۱۸۴
رأمُوا إِقَامَةَ الإمام بِعُقُول حَائِرَةٍ بِائِرَةٍ ناقِصَةٍ وَ آراء مُضِلَّةٍ فَلَمْ يَرْدادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً». خواستند با خرد گم کشته و عقل ناقص خود و با آرای گمراه کننده خویش امام نصب کنند که جز دوری از حق و حقیقت چیزی عاید آنها نشده است. این جمله حضرت امام رضا حکایت از درد و غم بیش از هزار و چهار صد ساله جامعه بشری ماست که در دوری از حق و امامت که عقل ممثل است می سوزد. جامعه بشری در این دوران غمبار دائماً با یک زندگی توام با سوختن و ساختن و سازش کردن و سوزاندن دست و پنجه نرم کرده است غربت چون با عقل کل و امام معصوم فاصله گرفته است. اینها با عقل ناقص و خرد گم گشته و عقاید و آرای گمراه کننده خود سقیفه را به وجود آوردند، ایجاد سقیفه یعنی بستن در خانه اهل بیت عصمت و طهارت، ایجاد سقیفه یعنی انحراف جامعه اسلامی از مسیر تکامل و تعالی ایجاد سقیفه یعنی شروع نابسامانی های فکری اخلاقی امت اسلام ایجاد سقیفه یعنی غربت ارزشها اینها با این کار در خانه اهل بیت وحی را به روی جامعه بشری بستند، یعنی در علم و حکمت را به روی امت بستند.
در حالی که وجود مقدس رسول خدا فرمود: «أنا مدينة الحكمة وهي الجنة وأنت يا على بابها فكيف يهتدى المهتدى الى الجنة ولا يهتدى اليها إلا من بابها (امالی صدوق، ص ۴۷۲، ح ۶۳۲)؛ من شهر حکمتم و حکمت بهشت است و تو با علی در این حکمت و بهشتی، مراد (پیامبر) شخص علی بن ابی طالب نیست منظور شخصیت حقوقی آن حضرت است، یعنی ولایت و امامت که تمام امامان معصوم در آن سهیم اند.
۱۸۵
این حدیث شریف خیلی عمیق است فرمود من شهر حکمتم و حکمت همان بهشت است بهشت همان سعادت انسان است و سعادت انسان به فعلیت رسیدن اوست و انسان با علم و عمل به فعلیت میرسد پس انسانی در بهشت است که سعادتمند باشد و کسی سعادتمند است که به فعلیت انسانی است. رسیده باشد و آنچه انسان را به فاعلیت میرساند معارف و اعتقاد و علم و عمل است. پیامبر اکرم فرمودند: من شهر حکمتم یعنی من خیمه شهری هستم که برای به فعلیت رساندن انسان مبعوث شده ام. در مدینه و مکتب من که بهشت سعادت انسان است انسانها به فعلیت میرسند و به فعلیت رسیدن نفوس از راه علم نافع و عمل صالح است من پرورش دهنده انسانم من آمده ام تا انسان را به معراج ببرم تا انسان را به تکامل و تعالی برسانم رسالت من و هدف از تشکیل حکومت اسلامی تکامل انسانیت است و تکامل و تعالی انسان در پرتو احیای انسانیت تحقق می یابد.
قرآن کریم فرمود: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ(۱ سوره انفال (۸)، آیه ۲۴)؛ هرگاه خدا و رسول شما را دعوت کردند اجابت کنید، زیرا می خواهند شما را احیا کنند حیات انسان یعنی به فعلیت رساندن او یعنی بهشت تکامل و سعادت او بر این اساس فرمود: «أنا مدينة الحكمه وهي الجنة».
اما ورود به این وادی تکامل و بهشت سعادت فقط و فقط از راه ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت است برای نیل به بهشت سعادت بیراهه نروید منحرف نشوید جای دیگر جز گمراهی و سقوط خبری نیست، من شهر حکمتم و حکمت همان بهشت سعادت است و در ورودی آن ولایت علی بن ابی طالب و اولاد معصومین اوست. لذا وجود مبارک امام هشتم نیز فرمودند: «اَ تَظُنُّونَ ذَلِكَ يُوجِدُ في غَيْرِ الرَّسُولِ مُحمدٍ ؛ آیا این ها گمان کردند که غیر از اهل بیت و حی راهی برای نیل به بهشت وجود دارد؟
البته باید دانست که ولایت صرفاً محبت نیست زیرا محبت بدون معرفت
۱۸۶
اثر ندارد قلمرو محبت به اندازه شعاع معرفت است. اگر بهشت همان سعادت انسان است و اگر سعادت انسان به فعلیت رسیدن اوست، و اگر انسان با علم و عمل به فعلیت میرسد آن علمی است که از اهل بیت و حی افاضه شده باشد و آن عملی است که به دستور اهل بیت و حی صادر شده باشد. بر همین اساس میگویم تنها دستور العمل سعادت آفرین انسان، فقه امام جعفر بن محمد الصادق است، فَذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ ).(۱ سوره یونس (۱۰)، آیه ۳۲)
وَلَقَدْ رَأَمُوا صَعْباً وَقَالُوا أَفْكَاً وَضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً وَوَقَعُوا فِي الحَيْرَةِ أَذْ تَرَكُوا الإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ
عده ای با انحراف مسیر امامت از راه حق بد معضلی در جامعه ایجاد کردند مشکل بزرگی به وجود آوردند و برای قرنهای نامعلوم جامعه را به تب و تاب انداختند، با طرح مسأله دموکراسی در باب امامت به خدا دروغ بستند، مسأله امامت را به دموکراسی تبدیل کردند و اختیار آن را به دست مردم سپردند، و در نتیجه خلافت و جانشینی پیامبر را به سلطنت و پادشاهی مبدل نمودند.
با وجود این که شرایط امامت و منزلت امام را میدانستند، در عین حال به خاطر اهداف پلید سیاسی امام واقعی را رها کردند خود و جامعه اسلامی را به سوی ضلالت و گمراهی سختی سوق دارند زیرا جامعه بدون امامت امام معصوم در غرقاب ضلالت و گمراهی گرفتار خواهد شد.
وقتی مسیر واقعی امامت را منحرف کردند و جامعه انسانی را از برکات و افاضات نور و معرفت امام معصوم محروم ساختند حیرت و سرگردانی دامنگیر جامعه اسلامی گردید آنگاه که بر اثر طرز تفکر سقیفه نشین ها، امام معصوم و حجت خدا و معدن علم و حکمت و سرچشمه لایزال نور الهی منزوی و خانه نشین گردید و مانع حضور اجتماعی او شدند، جهالت و ضلالت سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت امت اسلامی هم از نظر علمی در
۱۸۷
آتش جهالت می سوزد، زیرا در خانه معدن علم و حکمت الهی را به روی مردم بستند و هم از نظر عملی در آتش ضلالت و گمراهی می سوزد، زیرا حاکمیت هوا و هوس جای نور الهی را گرفته است.
امامت که محور و قطب امت است امامت که کانون هدایت و پرورش انسانهاست، وقتی از مسیر الهی منحرف شود، یقیناً مردم در تاریکی های جهالت و ضلالت می سوزند و حقیقتاً زندگی بدون حاکمیت امام معصوم و سفیر الهی ارزش زیست ندارد.
وجود مبارک امام هشتم در ادامه سخنان گهربار خویش با استشهاد از آیات قرآن کریم اوضاع نابسامان جامعه را این چنین تحلیل می فرمایند: این اقدام یعنی جدا کردن امام معصوم از امت اسلام با کمک شیطان صورت گرفت پیدایش سقیفه و سپردن زمام امامت به دست مردم و نهادینه کردن نصب و اختیار امام از طرف مردم و هتک حرمت اهل بیت وحی این کار با مشارکت شیطان انجام شد.
شیطان این کار را برایشان زیبا جلوه داد تا آنها با رها کردن قطب عالم امکان سبیل حق را مسدود کنند مسیر واقعی به سوی بهشت سعادت را ببندند و با خانه نشین کردن ولی الله اعظم و وصی خاتم، میلیاردها انسان را برای قرنهای متمادی در تاریکستان جهل و گمراهی گرفتار کنند.
و اگر بعد از بیست و پنج سال وجود مبارک حضرت وصى امير المؤمنين علی بن ابی طالب زمام حکومت را به دست گرفت و تمام سعی آن حضرت بر ترمیم اساس حکومت اسلامی بود تا این حرکت انحرافی را به سمت و سوی صراط مستقیم هدایت کند و از این رو در حکم و فرمان خویش به مالک اشتر فرمودند: «فَإِنَّ هذا الدِّين قَدْ كَانَ أَسِيراً في أَيْدِى الأَشرارِ، يُعْمَلُ فِيهِ بِالهَوى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنيا»(نهج البلاغه، نامه ۵۳)، شاهد این مدعا سخنان گهربار امام هشتم است: «رَغِبُوا عَنِ اختیارِ اللَّهِ وَاحْتِيَارِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ وَأَهْلِ بَيْتِهِ إِلَى احْتِيَارِهِم».
۱۸۸
اینها از سنت الهی رو برگرداندند و امری که مربوط به خدا و پیغمبر و اهل بیت او بود، خود به عهده گرفتند یعنی حکومت اسلامی که در واقع حکومت خدا بر مردم است و ماهیت آن ولایی است، اینها به یک نوع حکومت دموکراسی و انتخاب مردم تبدیل کردند.
در پایان این بخش به چند نکته اشاره می شود:
نکته اول امامت نزد شیعه مسأله کلامی است زیرا آفرینش تکوین امام و نصب تشریعی او از اوصاف و افعال الهی است و اعتقاد آن در ردیف اعتقاد به توحید و رسالت قرار دارد و به این جهت است که در عقاید شیعه امامت جزء اصول دین قرار گرفت.
ولی دیگران مسأله امامت را از اوج اصلی و کلامی بودن به حضیض فرعی و فقهی شدن کشاندند و آن را از فعل خدایی به فعل خلقی سقوط دادند و انتصاب الهی را به انتخاب مردمی مبدل ساختند و بر اثر این انحراف امام معصوم راستین از صحنه خارج شد و خلیفه را در سقیفه ساختند امام از عرش خليفة اللهی به فرش خليفة الناسي تنزل پیدا کرد سپس هر زمامداری را امام دانستند و اطاعتش را فرض عین و عین فرض پنداشتند و صنیع خود را همتای امام دانستند امامتی که جز به تنصیص الهی حاصل نمی شود، به صرف بیعت چند نفر یا مشورت گروه خاص و یا استیلا کافی دانستند و هدف زعامت را مجرد نظم صوری جامعه پنداشتند در حالی که امامت معصوم تنها قطب سنگ آسیای جهان امکان است، وَإِنَّهُ لِيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلَّى مِنهَا مَحَلُّ القُطْبِ مِنَ الرَّحا». (نهج البلاغه، خطبة۳)
نکته دوم امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء)، این اصل را بیان نمود که امامت در غیر اهل بیت وحی یافت نمی شود. تشریح و تبیین این اصل اصیل آن است که اهل بیت و حیجامع كلام تکوین و تدوین و واجد کتاب حقیقت و شریعت و شامل نشته حقیقی و اعتباری اند، چنین جامعیتی در هیچ جای جهان امکان یافت نمی شود.
۱۸۹
این ذوات قدسی هر کمال ممکن را بدون نقص واجد و هر چه را که دارا میباشند مصون از عیب است و هر چه در مرحله حدوث واجد بودند در مرحله بقا نیز دارا خواهند بود بر این اساس اهل بیت طاهرین ، مبین همه احکام و حکم الهی بوده و مفسر راستین آیات خداوندند و بی نیاز از تعلیم بشری میباشند زیرا همه آنان در محضر ربوبی از فوز تعلیم اسمای حسنا متنعم شده اند.
و از ویژگیهای منحصر به فرد این ذوات نوری عصمت آنان از مطلق خطای سهو، نسیان و نزاهت آنان از عصیان میباشد و از همین رهگذر معصوم بودن آن ذوات قدسی از جهت علم و عمل تثبیت میگردد. آن چه گذشت نمی از یم و حبابی از عباب خصایص اهل بیت عصمت و طهارت عصمت از مطلق خطا از ویژگی های منحصر به فرد اهل بیت وحی بود که در هیچ جای عالم نظیر آن یافت نمی شود.
نکته سوم: وجود مبارک امیر بیان علی بن ابی طالب انحراف مسیر امامت و خلافت را این چنین تمثیل و تبیین میفرمایند: «وَنَقَلُوا البناءَ عَنْ رَبِّ أَسْأَسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ(همان خطبه ۱۵۰)، یعنی خلافت و امامت را از آن بنیان مرصوص جدا کردند و در غیر جایگاهش بنا نمودند. «رض» یعنی شرب اگر بنایی از سرب ساخته شود بنای مرصوص و کاخ سربی است. امیر المؤمنین علی اساس مرصوص بنیان خلافت و امامت بود ولی سقیفه نشینان این کاخ مرصوص را از این پایه ویران کردند و در جای دیگر خانه ساختند، جایی که در معرض خطر سقوط بود و برای ساختمان شایسته نبود. وقتی امام معصوم ولی مسلمین باشد کاخ ولایت و خلافت و حکومت اسلامی کاخ سربی است و اگر نباشد، بنایی از سنگ و گل است.
نکته چهارم در مکتب تشیع امام نه تنها زعامت ملکی و سیاست جامعه انسانی را در تمام ابعاد زندگی بر عهده دارد بلکه رهبری ملکوتی و هدایت باطني نفوس و اخلاق و اعمال بشر نیز به عهده اوست. لذا شرط چنین امامتی
۱۹۰
آن است که امام باید آن انسان کاملی باشد که جان او عصاره نظام آفرینش است و آنچه در جهان امکان به طور کثرت منشور است در حقیقت او به طور وحدت ملفوف است و هماهنگی این لف و نشر پیام خاص خود را دارد و آن این که وجودهای طبیعی، مثالی عقلی و الاهی اشیای عینی همتای مراحل چهارگانه وجود این انسان کامل خواهد بود به طوری که اگر نظام تکوین به صورت انسان کامل متمثل گردد همان امام خواهد بود و اگر حقیقت انسان کامل به صورت جهان عینی متبلور شود همین جهان کنونی خواهد شد.
این شرط اساسی در غیر از اهل بیت عصمت و طهارت یافت نمی شود و اگر فاقد این شرط غاصب این منصب الهی گردد، ارمغانی جز ظلمت جهالت و تاریکی ضلالت برای جامعه بشری نخواهد داشت.
نکته پنجم فلسفه اصلی امامت و هدف از تبیین امام از طرف خدای سبحان همان تداوم هدف اصیل بعثت پیامبر خاتم است، یعنی تعلیم کتاب و حکمت از یک سو تزکیه نفوس و تهذیب ارواح از سوی دیگر و قیام مردم به قسط و عدل از سوی سوم و بالاخره خروج جامعه انسانی از تاریکی جهل علمی و تیرگی جهالت عملی و ورود آن به فضای روشن دانش و صحنه منور بینش خواهد بود.
بر این اساس اولاً تعیین امام به عنوان جانشین پیامبر، یقیناً از طرف خدای سبحان خواهد بود نه با رأی و انتخاب مردم زیرا اصل نبوت و بعثت انبیای عظام، از طرف خداست نه مردم.
ثانیاً: جانشین پیامبر باید تمام اوصاف و خصوصیات خود پیامبر را داشته باشد و در تمام شئون زندگی علمی و عملی همتای او باشد، مگر در اصل نبوت. و عالی ترین شان پیامبر اعظم ﷺ و بلندترین قله وجودی رسول خاتم ﷺ عصمت کبرای اوست و جانشین او یعنی امام یقیناً باید در عصمت کبری همتای او باشد و مردم چون در شناخت و معرفت این منصب عاجزند، هرگز با عقل و رأی ناقص خویش حق انتخاب و توان تعیین امام معصوم را ندارند.
بخش پنجم
چرا منصب امامت انتخابی نیست؟
«فَكَيْفَ لَهُم بِاخْتِيَارِ الإمامِ؟ وَالإِمامُ عَالِمٌ لا يَجْهَلُ وَراعِ لَا يَنْكُلُ مَعْدِنُ القُدْسِ وَالطَّهَارَةِ وَالنُّسُكِ وَالزَّهَادَةِ وَالعِلمِ وَالعِبادَةِ، مَخْصُوصُ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ ﷺ وَنَسْلِ المُطَهَّرَةِ البَتُولِ، لَا مَغْمَزَ فِيهِ فِي نَسَبٍ وَلَا يُدانِيهِ ذُو حَسَبٍ فِي البَيْتِ مِنْ قُرَيشِ وَالذَّرْوَةِ مِنْ هَاشِمٍ وَالعِتْرَةِ مِنَ الرَّسُولِ ﷺ وَالرِّضا مِن اللَّه عَزَّوَجَلَّ. شَرَفُ الأشرافِ وَالفَرْعُ مِنْ عَبْدِ مَنافٍ، نامى العِلْم كامِلُ الحِلْمِ مُضْطَلِع بالامامة عالِمٌ بِالسَّيَاسَةِ، مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ، قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. ناصح لِعِبَادِ اللهِ، حافظ لدين الله.
إِنَّ الأنبياءَ وَالْأَئِمَّةَ يُوَفِّهُمُ اللهُ وَيُؤْتِيهِم مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَحِكَمِهِ مَا لَا يُؤْتِيهِ غَيْرَهُمْ، فَيَكُونُ عِلْمُهُم فَوْقَ عِلْمٍ أَهْلِ الزَّمانِ في قوله تعالى: ﴿أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدِى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ (1 سوره یونس (۱۰)، آیه ۳۵) وَ قَوْلِهِ تَبَارَكَ وتعالى: ﴿وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً (سوره بقره (۲)، آیه ۲۶۹) وَقَوْلِهِ فِي طَالُوتَ: (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةٌ فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (سوره بقره (۲)، آیه ۲۴۷) وَقَالَ لِنَبِيِّهِ : أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كَانَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْكَ عَظِيماً(سوره نساء (۴)، آیه ۱۱۳.) وَقَالَ فِي الْأَئِمَّةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ وَعِتْرَتِهِ وَذُرِّتيه صلوات الله عليهم: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكاً عَظِيماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيراً. (همان آیات ۵۴ و ۵۵)
۱۹۴
پس چگونه میخواهند امام را برگزینند و حال آن که امام عالمی است که جهل در او راه ندارد و فرمانروایی است که سختی نمی دهد، معدن قداست و پاکیزگی و عبادت و علم و بندگی است و پیامبر اکرم ﷺ فقط او را به امامت فراخوانده است. وی از نسل حضرت صدیقه طاهره است، و هیچ عیبی در نسب او نیست هیچ شریفی همطراز او نیست نسب او از قریش است و در بین قریش از بنی هاشم است که از بقیه قریشیها شرافت بیشتری دارند و در آن میان از عترت و آل حضرت رسول اکرم ﷺ است. امام مرضی خداست شریف ترین اشراف است او از نسل عبد مناف است، علم او دائماً رو به افزونی است حلم و بردباری او کامل و تمام عیار است، بر امر امامت توانا و قدرتمند است، به نحوه اداره امور اُمت عالم و آگاه است، اطاعتش واجب است به فرمان خداوند به امر امامت قیام نموده خیر خواه بندگان خدا و حافظ دین است.
خداوند سبحان انبیا و ائمه را توفیق میدهد و از علم و حکمت مخزون خود علومی به آنان میبخشد که به دیگران نداده و لذا علم آنان از تمامی علوم اهل زمان برتر و بالاتر است خداوند متعال می فرماید: آیا آن که خود هدایت کننده مردم به سوی حق است شایسته تر است که از او تبعیت کنند یا آن که تا راهنمایی اش نکنند هدایت نمی یابد چه میشود شما را؟ چگونه حکم می کنید؟ و نیز میفرماید هر آن کس را که حکمت دهند، خیر کثیری به دست آورده است و در مورد طالوت فرموده است خداوند او را برای شما برگزید و به علاوه، به او افزونی در علم و قدرت جسمانی اعطا فرمود و خداوند پادشاهی خود را به هر کس بخواهد عطا میکند و او غنی توانمند و داناست و نیز به پیامبرش فرمود فضل خدا بر تو عظیم است و نیز درباره ائمه اهل بیت وحی فرمود: آیا مردم به خاطر فضلی که خداوند به آنان داده حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان پادشاهی بزرگ عطا نمودیم، سپس بعضی از آنان ایمان آوردند و گروهی از آن اعراض کردند و
۱۹۵
آتش جهنم برای آنان کافی است.
این بخش از کلمات در ربار حضرت امام علی بن موسى الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء در واقع در جواب این سؤال تبیین می شود که چرا منصب امامت انتخابی نیست؟ مطالب مهمی در این بخش مطرح است که در ذیل به توضیح مختصر هر یک از آنها می پردازیم:
مطلب اول: «والإمام عالِمٌ لا يَجْهَلُ»، امام عالمی است که جهل در او راه ندارد. قيد «لا يَجْهَل هم برای تأکید عالم بودن است و هم قید احترازی است. زیرا دیگر عالمان بشری فی الجمله عالمند اگر در برخی از مسائل علم دارند، در بسیاری از مسائل دیگر جاهل و نادانند. در بین علمای بشری کسی نیست که در تمام مسائل علمی عالم باشد احدی این ادعا را نکرده که از تمام مسائل علمی آگاه است.
این ادعا فقط مخصوص انسان کامل و امام معصوم و سفیر الهی است که معدن علم و سرچشمه لایزال علوم الهی است و چون عالمی است که به هیچ وجه جهل در حریم قدسی او راه ندارد لذا به طور مطلق ادعا می کند: «آیها النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ نَفْقِدُونِي».(نهج البلاغه، خطبة ۱۸۹)
آری، انسان کامل معصوم همانند امیر المؤمنین علی بن ابی طالب چون مظهر اسم اعظم خداست، مرآتِ يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ (سورة الرحمن (۵۵)، آیه ۲۹) خواهد بود و خلیفه کامل چنان مستخلف عنه باید منادی صلایی باشد که در آن همگان به سؤال دعوت شوند.
و معلوم است که این ادعای خلافت و امامت انسان کامل معصوم است؛ از این رو دیگر امامان معصوم نیز در آن سهیم اند و سیره علمی آن ذوات قدسی این ادعا را به اثبات رسانده است.
دعوت انسان کامل معصوم در جریان سؤال به صورت گسترش مائده کیهانی است که در آن هم مأدبه آسمانی نهاده شده است و هم غذای زمینی
۱۹۶
آماده است، از این رو صاحب چنین سفره عامی فرموده است: «سَلُونی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأْنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنّى بِطُرُقِ الأرضِ(نهج البلاغه، خطبة ۱۸۹). پس هم فرشتگان، معارف را از او فرامی گیرند و هم انسانها.(در رساله علم امام این بحث به طور مبسوط تبیین شده است.)
پس در حریم مقدس امام معصوم و حجت خدا جهل و نادانی راه ندارد، زیرا جهل و نادانی در هر مرتبه ای که باشد ناقص است و با مقام عصمت آن ذوات قدسی منافات دارد چه این که جهل و نادانی در هر مسأله ای باعث حیرت و سرگردانی است و این با فلسفه امامت و مقام خليفة اللهی هماهنگ نیست.
مطلب دوم: «وَراع لا يَنْكُلُ»، امام راعی و نگهدار امت است، راعی و نگهداری که ترس و هراس در حریم او راه ندارد.
«لا ينكل»، «النكول اى الجبن والضعف والامتناع ، اگر گفته شود: «نكل عن العدو ينکل یعنی از دشمن ترسید، ضعیف بود امتناع ورزید از اقدام علیه دشمن امام راعی و نگهبان و حافظ و پاسدار دین اسلام و نوامیس الهی و امت است حافظی که نه ترس در حریم ملکوتی او راه دارد و نه ضعف در وجود مقدس او پدید می آید و نه در اجرای احکام الهی و دفاع از کیان اسلامی در مقابل دشمن امتناع می ورزد.
اما این که ترس در حریم قدسی امام معصوم راه ندارد، جناب ابن مسکویه در کتاب شريف تهذیب الاخلاق و تطهير الاعراق کلامی بلند در این موضوع افاده فرموده است وجود مبارک امیر المؤمنین علی بن ابی طالب حقیقت شجاعت است نه شجاع آنگاه کلامی از آن حضرت نقل میکند وَمَنْ سَمِعَ كلام الامام صلوات الله عليه الذى صدروه عن حقيقة الشجاعة اذ قال لاصحابه (تهذيب الاخلاق، ص ۱۰۵): وَالَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِينَةٍ عَلَى الفِراشِ في غَيْرِ طَاعَةِ الله». ( نهج البلاغه، خطبه ۱۲۳)
۱۹۷
سوگند به آن کس که جان فرزند ابوطالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسان تر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت پروردگار اگر کسی حقیقت شجاعت بود دیگر در حریم او ترس معنا ندارد و حقیقت شجاعت جایی برای نفوذ ترس باقی نمی گذارد.
این که در کلام این بزرگ حکیم امامی یعنی جناب ابن مسکویه آمده است: عن حقيقة الشجاعة، بايد دو نكته به آن ضمیمه گردد:
۱. این بیان اختصاص به شجاعت ندارد بلکه دیگر کمالات وجودی و اوصاف و فضائل نیز این چنین است یعنی حضرت وصی حقیقت علم است نه عالم حقیقت عدالت است نه عادل حقیقت زهد است نه زاهد و..... زیرا مظهريت اتم آن ذات قدسی تمام اسما و صفات الهی را چنین اقتضا می کند.
۲. این ویژگی اختصاص به شخص علی بن ابی طالب ندارد، بلکه مربوط به مقام خلافت و امامت و ولایت آن حضرت است، بر این اساس دیگر ذوات قدسی ائمه هدی نیز در آن سهیم می باشند.
اما علت این که ضعف و ناتوانی به جود امام معصوم عارض نمی گردد چون امام مؤید به قوت ملکوتی است. اصولاً ضعف و ناتوانی از دو جهت ممکن است عارض انسان بشود گاهی ضعف و ناتوانی ایمانی است که بر اثر نداشتن ایمان انسان میلرزد و گاهی از نظر قوت بدنی ضعف بر بدن مسئولی می گردد و توان ایستادگی ندارد. هر دو قسم درباره امام معصوم منتفی است. جهت اول یعنی ضعف ایمان در حریم قدس او راه ندارد، زیرا این ذوات نوری حقیقت و تمثل ایمانند و فرض ضعف ایمان در آنها مطرح نیست و قوت ایمان این انسانهای کامل مکمل غیر قابل تعقل برای ماست.
جهت دوم نیز منتفی است زیرا در انسانهای عادی و طبیعی، ضعف بدن یا بر اثر سوء تغذیه است که اگر غذا کافی نباشد بدن ضعیف می شود و توانایی خود را از دست میدهد و یا بر اثر عدم ارتباط کامل روح با بدن است، زیرا وقتی روح توان اداره بدن را نداشته باشد مزاج بدن تعادل خود از دست
۱۹۸
می دهد و بر اثر عدم تعادل مزاج ضعف و ناتوانی بر او مستولی میگردد. این که انسانهای طبیعی با پیر شدن ضعیف میشوند به همین علت است که روح انسان و نفس ناطقه ارتباط خود را با بدن کم میکند به جهت این که نفس آن قوت را ندارد که به طور همه جانبه ارتباط با همه داشته باشد، اگر به عالم دیگر ارتباطش قوی شد بدن و این عالم عنصری را رها میکند. در حقیقت ضعف پیری در انسانهای طبیعی بر اثر بی توجهی و کم توجهی نفس به بدن است. ولی این مطلب درباره انسان کامل که مؤید به قوت الهی و مظهر اتم اسمای حسنای الهی است - اصلاً مطرح نیست زیرا نه قوت بدنی او صرفاً طبیعی است که به محض کمبود غذا ضعف بر او عارض شود و نه جان عرشی او مقید و محدود است که به محض ارتباط با عالم بالا توجه او به بدن کم شود.
مرحوم شیخ صدوق در مجلس هفتاد و هفت کتاب «امالی» و عالم جلیل القدر، عماد الدین طبری که از اعلام قرن ششم هجری است - در کتاب گران قدرش بشارة المصطفى الشيعة المرتضى ( به اسنادش روایت کرده است که امير المؤمنين على بن ابی طالب فرمودند: «قال: وكتب امیر المومنين فيما كتب الى سهل بن حنيف: والله ما قَلَعْتُ باب خيبر وقذفت بها أربعين ذراعاً لم يحس به اعضائي بقوة جسدية ولا حركة غذائية ولكني أيدت بقوة ملكوتية ونفس بنور ربها مضية، فأنا من احمد كالضوء من الضوء والله لو تظاهرت العرب على قتالى لما وليت ولو امكنتني الفرصة من الفرار، ومن لم يبال متى حتفه عليه ساقط فجنانه في الملمات رابط».(بشارة المصطفى الشيعة المرتضى ، ص ۲۹۴.)
وجود مبارک حضرت وصی در نامه ای که برای سهل بن حنیف مرقوم فرمودند این مطلب را با سوگند ذکر میفرمایند به خدا قسم من در قلعه خیبر را از جا کندم و به چهل ذراع پرت کردم و به عقب انداختم در حالی که حتی دست و اعضای بدنم آن را لمس نکرد. این کار با توانایی بدنی و نیروی غذای نبوده است بلکه من مؤید به قوه ملکوتیم و جان من با تأیید الهی و
۱۹۹
مظهریت اسم اعظم این قدرت را پیدا کرده است. با این وجود من پرتوی از حقیقت خاتم الانبیاء هستم و به خدا سوگند اگر همه اعراب دست به دست هم دهند برای کشتن من و با من نبرد کنند از آنها نمی گریزم و اگر فرصت به دست آورم همه آنهایی را که با من نبرد کرده اند نابود میکنم.
اما این که در مقابل دشمن امتناع نمی ورزند و از هیچ اقدامی کوتاهی نمی کنند، از سیره زندگی ائمه معصومین به خوبی استفاده می شود. درباره وجود مقدس رسول خدا توصیف امیر بیان حضرت و صی این است:
كُنَّا إِذا احْمَرَّ البَأْسُ اتَّقِينَا بِرَسُولِ اللهِ ﷺ فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى العَدُو مِنْهُ(نهج البلاغه، غریب كلامه ۹)، هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور میشد ما به رسول خدا پناه می بردیم و در آن لحظات هیچ یک از ما به دشمن از او نزدیک تر نبود.
درباره حضرت امیرالمؤمنین این مطلب بسیار واضح و روشن است زیرا شجاعت و نبرد بی امان آن حضرت در مقابل دشمنان اسلام مورد اعتراف دوست و دشمن است از جنگ خندق تا جنگ نهروان تاریخ اسلام مالامال از رشادت ها و نبرد حیدر کرار می باشد.
آری همان فرشتگانی که در ابتدای خلقت انسان از باب اعتراض به پیشگاه الهی عرض کردند: قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ (سوره بقره (۲)، آیه ۳۰)، که با خلقت انسان در زمین خونریزی پدید می آید همین فرشتگان در جنگ احد، هنگامی که از شمشیر امیر المؤمنین خون می چکید این چنین نعمه افتخار آمیز سرودند که «لا فتى الا على لا سيف الا ذو الفقار». این قضیه را جناب عماد الدین طبری در کتاب بشارة المصطفى الشيعة المرتضى ) نقل میکند او درباره جنگ احد روایت مبسوطی نقل کرده که بخشی از آن این است:
.... ثم رأى النبي ﷺ جماعة أخرى فقال: يا علي اء حمل عليهم، فحمل عليهم ففرق جماعتهم وقتل عمرة بن عبد الله فقال جبرئيل: يا محمد هذه المواساة، فقال النبي ﷺ انه
۲۰۰
منى وانا منه، فقال جبرئيل وانا منكما، ثم صاح من السماء: «لا سيف الا ذو الفقار ولا فتى الا علي».(بشارة المصطفى له الشيعة المرتضى الله ، ص ۲۸۸)
حقیقتاً اگر در جنگ احد، عدم امتناع علی بن ابی طالب در مقابل دشمن نبود از اسلام چیزی باقی نمی ماند.
درباره جنبه عدم تسلیم و ظلم ناپذیری معصومین در برابر دشمن در مورد زندگی با عظمت ملکه عصمت و عفاف انسیه حورا، سیده شهیدان عالم، حضرت فاطمه زهرا (علیها آلاف التحية والثناء)، روایت بسیار مهمی در کتاب شریف اصول کافی نقل شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الحُسَينِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الجُعْفَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ﷺ قَالَا: إِنَّ فَاطِمَةَ لَمَّا أَنْ كَانَ مِنْ أَمْرِهِم مَا كَانَ أَخَذَتْ بِتَلابِيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَيْهَا ثُمَّ قَالَتْ: أَمَا وَاللَّهِ يَا ابْنَ الخَطَّابِ لَوْ لَا أَنِّي أَكْرَهُ أَنْ يُصِيبَ البَلاءُ مَنْ لا ذَنْبَ لَهُ لَعَلِمْتَ أَنِّي سَأُقْسِمُ عَلَى اللَّهِ ثُمَّ أَجِدُهُ سريع الإجابة.»(. اصول کافی، ج ۱، ص ۴۹۰، ح ۵)
امام باقر و امام صادق می فرمایند وقتی آن ظلم و ستم به حضرت فاطمه زهرا به وجود آمد. یعنی جریان غصب امامت و مصیبت های غمبار اهل بیت عصمت و طهارت ، حضرت زهرا به عنوان مدافع حریم امامت گریبان عمر را گرفت و به جلو کشید سپس فرمود: به خدا سوگند ای پسر خطاب اگر من اکراه نداشتم که بلا نازل شود و عده ای بی گناه نابود گردنند شما را نفرین میکردم و میدیدید که خداوند قهار چگونه اجابت می کرد.
این حدیث بیانگر دفاع عالی مقام ترین مدافع حریم ولایت و امامت است که خود سهم اصلی در عصمت و ولایت را دارا میباشد، حضرت به شیعیان می آموزد که باید از حریم ولایت و امامت دفاع کرد.
اما در مورد امام مجتبی و حضرت سید الشهدا که در مقابل دشمن
۲۰۱
امتناع نمی ورزیدند، سیره زندگی آنان در طول تاریخ جنگ های دوران حکومت امیرالمؤمنین ، گواه این ادعاست لذا فقط به یک حدیث در این جا اکتفا میشود حضرت امیر المؤمنين على بن ابى طالب در جنگ صفین وقتی مشاهده نمود که فرزندش امام حسن برای نبرد با دشمن رفته است و با حملات خویش صفوف دشمن را میشکافد و در دل لشکر دشمن در حال نبرد است، فرمود:
أَمْلِكُوا عِنِّي هَذَا الغُلَامَ لا يَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهَذَينِ - يَعْنِي الحَسَنَ وَالحُسَيْنَ - عَلَى المَوْتِ لِئَلَّا يَنقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللهِ ﷺ (نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷) جلوی این جوان را بگیرید و نگاهش دارید تا شهادت او مرا در هم نکوبد من در مرگ این دو یعنی حسن و حسین بخل می ورزم نکند با مرگ آنها نسل رسول خدا قطع گردد.
مطلب سوم: «مَعْدِنُ القُدسِ وَالطَّهَارَةِ وَالنُّسُكِ وَالزَّهَادَةِ»، انسان کامل، امام معصوم و حجت بالغه حق سفير الهی، کانون قدس و پاکی و طاعت و زهد و علم و عبادت است. این که فرمود: امام کانون قدس است، یعنی از هر چه که نقص و عیب و بدی باشد مقدس و منزه و مبر است امام معدن طاعت و زهد است، امام معصوم کانون طهارت و پاکی است.
درباره طهارت اهل بیت وحی و تبیین آیه تطهیر جای قلم فرسایی هر قلمی نیست خیلی طهارت میخواهد تا انسان بتواند جرعه ای از آن معدن طهارت را بچشد و بفهمد، لذا عنان قلم را باید به دست اهل آن سپرد، و از مفهوم سرایی قلم بر حذر بود. در این باره کلماتی چند از استاد عظیم الشأن ما در معارف الهیه دامت برکاته از کتاب قیم سرچشمه اندیشه اشاره میشود:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً (سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۳). خداى سبحان با اراده تکوینی تخلف ناپذیر خود موهبت طهارت از هر گونه رجس را خواه در اندیشه های عقل نظری و خواه در نیت و اراده های عقل عملی به اهل بیت عصمت اعطا فرمود و به مقتضای حصر این تطهیر تکوینی را تنها به
۲۰۲
آن ذوات طاهره اختصاص داد و فقط برای آنان اراده نمود.
به مقتضای استمرار مستفاد از تعبیر به فعل مضارع «يُرِيدُ»، منظور همان دفع هر گونه رجس است، نه رفع آن که اگر لحظه ای پلیدی گناه به حرم امن آن ذوات پاک راه یابد با دوام و استمرار فيض اذهاب رجس و تطهیر از هر «ناپاکی» سازگار نخواهد بود.
چون از هجوم هر گونه گناه جلوگیری به عمل می آید و هیچ ناپاکی را به مقام قداست آن پاکان الهی راه نیست معلوم میشود که خطور انجام کار ناصواب را در دلهای متیم آنان گذری نمیباشد زیرا تعبیر آیه کریمه این نیست که اهل بیت را از رجس دور میدارم که با میل درونی آنان سازگار باشد بلکه تعبیر آن است که رجس را از آنان دور می دارم و از آنان بر طرف می سازم، پس مستفاد از تعبیر لَيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجس» همان انصراف رجس از اهل بیت است نه انصراف آنان از ،رجس در نتیجه خیال پلیدی که به نوبه خود رجس نفسانی است در صحنه عقل طاهر آنها راه ندارد.
چون تنها به اذهاب رجس اکتفا نشد و تطهير مؤکد را در تعقیب آن ذکر کرد معلوم میشود نه تنها هیچ پلیدی را به حرم عصمت و طهارت راهی نیست، بلکه هیچ اثری از آثار آن نیز به کوی اخلاص راه ندارد، زیرا پلیدی آن چنان از حریم هستی پاکان الهی دور است که غبار آن یا رائحه آن یا رنگ یا سایه و شبح و طیفی از آن هم به بلندای مقام مقدس آنان راه نخواهد داشت.» (سرچشمه اندیشه، ج ۲، ص ۷۳ به بعد، با تلخیص)
مطلب چهارم: «مَخْصُوصُ بِدَعوَةِ الرَّسُولِ »، یعنی دعوت پیغمبر اکرمﷺ در امر امامت مخصوص امام معصوم است نه دعوت و درخواست مردم که امام با دعوت مردم به امامت رسیده باشند.
مطلب پنجم: «وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَةِ البَتُولِ»، امام از نژاد پاک فاطمه بتول است، البته این ویژگی و افتخار مخصوص یازده امام معصوم می باشد، ولی وجود مبارک حضرت وصی امیر المؤمنین هم کفو آن حضرت است.
۲۰۳
در این قسمت به مناسبت این کلام نورانی امام هشتم، حضرت علی بن موسى الرضا (عليهما آلاف التحية والثناء) كه امام معصوم از نسل و نژاد پاک حضرت فاطمه زهرا است برای تبیین مقام آن معصومه بی همتا، متن رساله مطلع انوار» را که جداگانه تدوین شده است به پیشگاه راهیان کوی ولایت و درایت تقدیم می نماییم.
۲۰۵
رساله مطلع انوار
بسم الله الرحمن الرحيم و اياه نستعين
حمد و ثنا خدایی را سزاست که شروق لایزال نور او از مطل انوار سراسر گیتی را تابانده و جهان هستی را به مشرق مبدل کرده است، سلام و تحیت به روان رسول خاتم که بدء و ختم عالم امکان به اوست و درود مستمر خدای و دود، بر اهل بیت عصمت و طهارت که قرآن ناطق و کشاف حقایق اند، به ویژه خاتم الأوليا حضرت بقية الله (ارواح من سواه فداه).
اما بعد، رساله مطلع انوار صفحاتی چند پیرامون شخصیت با عظمت ملكة عصمت و عفاف، انسیه حورا، سیده شهیدان عالم، حضرت فاطمه زهرا (عليها آلاف التحية و الثناء است آن بانوی ملک و ملکوت که با حیات عارفانه و مبارزات عالمانه خود خط بطلان بر جاهلیت تفریطی کهن و نیز بر جاهلیت افراطی مدرن کشید و با نثار جان در راه آرمان متعالی خویش درس عرفان و حماسه و شهادت را در بالاترین مرتبه مظلومیت در مکتب تشیع پایه ریزی نمود.
این رساله به قلم این کمترین خوشه چین خرمن فیض اساتید ربانی سید علی طباطبائی میباشد که از الهامات مستفاد و محفوظ از محضر انور مشایخ متألهین و از برکات تحقیق و کوشش در شش نور تدوین شده است و هر نور نیز دارای مطالبی میباشد که به پیشگاه راهیان کوی ولایت و معرفت تقدیم می گردد.
۲۰۶
ناطقه مرا مگر روح قدس کند مدد تا که ثنای حضرت سیده نسا کند
فیض نخست و خاتمه نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره، در مبدا و منتهی کند
صورت شاهد ازل، معنى حسن لم يزل وهم چگونه وصف، آیینه حق نما کند
مطلع نور ایزدی، مبدأ فيض سرمدی جلوه او حکایت از خاتم انبیا کند
بسملة صحيفة فضل و کمال معرفت بلکه گهی تجلی از نقطه تحت با کند
نور اول
مطلب اول شناخت حدی یک انسان متعالی همانا معرفت هستی اوست، زیرا اساس کمال هر چیزی هستی همان شیء است که حقیقت او را تشکیل می دهد آگاهی از اوصاف عرضی انسان که به منزله شناخت رسمی و یا شناخت اسمی می باشد چندان عمیق و معتبر نخواهد بود زیرا این امور ماهوی یا مفهومی سهمی از حقیقت اصیل ندارد و حصول آنها در اذهان است.
بر این اساس عظمت عصمت خدا حضرت فاطمه زهرا در عالم امکان بعد از رسول خدا له غیر از امیر المؤمنين على بن ابى طالب احدی همتای او نمی باشد. این به لحاظ کمال وجودی آن حضرت است نه به لحاظ پیوندهای اعتباری او زیرا ربط قرار دادی مایه کمال اعتباری است نه حقیقی و تنها کمال ذاتی و هستی است که پایه هرگونه کمالهای حقیقی خواهد بود لذا در مباحث شناخت نباید کمال آن صدیقه کبری را فقط در اضافات عرضی او بررسی کرد.
مطلب دوم در پیرامون شخصیت انسان کامل بانوی ملک و ملکوت اسوه و الگوی مردان سالک کوی ولا و زنان سالک کوی صفا، حضرت فاطمه زهرا سخن گفتن سهل و ممتنع است سهولتش برای فراوانی فضیلت است و امتناع و صعوبت آن برای عمق و ژرفای غیر قابل غوص و شنای آن می باشد. زیرا اگر بهترین راه شناخت معرفت اندیشه علمی و انگیزه عملی هر کس است و اگر اندیشه علمی و انگیزه عملی حضرت فاطمه زهرا با است.
۲۰۷
سیره و سنت معصومانه او کشف میشود چه این که سریره و گوهر نهادینه شده هویت ملکوتی آن حضرت مصدر چنان جزم علمی و عزم عملی شده است و اگر شناخت انسان کامل معصوم که مظهر جميع اسما و صفات الهیه است کار انسان کامل معصوم است و الا غیر کامل از عهده وصف و تعریف و شرح است. انسان کامل بر نمی آید و نهایتاً در مفهوم ،اسمی چیزی می فهمد، لذا سخن گفتن در پیرامون این حقیقت معصوم و شخصیت ملکوتی میشود ممتنع.
آری، کنه مقام آن حضرت مستور است ولی مقدار اسوه بودن آن مشهور و قابل تجلیل و دسترسی است.
نور دوم
مطلب اول مادر ملکوتی همه پیروان قرآن و عترت آن انسان کامل معصوم آن نگار نرفته که غیر از وحی پدر بزرگوارش کتاب و کتیبه و ماکت تبلدی ندیده است و معجزه آسا صاحب مصحف فاطمی میگردد و از ملاحم و اخبار غیبی مطلع می شود، دانش شهودی وی لدنی است.
دایره شهود را نقطه ملتقی بود بلکه سزد که دعوی لو كشف الغطا كند
حامل سر مستسر حافظ غيب مستتر دانش او احاطه بر دانش ماسوا کند
عین معارف و حکم، بحر مکارم و کرم گاه سخا محیط را قطره بی بها کند
حضرت جبرئیل که جز بر گروهی از انبیا و اولیای بزرگ نازل نمی شود مأمور اعلام و ابلاغ معارف نهانی غابر و ماثر غیبی قادم به آن حضرت می شود تا علوم منزه از زمان و مبرای از مکان برای وی معلوم شود.
عن ابي عبد الله قال: إِنَّ فاطمة الله مَكَتَتْ بعد رسول الله ﷺ خمسة وسبعين يوماً وكان دَخَلَها حُزن شديد على ابيها وكان يأتيها جبرئيل فَيُحَسِّنُ عَزاءها على أبيها و يُطَيِّبُ نَفسَها ويُخبرها عن أبيها ومكانه و يُخبرها بما يكون بعدها في ذريتها وكان على اله يكتب ذلك.»( ۱.اصول کافی، ج ۱، ص ۴۵۸)
۲۰۸
یعنی امام صادق فرمودند: حضرت فاطمه زهرا بعد از رسول خدا ۷۵ روز زنده بود و از مرگ پدر بزرگوارش اندوه سخت بر او عارض شده بود جبرئیل نزدش می آمد و او را تسلیت می داد و از حال پدرش و مقام او و آنچه بعد از وی برای ذریه اش پیش می آمد گزارش می داد و حضرت علی آنها را می نوشت.
آری طعم طیب فراطبیعی و رائحه دل انگیز چنین علوم و معارف الهی بر کام و مشام صاحب دلان آشناست.
عن حماد بن عثمان قال: سمعت ابا عبد الله يقول: تظهَرَ الزَّنَادِقَةُ فِي سَنَةِ ثمان و عشرين ومائة و ذلك أني نَظَرتُ في مصحف فاطمة ، قال: قلت: و ما مصحف فاطمه؟ قال: إن الله تعالى لما قبض نبيه دخل على فاطمة من وفاته من الحزن ما لا يعلمه الا الله عز و جل فأرسل الله إليها ملكاً يُسَلّى غَمَّها و يُحَدِّثها، فَشَكَتْ ذلك الى أمير المؤمنين فقال: اذا أحسست بذلك و سمعت الصوت قولي لي فأعلمته بذلك فجعل امير المؤمنين يكتب كلما سمع حتى اثبت من ذلك مصحفاً قال: ثم قال: أما أنه ليس فيه شيء من الحلال والحرام و لكن فيه علم ما يكون.»(اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۰)
وجود مبارک امام صادق له فرمودند: ملحدان و زنادقه در سال ۱۲۸ هجری ظهور میکنند چون در مصحف فاطمه چنین آمده است. حماد بن عثمان پرسید مصحف فاطمه چیست؟ امام صادق فرمودند: بعد از ارتحال رسول اکرم ﷺ بر فاطمه اندوهی وارد شد که غیر از خدا کسی نمی داند و خداوند فرشته ای را به سوی او فرستاد تا آن حضرت را تسلیت داده، با وی سخن گوید ... سخنان آن ملک را فاطمه می شنید و برای حضرت علی املا میکرد و امیر المؤمنین آنها را می نوشت. البته مطالب آن مصحف راجع به حلال و حرام نبود بلکه پیشگویی از حوادث آینده بود.
مطلب دوم حضرت فاطمه زهرا را مقالتی عرشی است که هر جمله آن خود اصلی محکم از حکمت متعاليه وعك رفافصیل است. این مقالت
۲۰۹
مناجات آن بزرگوار در تعقیب نماز ظهر است یک جمله از آن مقاله گران قدر این است:
«وَ الحمد لله الذي لَم يَجْعَلَني جَاحِداً لِشَيْءٍ مِن كِتَابِهِ وَ لا مُتَحَيِّراً فِي شَيْءٍ مِن أَمْرِهِ.»(ا صحيفة فاطميه، ص ۱۶.) در مقام حمد، شکر و سپاسگزاری حق می فرماید که خدای سبحان مرا در فهم حقایق قرآن در هیچ آیه ای و در هیچ مرحله ای معطل نگذاشته است. این نیست. خیلی حرف است خیلی مقام است خداوند در فهم اسرار آیات قرآن مرا معطل نگذاشت قرآنی که تا انسان متصف به اوصاف آن نباشد، نمی تواند آن را بشناسد.
قرآن کریم این صحیفه الهی و کتاب هدایت این خزینه لایتناهای عرفان الهی و بحر مواج کشف محمدی ﷺ که تبیان کل شیء و صادر از مقام جمع الهی است که به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابیده است. این کتاب آسمانی که صورت عینی و کتبی جميع اسما و صفات و آیات و بینات است و دست ما از مقامات غیبی آن کوتاه است و جز وجود مقدس جامع من خوطب به و اهل بیت عصمت و طهارت کسی از اسرار آن آگاه نیست.
قرآن کریم که مفسر جهان هستی است و تنها راه قرآن یابی و طریق فهم آن قرآن کریم مفسر جهان هستی. محبت خداست قرآنی که اقیانوس بی ساحل است اول و آخر ندارد، این کتاب صمد است و برای تکامل انسان و برای مدینه فاضله شدن انسان چیزی کم ندارد، پر است جای خالی ندارد.
قرآن کریم که عصاره حقایق بیکران جهان هستی است، سفره رحمت رحيميه الهیه است که فقط برای انسان گسترده شده است. طعام این سفره غذای انسان است که به ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوبی می گردد و متصف به صفات ملکوتی میشود و مدینه فاضله تحصیل میکند و هیچ کس از کنار این سفره بی بهره بر نمی خیزد.
قرآن کریم که حروف آن اسرار کلمات آن جوامع کلم، آیات آن خزاین
۲۱۰
سوره های آن مداین حکم مدخل آن باب رحمت بسم الله الرحمن الرحيم وقف خاص مخلوق في احسن تقویم واقف آن رحمان و موقوف علیه آن انسان است: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ .(سورة الرحمن (۵۵)، آیه ۱.)
قرآنی که اسرار نظام هستی است و هر کس به هر اندازه که قرآن فرا گرفته به همان اندازه قرآن است قرآنی که حقیقت است نور است، جنت است حکمت است وجود مقدس امام چهارم حضرت سید الساجدین فرمودند:
عن الزهري قال: سمعتُ على بن الحسين يقول: آيات القرآن خَزائِنُ فَكُلَّما فُتِحَتْ خزانه ينبغي لك أن تَنظُرَ ما فيها».(اصول کافی، ج ۲، ص ۶۰۹ یعنی زهری میگوید از حضرت علی بن الحسین اله شنیدم که فرمود: آیه های قرآن گنجینه هایی است پس هرگاه در یک گنجینه را گشودی شایسته است که به آنچه در آن است نظر کنی) آیات قرآن خزاین الهی است. آن وقت حضرت اوست. قلب عرشی او خزانه اسرار و علوم الهی است و مؤید به روح القدس است و از ملک تا ملکوت همه مراتب این انسان کامل معصوم است. این مقام از ملک تا صدیقه طاهره می فرمایند آنچه که در این خزاین است و در فهم اسرار این ملکوت همه مراتب انسان حقایق خدای سبحان مرا معطل نگذاشت این مقام انسان کامل است. این کامل معصوم روح و جان انسان کامل معصوم است که مفاتیح غیب به اذن الله تعالی در دست است. آن انسان به فعلیت رسیده ای است که جانش عرش است، سرش و عای حقایق قرآن کریم است، قلب نازنین او تجلیگاه اسم شریف الواسع است.
و این سخن کسی است که میلاد او مقارن اوائل بعثت رسول گرامی ﷺ و نزول قرآن مجید بوده و شهادت او مقارن ارتحال حضرت ختمی مرتبت ﷺ و انقطاع وحی، یعنی عمر شریف آن بانوی ملکوت و جبروت تقریباً با نزول قرآن شروع شد و با ختم قرآن پایان پذیرفت بنابراین مهم ترین عنصر معاصر برای آن حضرت، کلام خداست و تاریخ آغاز و انجام حیات ظاهری او در بستر وحی خدا رقم خورد.
مطلب سوم در خطبه نورانی حضرت صدیقه طاهره (عليها آلاف التحية
۲۱۱
و الثناء) آمده است: «ابتدع الاشياء لا من شيء كان قبلها»( احتجاج طبرسی، ص ۹۸.)؛ خداوند سبحان، عالم را به نحو ابداع خلق نموده است. این کلام درربار پاسخ به شبهه مادیین است چون آنها میگویند: اگر خدا عالم را «من شیء خلق کرده باشد، پس قبلاً یک شیء ای وجود داشته و آن شیء میشود ازلی و قدیم آن شیء دیگر مخلوق خدا نیست و اگر از «لا شیء» وجود آورده باشد لاشيء عدم است و عدم نمی تواند مبدأ قابل و ماده باشد غیر از این دو هم که فرض ندارد، چون رفع نقیضین مستحیل است پس اصل آفرینش محال است.
پاسخ این شبهه همان کلام نورانی در خطبه حضرت فاطمه زهرا است که ذات اقدس اله ابتدع الاشياء لا من شيء كان قبلها بيان مطلب این است نقيض «خَلَق من شيء»، «خلق من لا شيء» نیست، بلکه نقیض خَلَقَ من شيء»، «لم زهرا . يخلق من شيء» است و حضرت در این خطبه نورانی فرمودند: خداوند سبحان عالم را آفرید لا من شيء كان قبلها نه اینکه من لا شیء» یک چیزی قبلاً در عالم باشد و خداوند از آن عالم را آفریده باشد، یا برابر آن و مانند آن عالم را آفریده باشد که لازمه اش قدیم بودن آن شیء باشد، این طور نیست. بنابراین هم «خلق من شيء» باطل است و هم خَلَق من لا شيء» باطل است و اینها نقیض یکدیگر نیستند و صحیح آن خَلَق من لا شیء» به نحو ابداع است.
مطلب چهارم: اوج اندیشه حضرت زهرا در اثر عصمت و طهارت آن اوج اندیشه حضرت زهرا در اثر عصمت و طهارت آن بانوی لاهوتی همانا حجیت الهی است زیرا ملاک حجیت دینی عصمت صاحب رأی است نه عنوان امامت، لذا حضرت فاطمه زهرا هر چند امام نیست، اما در پرتو عصمت از آسیب سهو و نسیان و خطا معصوم و در ظل طهارت از گزند گزافه گویی مصون است.
بنابراین آن حضرت حجت خداست یعنی قول و فعل و تقریر او منبع حجیت دینی میشود برای احکام شرعی بلکه برتری آن وجود عرشی نسبت به فرزندان معصومش همان کلام نورانی وجود مبارک حضرت امام
۲۱۲
حسن عسکری است که جناب سید عبدالحسین طيب در تفسیر اطیب البيان نقل کرده است: «قال الامام العسكرى : نحن حجج الله على خلقه وجدتنا فاطمة حجةً علينا»؛ ما حجت خدایم بر خلق ولی حضرت زهرا حجت خداست بر ماست. این حدیث شریف خیلی مهم است و فهم آن تلطیف سر می خواهد.
دامن کبریای او دسترس خیال نی پایه قدر او بسی پایه به زیر پاکند
در جبروت حکمران در ملکوت قهرمان در نشئات کن ،فكان حكم بما تشاكند
نفخه قدس بوی او جذبه انس خوی او منطق او خبر ز لا ينطق عن هوى کند
قبله خلق روی او کعبه عشق کوی او چشم امید سوی او تا به که اعتنا کند
نور سوم
بیان آیه تطهیر و تبیین طهارت اهل بیت عصمت : ﴿وَإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا) .(۱ سوره احزاب (۳۳)، آیه ۳۳)
(الف) اراده ای که در این آیه به خداوند سبحان نسبت داده شده، اراده تکوینی است که هرگز از مراد تخلف نخواهد شد و سر ضرورت تحقق مراد در اراده تکوینی آن است که در نشئه ملکوتی اشیاء تزاحم و برخورد وجود ندارد، لذا به مجرد اراده کن فیکون متحقق میشود و جهت تکوینی بودن اراده در آیه تطهیر این است که اراده خداوند به فعل خودش تعلق گرفته، نه به فعل غیر و نه به سبب شیء دیگر.
(ب) خداوند سبحان با اراده تکوینی تخلف ناپذیر خود، موهبت طهارت از هرگونه رجس را خواه) در اندیشه های عقل نظری و خواه در نیت و اراده های عقل عملی به اهل بیت عصمت و طهارت اعطا فرمود.
(ج) به مقتضای حصر در این آیه این تطهیر تکوینی را تنها به آن ذوات طاهره اختصاص داد و فقط برای آنان اراده نموده است.
۲۱۳
(د) به مقتضای استمرار مستفاد از تعبیر به فعل مضارع یرید منظور همان دفع هرگونه رجس است نه رفع آن زیرا اگر لحظه ای پلیدی گناه به حرم امن آن ذوات پاک راه یابد با دوام و استمرار فيض اذهاب رجس» و تطهیر از هر ناپاکی سازگار نخواهد بود و چون از هجوم هر گونه گناه جلوگیری به عمل می آید و هیچ ناپاکی را به مقام قداست آن پاکان الهی راه نیست، معلوم می شود که خطور انجام کار ناصواب را در دلهای متیم آنها گذری نمی باشد، زیرا تعبیر آیه کریمه این نیست که اهل بیت را از رجس دور میدارم که با میل درونی آنان سازگار باشد بلکه تعبیر آن است که رجس را از آنان دور می دارم و از آنان بر طرف میسازم پس مستفاد از تعبير ليذهب عنكم الرجس» همان انصراف رجس از اهل بیت است نه انصراف آنان از،رجس به طوری که حتی خیال پلیدی که به نوبه خود رجس نفسانی است در صحنه عقل طاهر آنها راه ندارد.
(ه) چون در آیه تطهیر تنها به اذهاب رجس اکتفا نشد وليذهب عنكم الرجس اهل البيت و تطهیر مؤکد را در تعقیب آن ذکر کرد و يطهركم تطهيراً) معلوم میشود که نه تنها هیچ پلیدی را به حرم عصمت و طهارت راهی نیست بلکه هیچ اثری از آثار آن نیز به کوی اخلاص راه ندارد، زیرا پلیدی آن چنان از حریم هستی پاکان الهی دور است که غبار آن یا رائحه آن یا رنگ یا سایه و شبح و طیفی از آن هم به بلندای مقام مقدس آنان راه نخواهد داشت.دفع هرگونه رجس از اهل بیت نه رفع آن.
چون تطهیر در آیه کریمه مطلق است و از رجز و رجس خاصی سخن به میان نیامده است پس هر چه سیئه و پلیدی شمرده می شود، گرچه حسنه ابرار باشد از اهل بیت طهارت زدوده شده است حتی پلیدی توجه به هستی خود و وصف خود این همان طهارت نایابی است که از مطهر ناب یعنی کشاف حقایق قرآن ناطق حضرت امام جعفر بن محمد الصادق در ذیل آیه کریمه وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً(سوره انسان (۷۶)، آیه ۲۱) رسیده است که مراد، طهارت از ما سوى الله است: يطهرهم عن كل شيء سوى الله اذ لا طاهر من تدنس بشيء من
۲۱۴
الاكوان الا الله رووه عن جعفر بن محمد .(تفسير مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۶۲۳)
(ز) چون ادراک معارف قرآن کریم بدون طهارت میسور نیست إِنَّهُ لَقُرْآنٌ میسور كَرِيمٌ * فِي كِتَابِ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ (۲ سوره واقعه (۵۶)، آیات ۷۷ - ۷۹) ، و تطهیر شدگان الهی با کتاب مکنونی که محیط به قرآن تنزل یافته است در تماس و ارتباطند؛ اهل بیت عصمت نیز به همه مدارج و معارج قرآن آگاه و مطلع اند، و چون درجات بهشت به عدد آیات قرآن است؛ نیل به درجه جنة اللقاء از آن کسی است که در اثر طهارت روح حقیقت قرآن را که در ام الکتاب نزد خداوند سبحان از اعتلا و حکمت ویژه ای برخوردار است - تلقی نماید.
(ح) حضرت زهرای بتول در کمالات وجودی از آغاز آفرینش تا انجام رستاخیز همتای امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب بوده و میباشد و از افراد اصلی و بی تردید اهل بیت عصمت و طهارت است و این کمالات را به نحو اعلا دار است چه این که کمالات یاد شده در آیه تطهیر کمال اولی انسان کامل معصوم خواهد بود و به منزله فصل مقوم و صورت نوعیه او می باشد، نه کمال ثانوی که به منزله عرضی و وجود نعمتی او باشد. (۳.وحی و رهبری آیة الله جوادی آملی، مقاله سوم، با تلخیص)
نور چهارم
حضرت فاطمه زهرا این کلمه تامه الهی با این که دارای سمت وحی تشریعی نبوده است ولی صاحب ملکه عصمت کبری است. ذکر چند مطلب:
مطلب اول: عصمت در لغت به معنی منع است چه اینکه ملکه عصمت صاحب عصمت را از هرگونه ناپسند و ناروا حافظ و مانع است، حتی صاحب عصمت نیت گناه نمی کند و غفلت و سهو و نسیان در او راه نمی یابد: سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنسَى(سوره اعلی (۸۷)، آیه ۶). صاحب عصمت از کودکی و آغاز زندگی همه اقوال و آثار
۲۱۵
و افعال و احوالش حکم و حکیم است: «وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيا ).(ا سوره مریم (۱۹)، آیه ۱۲.)
استاد عظيم الشأن ما حکیم متعالی حضرت آیة الله حسن زاده آملی دامت برکاته در فص حكمة عصمتیه درباره عصمت کبرای الهی حضرت فاطمه زهرا و در بیان عصمت می فرمایند:
كانت فاطمة بنت رسول الله ﷺ ذات عصمة بلا دغدغة ووسوسة وقد نص كبار العلماء كالمفيد والمرتضى وغيرهما بعصمتها بالآيات والروايات، والحق معهم و المكابر محجوج مفلوج، وكانت صلوات الله عليها جوهرة قدسية في تعين انسى فهى إنسية حوراء وعصمة الله الكبرى. وحقيقة العصمة أنها قوة نورية ملكوتية تعصم صاحبها عن كل ما يشينه من رجس الذنوب والأدناس والسهو والنسيان ونحوها من الرذائل النفسانية. و من هو ذو العصمة مصون عن الزلل في تلقى الوحي وسائر الالقاءات السبوحية و في جميع شئونة العبادية والخلقية والخلقية و الروحانية و غيرها من اول الامر، قوله سبحانه: ﴿وَ آتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيا .»(همان)
بدون هیچ دغدغه و وسوسه حضرت فاطمه دختر پیغمبر ﷺ دارای عصمت نیرویی عصمت بوده است علمای بزرگی مثل شیخ مفید و علم الهدی سید مرتضی ملکوتی است. به آیات و روایات نص بر عصمت آن جناب فرمودند و حق با آنان است و شخص مکابر سخت محکوم و مغلوب است آن جناب صلوات الله عليها گوهری قدسی در تعیّن و صورت انسی بوده است پس آن حضرت انسیه حورا و عصمت کبرای الهی است و حقیقت عصمت نیرویی نوری و ملکوتی است که دارنده اش را از هر چه که موجب عیب و زشتی انسان است از قبیل پلیدی گناهان و آلودگیها و سهو و نسیان و دیگر رذائل نفسانی، عاصم و حافظ است و آن کسی که صاحب عصمت است از لغزش در تلقی وحی و دیگر القاءات سبوحی آن سویی مصون است و در جمیع شئون عبادی و خلقی و خلقی و روحانی و جز آنها از اول امر محفوظ است. خدای سبحان درباره یحیی پیغمبر فرمود: ما او را در حالی که کودک بود حکم داده ایم.
۲۱۶
مطلب دوم: شخصی که صاحب ملکه عصمت است(ما بر مبنای قرآن و برهان اعتقاد راسخ داریم که فقط چهارده معصوم صاحب مقام منيع عصمت کبری میباشند.)، از عیوب مبر است چه عیوب ظاهری و چه عیوب باطنی چه عیوب بدنی و چه عیوب اخلاقی و نفسانی و نیز از هر چه که برای انسان عیب محسوب می شود از آن مبر است زیرا صاحب ملکه عصمت حجت خداست و الگو و مقتدای کل است. این سمت با معیوب بودن و نقص داشتن منافات دارد برای این که عیب و نقص منشأ تنفر دیگران است. انسان فطرتاً به طرف عیب و نقص گرایش ندارد ممکن نیست شخص معصوم از طرفی قدوه و قبله همه باشد و از طرفی مردم از او به جهت عیوبش منزجر و متنفر باشند.
لذا انسان کامل معصوم از هرگونه عیب مبر است، اما از عیوب بدنی مبر است به جهت این که تمام عیوب بدنی بر اثر عدم اعتدال مزاج است، مزاج که معتدل نباشد بدن معیوب میشود در حالی که انسان معصوم مزاجش اعدل امزجه است یعنی مزاجش اعتدال تام دارد. اما از عیوب اخلاقی و نفسانی میر است به جهت این که عیوب اخلاقی و کمبودهای علمی بر اثر کامل نبودن انسان است در حالی که شخص معصوم، انسان کامل مکمل و صاحب نفس مکتفی است و دارای علم لدنی و بی نیاز از غیر خداست. بنابراین انسان کامل معصوم از جهت ظاهر و بدن سالم ترین معتدل ترین بلیغ ترین گویاترین سمیع ترین و بصیرترین افراد زمان است. چه این که از نظر باطن و اخلاق مبرای از عیوب است از این رو فراموشی، نسیان ترس افراط تفریط، دلهره و پشیمانی در حریم قدسی او راه ندارد.
انسان کامل معصوم، خلیفه و جانشین حقیقتی است که «لا يَشغَلُهُ سَمع عن سمع، ولا يَمْنَعُهُ فِعلٌ عَن فعل و لا يلهيه قول عن قول و لا يُغَلِّطُهُ سُؤال عن سؤالٍ وَ لَا يَحْجُبُه شيء عن شيءٍ» (مفاتيح الجنان، دعای جوشن كبير.). یعنی شنیدن سخنی از سخن دیگر او را مشغول نمی سازد کاری از کار دیگر او را منع نمی کند گفتاری از گفتار دیگر او را غافل نمی سازد،
۲۱۷
سؤال بنده ای از سؤال بنده دیگر او را به اشتباه و خطا نمی اندازد، چیزی حجاب چیز دیگر برای او نمیشود. لذا انسان کامل که مظهر اتم حق تعالی است، در حریم قدسی او غفلت ،نسیان، سهو خطا، عدم التفات ندانستن نفهمیدن، نشنیدن، ندیدن حالت انتظار و فکر کردن و مانند اینها اصلاً راه ندارد.
مطلب سوم: قلب مطهر رسول خدا ﷺ که نه تنها در نشئه مثال و نزول میزبان فرشته وحی است: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ، (۱ سوره شعراء (۲۶)، آیات ۱۹۳ و ۱۹۴)بلکه در نشئه عقل و عروج هم مهمان لقای حق است: ﴿مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى (سوره نجم (۵۳)، آیه ۱۱.). این قلب عرشی که متیم به محبت خدای سبحان می باشد، جز مظاهر جلال و جمال الهی را دوست نخواهد داشت و چون اهل بیت مظاهر اسمای حسنای خداوند سبحان اند محبوب آن حضرت خواهند بود. اما وقتی امیر المؤمنين على بن ابى طالب از وجود مبارک رسول گرامی اسلام ﷺ پرسید: «اینا احب اليك؟ أنا أو هي؟ قال: هي احب التى و أنت أعز على " (اعيان الشيعة، ج ۳، ص ۲۷۴) یعنی کدامیک از ما نزد شما محبوب تریم من يا فاطمة؟ حضرت فرمودند: فاطمه محبوب تر است و تو عزیزتری زیرا هر کدام به نوبه خود مصداق کوثرند که خدای سبحان به پیامبر اکرم ﷺ عطا فرمود و کوثر که عطای ویژه الهی است، هم محبوب است و هم عزیز
«قال رسول الله ﷺ: فاطمة بضعة منّى، يسرني ما يسرها و یغضبنی ما یغضبها (۴. همان، ج ۲، ص ۵۴۱) اگر انسانی مطهر از هوی و معصوم از هوس نباشد رضا و غضب او معيار حق و باطل نخواهد بود و اگر انسان کاملی از گزند هوی طاهر و از آسیب هوس مصون شد هرگونه رضا و غضب او معيار تشخیص حق و باطل خواهد بود چون مظهر اسم راضی و غضبان حق تعالی بوده و میزان اعمال و اوصاف دیگران خواهد شد و چون پیامبر اکرم ﷺ میزان اعمال امت است و رضا
۲۱۸
و غضب او رضا و غضب خداوند سبحان است هرگاه حضرت زهرا نیز دارای مقامی باشد که رضا و غضب او موجب رضا و غضب پیامبر اکرم ﷺ گردد معلوم میشود که عقل عملی آن بانو همانند عقل نظری وی معصوم از باطل میباشد و همتای امیرالمؤمنین خواهد بود که آن حضرت نیز میزان اعمال امت است و مظهر رضا و خشم خدای سبحان می باشد، زیرا «علی مع الحق والحق معه و على لسانه و الحق يدور حيثما دار علی». (الغدير، ج ۳، ص ۱۷۸) اگر انسان کامل حق مدار شد تمام اوصاف او نیز بر محور حق تنظیم میشود در نتیجه رضا و غضب او بر مدار حق خواهد بود که این هم به نوبه خود نشانه کامل عصمت است. (۲.وحی و رهبری آیة الله جوادی آملی، مقاله سوم با تلخیص)
به روشن کردن گیتی مبارک کوکب دری که نه شرقی است و نه غربی بباشد زهره زهرا
بتول آن دخت پیغمبر که آمد عصمت داور پناه ماسوا یکسر چه در سرا چه در ضرا
تمام آفرینش زان طفیل حضرتش باشد که آمد ذات او علت که آمد نور او مبدا
ز عکس پرتو رویش هویدا عرش و کرسی شد همان نور است خوانندش یگانه دره بیضا
همی بر خدمتش مایل هزاران ساره و هاجر همی از رتبتش واله هزاران مریم و حوا
تو را ای عصمت داور نه همسر ز اول و آخر نه گر ابن عمت حیدر ، تو بودی تای بی همتا
خداوندا سپردم دل در این نشئات پی در پی به مهر دختر یس و عشق عترت طه (۳.نامه فرهنگیان گزیده ای از قصیده مرحوم عنقای طالقانی، ص ۶۲۴)
۲۱۹
نور پنجم
در رساله مناقب ائمه منسوب به محیی الدین ابن عربی پیرامون شخصیت با عظمت ملکه عصمت و عفاف بانوی ملک و ملکوت حضرت فاطمه زهرا ( عليها آلاف التحية و الثناء) آمده است:
صَلَواتُ الله ومَلائِكَتِهِ وَ حَمَلَةِ عَرشِهِ و جَميع خَلقِهِ مِن أَرضِهِ و سَمَائِهِ عَلَى الجَوهَرَةِ القُدسِيَّةِ في تَعَيُّنِ الإِنسية، صُورَةِ النَّفس الكلية، جواد العالم العقلية، بضعة الحقيقة النبوية مطلع الأنوار العلوية، عَينِ عُيُونِ الأسرار الفاطمية، الناجية لِمُحِبِّيها عَنِ النَّارِ، ثَمَرَةٍ شَجَرَةٍ اليقين سيدة نساء العالمين، المعروفة بالقدر والمجهولة بالقبر، قُرَّةِ عَيْنِ الرَّسُولِ الزَّهراء العذراء البتول .»
درود و تحیت خداوند سبحان و فرشته ها و حاملان عرش او و جميع موجودات آسمانی و زمینی بر آن پاکیزه گوهر قدسی باد که با تجرد قدسیه در هیأت انسیه زینت بخش عالم بشریت است آن حقیقت طاهره که خود صورت نفس کلی و جواد عالم عقلی است در صورت بشريه بضعه حقیقت احمدی و مشرق انوار علوم علوی و سرچشمه اسرار مکنونه حقیقت فاطمی است چنانچه آن حقیقت قادسه در آغاز نزول از مقدسات عالم عقلی بوده و در هنگام عروج و صعود نیز خود از ادناس بشری رستگار و منزه است آن بانوی ملک و ملکوت که آزاد کننده و نجات دهنده دوستان و شیعیان از آتش جهنم است آن گوهر قدسیه شیرین ثمر شجر معرفت و یقین، سیده نسوان عالمین است که قدر و عظمت و مراتب فضائلش معروف ولی مثوای جسد عنصریه اش مجهول مانده است، آن حقیقت ملکوتی نور دیده حضرت خاتم انبیا ﷺ به نام نامی و لقب گرامی زهرای بتول (عليها آلاف التحية و الثناء) است.
مطلب اول: «الجوهرة القدسية في تعين الانسية ... جوهر ماهیتی است که در
مقام وجود خارجی محتاج به موضوع و محل نیست؛ بر خلاف عرض که
محتاج به موضوع و محل است. جوهر بر دو قسم است: مجرد و مادی. جوهر
۲۲۰
مجرد یا ذاتاً و فعلاً مستغنی از ماده است که آن را عقل گویند و یا ذاتاً مستغنی از ماده است ولی فعلاً مستغنی از ماده نیست که آن را نفس گویند.
حضرت انسیه حورا فاطمه زهرا گوهر قدسی است در تعین و صورت انسی، زیرا مراد از لفظ «جوهرة» با قيد القدسية» همان حقیقت عقلیه مجرده خواهد بود و معنای قدسیه مجرد صرف است پس آن حضرت یک وجود عقلی است نه فقط نفسی و مادی و تعلق آن گوهر قدسی به عالم طبیعت تعلق تکمیلی و تدبیری است نه تعلق استکمالی.
بیان مطلب آن است که اگر مفارقات نوری را ذاتاً و فعلاً مفارق می گویند معنایش این نیست که به هیچ نحو تعلّق به ماده و عالم طبیعت ندارند، بلکه برای آنها یک نحو تعلقی است سرش این است که مفارقات از پیکر عالم طبیعت گسیخته نیستند در طول آنها و خزاین مادون خود و مرتبه وجودی قوی آنها و به اذن الله مدبر آنهایند و به آنها تعلق تدبیری، اشرف و اعلی و اشمخ از تدبر و تعلق نفوس جزئیه به ابدان دارند، زیرا نفوس جزئیه مدبر یک بدن میباشند ولی مفارقات نوريه و موجودات عالم عقول، به جهت سعه است. وجودی خودشان به همه نفوس و ابدان سلسله کائنات تعلق تکمیلی دارند. پس وجود عرشی و عقلی آن انسان معصوم و بانوی جبروتی برای تکمیل و تدبیر دیگران خواهد بود یعنی این حقیقت قدسی و مفارق عقلی، مخرج نفوس از نقص به کمال است به برکت وجود او و اشراق نور او موجودات از قوه به فعلیت میرسند.
بر این اساس انسان کامل معصوم مانند عصمت خدا، حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) از آن جهت که خلیفه تام خداست، نسبت به سایر مردم سمت تدبیر و ارشاد، بلکه انعام و افاضه دارد و افراد دیگر در کنار مائده گسترده چنین انسان کاملی بهره مند خواهند بود.
باید دانست که سعادت انسان و مقصد و غایت سیر تکاملی او آن است که بتواند به مرحله عقل راه یابد و کار عقول را انجام دهد، یعنی از مرحله دنیا
۲۲۱
و عالم شهادت مطلقه عروج کرده و مرحله نفس و مثال را گذرانده و به مرحله عقل راه یابد و مانند موجودات عالم عقل که منزه از هرگونه ماده و احکام آن می باشند زندگی کند.
معلم ثانی جناب ابونصر فارابی درباره سعادت انسان می گوید:
«السعادة هي أن تصير نفس الانسان من الكمال في الوجود الى حيث لا تحتاج في قوامها الى مادة و ذلك أن تصير في جملة الاشياء البريئة عن الاجسام و في جملة الجواهر عقل. المفارقة للمواد و ان تبقى على تلك الحال دائماً ابداً».(مدینه فاضله، ص ۶۶) يعنى سعادت این است که نفس انسان در کمال وجودیش به جایی برسد که در قوام خود به ماده نیاز نداشته باشد و در عداد موجودات مفارق از ماده درآید و بر این حال دائم و ابد باقی بماند.
بر این اساس آن گوهر قدسی حضرت صدیقه طاهره اسوه و الگوی سعادت انسانی میشود.
مطلب دوم: «صُورَةِ النَّفس الكلية .... حقيقت نفسيه منشأ تأثر و محل قبول و انفعال است در حالی که حقیقت عقلیه منشأ فعل و تأثیر است و بدان جهت آن حضرت به مقام نفسیه متصف گردید چون آن حضرت محل قبول تمامی فيوضات است و در مقام معنویت جميع موجودات را حواء روحانی است و مصابیح امامت را مشکات جسمانی است.
انسان کامل معصوم اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل کل است و اگر زن باشد مظهر و صورت نفس کل است، لذا جناب سید الاوصياء و سرّ الانبياء و المرسلين، حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب صورت و مظهر عقل كلى على الوجه الاتم و حقيقت ام الكتاب سيدة نساء العالمين فاطمه زهرا صورت و مظهر نفس كلى على الوجه الاتم میباشد.
و في الأثر ان النبي ﷺ كان يحبها - اى فاطمة - يكنيها بأم أبيها و أقول: حيث ان العقل الكلى اب، و النفس الكلية أم، وظهرت الموجودات عنهما، وأم الانوار والفضائل
۲۲۲
فاطمة عقيلة الرسالة مظهر النفس الكلية على الوجه الأتم فهي أم أبيها الخاتم على هذا التفسير الأنفسي الأقوم فافهم.».(شرح فص حكمة عصمتيه، فصل ۵، ص ۱۱۹.)
در روایت آمده است که پیغمبر ﷺ فاطمه را دوست می داشت و او را به «ام أبیها»، یعنی مادر پدرش کنیه داده بود و چون عقل کل پدر است و نفس کل مادر و همه موجودات از آن دو ظهور یافته اند و مادر انوار فضائل فاطمة عقیله رسالت، مظهر نفس کل بر وجه اتم است بنابراین تفسیر انفسی اقوم، آن جناب مادر پدرش حضرت خاتم انبیا است.
مطلب سوم: «بضعة الحقيقة النبوية بضعة، يعنى پاره او، پاره ای از گوشت از این که وجود مقدس رسول خدا ﷺ فرمودند: «فاطمة بضعة منّى»، فاطمه پاره تن من است هر فرزندی پاره تن پدر است اما این حدیث شریف بیانگر یک حقیقت و سری است و آن این که حضرت مریم کبری فاطمه زهرا «بضعة الحقيقة النبوية است؛ آن حضرت رشحه ای از حقیقت احمدی و پاره ای از نور محمدی است.
حقیقت محمدی ﷺ که به اعتبار تقرّر علمی در حضرت علميه واسطه ظهور عقل اول است و عقل اول تجلی اوست و از مجلای عقل اول که حسنه ای از حسنات اوست امداد به مراتب موجودات میرسد و همه موجودات از فیض وجود او بهره مند شده اند و واسطه در بدو و حشر همه خلایق است. درباره حقیقت محمدیه در کتاب «تجلی اعظم» به طور مبسوط این بحث مطرح شده است.
مطلب چهارم: «مطلع الانوار العلوية، عين عيون الاسرار الفاطمية ...» آن بانوى ملک و ملکوت مشرق انوار علوم علوی و سرچشمه اسرار مكنونه حقیقت فاطمی است. در این مطلب عرشی فقط به نقل یک روایت اکتفا میکنیم:
آن کس که زکوی آشنایی است داند که متاع ما کجایی است
... عن جابر عن ابي عبدالله قال : قُلتُ: لِمَ سميت فاطمة الزهراء، زهراء. فقال: لأن
۲۲۳
الله عز و جل خلقها من نور عظمته فلما اشرقت أضاءت السموات والأرض بنورها و غشيت أبصار الملائكة وخَرَّت الملائكة لله ساجدين وقالوا : إلهنا و سيدنا ما هذا النور فأوحى الله اليهم هذا نور من نوري و اسكنته في سمائي خلقته من عظمتي أخرجه من صلب نبي من انبيائى افضله على جميع الانبياء وأخرج من ذلك النور ائمة يقومون بأمري يهدون الى حقي وأجعلهم خلفائي في ارضى بعد انقضاء وحيى.»(بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۱۲)
جابر میگوید از امام صادق پرسیدم چرا حضرت فاطمه زهرا زهرا نامیده شده است؟ فرمودند برای اینکه خداوند سبحان آن حضرت را از نور عظمت خود خلق کرد و وقتی شروق پر فروغ این نور بر آسمانها و زمین تابید، ملائکه که از درک آن ناتوان بودند در پیشگاه الهی سجده کردند و عرض نمودند خداوندا این نور با عظمت چیست؟ خدای متعال به آنها وحی نمود این نور نور من است که در آسمان کبریایی خودم اسکان دادم و از عظمت خودم آن را خلق نمودم آنگاه از صلب افضل انبیا خارج گردید و از این نور با کرامت انوار ائمه هدی خارج شد که قائم به امر من و هدایت کننده به سوی حق من میباشند همان کسانی که بعد از انقضای وحی تشریعی جانشینان من در زمین هستند.
مطلب پنجم: ثمرة شجرة اليقين ..... حضرت فاطمه زهرا ثمره شجره یقین است. شجره حقیقت انسان کامل و خليفة الله است که مدبر جسم کلی و جامع جميع حقایق است و دقایق او در تمام موجودات منتشر است، حقایق روحانی و ماهیات جسمانی از فروع و عروق آن شجره طیبه اند که اصل آن در ارض سفلای عالم ناسوت و امکان ثابت است و فروعش در سموات عالم روحانی مورق آن شجره طیبه شجره معرفت و یقین است كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ (سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۲۴) و حضرت صدیقه طاهره ثمره و نتیجه آن است. در «مجمع البحرین» آمده است:
عن الباقر الشجرة الطيبة رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وفرعها على علیه السلام و عنصر الشجرة
۲۲۴
فاطمة او ثمرتها اولادها و اغضانها و اوراقها شيعتها.»
عبد الوهاب شعرانی در کتاب «الیواقیت و الجواهر گوید:
فان قلت ففي أي منزل شجرة طوبى؟ فالجواب كما قاله الشيخ محيى الدين في الباب الحادي والسبعين من الفتوحات: إن اصل شجرة طوبى فى منزل الامام علي بن ابي طالب لان شجرة طوبى هي حجاب مظهر نور فاطمة الزهراء ... حتى يكون سر كل نعيم في الجنان وكل نصيب للأولياء متفرعاً من نور فاطمة .» (اليواقيت والجواهر، ج ۲، ص ۱۹۸)
اگر سؤال شود که ریشه شجره طوبی کجاست؟ جواب همان طور که محیی الدین ابن عربی در فتوحات مکیه گفته است ریشه و اصل شجره طوبی در منزل امیرالمؤمنين حضرت علی بن ابی طالب است برای اینکه شجره طوبی حجاب مظهر نور زهرای مرضیه است به طوری که سر همه نعمت ها در بهشت و نصیب همه اولیای الهی متفرع از نور با عظمت آن بانوی ملکوتی است یعنی تمام اولیای خدا و جميع اهل بهشت مهمان سفره با کرامت نور حضرت صدیقه طاهره میباشند و همه نعمت ها به واسطه این کلمه تامه و شجره طیبه به دیگران می رسد.
نور ششم
حضرت فاطمه زهرا ليلة القدر است این مطلب عرشی در چند امر تبیین می گردد.
امر اول: بر اساس مبانی عقلی و نقلی، منازل سير حتى وجود در قوس نزول عنصری هم ليلة به لیل و لیالی تعبیر میشود چنان که در معارج ظهور صعودی به یوم و ایام تعبیر می گردد، بعضی از لیالی لیالی قدر میباشند و بعضی از ایام ایام الله.
امر دوم: انسان کامل معصوم در نشئه عنصری هم ليلة القدر است، هم يوم الله، به لحاظ مقام فؤادش و عروجش و به لحاظ روح عرشی اش یوم الله است که در حدیث آمده است: «نحن ايام الله» و به لحاظ عالم جسمانی و این
۲۲۵
سویی اش لیلة القدر است.
امر سوم: عصمة الله الكبرى، حضرت فاطمه زهرا همان گونه که یوم الله است، همچنین لیلة القدر است و چون انسان کامل معصوم و عای حقایق قرآن است، از این رو انسان کامل معصوم خود قرآن ناطق است، پس یازده قرآن ناطق از لیلة القدر مبارک حضرت فاطمه فرود آمده اند و آن حضرت ام الائمه است؛ چه این که ام الکتاب است. إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الكَوثَر(سوره کوثر (۱۰۸)، آیه ۱.)، فاطمه معصومه آن کوثری است که همه انهار علوم و معارف از آن کوثر جاری است.
امر چهارم: کشاف حقایق قرآن ناطق حضرت امام صادق جده اش حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا را ليلة القدر معرفی فرمود این حدیث صادق بیان نورانی امام پيرامون ليلة القدر بودن حضرت شریف را فرات کوفی (رضوان الله تعالی علیه) در «تفسیر» خود نقل نمود.
«فرات قال: حدثنا محمد بن القاسم بن عبيد معنعناً: عن ابي عبدالله انه قال: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ " (سوره قدر (۹۷)، آیه ۱.) الليلة فاطمة و القدر الله فَمَن عَرَفَ فاطمة حق معرفتها فقد ادرك ليلة القدر، و انما سميت فاطمة لإنّ الخلق فطموا عن معرفتها أو من معرفتها - الشك من ابي القاسم) و قوله: ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»(همان آیات ۲ و ۳) یعنی خير من ألف مؤمن و هي ام المؤمنين، تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا "(همان آیه ۴) و الملائكة المؤمنون الذين يملكون علم آل محمد والروح القدس هي فاطمة ، بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ * سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (همان، آیه ۵.) يعنى حتى يخرج القائم .» (۶.تفسیر فرات کوفی، ص ۵۸۳)
آشنایی به مقام رفیع لیلة القدر پی بردن به عظمت سعة وجودی انسان کامل معصوم و شرح صدر اوست که حامل قرآن و آخذ قرآن است. و خلق از كنه معرفت به حضرت زهرا بدین علت بریده شده اند که آن حضرت صاحب عصمت کبری است زیرا شناخت انسان کامل معصوم که مظهر جمیع اسما و صفات الهیه است کار انسان کامل میباشد و الا غیر کامل از عهده
۲۲۶
وصف و تعریف و شرح انسان کامل بر نمی آید نهایتاً در مفهوم اسمی چیزی می فهمد.
این فاطمه که لیلة القدر يازده كلام الله ناطق است، امام صادق فرمودند: کسی که حق معرفت به آن حضرت را پیدا کند، یعنی به درستی او را بشناسد، ليلة القدر را ادراک کرده است.
بنابراین حضرت صدیقه طاهره به لحاظ بنیه عنصری اش ليلة القدر است و به لحاظ جان عرشی و شریفش یوم الله است که یوم ظهور است، شهود است و یوم در این جا یک نمودی است از یوم و یوم را مراتب است که یوم بروز و ظهور اشیاء است و الحمد لله رب العالمين.