از سوره یس
۹۹ - ابو سعید مکاری خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید و گفت : کارت به جایی رسیده که مدعی مقام پدرت شده ای ؟ !
امام رضا گفت : چه میگوئی خداوند نور تو را خاموش کند ، و فقر و تنگدستی را وارد منزلت نماید، مگر نمیدانی که خداوند متعال به عمران وحی فرستاد که من به تو فرزند پسری خواهم داد ، سپس دختری عنایت کرد و از آن دختر عیسی متولد شد ،
پس عیسی و مریم از یکدیگر هستند ، من و پدرم نیز از همدیگر هستیم .
ابو سعید گفت : می خواهم از شما مسئله ای بپرسم، فرمود : من گمان نمیکنم از من قبول کنی زیرا در گروه من نیستی و لیکن آنچه در نظر گرفته ای سؤال کن
گفت : چه می گوئی درباره مردی که در هنگام مرگ می گوید : همه غلامان قدیمی من در راه خدا آزاد هستند
فرمود: آری هر غلامی که شش ماه از خریداریش گذشته باشد باید طبق وصیت آزاد گردد .
خداوند متعال در قرآن مجید فرموده : «وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ القديم» ، و هر چه از آن شش ماه گذشت آن را قدیم میگویند .
راوی گوید: ابوسعید از نزد آن حضرت بیرون شد و بعد از چندی فقرو تنگدستی گریبانش را گرفت و دید گانش نیز کور گردید .