکنید و حاجت او را روا سازید .
پیغمبر اکرم از هیچ کس سپاس و ثناء قبول نمیکرد مگر از کسیکه از وی دفاع کرده باشد ، وسخن کسی را در هنگام صحبت قطع نمیکرد تا آنگاه که سخن او تمام میشد ، در این هنگام یا او را نهی میکرد و یا از جای خود برمیخواست .
گوید : از پدرم پرسیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله چگونه سکوت میکرد ؟ .
فرمود: پیغمبر اکرم بخواطر چهار چیز سکوت میکردند، برای حلم و بردباری وترس وتقدير، وتفكر.
اما تقدیر برای این بود که با مردم به يك چشم نگاه کند و سخنان آنان را بشنود، واما سکوت تفکر برای این بود، چه باقی است و چه فانی ، و حلم و صبرش به اندازه ای بود که چیزی وی را به غضب نمیآورد .
اما سكوتش به جهت حذر برای چهار چیز بود، برای رسیدن به نیکیها تا در زندگی به آن اقتدا کند، وزشتیها را ترک کند و از آن دست بکشد و در اصلاح امت خود بکوشد، و برای امت خود و رسانیدن آنها به خیر دنیا و آخرت قیام و کوشش کند .
درود و رحمت خداوند بر او واهل بیت پاکش باد .
٤١- احمد بن عامر طائی گوید :
حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند براق را برای من مسخر کرد ، براق یکی از چهارپایان بهشت است، وی نه كوچك است و نه بزرك ، و اگر خداوند به او اجازه دهد در يك حرکت واحد همه دنیا و آخرت را در هم طی میکند و او زیباترین چهار پایان است .
-۳۱۵-
٤٢ - حضرت رضا علیه السلام از پدرش از حضرت سجاد علیه السلام روایت کرده که از آن حضرت پرسیدند چرا حضرت رسول صلی الله علیه و آله از پدرو مادر یتیم شدند.
فرمودند: برای اینکه حق مخلوقی در گردن او نباشد .
-٣١٦-