به یاد بضعه خاتم انبیا در طوس حضرت شمس الشموس  ( صص 36-23 ) شماره‌ی 2685

موضوعات

سيره امام رضا (عليه السلام) > سيره علمی و فرهنگی امام > مبارزه با انحرافات و تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان > نمونه هايی از مناظره حضرت با عالمان

خلاصه

مرحوم شیخ صدوق الله نقل میکند در مجلسی که مأمون فقها و اهل کلام از فرقه های مختلف را جمع کرده بود از آن حضرت سؤال شد: يا بن رسول الله ادعای امامت به چه ثابت میشود؟ فرمود: به نص و بیان و دلیل . پرسید : دلیل امامت چیست؟ فرمود علم و استجابت دعوت امام آن چنان که در حدیث معتبر هست، امین خدا در زمین، و حجت خدا بر بندگان او است.امانت خداوند عالم ، وحی خدا به تمام انبیا و مرسلین و علمی است که به آدم آموخته است که ملائکه مقربین از تحمل آن علم عاجز بودند و کتاب و حکمتی است که حضرت خاتم را برای تعلیم آن مبعوث فرموده است و حروف اسم اعظمی است که یک حرف آن را آصف می دانست و به آن تخت بلقیس را به کمتر از چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر کرد. حرف آن را آصف می دانست و به آن تخت بلقیس را به کمتر از چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر کرد. امین بر این امانت ، امام است و هر امینی باید سندی از آن کس که او را امین خود قرار داده است داشته باشد که شاهد این مقام باشد و سند امین خدا نص و بیان رسول خدا از ناحیه خداست.و چون امام حجت خدا بر بندگان خداست، و حجت خدا بر خلق ، انسان کامل است، و کمال انسانیت به علم است ، و به بندگی خدا که آنچه خدا از او خواسته او انجام دهد که جزایش این است که آنچه او از خدا بخواهد خدا مستجاب کند به این جهت فرمود: دلیل امامت علم است و استجابت دعا .

متن

نمونه ای از احتجاجات آن حضرت

مرحوم شیخ صدوق الله نقل میکند در مجلسی که مأمون فقها و اهل کلام از فرقه های مختلف را جمع کرده بود از آن حضرت سؤال شد: يا بن رسول الله ادعای امامت به چه ثابت میشود؟ فرمود: به نص و بیان و دلیل . پرسید : دلیل امامت چیست؟ فرمود علم و استجابت دعوت . (۱)(عيون أخبار الرضا الله ، ج ۱، ص ۲۱۶ ، باب ۴۶، حدیث ۱.) 

امام آن چنان که در حدیث معتبر هست، امین خدا در زمین، و حجت خدا بر بندگان او است.

امانت خداوند عالم ، وحی خدا به تمام انبیا و مرسلین و علمی است که به آدم آموخته است که ملائکه مقربین از تحمل آن علم عاجز بودند وَعَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) (۲)(. سوره بقره، آیه ۴۱.) و کتاب و حکمتی است که حضرت خاتم را برای تعلیم آن مبعوث فرموده است ﴿ لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴾(3)،(سوره آل عمران، آیه ۱۶۴) و حروف اسم اعظمی است که یک

23

حرف آن را آصف می دانست و به آن تخت بلقیس را به کمتر از چشم بر هم زدن نزد سلیمان حاضر کرد. 

امین بر این امانت ، امام است و هر امینی باید سندی از آن کس که او را امین خود قرار داده است داشته باشد که شاهد این مقام باشد و سند امین خدا نص و بیان رسول خدا از ناحیه خداست.

و چون امام حجت خدا بر بندگان خداست، و حجت خدا بر خلق ، انسان کامل است، و کمال انسانیت به علم است ، و به بندگی خدا که آنچه خدا از او خواسته او انجام دهد که جزایش این است که آنچه او از خدا بخواهد خدا مستجاب کند به این جهت فرمود: دلیل امامت علم است و استجابت دعا .

کسی که در مجلس مأمون که نخبگان مملکت پهناور اسلام در آن حضور داشتند - دلیل امامت را علم و استجابت دعا شمرد، هر دو دلیل را خداوند متعال به وسیله آن حضرت نشان داد و قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَلِغَةُ (1)(سوره انعام، آیه ۱۴۹) .. 

مأمون فضل بن سهل را مأمور کرد که پیشوایان مذاهب مختلف و متکلمین را نزد او آورد. چون فضل بن سهل آنها را نزد مأمون آورد گفت: شما را برای آن خواستم که با پسر عم من که از مدینه آمده است مناظره کنید ، احدی از شما تخلف نکند.

24

حسن بن محمد نوفلی گفت: نزد ابی الحسن الرضا بودم که یاسر ، خادم مأمون آمد و گفت: امیرالمؤمنین سلام می رساند و می گوید : اهل ادیان و متکلمین از جمیع ملل جمع شدند، اگر دوست داری فردا نزد ما بیا، و اگر خواهی ما نزد تو آییم. فرمود: به او سلام برسان و بگو مراد تو را دانستم، فردا خودم می آیم. 

چون خادم رفت، فرمود یا نوفلی مراد او از جمع اهل شرک و اصحاب عقاید مختلف چیست ؟

گفتم: فدایت شوم میخواهد شما را امتحان کند و نگرانی خودم را از این کار مأمون اظهار کردم و گفتم پیشوایان مذاهب و اصحاب بدعت ها برخلاف علما هستند چون این طایفه اهل انکار و مکابره اند، و زیر بار حق نمی روند و مغالطه میکنند از آنها برحذر باش . آن حضرت تبسم کرد و فرمود: ای نوفلی میخواهی بدانی کی مأمون پشیمان میشود؟ گفتم: بلی. فرمود: آنگاه که بشنود که با اهل تورات به توراتشان احتجاج کنم و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان ، و با صائبین به عبرانی و با زردشتیان به فارسی و با رومیان به رومی، و با اهل هر مقالی به لغت خودشان و حجت همه را قطع میکنم ، تا آن که به آنچه من میگویم برگردند و تسلیم شوند آن وقت مأمون پشیمان می شود، ولا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم .

نوفلی گفت: چون بر مأمون وارد شدیم ، تمام اهل مجلس بپا

25

خاستند، تا آن حضرت امر کرد بنشینید ، پس نشستند. مأمون به جاثلیق پیشوای مسیحیان گفت این پسر عم من علی بن موسی بن جعفر از فرزندان فاطمه دختر پیغمبر ما و علی بن ابی طالب است، می خواهم با او تکلم کنی. 

گفت : چگونه با کسی گفتگو کنم که استدلال او به کتابی است که من منکر آن هستم و به پیغمبری است که به او ایمان ندارم؟ 

حضرت فرمود: ای نصرانی اگر احتجاج کنم بر تو به انجیل خودت، آیا اقرار میکنی ؟ 

جائلیق گفت : مگر قدرت دارم که آنچه را انجیل به آن ناطق است رد کنم ؟

امام آیات انجیل را بر او خواند و ثابت کرد که انجیل بشارت دهنده به پیغمبر ماست ، بعد به عدد حواریین عیسی و احوال آنان پرداخت ، و به ادله بسیاری استدلال نمود که پیشوای مسیحیان به آنها اقرار کرد. بعد کتاب شعیب را بر او خواند تا آنجا که جاثلیق گفت : دیگری از تو سؤال کند ، بحق مسیح گمان نمیکنم که در علمای مسلمین مثل تو باشد.

پس آن حضرت رو کرد به رأس الجالوت و با پیشوای یهودیان به تورات و زبور و کتاب شعیا و حیقوق احتجاج و استدلال کرد تا او از جواب عاجز شد.

هربز بزرگترین پیشوای زردشتیان را دعوت کرد و بر او حجت را

26

تمام نمود تا از جواب عاجز و درمانده شد. 

فرمود: اگر در میان شما مخالف اسلام است و می خواهد سؤال کند بپرسد.

عمران صابی که یگانه و بیمانند در متکلمین بود برخاست و گفت: ای عالم مردمان! اگر دعوت به سؤال نمیکردی ، مسائل خود را طرح نمی کردم به کوفه و بصره و شام و جزیره سفر کردم و متکلمین را ملاقات کردم کسی را پیدا نکردم که برایم توحید را ثابت کند. آیا اذن می دهی سؤال کنم؟ آن حضرت فرمود: عمران صابی تو هستی ؟ گفت : عمران من هستم. فرمود بپرس. 

مردم برای استماع مناظره امام با پیشوای صائبین ازدحام کردند و گفتگو بین آن دو تا زوال طول کشید.

امام به مأمون فرمود وقت نماز است. عمران گفت: ای آقای من ! سخن را قطع نکن که از استدلال تو دل من نرم شده است. حضرت فرمود: بعد از نماز

آن حضرت برای نماز به داخل قصر رفت و مردم نماز را پشت سر محمد بن جعفر، عموی آن حضرت به جا آوردند. چون حضرت از نماز فارغ شد فرمود بپرس یا عمران و او از خداوند متعال و صفات خدا سؤال کرد و حضرت جواب داد.

فرمود: یا عمران آیا فهمیدی؟ گفت بلی ، ای آقای من شهادت

27

میدهم خدا همان است که تو او را وصف کردی ، و وحدانیت او را ثابت نمودی، و شهادت میدهم که محمد ﷺ بنده اوست که مبعوث است به هدایت خلق و دین حق . بعد به سجده افتاد. 

چون دانشمندان و اصحاب کلام دیدند عمران صابی که یگانه مجادلی است که احدی نتوانسته جواب او را بدهد، در میدان بحث و جدل به زانو درآمد و این چنین تسلیم شد و به سجده افتاد و مسلمان شد، دیگر احدی لب به سؤال باز نکرد و مجلس با انهدام بنیان ملل و مذاهب مختلف به پایان رسید(1).(. عيون أخبار الرضا ا ، ج ۲، ص ۱۳۷ ، باب ۱۲، حدیث ۱.) 

سلطنت و اقتدار مأمون از اقطار ربع سکون ، سرآمد دانشمندان و فلاسفه از مادیین و ملیین را جمع کرد که با افکار گوناگون و لغات مختلف، آن ابرهای متراکم در مقابل آفتاب عالمتاب صف آرایی کنند ، غافل از آن که اشعه خورشیدی که يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نار(2)(سوره نور، آیه ۳۵) ابرها را آب و مشرق و مغرب عالم را به علم عالم آل محمد ﷺ منور میکند و با تابش نور علی نوری که تجلای کتاب مبین از بیان آن امام مبین است، ظلماتی که بعضها فوق بعض است از میان می رود يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه(3).(سوره صف ، آیه ۹.)

28

مردی از منکرین خدا نزد آن حضرت آمد. امام به او فرمود: اگر گفتار شما که خدا و روز جزایی نیست راست باشد که راست نیست - ما از اعمالی که بجا آوردیم ضرری نکردیم و عاقبت ما و شما مانند یکدیگر است ولی اگر گفتار ما راست باشد که هست - آیا چنین نیست که ما اهل نجات هستیم و شما در هلاکت ابد؟!(1)(. التوحيد ، ص ۲۵۰.)

به این کلام مرد ملحد را به جستجو و تحقیق را داشت.

پس آن مرد گفت: خدایی که میگویی چگونه است؟ و کجاست ؟ فرمود: او آفریننده کیفیت و مکان است، کسی که خالق و آفریننده این دو هست و او بوده و این دو نبودند به آنها وصف نمی شود و به چیزی سنجیده نمیشود چون هر چه هست آفریده اوست ، و خالق به مخلوق مقایسه نمی شود، و به صفات خلق موصوف نمی شود، و به هیچ حسی درک نمی شود. گفت: چیزی که به هیچ حسی درک نمی شود پس نیست . فرمود: چون حواس تو از ادراک او عاجز شد منکر او شدی، و ما چون حواسمان از ادراک او عاجز است به خداوندی او اقرار کردیم. 

گفت به من بگو از کی خدا بوده است؟ فرمود: تو بگو کی نبوده است تا من بگویم از کدام زمان بوده است. 

گفت : دلیل بر او چیست؟ فرمود: چون من به جسم خود نظر کردم،

29

دیدم از زیاده و نقصان در عرض و طول این بدن، و دفع ناملایمات از خودم و جلب مصالح و منافع خودم عاجزم، دانستم که این بنا و ساختمان سازنده دارد و از جریان خورشید و ماه و ستارگان و پدید آمدن ابرها و وزش بادها و غیر اینها از آیات علم و حکمت و قدرت دانستم که کسی هست که به این دقت اندازه گیری کرده ، و هر چیزی را به تناسبی که باید و شاید، به وجود آورده است.

پرسید پس چرا از خلق خود محجوب است؟ فرمود: خلق از او محجوبند، و حجاب آنان گناهان آنهاست ، اما بر او در شب و روز هیچ چیز پوشیده نیست گفت: پس چرا دیده نمیشود؟ گفت: چون آنچه دیده می شود مخلوق است و او اجل از این است که دیده ای او را ببیند و وهم به او احاطه کند و عقل او را ضبط نماید.

گفت: او را برای من تحدید و تعریف کن فرمود: حدی برای او نیست. گفت: چرا؟ گفت هر محدود به آن حد و تعریفی که از آن می شود محدود است و هر چه محدود به حدی است، زیاده بر آن حد برای آن ممکن است و هر چه قابل زیاده بود قابل نقصان است، و کم و زیاد و تجزیه و توهم در ذات او راه ندارد.

پرسید: شما میگوئید او لطیف و سمیع و بصیر و علیم و حکیم است. آیا شنوایی بدون گوش و بینایی بدون چشم ، و لطیف بدون کار با دست می شود؟ فرمود لطیف به کسی گویند که در کاری که انجام

30

می دهد دقت بنماید، چگونه به خالق جلیل لطیف نگوئیم که خلق را با این لطف و دقت آفریده است ، ، و در هر حیوانی ترکیب خاصی به وجود آورده ، و هر جنسی را در صورت متباین از جنس دیگر آفریده ، که هیچ یک شبیه دیگری نیستند و خالق لطیف خبیر در ترکیب صورت هر یک و نقش و نگار آن ، لطف خاصی را به آن جنس اختصاص داده است . 

بعد نظر کردیم به درختان و ثمرات آنها ، دقت صنع و لطف مخصوص به آنها را دیدیم و به این جهت گفتیم آفریننده ما لطیف است. 

و گفتیم او سمیع و شنواست چون بر او صداهای آفریدگانش در آسمان و زمین و دریا و صحرا پوشیده نیست و لغات گوناگون آنها با یکدیگر اشتباه نمی شود به این جهت گفتیم او بدون احتیاج به گوش هر صدا و نوایی را می شنود. گفتیم او بصیر و بیناست، چون اثر ذره ای را در شب تار بر سنگ سیاه میبیند و جنبش مورچه ای را در تاریکی شب ، و بارداری و تخم گذاری آن را بدون دیده می بیند(1).(التوحيد، ص ۲۵۰)

امام در آغاز سخن فطرت او را بیدار کرد، که همان گونه که اثبات و ادعای وجود چیزی محتاج به دلیل است ، دعوای نفی و نبود هم نیازمند به دلیل است و ندانستن و ندیدن دلیل نبودن نیست. پس به حکم عقل با احتمال وجود مبدأ و معاد ، انکار باطل است و چاره ای جز

31

اعتراف به جهل و نادانی نیست کسی که بهره از عقل و خرد دارد و برای او مبدأ و معاد ثابت نیست، نمیتواند بگوید خدا و قیامتی نیست، بلکه باید بگوید نمیدانم هست یا نه ؟ 

در این صورت اگر خدا و قیامتی باشد سعادتی که پایانی برای آن نیست از دست رفته و ضرر و زیانی که محرومیت از حیات ابدی - که نتیجه عرفان و ایمان است - نصیبش شده است ولی آن کس که ایمان آورده است، در این صورت گنجی که سعادت ابدی است ، و آن زندگانی پاکیزه از آلایش درد و غم و خلود در فردوس برین را که قابل تقدیر نیست به دست آورده است.

اگر خدا و قیامتی نباشد زحمت انجام وظایفی را که متحمل شده از نماز و روزه و زکات - هر عاقلی درک میکند که به احتمال وجود چنین گنجی این اندازه رنج را باید تحمل نمود با آن که هر یک از وظایف دینی برای دنیای هر کس و روابط فردی و اجتماعی او مفید است.

امام با این بیان مختصر انکار منکرین مبدأ و معاد را باطل، و یقین آنها را به شک ، و علم آنان را به «نبود» به جهل به «وجود» مبدل کرد.

آنچه موجب شده آنان منکر پروردگار شوند، این است که او را به حسی از حواس احساس نکرده اند. امام ثابت نمود که محسوس نبودن، به جای انکار موجب اقرار است زیرا خدا خالق حس و محسوس ، و وهم و موهوم و عقل و معقول است.

32

اگر خداوند محسوس به حس و موهوم به وهم، و معقول به عقل شود، چگونه ممکن است خالق حواس و محسوسات ، و اوهام و موهومات ، و عقول و معقولات باشد؟

آنچه موجب انکار او بود وسیله ایمان او شد. پس از آن، راه ایمان به خدا را به او نشان داد که هر چند ذات قدوس او اعلی و اجل است که در عقل و ادراک بگنجد ، آیات و نشانه های علم و قدرت و حکمت او در جزء جزء جهان پیداست.

هر چند مجال شرح کلمات آن حضرت نیست، به یک جمله اشاره می شود. فرمود: کسی که دقتی و لطفی در کاری انجام دهد گویند فلانی چقدر لطیف است، پس چگونه به خالقی که هر لطفی از اوست لطیف نگویند .

اگر صورت و نقش انسانی بر صفحه ای دیده شود، که با کمال ظرافت ، هر عضوی از اعضا به تصویر کشیده شده و در کنار او درختی ، و بر شاخه های آن درخت پرنده های مختلف نشسته و در دامنه دشت حیوانات گوناگون پراکنده اند، هیچ انسان عاقلی احتمال نمی دهد که این نقش ها خود بخود و بدون فکر و شعور و اندیشه نقاش هنرمندی پدید آمده باشد و در نگاه اول به آن منظره دلپذیر به دانش و هنر نقاش که با لطافت طبع قلم به دست گرفته و فکر و ذوق و سلیقه خود را در آن منعکس کرده است آفرین میگوید.

33

آیا نقش بی روح بر پرده دلیل علم و قدرت است، و نسخه اصل یعنی انسان جاندار که مرکب از میلیاردها سلول زنده است، دلیل علم و حکمت نیست؟! با آن که هر قسمتی به گونه ای ساخته و پرداخته شده که چندین هزار سال دانشمندان زبردست در کیفیت ترکیب آن سلولها و تشکیل جهازهای مختلف از استخوانها و عضلات و اعضا و قوا، و در تشریح و وظایف الاعضای این بدن به تحقیق پرداخته اند، و با وجود انشعاب علم طب به رشته های تخصصی هنوز از احاطه به درک اسرار هر عضوی از اعضای آن عاجزند. 

پوستی که بر این اعضا پوشیده شده از نسج های مختلف بافته شده است ، و غده های عرق و چربی در آن قرار گرفته ، و میلیون ها پیاز مو در پوست کاشته شده است. از هر پیاز تار مویی رنگ آمیزی شده روییده است که برای تشریح و درک صحت و مرض و درد و درمان پوست بدن باید سال ها وقت صرف کنند تا چه رسد به مغز انسان و اعصاب حس و حرکت و ارتباط اعضا و تمامی سلولها با مغز و نقش قسمت های مختلف آن در حس و تخیل و توهم و تعقل و حفظ مدركات ومعلومات و استحضار آنها.

آیا صورت بی جانی که به تقلید از صورت انسان جاندار نقاشی شده نشان علم و قدرت نقاش است ولی انسان جانداری که با قدرت تفکر از اتم تا کهکشان را میدان جولان اندیشه خود قرار داده و در تاریکی

34

شکم و رحم مادر نقش بندی شده ساخته ماده و طبیعت بی شعور و ادراک است؟!

آیا انواع درختان و گیاهان با میوه های گوناگون و خواص مختلف و اسرار در ریشه ها و شاخه ها و برگها که گیاه شناسان را به خود مشغول کرده است ، گواه علم و حکمت نیست؟!

اگر کسی در بیابان بنایی ببیند که در آن خشت و گل و در و پنجره ساده به کار رفته است، بی درنگ میگوید کدام بنا در این صحرا این بنا را ساخته است؟

آیا بنای زمین و آسمان و خوشید و ماه و ستارگان و اختلاف شب و روز، بهار و تابستان و خزان و زمستان و این کرات معلق در مدارهای مختلف بر اساس دقیق ترین محاسبات به تناسب حجم و حرارت آنها که به یکدیگر برخورد نکنند از علم و قدرت خداوند علی عظیم و قدیر عزیز حکایت نمیکند؟!

آیات علم و حکمت در انفس و آفاق اهل نظر را به لطف کلام امام دلالت میکند که فرمود: فكل له لطف من الخالق اللطيف الخبير.

شرح كلمات امام در این یک حدیث در این صفحات نمی گنجد تا چه رسد به آنچه در مجالس گوناگون از آن حضرت روایت شده است . در یک مجلس با این حدیث مختصر زندیق ملحد را با استدلال

35

قاطع ، از علم به نبود خدا به جهل به بود و نبود منقلب کرد ، و با ارشاد به آیات علم و قدرت در نظام خلقت از جهل و شک او را به علم و یقین به وجود خدا رساند و ملحد از جا بر نخاست تا از انکار به اقرار رسید سرتسلیم فرود آورد و مسلمان شد و رفت .

مخاطب

جوان ، میانسال

قالب

کارگاه آموزشی ، کتاب داستان بلند و رمان