اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام  ( صص 52-27، 260-254 ) شماره‌ی 2673

موضوعات

معارف دينی در کلام امام رضا (عليه السلام) > اعتقادات > امامت > امامان معصوم > امام رضا (عليه السلام) > امامت امام رضا (عليه السلام)

خلاصه

کلینی رضوان الله علیه از حسین بن نعیم صحاف روایت کرده گفت: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم علی بن یقطین گفت: من در نزد بنده صالح بودم که فرزندش «علی» وارد شد موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: اى علی بن یقطین این فرزند من علی بزرگ و سرور فرزندان من است و من کنیه خود را به او بخشیده ام در این هنگام هشام بن حکم کف دست خود را به پیشانیش زد و سپس گفت : وای بر تو چه گفتی ؟ علی بن یقطین گفت به خداوند سوگند خودم این سخن را ازوی شنیدم ، هشام گفت : من تو را مطلع سازم که وی امام بعد از خود را به شما معرفی کرده است .

متن

امامت حضرت رضا (ع)

۱- کلینی رضوان الله علیه - از حسین بن نعیم صحاف روایت کرده گفت: من و هشام بن حکم و علی بن یقطین در بغداد بودیم علی بن یقطین گفت: من در نزد بنده صالح بودم که فرزندش «علی» وارد شد موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: اى علی بن یقطین این فرزند من علی بزرگ و سرور فرزندان من است و من کنیه خود را به او بخشیده ام

در این هنگام هشام بن حکم کف دست خود را به پیشانیش زد و سپس گفت : وای بر تو چه گفتی ؟ علی بن یقطین گفت به خداوند سوگند خودم این سخن را ازوی شنیدم ، هشام گفت : من تو را مطلع سازم که وی امام بعد از خود را به شما معرفی کرده است .

۲- نعیم قابوسی از حضرت کاظم (ع) روایت کرده که فرمود : فرزند من علی بزرگترین فرزندان من است و از همه فرزندانم نزد من گرامیترونیکوتر است ، و او با من در «جفر مینگرد و جز پیغمبر و یا وصی پیغمبری حق ندارد در «جفر» نگاه کند .

-۲۷-

3- داود رقی گوید : به حضرت ابوالحسن موسی (ع) عرض کردم: قربانت گردم عمرم به آخر رسیده دستم را بگیر و مرا از آتش نجات بده : داود گوید : حضرت در این هنگام اشاره بفرزندش ابوالحسن کرد و فرمود : این بعد از من امام شما است .

٤ - محمد بن اسحاق بن عمار گوید : به ابوالحسن اول (ع) عرض کردم : آیا مرا به کسی رهنمائی نمیکنی که دین خود را از وی فرا گیرم ؟ فرمود: این فرزندم علی است از وی دین خود را فراگیر ، پدرم دست مرا گرفت و با خود کنار قبر حضرت رسول صلی الله علیه و آله برد و فرمود: ای فرزند من خداوند عزوجل میفرماید: من در زمین خلیفه و جانشین قرار میدهم ، و خداوند هر گاه وعده فرمود به وعده خود وفا می کند .

5- داود رقی گوید : به حضرت ابوالحسن موسی (ع) عرض کردم : عمرم به آخر رسیده و ضعف و پیری بر من مستولی شده، از پدرت پرسیدم امام بعد از خود را به من معرفی کن شما را به من معرفی کرد و اینک از شما میپرسم امام بعد از خود را به من معرفی کنید ، موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود : فرزندم ابوالحسن رضا بعد از من امام تو خواهد بود

٦- زیاد بن مروان قندی که از واقفیه بود گوید خدمت حضرت ابو ابراهیم (ع) رسیدم و فرزندش ابوالحسن (ع) هم در نزد او بود فرمود: ای زیاد این فرزندمن گفته هایش گفته من است نامه هایش به مانند نامه من است فرستاده اش بطرف شما مانند فرستاده من است ، و هر چه گفت حق همان است .

7- محمد بن فضیل گوید: مخزومی که مادرش از اولاد جعفر بن ابی طالب بود گفت : ابوالحسن موسی (ع) ما را به منزلش فراخواند، و ما در پیرامون آن جناب گرد آمدیم، حضرت فرمود : آیا میدانید چرا شما را در این جا فراخواندم ؟

-۲۸-

عرض کردیم خیر اطلاع نداریم فرمود: گواهی دهید که این فرزندم وصی من است و بعد از من جانشین و قیم امور من خواهد بود هر کس از من طلبی دارد باید از این فرزندم بگیرد و به هر کس و عده ای داده ام ، این فرزندم آنها را انجام خواهد داد و هر کس نمیتواند مرا ملاقات کند و دسترسی به من ندارد بوسیله نامه از من طلب خود را بخواهد .

8- حسین بن مختار گوید: الواحی از موسی بن جعفر علیه السلام برای ما رسید و در این هنگام آن حضرت در حبس بود، در آن نامه ها نوشته بود : جانشین من فرزند بزرگم هست ، و او باید امور مرا اداره کند ، و وظایف مرا انجام دهد ، دیگری از کارها و وظائف من بهره ای ندارد، تا آنگاه که خودم با شما ملاقات کنم و یا خداوند اجلم را برساند .

۹ - و نیز حسین بن مختار گوید : از حضرت کاظم علیه السلام الواحی در بصره منتشر شد که در آنها ذکر شده بود، فرزند بزرگترم جانشین من است ، در نامه ذکر شده بود که به اشخاصی عطایایی داده شود، و به افرادی چیزی بخشیده نشود تا خود از زندان بیرون گردم ، و یا خداوند اجلم را برساند و خداوند مشیت خود را جاری کند

۱۰ - علی بن یقطین گوید: حضرت ابوالحسن موسی علیه السلام از زندان برای من نوشت : که فرزندم فلانی، سرور اولادم هست و من کنیه خود را به او بخشیده ام .

۱۱ - داود بن سلیمان گوید: به ابو ابراهیم علیه السلام عرض کردم : میترسم حوادثی پیش آید و می نتوانم بار دیگر خدمت شما برسم ، اکنون به من خبرده که امام بعد از شما کیست ؟ و ما باید به که مراجعه کنیم؟ ، حضرت فرمود : امام بعد از من فلانی که مقصودش حضرت ابو الحسن رضا علیه السلام بود .

-۲۹-

۱۲ - نصر بن قابوس گوید: به ابو ابراهیم علیه السلام عرض کردم : از پدرت پرسیدم امام بعد از تو کیست ؟ پدرت تو را به من معرفی کرد ، پس از اینکه پدرت ابو عبد الله علیه السلام وفات کرد مردم هر کدام بطرفی رفتند ، وليكن من با یاوران خود به امامت تو گردن نهادیم ، اینک به ما خبرده که امام بعد از تو کیست ؟

فرمود : پسرم .

۱۳ - داود بن ذربی گوید: خدمت حضرت کاظم علیه السلام رسیدم و اموالی نیز با خود برای آن جناب برده بودم، حضرت مقداری از آن مالها را قبول کرد و مقداری را نپذیرفت ، گفتم : چرا مقداری را قبول کردی و مقداری را نپذیرفتی ؟ فرمود: امام شما در موقع خود این مال را از شما مطالبه خواهد کرد هنگامیکه خبر شهادت حضرت به ما رسید فرزندش ابو الحسن علیه السلام مال را از من خواست ، و من هم به او تسلیم کردم .

١٤ - یزید بن سلیط گوید: هنگامی که برای انجام عمره عازم مکه بودم در بین راه خدمت ابو ابراهیم علیه السلام رسیدم .

عرض کردم : قربانت گردم آیا در اینجا تا کنون فرود آمده اید ؟ فرمود : آری شما چه طور ؟ گفتم: آری من و پدرم در این مکان با تو برخورد کردیم در حالیکه پدرت ابو عبد الله عليه السلام نیز با شما بود و برادرانت هم با شما همراهی می کردند .

پدرم به پدرت گفت : پدر و مادرم فدایت باد همه شما پیشوایانی پاک سرشت هستید ، و هیچ کس را از مرگ گریزی نیست ، اینک امام بعد از خود را به من معرفی کن تا به فرزندان خود او را معرفی کنم ، و آنان سر گشته و گمراه نگردند ، فرمود : آری اکنون امام بعد از خود را به تو میشناسانم ، اینان همه فرزندان من هستند و این یکی (در حالیکه به تو اشاره میکرد) سیدو بزرگ آنها است .

این فرزند من علم و حکمت وفهم وفضیلت آموخته ، وجود وسخاء وفتوت

- ٣٠ –

و جوانمردی و معرفت و دانش فرا گرفته است و تمام نیازمندیهای مردم را در امور دین و دنیا میداند، و علاوه بر این فضائل دارای خلقی نیکو و خوش برخورد میباشد این فرزند من دریست از درهای خداوند که روی مردم گشوده شده ، در این فرزند من خصلت دیگری هست که از همه این فضائل و مناقب ارزنده تر است .

پدرم عرض کرد : آن خصلت ممتاز کدام است؟ حضرت فرمود : خداوند از این فرزند من فریادرس این ملت را بیرون میآورد، و در آن فرزند حکمت و فضیلت وعلم و نور وجود دارد و این ملت از انوار درخشان فرزند من استفاده خواهد کرد ، آن فرزند بهترین مولودامت و نیکوترین جوان ملت خواهد بود، خداوند متعال به وسیله او از خون ریزی جلوگیری میکند ، و بین مسلمانان را اصلاح میفرماید و پراکندگی را به اجتماع مبدل میسازد.

خداوند متعال توسط آن فرزند صفوف متفرق ملت را به یکدیگر متصل میکند و گرسنگان را سیر میگرداند و دلهای خائفین را آرامش می بخشد ، و بوسیله آن باران نازل میگرداند ، و به بندگانش رحم میکند او بهترین جوان و مردان امت ، هنگام گفتار بهترین سخنگو و موقع سکوت بهترین دانشمند و متفکر میباشد ، برای مردم اختلافات آنها را بیان میکند ، و پیش از آن که به مرحله بلوغ برسد به عشیره خود سیادت میکند .

پدرم گفت : پدر و مادرم فدایت باد آیا این فرزند متولد شده است ؟ فرمود: آری چند سال از عمر آن گذشته است، یزید بن سلیط گوید: در این بین گروهی وارد شدند و ما نتوانستیم به سخنان خود ادامه دهیم، پس از آن گفتم : اکنون به من خبر ده همانطور که پدرت به من خبر داد، فرمود: پدرم در زمانی زندگی میکرد که اکنون مثل آن نیست ، گفتم : لعنت خدا ! بر کسی باد که به این اندازه از تو راضی گردد.

-۳۱-

راوی گوید: حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام در این هنگام خنده اش گرفت و سپس فرمود: ای ابا عمارة من هنگامیکه از منزلم بیرون شدم به فرزندم وصیت کردم و فرزندان دیگرم را نیز در ظاهر در وصیت خود شرکت دادم ، ولیکن در باطن فقط او را وصی خود قرار دادم، و اگر چنانچه کار و اختیار در دست من بود فرزندم قاسم را برای امامت اختیار میکردم .

زیرا که وی در نظرم از همه فرزندان محبوب تر است ، ولیکن اختیار امام در نزد خداوند است ، و خداوند هر که را برای این مقام بخواهد بر میگزیند ، و از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نیز در این مورد برای من خبری رسیده است

حضرت رسول صلى الله علیه و آله او را به من نشان داد و هم چنین کسانیکه با او بودند به من نمایانید، و تا از پیغمبر به ما خبری نرسد در باره هيچ يك از ما وصیتی انجام نمیگیرد و هم چنین از جد ما علی علیه السلام هم باید خبری رسیده باشد من با حضرت رسول صلی الله علیه و آله مهری و شمشیری و عصائی و کتابی و عمامه ای دیدم .

عرض کردم: یا رسول الله اینها چیست؟ فرمود: اما عمامه نشانه سلطنت خداوند است ، و اما شمشیر علامت عزت و اقتدار خداوند میباشد ، و اما کتاب علامت نور پروردگار است ، و اما عصا نشانه قدرت و قوت خداوند است ، و اما مهر و انگشتری جامع همه این امور وصفات میباشد .

سپس به من فرمود : امر امامت از دست تو خارج شده و در اختیار دیگری قرار گرفته ، گفتم : یا رسول الله او را به من بنمایان تا به بینم او کیست ؟ حضرت رسول فرمود: من هیچ یک از امامان را مانند تو که از فراق امامت جزع داشته باشد ندیدم و اگر امامت با محبت انجام میگرفت، اسماعیل بیش از تو مورد علاقه پدرت بود ، ولیکن امر تعیین امام با خداوند است .

- ۳۲ -

بعد از این حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود : من فرزندان خود را چه آنها که زنده و در قید حیات هستند و چه آنها که از این جهان رفته اند همه را در یکجا مشاهده کردم، امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: این فرزندت « علی » سید اولاد تو میباشد، او از من است و من از او و خداوند با نیکوکاران است

راوی گوید: حضرت فرمود: ای یزید این سخنان در نزد تو ودیعه است ، و این گفته ها را جز با مردمان عاقل و راستگو در میان نگذاری ، و اگر از تو گواهی خواستند گواهی بده ، و خداوند در قرآن میفرماید : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ كُمْ أَنْ تَؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إلى أهلها » .

و نیز فرمود : «وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ » راوی گوید : حضرت ابو ابراهيم عليه السلام فرمود : من خود را متوجه حضرت رسول صلى الله عليه و آله کردم و گفتم: تو همه فرزندانم را در این جا گرد آوردی، پدر و مادرم فدایت با داينك بفرمائيد كدام يك از آنها امام است .

فرمود : آن کسی که به نور خداوند مینگرد، و آن چه را میداند و میفهمد بدیگران عطا میکند ، و به حکمت و دانش سخن میگوید، همواره راه صواب میرود و خطا نمیکند ، به همه چیز دانا است و چیزی بروی نامعلوم نیست ، دانش آموخته و حکیم و شاخص میباشد ، آن شخص دارای این صفات ، این است ، در این هنگام دست فرزندم علی را گرفت .

سپس فرمود : تو جز مدت اندکی باوی زندگی نخواهی کرد ، هر گاه از این سفر به جای خود مراجعه کردی ، وصیت کن و امور خود را اصلاح نما، و از آن چه که در نظرداری خود را فارغ ساز ، زیرا تو از خانه ات دور خواهی شد و در جای دیگری دور از آنها زندگی خواهی کرد، هرگاه خواستی از منزلت بیرون روی ، علی

-۳۳-

را نزد خود بطلب و به او وصیت کن تا تو را غسل دهد و کفن کند و تغسیل و تکفین او تو را پاک خواهد کرد .

این وصیت ها را باید انجام دهی، و این روش گذشتگان است ، تو باید در مقابل او خواب روی ، و برادران و اعمام او را در پشت سر او جای دهی، او را امر کن تا بر جنازه تو نه مرتبه تکبیر بگوید ، وصیتهای تو در باره او استوار و محکم خواهد شد ، و تو هنوز در این دنیا خواهی بود که او جای تو خواهد نشست و امور ووظائف تو را انجام خواهد داد .

بعد از این فرزندانت را جمع کن و آنها را گواه بگیر و خداوند را نیز بر این مطلب گواه بگیر ، خداوند در موضوع شهادت از همگان کفایت کننده تر است ، راوی گوید: پس از این حضرت کاظم علیه السلام فرمود: من در این سال از طرف هارون گرفتار خواهم شد ، ورشته امور امامت در دست فرزند من خواهد بود .

او همنام دو علی است که یکی جدش علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر جدش على بن الحسين عليهما السلام است، از جداولش فهم ، حلم، دیانت ، مودت، محنت و نصرت را به ارث برده، و از دومش نیز محنت ، و صبر در برابر شدائد و مكروهات ، و او چهار سال بعد از در گذشت هارون امامت خود را آشکار میکند و سخن میگوید .

سپس فرمود : ای یزید بن سلیط هر گاه بار دیگر از این محل عبور کردی و با او برخورد نمودی، و بهمین زودی در این جا با او ملاقات خواهی کرد، او را مژده بده که به همین زودی خداوند به او فرزندی پسر عنایت خواهد کرد ، فرزندی امین ، مأمون ومبارك خواهد بود ، و او تو را از جریان امروز و این مذاکرات خبر خواهد داد ، و به او طلاع بده جاریه ای که این فرزند از آن متولد

-٣٤-

خواهد شد از اهل بیت ماریه جاریه حضرت رسول صل الله علیه و آله میباشد که مادر ابراهیم بود .

اگر توانستی سلام مراهم به او برسان، راوی گوید : من بعد از شهادت حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام علی بن موسی را ملاقات کردم ، قبل از اینکه من آغاز سخن کنم فرمود: ای یزید درباره عمره چه نظری داری ؟ گفتم : پدر و مادرم فدایت با د اختیار دست شما است و من تو شه سفر ندارم ، فرمود : سبحان الله ما تو را به مشقت و سختی دعوت نمیکنیم ، اينك مخارج سفر تو را قبول میکنیم .

راوی گوید: به اتفاق حضرت رضا علیه السلام بیرون شدیم ، تا به آن منزل مورد بحث رسیدیم ، حضرت آغاز سخن کرد و فرمود : ای یزید من در این مکان مکرر اعمام و همسایگان تو را ملاقات کرده ام، گفتم آری چنین است ، سپس داستان خود و موسی بن جعفر را با وی در میان گذاشتم، فرمود : آن کنیز مورد بحث هنوز نرسیده و هرگاه رسید سلام پدرم را به آن میرسانم .

از این منزل حرکت کردیم و بطرف مکه رهسپار شدیم ، در آن سال حضرت رضا عليه السلام آن کنیز را خریداری کردند، و چندی نگذشت که کنیز حامله شد و فرزندی به جهان آورد ، یزید گوید: برادران امام رضا امیدوار بودند که از وی ارث ببرند .

پس از این داستان از من روی برگردانیدند و بدون جهت با من دشمن شدند ، اسحاق بن جعفر به برادران حضرت رضا علیه السلام میگفت : به خداوند سوگند من او را دیدم که در جای ابوابراهیم در مجلسی که جزمن در آن نمی نشست جلوس می کرد .

- ٣٥ -

١٥ - یزید بن سلیط گوید: هنگامیکه حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام وصیت فرمود ، برای انجام امور وصیت ، اشخاص ذیل را به عنوان شاهد بر گزید :

 ابراهیم بن محمد جعفری ، اسحاق بن محد جعفری ، اسحاق بن جعفر بن محمد ، جعفر بن صالح ، معاویه جعفری ، يحي بن حسين بن زيد بن علی ، سعد بن عمران انصاری ، محمد بن حارث انصاری - یزید بن سليط انصاری . محمد بن جعفر بن سعد اسلمی که کاتب وصیت اولی بود و متن وصیت نامه چنین بود :

«موسی بن جعفر این اشخاص را شاهد گرفت بر اینکه وی به وحدانیت خداوند متعال گواهی میدهد و برای خداوند شریکی قائل نیست. و نیز گواهی میدهد به اینکه محمد بنده و فرستاده خداوند است، و گواهی میدهد که روز رستاخیز خواهد آمد وشکی در وقوع آن نیست ، و پروردگار همه بندگان خود را از قبرها بیرون میکند و در صحرای قیامت حاضر میسازد .

موسی بن جعفر گواهی میدهد که زندگی بعد از مرگ و وعده های پروردگار حق است ، و خداوند در روز رستاخیز از همه مردم حساب خواهد کشید و حق را به حق دار خواهد رسانید و مجرم را به سزای کردارش میرساند ، و بین مردم داوری خواهد کرد، و همه را برای رسیدن به اعمال آنها در پیشگاه خداوند باز خواهند داشت ، و آن چه بر محمد صلی الله عليه و آله فرستاده و جبرئیل آن را فرود آورده حق است، با این عقیده خواهم مرد و با همین عقیده زنده خواهم شد » .

در حضور اشخاص نامبرده وصیتهای خود را انجام داد و آنان را بر صحت آن گواه گرفت ، موسی بن جعفر سلام الله عليه فرمود : متن وصیت نامه به خط من است ، و طبق وصيت جدم امير المؤمنين و محمد بن علی عليهم السلام وصاياي خود را تنظیم کرده ام ، و نیز از متن وصیت پدرم جعفر بن محمد عليهما السلام هم

-۳۶-

پیروی کرده ام .

من به فرزندم علی و فرزندان دیگرم وصیت میکنم ، واگر فرزندم علی در برادران خود رشدی احساس کرد و علاقه مند شد میتواند آنها را هم در اجرای وصیت دخالت دهد ، و اگر از آنان رشد و عقلی دیده نشد وی به تنهایی میتواند وصیت های مرا به مرحله عمل برساند ، و هيچ يك از برادرانش را در این موضوع دخالت ندهد و آنها هم باید از وی متابعت کنند و دخالتی در کارهای من نکنند .

 فرزندم على اموال وصدقات ، و غلامان و کنیزان و کودکان مرا که از من به جای مانده اند باید سر پرستی کند و فرزندانم ابراهیم، عباس قاسم، اسماعیل، احمد، و ام احمد را نیز در این موارد شرکت دهد، امور زنان خود را در اختیار فرزندم علی گذاشتم و دیگران در این باره حق دخالت ندارند ، و ثلث صدقات پدرم را باثلث خودم در عهده وی گذاشتم و به هر طریقی که صلاح میداند مصرف کند و مال را به صاحب مال برساند .

اگر میل داشت میتواند ثلث مرا بفروشد و یا به دیگری ببخشد ، و یا صدقه بدهد به اشخاصی که نام برده ام و یا نام نبرده ام، اختیار این امر در دست اوست هر طور میل دارد عمل کند ، زیرا او وصی من در اموال و امور خاندانم میباشد . و اگر بخواهد در اجرای وصیت از فرزندانم که در این وصیت نامه نام آنها را برده ام مشورت بخواهد مانعی ندارد، و اگر هم میل نداشت میتواند آنها را در وصیت دخالت ندهد و آنها نیز نباید در امور وصیت فتنه انگیزی کنند و یا سخنان او را رد کنند بلکه باید مطیع و فرمانبردار باشند .

اگر یکی از فرزندان من خواست خواهرش را به کسی تزویج کند ، باید از برادرش علی اجازه بگیرد و اگر او مورد را پسندید و رضایت داد مانعی ندارد ، زیرا وی به امور زناشوئی خویشاوندانش از دیگران آشناتر است ، و اگر حاکمی

-۳۷-

و یا شخص ديگري بخواهد جلوی او را در اجرای موارد وصیت نامه ام بگیرد و موجبات ناراحتی او را فراهم آورد، و یا بخواهد در متن وصیت نامه تغییری بدهد به لعنت خداوند و رسولش گرفتار شود ، و هم چنین مورد لعنت و نفرین فرشتگان مقرب و پیامبران و مؤمنین واقع گردد .

هيچ يك از حکام و خلفاء حق ندارند او را از اجرای وصیت نامه ام باز دارند، و هیچ ضر روزیانی از من در نزد او نیست ، و هيچ يك از فرزندان من از طرف من در نزد او چیزی ندارند و او هر چه بگوید در گفتارش راستگو است و اگر کم بدهد او داناتر است ، و اگر زیاد بدهد راستگو میباشد ، و اگر من نام فرزندانم را در این وصیت نامه داخل کردم برای این بود که به آنان احترامی بگذارم و آنان را معزز بدارم .

امهات اولاد من اگر خواستند در منزل خود با حجاب و عفاف بمانند ، زندگی آنها همان طور که در ایام حیات من جاری بود بهمان طریق باشد و حقوق و وظائف آنها كما کان پرداخت شود ، و اگر یکی از آنها شوهر کرد و از خانه بیرون شد نباید بار دیگر به جای اولش برگردد، مگر اینکه علی فرزند من مصلحت و نظریه ای در این باره بدهد

دختران من هم چنین هستند، هيچ يك از برادران و مادران و یا اعمام آنها و هم چنین حاکم حق ندارند بدون رضایت و مشورت با علی آنها را به کسی تزویج کنند و اگر بدون رضایت او عملی انجام دادند با خد اور سولش مخالفت کرده اند ، زیرا وی به امور تزویج خاندانش از همگان آشناتر است را گرخواست خواهرانش را تزویج کند و اگر خواست از تزویج آ است از تزویج آنان خود داری کند .

من به دختران خود نیز وصیت کرده ام و مطالبی را که در وصیت نامه خود نوشته ام شفاها به آنها گفته ام ، و خداوند را بر این امر گواه گرفته‌ام، علی وام احمد نیز هر دو شاهد هستند ، هیچ کسی حق ندارد متن وصیت نامه مرا باز کند و یا متن آن را انتشار بدهد

۳۸-

هر کس به مدلول وصیت عمل نکند و از حدود خود تجاوز نماید ، به خود ستم کرده است ، و هر کس، راه صواب را در پیش بگیرد و حدود وصیت مراعات کند به خویشتن نیکی نموده است و خداوند متعال به بندگان خود هرگز ستم روا نمیدارد و سلام و رحمت خداوند بر محمد صلى الله عليه و آله باد .

هیچ حاکم و فرمانروائی و یا اشخاص دیگری حق ندارند وصیت نامه مرا که زیرش را مهر کرده ام پاره کند و آنرا از اعتبار بیاندازد ، هر کسی مرتکب این عمل گردد به لعنت پرورد گارو خشم و غضب وی گرفتار شود و هم مورد لعن همه پیغمبران و فرشتگان و مؤمنان قرار گیرد ، این وصیت نامه را حضرت ابو ابراهیم (ع) با خط خود نوشت و آن را با مهر خود رسمیت داد و گواهان هم برمتن وصیت گواهی دادند .

يزيد بن سلیط گوید: در هنگام شهادت حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام ابو عمران طلامی قاضی مدینه منوره بود، برادران موسی بن جعفر فرزندش عباس بن موسی را نزد قاضی مدینه فرستادند تا در مورد وصیت موسی بن جعفر با او گفتگو کند ، عباس بن موسی گفت: در زیر وصیت نامه پدرم گنجی نهان است و میخواهند آن را از ما پنهان کنند ، پدر ما تمام اختیارات را به او داده است و ما را در فقرو پریشانی گذاشته است ، و من دوست ندارم اکنون همه چیز را در این مجلس باز گو کنم .

در این هنگام ابراهیم بن محمد که در مجلس قاضی بود متوجه عباس شد و گفت : مطلبی گفتی که ما هر گز او را از تر قبول نمیکنیم و گفته های تو قابل تصدیق نیست ، و تو در نزد ما شخص قابل اعتماد و مورد توجهی نیستی ، ماتورا از کودکی و جوانی و تا اکنون که بزرگ شده ای میشناسیم، پدرت تو را از همگان بهتر می شناخت ،

-۳۹-

و اگر تورا مورد اعتماد میدانست و در تو فضیلتی میدید برای تو حقی قائل میشد

 پدرت تو را خوب میشناخت و ظاهر و باطن تو را میدانست و تو را بردو دانه خرما هم مورد اطمینان قرار نمیداد ، سپس اسحاق بن جعفر بطرف او متوجه شد و گریبانش را گرفت و گفت: توسفیه وضعیف الرأی هستی ، عقل خود را از دست داده ای ، امروز هم مانند دیروز داد و فریاد راه انداخته ای ، پس از اینهمه حاضران مجلس او را مورد حمله قرار دادند و سخنان او را ناروا دانستند

در این هنگام قاضی مدینه متوجه حضرت رضا (ع) شد و گفت : شما برخیزید وبرويد و من هر گز وصیت نامه پدرت را باز نمیکنم و خود را مورد لعنت پدرت قرار نمیدهم ، پدرت همه امور خود را به تو واگذاشته ، و هیچ کسی مانند پدر فرزندان خود را نمیشناسد ، و پدرت مردی بزرگ و با عقل و تدبیر بود و او با حفظ حدود و ثغورو مراعات حال همگان وصیت کرده است .

بار دیگر عباس بن موسی گفت: مهر را پاره کنید و متن وصیت نامه را بخوانید ابو عمران قاضی گفت: من مهر را پاره نمیکنم و خود را گرفتار لعنت نمی سازم ، عباس گفت : اينك من مهر را پاره کرده و کتاب را باز میکنم تا شما خود متن وصیت نامه را قرائت کنید ، قاضی گفت: خودت میدانی، عباس مهر را پاره کرد و وصیتنامه را باز نمود و آنرا قرائت کردند .

هنگامیکه وصیت نامه حضرت کاظم (ع) خوانده شد معلوم گردید که آن حضرت اجرای اموروصیت را در اختیار فرزندش علی گذاشته است و همه فرزندانش را مأمور کرده است که از او متابعت کنند و مخالفت وی را ننمایند ، گشودن وصیتنامه همه را رسوا کرد و حیثیت و اعتبار آنها را از بین برد، عباس بن موسی کار را بجائی

-٤٠-

رسانید که ام احمد را هم که یکی از شهود وصیت بود در مجلس حاضر کردند .

ام احمد گفت : به خداوند سوگند سید و سرور من موسی بن جعفر مرا از این قضیه آگاه کرد و گفت : تو را بازور و جبر در مجلس قاضی حاضر خواهند کرد ، در این هنگام اسحاق بن جعفر گفت : شما سکوت کنید و سخن نگوئید و من گمان ندارم که موسی از این سخنان گفته باشد

در این هنگام حضرت رضا (ع) متوجه عباس شد و گفت : ای برادر من میدانم تو از بابت قرض هایی که داری ناراحت شده ای و این سر و صداها را براه انداخته ای ، بعد از این متوجه سعید شد و گفت: در این مورد با من کمک کنید و به بینید عباس چه مقدار قرض دارد، قرضهای او را خواهم پرداخت و او را راحت خواهم ساخت ، به خداوند سوگند من همواره در حفظ حقوق شما خواهم کوشید و تا آنگاه که در زمین به زندگی خود ادامه دهم در احسان و نیکی به شما کوشش خواهم كرد ، و اينك شما هر چه میخواهید بگوئید .

عباس گفت : تو از زیادی مال ما خواهی بخشید ، وما حق زیادی داریم ، حضرت ابو الحسن علیه السلام فرمود :

شما هر چه در نظر دارید بگوئید و در گفته های خود آزاد هستید ، اگر راه درست وصحيح بروید بنفع خود قدم برداشته اید و در نزد خداوند روسفید هستید ، و خداوند هم آمرزنده و مهربان است .

به خداوند سوگند شما میدانید که من هنوز فرزندی و وارثی ندارم و هر چه دارم مال شما است، و اگر گمان دارید که من چیزی از شما پنهان کرده ام آن هم مال شما خواهد بود .

حضرت رضا علیه السلام فرمود: از هنگامیکه پدر شما در گذشته است ، من

-٤١-

از اموال او چیزی برای خود برنداشته ام ، و همه را در طریق خود مصرف میکنم ، در این هنگام عباس سخنانی در زبان جاری کرد و سپس حضرت رضا سلام الله علیه فرمود : «الا حَولَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا الله العلى العظيم» و بعد چنین آغار سخن کردند :

ای برادران! من بسیار دوست دارم که شما خوشحال باشید و خداوند می داند که در رضایت و خورسندی شما بسیار کوشش میکنم ، بار خدایا اگر میدانی که من شب و روز در اصلاح امور برادرانم کوشش میکنم و با آنها به نیکی رفتار میکنم ، و حقوق آنها را مراعات مینمایم به من در تمشیت امور آنان مساعدت کن و یاری نما و بطرف خیر و صلاح مرا رهنمون باش ، و اگر چنانچه غیر از این هستم مرا آنطور که هستم به آنان بنمایان «إن كان شَرِّ أَفَشَرَ أَوْ إِنْ كَانَ خَيْر أَفخيراً » .

خداوندا باطن آنها را اصلاح فرما و آنان را بطرف خیر و سعادت رهنمون باش و از ما و آنها شیطان را دور ساز ، و آنها را به اطاعت و فرمان برداری از خود و رستگاری موفق و مؤید بدار ، در پایان مجلس بار دیگر سخنانی بین آن جناب و عباس رد و بدل شد و مجلس پایان یافت و مردم متفرق شدند

١٦ - ابن سنان گوید : خدمت حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام رسیدم و این ملاقات یکسال پیش از حرکت آن جناب بطرف عراق بود ، فرزندش علیهم در نزد او نشسته بود، موسی بن جعفر به من نگاه کرد و فرمود: ای محمد به همین زودی جریانی پیش خواهد آمد، و در این سال حوادثی واقع خواهد شد ، تو از این جریان ترسی بخود راه نده ، عرض کردم چه خواهد شد از این سخنان مضطرب شدم .

فرمود : مرا در سال جاری بطرف این مرد سرکش خواهند برد ، ولیکن او قدرت نخواهد داشت نظر سوء خود را نسبت به من اعمال کند ، ولیکن من از مطلب دیگری میترسم ، عرض کردم: جانم فدایت باد آن مطلب دیگر چیست ؟ فرمود :

-٤٢-

خداوند ستمکاران را به حال خود و امیگذارد و مشیت خود را به مرحله عمل میرساند ، گفتم : آن چیست؟ فرمود: هر کس حقوق این فرزندم را بعد از من مراعات نکند و امامت وی را منکر گردد مثل این است که امامت امیرالمؤمنین را بعد از رسول خدا انکار کند

گوید : عرض کردم: اگر خداوند به من زندگی داد و من روز گار او را درك کردم ، حق او را بر سمیت خواهم شناخت و به امامت او اعتراف و اقرار خواهم کرد ،

فرمود : راست گفتی ، خداوند به تو عمر خواهد داد و ایام امامت او را درک خواهی کرد و حق او را خواهی شناخت و به امامت او اقرار خواهی کرد و به امامان بعد از او هم معتقد خواهی شد ، گفتم : امام بعد از او کیست ؟ فرمود : فرزندش محمد ، عرض کردم در برابر فرمان شما تسلیم هستم.

۱۷- محمد بن فضل هاشمی گوید: خدمت حضرت ابوالحسن موسی (ع) رسیدم و آن حضرت سخت از اوضاع و احوال ناراحت بود ، عرض کردم اگر حادثه ای پیش آید باید از که پیروی کنیم؟ فرمود: از فرزندم على او وصی و جانشین من در میان شما است .

۱۸ علی بن یقطین گوید : خدمت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام بودم و فرزندش علی هم در نزد او بود ، موسی بن جعفر فرمود: ای علی بن یقطین این فرزندم سید فرزندانم هست و من کلیه خود را به او بخشیده ام ، راوی گفت : در این هنگام هشام بن سالم دست خود را بر پیشانی زد و گفت: به خداوند سوگند از مرگ خود خبر داد .

۱۹ و نیز علی بن یقطین گوید : موسی بن جعفر علیهما السلام به من فرمودند : این فرزندم داناترین فرزندانم هست و در این هنگام اشاره بفرزندش علی کرد و

-٤٣-

سپس فرمود : من کنیه خود را به او بخشیده ام .

 ۲۰ - منصور بن بزرج گوید: خدمت حضرت ابوالحسن موسی (ع) رسیدم فرمود : ای منصور میدانی امروز چه کاری کردم؟ عرض کردم : خیر نمیدانم ، فرمود: امروز فرزندم علی ر اوصی خود قرار دادم ، در این هنگام به فرزندش رضا (ع) اشاره فرمودند ، و فرمودند: کنیه خود را هم به او بخشیدم و او جانشین من خواهد بود .

اکنون نزد او برو و او را تبريك و تهنیت بگو و بدان که تو را من به این امر فرمان دادم، منصور گوید : من خدمت حضرت رضا (ع) رسیدم و او را مبارک باد و تهنیت گفتم و اعلام کردم که پدرت مرا به این امر دستور داده است .

راوی گوید : منصور بعد از این امامت حضرت رضا (ع) را منکر شد و همه اموالی که در نزدش بود ضبط کرد

 ۲۱- داود بن کثیر گوید : به حضرت صادق (ع) عرض کردم : قربانت گردم خداوند مرا قبل از تو از دنیا ببرد، اگر حادثه ای واقع شد امام بعد از تو کیست ؟ فرمود : فرزندم موسی، بعد از این جریان همانطور شد و حضرت صادق قبل از من از دنیا رفت و من به امامت فرزندش موسی معتقد شدم و شکی بخود راه ندادم .

سی سال از این جریان گذشت، یکی از روزها خدمت موسی بن جعفر (ع) رسیدم و عرض کردم: قربانت گردم اگر حادثه ای پیش آمد امام بعد از شما کیست ؟ فرمودند: فرزندم علی . داود گوید: جریان باز تکرار شد و موسی بن جعفر قبل از من از دنیا رفت و من به امامت فرزندش علی معتقد شدم و شکی بخود راه ندادم .

۲۲ داورد رقی گوید : به حضرت موسی بن جعفر (ع) عرض کردم : قربانت گردم پیر شده ام و عمرم به پایان رسیده است ، مرا از امام بعد از خود خبرده ، راوی

-٤٤ -

گفت : امام (ع) به فرزندش ابوالحسن رضا (ع) اشاره فرمود : و گفت این فرزند من امام بعد از من است .

۲۳ و نیز داود رقی گوید: به حضرت ابو ابراهیم (ع) عرض کردم پدرم فدایت باد من بزرگ و پیر شده ام و میترسم حادثه ای پیش آید و من نتوانم تو را ملاقات کنم ، اینک امام بعد از خود را معرفی کنید، فرمود: فرزندم علی بعد از من امام شما هست و باید از او پیروی کنید .

٢٤ - سلیمان بن حفص مروزی گوید: خدمت حضرت ابوالحسن موسی (ع) رسیدم و در نظر داشتم از امام بعد از او پرسش کنم. هنگامیکه به من نگاه کرد خود آغاز سخن کرد و فرمود: ای سلیمان فرزندم علی و صی من و امام مردم بعد از من است و او بهترین فرزندانم میباشد ، اگر زنده ماندی و او را درک کردی گواهی امامت او را در نزد شیعیان من بده و هر کس از جانشین من پرسید او را معرفی کن . .

۲۵ علی بن عبد الله هاشمی گوید: من به اتفاق شصت نفر از دوستان و شیعیان در کنار قبر حضرت رسول (ص) ایستاده بودیم ، ناگهان حضرت ابوابراهیم (ع) وارد شد و دست فرزندش علی را نیز در دست خود داشت. فرمود : میدانید من که هستم ؟ عرض کردیم : تو آقا و سرور ما هستی .

فرمودند: نام و نسب مرا بگوئید ، عرض کردیم : تو موسی بن جعفر بن محمد هستی . فرمود : این کیست که با من هست؟ گفتیم : او علی بن موسی بن جعفر است . فرمود : گواهی بدهید که این فرزندم در حال حیات من وکیل من است و بعد از اینکه من از دنیا رفتم او وصی و جانشین من خواهد بود .

٢٦ - عبد الله بن مرحوم گوید: از بصره بیرون شدم و قصد مدینه داشتم ،

-٤٥-

هنگامیکه براه خود بطرف مدینه ادامه میدادم در بین راه موسی بن جعفر را ملاقات کردم در حالیکه او را بطرف بصره میبردند آن حضرت دنبال من فرستادند و من خدمت رسیدم آن جناب نامه ای به من دادند که او را به مدینه برسانم عرض کردم نامه را به که تسلیم کنم؟ فرمود به فرزندم علی ، زیرا او وصی و امام بعد از من و بهترین فرزندانم میباشد .

 ۲۷ - عبد الله بن حرث که مادرش از فرزندان جعفر بن ابی طالب بود میگفت ابو ابراهیم (ع) ما را دعوت کردند و ما همه در نزد آن حضرت اجتماع کردیم .

سپس فرمودند: میدانید چرا شما را دعوت کردم و علت این اجتماع برای چیست؟ عرض کردیم علت دعوت و جمع شدن در این منزل را نمیدانم .

موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: شما را دعوت کردم تا گواهی دهید که فرزندم علی وصی و خلیفه و امام بعد از من خواهد بود هر کس از من طلبی دارد از وی بگیرد، و هر کس در نزد من وعده ای دارد از وی طلب کند، و هر کس هم نمیتواند مرا ملاقات کند بوسیله نامه موضوع را از من بپرسد .

۲۸ - محمد بن یزید هاشمی گوید: باید جماعت شیعه علی بن موسی عليهما السلام را به امامت اختیار کند حیدر بن ایوب گوید گفتم از کجا این حرف را می زنید ؟ گفت : ابوالحسن (ع) او را دعوت کرد و او را وصی و جانشین خود قرارداد .

۲۹ - حیدر بن ایوب گوید: ما در مدینه در محله قبا اجتماع کرده بودیم ، محمد بن زید بن علی که همیشه در آن اجتماع شرکت میکرد برخلاف معمول کمی دیرتر به مجلس ما رسید گفتیم : چرا دیر کردید و علت تاخیر چه بود ؟

-٤٦-

محمد گفت : ابو ابراهیم (ع) امروز هفده نفر از فرزندان علی و فاطمه عليهما السلام را دعوت کرده بود و فرزندش علی را به وصایت و وکالت خود

در حیات و بعد از ممات معین کرد و ما را نیز بر این وصیت شاهد گرفت .

محمد بعد از این گفت : ای حیدر به خداوند سوگند او را به امامت بر گزید و شیعه بعد از او به امامت علی فرزندش معتقد خواهند شد.

حیدر گفت او هنوز در دنیا زندگی میکند و معلوم نیست بعد از این چه حوادثی روی دهد .

محمد گفت : ای حیدر هر گاه او را وصی خود معین کرد در واقع او را به امامت برگزیده است علی بن حکم میگفت : حیدر از جهان رفت ولیکن هنوز در امامت على شك داشت .

۳۰ - عبد الرحمان بن حجاج گوید ابوالحسن موسی (ع) به فرزندش علی وصیت کرد و در این مورد وصیت نامه ای تنظیم کرد که شصت نفر از وجوه اهالی مدینه بر آن گواهی دادند .

۳۱ - حسین بن بشیر گوید : ابوالحسن موسی (ع) فرزندش علی را برای ما به عنوان امامت معرفی کرد ، همانطور که حضرت رسول (ص) روز غدیر خم علی (ع) را معرفی فرمود .

موسی بن جعفر علیه السلام به اهل مدینه و یا مردمان حاضر در مسجد رسول خدا خطاب کرد و فرمود: ای مردم این وصی و امام بعد از من است.

۳۲- حسن بن علی خز از گوید با علی بن ابی حمزه بطرف مکه حرکت کردیم، و او مقداری مال و متاع با خود همراه داشت از وی پرسیدیم این اموال چیست؟ علی گفت : اینها متعلق به موسی بن جعفر علیهما السلام است و به من امر کرده است این

-٤٧-

اموال را به فرزندش علی بن موسی که وصی اوست تسلیم کنم .

۳۳ - سلمة بن محرز گوید: خدمت حضرت صادق (ع) عرض کردم: مردی از عجلیه به من گفت : این پیرمرد به همین زودی از دنیا خواهد رفت و بعد از آن اما میکه شما را سر پرستی کند نخواهد بود .

حضرت صادق سلام الله علیه فرمود میخواستی به آن مرد بگوئی اينك موسی بن جعفر به سن رشد رسیده و ما برای آن کنیزی خریده ایم و به همین زودی از وی فرزندی فقیه متولد خواهد شد و جانشین او خواهد گردید

٣٤ - اسماعيل بن خطاب گوید : ابوالحسن موسی (ع) فرزندش علی را میستود و از فضائل و مناقب آن سخن میگفت و همواره بیش از دیگران از وی گفتگو می کرد و مقصودش از ذکر خصوصیات او این بود که او را بعنوان وصی و جانشین خود معرفی کند.

٣٥ - جعفر بن خلف گوید: از ابوالحسن موسی بن جعفر عليهما السلام شنیدم میفرمود : خوشبخت است آن کسی که از دنیا نرود تا جانشین او را مشاهده کند ، و خداوند جانشینانی از این فرزندم به من نشان داد و در این هنگام اشاره به فرزندش علی بن موسی فرمودند .

۳۶- حسین بن مختار گوید از حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام الواحي بیرون شد هنگامیکه در حبس بود و در آن الواح ذکر شده بود که فرزند بزرك من وصی و جانشین من است

۳۷ و نیز حسین بن مختار گوید: هنگامیکه موسی بن جعفر سلام الله علیه از بصره عبور میفرمودند الواحی از ناحیه آن جناب بیرون شد که در آن نوشته بود ، بزرگترین فرزند من جانشین من خواهد بود.

- ٤٨-

۳۸ - زیاد بن مروان قندی گوید: خدمت حضرت ابو ابراهیم (ع) رسیدم و فرزندش علی در نزد او بود حضرت موسی بن جعفر فرمود ای زیاد این فرزند من سخنش مانند سخن من و فرستاده اش مانند فرستاده من ، و نامه هایش مانند نامه های من است ، و هر چه او گفت مانند این است که من گفته ام .

۳۹ نصر بن قابوس گوید: به ابو ابراهیم موسی بن جعفر عرض کردم : از پدرت پرسیدم امام بعد از تو کیست ؟ پدرت شما را به من معرفی کرد .

هنگامیکه ابو عبد الله وفات نمود مردم به اینطرف و آنطرف رفتند و سر گردان شدند، و لیکن من به اتفاق یارانم به امامت تو معتقد شدیم و اينك بفرمائید امام بعد از شما کیست؟ حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: فرزندم علی بعد از من امام است .

٤٠ - نعیم بن قابوس گوید: حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: فرزند بزرگترم علی که از همگان بیشتر گفته های مرا می شنود ، و از من اطاعت میکند ، و با من در جفر و جامعه مینگرد و جز پیغمبر و جانشین پیغمبر کسی نمیتواند در جفر و جامعه بنگرد.

٤١ - مفضل بن عمر گوید: خدمت حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام رسیدم در او حالیکه فرزندش علی در نزد او بود و در دامن پدرش نشسته بود ، موسی بن جعفر را می بوسید و زبانش را میمکید و او را روی دوش خود می گذاشت و به سینه خود می چسبانید و می گفت پدر و مادرم فدای تو باد ، چه خوشبو و پاکیزه هستی و اخلاق پاك و دارای فضل روشن ميباشي .

مفضل گوید : عرض کردم: محبت این کودک در قلب من جای گرفته است به همان اندازه که تو را دوست دارم فرمود : ای مفضل این فرزند من در نزدم مانند پدرم هست

-٤٩ -

گوید: عرض کردم: او امام بعد از شماست؟ فرمود: هر کس از وی اطاعت کند رستگار خواهد شد و کسیکه از وی سرباز زند و از او اطاعت نکند از حق منحرف شده است .

۴۲ - محمد بن سنان گوید : خدمت حضرت ابوالحسن (ع) رسیدم قبل از اینکه او را بطرف عراق حرکت دهند فرزندش علی هم در نزد او بود، فرمود : ای محمد امسال حادثه ای واقع خواهد شد از آن هراسان مباش و جزع و فزع مکن ، سپس سر مبارک خود را پائین انداخت و انگشتان خود را بزمین زد .

بار دیگر سر مبارک خود را بلند کرد و فرمود: خداوند گمراهان را به حال خود وا میگذارد و آنچه را اراده کند انجام میدهد عرض کردم مقصودت از این سخنان چیست؟ فرمود: هر کس به این فرزندم ستم روا دارد و حقش را ضایع کند ، و اما متش را انکار نماید مانند کسی است که حق علی بن ابی طالب (ع) را پامال کرده و امامت آن جناب را منکر ،گردد و من از سخنان وی چنان استنباط کردم که با اظهار این سخنان از مرگ خود خبر می دهد و فرزندش علی را بعنوان امام بعد از خود معرفی می کند .

راوی گوید : عرض کردم: به خداوند سوگند اگر پروردگار به من عمر وزندگی بدهد و روز گار او را درک کنم ، حقوق او را اداء کرده و به امامت و خلافت وی گردن خواهم نهاد و اینک گواهی میدهم و تصدیق میکنم که او بعد از شما حجت خدا در روی زمین است و بر مردم امام میباشد و جامعه را بطرف دیانت دعوت میکند .

فرمود : ای محمد خداوند عمر تو را طولانی خواهد کرد و روزگار امامت او را درک خواهی نمود و مردم را بطرف او دعوت میکنی و به امام بعد از وی هم اعتراف و تصدیق مینمائی .

-٥٠

عرض کردم: قربانت گردم امام بعد از وی کیست؟ فرمود : فرزندش علی . گفتم : بفرمان شما تسلیم هستم و به امامت فرزند او نیز اعتراف میکنم .

حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام فرمود: آری ای محمد من نام تو را در کتاب امیر المؤمنین (ع) مشاهده کردم و تو از شیعیان ما هستی و در میان آنها مانند برق در شب تاريك ميدرخشی و نورافشانی میکنی .

بعد فرمود : ای محمد مفضل مونس من است و هر گاه او را مشاهده کنم آرامشی به من دست میدهد و تو نیز محل انس دو امام بعد از من خواهی بود و آنان با دیدن تو آرامش خواهند یافت و بدنت بر آتش جهنم حرام است و هرگز آتش بدنت را لمس نخواهد کرد .

شيخ مفيد - رضوان الله علیه - فرموده : امام بعد از موسی بن جعفر فرزندش ابو الحسن على بن موسى الرضا (ع) میباشد ، فضیلت و بزرگواری آن حضرت او را از برادران خود ممتاز کرده بود و علم و تقوی و بردباریش در میان خاندان و اهل بیتش از همگان زیادتر بود و خاصه و عامه بر این مطلب گواهی داده اند ، و پدرش به امامت او بعد از خود تصریح کرد ، و او را به جانشینی خود برگزید و از میان فرزندان و برادرانش وی را برای امامت اختیار کرد.

امین الاسلام طبرسی - قدس الله سره - گفته : اصحاب موسی بن جعفر اجماع کرده اند که پدرش به امامت فرزندش على بن موسى عليهما السلام وصیت کرده است و او را بعنوان جانشین خود معرفی نموده فقط چند نفر از واقفیه به امامت او گردن ننهادند و علت مخالفت اینها اغراض دنیوی بود و اینان بدینوسیله مقداری از اموال موسی بن جعفر را حیف و میل کردند .

واقفیه بعنوان اینکه موسی بن جعفر از دنیا نرفته از تحویل اموال امام و امانات

-٥١-

به حضرت رضا (ع) خودداری کردند و امامت او را منکر شدند و در هنگامیکه حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه در زندان بود آنان خیانت در امانت کرده حقوق مردم را پایمال نمودند و از این رو مرگ آنحضرت را انکار کره دو امامت و خلافت حضرت رضا (ع) را برسمیت نشناختند.

 از اینجهت ادعای این طایفه و مقاله آنها در موضوع امامت حضرت رضا صلوات الله علیه مردود است و از این طایفه امروز در جهان اثری نیست و خود بخود منقرض شدند و امامت آن جناب ثابت و مستقر گردید و ادعای مغرضین باطل شد .

مؤلف گوید :

نصوص دیگری نیز در ضمن نصوص به امامت ائمه اثنا عشر عليهم السلام درباره امامت حضرت رضا (ع) رسیده و ما برای عدم تطویل از ذکر آن روایات فراوان خودداری کردیم ، جویندگان اگر تفصیل مطلب را خواسته باشند میتوانند به کتاب عيون الاخبار ج ۱ صفحه ٤٠ و کمال الدین باب ۲۳ مراجعه کنند

- ٥٢ -

 

از کتاب عقل و علم و روایت حدیث

۱ - حسن بن علی بن جهم گوید: از حضرت رضا (ع) شنیدم که فرمودند : حضرت رسول (ص) فرمود : دوست هر مردی خرد و عقل اوست ، و دشمنش نادانی و جهل او میباشد .

 ۲ ابوهاشم جعفری گوید: در خدمت حضرت رضا (ع) اجتماع کرده بودیم ، در این هنگام از عقل و ادب گفتگو بمیان آمد ، امام (ع) فرمود :

 ای ابوهاشم عقل نعمتی است که از طرف خداوند به بندگان عطا شده است. و ادب با مشقت بدست می آید، هر کس با سختی و مشقت دنبال ادب برود به مقصود خود خواهد رسید ، ولیکن عقل با مشقت بدست نمی آید و هر کس بخواهد با مشقت عقل را بدست بیاورد جز جهالت چیزی بدست نخواهد آورد .

3- معمر بن خلاد گوید : از حضرت رضا (ع) شنیدم میفرمود : عبادت به کثرت نماز و روزه نیست، بلکه عبادت و پرستش فکر و اندیشیدن در اوامر پروردگار است .

4- احمد بن عامر طائی گوید: از امام رضا (ع) شنیدم میفرمود : نخستین اثر عقل و خرد بعد از ایمان به خداوند ، محبت و احسان و لطف و دوستی با مردم است ، و همچنین نیکی و رسانیدن خیرات به نیکو کاران و بدکاران .

۵- داود بن سلیمان غازی از حضرت رضا (ع) روایت میکند که فرمود : خداوند از این جهت عقل را در بنده خود ودیعه نهاد که او را در یک روزی از مهلکه نجات دهد .

٦- احمد بن عمر حلال از حضرت رضا (ع) روایت میکند و گوید : بحضرت عرض کردم: مردی از اصحاب ما کتابی به من میدهد و نمی گوید مطالب آنرا از من نقل کن ، آیا جایز است من اخبار و مطالب آن کتاب را نقل کنم ؟

فرمود: در گاه یقین کردی کتاب مال اوست از وی روایت کن .

7- صفوان بن یحیی از امام رضا (ع) روایت میکند که فرمود : از علامات و نشانه های فقه حلم و بردباری و سکوت است .

8- احمد بن عامر طائی از امام رضا (ع) روایت میکند که امیرالمؤمنین (ع) در جواب پرسشهای مردشامی فرمود: چهار چیز از چهار چیز سیر نمیگردند ، زمین از باران ، ماده از نر ، چشم از دیدن ، و عالم از کسب دانش .

۹- و نیز احمد بن عامر گوید: امام رضا (ع) از امیر المؤمنین (ع) روایت میکرد که آن حضرت فرمود: اگر برای بدست آوردن پنج چیز رنج سفر بخود بدهید و آنها را بدست آورید مانند آنرا بدست نخواهید آورد .

نخست آنکه هیچ بنده ای جز از گناه خود از چیزی نترسد ، و جز خداوند از کسی امیدوار نباشد ، مرد جاهل از آنچه نمیداند بپرسد، و از پرسش شرم نداشته باشد ، و هيچيك از شما اگر از وی مسئله ای پرسیده شد و او نمیدانست شرمنده نباشد ، شکیبایی در برابر مصائب مانند سر آدمی در بدن میباشد . و کسی که صبر ندارد ایمان ندارد

۱۰ و نیز احمد بن عامر روایت میکند که حضرت رضا (ع) از جدش رسول خدا (ص) روایت کرد که فرمود :

«دانش مانند گنجی است که کلید آن سؤال است ، خداوند شما را رحمت کند هر چه میخواهید بپرسید و بردانش خود بیفزائید ، و در پرسشهای علمی چهار نفر ما جور هستند : سؤال کننده ، معلم ، شنونده ، و پاسخ دهنده .

۱۱- احمد بن عامر از حضرت رضا (ع) و او از جدش حضرت رسول (ص) روایت میکند که فرمود: خداوندا جانشینان مرا بیامرز و این مطلب را سه بار تکرار کردند

خدمت آن بزرگوار عرض شد جانشینان شما کیانند ؟

فرمود : کسانیکه بعد از من خواهند آمد و روایتهای مرا نقل خواهند کرد ، و سنتهای مرا به مردم تعلیم خواهند داد .

۱۲ - احمد بن عامر از امام رضا و او از جدش عليهما السلام روایت میکند که فرمود : هر يك از امت من که چهل حدیث را حفظ کنند و از آن اخبار استفاده نمایند ، خداوند آن شخص را روز قیامت فقیه دانشمندی مبعوث خواهد کرد .

۱۳ و نیز احمد بن عامر از حضرت رضا (ع) و او از جدش رسول خدا (ص) نقل میکند که فرمود: هر کسی بدون علم فتوى بدهد و در موضوعات دینی اظهار نظر کند فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت میکنند .

١٤ - حسن بن عبد الله رازی گوید: امام رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین عليهم السلام نقل میکرد که آنجناب فرمود : علم گمشده مؤمن است .

۱۵ - عبد السلام هر وی گوید: از حضرت رضا (ع) شنیدم میفرمود : خداوند رحمت کند آن بنده ای را که دستورات ما را زنده کند ، عرض کردم چگونه دستورات شما را زنده کند؟

فرمود : علوم و معارف ما را بیاموزد ، و به مردم تعلیم دهد ، زیرا اگر مردم خوبیهای سخنان و دستورات ما را فرا گیرند از ما متابعت خواهند کرد .

ابو الصلت گوید : عرض کردم: ای فرزند رسول خدا از حضرت صادق (ع) برای ما نقل شده که فرمود: هر کس علم بیاموزد و قصدش این باشد که با نادانان جدال کند ، و به دانشمندان فخر بفروشد، و یا نظرش این باشد که با کسب علم و فضیلت ، مردم و جامعه را متوجه خود کند ، این چنین عالمی جایش در دوزخ است .

حضرت رضا فرمود: جد من درست فرموده است، آیا میدانی که نادانان چه افرادی هستند ؟

عرض کردم: آنان را نمی شناسم .

فرمود: آنها گروهی از داستانسرایان مخالف ما هستند که مردم را از طریق حق و صراط مستقیم منحرف میکنند، آیا میدانی که مقصود از «علماء» چه کسانی می باشند ؟

گفتم آنرا هم نمیدانم .

امام (ع) فرمود : مقصود از «علماء علمای آل محمد علیهم السلام هستند که خداوند اطاعت آنها را واجب گردانیده و محبت آنان را لازم ساخته است ، آیا میدانی که معنی توجه مردم به او چیست ؟

عرض کردم نمیدانم .

فرمود: به خداوند سوگند معنی این جمله ادعای امامت بدون حق و استحقاق میباشد ، و هر کس مرتکب این عمل گردد جای او در آتش خواهد بود .

۱۶- داود بن سلیمان غازی از حضرت رضا (ع) روایت میکند که امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: پادشاهان بر مردم فرمانروا هستند و علم و دانش بر پادشاهان حکومت میکند ، و قدر علم این است که از خداوند بترسی و به علم و فضیلت خود عمل کنی ، و از جهالت برای تو همین بس است که به علم خود فخر و مباهات کنی .

۱۷ - محمد بن علی از حضرت رضا (ع) و او از پدرانش از حضرت رسول (ص) روایت میکند که فرمود :

طلب علم بر هر مسلمانی واجب است ، علم را در جاهائیکه گمان دارید جستجو کنید ، و آن را از اهلش فراگیرید، یاد گرفتن علم برای رضای خداوند از حسنات است ، وطلب علم عبادت و مذاکره و مباحثه آن تسبیح و عمل کردن و کار بستن علم به منزله جهاد در راه خداوند میباشد .

هر کس علم را به دیگران بیاموزد مانند آن کسی است که در راه خداوند صدقه میدهد ، و هر کسی علم را در میان اهلش بذل کند و مردم را از علوم خود بهره مند کند به خداوند نزدیک میگردد ، زیرا راه حلال و حرام از علم حاصل میشود و روشنی راه بهشت از آن پدید می آید .

علم در هنگام وحشت رفیق و همدم انسان و در غربت و تنهائی یار و یاور آدمی است .

علم و دانش در خلوت هم صحبت و در سختی ها و مشکلات راهنما است ، علم در برابر دشمن مانند سلاح بران و در نزد دوستان زیور آدمیان است ، خداوند به وسیله علم گروهی را به مقامات عالیه میرساند و آنان را در امور خیر و صلاح و سداد مقتدا و راهبر میگرداند .

جامعه به وسیله این علماء بطریق خیر و سعادت رهنمائی میشود و مردم پیرامون آنها را میگیرند و به افعال و اعمال آنان اقتداء کرده و از آراء و نظریات آنان سود برده و در نتیجه سعادت مند میگردند .

فرشتگان میل میکنند که با اهل علم دوستی و ارتباط برقرار کنند و با بالهای خود آنان را نوازش میکنند و تماس میگیرند، و در هنگام نماز خواندن به آنها مبارک باد میگویند .

هر خشك وترى براى علماء استغفار میکند، و ماهیان دریاها و همه جنبندگان و درندگان بیابانها و چهارپایان برای اینگونه مردمان عالم طلب رحمت و مغفرت می نمایند .

علم دل را حیات بخشیده و جهالت را از آن می زداید ، و شمها را روشنائی بخشیده و تاریکیها را از برابر دیدگان بر طرف میکند، و به ابدان آدمیان توانائی داده وضعف و ناتوانی را رفع می سازد ، علم بندگان را به جایگاه نیکان رسانیده و با خوبان و نیکو کاران همنشین میکند ، و در دو جهان به مقام بلندی میرساند

مذاکره علم و گفتگو در مباحث علمی مانند کسانی است که روزه داشته باشند و یا به عبادت پروردگار قیام نمایند .

به راهنمائی علم انسانی با خداوند آشنا میگردد و از وی اطاعت میکند و پرستش مینماید ، به وسیله علم ارتباط بین ارحام بر قرار میگردد ، و حلال از حرام شناخته میشود ، علم پیشا پیش عمل و عمل تابع علم است ، علم به مردمان خوشبخت الهام میگردد ، و مردمان بدبخت و سیه روز از افاضه آن محروم میگردند .

پس خوشا بحال آن افرادی که از علوم پروردگار محروم نگردند ، و از علم و فضیلت بهره مند شوند .

۱۸ ابو الصلت هروی از حضرت رضا (ع) از پدرانش از حضرت رسول (ص) روایت کرده که آن جناب فرمود: از دانایان باشید نه از راویان ، اگر حدیثی را از روی فقه و بصیرت و دانائی درك كنيد و معانی آنرا دریابید بهتر است از اینکه هزار حدیث را بدون درک معانی آنرا روایت نمائید .

۱۹ - يوسف بن محمد و علی بن محمد که هر دو از شیعیان بودند از امام حسن عسکری (ع) روایت میکنند که حضرت رضا (ع) فرمود: روز قیامت به عابد گفته میشود تو مرد خوبی بودی و برای خودت کوشش کردی وزاد و توشه خود را فراهم ساختی ، اينك داخل بهشت شوید ، و از نتائج اعمال خود بهره مند گردید .

لیکن فقیه آن کسی است که جامعه را از علوم خود بهره مند گرداند ، و آنان را بطرف خير و سعادت رهنمون شود، و آنها را از چنگال دشمنان برهاند و از نعمتهای پروردگار آنان را بهره مند سازد ، و خشنودی خداوند را برای آنها فراهم آورد .

روز قیامت به فقیه گفته میشود ای کسیکه از ایتام آل محمد عليهم السلام سرپرستی کردی و دوستان ضعیف آنها را راهنمایی نمودی، اینک از کسانیکه از تو علم آموختند شفاعت کن .

پس آن فقیه توقف میکند و مردم را دسته دسته با خود به بهشت می برد ، و اینان کسانی هستند که از وی و یاشا گردان او علم آموخته اند، و تا روز قیامت هر کسی از گفته های این عالم استفاده کند مشمول شفاعت وی خواهد بود ، و اينك بنگريد بین فقیه و عابد چه فرقی هست . (۱) 1-شیخ مصلح الدین سعدی علیه الرحمه در معنی این حدیث گفته :

صاحبدلی به مدرسه آمد از خانقاه                  بشکست رسم و صحبت اهل طریق را

گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود                تا اختیار کردی از آن این فریق را

گفت آن گلیم خویش برون میبردز موج         وین سعی میکند که بگیرد غریق را )

 260

 

 

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان كوتاه